بررسى ترجمه انگليسى يوسف على

پدیدآورآرتور جفری

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 431 بازدید
بررسى ترجمه انگليسى يوسف على[1]

آرتور جفرى – ترجمه: عباس امام

طى سالهاى اخير، ترجمه قرآن انگليسى يوسف على[2] شايد برجسته‏ترين كارى باشد كه در زمينه قرآن پژوهى از هندوستان روانه بازار شده است. اين ترجمه، شامل متن عربى قرآن و ترجمه انگليسى جديدى است كه به صورت دو ستون موازى در كنار يكديگر قرار گرفته‏اند. به علاوه، اين ترجمه شامل نكات و خصوصيات ديگرى است كه از ميان آنها مى‏توان به اين موارد اشاره كرد: مجموعه‏اى از توضيحات به صورت شرح و تفسير در نيمه پايين هر صفحه، مقدمه‏اى مستقل براى هر سوره، نوعى خلاصه منظوم در ابتداى هر سوره، تعليقاتى در پايان بسيارى از سوره‏ها، يك مقدمه كلى، نوعى پيش درآمد منظوم، فهرست مطالب تفصيلى براى هر يك از دو جلد ترجمه، و نيز يك نمايه موضوعى اجمالى در پايان اثر.
اين اثر، ابتدا به صورت جزء به جزء منتشر گرديد كه ديباچه نخستين جزء آن تاريخ آوريل 1934 را برخود دارد، و بعدها كه كل سى جزء آن به پايان رسيد، به دو شكل دو جلدى وسه جلدى نيز منتشر گرديد. شماره‏گذارى صفحات به صورت پيوسته بوده و تنها تفاوت بين دو چاپ دو جلدى و سه جلدى در نحوه تقسيم بندى فهرست مطالب است. نسخه‏اى از اين اثر كه در اختيار ماست و عنوان «چاپ سوم» دارد، حاوى مقدمه‏اى افزوده بر اين مجلد است كه در سال 1938 به چاپ رسيده است. همچنين، در اين چاپ، بخشهاى آغازين ترجمه مورد حك و اصلاح قرار گرفته و پس از تجديد نظر مختصرى منتشر گرديده است.
مترجم اين قرآن مسلمانى است هندى ـ ظاهراً از اهالى شمال هند - كه تحصيلات انگليسى داشته و بخش اعظم زندگى فعال خود را در غرب سپرى كرده است. مطالعات يوسف على عمدتاً انگليسى بوده و در مقايسه با ديگر هنديهايى كه دست‏اندركار ترجمه قرآن بوده‏اند، در انگليسى‏نويسى بسيار راحت‏تر بوده و شيواتر مى‏نوشته است. يوسف على را نمى‏توان جزو پژوهشگران دانشمند به حساب آورد، ولى ظاهراً وى فرد بسيار فعال و پركارى بوده و مطالعات او نيز بيش از آنكه در زمينه پژوهشهاى دقيق ادبى باشد، عمدتاً حول محور فرهنگ عمومى بوده است. همين احساس همدلى فراوان نسبت به مشكلات و تجارب زندگى از ويژگيهاى بارز كار او به حساب مى‏آيد. مترجم در توضيحات پايانى خود با عنوان LEnvoi (مؤخره) اظهار مى‏دارد كه نسخه دستنويس ترجمه خود را در شصت و پنجمين سالگرد تولدش به پايان رسانده است. اگر اين بخش كتاب را منبع انديشه‏هاى مترجم در مورد اهميت قرآن در زندگى مسلمانان تلقى كنيم، و اگر بپذيريم كه وى به عنوان مسلمانى متدين و به معناى واقعى كلمه «دنيا ديده» و «سرد و گرم روزگار چشيده» با توجه به آشنايى عميق خود با اين گونه مسائل و اشخاص، آنها را براى همكيشان خود ارزشمند تشخيص داده، در آن صورت قطعاً متوجه خواهيم شد كه اين اثر ادبى در پى ارائه چه مطالبى است. ترجمه قرآن يوسف على به معناى واقعى كلمه، محصول تدين و تقواى مترجم است، و پيداست كه مترجم فردى است واقعاً متدين كه كوشيده است از دين خود براى چاره‏جويى مشكلات زندگى بهره گيرد و هر جا نيز لازم ديده به ما گوشزد كرده كه سر منشأ الهامات و امدادات زندگى بهتر و پربارتر در كجاست. در هر حال، فضاى كلى اثر فضايى است تحسين برانگيز و يقيناً اين كتاب را مى‏توان در حكم يك سند با ارزش دينى تلقى كرد. با توجه به اينكه اين اثر موضوع پژوهش و ارزيابى ما در اين مقاله است، ضرورتاً بايد به گونه‏اى نقادانه مورد بررسى و كندوكاو قرار گيرد. به همين دليل، من در همين ابتداى بحث اعلام مى‏كنم كه نگارنده اين سطور، به عنوان ناقد، پيش از هر كس ديگرى از صفا و خلوص نيت آشكار مترجم تجليل مى‏كند.
كتابت متن عربى اين قرآن به قلم پير عبدالحميد انجام گرفته كه اخيراً خوشنويسى متن را با شيوه‏اى خوانا و دلنشين به پايان رسانده است. نحوه قرار گرفتن متن عربى قرآن در هر صفحه نيز به گونه‏اى است كه دقيقاً در سمت راست سطرهاى ترجمه انگليسى قرار داده شده است، هرچند شايد دليل عدم تطابق صورى كامل و دقيق دو متن عربى و انگليسى به واسطه مشكلات دستگاه چاپ در تنظيم و صفحه‏آرايى دقيق ستونها در مرحله ابتدايى چاپ بوده باشد. ضمناً چنان كه انتظار مى‏رفت، كتابت متن عربى قرآن در اين چاپ از نوع كوفى معمولى و مطابق با روايت حفص است، اما تا حدودى روزآمد شده است. موارد «ادغام» مشخص شده و علايم «وقف» مورد استفاده منطبق بر سامانه مفصلى است كه معمولاً در چاپهاى سنگى هند به چشم مى‏خورد، و مى‏دانيم كه در هند اين علايم نسبت به رسم الخط و كتابت قديمى‏تر و ساده‏تر كوفى ظاهراً از مقبوليت بيشترى برخوردارند. علايم و سجاوندى نوشتارى متون مقدس (the Masoretic Signs) مورد استفاده اين ترجمه نيز مطابق با سبك هندى است. موارد و نشانه‏هاى جزء، ركعت، وقف، معانقه، منزل، سجده و سكت در حواشى مشخص شده، و در متن انگليسى ترجمه نيز جزءها مشخص گرديده‏اند، و در عين حال حروف اول كلمات متن عربى در هر يك از جزءها و منزلها با حروفى درشت‏تر از حروف اصلى برجسته شده‏اند. از ديگر خصوصيات اين چاپ آن است كه به پيروى از متن معيار و معتبر مصرى شماره‏گذارى آيات به ترتيب كوفى است. علاوه بر اين در بالاى هر صفحه، شماره آيات و شماره ترتيب سوره‏ها به انگليسى درج گرديده كه به اين ترتيب كار ارجاع و مراجعه براى كاربران اين قرآن بسيار آسان مى‏شود. چنان كه در ديباچه اثر گفته شده، به كارگيرى سامانه مفصل نشانگان نوشتارى زير نظر علامه ظفر اقبال هندى صورت گرفته و او همان كسى است كه مسئوليت تهيه و تدارك اثر از سوى مؤسسه انتشاراتى «انجمن لاهور» به وى واگذار گرديده است.
تبويب مطالب هر يك از سوره‏ها در اين ترجمه مطابق با «ركوع» (كه در ترجمه انگليسى با كلمه Section مشخص شده) صورت گرفته و تقسيم‏بندى‏هاى فرعى‏تر هر سوره نيز بر اساس سليقه مترجم انجام گرفته و براى شروع هر پاراگراف جديد، از حروف گل و بته‏دار استفاده شده است. من گمان مى‏كنم مترجم قصد داشته نشان دهد كه هر ركعت نشانگر يك بخش معنايى و مفهومى در متن است، و به همين دليل و بر اساس قضاوت و ارزيابى شخصى خود تقسيم بندى درونى هر سوره را به اين نحو مشخص نموده است و طبعاً اين تا حدودى تعيين كننده چگونگى تفسير آيات هر سوره است. البته مى‏دانيم كه ركعتها جزو افزوده‏هاى نسبتاً متأخرى هستند كه بعدها به متن قرآن افزوده شده‏اند و ديرزمانى پس از استفاده همگان از قرآن و بدون توجه به زمان و مكان متفاوت نزول آيات، در متن قرآن گنجانده شده‏اند. اما مى‏دانيم كه مثلاً در ترجمه انگليسى جديد دكتر ريچارد بِل از قرآن [با عنوان قرآن، ترجمه شده همراه با بازآرايى نقادانه سوره‏ها، چاپ 1937] كه پس از انجام تحقيقات علمى فراوان صورت گرفته، تلاش شده تا معانى و مفاهيم متن اصلى قرآن در چهارچوب زمانى نزول آيات - تا حدى كه امروزه قابل درك است - فهميده شوند. بنابراين، بديهى است ترجمه‏اى كه ترتيب آيات را به صورت بخش‏بندى‏هاى مبتنى بر ترتيب ركعتها در نظر بگيرد، از همان آغاز محكوم به ارائه نوعى تفسير صورى خاص است. ولى در هر حال، مترجم اين اثر، به عنوان يك مسلمان سنتى و راست‏كيش احتمالاً مقيد به رعايت اين موضع است؛ موضعى كه سنت رايج و مألوف مسلمين آن را تأييد نموده و چه بسا آن را تنها ترتيب نزول وحى الهى تلقى مى‏كند.
مترجم ترجمه خود را به صورت سطورى بسيار كوتاه ارائه كرده، به گونه‏اى كه ظاهر ترجمه آيات به ابيات اشعار انگليسى شباهت دارد. البته اين ترجمه‏ها موزون نيست و تقطيع و ارائه آنها در قالب سطر به سطر به هيچ وجه ارتباطى با متن عربى قرآن ندارد، بلكه اقدامى است مطابق با سليقه مترجم كه ظاهراً قصد داشته به اين ترتيب ظاهر هريك از صفحات را به صورت چشم‏نوازى درآورد، در حالى كه اين امر به عكس منجر به پيدايش نثرى سخت ناهمگون شده كه به هيچ وجه حق مطلب را ادا نمى‏كند. گمان مى‏كنم در اين مورد ذكر يك مثال ساده كافى باشد. در ترجمه آيه 4 سوره سجده: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمآءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ [كار (جهان) را از آسمان (گرفته) تا زمين اداره مى‏كند؛ آن گاه (نتيجه و گزارش آن) در روزى كه مقدارش ـ آن چنان كه شما (آدميان) برمى‏شماريد ـ هزار سال است، به سوى او بالا مى‏رود] چنين آمده است:
،،He rules (all) affairs
From the heavens
To the earth: in the end
Will they (all) go up
To Him in a (single) Day,
The space whereof will be
(As) a thousand years
Of your reckoning.''
درست است كه متن عربى قرآن داراى اسلوبى يكدست و منسجم نيست ـ سبكى كه آن را سبك پيامبرانه ناميده‏اند، يعنى سبكى كه در آن فرد موعظه‏گر با توجه به اضطرار در بيان پيام خود در قالب زبانى نامتناسب دچار واژگانى گسسته و ناموزون و در عين حال بسيار پرشور و اثربخش و شفاف مى‏شود ـ اما اين امر با اتخاذ روش آگاهانه تقطيع و گسسته‏سازى جملات روان و يكنواخت، خوش‏بافت و خوش‏طنين كاملاً فرق دارد، چرا كه چنين روشى اين گونه عبارات و جملات اثرگذار را به نثرى گسسته و ناسخته تبديل كرده كه اغلب پر از حروف بزرگ انگليسى است كه به صورتى كاملاً بيهوده در آغاز هر سطر به كار گرفته شده‏اند. البته مترجم دليل اين امر را اصلاً بيان نمى‏كند و تنها گمان ما اين است كه شايد دليل او براى منظوم نماياندن ترجمه خود القاى ويژگى موزون و آهنگنين بودن متن قرآن بوده است كه البته اين برداشت در اغلب موارد، برداشت كاملاً نادرستى است.
واقعيت اين است كه اين «ترجمه - تفسير» را بايد به صورت يك مجموعه كلى در نظر گرفت. تفسير در اين قرآن به تبعيت از سنّت قرآن فرقه احمديه محدود به مجموعه توضيحاتى درباره نكاتى خاص است كه به ترتيب و به صورت پياپى در سراسر متن قرآن با شماره مشخص و ارائه گرديده است. در ميان اين يادداشت‏ها تعدادى ارجاعات متقابل نيز به چشم مى‏خورد كه در بين همه توضيحات يافت مى‏شود و با هم مشتركند، اما درست همانند يكى از آثار جان وزلى (John Wesley) با عنوان «شرح عهد جديد» (Notes on the New Testament)فقط نكاتى در آن گنجانده شده كه مترجم آنها را يا جالب توجه دانسته و يا مستلزم شرح و تفسير، ولى از تفسير سامانمند متن خبرى نيست و طبعاً اين ترجمه ـ تفسير دستخوش تمام محدوديتهاى اين گونه برخوردهاى گسسته و ناقص شده است.
به همين دليل، بسيارى از اظهارات هوشمندانه، دقيق و جالب توجه مترجم ناقص و بيهوده رها شده‏اند، در حالى كه اگر اين توضيحات به صورتى منظم و سامانمند ارائه مى‏شد، شايد بسيار سودمندتر مى‏بود. واقعيت اين است كه در حال حاضر در زمينه تفسير قرآن و تفسير بسيارى از نكات كلامى حاصل از تعاليم قرآن، ما بيش از هر چيز به برخورد از موضعى تاريخى نيازمنديم، كه اين امر فقط با تفسير منظم و سامانمند قرآن فراهم مى‏آيد؛ تفسيرى كه آيات و عبارات قرآنى را در بافت تاريخى آنها و در ارتباط با ديگر عبارات زمانمند قرآن مورد بررسى قرار دهد. فقط در اين صورت مى‏توانيم اميدوار باشيم كه تحول انديشه پيامبر اسلام را پيگيرى كرده و قرآن را سندى زنده تلقى نموده‏ايم كه مى‏توانسته است مخاطبان اوليه خود را تحت تأثير قرار دهد.
اين اثر، چه در بخش ترجمه و چه در بخش تفسير، هم تدين‏آموز است و هم تنسّك ـ محور، به عبارت ديگر، در اين اثر، نه ترجمه و نه تفسير، هيچ كدام از منظرى نقادانه و علمى انجام نشده، بلكه رنگ و بويى موعظه‏اى دارند؛ گويى مترجم هيچ گاه از خود نپرسيده كه مخاطبان اصلى عبارات قرآن چه برداشتى از آنها داشته‏اند. وى تنها به برداشت مؤمنان امروزى توجه كرده است؛ مؤمنانى كه براى حفظ و تداوم زندگى همراه با ايمان و تدين خود به قرآن روى مى‏آورند. درواقع، ديدگاه يوسف على در سرتاسر اثرش آموزشى و به عنوان واقعى كلمه «موعظه ـ محور» است. يوسف على در فكر تهذيب اخلاق همكيشان خويش و آموزاندن درسها و پندهاى اخلاقى به آنان و در فكر ارائه مباحث و تأملات دينى بوده و به تقويت اعتقاد دينى مسلمانان و اعتلاى نام اسلام انديشيده است. وى به تفسير انتقادى توجهى نداشته است. شايد ذكر يك نمونه ساده اين نكته را بهتر اثبات كند. به عنوان مثال، داستان طالوت و جالوت فقط يك بار در قرآن ذكر شده است (سوره بقره: آيات 249 ـ 250 / 251 ـ 252). در مورد اين بخش خاص، بايد خاطر نشان ساخت كه اين قطعه پر از مشكلات انتقادى و تفسيرى است، ولى يوسف علىِ «مترجم - مفسر» به ذكر هيچ كدام از آن مشكلات و پيچيدگيها نپرداخته و در عوض در مورد آيه‏هاى 251 ـ 252 شرح و توضيحات مفصلى در قالب سه يادداشت به قرار زير ارائه نموده است:
286 ـ ببينيد چطور از نظر روايى كل داستان طالوت و جالوت در چند كلمه خلاصه شده است، اما درسهاى اخلاقى مستخرج از آن از چندين جنبه مد نظر قرار گرفته‏اند. در عهد عتيق بيشتر به ذكر جزئيات قصه توجه شده ولى از بيان حقايق كلى - كه هر قصه واقعى مثالى از حقايق كلى است ـ چندان خبرى نيست. اما قرآن در عين حال كه كل قصه را تصديق كرده و مى‏پذيرد، به درس‏آموزى از آن بيشتر توجه كرده است.
داود جوانى ناآزموده بود كه نه سلاح داشت و نه لباس رزم. او حتى در بين قوم خود - بنى‏اسرائيل - نيز گمنام بود و جالوت قوى‏هيكل و تنومند او را به تمسخر مى‏گرفت، حتى برادر بزرگ‏تر داود او را به خاطر رها كردن گله‏اى كه آن را چوپانى مى‏كرد سرزنش مى‏نمود، چرا كه داود را چوپانى كم سن و سال بيش نمى‏دانست، اما مى‏دانيم كه ايمان داود به خداوند باعث شد تا از حريفان فلسطينى خود سرآمد باشد. وقتى طالوت زره و سلاح خود را به داود تعارف مى‏كند داود جوان نمى‏پذيرد، چرا كه آنها را بر تن خود نيازموده بود، ولى فلاخن و عصا جزو سلاحهاى آزموده شده وى به حساب مى‏آمدند. او فوراً پنج سنگريزه صاف از نهر برمى‏گيرد و در فلاخن مى‏كند و با فلاخن خود آن چنان به جالوت مى‏زند كه او را نقش بر زمين مى‏كند. سپس از شمشير جالوت استفاده مى‏كند و او را به قتل مى‏رساند. سپاه فلسطينيان از ترس و وحشت از هم مى‏پاشد، سپاهيان مى‏گريزند و سپاهيان داود با تعقيب آنان همه را تار ومار مى‏كنند.
در داستان حضرت داود، علاوه بر اين درس اصلى كه ما در صورت حفظ هويت ملى و ايمان خويش وظيفه داريم با شجاعت و قاطعيت هرچه تمام‏تر مبارزه كنيم، درسهاى ديگرى نيز هست كه ما مى‏توانيم آنها را راهنماى عمل خويش قرار دهيم:
1. آنچه اهميت دارد، نه عده و عدد، بلكه ايمان، عزم راسخ و لطف الهى است.
2. در برابر حق و دلاورى و تدبير دقيق، از عواملى مانند گستردگى و قدرت نيروها كارى ساخته نيست.
3. قهرمانان سلاحهاى خود و سلاحهاى ديگرى را كه ممكن است در دسترس آنان قرار گيرد خود شخصاً مى‏آزمايند، حتى اگر مردمان آنان را مورد تمسخر و استهزا قرار دهند.
4. اگر خدا با ما باشد، جنگ افزارهاى دشمن ممكن است به عامل انهدام خود آنان تبديل شود.
5. قدرت و ثبات شخصيت، همه عوامل و خطرات را بى‏اثر مى‏سازد و باعث تشويق و تشجيع ياران مردّد ما مى‏شود.
6. خلوص ايمان، ثواب و پاداش الهى را به همراه خواهد داشت، و اين پاداش الهى ممكن است به اشكال گوناگون نمودار گردد كه در مورد حضرت داود نبى ثواب پروردگار در شكل قدرت و شوكت و حكمت و نيز ديگر الطاف الهى به منصه ظهور رسيد.
حال به يادداشت بعدى نيز نگاه كنيد.
278 - داود نه تنها چوپان، جنگاور، پادشاه، حكيم و پيامبر بود، بلكه خداوند قريحه شعر و آهنگ را نيز به وى عطا كرده بود. سروده‏هاى داود، موسوم به زبور هنوز هم در دسترس ماست.
288. تدبير الهى به شكل عام و فراگير است. خداوند تمامى مخلوقات خود را دوست مى‏دارد و تمامى آنان را مورد حمايت خويش قرار مى‏دهد و نعمات الهى نيز براى هر دو جهان، دنيا و آخرت است. پروردگار، گاه براى حفظ و حمايت يك مخلوق خويش ممكن است موجودى ديگر را امتحان كند، اما انسان نبايد هيچ گاه فراموش كند كه لطف و رحمت واسعه الهى همه موجودات عالم را دربرمى‏گيرد.
شرح و توضيحات مفصل فوق يك نمونه بارز از تفسيرهاى يوسف على است، چه از نظر بهره‏گيرى از مطالب و مندرجات تورات براى تفسير و تبيين قصه‏هاى قرآنى، و چه از نظر استفاده از روش وعظ و نصحيت براى ارائه مطالب و مضامين، كه اين خود به خوبى ارزش واقعى اثر را نمودار مى‏سازد. يقيناً همكيشان يوسف على در اين تفسير اشارات سودمند بسيار فراوانى را خواهند يافت ناظر بر اينكه چگونه در دنياى وانفساى كنونى مى‏توان از قصه‏ها و دستورات و احكام قرآنى به عنوان منبع اميد، قوت قلب، آرامش، درس‏آموزى، ارشاد و تسكين نفس استفاده كرد و به يك زندگى مبتنى بر احكام دينى ادامه داد. او كه خود فردى عميقاً دين باور است، به خوبى با مشكلات و دشواريهاى زندگى دين‏محورانه در جهان امروز آشناست، و به همين دليل با پى‏بردن به اين موضوع كه چگونه مى‏توان از مضامين قرآنى براى الهام‏گيرى در زندگى متدينانه خويش بهره برد (البته الهام‏گيرى معنوى به معناى واقعى كلمه، نه به معناى مراعات صرف ظاهر مناسك و شعائر) اقدام به ارائه برداشت‏هاى شخصى خود كرده است تا شايد به اين ترتيب به همكيشان مسلمان خود كمك كرده باشد، و به راستى كه اين كار را به نحو تحسين برانگيزى انجام داده است.
براى پژوهشگران غيرمسلمانِ مسائل اسلام نيز اين اثر جالب توجه و به عنوان سندى از حيات دينى مسلمانان امروزى حايز اهميت است، چرا كه به ما نشان مى‏دهد مسلمانان معاصر در زندگى خود از كدام الهامات معنوى قرآن بيشتر تأثير پذيرفته‏اند. امروزه ما در جوامع مسلمان، اغلب با مسلمانانى سنتى روبه‏رو هستيم كه از قرآن و قرائت آن صرفاً به مثابه ابزارى مكانيكى براى ذخيره ثواب استفاده مى‏كنند؛ يعنى آيات اين يا آن سوره قرآنى را با چشمداشت ثواب بردن و مأجور شدن مطابق اخبار و احاديث قرائت يا تلاوت مى‏كنند. گاه نيز با مسلمانانى روبه‏رو مى‏شويم كه به ثواب بزرگ‏تر قرائت قرآن در مدت زمانى خاص مى‏انديشند. واقعيت اين است كه عموم مردم حتى از تكرار ناآگاهانه متون مقدس ــ يعنى بدون هيچ گونه درك معنى و پيام آن متون ــ احساس رضايت خاطر و حتى رضايت خاطر معنوى مى‏كنند. اين موضوع از پديده‏هايى است كه در بسيارى از اديان به چشم مى‏خورد؛ يعنى نوعى صحيفه‏پرستى bibliolatry به گونه‏اى كه متن مقدس فى نفسه داراى فضايلى تلقى مى‏شود كه مى‏تواند خواننده خود را، خواه معناى متن را درك كند يا درك نكند، مشمول رحمتهاى معبود قرار دهد. اما مى‏دانيم كه براى عبادت كنندگان تحصيلكرده و يا فرهيخته، اين گونه تلاوت صُحُف دينى نمى‏تواند ارضا كننده باشد. اين گونه عبادت كنندگان در پى آنند كه ببينند متن چه پيامى براى آنان دارد و چگونه روح و جان آنان را سيراب مى‏كند و در زندگى روزانه به چه كارشان مى‏آيد. يوسف على نيز دقيقاً در پى اجراى چنين راهبردى بوده است. به بخشى از ديباچه‏اى كه وى در سال 1934 نوشته است دقت كنيد:
وظيفه هر مسلمان، از زن و مرد و خرد و كلان، اين است كه قرآن را قرائت نموده و به فراخور درك و فهم خود از آن بهره گيرد. اگر هر يك از ما با مطالعه قرآن و ژرف انديشى در مفاهيم آن و نيز با تجربه تعاليم قرآنى به نوعى شناخت (خواه شناخت ظاهرى و خواه باطنى) دست يابيم، وظيفه داريم متناسب با درك و فهم خويش ديگران را نيز در اين لذت و آرامش سهيم و شريك گردانيم. قرآن، و درواقع هر كتاب دينى ديگر را بايد نه تنها با چشم سر، بلكه با چشم دل، و از آن مهم‏تر با صدق و خلوص نيت تمام و با دل و جان مورد مطالعه قرار داد، و من نيز دوست دارم خوانندگان اين اثر با همين ديد به ترجمه من بنگرند... هدف ما اين است كه ببينيم در حال حاضر، يعنى در قرن چهاردهم هجرى، از قرآن به عنوان منبع هدايت الهى، چه مطالبى را مى‏توان فرا گرفت.
با توجه به اين گونه اظهارات، وقتى مجلدات اين اثر را ورق مى‏زنيم و وقتى مى‏بينيم مترجمى كه بيشتر دوران عمر خود را در غرب سپرى كرده و جنبه‏هاى فراوانى از ديدگاهها و فرهنگ غرب را در وجود خود جذب نموده، در عين حال اين گونه از قرآن به عنوان كتابى راهنماى ارزشها و شعائر دينى استفاده مى‏كند بسيار شگفت‏زده مى‏شويم.
در ابتداى هر يك از سوره‏ها در اين ترجمه، گزيده كوتاهى گنجانده شده كه كمك بسيارى به خواننده اثر مى‏كند. اين گزيده‏ها از C1، C2، C3 تا C300 شماره‏گذارى شده و از ابتداى جلد اول تا پايان جلد هشتم ادامه يافته‏اند. (حرف انگليسى C احتمالاً كوته‏نوشت Cantaبه معناى سروده است). سروده‏هاى C1 تا C41 در مقدمه عمومى كتاب به كار رفته‏اند. سروده‏هاى C295 - C300 در بخش پايانى يا نتيجه‏گيرى گنجانده شده، و ساير سروده‏هاى بين C41- C294نيز در ابتداى هر يك از سوره‏هاى قرآن و يا در مدخل بخشهاى مهم متن قرآن (از نظر يوسف على) درج گرديده‏اند، و مترجم ـ مفسر كوشيده تا مطالب آن سوره‏ها را از ديدگاه شخص خود در آن سروده‏ها خلاصه نمايد. مؤلف خود در ديباچه، اين سروده‏ها را «تفسير موزون» (rhythmical commentary) ناميده، در صورتى كه اين سروده‏ها به معناى واقعى كلمه موزون - داراى اوزان عروضى - نيستند، بلكه قطعاتى منثورند كه به صورت سطورى كوتاه و نامتقارن تقطيع شده‏اند، به طورى كه شعرگونه به نظر آيند. براى نمونه، يكى از اين سروده‏ها(C52) را ذيلاً درج مى‏كنيم كه ظاهراً اين قطعه ترجمه آيات 255 - 256 سوره بقره [آية الكرسى] است:
Who can describe the nature of God?
The Living, the Eternal, His Throne
Extends over worlds and worlds
That no imagination can compass.
His truth is clear as daylight: how
Can Compulsion advance Religion?
The keys of Life and Death, and the mysteries
Of everything around us, are in His hands.
Our duty then is to seek the path
Of goodness, kindness, upright
Conduct and Charity. ــ to grasp
At no advantage from a brother's need,
To stand by the word that is pledged,
To bear the witness, and remove all cause
Of misunderstandings in our dealings
As between man and man.
پيداست كه ترجمه فوق دچار نصيحت‏گويى و پندآموزى شده و از واژه‏ها معانى و مفاهيمى برداشت شده كه به هيچ وجه در عربى قرن هفتم ميلادى مورد نظر پيامبر اسلام نبوده است، هرچند ممكن است امروزه اين گونه برداشت‏ها براى اهداف دينى مفيد و سودمند باشد. مترجم مرتباً از خود افزوده‏هايى هرچند اندك به متن اضافه كرده كه هيچ گونه معادلى براى آنها در متن قرآن ديده نمى‏شود، گو اينكه اين افزوده‏ها باعث تجليل و تعظيم مفاهيم و مطالب مورد اشاره قرآن شده‏اند. البته منظور ما آن افزوده‏هاى اندكى نيست كه از ضروريات تبيين كلام است و در ترجمه از زبانى به زبان ديگر به آنها نيازمنديم، بلكه منظور افزوده‏هايى است كه در اينجا به عنوان نصيحت و موعظه مورد استفاده مترجم قرار گرفته و در متن ترجمه گنجانده شده‏اند. به عنوان مثال، تعبير قرآنى «الحى القيوم» به the Living, the Self-subsisting, Eternal برگردانده شده كه در اين ترجمه، صفت Eternalافزوده‏اى است كه از نظر ترجمه هيچ گونه اشاره‏اى در متن قرآن به آن نشده، هرچند از لحاظ خطابه و موعظه سودمند است. شايد گفته شود كه خداى قرآن (اللّه‏) eternal(قديم، ازلى، ابدى يا سرمدى) است، اما نكته اينجاست كه در اين تعبير و يا در اين مورد به اين مفهوم اشاره‏اى نشده است؛ در صورتى كهself-subsisting در برابر «القيوم» ترجمه و معادل درستى است، چراكه اين كلمه در اصل آرامى خود به معناى قائم بالذات (خود بنياد) مى‏باشد، و ضرورتاً به معناى ابدى، ازلى، قديم و يا سرمدى نيست. در نتيجه، بعيد است وجود اين گونه افزوده‏ها توجيه‏پذير باشد. همين نكته در مورد موضوع ديگرى نيز صدق مى‏كند كه عبارت است از گرايش مداوم مترجم به برگرداندن عبارات و تعبيرات بسيار ساده به ظرايف فلسفى. به عنوان مثال، در همان آيات 255 - 256 سوره بقره آمده كه يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيديهِم وَ ما خَلْفَهُمْ [آنچه در پيش روى ايشان و آنچه در پشت سرشان است، مى‏داند] كه مفهوم بسيار ساده آن اين است كه «خداوند از گذشته و حال انسان با خبر است». و اين خود مقدمه‏اى است بر اين مفهوم بسيار ساده ديگر كه بر عكس، هيچ انسانى چيزى در مورد خداوند نمى‏داند مگر آنچه كه خداوند خود اراده فرموده است. در حالى كه اگر به ترجمه انگليسى يوسف على نگاه كنيم مى‏بينيم وى آن را اين گونه ترجمه كرده است:
He knoweth what (appeareth to His creatures as) Before or After or Behind.
كه معناى همين جمله در پانوشت تفسيرى اثر به اين شرح ارائه شده است:
علم الهى مطلق است و در بند زمان و مكان نيست. اما براى ما مخلوقات خداوند اين قيود همواره وجود داشته و خواهد داشت. بنابراين، علم الهى و علم بندگان الهى نوعاً متفاوت است و علم ما بندگان فقط زمانى كه با مشيت و تدبير الهى تطابق داشته باشد پرتوى از واقعيت را در خود جذب مى‏كند.
مشاهده اين گونه برداشت‏ها و تفسيرها، خوانندگان مسيحى را بى‏درنگ به ياد انواع خاصى از تفاسير قديمى كتاب مقدس - كه اميدواريم دوران آنها سپرى شده باشد - مى‏اندازد كه آنها نيز تفاسير خود را با همين روشهاى ناصحانه و تبليغى ارائه مى‏دادند، هرچند در مورد اين اثر بايد خاطرنشان ساخت كه مترجم آگاهانه و به عمد از اين شيوه استفاده نموده است. به بخشى از سخنان او كه از ديباچه اثر گرفته شده است دقت كنيد:
من همواره در آرزوى اين بوده‏ام كه بتوانم تفسير قرآن مجيد را به خوانندگان انگليسى زبان عرضه كنم. من در اين ترجمه از زبان انگليسى به صورت تحت اللفظى استفاده نكرده‏ام بلكه كوشيده‏ام تا به بهترين وجه ممكن، كامل‏ترين برداشت خود از متن اصلى قرآن را به خواننده منتقل كنم.
استفاده از اين روش براى اهداف تبليغى و از موضعى ناصحانه تقريباً مورد تأييد و اتفاق نظر همگان است، اما براى قرآن‏پژوهان و پژوهشگرانى كه درصددند به پيام اصلى و واقعى قرآن پى ببرند بعيد است اين موضع مفيد واقع گردد. خطرات اين گونه روشهاى تفسيرى آشكار است و هر پژوهشگر تفسير كتاب مقدس خوب مى‏داند كه وقتى قرار باشد خود را از قيد مسائل دقيق زبانشناختى و روش تأويل تاريخى رها سازد، در آن صورت بازكردن روزنه انديشه به فضاى تخيلات و تصورات ذهنى چقدر ساده خواهد بود. به همين دليل، شنيدن اظهاراتى از قبيل سخنان زير كه در ديباچه اين ترجمه بيان شده باعث رضايت خاطر يا مجاب شدن ما نمى‏شود:
من پيش از اين، مطالبى را در مورد مفهوم كلى آيات قرآن مطرح كردم. هر پژوهنده سختكوش و بزرگوار مكتب قرآن با افزايش اطلاعات خويش در مورد قرآن، با لذت ذاتى و معنوى زايد الوصفى متوجه خواهد شد كه همزمان با وسعت يافتن استعداد خويش در درك مفاهيم قرآنى تا چه حد دامنه اين برداشت‏ها و مفاهيم كلى نيز براى او گسترده مى‏شود... حال تصور كنيد وقتى قرآن افق چشم دل ما را بگشايد و گسترش دهد، چه لذت و شعف بزرگ‏تر و چه احساس اعجاب و اعجاز بيشترى به ما دست خواهد داد. اينجاست كه متوجه مى‏شويم چقدر برداشت‏هاى قبلى ما گسترش يافته است؛ گويى افقها و جهانهاى جديدى به روى ما گشوده شده‏اند. با تداوم ارتباط با قرآن، با افقها ى تازه‏تر و چشم‏اندازهاى وسيع‏ترى روبه‏رو مى‏شويم و امواج جديدى جان ما را سيراب مى‏كند، و اينجا اثرگذارى و عمق نفوذ معجزه قرآن بيش از پيش نمايان گشته و تقريبا تمام وجود ما را فرا مى‏گيرد... احساس مى‏كنيم در آستانه درك حقايق هستى قرار گرفته‏ايم؛ گويى اندكى از رايحه دل‏انگيز جنّات قرآن مشام جان ما فرا گرفته است.
يوسف على كوشيده است تا در راستاى اهداف تبليغى - ارشادى خويش از دانسته‏هاى خود در مورد فرهنگ غرب بهره‏بردارى كند. به همين جهت وى از شكسپير و ديگر شعراى انگليسى و از نويسندگان معاصر، مقالات مندرج در دائرة المعارف بريتانيكا، ضرب‏المثل‏هاى لاتين و نقل قولهاى مورخان براى تشريح و توضيح ديدگاههاى خود استفاده كرده و در پاره‏اى موارد به خوبى از عهده اين كار برآمده است. اما شايد جالب‏ترين اقدام وى، چنان كه پيش از اين ياد آور شديم، استفاده و بهره‏بردارى از متن انگليسى كتاب مقدس باشد. اين اقدام براى مخاطبان مسلمان ترجمه بسيار اثرگذار خواهد بود، چرا كه مترجم - مفسر از ارجاعات و نقل قولهاى كتاب مقدس از يك سو براى تأييد مطالب و آموزه‏هاى قرآنى استفاده مى‏كند و از سوى ديگر مى‏كوشد تا برترى قرآن را نسبت به كتاب مقدس به اثبات رساند. اما در هر صورت، علماى پيرو كتاب مقدس به دليل بروز برخى تعصبات در اظهارنظرهاى مؤلف از او گله‏مند خواهند شد. نمونه‏هاى اين تعصبات بسيار زياد است، ما در اينجا فقط به يك مورد آنها اشاره مى‏كنيم. او در توضيحات خود در مورد آيات 255 و 256 سوره بقره (آية الكرسى) و در تفسير آيه «لا تاخذهُ سِنَةٌ وَ لا نَوم» [نگيرد او را خمارى و خواب ]چنين مى‏گويد: «اين تعبير را با آيه 165 از مزمور 78 كتاب مزامير [در كتاب مقدس ]مقايسه كنيد كه مى‏گويد: «آن گاه خداوند مثل كسى كه خوابيده بود بيدار شد، مثل جبارى كه از شراب مى‏خروشد».
علت ذكر اين آيه و نقل آن از قرآن و كتاب مقدس ظاهرا اين بوده كه نشان داده شود تا چه حد تعاليم قرآنى نسبت به آموزه‏هاى كتاب مقدس برترى دارند، در حالى كه مترجم ما قاعدتاً آگاهى كامل داشته كه بر اساس آيات 3 و 4 در مزمور 121 از كتاب مزامير همين مطلب گفته شده كه خداوند نه خمارى مى‏كند slumbers و نه مى‏خوابد ] sleepsاو نخواهد گذاشت كه پاى تو لغزش خورد. او كه حافظ توست نخواهد خوابيد. اينك او كه حافظ اسرائيل است نمى‏خوابد و به خواب نمى‏رود]. نكته جالب توجه اين است كه در متن عبرى كتاب مقدس براى اشاره به اين مفهوم دقيقاً از همان دو تعبيرى استفاده شده كه در قرآن از آنها استفاده گرديده است.
در هر حال از محاسن بزرگ اين اثر آن است كه هر جا در قرآن به موضوعات مورد اشاره كتاب مقدس اشاره‏اى شده، يادداشت‏هاى تفسيرى ترجمه نيز خواننده را به اصل داستانهاى كتاب مقدس ارجاع داده و از بيان جزئيات مفصل خيالبافى‏هايى كه در اغلب تفاسير سنتى مسلمانان يافت مى‏شود خوددارى شده است. من نمى‏دانم آيا در برخى محافل اسلامى خاص از اين ابتكار يوسف على استقبال خواهد شد يا نه؛ به ويژه آنكه در كشور مصر طى سالهاى اخير جنبش رو به گسترشى به وجود آمده كه هدف آن اين است كه به اصطلاح تمام اسرائيليات كتب قديم را كنار بگذارند و دور بريزند. من گمان مى‏كنم احتمالاً طرفداران جدّى اين جنبش از مشاهده اين همه مطالب و منقولات كتاب مقدس در تفسير قرآن تا حدودى متحير و مبهوت شوند. اما ما از صميمم قلب با اين روش مترجم موافقيم، هر چند در پاره‏اى موارد با نحوه كاربرد آن با وى توافق نظر نداريم و از او گله‏منديم. در هر حال، براى من جالب است كه بدانم يوسف على تا چه اندازه موفق خواهد شد ديگر مسلمانان را با خود همراه و همراى سازد.
از ديگر مشكلات اين ترجمه و يادداشت‏هاى تفسيرى آن، مسئله محدوديت اطلاعات زبانشناختى مترجم است. اين امر در بسيارى از بخشهاى اثر به راحتى قابل تشخيص است. به عنوان مثال، در ترجمه سوره فاتحه، واژه «ربّ» [پروردگار] به cherisher and sustainer [تربيت كننده و روزى دهنده] برگردانده شده و در يادداشت‏هاى تفسيرى گفته شده كه ريشه عربى اين واژه به معناى بزرگ كردن يا تربيت كردن است، در حالى كه از بديهيات زبانشناسى اين است كه واژه‏هايى با ريشه و خاستگاه كاملاً متفاوت در يك زبان ممكن است به شكل واحد نمود يابند. به عنوان مثال، در زبان انگليسى واژه soundبه معناى سالم و بى‏عيب و نقص، برگرفته از sund در زبانهاى آنگلوساكسون است، اما به معناى سروصدا متّخَذ از son در فرانسوى نُرمان است، و به معناى عمق‏يابى از sonder (كه خود در اصل برگرفته از لاتين اوليه sdubundare است) گرفته شده است. با اين تفاصيل، واژه عربى «ربّ» به معناى پروردگار از ريشه آرامى به معناى عظيم، بزرگوار و باشكوه است و در اغلب كتبيه‏هاى شمال جزيرة العرب نيز به معناى «خدايگان و پروردگار همگان» يافت مى‏شود؛ در صورتى كه فعل «ربّ» به معناى بزرگ شدن كه واژه «رُبّ» به معناى خميره ميوه‏جات از يك ريشه سامى ابتدايى مشتق شده كه معناى آن احتمالا غليظ بوده است كه خود با دو واژه حبشىِ «رَبَبَ» به معناى بزرگ شدن يا پهن شدن و خاخامى Rabbinic «رِبَب» به مفهوم چربى مرتبط است. يوسف على از مفاهيم ريشه‏شناسى نيز به همين سان نابجا وبيهوده استفاده كرده است. به عنوان مثال، درست است كه واژه انگليسى Patrimony(به معناى ميراث پدرى) از لاتين pater moniumگرفته شده كه به مفهوم ميراثى است كه از پدر به فرزند مى‏رسد، اما بايد دانست كه نمى‏توان اين مطلب را به صورت قياسى در مورد واژه matrimouy [ازدواج يا زناشويى] كه مأخوذ از mater monium است صادق دانست و آن را به معناى ميراث مادرى تلقى كرد. همين نكته در مورد فعل «فَكه» (به معناى شادمان و خرسند بودن) صدق مى‏كند كه به خاطر شباهت ظاهرى «فاكهه» (به معناى ميوه‏هاى بهشتى) با آن، نمى‏توان فاكهه را به معناى «شادى و سرور مؤدبانه و با نزاكت»... و يا «حد اعلاى شعف باطنى و نه ظاهرى» تفسير و تعبير كرد.
ولى، درهرحال پيداست كه در مقايسه با قرآن انگليسى فرقه احمديه كه آن نيز همراه با تفسير در لاهور به چاپ رسيده، در ترجمه و تفسير انگليسى يوسف على تلاشها و زحمات صادقانه بسيار بيشترى صورت گرفته است. اما اين اثر از يك نظر نيز با قرآن انگليسى احمديه شباهت دارد و آن اينكه اين دو اثر هر دو به سنت «دفاعيه نويسى يا توجيه‏گرايى» نوشته شده‏اند. به عنوان مثال، مى‏دانيم كه زندگى و رسالت پيامبر اسلام در جزيرة العرب و مقارن با قرن هفتم ميلادى بوده و سنتها و معيارهايى كه ايشان مراعات مى‏كرده، سنتها و معيارهاى رايج همان فرهنگ و همان محيط بوده كه اتفاقا اين موضوع دقيقا به همين نحو در قرآن و در كتب سيره عربىِ نوشته شده آن عصر منعكس شده است. بنابراين، با توجه به آن محيط و فرهنگ و با توجه به معيارهاى پذيرفته شده عصر پيامبر، ضرورتى ندارد كه مترجم يا مفسر معاصر در مورد مسائلى مانند ازدواجهاى چندگانه پيامبر، رفتار وى نسبت به دشمنان، بهره‏گيرى زيركانه ايشان از فرصتهاى سياسى و امورى مانند آنها با رهيافتى امروزه پسند برخورد كند و پس از گذشت چندين قرن، براى عملكرد افراد آن دوره توجيه‏تراشى نمايد. عظمت شخصيت پيامبر اسلام به اين است كه ايشان را در چهارچوب زمانه و فرهنگ همان دوران ببينيم. اما متأسفانه مترجمان امروزى، همگى با توجه به آگاهى خود از رواج و مقبوليت اخلاق و فرهنگ مسيحيت در جهان معاصر مى‏كوشند تا آن دسته از مطالب و مضامين قرآنى را كه با اخلاقيات و فرهنگ مسيحيت همخوانى ندارند يا مكتوم رها كنند و يا با زبانى توجيه‏آميز اقدام به رفع و رجوع آن نمايند، در صورتى كه پيامبر اسلام به اين معيارها وقعى نمى‏نهاد و تظاهر به عمل به آنها نيز نمى‏كرد. در نتيجه، به گمان من تفسير و تشريح پيام الهى پيامبر اسلام در پرتو تعاليم دينى ديگر، و نيز نماياندن تصويرى از پيامبر كه ايشان را همچون شارح مكتبى ديگر بنماياند، به راستى جفاى به شخصيت پيامبر اسلام است. به هر حال، اگرچه اين ترجمه در اين زمينه نسبت به ترجمه قرآن فرقه احمديه داراى محاسنى است، اما با اين همه، سبك و سياق تدافعى و توجيه‏گرايانه آن كاملاً عيان است. همچنين، خواننده مرتباً با مواردى برخورد مى‏كند كه مترجم در شرح مطالب و مفاهيم قرآنى از اصطلاحات و زبان مسيحيت استفاده مى‏كند. در بسيارى از موارد نيز كه به كسب اطلاعات در مورد يك آيه و يا سوره خاص نياز داريم، تنها چيزى كه به دست مى‏آوريم توجيهاتى است كه چه بسا براى كسانى كه با احترام گذارى به تربيت و تعليم و تعاليم مسيحيت خو گرفته‏اند، گزنده و توهين‏آميز به نظر رسد، و طبعاً اين امر نه فايده‏اى دارد و نه زيبنده قرآن است. به عنوان مثال، درباب سوره احزاب، وقتى ضروريات روش دفاعيه نويسى، «مترجم - مفسر» را وا مى‏دارد تا حقايق بسيار ساده‏اى را كه در كتب و رسالات سيره نبوى ذكر شده‏اند، مورد تحريف عمدى قرار دهد، اين امر شرم‏آور مى‏نمايد. ولى به علت ناخوشايند بودن اين موضوع، اجازه دهيد به نكته‏اى ديگر بپردازيم.
استفاده از يك مقدمه مختصر در آغاز هر يك از سوره‏ها، اقدام بسيار پسنديده‏اى است. در پاره‏اى موارد كه مطالب سوره مورد نظر به رويدادهايى تاريخى همانند جنگ بدر، احد، حنين، خيبر، يا صلح حديبيه و نظاير آنها اشاره دارد، متن قرآن به راحتى در تشخيص ماجراها كمكى به ما نمى‏كند. دليل اين امر آن است كه مخاطبان اوّليه قرآن يقيناً با توجه به حضور خود در متن وقايع، مرجع تمام ضماير متن را مى‏شناخته‏اند، در صورتى كه بدون وجود نوعى شناخت مقدماتى از وضعيت تاريخى مورد نظر، درك آيات و عبارات قرآنى براى خواننده امروزى در اغلب موارد به هيچ وجه امكان‏پذير نخواهد بود، و يقيناً ارائه اين گونه اطلاعات در يادداشت‏هاى تفسيرى نيز كارى دشوار است. به همين دليل، وجود مقدمه براى هر يك از سوره‏ها - كه زمينه تاريخى چند آيه را مشخص نموده و در واقع شأن نزول آنها را تشريح مى‏كند - از مزاياى بزرگ اين اثر است. حتى در پاره‏اى موارد كه در اصل شأن نزول اختلاف نظر وجود دارد، اشاره به وجود احتمالات و برداشت‏هاى مختلف تفسيرى در همان آغاز سوره كار سودمندى به شمار مى‏آيد. همين نكته درباره برخى آيات مورد مناقشه كه صرفاً بر اساس متن نمى‏توان گروههاى دشمن و يا مباحث ومطالب مورد نظر را در آنها تشخيص داد، نيز صدق مى‏كند. به هر حال، وقتى خواننده پيشاپيش از چند و چون مناقشات آگاهى داشته باشد، طبيعى است كه آيات قرآن براى او بسيار قابل فهم‏تر خواهد بود.
يوسف على در مقدمه هر يك از سوره‏ها توضيحاتى توجيهى را گنجانده است، اما متأسفانه اين توضيحات بسيار كمتر از حد انتظارند، چرا كه در اين مورد نيز توجه وى بيشتر معطوف به ارائه پند و اندرز و ارشاد خواننده بوده و در بيشتر موارد به زمينه اجتماعى - تاريخى مطالب قرآن كمتر توجه كرده، ولى در عوض كوشيده است تا در هر سوره مطالب و مضامينى بيايد كه از طريق آنها بتوان ارزشهايى را براى به كارگيرى در زندگى مؤمنان امروزى عرضه كرد. البته اين امر اقدام موجهى است، هرچند در اين مورد نيز دقيقاً همچون تفسيرهاى مشابه كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان با تعجب بايد پرسيد: مگر نمى‏توان بهترين درسهاى راهنماى عمل مؤمنان را از طريق كاربرد دقيق اصول تفسير علمى به دست آورد؟ در اين گونه تفسيرها، هر درس و پيام قرآنى را مى‏توان ابتدا در چهارچوب كاربرد عملى آن در متن واقعيّات زمانه وقوع آن بررسى كرد و سپس در ارتباط با مفهوم احتمالى آن در همان دوره آن را مورد مطالعه قرار داد. يوسف على در موارد بسيارى اشاره مى‏كند كه «گاهشمار يا شأن نزول اين سوره اهميتى ندارد» در صورتى كه خواننده احساس مى‏كند بايد با نظر وى مخالفت كند و در جواب او با تأكيد بگويد: «اتفاقاً شأن نزول اين سوره داراى اهميت فوق‏العاده‏اى است». مؤلف در پايان هر يك از اين مقدمه‏ها خلاصه مختصرى از كليات تعاليم سوره مورد نظر را گنجانده است. در مواردى كه زمينه اجتماعى - تاريخى آيات در اين گونه مقدمه‏ها مورد اشاره بوده، باز شاهد اين هستيم كه يوسف على به زبان دفاعيه‏نويسى و توجيه‏گرايى روى مى‏آورد.
توضيحات اضافى مترجم كه وى آنها را «ضمايم» ناميده و در پايان برخى از سوره‏ها قرار داده، متأسفانه در كل اثر اصلاً به صورت رضايت بخشى چاپ نشده است. اين ضمايم چهارده‏گانه به ترتيب به موارد زير پرداخته‏اند:
1. حروف مقطعه 2. تورات 3. انجيل 4. گاهشمار اقوام مصر و بنى اسرائيل 5. دين مصريان و مراحل اسلام آوردن آنها 6. تفسير تمثيلى داستان يوسف 7. ذوالقرنين كه بود؟ 8. تفسير عرفانى سوره نور 9. كتيبه‏هاى قوم ثمود. 10. نخستين تماس اسلام با نهضت جهانى 11. گاهشمار تطبيقى صدر اسلام 12. بهشت از نظر اسلام 13. اَشكال قديمى نيايش كفار، و 14. سوگندها و انواع دعا و نيايش در قرآن. تقريباً در مورد تمامى ضمائم فوق با زبانى دفاعى و توجيه‏گرايانه سخن گفته شده و ظاهراً هدف از طرح پيوستها اين بوده كه به شبهات گوناگونى كه غير مسلمين نسبت به قرآن ابراز داشته‏اند پاسخ داده شود. اتفاقاً نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه يوسف على در موارد فوق برداشت‏هاى خود را به وضوح هر چه تمام‏تر بيان نموده است، كه اين خود نشان از جسارت قاطعانه او براى ورود به مباحث دقيق و عالمانه دارد، ولى در هر صورت مجموعه توضيحات و توجيهات او به گونه‏اى است كه جاى تأسف بسيار دارد.
ديباچه اثر و مقدمه كلى آن بسيار مختصر نوشته شده، و طى آن مترجم شرح داده كه چطور اقدام به انجام اين كار كرده و چگونه كار را به پيش برده است. اين توضيحات از نكات جالب توجه كار مترجم است. به عنوان مثال، وى در مورد روش ترجمه مورد استفاده خود چنين مى‏گويد: «در ترجمه متن قرآن، من به هيچ وجه نظرات شخصى خود را مطرح نكرده‏ام، بلكه كوشيده‏ام تا نظرات مفسران معتبر و موثق را بيان نمايم. در مواردى نيز كه بين مفسران اختلاف نظر وجود داشته، طبعاً چاره‏اى نبوده جز اينكه ديدگاه عقلايى‏تر را ارائه دهم. در صورتى كه مى‏دانيم افرادى كه با تفاسير مفسران قديمى مانند طبرى، رازى، بيضاوى و امثال آنان كار كرده‏اند، به خوبى مى‏دانند كه در مورد تفسير مطالب قرآنى نه تنها بايد به يكى از آنها استناد كرد، بلكه در مواردى به ناچار در مورد ديدگاههاى كاملاً متفاوت يك مفسر در مورد يك آيه يا رويداد معين بايد فقط به يكى از آنها تمسك جست. اما اگر منظور وى از مفسران معتبر و موثق افراد بسيارى باشد كه نام آنها از فهرست صفحه 12 ترجمه حذف نشده باشد، در اين صورت بعيد است بتوان ادعا كرد وى از مفسرانى با اين گونه خصوصيات پيروى كرده است. در هر صورت، از نكات جالب توجه ترجمه يوسف على اين است كه وى در ترجمه قرآنش ديدگاههاى شخصى خود را اعمال و بيان كرده است. اگر او صرفاً به تكرار مكررات ديدگاههاى اين گونه مفسران مى‏پرداخت، در آن صورت قطعاً ارزشى نداشت كه خواننده وقت خود را صرف مطالعه و خواندن اثرى با اين حجم كند. و اتفاقا آنچه كه براى من نگارنده باعث جبران زحمتِ صرفِ وقت براى مطالعه اين اثر شد، برخورد پياپى با نظرات جديد وى درباره برداشت‏هاى مفسران مسلمان از قرآن است. استقلال نظر يوسف على در ترجمه كردن بر اساس ديدگاههاى شخصى خود در زمينه معناى آيات نيز از جمله نكاتى است كه شايسته تقدير و تشكر است. ممكن است ما در موارد متعددى با نظرات وى موافق نباشيم، يا برداشت‏هاى وى را از برخى آيات كاملاً غلط بدانيم، و يا ممكن است روش ترجمه او را كاملاً رد كنيم، اما جاى خوشوقتى است كه وى با صراحت و صداقت كوشيده تا نشان دهد يك مسلمان معاصر، با زمينه فكرى - فرهنگى مانند خود او، چگونه قرآن را تفسير مى‏كند.
و چرا كسى مثل يوسف على نبايد حق بيان برداشت‏ها و ديدگاههاى خود را داشته باشد؟ حتى كسى مانند طبرى على رغم ثبت نظرات منسوب به قدما، در پاره‏اى موارد نظرات و قضاوتهاى شخصى خود را عرضه مى‏كند. زمخشرى نيز ديدگاههاى معتزلى خود را بيان مى‏كند، و درواقع اين ديدگاهها را آن چنان آزادانه بيان كرده كه بيضاوى ناچار شده آنها را به صورتى توجيه كند تا با سنتها و برداشت‏هاى مرسوم همخوانى داشته باشد. به هر حال، واقعيت اين است كه نه در حال حاضر و نه در طول تاريخ اسلام، هيچ تفسير رسمى از قرآن وجود نداشته است. به عنوان مثال، علما و فضلاى شيعه قرآن را در پرتو كلام خاص شيعى تفسير نموده و اهل تصوف نيز از منظرى صوفيانه به راحتى در مورد مفاهيم قرآنى تفسير نوشته‏اند. محمد عبده، از علماى مصر، در حدود يك نسل پيش اقدام به ارائه تفسيرى نوگرايانه از قرآن نمود كه هرقدر روش تفسير آن براى پژوهشگران غربى نادرست بنمايد ولى به هر حال در خاور نزديك با شور و اشتياق مورد استقبال قرار گرفته است. مفسر نامدار، امام فخررازى نيز قرآن را در پرتو برداشت‏هاى كلامى رايج عصر خويش مورد تفسير و تأويل قرار داده است. پس چرا ما نبايد امروزه به يك مسلمان معاصر اجازه دهيم تا او نيز قرآن را مطابق برداشت‏هاى رايج زمانه خود مورد تفسير قرار دهد؟ هر فردى آزاد است تا با روشهاى ترجمه و تفسير يوسف على اعلام مخالفت كند، اما مسلماً يوسف على نيز مجبور نيست از ابراز نظرات خود در تفسير كتاب آسمانى دين خود دست بردارد. در هر حال، ما ميل داريم با تفسيرى از قرآن روبه رو شويم كه هم مطابق با معيارهاى علمى و رهيافتى قابل اعتنا نوشته شده باشد، و هم با بهره‏گيرى از شيوه انتقادى و با عرضه نتايج حاصل از پژوهشهاى انتقادىِ مربوط به حوزه پيدايش اسلام - مثلاً با بهره‏بردارى هر چه تمام‏تر از علومى مانند زبان شناسى، نقد تاريخى و دين‏شناسى تطبيقى - ارزش كار خود را دو چندان كند. اگر قرار باشد تفسيرها و ترجمه‏هاى جديدى مانند ترجمه قرآن دكتر ريچارد بل [چاپ 1937] به دليل اينكه حاوى ديدگاههايى مغاير با تفاسير سنتى هستند از همان آغاز محكوم شمرده شوند، اين امر جاى تأسف خواهد داشت.
طبيعى است يك منتقد غربى در اين اثر نكاتى را بيابد كه آنها را مغاير با انديشه‏هاى خود بداند، چرا كه مى‏دانيم يك نويسنده مسلمان براى انجام كار خود داراى پيش‏فرضهاى بسيارى است كه منتقد غربى را با آنها كارى نيست. كسى كه براى مطالعه و بررسى كتاب مقدس به استفاده از روشهاى جديد نقد عادت كرده، طبعاً از عدم توجه به اين شيوه‏ها در مطالعه قرآن برآشفته مى‏شود، در صورتى كه برعكس، براى يك مسلمان بهره‏گيرى از برخى اصول نقد در اين زمينه ممكن است اقدامى تقريبا كفرآلود بنمايد. اما در هر صورت اين گونه اختلافها مانع از تحسين كار عاشقانه تدوين و تأليف اين اثر و احترام خالصانه نسبت به دين اسلام نمى‏شود؛ دينى كه باعث ارزش بخشيدن به اين سند ارزشمند تجارب دينى شده است.
چاپ و ظاهر كلى اثر به بهترين شكل ممكن درآمده و به احتمال بسيار قوى فراهم آوردن اثرى با اين ويژگيها براى ناشر كارى بسيار طاقت‏فرسا بوده است. دقت مورد استفاده در تهيه اثر نيز آن چنان زياد بوده كه بعيد است بتوان آن گونه كه شايسته است از آن تقدير كرد. طراحى صفحات به خوبى و با دقت انجام شده كه نتيجه آن عرضه صفحاتى شده كه خواندن آن به خواننده لذت مى‏بخشد. اما از نمايه موضوعى - تحليلى مفصلى كه مؤلف در ديباچه وعده ارائه آن را داده بود عملاً اثرى نيست؛ هرچند پى‏نوشت پايانى كتاب اين اميد را در ما زنده نگاه مى‏دارد كه شايد در آينده‏اى نه چندان دور اين نمايه‏ها نيز انتشار يابند.

پی نوشت ها:

[1] مشخصات اصل انگليسى مقاله به اين شرح است:
Arthur Jeffery, »Yusuf Ali's Translation of the Quran«, in The Moslem World, vol. 30 (1940), pp. 54-66.
[1] مشخصات اصل انگليسى مقاله به اين شرح است:
Arthur Jeffery, »Yusuf Ali's Translation of the Quran«, in The Moslem World, vol. 30 (1940), pp. 54-66.
[2] منظور ترجمه‏اى از قرآن مجيد با اين مشخصات است:
The Holy Quran: Arabic Text With an English Translation and Commentary, by Abdullah Yusuf Ali. Two volume Edition, 1937-1938. Published by Shaikh Muhammad Ashraf, Kashmiri Bazaar, Lahore, India. xv+xx+xxv+1849pp.

مقالات مشابه

بررسي معنايي آيه 26 بقره و نقد علمي ترجمه هاي آن

نام نشریهپژوهش نامه قرآن و حدیث

نام نویسندهسیدمحمدرضا ابن الرسول, فاطمه گلی