نماز سليمان در قرآن كريم

پدیدآورمهدی عصاره

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 811 بازدید
نماز سليمان در قرآن كريم

مهدي عصاره

استاد خرّمشاهي ذيلِ ترجمه‌ي آيه‌ي32 سوره‌ي مباركه‌ي «ص» نوشته‌اند:
معناي اين آيه اين است كه سليمان(ع) به تماشاي مسابقه‌ي اسبان (چهارده اسب برگزيده قُرطبي) پرداخته بود و از يادِ نماز عصر كه آن هنگام مستحب بود، غافل مانده بود.»1
مؤلفان محترم تفسير نمونه نيز بر آن افزوده‌اند:
مگر ممكن است پيامبر معصومي وظيفه‌ي واجب خود را به دست فراموشي بسپارد؟ هرچند ديدن اسب‌ها نيز وظيفه‌ي ديگري از او بوده است؛ مگر اين‌كه به گفته‌ي بعضي نماز، نماز نافله و مستحب بوده باشد كه فراموشي آن مشكلي ايجاد نكند.»2
ولي خوشبختانه علامه‌ي طباطبايي(ره) در تفسير الميزان مي‌نويسند:
مجمع‌البيان ذيل آيه‌ي 32 گفته: بعضي از مفسّران گفته‌اند: رسيدگي به كار اسبان، او را از نماز عصر مشغول كرد، تا وقت نماز فوت شد، (نقل از علي(ع)) و در روايات اصحاب ما اماميّه آمده: كه فضيلت اوّل وقت از او فوت شد.»3
حاصل كلام را، در ترجمه‌ي مرحوم دكتر سيّد جلال الدّين مجتبوي كه به حق، يكي از بهترين ترجمه‌هاي قرن حاضر است‌‌ـ و آن استاد گران‌مايه چند سال قبل از عروج‌شان به ملكوت اعلي آن را به چاپ رسانده‌اند‌‌ـ به شكلي زيبا و واقع بينانه مي‌بينيم آن‌جا كه در ترجمه و توضيح آيات 30 تا 33 سوره‌ي مباركه‌ي «ص» مي‌نويسند:
«و وهبنا لداود سليمان نعم العبد إنّه أوّاب. إذ عرض عليه بالعشي الصّافنات الجياد. فقال انّي أحببت حبّ الخير عن ذكر ربّي حتّي توارت بالحجاب. ردّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق.»
و سليمان را به داوود بخشيديم، نيكو بنده‌اي بود، همانا اوبسي بازگردنده [به سوي‌ما] بود. [يادكن] آن‌گاه كه در پايان روز اسبان تيزتك را بر او عرضه داشتند. پس گفت: من دوستي خير ـ يعني اسبان ـ را بر ياد كردِ پروردگارم ـ يعني نماز عصر ـ برگزيدم تا [آفتاب] در پرده‌ي [شب] پنهان گشت ـ‌يعني فرو شد؛ آنها (اسبان) را بر من بازگردانيد، پس آغاز كرد به ماليدنِ دست به ساق‌ها و گردن‌ها [ي آن‌ها] ـ تا براي كفّاره‌ي غفلت از يادِ پروردگار آن‌ها را در راه خدا «سبيل» كند.
ايشان در پاورقي يك همين صفحه از ترجمه‌هاي خويش مي‌نويسد:
1. مفسّران در معني و تفسير اين دو آيه (32و33) وجوه و اقوال مختلف، بلكه متعارضي ذكر كرده‌اند كه هيچ‌يك بي‌اشكال و پذيرفتني نيست و براي آگاهي از آن‌ها بايد به تفاسير مشروح مراجعه كرد (مثلاً تفاسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازي و الميزان و به‌خصوص تفسير نمونه كه اقوالِ بيشتر مفسّران را درباره‌ي اين دو آيه رد مي‌كند و خود وجهي را بر مي‌گزيند). آن‌چه در ترجمه آورديم بنابر مشهورترين تفسير است هر چند آن‌هم چندان روشن و بي‌اشكال نيست.»4
حال جا دارد از خود سؤال كنيم چرا حق تعالي در قرآن كريم داستان «اسبان و حضرت سليمان(ع)» را به صورت طرحواره‌اي اين چنين كوتاه آورده است؟! آيا اين طرحواره گنگ و غير قابل درك است كه ما متوسّل به تخيّلاتي شويم كه در تفاسير مي‌بينيم؟! و يا خير؛ اين طرحواره استوار، روشن و دقيق است ولي متأسفانه ما به دقت در آن ننگريسته‌ايم! جواب اين سؤال چيست؟
در علم معني‌شناسي، هنگامي كه قصد داريم به معني يك متن پي ببريم بايد ابتدا به معناي كلمات متن و سپس به معناي عبارات و در آخر به معناي جملات توجه كنيم كه در اين صورت با توجه به بافت و كلِّ متن نوشته شده و يا، گفتاري كه مي‌شنويم مي‌توانيم به مفهوم و معناي دروني متن و خصوصاً كلمات آن پي ببريم.5
بر اين اساس سؤال كُلّي بالا را به سؤالات كوچك‌تري تبديل مي‌كنيم تا به جوابي قانع كننده دست يابيم:
1. در آيه‌ي 31 «عشيّ» چه زماني است؟
2. در آيه‌ي 32 «حتي تورات بالحجاب» يعني چه؟ و چه ارتباطي به «بالعشي» دارد؟
3. بعد از فرموده‌ي حضرت سليمان(ع) در آيه‌ي 32؛ آيا حضرت كاري انجام داده يا نه؟ كه بعد از آن، همين سخن را فرموده كه «اسب‌ها را نزد من باز آوريد.»6
4. چرا در آيه‌ي 32 «ذكر» آمده و نه «صلوة» و آيا تفاوتي با هم دارند؟!
در جواب مي گوييم:
استاد قرشي در قاموس قرآن مي‌نويسد:
عشو، ضعف بينايي و عِشاء، كوري و از بين رفتن چشم مي‌باشد و از طرف ديگر عِشاء از اوّل مغرب تا وقت نماز عِشا است.
و مي‌افزايد كه اين قول را قرآن كريم تأييد مي‌كند.7
ولي وقتي به عَشِيَّ مي‌رسند، مي‌نويسند:
به عقيده‌ي راغب از اوّل ظهر است تا صبح روز بعد.8
و مي‌افزايند:
عشاء در قرآن تنها آمده ولي عَشِيَّ اغلب «ابكار ـ‌اشراق‌ـ غداة‌ـ بُكْرة» مقابل آمده است.9
پس مي‌توان نتيجه گرفت كه عَشِيَّ يك طرف روز است!
از طرف ديگر اين استاد گرامي ذيل «قصّه‌ي اسبان» مي‌نويسد:
«توارت بالحجاب» به قرينه‌ي «العَشِيَّ» غروب شمس است كه عَشِيَّ طرف آخرِ عصر مي‌باشد يعني آفتاب به پرده پنهان شد.10
حال اگر عَشِيَّ «از اول ظهر است تا صبح روز بعد» پس چگونه مي‌تواند «طرفِ آخرِ عصر» هم باشد؟! پس با تناقضي روبرو هستيم!
براي رفع اين تناقض به تدبّر در قرآن كريم توسّل مي‌جوييم:
1. همين آيه‌ي شريفه (آيه‌ي32) به ما مي‌فهماند كه «امري از حضرت قضا شده است يعني حضرت زماني را از دست داده‌است.» اين زمان با توجه به آيه، از «بالعشيّ» آغاز مي‌شود و به «حتي تورات بالحجاب» پايان مي‌يابد كه حضرت ناراحت مي‌شود و خود را سرزنش مي‌كند.
2. عبارت «حتي تورات بالحجاب» با توجه به معناي آيه و قول استاد قرشي؛ معني مشخصي دارد يعني زماني كه خورشيد كاملاً از ديده مخفي شد، يعني حتي نوري از آن هم در آسمان نيست و اين يعني آغاز شب و پايان مرحله‌ي غروب خورشيد!
3. پس عشيَّ هنگامي از روز است كه هنوز نور خورشيد در آسمان وجود دارد و غروب به پايان نرسيده است! و شايد به تعبيري «عصر»!
با توجه به اين‌كه در قرآن كريم يك بار كلمه‌ي «عصر» به كار رفته و آن هم در سوره‌ي‌مباركه‌ي «عصر» واقع شده كه مفهومي جز «زمان بعد از ظهر» دارد، ديگر نمي‌توانيم به كلمه‌ي «عصر»، با معني معهود آن در ذهن ما كه همان بعد ازظهر است، اطمينان كنيم. اين در حالي است كه درآيه‌ي 17 سوره‌ي مباركه‌ي روم حق تعالي مي‌فرمايد: فسبحان اللّه حين تمسون و حين تصبحون، «پس خدا را تسبيح گوييد آن‌گاه كه در عصر در آييد و آن‌گاه كه به بامداد در شويد.»11 كه در اين‌جا حق تعالي به جاي كلمه‌ي «عصر» از كلمه‌ي «تمسون» استفاده كرده است.
از طرفي، با توجه به آيه‌ي 18 سوره‌ي مباركه‌ي روم و‌له الحمد في السّموات و الارض و عشيّا و حين تظهرون و آيه‌ي 130 سوره‌ي مباركه‌ي طه ؛فاصبر علي ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من آناي اللّيل فسبّح و اطراف النّهار لعلّك ترضي؛ به اين امر پي مي‌بريم كه خداوند متعال زمان را دسته‌بندي و به بخش‌هايي تقسيم كرده است. لذا بايد ابتدا به دسته‌بندي زمان از نظر قرآن كريم دست يابيم تا بتوانيم به اين چهار سؤال به شكلي شايسته پاسخ دهيم.
خداوند متعال در بيشتر موارد يادكرد دسته‌بندي زمان، به مفهوم كلّي «ليل و نهار» اشاره فرموده، كه خود در واقع بخش‌هايي كلي از مفهوم «يَوْم» در دنيا هستند. در قرآن كريم بيست تعبير براي زمان آمده است كه آن‌ها را فهرست وار در آغاز اين مقاله مي‌آوريم:
يوم؛ ليل؛ نهار؛سحر؛ شروق (طلوع الشمس)؛ صبح؛ ضحي؛عِشاء؛ عشيَّ؛ دلوك الشمس؛ بكرة؛ اصيل؛ قائلون؛ الظهيرة و تظهرون؛ غسق الليل؛ غدوّ و الغَداة؛ فجر؛ قبل طلوع الشمس؛ قبل غروب‌ها و مَساء (تمسون).
حال بايد ديد از نظر حوزه‌ي معنايي، و رابطه‌هاي شمول معنايي، تضمين معنايي و… اين كلمات چگونه در كنار هم قرار مي‌گيرند؟ آيا زير مجموعه‌ي هم هستند يا داراي بخش‌هاي مشتركي مي‌باشند يا…؟!
در جواب گوييم:
يَوْم: مفهومي كُلّي است كه تمام نوزده مورد ديگر جزءِ حوزه‌ي معنايي آن هستند.
ليل و نهار: مطلقِ «وجود و عدم وجود نور» در دسته‌بندي آن‌ها مورد نظر است چون «شب» نور خورشيد ديده نمي‌شود و «روز» خورشيد نور افشاني مي‌كند. ناگفته نماند كه بين ليل و نهار، «هنگامي» وجود دارد كه به تعبير قرآن كريم روز و شب، و بالعكس در هم وارد مي‌شوند:
تولج الليل في النّهار و تولج النّهار في‌الليل…(آل عمران،3/27)
نكته: با «يولج» هم همين عبارت در قرآن كريم ذكر شده است. (حج22/61)
پس يَوْم به چهار بخش تقسيم مي‌شود:
ليل؛ نهار؛‌اطراف الليل؛ اطراف النّهار
براي تشخيص بخش‌هاي مختلفِ «يَوْم» مي‌توان به «تركيبات متضاد زماني» ـ‌رابطه‌ي تضادِ معنايي‌ـ كه در قرآن كريم ذكر شده‌است، استناد كرد:12
الف) عشيّ، بالعشيّ وعشيّا و عشيّة؛ و اشراق، ضُحاها، تظهرون، بُكْرة و أبكار، بالغداة و غدوّا:
1. بالعشيّ و الاشراق (ص، 38/18)، (در مورد نيايش كوه‌ها در زمان داوود(ع)).
2. الاّ عشيّة او صحاها (نازعات، 79/46) (در مورد خواب پس از مرگ انسان‌ها).
3.‌عشيّا و حين تظهرون (روم،30/18)، (در مورد ذكر).
4.‌بكرة و عشيّا (مريم،19/11و 62)، (در مورد ذكر).
5.بالعشيّ و الابكار (آل عمران،3/41) و (غافر،40/55)، (در مورد ذكر).
6.بالغدوّا و عشيّا (كهف،18/28)، (در مورد ذكر).
7. غدوّا و عشيّا (غافر/46)، (در مورد عذاب فرعونيان).
با توجه به هفت تقابل بالا:‌
الف: العشيّ، عشيّا و بالعشيّ در مقابل تظهرون، بكرة و ابكار، غدوّا و بالغداة و اشراق قرار گرفته است.
ب: عشيّة در مقابل ضحاها قرار گرفته است.
ب‌و ج: طلوع و غروب: قبل طلوع الشّمس و قبل غروب[ها]، (طه/130) و (ق،50/39)،(در مورد ذكر).
د) بكرة و ابكار؛ و عشيّا، اصيلا:
1. بكرة و عشيّا (مريم/11 و62)، (در مورد ذكر).
2.بالعشيّ و الابكار (آل عمران/41) و (غافر/55)،(در مورد ذكر).
3.بكرة و اصيلا (احزاب،33/42) و (فتح،48/9) و (انسان،76/25) و(فرقان،25/5)، (در مورد ذكر).
با توجه به تقابل‌هاي بالا:
‌الف:بكرة و ابكار، در مقابل بالعشيّ و عشيّا قرار گرفته است.
ب:بكرة در مقابل اصيلاً قرار گرفته است.
نكته: در آيه‌ي 38 سوره‌ي مباركه‌ي قمر، بكرة همراه «صَبّحَ» آمده است و زماني دقيق را مطرح كرده است يعني هنگامي خاص از «صبح» را: و‌لقد صبّحهم بكرة عذاب مستقر، (نزول بر قوم لوط).
هـ: اصيل و آصال؛ و عدوّ و بكرة:
1.بالغدوّ و الآصال (اعراف،7/205) و (رعد،13/15) و (نور،24/36)، (در مورد ذكر).
2.بكرة و اصيلا‌(احزاب/42) و… (در مودر ذكر).
با توجه به دو تقابل بالا:
الف: ‌آصال در مقابل بالغدوّ قرار گرفته است.
ب: اصيل در مقابل بكرة قرار گرفته است.
و، ز: دلوك الشمس و غسق الليل: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل… (اسراء،17/78)، (در مورد برپايي صلوة [نماز]).
ح) قائلون؛ و بياتا:…بياتا أو هم قائلون ، (اعراف،7/4)، (در مورد نزول عذاب بر اقوام گذشته هنگام خواب ايشان).
نكته: با توجه به ترجمه‌ي اين آيه كه بياتا را «خواب شبانه» و قائلون را «خواب نيم‌روز» دانسته‌اند به تقابل اين دو كلمه پي مي‌بريم.13
ت) بياتا؛ و نهارا:… بياتا أو نهارا… (يونس،10/50)، (در مورد نزول عذاب بر كفّار معاصر پيامبر اكرم(ص)).
ي) تمسون؛ و تصبحون: فسبحان‌اللّه حين تمسون و حين تصبحون (روم/17)،(در مورد ذكر).
علاوه بر «تركيبات متضاد زماني»، در قرآن كريم به بخش‌هايي از زمان برمي‌خوريم كه هنگام ذكر آن‌ها در قرآن كريم تضادي بين آن‌ها و زماني ديگر مطرح نشده است:
1.…من قبل صلوة الفجر… (نور/58).
2.‌ولقد صبّحهم بكرة… (قمر،54/38).
3.‌والصّبح اذا تنفّس (تكوير،81/18).
4.سلام هي حتّي مطلع الفجر‌ (قدر،97/5).
5.و بالأسحار هم يستغفرون (ذاريات،51/18).
6.‌و من الليل فسبّح و أدبار النّجوم (طور،52/49).
خواننده‌ي محترم با كمي تأمل در خواهد يافت، بسياري از آياتي كه تا كنون به آرامي از پيش چشم ما گذشته‌اند، در مورد ذكر بوده‌اند و نه صلوة! از اين رو در اين‌جا لازم است بخشي را به «صلوة و زمان» آن اختصاص دهيم تا به تفاوت اين دو از بعضي جهات پي ببريم ـ‌لازم به يادآوري است كه آيات ذيل خطاب به مسلمين است ـ:
1.…صلوة الفجر…‌ (نور/58).
2.…صلوة العشاء (نور/58).
3.حافظوا علي الصّلوات و الصّلوه الوسطي… (بقره/238).
4.و أقم الصّلوة طرفي النّهار و زلفا من الليل…‌(هود،11/114).
5.أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل و قرآن الفجر…‌ (اسراء/78).
6.…و من آناي الليل فسبّح و أطراف النّهار… (طه/130).
ناگفته پيداست كه «صلوة» نوعي عمل عبادي است كه زمان دارد يعني در طول چند دقيقه از زماني خاص از شبانه روز انجام مي‌شود و ادا مي‌گردد و خداوند بر پايي آن را توسط بني اسرائيل (بقره/45 و 83، مائده/12) حضرت ابراهيم(ع) (ابراهيم/37) فرزندان ابراهيم(ع) (ابراهيم/40) حضرت عيسي(ع) (مريم/31) فرزندان يعقوب (مريم/59) حضرت اسحاق و يعقوب(ع) (انبياء/73) لقمان و فرزند لقمان (لقمان/17) حضرت شعيب(ع) (هود/87) حضرت موسي و هارون(ع) (يونس/87) خانواده‌ي موسي (مريم/55) حضرت مريم(ع) (آل‌عمران /43) به ما خبر داده است.

ويژگي‌هاي «صلوة»

1.‌قبله، بقره/ 115‌، 142ـ 145؛ يونس/87.
از اين آيات شريفه متوجه مي‌شويم در دين‌هاي يهود و مسيحيت قبله وجود داشته است.
2.‌وضو، مائده/6 (در شرايط وضو و تيمم در اسلام).
3.اذان، مائده/58 (در مورد شرط بودن اذان قبل از نماز در اسلام).
4.‌ملايم خواندن نماز، اسراء/110(خطاب به مسلمين).
5.نماز شكسته براي مسافر، نساء/101 (خطاب به مسلمين).
6.‌وجود نافله در ميان نمازها، مزمّل/20.
7.‌توصيه به نماز جمعه، جمعه/9ـ10.
8.‌وجود نماز و اركان آن در ميان اقوام گذشته:
الف،ب و ج) سجده، ركوع و قنوت و بيان اذكار، آل عمران/43 (خطاب به مريم‌ے).
د) قيام، لقمان/17 (به عنوان نمونه خطاب لقمان به پسرش).
9.‌محافظت زمان نماز؛ زمان دار بودن نماز:
الف) حافظوا علي الصّلوات و الصّلوة الوسطي… (بقره/238).
ب)…وهم علي صلاتهم يحافظون (انعام/92).
ج) و الّذين هم علي صلاتهم يحافظظون (مؤمنون،23/9).
د) و الّذين هم علي صلاتهم يحافظون (معارج/34).
هـ) فويل للمصلّين، الّذين هم عن‌صلاتهم ساهون (ماعون،107/4ـ 5).
پس پيامبران و امم مسلمان پيشين براي «صلوة»، با كمي تفاوت در دستورات؛ خود موظف به رعايت مسائل بالا بوده‌اند. ولي هنگامي كه «صلوة» را با «ذكر» در قرآن مقايسه كنيم به نكات جالب و جديدي برمي‌خوريم:
1.‌ذكر در حالات مختلف مي‌تواند به وقوع بپيوندد: قيام، قعود، علي جنوب، تضرعا، خيفة، ذون الجهر، و اذكر ربّك في نفسك (ذكر دروني).
2.‌وقت ذكر؛ ذكر هميشگي است: بالعشيّ و الابكار (آل عمران/41)؛ بالغداوة و العشيّ (انعام/5)؛ بالغدوّ و الآصال (اعراف/205)؛ بكرة و عشيّا (مريم/1)؛ قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها (طه/130)؛ آناي الليل (طه/130)؛ عشيّا و حين تظهرون (روم/1)؛ بكرة و أصيلا (انسان/25).
با توجه به اين‌كه مفهوم «ذكر» گسترده‌تر از مفهوم «صلوة» است و در واقع، رابطه‌ي صلوة و ذكر در قرآن كريم شمول معنايي است و صلوة يكي از شكل‌ها و بخش‌هاي ذكر است لذا مي‌توان اين زمان‌ها را نيز براي صلوة هم مطرح دانست.

جمع‌بندي

در جواب سؤال اوّل آورديم كه دسته‌بندي زمان در قرآن كريم اين‌گونه است:
1.‌يوم 2.‌ليل 3.نهار 4.اطراف الليل 5.‌اطراف النهار.
حال مي‌گوييم با دقت در «دسته‌هاي متضاد ده‌گانه (تركيبات متضاد زماني) و «شش مورد غير متضاد» و نيز «شش مورد اوقات صلوة» درمي‌يابيم كه قرآن كريم روز را به بخش‌هايي دقيق تقسيم كرده است كه پس از تدبّر و تعمق در آيات و ترجمه‌ي آن‌ها، در اين‌جا از ابتداي روز تا پايان شب به ترتيب ذكر مي‌شوند:
1.فجر: لحظات پاياني شب با آغاز اذان «صلوة الفجر»:
فجر يعني شكافنده‌ي شب، لذا فجر آغاز روز است البتّه بنابه مشهور، به روز حقيقي كه نور خورشيد و آفتاب در آسمان ديده مي‌شود اطلاق نمي‌گردد، بلكه روز شرعي از فجر آغاز مي‌شود و روز حقيقي (طبيعي) از صبح. ناگفته نماند روز رسمي از ساعت 24 (12نيمه شب) شروع مي‌شود.
نكته: «فجر» پس از «سحر» كه در واقع آخرين قسمت شب است، قرار دارد.
2.صبح: پيدا شدن سرخي آفتات و لحظات آغاز روز:
به استناد آيه‌ي و الصّبح اذا تنفّس (تكوير/18) «سوگند به صبح چون دميدن گيرد.14
شايد بتوان «بامداد» فارسي را با صبح عربي برابر دانست. ناگفته نماند با توجه به تقابل معنايي عبارات و كلمات آيات قرآن كريم، صبح آغاز طلوع خورشيد (طلوع الشمس) تا ساعات آغازين روز است.
3.بكرة:اوّلين لحظات در آمدن خورشيد:
به استناد آيه‌ي و لقد سبّحهم بكرة (قمر/38) و به راستي كه سپيده دم عذابي پيگير به سر وقت آنان آمد.15 و نيز با توجه به بكرة كه در مقابل عشيّا و اصيلا قرار مي‌گيرد، اين امر استنباط مي‌شود، كه در بند مربوط به عشي و اصيل به آن خواهيم پرداخت.
4.غدوّا: بيرون آمدن و ظهور خورشيد كه چند ساعت به طول مي‌انجامد تا اين‌كه روز به ظهر برسد؛ از صبح تا قبل از ظهر شرعي:
در قاموس قرآن ذيل غدوّ، استاد قرشي مي‌آورد كه «از اوّل صبح تا طلوع شمس» و اين يعني اين‌كه غدوّ در بخش آغازين روز قرار مي‌گيرد، ولي چون در مقابل عشيّا و العشي قرار گرفته است، نشان مي‌دهد غدوّ، زماني است كه در آن نور خورشيد برعكس عشيّا و العشيّ، آرام آرام بر شدّتش افزوده مي‌شود و بيشتر به چشم مي‌آيد لذا معنايي كه مطرح شد، درست‌تر از آن چيزي است كه در قاموس قرآن استاد قرشي آمده است.
5.تظهرون: هنگامي كه خورشيد به عمودترين نقطه نسبت به زمين مي‌رسد (ظهر شرعي) و اين هنگامي است كه خصوصاً در خطّ استوا ساعت 12 مي‌باشد يعني نيمي از 24 ساعت يك شبانه روز: در قرآن كريم نماز مربوط به اين زمان را صلوة الوسطي (بقره/238) معرّفي مي‌كند.
6.دلوك الشّمس: ميل خورشيد از وسط آسمان به سمت مغرب كه چند ساعت به طول مي‌انجامد؛ بعد از ظهر شرعي:
از نصّ آيه‌ي 78 سوره‌ي مباركه‌ي اسرا كه مي‌فرمايد: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل… نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب بر پا دار….16 در مي‌يابيم كه قرآن كريم به تمايل خورشيد اشاره دارد. هرچند مترجم محترم براي آن از «زوال آفتاب» استفاده كرده است و «زوال» همان‌گونه كه مي‌دانيم «انقراض و نابودي و انحطاط» را تداعي مي‌كند در صورتي كه در قرآن كريم «زوال»در اين‌جا به معني «جابجايي؛ و حركت از جايي و رفتن به سويي» است! اگر اين‌گونه به معني اين آيه در ترجمه‌ي استاد فولادوند بنگريم ترجمه درست است، هرچند قرآن كريم براي آفتاب و اوقات شرعي از مفهوم «زوال» به صراحت استفاده نكرده است.
ناگفته نماند كه اين آيه ذيل وجوب نماز عصر مي‌آيد، چون در قرآن كريم تنها جايي كه به نماز عصر (به تعبير امروزي ما!) اشاره شده، همين آيه است و الاّ در آيه‌ي 114 سوره‌ي مباركه‌ي هود كه مي‌فرمايد: و‌أقم الصّلوة طرفي النّهار، نيز به نماز عصر به طور غير صريح اشاره شده است چون نفرموده «اطراف النّهار»! چراكه در جاي ديگر (طه/130) حق تعالي «اطراف» را كار برده است و كلمه‌ي «اطراف» به بخش‌هاي مختلف روز مي‌تواند مربوط باشد نه به بخش خاصّي از آن!
7. تمسون: آخر روز و قبل از غروب خورشيد:
همان‌طور كه در آيه‌ي 17 سوره‌ي مباركه‌ي روم ديديم «تمسون» در مقابل «تصبحون» قرار گرفته است، پس هنگامي كه صبح «پيدا شدن سرخي آفتاب و شروع روز را نويد مي‌دهد»؛ مساء «پنهان شدن خورشيد و پايان روز را خبر خواهد داد»!
ناگفته نماند مساء به غروب چسبيده است ولي بين غروب (كامل) و مساء، در قرآن كريم زمان ديگري مطرح شده است با عنوان «اصيل». از طرف ديگر در بند ششم جمع‌بندي اطلاعات (دلوك الشّمس) آورديم كه براي نماز عصر (به تعبير ما!) عبارت «دلوك الشّمس» به صراحت ذكر شده است و در اين‌جا بايد بيفزاييم كه وقت نماز بعد از ظهر (عصر) از «دلوك الشّمس» است تا «حين تمسون» يعني تا قبل از پايان روز و قبل از فرا رسيدن وقت «اصيل»!
8. اصيل: آخرين لحظات روز كه به غروب خورشيد متصل است:
اگر به آيات متعددّ مربوط به «اصيل» (بندهـ) كه ذيل «تركيبات متضاد زماني» از نظر خوانندگان محترم گذشت،دقتي دوباره شود، در مي‌يابيم كه در قرآن كريم «اصيل» در مقابل «بكرة» قرار گرفته است و گفتيم كه «بكرة» اوّلين لحظات طلوع خورشيد است؛ پس «اصيل»، آخرين لحظات روز و فرو رفتن خورشيد در خطِّ افق است.
ناگفته نماند در بند مربوط به «اصيل»، «اصيل» در مقابل «غدوّاً» هم قرار گرفته است و آن به دليل بيرون آمدن و ظهور خورشيد؛ و بيان عملي عكس آن يعني فرو رفتن و مخفي شدن خورشيد است و طول زمان در اين‌جا (اين آيه) مطرح نيست و الاّ با آيات بالا «بكرة و اصيلا» هم خواني نخواهد داشت!
9.عشيّ: دور شدن آفتاب از افق (پايين‌ترين نقطه‌ي حضور خورشيد در افق) و پنهان شدن آن از نظر و ضعف نور آن در آسمان:
آوريم كه «عشيّ» در مقابل «تظهرون، بكرة غدوّا» قرار دارد، حال با توجه به معاني تظهرون، بكرة و غدوّا انصاف بايد داد كه عشيّ را به گونه‌ي بالا معني كنيم. پس «عشيّ» در واقع نقطه‌ي آغاز غروب خورشيد است تا پايان غروب خورشيد! كه در لسان حضرت سليمان(ع)؛ مرحله‌ي پاياني آن با عبارت «تورات بالحجاب» بيان شده است. لذا اگر بعد از «اصيل» به لحظه‌ي غروب اشاره كنيم؛ و غروب خورشيد را آغاز بدانيم، آن‌هم غروب كامل خورشيد را! مي‌توانيم زمان نماز مغرب را از همين آيه‌ي بالا استنباط كنيم يعني «زمان نماز مغرب اوّلين ساعات شب (زلفا من الليل) است، قبل از فرا رسيدن وقت صلوة العشاء؛ كه در واقع آخرين لحظات «عشي» است! پس «عشيّ» ابتدايش از آنِ روز است و پايانش از آنِ شب يعني …تولج النّهار في الليل… (آل عمران/27).
خلاصه اين‌كه: در هنگام عشيّ، غروب فرا مي‌رسد و كامل مي‌شود تا اين‌كه ديگر خورشيد و نور آن ديده نشود. اين، زمان بر پايي مغرب (به تعبير معهود ذهني ما!) است و بعد از آن زمان برپايي نماز عشا است. از اين‌رو است كه عشيّ و عشاء از يك ريشه هستند وبه تاريك و كوري چشم، وضعف بينايي تعبير شده‌اند. و به قول راننده‌هاي حرفه‌اي به دليل ديد كم، نبايد در دو زمان رانندگي كرد: گرگ و ميش صبح؛ و غروب آفتاب!
حال به داستان اسبان و سليمان(ع) بر‌مي‌گرديم:
1. طرف‌هاي غروب (عشيّ) اسب‌هاي اصيل را بر حضرتش عرضه كردند.
2. ضمناً به اين نتيجه رسيديم كه «عشيّ» زمان بسيار كمي است بين آخرين لحظات روز و پايان غروب خورشيد كه شايد نيم ساعت هم نشود!
3. حضرتش در همان چند دقيقه و حداكثر در آن نيم‌ساعتي كه مشغول بازديد اسب‌هاي اصيل بوده است در جايي حاضر بوده‌اند كه درك زمان و گذر آن براي ايشان مشكل بوده است مثلاً در يك اصطبل!
از اين رو خود آن حضرت مي‌فرمايد: إنّي أحببت حبّ الخير عن ذكر ربّي…، واقعاً من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم…17 و نفرموده «عن صلوتي»! لذا حضرتش از اين غفلت شرم‌زده مي‌شود و توبه مي‌كند: «انّه أوّاب»
به عقيده‌ي نگارنده، دليل ذكر اين داستان بدين‌گونه و در اين سوره، بيان همين تذكّر الهي است كه ذكر و ياد خداوند بالاتر از خدمت در راه دين است! يعني مسلمان بايد حافظ اوقات نمازش باشد و كسي كه به اين امور مقيد باشد خداوند او (…نعم العبد…) را يعني بنده‌اي نيكو و با ارزش مي‌خواند!
4. بعد از اين تذكّر، حضرتش به نماز مشغول مي‌شود يعني«ذكر ربّي»! ناگفته پيداست حضرتش در اينجا نتوانسته خود را قبل از ورود به وقت نماز، مهيّاي برگزاري نماز كند، از اين رو بعد از ورود به وقت نماز و سپري شدن بخشي از زمان آن، نماز را به پا داشته است.
حال به مسأله‌ي قضاي نماز مي‌رسيم! به اين مسأله‌ي دو جواب مي‌توان داد:
الف) اگر در اديان گذشته هر نماز وقت مخصوص و دقيق مربوط به خود داشته است و با اذان يا صدايي خاص، اعلام مي‌شده است شايد بتوان در جواب سؤالِ آيا نماز حضرت فوت شده؟ گفت: بله! امّا با توجه به تورات فعلي، امري اين چنين دقيق در مورد نماز وارد نشده است. از طرف ديگر بنا به قول و فعل اماميّه، فضيلت نماز اوّل وقت آن حضرت در اداي نماز مغرب از دست رفته است و نه اين‌كه نماز مغربش قضا شود! يعني نماز مغرب در عصر حضرت سلميان(ع) يكي از نمازهاي يوميه بوده است!
ب) اگر در اديان گذشته هر نماز وقت مخصوص و دقيق مربوط به خود نداشته باشد ديگر مشكلي در اين خصوص وجود نخواهد داشت كه مي‌توان به تورات و انجيل فعلي استناد كرد!
بنابر مطالبي كه تاكنون در مورد «دلوك الشمس، تمسون و اصيل» آمد و با استدلال به دو شرط بالا خواهيم پذيرفت نمازي كه قضا نشده است هيچ؛ نماز مطرح شده در اين داستان، نماز عصر نيست بلكه نماز مغرب است، كه فضيلت اوّل وقت آن، از آن حضرت در چنين زمان و داستاني فوت شده و حضرتش سريعاً توبه كرده است!
5.‌حضرتش پس از نماز دستور مي‌دهد: ردّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق، [گفت: اسب‌ها] را نزد من باز آوريد. پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساق‌ها وگردن آن‌ها [و سرانجام وقف كردن آن‌ها در راه خدا.]18
آيا اسب‌ها را حضرت نوازش كرده يا آن‌ها را وارسي كرده و يا آن‌ها را بخشيده است؟! هركسي چيزي گفته است! امّا از اين‌كه قرآن كريم تنها داستاني را اين‌گونه بريده، بريده نقل مي‌كند و آخر آن را دست كشيدن در ساق‌ها و گردن اسب‌ها قرار داده است، بايد تعجّب كرد. در قرآن كريم و در اصول داستان نويسي جديد، عمل بايد دليل داشته باشد و دليل برگرداندن اسب‌ها نزد حضرتش نبايد تنها دست كشيدن باشد:؛ تازه بايد بعد از آن پرسيد «براي چه هدفي دست كشيد؟» پس با احتمال قريب به يقيين مي‌توان قول امير‌المؤمنين علي(ع) را از كتاب ترجمه‌ي تفسير طبري نقل كرد كه دلنشين‌تر است، آن‌جا كه حضرت مي‌فرمايد:
حضرتش اسب‌ها را به جهت كفّاره در راه خدا با داغ‌هايي در دست‌ها و پاي‌ها و گردن‌ها بخشيد.»19 يعني پايان داستان!
پس فطفق مسحا بالسّوق و الاعناق كنايه است به: «دست كشيدن به جهت مهرباني و مرحمت و تيمار، و نيز دست كشيدن به جهت قرار دادن آن‌ها در ميان اموال عمومي.»
10.عشاء: آغاز شب و فرا رسيدن هنگام «صلوة العشاء» كه تا نيمه‌ي شب ادامه دارد:
همان‌طور كه از نظر خوانندگان محترم گذشت بر اساس آيه‌ي 78 سوره‌ي مباركه‌ي اسرا مي‌فرمايد: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل و قرآن الفجر…، «نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب برپا دار، و [نيز] نماز صبح را…20 و آيه‌ي 58 سوره‌ي مباركه‌ي نور در مورد اجازه گرفتن براي ورود افراد غير بالغ (اهل تميز) و كنيزها به اتاق، پس از نماز عشا؛ متوجه مي‌شويم كه «عشا» هنگامي از شب است كه مردم بعد از غروب آفتاب به نماز مي‌ايستند، سپس براي استراحت به اتاق‌ها و خانه‌هايشان روي مي‌آورند. اين زمان، از آغاز وقت نماز عشا تا غسق الليل (نيمه شب) ادامه دارد. پس از پايان وقت نماز عشا بخش كوچكي از شب شروع مي‌شود كه در آن هيچ اجباري براي برگزاري نماز، ذكر و ياد خداوند وجود ندارد، در اين خصوص مي‌توان به آيات شريفه‌ي سوره‌ي مباركه‌ي مزمّل رجوع كرد كه خداوند به پيامبرش (ص) مي‌فرمايد:
به‌پا خيز شب را مگر اندكي، نيمي از شب يا اندكي از آن بكاه، يا بر آن [نصف] بيفزاي،و قرآن را شمرده شمرده بخوان. 21
منظور از «نيمي از شب»، نيمي از زمان پس از پايان وقت نماز عشا است كه مي‌توان نافله‌هاي مختلفي را در آن به جا آورد. پس شب از نظر قرآن كريم به دو نيم تقسيم مي‌شود:
الف) نيم اوّل، براي وقت نماز عشا (سه ساعت و نيم بعد از آغاز وقت نماز عشا از نظر امام خميني (ره)).
ب) نيم دوم كه از نيمه شب (حدوداً ساعت 12شب) آغاز مي‌شود وتا پايان وقت سحر ادامه دارد؛ يعني حدوداً چهار تا پنج ساعت كه پس از آن روز ديگري آغاز مي‌شود با اذان فجر يا صبح (به تعبير امروزي آن!)
11. أدبار النّجوم: فرو شدن وضعف نور ستارگان، و آخرين ساعات شب:
اين مطلب از آيه‌ي 49 سوره‌ي مباركه‌ي طور استنباط مي‌شود، آنجا كه حق تعالي مي‌فرمايد: ومن الليل فسبّحه و‌أدبار النّجوم.
در انتهاي اين مقاله براي درك بهتر عظمت، و معجزه بودن قرآن كريم جا دارد به گاه‌شماري نزول آيات «دسته‌بندي زمان (شبانه روز) در قرآن كريم» نيز نظري بيافكنيم تابه ظرافت تعابير قرآن كريم و موقع‌شناسي اين كتاب عظيم كه كلام الهي است پي ببريم.لازم به ذكراست در اينجا؛ ترتيب آيات را از كتاب با ارزش «سيرتحوّل قرآن» مرحوم مهندس مهدي بارزگان نقل مي‌كنيم:
1. سال چهارم بعثت، خطاب به حضرت رسول(ص):
نماز شب (طور/49) نماز شب (قدر/5) سحر (ذاريات/18).
2. سال پنجم بعثت، در داستان حضرت سليمان(ع) و اسبان:
عشي (ص/31) توارت بالحجاب (ص/32).
3.‌سال ششم بعثت، خطاب به مسلمانان، با به‌كار بردن فعل جمع «تمسون، تصبحون و تظهرون»:
نماز ظهر (روم/18)، نماز عصر (روم/17) [احتمالاً قبل از ورود به شعب ابي‌طالب و حداكثر در شعب].22
4. سال هشتم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت «و‌أقم الصّلوة»: نماز عصر، نماز عشا و نماز صبح (فجر) (اسراء/78) [در شعب ابي‌طالب]
نكته: در اين آيه‌ي شريفه بيان وقت دقيق نماز عصر (به تعبيرما!) ارائه شده است.
‌5.سال نهم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت واقم الصّلوة:
نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب (هود/114) [احتمالاً قبل از خروج از شعب ابي‌طالب، و حداكثر مدّت كمي بعد از خروج از شعب].
نكته: جالب است بدانيم كه خداوند حكيم در سوره‌ي مباركه‌ي عصر بهترين ابزار تحمّل فشارهاي مختلف را «انجام عمل صالح، پناه آوردن به حق و درستي، وشكيبايي» (عصر/3) مي‌داند و آيا در نماز، همه‌ي اينها وجود ندارد؟! از اين رواست كه خداوند دستور برپايي همه‌ي نمازهاي واجب را در اين دوره‌ي‌سخت از حيات اسلام صادر فرموده است!
6.‌سال دوازدهم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت انّ ربّك يعلم انّك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذين معك… (مزمّل،73/20).
بيان وجود نافله در ميان نمازها؛ كه البتّه براي مسلمانان، «وجوب آن» مطرح نشده است.
7.سال نهم هجرت، خطاب به مسلمانان، با عبارت حافظوا علي الصّلوات و الصّلوة الوسطي… (بقره/238) براي برپايي نمازهاي گوناگون و نماز وسط (ظهر).
در اين‌جا حق تعالي تأكيد بر حفظ اوقات شرعي نماز دارد و خصوصاً نماز وسط روز (نماز ظهر فقط).
8.سال دهم هجرت، خطاب به مسلمانان، براي حفظ شؤون اخلاقي و مسائل زناشويي؛ و بيان ويژگي‌هاي فرزندان اهل تميز: نماز فجر (صبح)، نماز عشا، نمار ظهر و نماز عصر، (نور/58).
در اين‌جا حق تعالي به طور غير مستقيم از اوقات نماز سخن مي‌گويد چون مسلمانان بايد بر اساس اوقاتِ شرعي، زمان خواب و بيداري خود را مشخص كنند و نه بر اساس ساعات رسمي و كار! ـ‌‌چند مورد مطروحه تا كنون،نكته‌هايي از فرهنگ آفريني قرآن كريم و نمونه‌هايي از كار آمدي فرهنگ اسلامي در عرصه‌ي زندگي فردي و اجتماعي هستند‌‌ـ از طرف ديگر هر مسلمان حق دارد بخشي از روز را كه با برپايي نمازش تداخل و تلاقي نداشته باشد، براي استراحت و آرامش قرار دهد.
نكته: نمازهاي مهم از نظر اسلام و قرآن مجيد به ترتيب عبارتند از:
الف) نماز ظهر؛ ب) نماز صبح؛ ج) نماز عصر؛
و امّا نكته‌ي آخري كه در پايان اين مقاله، از نظر خوانندگان گرامي مي‌گذرد و جمع‌بندي مطالب اين بخش است:
حق تعالي در سال پنجم بعثت كه هنوز مسلمانان با «اوقات شرعيِ روزه و نماز» آشنايي نداشته‌اند از ذكر عناوين شرعي آن‌ها خود‌داري كرده است وحتّي «صلوة» را نيز به‌كار نبرده است و از قول حضرت سليمان(ع) فرموده است: «ذكر ربّي».
از طرف ديگر، شخصيت و افعال حضرت سليمان(ع) را هم به واقع؛ و هم در موقعيت سال پنجم بعثت بسيار خوب به تصوير كشيده است، چون در غير اين‌صورت؛ نزول اين آيات مي‌توانست از طرف يهود و حتّي نصارا براي مسلمانان و اسلام ايجاد خطر كند و اين موقع‌شناسي حق تعالي را در نزول آيات و شيوه‌ي بيان‌شان ثابت مي‌كند.

پاورقيها:

1.‌قرآن كريم، به ترجمه‌ي بهاء الدّين خرّمشاهي/455، پاورقي 32.
2.‌ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، 19/276ـ277.
3. سيد محمد حسين طباطبايي،‌تفسير الميزان، 17/324 ـ 325.
4.‌القرآن الحكيم /455، تهران: انتشارات حكمت، چاپ دوم بهار 1376 با بازنگري و ويرايش جديد و تكميل توضيحات.
5.‌ر.ك: فرانك ر. پالمر، نگاهي تازه به معني‌شناسي، ترجمه‌ي دكتر كوروش صفوي؛ مقدمه و خصوصاً بخش ششم (معني و جمله) و نيز ر.ك: محمد رضا حسيني، از ژرفاي قرآن، ترجمه‌ي دكتر محمد مهدي فولادوند، بخش روش تدبر در قرآن /36 ـ 47.
6.‌قرآن مجيد با ترجمه‌ي دكتر محمد مهدي فولادوند /455.
7.‌قرشي، قاموس قرآن، 5/3؛ ذيل عشو.
8.‌همان/4.
9.‌همان.
10.همان، 3/312.
11.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند، /406.
12.‌اين روش يكي از روش‌هاي است كه براي فهم آيات و كلمات قرآن كريم در كتاب «متدولوژي تدّبر در قرآن» به قلم مهندس عبدالعلي بازرگان عنوان شده است.
13.‌القرآن الحكيم، ترجمه‌ي مجتبوي/151.
14.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند /586.
15.‌همان /530.
16.‌همان /290.
17.‌همان /455.
18.‌‌همان.
19.‌ر.ك: ترجمه‌ي تفسير طبري، 6/1562ـ 1565.
20.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند /290.
21.‌همان /574.
22.‌مطالب داخلِ قلاب از نگارنده‌ي مقاله است.

مقالات مشابه

ترجمه‌های تحت اللفظی معاصر قرآن کریم به زبان فارسی؛ برتری‌ها و کاستی‌ها

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهمصطفی شیروی خوزانی, مهدی ناصری, محمود رضا توکلی محمدی

کارکردهای بلاغی «حذف» و اثر آن در ترجمه قرآن‌کریم

نام نشریهپژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن

نام نویسندهحمید احمدیان, نصرالله شاملی, اصغر شهبازی