كيف نتعامل مع القرآن العظيم

پدیدآوریوسف قرضاوی

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 360 بازدید
كيف نتعامل مع القرآن العظيم

دكتر يوسف قرضاوى
ترجمه:محمد على اسدي نسب 1
مقدمه

دكتريوسف قرضاوى، يكى از دانشمندان بزرگ جهان اسلام است كه توانسته است در اكثر عرصه هاى علوم اسلامى، با شيواترين بيان و عميق ترين مطالب قلم بزند و به پاسخ چالش هاى فراروى جوامع معاصر اسلامى بپردازد. يكى از اَن موارد، علوم قراَنى است كه عده اى از روشن فكران مسلمان، بدون توجه به مبادى لازم، در اَن واردگشته و خود و ديگران را به انحراف كشانده اند. كتاب چگونه با قرآن تعامل ورزيم، نشانه اى ازكوشش خالصانه ايشان است. اين كتاب دركشورهاى مختلف چاپ شده و مشتمل بر حدود 470 صفحه و داراى چهار باب به شرح ذيل است:
باب اول: ويژگيهاى قراَن و مقاصد اَن
باب دوم: نحوه تعامل با قراَن از نظر حفظ، تلاوت وگوش! دادن به اَن
باب سوم: نحوه تعامل با قراَن از منظر درك و تفسير اَن
باب چهارم: نحوه تعامل با قراَن از نطر پيروى و تبليغ اَن.
ولى مهم ترين باب اَن، باب سوم است كه بيش از دویست صفحه را به خود اختصاص داده است. اين باب داراى چهار فصل است كه در اين مقاله تلاش مى شود خلاصه اى از اين فصل ها براى خوانندگان محترم ارائه گردد.

فصل اول: تفسير، اهميت، ضرورت و انواع اَن

در اين فصل، به دو موضوع اشاره مى شود:

ا. تفسير، نياز به اَن و جايگاهش:

در تبيين اين موضوع به چند مسئله اشاره مى شود:
1.1. مفهوم تفسير: تفسير در لغت، به معناى روشن كردن و توضيح است كه گاهى مربوط به امور حسى و زمانى مربوط به امور معقول است. اما در اصطلاح، جنانكه ذهبى در التفسير و المفسّرون مى گويد، دانشى است كه در اَن، از اَيات قراَن مجيد، از نطر دلالتش به مراد خداوند، به اندازه توان بشرى، بحث مى شود.
2. ا. تفسير و تأويل: در فرق نهادن ميان تفسير و تأويل، عالمان علوم قراَنى مطالب متعددى گفته اند. برخى فرقى ميان اَن دو قايل نشده اند، بعضى تفسير را اعم گرفته اند، برخى تأويل را ذكر احتمالات دانسته اند، و عده اى ذكر معنا به واسطه استنباط را تأويل گرفته اند! اما، حق اَن است كه نمى توان به هيج قولى از اقوال فوق جزم پيداكرد و فقط مى توان گفت: در عرصه علم اصول وكلام، تأويل داراى معناى روشنى است كه همان برگرداندن لفظ از معناى ظاهرش به معنايى ديگر، به واسطه وجود قرينه است. 2
1.3. نياز به تفسير: ما به چندين علت نيازمند علم تفسير هستيم كه عبارت اند از:
الف) قراَن شامل كليات است و استخراج جزئيات از اَن، نيازمند تفسير است.
ب) قرآن به زبان عربى نازل گرديده كه پر از دلالتهاى مختلف است؟ مانند: صريح و كنايه، حقيقت و مجاز، عام و خاص، مطلق و مقيد، و منطوق و مفهوم كه براى فهم درست اينها نیازمند به علم تفسير هستيم.
ج) فهم و درك مردمان مختلف است؟ برخى از اَنها فقط ظاهر را درك مى كنند و برخى به عمق راه مى يابند. براى درك همگانى قراَن، به تفسير نياز است.
د) اَيات قراَن، در جوهاى متفاوت وط لتهاى خاص نازل شده، كه بدون درك اَنها فهم قران در برخى موارد ناممكن است كه با تفسير، روشن مى شوند.
ر) خطاهايى از صدر اسلام تاكنون، در تفسير واقع شده كه با علم تفسير صحيح، بايد اين خطاها برطرف شود.
1.4 انواع تفسير: به گفته ابن عباس تفسير چهار قسم است:
الف) تفسيرى كه عرب با زبان خويش مى تواند اَن را بفهمد،
ب) تفسيرى كه هيج كس در جهل به اَن معذور نيست؟
ج) تفسيرى كه عالمان اَن را مى فهمند؟
د) تفسيرى كه غير از خداوند، كسى قادر به فهم اَن نيست.
طبق اَنچه در برهان زركشى اَمده، توضيح موارد چهارگانهْ فوق بدين قرار است:
نوع اول همان تفسيركلمات و جملات عربى است؟ عرب مى تواند كلام عربى را درك كند و حقيقت و مجاز و صريح وكنايه را بفهمد.
نوع دوم شامل اَن دسته از اَياتى است كه داراى معانى ظاهرى اند كه به ذهن تبادر مىكند و نيازمند فعاليتهاى ذهنى عميق نيست.
نوع سوم مواردى را شامل مى شودكه نيازمند علوم ديگر و استنباط و دقت است.
نوع چهارم مربوط به امور غيبى است، مانند برزخ، كه فقط خدا از اَنها آگاه است و نيز ممكن است اَيات متشابه، كه اَيه 7 سوره اَل عمران به اَنها اشاره دارد، در قسم چهارم داخل شوند؟ البته اين نظريه، بنابريكى از دو نظريه معروف در تفسير اين اَيه است.
1.5. منزلت علم تفسير: راغب اصفهانى مىگويد: "شرافت علوم، يا به خاطر شرافت موضوع و يا به علت عظمت هدف و يا به سبب نياز شديد به اَنهاست؟ و علم تفسير، داراى هر سه مورد است؟ چرا كه موضوع آن كلام خداوند است كه معدن هر فضيلتى است و هدف اَن، وصول به سعادت ابدى است و هركمال دنيوى و اخروى، نيازمند علوم شرعى و معارف دينى است كه فهم اَنها متوقف بر علم به كتاب الهى است ".
6. 1. فضيلت علم تفسير: روزى امام على(ع)از جابر بن عبدالله يادكرد و او را به داشتن دانش توصيف نمود. مردى كه در اَنجا بودگفت: فدايت شوم، مىگويى جابر اهل دانش بود، در حالى كه خودت چنان هستى؟ علی (ع) فرمود: اين به خاطر اَن است كه او تفسير اَيهْ "إِنَّ ألَّذِى فَرَضَ عَلَيكَ ألْقرْءَانَ لَرَاَد كَ إِلَى مَعَادٍ" )قصص/ 85( را مى دانست.

2. تفسير روايى و تفسير به راى:

در اينجا به دو مسأله اشاره مى شود:
2.1 آفتهاى تفسير روايى: برخى از آفتهاى تفسير روايى ا ز اين قرارند:
الف) وجود روايات ضعيف و موضوع در ميان روايات تفسيرى؟
ب) اختلات و تضاد شديد روايات تفسيرى بايكديگر؟
ج) برخى از روايات، در واقع روايت نیستند، بلكه اَراى شخصى خود راوى اند؟
د) تفسير روايى، تفسيرى روشمند و شامل همه اَيات نيست، بلكه تعليقه اى بر اَياتی به حساب مى اَيد.
2.2. تفسير به رأى: منظور از تفسير به رأى، تفسير قراَن به واسطه اجتهاد و به كار بردن عقل در فهم اَيات قراَنى، در يرتو اَشنايى به كلام عرب و شروطى خاص است. برخى، شروطى را براى اين نوع از تفسير ذكركرده اند؟ مانند اَشنايى با ادبيات عرب و قرائتهاى مختلف قراَنى، درك اصول دين و اصول فقه، اَشنايى با اسباب نزول و ناسخ و منسوخ و روايات تفسيرى و نيز، دارا بودن علم موهبتى و برخوردارى از سلا"مت قلبى.

یک سؤال وپاسخ اَن

برخى مى گويند احاديث بسیارى در مذمت تفسير به رأى موجود است؟ عمل فقها و عالمان دينى نيز در اجتناب از تفسير به رأى بوده است؟ پس چگونه مى توان از تفسير به رأى حمايت كرد؟
در پاسخ بايدگفت: اگر چنين رواياتى را بپذيريم، مى توانيم اَنها را به دو شكل توجیه كنیم: اول اينكه مراد از رأى، هواى نفس است، كه در اين حالت، اَرا و اعتقادات و مذهب فرد است كه قراَن را تفسير مى كند و ديگر اينكه منطور از اين گونه روايات، منع شروع به تفسير بدون حصول شرايط تفسير است كه بدانها اشاره شد. علت خوددارى برخى فقها و عالمان دينى از تفسير به رأى، احتياط است نه ممنوع بودن چنين تفسيرى؟ علاوه بر آن، بسیاری از عالمان دینی از این روش استفاده کرده و از آن اجتناب نکرده اند. 3

فصل دوم: ضوابط تفسير صحيح

ايشان تفسير صحيح را منوط به رعايت مطالب ذيل مى دانند:
جمع میان تفسير روايى و اجتهادى، تفسير قراَن به قراَن، تفسير قراَن با سنت صحيح، استفاده از تفسير صحابه و تابعين، تمسك بى چون وچرا به زبان عربى، رعايت سياق اَيات، ملاحظه اسباب نزول، و اهتمام به مرجعيت قراَن.
اينك به توضيح موارد فوق كه معيارهاى تفسير صحيح اند مى پردازيم:

1- جمع ميان تفسير روايى و تفسير اجتهادى:

در تفسير قراَن، بايد ميان روايت و درايت، و نقل و عقل، جمع كرد؟ چراكه روايات تفسيرى، شامل همه قراَن نيستند؟ ثانياً، اصحاب پيامبر هم همه قراَن را تفسير ننموده اند! ثالثاً، بسيارى از رواياتِ تفسيرى ضعيف اند؟ لذا بايد دركنار تفسير روايى، از عقل و نظر و اجتهاد فكر بهره برد، تا تفسيرى مناسب ارائه شود.

2. تفسير قراَن به قراَن:

برخى از اَيات، اَيات ديگرى را تفسير مىكنند، چنانكه برخى، برخى ديگر را تصديق مى مايد. ييامبر(ص)اَنگاه كه ديد دو گروه درباره "قدر" به مشاجره افتاده اند و هريك براى خود به اَيه اى تمسك مىكنند، براَشفت و فرمود: چگونه برخى از اَيات را بر برخى ديگر مىكوبيد، در حالى كه خداوند اَن را نازل كرده كه قسمتى از اَن، قسمت ديگر را تصديق مىكند. اَيات بسيارى از قراَن كريم، حقيقت فوق راثابت مىكند.

3. تفسير قراَن با سنت صحيح:

طبق اَيات قرانى، مانند اَيه 64 نحل، پيامبر (ص) روشنكنندهْ قراَن و اولین مفسر اَن است و اين به سبب اَن است كه غير از قراَن، معارف بسيارى بر پيامبر(ص) وحى شده است.

4.استفاده از تفاسير صحابه و تابعين:

اصحاب پیامبر (ص) شاگردان مكتب محمدى اند و بر سر سفره قراَن، عقل و قلبشان تغذيه شده اند. اَنها، اسباب نزول را مشاهده كرده و قراين را ديده اند؟ لذا امورى را ديده و شنيده اند كه ديگران نه ديده و نه شنيده اند؟ پس اقوال اَنان براى مفسران سودمند است و اگر بر مسئله اى اجماع كرده باشند، پيروى از اَن لازم است، چون نشان از وجود اَن در سنت پيامبر(ص) دارد.4

5. تمسک بى چون وچرا را به زبان عرب:

مفسّر بايد با توجه به دلالتها و استعمال هاى زبان عربى و قواعد اَن و نیز با توجه به معجزه بودن بلاغت قرآنى، قرآن را تفسير نمايد. از جمله مفسّر بايد موارد ذيل را رعايت نمايد:
الف) رعايت مفهوم كلمه در عصر نزول: در عصر نزول، بسيارى ازكلمات داراى معانى خاصى بوده، اما عمدتاً تحول يافته اند؟ مثل كلمه هاى "فقه " و "حكمت "كه در عصر نزول معانى عامى داشته ولى امروزه محدود شده اند. كلمه "سائحون " امروزه در كشورهاى عربى به معناى گردشگران اجانب به كار مى رود، اما در قران به معناى روزه داران يا هجرت كنندگان در راه خدا استعمال شده است.
ب) رعايت تخصيص ها و تقييدها: اَيات فراوانى در قراَن آمده كه داراى معناى عام يا مطلق اند و تخصيص و تقييد خورده اندكه در اين صورت، نبايد به صرف معناى لغوى ان اكتفا نمود.
ج) پرهيز از تفسيركلمه به همه معانى اش: مى توان كلمه اى راكه مشترك لفظى است
به همه معانى اش تفسيركنيم. كلمه "عسعس " هم به معناى اول شب است و هم به معناى اَخر شب، نمى توان گفت كه هر دو معنا در اَيه، مراد است.
د) شناخت حقيقت و مجاز و يرهيز از تفسير به هر دو: قاعده اوليه اَن است كه كلام بر معناى حقيقى حمل شود، مگر قرينه اى بر مجاز موجود باشد؟ و چنين قرينه اى بر سه نوع است: عقليه، عرفيه و لفظیه. مفسر نبايد هم معناى حقيقى و هم معناى مجازى را معتبر بداند.
ر) يافتن معناى كلمه با جست وجو در موارد استعمال كلمه در قراَن.

6. رعايت سياق اَيات:

فهم سياق اَيات، براى تفسير صحيح اَنها لازم است. اهميت فهم سياق به حدى است كه با وجود اَن، اسباب نزول و اَراى مفسّران كاراَيى ندارند و فهم سياق، بر آنها مقدم است؟ به عنوان نمونه، جمله "وَ مَاَ أبرى نَفْسِىَ إِنَّ ألنَّفْسَ لَأَمَّارَةُ م بِالسّوَءِ إِلَأ مَا رَحِمَ رَبِّىَ إِنَ رَبى غَفورٌ رحِيمٌ " )يوسف/ 53( نقل قول از حضرت يوسف (ع) نيست؟ زيراكلام در باب نقل سخن يوسف قطع شده و مربوط به كلام زليخاست كه وحدت سياق، تأييدگر اَن است.

07 توجه به اسباب نزول:

برخى از اَيات داراى اسباب نزول اند كه در تفسير اين اَيات، حتماً بايد به اسباب نزولشان توجه شود. گاهى جهل به سبب نزول اَيه، موجب عدم فهم اَن ويا فهم معناى انحرافى خواهد شد؟ لذاگفته شده كه علم به سبب، موجب علم به مسبب مى شود. شاطبى در الموافقات مىگوبد: به دو دليل، علم به اسباب نزول لازم است:
الف) محور علم معانى و بيان، شناخت مقتضاى حال است.
ب) بدون درک اسباب نزول اَيات و سوره ها نمى توان از شبهه ها و اشكالها دور شد. البته بايد توجه كرد كه اسباب نزول، موجب تخصيص معانى عام و مطلق اَيات نمى شوند.

8. مرجعيت قراَن:

مفسّر بايد قراَن را مرجع خود قرار دهد و در صدد فهم صحيح اَن، همان طورى كه هست، باشد و بدون اَنكه بخواهد عقايد خود را بر آن تحميل نمايد، واقعاً درصدد رجوع به قراَن و بهره مندى از اَن باشد و خويش را تابع قراَن قرار دهد نه عكس آن را طالب باشد؟ بنابراين، نبايد قراَن را شیعى يا سنى فرض كنيم و نبايد با اين پیش فرض كه قراَن، فلسفى يا ظاهرى اشعرى يا معتزلى است، اَن را تفسير نماييم. عدم رعايت اين مسئله، سبب پديدار شدن لغزشهاى بزرگى براى برخى مذاهب اسلامى شده است.
قلّت دانش و عدم تفكر و تدبّر لازم و نيز نيت و قصد فاسد، موجب بروز اين انحرافها در برخى از مفسران است.

فصل سوم: لغزشگاههاى فهم و تفسير قراَن مجيد

در اين فصل هست لغزش و چالش در مقابل مفسران شمرده شده كه به اختصار به هر يك اشاره مىكنيم:

1- تمسک به اَيات متشابه و ترک محكمات

در اين بحث چند مسئله تبيين مىگردد:
101. محكم و متشابه در قراَن: در قراَن مجيد، گاهى كل قراَن، محكم معرفى شده (رك: هود/ 1) و زمانى، همهْ قراَن، متشابه قلمداد شده (زمر/ 23) و در اَيهْ 7 سوره اَل عمران، اَيات به دو دسته محكم و متشابه تقسيم شده اند.
102. مفهوم محكم و متشابه: اَيات محكم، اَن دسته از اَيات اند كه تفسيرشان بدون مشكل است؟ اما اَيات متشابه، به خاطر تشابه به مسائل ديگر، تفسيرشان مشكل گرديده است. اين تشابه يا از حيث لفظ است ويا از نطر معنا ويا از نظر.
03 ا. فلسفه وجود اَيات متشابه در قراَن: متشابه بودن برخى اَيات علل متعددى دارد؟ از جمله:
الف) وجود دلالتهاى متنوع، خطابهاى متعدد و حذفها و تقديم و تأخيرها و غيره در زبان عربى؟
ب) وجود اختيار در انسان و ملكات عقلى؟
ج) وجود تكاليف سخت و دشوار در دين؟
د) مخاطب قرارگرفتن صاحبان عقل و خرد و تحريك عقول براى جست وجو و دقت و استنباط، در دين اسلام؟
ر) طبيعت متنوع بشر از نظر سطح فهم و دقت و مخاطب قرارگرفتن همه اَنها در قراَن مجيد؟
س) اراده خداوند به ضرورتِ رسيدن انسانها به ثواب، از راه دقت و تفكر در اَيات الهى.
مجموع عوامل فوق موجب حصول تشابه در برخى از اَيات قراَن شده است* 5
4.1. نهى از عمل به متشابهات: اَيات متشابه دو قسم است: متشابه اضافى كه با ارجاع آنها به محكمات، مشكل فهم انها برطرف مى شود و متشابه حقيقى كه فقط خداوند معانى اَنها را مى داند و با ارجاع به محكمات قابل درك نيستند و فقط بايد به آنها ايمان اَورد. 6
105. پيروى از متشابهات: اينك به نمونه هايى از آن در قراَن كريم اشاره مى شود:
الف) حلال دانستن رباى حرام: عده اى از آيه شريفه 130 سوره اَل عمران، حليت ربا
را استفاده كرده اند. خداوند مى فرمايد: "يا أيهَا الّذین آمَنوا لَا تَأکلوا الرِّبَا أَضْعَافاً مضَاعَفَةً". گفته اند: طبق اين اَيه، اگر ربا كم باشد، بدون اشكال است و حرمت در صورتى است كه سود، چند برابر باشد؟ در حالى كه اَيه فوق، شبيه اَيه شريفه قمر است كه به تدريج و با ملاطفت، حكم اَن بيان شده و اين روش قراَن كريم در نابودسازى سنتهاى ريشه دار جامعهْ جاهلى مجاز بوده است.
ب) پسر دانستن عيسى براى خداوند: عده اى از مسيحيان گفته اند: اَيه شريفه "إِنَمَا ألْمَسِيح عِيسَى !بن مَرْيمَ رَسُول اللٌهِ وَكَلِمَتة وَ آلقَيهَاَ إِلَى مَرْيمَ و روح مِنْهُ " (نساء/ 171) دلالت داردكه حضرت عيسى پسر خداست؟ اما خطاى اين گروه از مسيحيان اَن است كه از جمله: "فامِنواْ بِاللَّهِ وَرسلِهِ وَلَاتَقولواْ ثلثه ... " و اَيات بسيار ديگرى غفلت ورزيده و با محكمات، آن تشابه را رفع ننموده اند.
ج) تأييد وحدت وجود حلولى: خداوند مى فرمايد: "هوَ الظهِر وَ ألْبَاطِنُ م ا (حديد/ 3) تعدادى از صوفيان معتقدند كه، طبق اَيه فوق، همه چيز خداست، ولى اين گروه خود را به نادانى زده اند؟ زيرا از ابتداى قراَن تا اَخر اَن، بر اين مطلب استوار است كه خداوند خالق و موجودات ديگر مخلوق اند! چنانكه عابد و معبود و رب و مربوبى دركار است. د( خوارج از جمله شريفه "إِنِ ألْحكْم إِلَّا لِفَه " )(يوسف/ 30) بر مذهب فاسد خود دليل اَورده و غفلت كرده اند كه در اَيات ديگرى، خود خداوند، حكم غير خود را نافذ دانسته است. اَنجا كه مى فرمايد: "فَابْعَثواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ ى وَحَكَمًا فِنْ أَهْلِهَاَ" (نساء/ 35).
د) تأييد بر سكولاریسم: برخى از سكولارها خواسته اند از درون دين و قراَن شريف بر اثبات سكولاریسم دليل اقامه كنند و جدايى اسلام از دنيا و سياست را تأپيد شده فرض مايند. اَنان گفته اند كه اَياتى مانند "فَذَگِرْ إِنَّمَاَ أَنتَ مذَكِّرٌ * لسْتَ عَلَيْهِم بِمصَيطِرٍ" (غاشيه/ 21 و 22) و نيز اَياتى كه دنيا را مذمت مى نمايد؟ مثل "وَمَا الحَيؤة ألدّنْياَ إِلَّا مَتَع ألْغُرورِ" )اَل عمران/ 185( بر سكولاریسم د لالت مىكند. اين گروه، اَيات بسيار مربوط به حكومت و دنيا و حاكميت ي پيامبر و جنگها و قوانين متعدد اجتماعى قراَن را ناديده گرفته ا ند.

2- تأويل ناصحيح

در اين مورد به چند مسئله اشاره مىگردد:
201. ضرورت تأویل: درست است كه اصل و قاعده اولى، تمسك به ظاهر و اجتناب از تأوبل است، اما تأويل كه برگرداندن لفظ از معناى حقيقى به معناى مجازى است، در برخى از موارد، ضرورى است و نمى توآن از آن فرار كرد و همه عالمان و مذاهب اسلامی، اَن را پذيرفته اند. حتى ابن حزم كه در تمسك به ظواهر، از همه افراطى تر است، در مواردى اَن را قبول كرده است.
202. بطلان تأویلِ بدون دليل: چون تأويل خلافِ قاعده اصلى است، در صورتى جايز است كه داراى دليل قانع كننده از لغت يا شرع و يا عقل باشد و به تعبير ديگر، امكان حمل كلام بر ظاهرش نباشد.
203. ضوابط تأویل: تأويل يكى از خطرهاى مهم پيش روى مفسران است؟ لذا براى اجتناب از تأويل ناصحيح، ضوابطى براى اَن ذکركرده اند كه برخى از اين قرار است:
الف) بايد دليلى وجود داشته باشدكه معناى مرجوح را راجح كند.
ب) معناى مرجوح بايد معنايى باشد كه لفظ موجود، توان اشتمال بر اَن را داشته باشد و از آن بيگانه نباشد.
ج) دليل مرجوح بايد از دليل معناى راجح قوى تر باشد، نه ضعيف تر و نه مساوى اَن.
204. مواردى از تأويلهاى ناصحيح فرق و مذاهب: اينك به مواردى از تأويلهاى ناصحيح در فرق و مذهب اشاره مى شود.
الف) مذهب باطنيه: باطنيه معتقد است كه براى هر اَيه اى بطنى است كه لب و مقصود اصلى اَيه است و ظاهر و قشر اَيه، هدف و مقصود نيست. اينان در بطنگرايى راه افراط در پيش گرفته و بدون ضابطه و استناد به لغت، شرع و عقل، در وادى خطرناكى ا فتاده اند.
ب) غلات صوفيه: برخى از صوفيان معتقد شدند كه براى هر اَيه اى شصت هزار بطن و دانش وجود دارد و در اين عقيده، به احاديثى اعتماد نموده اند كه صحّت آنها اثبات نشده است.
ج) غلات شيعه: برخى از فرق شيعه كه به غلوگراييده اند، الفاظ و جملاتى از قرآن را كه در معانى واضح و روشنى به كار رفته است، به معانى ديگرى كه مقصود آيه نيست كشانده اند؟ مثلاً مىگويند: مراد از اَيه شريفه "تَبَّتْ يدَ اَ أَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ» (مسد/ 1) ابوبكر و عمر است و مراد از اَيه شريفه "لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيحْبَطَنَّ عَمَلكَ)زمر/ (65)شريك قرار دادن ابوبكر و عمر با على (ع) در خلافت است.
د) فلاْسفه: فلاسفه چون معتقد به فلسفه ارسطو ويونان اند و از طرف ديگر، مسلمان هم هستند، خواسته اند ميان قراَن و فلسفه يونان همسازى ايجاد كنند؟ لذا مرتكب تأويلهاى ناروا شده اند. خدايى كه در مكاتب فلسفى اثبات مى شود صفاتى دارد كه با خداى قرآن توافق ندارد. طبق فلسفه، خداوند به جزئيات آگاه نيست و جهان را نيافربده است و معاد جسمانى وجود ندارد. غزالى دركتاب شناخت الفلاسفه موارد زيادى را ذكر كرده است. 6
ر) متكلمين: متكلمين نيز، مانند فلاسفه، در دام تأويل غيرصحيح گرفتار اَمده اند.
س) مرجئه: مرجئه معتقد به ارجا و تأخير عمل از ايمان هستند و مجرد ايمان بدون عمل صالح را براى نجات انسان كافى مى دانند. انسان مى تواند بدون عمل صالح وارد بهشت شود، اين گروه همه اَياتى راكه بر عمل صالح تأكيد مى ورزد، بدون ضابطه، تأويل كرده ا ند.
ص) جبريه: جبريه كه معتقد به عدم وجود اختيار براى انسان هستند، به اَيات متشابه، كه در ظاهر با اَنها موافقت دارند، تمسك نموده و در مقابل، تمامى اَياتى را كه اختيار را براى انسان اثبات مىكند تأويل كرده اند.
ط) معتزله: معتزله نيز، مانند فرق گذشته، اَنچه را با عقل خود ناسازگار ديده اند مردود دانسته و به تأويل اَنها روى اَورده اند؟ مانند صراط، شفاعت و ديدن خداوند در بهشت
تأويل، اَنگاه كه دليل قانع كننده داشته باشد، جايز و احياناً لازم است. اياتى كه در ظاهر دلالت بر رؤيت خداوند در بهشت مىبهد بايد در ترازوى عقل و شرع سنجيده شوند. اّيا انسمان، با چشمان مادى محدودكه فقط مى تراند اجسام را بنكرد، ممكن ايست به تماشاى خداوند مجرد غيرجسمانى نامحدود بپردازد؟! لازمة چنين رؤيتى، نقص خداوند است، لذا برخى از عالمان سنى، ان را به معناى تغيير حالتى ترجمه كرده اند كه انسان هنگام رؤيت پيدا مىكندا خاتم فى ر عبارت (خاتم النبیيان )(حزاب/ 35) با فتح تاء و به معناى زينت پيامبران است، نه ختم كننده اَنها؟ در حالى كه اگر اين فرقه به قرائت ديگرى كه ثابت و باكسرتاء است توجه مىکردند، چنين خطايى را مرتكب نمى شدند. 7
ف) بهائيان: بهاييان كه در واقع مسلمان نيستند ولى براى بهره بردارى ناروا خود را مسلمان لقب داده اند، از اَيات قراَنى در راستاى اهداف شوم خود سود مى جويند. انان مىگويند: منطور از "نبأ ( در "عَمَّ يتَسَاَءَلونَ* عَنِ ألنباء آلْعَظِيمِ)نبأ( 1-2) ظهور بهاء و دعوت اوست كه مردمان در اَن اختلاف مىكنند.
ق) گروه هاى معاصر: در عصر حاضر، گروه هاى نو ظهور و احياناًا فرادى پيدا شده اند كه در تفسير اَيات، به شكل جديدى، دست به تأوبل ناصحيح مى زنند. برخى از اين گروه ها حدود الهى موجود در قراَن، مانند قطع دست دزد را امر استحبابى مى دانند؟ برخى ديگر مىگويند، مراد از "شهر در اَيه "لَيلَةُ ألْقَدْرِ خَيْرٌ منْ آلفِ شَهْرٍ" (قدر/ 3) ماه نيست، بلكه منطور آن است كه شب قدر از هزاربار مشهور شدن بهتر است؟ و منظور از "مطلع الفجرً، انفجار جهانى است كه موجب نابودى نظام عالم خواهد شد.

03 تحريف معنوى ( استفاده از متن در غير موردش)

يكى از انواع تحريف ها، تحريف معنوى آيات الهى است. چنين تحريفى، گاهى به سبب بدفهمى متن در اثر عجله و دارا نبودن مقدمات تفسير است وگاهى هم به علت سوءنيت. در ذيل مواردى از اين نوع تحريف بيان مى شود:
301. خوارج در جريان اختلاف ميان امام على (ع) غظ و معاويه، قاعدهْ تحكيم را مردود دانستند و در اين راستا به اَيه شريفهْ "إِنِ الحكم اِلَأ لِلَّه " تمسك كردند. امام على (ع) در جواب فرمودند: "جمله حقّى است كه از اَن اراده باطل شده است ". 0302 اختصاص احكام ييامبر(ص)به اهل كتاب، يكى ديگر از موارد فوق است. عده اى مىگويند: طبق اَيه شريفهْ "وَأَنِ أحْگم بَينَهم بمَاَ أَنزَلَ أللَّة وَلَاتَتَّبِعْ أَهْوَاَءَهمْ "
(مائده: 39) احكام پپامبر فقط در مورد اهل كتاب بوده است. 0303 انحصارگرايى ناروا در حقانيت گروه و فرقهْ خود و منع آزادى احزاب ديگر با تمسك به قراَن نيز يكى از موارد نارواست؟ در حالى كه منظور قراَن از احزاب باطل، احزاب كافر است، نه احزات مسلمان كه با برخى از امور سياسى مخالفت مى ورزند؟ و ثانياً، حتى احزاب كافر را نمى توان از حقوق اجتماعى محروم ساخت ولو اينكه احزاب، داخل جهنم شوند.
303. عده اى با توجه به ظاهر برخى از آيات، كه رأى اكثريت را نادرست مى شمارد؟ مثل: اَيه "وَ لکنّ أَكْثَرَ آلنَّاسِ لَايعْلَمونَ " (يوسف/ 21)، يا موارد ديگر، مىگويند رأى اكثريت در مساثل مختلف، نمى تواند معيار باشد، جرا كه نادرست است. اينان توجه نكرده اند كه در اين موارد، اكثريت مورد اشاره، كفار و مشركان هستند نه اكثر موْمنان و مسلمانان.
305. در تفسير علمى نيز برخى به تحريف معنوى كشيده شده اند؟ آنجا كه قراَن مى فرمايد: " انا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنقضهَا مِنْ أَطْرَافِهَاَ أَفَهم ألْغلِبُونَ " )انبياء/ 33(، مىگوبند: منظور توسعه وكرويت زمين است، در صورتى كه اَيه هيج اشاره اى به آن ندارد.

03 ادعاى نسخ بدون دليل

قاعده اوليه در اَيات قرآنى، عدم نسخ است، مگر دليلى قاطع يافت شود تا از اَن اصل دست برداشته شود. در اين باره به سه نكته اشاره مى شود:
401. درباره نسخ، سه گروه مختلف وجود دارد: طرفداران نسخِ فراوان در اَيات قراَن، منكران وجود نسخ در قرآن و حد وسط ميان دوگرايش فوق كه معتقد است هر جا دليلى قانع كننده ييدا شد، نسخ را جارى مىكنيم و هر جا دلايل قاطع نبود، به اَن عمل نمىكنيم.
402. برخى از مواردى كه، بدون دليل، ادعاى نسخ در اَنها شده است:
الف) نسخ اَيه شريفه "لَاَ فِى ألدّينِ قَد تَّبَينَ ألرّشْد مِنَ آلْغَیّ " (بقره/ 256) با آيه ارتداد و آيات ديگر؟ در حالى كه خطابهاى موجود در آن آيات، اباى از نسخ دارد و غير از اين، ايمانِ اكراهى نه معقول است و نه ارزشمند.
ب) برخى گفته اند كه اَيهْ شريفه "فَإِذَا أنسَلَخَ ألْأَشْهُر الْحرمُ فَافْتفواْ آلْمشْرِكِينَ حَيث وَجَدتموهمْ " (توبه/ 5) تمامى اَيات دال بر مصالحه و چشم يوشى ازكفار و زندَكىمسالمت اَميز با آنها را منسوخ مىگرداند؟ اما حق اَن است كه اَيه اى كه ادعاى ناسخ بودن اَن شده است، در مورد عده ا ى از مشركان است كه بدون علت، ابتداء"شروع به عداوت با ييامبر(ص) و عهدشكنى كردند.
ج( نسخ اَيه شريفهْ "يايهَا الّذِينَ امَنواْ أتقُواْ أللَّهَ حَقَّ تقَاتِهِ " (اَل عمران/ 102) با اَيئ "فَائقواْ أللَّهَ مَا أسْتَطَعْتمْ (تغابن/ 16) را عده اى ديكَر ادعانموده اند؟ اما اين ادعا بدون دليل است؟ چراكه تعارضى ميان آن دو اَيه نيست و منظور اَن است كه هركس به اندازه توانش بايد حق تقواى الهى را رعايت نمايد و اَيه اى كه ادعاى منسوخ بودن اَن شده است به هيچ وجه دلالت بر تكليف به امر غيرمقدور نمىكند تا اَيه ديگر را ناسخ اَن قرار دهيم، اصولاًا مر به فعل غيرمقدور، از نظر عقل، قبيح است.
403. وجود اختلاف ميان متقدمين و متأخرين، در معناى نسخ: ابن قيم مىگويد: منظور متقدمين از نسخ، با رفع حكم به طوركلّى و با رفع دلالت عام و مطلق به وسیله تخصيص و تقييد است؟ چنانكه استثنا و شرط را نيز ناسخ قرار مى دادند. بنابراين، نسخ در اصطلاح آنان، بيان مراد به غير از لفظ اَيه است؟ اما در اصطلاح متأخرين، نسخ فقط در رفع حكم به طوركلى، استعمال مى شود.

ه. جهل به سنن و اَثار

يكى ديگر از خطرهاى ييش روى مفسّران، جهل برخى از اَنها به سنت و ميراث اسلامى است. اين جهل گاهى واقعى و زمانى تجاهل است. در حالى كه، به شهادت اَيات قراَن، سنت ييامبر(ص) حجت و لازم العمل است و اولين بيان كنندهء اَيات، خود پيامبر (ص) ما است. در اين باره، دو مسأله تذكر داده مى شود:
501. نمونه اى از تفسير اَيات با جهل به سنت: برخى در مورد اَيه سرقت كه مى فرمايد: "والسّارق وَ آلسَّارِقَة فَاقْطَعوَاْ أَيدِيهمَا" (مايده/ 38) گفته اند: امروزه لازم نيست دست دزد بريده شود؟ جون اَيه در زمانى نازل شده بودكه تنها دارايى يك عرب، شتر وگوسفند بود و هركس! اَنها را مى دزديد، در واقع صاحب شتر وگوسفند را از نظر اقتصادى نابود مىكرد و جزاى چنين شخصى بريدن دست وى بود؟ اما اكنون، هر انسانى دارايى هاى متعددى دارد و شتر وگوسفنديكى از مملوكات او به حساب مى آيد. اپن گفتار ناشى از جهل گوينده به سنت است! زيرا طبق اَنچه در احاديث و آثار اَمده است، دزدى هايى كه در صدر اسلام اتفاق افتاده و موجب قطع دست شده هيج يك به خاطر دزدى شتر وگوسفند نبوده است و شتران اصولاً بدون چوپان و به شكل اَزاد مشغول جرا مى شدند.
502. يذيرش احاديث جعلى و موهوم در عرصه تفسير روايى: برخى، در موارد بيم و اميد، اهميتى به بررسى روايات مى دهند، در حالى كه در همين موارد نيز نبايد هر روايتى را پذيرفت، بلكه بايد طبق معيارهاى خاصى اَنها را بررسى و سيس ردّ يا قبول كرد.

6. اعتماد بر اسراييليات

اعتماد بر اسرائيليات در تفسير قراَن، لغزشگاه ديگرى است كه برخى از مفسّران مرتكب اَن شد ه اند. اسراي يليات مطالبى هستند كه اهل كتاب ويهوديان وارد روايات اسلامى كرده اند. براى روشن شدن مطلب فوق به سه نكته اشاره مى شود:
601. علّت ظهور اسراييليات: وقتى يهوديان از نظر نظامى و اجتماعى شكست خوردند، در صدد جنگ فرهنگى براَمدند و با ظاهرى اسلامى، روايات دلخواه خود را به عنوان روايات تفسيرى، خصوصاً در مورد قصص انبيا، وارد كردند. اين كار از زمان صحابه با حجم كم شروع شد، ولى بعداً توسعه پيدا كرد؟ و اين در حالى بودكه قراَن مجيديهوديان را تحريف كنندگان كلام الهى معرفى نموده است (بقره/ 75).
603. علل تساهل مسلمانان در مقابل اسرائيليات: در نطر مسلمانان، بسيارى از اسرائيليات وضع روشنى نداشت؟ نه صحّت اَنها بيان شده بود و نه مردود شمرده شده بودند. يك روز پيامبر(ص)قسمتى از تورات را در دست عمر بن خطاب ديد، غضبناك شد و به اوگفت: "اى ابن خطاب در دين خود متحير هستى، در حالى كه من دين نورانى و پاكى براى شما اَورده ام؟ قسم به خدا اگر موسى زنده بود، هيچ راهى جز پيروى از من را اختيار نمى كرد". يكى ديگر از دلايل ظهور اسرائيليات، حديث مرفوعه بخارى است كه مىگويد: از بنى اسراي يل حديث نقل كنيد و در اَن اشكالى نيست.
3. 6. برخورد صحيح با اسراييليات: شيخ احمد محمد شاكر در عمدة التفسير مىگويد: جواز نقل روايات اسرائيلی، در مواردى كه صدق وكذب اَن روشن نيست، يك مسأله، و قراردادن اَنها دركنار اَيات قراَن براى تفسيركلام الهى، مسأله اى ديگر است كه نه لازم و نه صحيح است.

7. خروج از اجماع امّت

يكى ديگر از لغزشگاه هاى مفسّران، خصوصاً برخى از معاصران، رهاكردن تمامى اَنچه ازگذشتگان به ارث رسيده و شروع از صفر است. منطور از اجماع، اجماع اصولى نيست، بلكه شاكله كلى امت اسلامى در فكر و عمل است.
جايز نيست كه كسى از روش و عقيدهْ صحابه خارج شود و چيزى را بياورد كه آنها نيا ورده اند80

.8 ضعف بنية علمى

قراَن كتابى نيست كه انسان بدون هيج مقدمه اى بتواند اَن را تفسيركند. از قديم الايام، براى مفسران شروطى ذكركرده اند. قطعاً بدون احراز شروط لازم، خطر لغزش بسیار جدّى است. در ذيل، مواردى از تفسير توسط افرادى كه ضعف بنيه علمى داشته اند ذكر می شود:
801، برخى از خطاها مربوط به ضعف اطلاعات مفسر از زبان عربى است؟ لذا از اَيهْ شريفه "خَلَقَکم ِمن نَفْسٍ وَحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا" (نساء/ 1) استفاده كرده اندكه ابتدا حؤا و پس از او همسرش اَفريده شد. اين شخص خيال كرده كه زوج در قراَن، به معناى شوهر است و غفلت كرده كه زوج در عرف قراَنى هم بر زن و هم بر مرد اطلاق شده است.
802. برخى در توضيح كلمه "القريتين " در اَيه شريفه "وَ قَالواْ لَوْلَا نزِّلَ هَذَا ألْقرْ ان ان عَلَى رَحل مِّنَ ألْقَرْيَتَينِ عَظيمٍ (زخرف/ 31) گفته اند: اپن كلمه مشتق از "قرر" و به معناى استقرار است و دلالت بر جامعهْ مستقر مىكند؟ اين در حالى است كه امكان ندارد، قريتين از قرر، مشتق باشد.
803. برخى از مفسران، بدون توجه به قواعد شرعىِ موجود در اصول و فقه، قراَن را تفسيركرده اند و نهيى را كه همه بر دلالت اَن بر حرمت اتفاق دارند، داراى چنين دلالتى
ندانسته و جون كلمه "اجتنبوا" را دال بر حرمت ارتكاب نگرفته اند، معتقد به جواز شرب خمر شده اند.
804 برخى از اين افراد، کورکورانه از عده اى ديگر تقليد و از سخن فاسد گذشتگان ييروى كرده اند؟ در حالى كه اگر اهل بصيرت بودند، بايد با مطالعه اَثارگذشتگان، سره را از ناسره تشخيص مى دادند.
تعدادى از اين افراد، بدون توجه به آيات قراَنى و روايات نبوى، به صرف گفتهْ فرد يا روايت ضعيفى، گفته اند منطور از شب قدر در اَيه شريفه: "إِنَّاَ أَنزَلْتَه فِى لَيلَةٍ مبَرَكَةٍ إِنَّا کنّا منذِرِينَ " (دخان/ 3) شب نيمه شعبان است؟ در حالى كه طبق اَيات قراَن و شواهد بسيار، شب قدر در ماه رمضان قرار دارد.

فصل چهارم: تفسير علمى

تفسير علمى كه به معناى به كارگيرى علوم طبيعى جديد در تفسير قراَن مجيد است، در عصر حاضر شهرت ييدا كرده كه لازم است در اين باره و براى حل برخى از شبهات و مشكلات، چند مطلب تذكر داده شود:

دلايل منكران تفسير علمى

تعدادى از عالمان دينى و مفسّران قراَن، با تفسير علمى مخالفت ورزيده و دلايلى بر ابطال اَن اقامه كرده اند؟ مثل: 0101 اصولاً قراَن كتاب علمى و مربوط به فنون و مهارتها نيست، بلكه كتاب هدايت و ارشاد است. 02 ا. علوم، به طور دوام، در حال تحول و تبدل اند و اگر منبعى براى تفسير قراَن شوند، تحول اَنها در معانى قراَن اثر مىكند و درنتيجه، در هر عصرى بايد معناى خاصى براى قراَن قايل شويم، در حالى كه قراَن داراى حقايق ثابت و قطعى است. 0103 اَيات قراَن، خود، دليل بر علمى نبودن قراَن است. قراَن در توضيح كوچك و بزرگ شدن ماه به علت واقعى اش كه مسئله اى علمى است، اشاره مىكند و فقط به اين جمله اكتفا مىكندكه "قلْ هِىَ مَوَاقِيت لِلناسِ(ا )بقره/ 189( و در ياسخ به حقيقت روح هم پاسخ غيرعلمى مى دهد.
104. موضوع قراَن، علوم طبيعى و عالم جمادات و نباتات نيست، بلكه انسان و صفات او و راه وصول وى به سعادت است.
105. شریعت در اصل براى قومى بى سواد نازل شده و معارف موجود در قراَن، در همان سطح يايه گذارى شد لذا رابطه اى با علوم موجود و معاصر ندارد.

2. دلايل طرفداران تفسير علمى

برخى از دلايل اين گروه از عالمان از اين قرار است:
201. برخى از اين افراد، مانند ابوحامد غزّالى، طبق برخى احاديث و اَثار، معتقدند
كه همه علوم در قرآن موجود است؟ چراكه همه آنها داخل در افعال و صفات خداوندند و قراَن، شرح احوال و افعال! و صفات اوست، پس همهْ علومِ بشرى در واقع مى تواند در خدمت فهم و تفسير قرآن دراَيد.
202. در عالم واقع نیز مشاهده مى شودكه در اَيات قراَنى، كليات علوم به چشم مى خورد. در مورد خياطى مىگويد: "وَطَفِقَايخْصِفَانِ "(1 عراف/ 22) و در مورد اَهنگرى مىگويد: "ءَاتونِى زُبَرَ ألْحَدِيدِ" (كهف/ لم 9) در مورد نجّا رى مىگويد: "وَ آصْنَعِ آلْفلْكَ بِأَعْينِنَا" (هود/ 37) و غيره. 9

3. نطرية صحيح در تفسير علمى

انديشمندان، در تفسير علمى هم، مانند بسيارى از مسائل ديگر، يا به افراط گرايش ييدا كرد 5 اند و يا به تفريط؟ ولى حق اَن است كه تفسير علمى نبايد لجامگسيخته و بدون ضابطه باشد. علت پذيرش اصل تفسير عليى، دو مسأله است:
301. مفسَر، در زمان حاضر، لازم است مبادى و اوليات علوم را بداند تا در تفسير از اَنها بهره مندگردد و الا تفسيرش براى عصر حاضركاراَيى نخواهد داشت.
302. يكى از قواعد ثابت شده روان شناسى اَن است كه هر انسانى كه به علمى از علوم اَگاه شود، در فرايند فهم مسئله، مسايل مربوط به اَن علم را بهتر و سريع تر از ديگران درك مىكند. فقيه، مسائل فقهى قرآن را بهتر درك مىكند، فيلسوف مسائل فلسفىِ اَيات را سريع تر و منطقى تر مى فهمد و عارف، مسائل عرفانىِ موجود در قراَن را خوب تر از ديگران ياد مىگيرد؟ به همين علت، شخصِ اكاه به علوم طبيعى، مسائل طبيعى موجود در قراَن را عميق تر و اَسان تر مى فهمد.

4. شرايط استخدام علوم طبيعى در تفسير قراَن

براى استفاده از علوم عصرى در تفسير قراَن، شروطى را بايد لحاظ كرد كه برخى از اَنها از اين قرار است:
301. مسائل موجود در علوم عصرى، دو دسته اند: دسته اى در حدّ فرضيه ها و ظنيات و دسته اى ديگر جزو مسلمات علوم و قطعيات اَنها هستند؟ هنگام تفسير علمى، بايد از دسته دوم استفاده كرد.
302. در تفسير علمى و انطباق اَيات بر مساثل علمى، نبايد به تكلّف افتاد و بايد طبق قواعد اصولى و زبان عربى، ييش رفت؟ به تعبير ديگر، رابطه اى عرفى و منطقى ميان اَن مسئله و آيه قراَن باشد. عد 5 اى اين نكته را رعايت نكرده و مثلاً كلمه "سلطان در اَيهْ شريفه "لَاتَنفذونَ إِلَأ سلطان (رحمن/ 33) را به دانش فضانوردى تفسيركرده اند. 0403 اين نوع تفسير، موجب تخطئه همه امت اسلامى در طول تاریخ نشود؟ چراكه لازمه اَن اين خواهد بودكه خداوندكتابى فرستاده كه تاكنون كسى اَن را نفهميده است. 10
5. عرصه گاه به كارگيرى علوم در تفسير
عرصه هايى براى بهره مندى از تفسير علمى وجود داردكه حتى مخالفان تفسير علمى نيز مى توانند اَنها را انكار نمايند؛ مانند:
تصحيح خطاهاى برخى از مفسران گذشته در مثالهاي كه در تفسير خود زده و تطبيق هايى كه انجام داده اند؟ مثل مركزيت زمين براى جهان و غيره.
503. تقربب حقايق قراَن به عقل انسانى، يكى از فوايد تفسیر علمى است. انسانهاى هر عصرى، با علوم زمان خوب انس دارند و اگر حقايق قراَنى با توجه به علوم زمانى تفسير شوند، براى انسانها مورد قبول تر واقع مى شوند؟ چرا كه اَنان از مسائل معنوى و معارف عقلى و حقايق قراَنى، غافل و به مسائل دنيوى، به طور طبيعى، اَشناترند.

6. تفسير علمى و اعجاز علمى

لازم است درباره تفسير علمى و اعجاز علمى به چند نكته اشاره شود:
1. برخى ميان اعجاز علمى و تفسير خلط كرده و فرقى ميان اَن دو ننهاده اند، در حالى كه دو مسأله جداگانه اند. تفسير علمى، يعنى با توجه به علوم موجود، قراَن را بفهميم و تفسيركنيم؟ اما اعجاز علمى داراى خصوصيات زير است:
الف) اعجاز علمى همان اعجاز بيانى است كه اولاً، قراَن براى همه افراد بشر قابل فهم است و ثانياً، با مرور زمان و پيشرفت علم حقايق قراَن اَشكارتر مى شود.
ب) اعجاز علمى شامل اَن دسته از اَياتى است كه مفادشان را در عصر حاضر، علوم
به وضوح اثبات كرده اند.
ج) اعجاز علمى معمولاً همراه با تحدّى و مبارزه علمى مطرح است.
2. 6. برخى ديگر از مفسّران، بدون طى مقدمات لازم، تا مسئله اى علمى را مى نگرند، مى خواهند آن را بر اَيه اى از اَيات قراَن منطبق سازند كه اين كار، نه معقول است و نه لازم.
3. 6. بسيارى از مواردى كه برخى از مفسران، اعجاز علمى دانسته اند داراى مناقشه اند و نبايد چنين موارد ظنى اى را بيان كنند.
3. 6. نكته اى كه از اعجاز علمى قراَن اهميت بيشترى دارد، تأكيد قراَن بر عقلگرايى عميق و اجتناب از ظن، گمان، تخمين و تقليد كوركورانه از ديگران است.

پاورقی ها

1- فارغ التحصیل دوره تخصصی تفسیر و علوم قرآن حوزه علمیه
2- نویسنده در اینجا اظهار عدم جزم و اطلاع از مفهوم تأویل و فرق آن را تفسیر در عرصه علوم قرآنی می کند، اما در فصل سوم همین باب، آنگاه که تأویل ناصحیح را یکی از لغزشهای تفسیر می شمرد، به طور جزمی، تأویل را توضیح می دهد و می گوید: تأویل عبارت است از : برگرداندن معنای حقیقی لفظ به معنای مجازی آن.
3- باید میان تفسیر اجتهادی و تفسیر به رأی فرق نهاد آنچه ایشان گفته اند، در تفسیر عقلی و اجتهادی صحیح است، اما گره زدن آن به تفسیر به رأی مشکل ساز است ، چرا که ظاهر روایاتی که از تفسیر به رأی منع می کنند. حرمت این نوع تفسیر به شکل کلی است و حق هم همین است؟ چون مراد از تفسیر به رای آن است که انسان رای خرد را تفسیر قرآن قرار دهد و معلوم است که چنین فردی درصدد فهم قرآن نیست، بلکه می خواهد از قرآن مستمسکی برای اثبات نظریه و عقیده خویش بیابد و این بزرگترین گناه و خطرناک ترین انحراف است .
4- مراجعه به گفتار صحابه و تابعین، اگر برای ایجاد زمینه فهم و تفسیر باشد ، بدون اشکال است . اما اگر گفتار آنها را یکی از منابع تفسیر قرآن بدانیم که دارای و صف حجیت باشد، نه تنها دلیلی بر آن در دست نیست بلکه واقعیت خارجی آن را نفی می کند : چرا که کلمات آنها باهم بسیار مختلف است گرایشهای متعددی در میان آنها است و از همه مهمتر به سود اجماع در میان آنها بسیار دشورا است و شاید نتوان در عرصه تفسیر موردی را برای اجماع پیدا نمود .
5- بیان فوق برای وجود آیات متشابه در قرآن ، کامل نیست زیرا اولاً، اینکه ما بگوییم خداوند آیات متشابه را نازل کرده تا انسانها به فکر فرو روند و ثواب ببرند، چندان معقول نیست، ثانیاً، علت عمده تشابه ذکر نشده که عبارت است از : القای معارفی بلند و عمیق و غیر محسوس، به واسطه الفاظ و جملاتی که عرب برای امور محسوس و ملموس خود داشته است.
6- قرآن مجید کتاب هدایت و نور و بیان است هم خود واضح است و هم واضح کننده غیر خود است. کتابی که برای عمل و دربردارنده برنامه زندگی است نمی تواند مشتمل بر آیاتی گردد که هیچگاه برای احدی قابل فهم نباشد به تعبیر دیگر وجود چنین آیاتی لغو بوده نشانه کمال و فضیلتی هم نخواهد بود زیرا کسی از آنها چیزی نمی فهمد . عقل انسان می گوید اگر حاکمی به رعیت خویش دستوری بنویسد که قسمتی از آن نامفهوم باشد و آنها را به عمل به محتوای آن امر کند بدون شر نشانه نقص حاکم خواهد بود پس چگونه امکان دارد قرآن چنین باشد .
6- منظور ایشان از فلاسفه ، قطعاً فلاسفه اسلامی است که خواسته اند از قرآن استفاده نمایند لذا نمی توان کلیت کلام ایشان را پذیرفت . اکثر فلاسفه اسلامی کوشیده اند فلسفه ای را پایه ریزی نمایند دکه منطبق با عقل سلیم و شرع حنیف باشد . هم اکنون فلسفه اسلامی از نظر کمیت و کیفیت ارتباطی با فلسفه یونان ندارد. بلکه پشتوانه ای مستحکم برا ی عقاید اسامی و معارف قران به شمار می رود گرچه نتوان تمام قواعد فلسفی را تأیید کرد .
7- جواب ایشان در مقابل فرقه قادیانیه چندان قابل قبول نیست جواب صحیح آن است که کلمه خاتم به هر دو قرائت به معنای ختم نبوت است . قرائت کسره که روشن است ، اما قرائت فتحه ، بنا به گفته بزرگان لغت ، به معنای ختم کننده است . خلیل بن احمد می گوید: خاتم مهری است که بر گل می زنند آنگاه که نامه را به اتمام می رساندند آن را می بستند و برای آنکه بیگانگان آن را نگشایند قطعه گلی بر محلی که بسته شده برد
می زدند مفسران بزرگی مانند طبری، طوسی، ابوالفتح رازی و فخر رازی نیز، در ترجمه خاتم مطلب فوق را تأیید نموده اند .
8- رای اهل سنت بر حجیت قول صحابه و اعتبار اجماع آنان استوار است، اما به شهادت قرآن و تاریخ ، عده ای از آنان منافق ، فاسق و پیرو هوای نفس بوده اند و بسیاری از آنان روش و فکر دیگران را قبول نداشته اند و کشتار یکدیگر و تکفیر در میان آنان وجود داشته است حال چگونه قول و فعل هر یک از آنان را حجت بدانیم و چگونه می توان موردی را پیدا کرد که همه آنان اجماع کرده باشند و برای ما در مسائل ریز و جزئی مفید باشد که در کتاب و سنت اثری از آن نباشد .
9- ایشان در کتاب، فکر فوق را مورد ارزیابی قرار نمی دهند و متأسفانه عده ای بدون توجه ، به چنین گرایشی گراییدهاند غافل از آنکه اولاً، اصول کلی یک علم، تعریف خاصی دارد که با هیچ یک از اشاره ها ی جزئی ذکر شده منطبق نیست و ثانیاً ، اگر این گونه اشاره ها را به معنای وجود علم مربوط به آن ، در قرآن بدانیم باید بسیاری از کتب بشری هم شامل همه علوم موجود در جهان قلمداد کنیم؛ زیر مملو از چنین اشاره هایی هستند .
10- اگر مفسری با گذشت تاریخ و توسعه علوم و فنون در عرصه های مختلف و یا بهره برداری از میراث گذشتگان به نظریه ای جدید دست یابد که با سخنان گذشتگان سازگار نباشد و دلایل کافی برای آن نظریه ارائه کرده باشد، نمی توان او را تخطئه کرد و مجبور به پیروی از گذشتگان نمود. خود ایشان ، در زوجیت عمومی که از ظاهر قرآن استفاده می شود، همین معنا را دارند و معتقدند که مفسران معاصر، در سایه علوم جدید، خطای همه مفسران گذشته را که زوجیت را منحصر در حیوانات و برخی از گیاهان می دانستند اصلاح کرده اند ؟ در حالی که صریح ظاهر آیه ، خلاف آن را می گوید.

مقالات مشابه

فلسفه تفسیر قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, محمد امینی تهرانی

چيستي تفسير از نگاه قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمجید شمس کلاهی

پیش نیازهای علم تفسیر بر پایه مقدمه تفاسیر قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, حمید ایماندار

نیاز مخاطبان قرآن به تفسیر و بررسی علل آن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهانسیه عسگری

گفتگو: راه بی کناره

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدباقر تحریری

لمحات من علوم التفسیر

نام نشریهالمجمع الفقهی الاسلامی

نام نویسندهطلال عمر بافقیه

غزالی و فرآیند تفسیر قرآن

نام نشریهمطالعات عرفانی

نام نویسندهمحسن قاسم‌پور