ديدگاه قرآن در باره مشاركت سياسي زنان

پدیدآورموسی حسینی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیگوش

share 1512 بازدید
ديدگاه قرآن در باره مشاركت سياسي زنان

موسي حسيني

يكى از پرسشهايى كه درباره زن مطرح شده, اين است كه آيا زن از نظر اسلام حق مشاركت سياسى دارد يا خير؟
اين پرسش كه يك پرسش حقوقى است مى تواند در حوزه كلان فقه اسلامى و با توجه به ادله و منابع گوناگون فقهى مورد بحث و بررسى قرار گرفته و بدان پاسخ داده شود, اما در اين نوشتار مى كوشيم پرسش يادشده را تنها در پرتو آيات قرآن پاسخ بگوييم تا از اين طريق هم ديدگاه ويژه قرآن به دست آيد و هم زمينه اى فراهم آيد براى نقد و عرضه مفاد روايات يا دليلهاى فقهى ديگر بر قرآن.

مشاركت سياسى زن

مقصود از اين عنوان, سهم گرفتن در تعيين سرنوشت سياسى و حضور در عرصه هاى گوناگون حاكميت و قدرت است كه تقريباً در حوزه هاى زيرمحدود مى شود:
1. نهاد قانونگذارى.
2. نهاد قضايى.
3. نهاد مديريت اجرايى.
4. انتخابات و همه پرسى به عنوان راهكار اعمال حق و حضور مردم در عرصه هاى مختلف.
5. نظارت و كنترل بر مواضع و رفتار حكومت.
6. نقد و تلاش در جهت تغيير يا اصلاح سياستهاى حكومت
7. شركت در احزاب و تشكلهاى سياسى يا ايجاد آنها.
خلاصه, حضور و ايفاى نقش در تمام مراحل شكل گيرى, برنامه ريزى و تصميم گيرى, اجرايى و مديريت و استمرار صلاحمند حكومت و حاكميت.
بنابراين پرسش از حق مشاركت سياسى زنان بر مى گردد به حق حضور و اعمال نظر در زمينه ها ومراكز يادشده. اكنون بايد ديد قرآن در اين موضوع چه ديدگاهى دارد.
مجموعه آياتى كه به صورت صريح يا ضمنى به مسئله مشاركت زنان در عرصه هاى گوناگون قدرت و حكومت ارتباط پيدا مى كند, به دو دسته تقسيم مى شوند; دسته نخست آياتى كه به تصريح يا تلويح نظر مثبت دارند و مى توان از آنها حق مشاركت را اثبات كرد, و دسته ديگر آياتى كه به گونه اى از آنها بوى مخالفت مى آيد و يا مطابق برخى برداشتهاى تفسيرى حق مشاركت نداشتن زنان را مى رسانند.

آيات موافق با مشاركت سياسى زنان

براى اثبـات حق مشاركت سياسى زنان به چند دسته از آيات مى توان استناد جست:
1. نخستين مورد از آيات قرآن كه بيانگر صلاحيت و شايستگى و همچنين حق زنان در سهم گيرى و ايفاى نقش در زمينه امور سياسى و قدرت و حاكميت است, آيات مربوط به ملكه سبا مى باشد كه در سوره نمل از آيه 23 تا 44 مطرح شده است. در اين آيات, خداوند از زن هوشمند و بادرايتى سخن مى گويد كه بر سرزمينى حكومت مى كند و با دعوت حضرت سليمان از كيش شرك به دين توحيد رو مى آورد و اسلام مى آورد.
اينكه خداوند از ميان صحنه هاى گوناگون زندگى سليمان صحنه ارتباط او با ملكه سبا را مطرح كرده و از سخنان ملكه سبا نيز جملاتى را نقل مى كند كه نشانه عقل و هوشمندى بالاى اوست و بعد داستان را بدون هيچ گونه نقد يا كنايه و تعريضى به پايان مى برد, همه بيانگر نگاه مثبت قرآن به نقش و جايگاه ملكه سبا است و نشان مى دهد كه زن از ديدگاه قرآن مى تواند در بالاترين موقعيت سياسى قرار گيرد.
اگر چنانچه زن صلاحيت چنين كار و مسئوليتى را نمى داشت يا در آيين و شريعت الهى نمى توانست به چنان موقعيتى برسد, برابر روش معمول قرآن كريم كه موارد باطل و ناسازگار با ديدگاه خود را نقد مى كند, بايد به صورت صريح يا اشاره بدان مى پرداخت, حال آن كه اصل طرح اين داستان و نحوه پردازش آن, همه نشانه تأييد و سازگارى آن با ديدگاه وحى است.
ييكى از فقيهان مفسّر معاصر در اين زمينه مى نويسد:
(قرآن زن را در چهره ملكه سبا همچون انسانى براى ما ترسيم مى كند كه از عقل و خرد برخوردار است و تسليم عواطف و احساسات خودش نيست, زيرا مسؤوليت او توانسته است به وى پختگى و كمال تجربه و قوت عقل و انديشه ببخشد, به گونه اى كه تا سطح حكومت و فرمانروايى بر مردان پيش برود; مردانى كه در او شخصيت توانا و خردمندى را كه بر اداره شؤون و امور اجتماعى توانمند بود, مى ديدند.)1
2. بيعت زنان با پيامبراكرم(ص) كه در آيه 12 سوره ممتحنه آمده دليل ديگرى است بر نگاه مثبت قرآن به مشاركت سياسى زنان:
(يا ايها النبيّ اذا جاء ك المؤمنات يبايعنك على أن لايشركن بالله شيئاً و لايسرقن و لايزنين و لايقتلن أولادهنّ و لايأتين ببهتان يفترينه بين أيديهنّ و أرجلهنّ و لايعصينك فى معروف فبايعهنّ و استغفرلهنّ الله إنّ الله غفور رحيم) ممتحنه/12
اى پيامبر, هرگاه زنان مؤمن نزد تو آيند كه با تو بيعت كنند بر اين شرط كه چيزى را با خدا شريك ندانند و دزدى و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و دروغى را كه در دست و بال خود ساخته و پرداخته باشند پيش نيارند و در هيچ كار پسنديده اى نافرمانى نكنند, پس با آنها بيعت كن و براى ايشان از خدا آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و مهربان است.
دراين آيه كريمه خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه اگر زنان با ايمان نزد تو براى بيعت و اعلام وفادارى به پيام تو و اطاعت از فرمان تو آمدند, از آنان بيعت بگير. از آنجا كه (بيعت) در فرهنگ اعراب زمان نزول قرآن به معناى پيمان وفادارى به كسى و اعلام اطاعت و فرمان بردارى از او بوده است, همانند پديده (انتخاب) در فرهنگ سياسى امروز كه زمينه مشروعيت سياسى حكومت و فرمانبرى مردم از آن را فراهم مى كند, بنابراين آيه كريمه به صراحت, سهم داشتن زنان را در امرى كه نقش تعيين كننده در سرنوشت سياسى جامعه و رابطه دوسويه فرماندهى و فرمانبرى حكومت و مردم دارد, تأييد مى كند و پيامبر را به عنوان حاكم و فرمانرواى دينى و سياسى جامعه وادار به پذيرش آن مى سازد.
3. يكى از عرصه هاى قدرت و حاكميت, عرصه قانونگذارى است كه به صورت مجلس شورا بخشى از مشاركت مردم را در تعيين سرنوشت اجتماعى شان به نمايش مى گذارد. گرچه قرآن راجع به شيوه قانونگذارى در دستگاه حكومت, روش خاصى ارائه نمى كند, اما در رابطه با شورا و مشورت به صورت كلى (چه در قانونگذارى و چه در زمينه هاى ديگر) دو آيه معروف دارد; (و أمرهم شورى بينهم) (شورى/38) و (و شاورهم فى الأمر)(آل عمران/159) كه در آيه نخست يكى از ويژگيهاى برجسته مؤمنان بيان مى شود, و در آيه دوم به پيامبر دستور مى دهد كه با مؤمنان مشورت كند, و بدين گونه سنت شورا را به ايشان مى آموزد.
از سوى ديگر ترديدى نيست كه در هر دو آيه مقصود از مؤمنان, زنان و مردان مؤمن هستند, اين بدان معنى است كه روش شورا در هر زمان و زمينه اى كه به كار گرفته شود, زن و مرد هر دو حق شركت و ا ظهار نظر در آن را دارند.
به اين ترتيب قرآن نه تنها در عرصه قانونگذارى بلكه در تمام زمينه هايى كه عنصر مشورت به عنوان راهكار تصميم گيرى يا برنامه ريزى استفاده مى شود به زن حق مشاركت و سهم گرفتن در ايفاى نقش مى دهد و با اين نظر, صلاحيت و شايستگى زن را نيز به صورت ضمنى تأييد مى كند.
4. آنچه در رابطه با نگاه قرآن به مشاركت زن در عرصه قانونگذارى مطرح شد, عيناً در بخش ديگرى از حاكميت يعنى قضاوت و دستگاه قضايى نيز قابل تطبيق است; آيات قرآن درباره قضاوت و داورى و حلّ و فصل دعاوى بسيار كلى و فراگير هستند و هيچ گونه جنسيتى در آنها لحاظ نشده است:
(إنّ الله يأمركم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل)نساء/58
خدا به شما فرمان مى دهد كه سپرده ها را به صاحبان آنها ردّ كنيد و چون ميان مردم داورى مى كنيد, به عدالت داورى كنيد.
(و من لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الظالمون)مائده/45
و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده داورى نكنند, پس آنان ستمگرانند.
(و إن حكمت فاحكم بينهم بالقسط إنّ الله يحبّ المقسطين)مائده/42
واگر داورى كردى پس به عدالت ميان شان حكم كن كه خداوند دادگران را دوست مى دارد.
در تمام اين آيات آنچه كه بر آن تأكيد شده است داورى بر اساس حق و عدل است, اما اينكه داورى كننده چه كسى باشد; زن باشد يا مرد, هيچ اشاره اى ندارد.
بنابراين از ديدگاه قرآن هر كسى كه صلاحيت داورى دارد, يعنى حق و عدل را تشخيص مى دهد و بدان پايبند است, مى تواند در نهاد قضا و داورى سهم داشته باشد; خواه زن باشد يا مرد.
5. بخش عمده اى از مشاركت سياسى در قالب نظارت و كنترل بر مواضع و رفتار حكومت و نقد آن يا تلاش در تأثيرگذارى و تغيير آن تجلى مى كند كه امروزه اين كار را جامعه مدنى يا احزاب, مطبوعات و حلقه هاى واسط بين مردم و حكومت به عهده مى گيرند.
قرآن كريم بحث نظارت و تأثيرگذارى را در حوزه عام جامعه; يعنى در رابطه فرد با فرد, فرد با حكومت و يا برعكس, و با تعبير امر به معروف و نهى از منكر مطرح مى كند, و آن را يكى از مسؤوليتهاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مى شمارد:
(كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر…)آل عمران/110
شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد, به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند بازمى داريد.
(ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر…)آل عمران/104
و بايد از ميان شما گروهى[مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى باز دارند.
با توجه به گستره مفاهيم (معروف) و (منكر) در فرهنگ قرآنى كه هرگونه گفتار و رفتار مثبت و منفى را در بر مى گيرد و با توجه به تأكيدى كه قرآن در انجام رسالت نظارت و اصلاح اجتماعى در قالب امر به معروف و نهى ازمنكر دارد, به شأن و جايگاه و همچنين دامنه فعاليتهاى كنترل و اصلاح اجتماعى به طور كلى و حوزه حكومت و قدرت به طور ويژه پى مى بريم.
از سوى ديگر قرآن كريم وظيفه كنترل و اصلاح اجتماعى را در تمام حوزه هاى آن, مسؤوليت همگانى و عمومى مردم مى داند و در برخى موارد حتى تصريح دارد كه زن و مرد در انجام اين رسالت و مسؤوليت, سهم مساوى دارند:
(و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر…)توبه/71
و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند….
بنابراين قرآن نه تنها سهم گرفتن زن در اين بخش از فعاليتهاى سياسى را حق وى مى داند, بلكه بالاتر از آن وظيفه و تكليف او مى داند كه اين رسالت را به دوش بگيرد و طبعاً هرگونه حركتى را كه مقدمه انجام بهينه اين رسالت باشد, مانند تشكيل حزب, انجمن يا شركت در آنهاو… امرى لازم و بايسته مى شمارد.
6. برخى از انديشمندان مسلمان براى اثبات حق مشاركت سياسى زن به صورت عام و حق و صلاحيت او به طور ويژه براى رياست جمهورى يا حاكميت در عالى ترين مقام حكومت و قدرت, به آياتى استدلال كرده اند كه بيانگر سلطه و ولايت انسانها برخودشان است. بر پايه اين استدلال, آياتى چون: (و ماكان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم…)(احزاب/36) و (النبيّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم…) (احزاب/6) دلالت بر اين مطلب دارند كه در غياب پيامبر يا حكم خدا و پيامبر, مؤمنان خود اختيار دار كار خود هستند.
از سوى ديگر برگزيدن يا برگزيده شدن زن در يك پست و مقام حاكميت از مصاديق حق اختيار و انتخاب است كه در غياب پيامبر يا حكم شرعى مردم از آن برخوردارند.
و از جهت سوم, دليلى شرعى كه بتواند حكم ناسازگار با اين انتخاب را ثابت كند نيز نداريم, درنتيجه هم مردم مى توانند زن را به عنوان عنصرى از عناصر دستگاه حكومت انتخاب كنند و هم زن حق انتخاب شدن دارد.
يكى از فقيهان نوانديش معاصر در اين زمينه مى نويسد:
(در رابطه با مسئله مورد بحث; يعنى صلاحيت و شايستگى زن براى حاكميت مى گوييم: مفهوم آيه كريمه (وماكان لمؤمن و لامؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم) ـ بعد از آن كه ثابت شد كه دليل معتبرى بر عدم شايستگى (مشروعيت) حكومت (حاكميت) زن و به عهده گرفتن قدرت نخست در دولت و همچنين مسؤوليتها و پستهاى مديريتى ديگر وجود نداردـ جواز تصدّى پست رياست جمهورى توسط زن را مى رساند, زيرا در اين موضوع حكمى از سوى خداوند تشريع نشده است. با همين بيان مى توان دلالت آيه: (النبيّ اولى بالمؤمنين من انفسهم) را نيز بر مطلب مورد نظر تبيين كرد, زيرا آيه كريمه مى گويد مؤمنان در زمينه هايى كه پيامبر يا امام معصوم وجود ندارد, خود اختياردار امور خود هستند, اما با بودن پيامبر يا معصوم, آنان سزاوارترند. و با توجه به اينكه در زمان غيبت, ولايت و حاكميت معصوم به دليل در دسترس نبودن منتفى است, به حكم آيه كريمه انسانها اختيار امور خويش را دارند [كه چه كسى را انتخاب كنند يا انتخاب شوند].)2

آيات مخالف با مشاركت سياسى زن

در برابر آياتى كه مطرح شد, آيات ديگرى هستند كه ممكن است به عنوان آيات مخالف به آنها استدلال شود. در اينجا به بررسى اين آيات مى پردازيم:
1. (الرجال قوّامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/34
مردان سرپرست زنانند به دليل آن كه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و[نيز] به دليل آن كه از اموال شان خرج مى كنند.
برخى از مفسران براين باورند كه اين آيه كريمه به دليل عموميت علتى كه در آن ذكر شده قواميّت مردان بر زنان را به طور كلى در همه امور اجتماعى از قبيل حكومت, قضا, دفاع و… اثبات مى كند, بنابراين درتمام امور يادشده, اين مردانند كه صلاحيت قيام و انجام كارها را دارند و نه زنان. علامه طباطبايى مى نويسد:
(و عموم هذه العلة يعطى أن الحكم المبنيّ عليها أعنى قوله (الرجال قوّامون على النساء) غيرمقصور على الأزواج… بل الحكم مجعول لقبيل الرجال على قبيل النساء من الجهات العامة التى ترتبط بها حياة القبيلين جميعاً… كجهتى الحكومة و القضاء… و كذا الدفاع الحربي… كل ذلك ممّا يقوم به الرجال على النساء, و على هذا فقوله: الرجال قوّامون على النساء. ذواطلاق تامّ.)3
اين استدلال چنان كه پيداست برپايه اين پيش فرض است كه مقصود از (رجال) و (نساء) گروه مردان و گروه زنان است و نه شوهران و همسران. اما اين مطلب قابل نقد است, زيرا علتى كه در آيه براى قواميت بيان شده مركب از دو مؤلفه است; فضيلت و انفاق. جزء نخست گرچه به تنهايى عام است, اما با توجه به جزء ديگر كه مسئله (انفاق) است, دائره آن محدود به گروه خاصى از مردان مى شود كه شوهران باشند, زيرا انفاق مرد به زن به عنوان زن, تنها در محدوده روابط زناشويى و همسرى است, چنان كه يكى از مفسران معاصر مى نويسد:
(از نظر ما مسئله اين گونه نيست, بلكه آيه كريمه اختصاص به دائره همسرى فقط دارد, زيرا… تنها حالتى كه بر مرد به عنوان مرد واجب است كه به زن به عنوان زن انفاق كند, حالت زوجيت و همسرى است; چون وقتى به پدر نگاه مى كنيم مى بينيم بر او واجب است كه بر فرزندانش انفاق كند بدون اينكه دراينجا مسئله جنسيت مطرح باشد. بنابر اين بر پدر واجب است كه بر دخترش به عنوان اينكه دختر اوست انفاق كند, نه به لحاظ جنسيت و زن بودنش. و همين گونه وقتى به مقوله ولايت و حاكميت مى نگريم مى بينيم ولايت تنها بر زنان نيست; مثلاً ولايت پيامبر بر مردان و زنان هر دو است و همچنين ولايت امام و ولايت فقيه بر مردان و زنان است. پس ما حالتى كه در آن مرد بودن و زن بودن ويژگى داشته باشد نداريم, مگر حالت همسرى.)4
بنابراين آيه كريمه دلالتى بر ناشايستگى يا منع شرعى راجع به حاكميت زن به عنوان برجسته ترين نمونه مشاركت سياسى ندارد, زيرا منافاتى نيست بين آن كه زن در خانواده و در محدوده مديريت و قواميت مرد باشد, اما در بيرون از چهارچوب خانواده مديريت و سلطه اجرايى, تقنينى يا قضايى بر همسر خويش داشته باشد.
(بنابر اين لازمه رياست كسى در دولت يا هرگونه تشكيلات اين نيست كه نتواند تحت سلطه اى ديگر از نوع ديگر قرارگيرد.)5
2. (ولهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف و للرجال عليهن درجة)بقره/228
مى توان تصور كرد كه آيه يادشده نوعى برترى و تقدم مردان بر زنان را در عرصه حيات اجتماعى ثابت مى كند و اين بدان معنى است كه هرگاه در يكى از زمينه هاى زندگى اجتماعى, مثل سياست, مردان و زنان هر دو بتوانند حضور داشته باشند مردان مقدم بر زنان هستند و زنان حق حضور و ايفاى نقش ندارند.
برخى از اين نيز فراتر رفته اند و(درجه) را به معناى برترى وجودى و كمالى گرفته اند كه دراين صورت آيه نقص و ناشايستگى وجودى و عقلانى زن در برابر مرد را مى رساند.6
اما واقعيت اين است كه (درجة) در آيه يادشده نه به معناى برترى وجودى است و نه به معناى برترى حقوقى به معناى عام, بلكه به يك سلسله اختيارات اشاره دارد كه مرد به عنوان مدير خانواده از آن برخوردار است.
زيرا; اولاً آيه در مقام بيان حقوق است و نه فضايل وجودى, بنابراين (درجه) نمى تواند به معناى برترى وجودى باشد.
و ثانياً آيه در مقام بيان حقوق دوسويه و متقابل زن و شوهر در خانواده است و نه زنان و مردان به صورت كلى, زيرا زن و مرد جدا از خانواده, حقوقى نسبت به يكديگر ندارند تا در آن زمينه برترى براى مردان قائل شويم. بنابراين آيه يادشده درحقيقت بيان ديگرى ازهمان قواميّت مرد بر زن درخانواده است كه نوعى مديريت و سلطه ادارى در خانواده را براى مرد اثبات مى كند كه اين تنها چيزى است كه در حقوق متقابل مرد و زن, مرد به صورت ويژه از آن برخوردار است و به همين دليل بعضى گفته اند مقصود از (درجه) حق طلاق است كه تنها مرد از آن برخوردار است:
(أعتقد أنّ الدرجة هنا الطلاق, هذا الحق للرجل و ليس للمرأة.)7
(هذه الدرجة فى التشريع ليست إلاّ بعض الحقوق الزوجية التى ينفرد بها الرجل, وفى مقدمتها حق الطلاق, و ليست درجة بالمعنى الانسانى, بل هى درجة فى الجانب الاجرائى فى قضية حركة الواقع الذى يقتضيه البيت الزوجى.)8
3. (أو من ينشّأ فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين)زخرف/18
گفته شده است كه اين آيه بيانگر دو نقطه ضعف اساسى در طبيعت زن است كه اين ضعفها مى تواند مانع از برخى فعاليتهاى سياسى شود; يكى گرايش به زينت آلات و آرايش, و ديگر, ضعف منطق در مقام جدال و مخاصمه. اين دو ويژگى پرده از يك حقيقت در روح و روان زن بر مى دارد كه عبارت است از احساسى بودن:
(و انّما ذكر هذين النعتين لانّ المرأة بالطبع أقوى عاطفة و شفقة و أضعف تعقلاً بالقياس الى الرجل, و هو بالعكس, ومن أوضح مظاهر قوة عواطفها تعلّقها الشديد بالحلية والزينة و ضعفها فى تقرير الحجة المبنى على قوة التعقل.)9
و ازآنجا كه فعاليتهاى سياسى نيازمند عقلانيت و حسابگرى است, بنابراين زن , شايستگى مشاركت و سهم گرفتن در امور سياسى جامعه را ندارد.
اين استدلال از چند جهت قابل نقد است:

يك. بر فرض درستى استدلال, دليل از دو جهت اخصّ از مدعاست, زيرا هم بر همه زنان قابل تطبيق نيست, چه اينكه برخى از آنان از عقلانيت بالايى برخوردارند, و هم در مورد همه فعاليتهاى سياسى صدق نمى كند, زيرا زمينه هاى گوناگون مشاركت سياسى همه مثل رياست جمهورى يا رهبرى نيستند.
دو. اين استدلال از بنياد نادرست است, زيرا قرآن بينش و تصور اعراب جاهلى را نسبت به زن بيان مى كند و نه طبيعت واقعى وى را, از اين رو برخى گفته اند بيان قرآن اقناعى است و نه برهانى.10
ييا اگر بيان قرآن ناظر به واقع است از واقعيت زن در جامعه و نظام تربيتى عرب حكايت مى كند, نه از زن به عنوان يك انسان فراتاريخى و جدا از فرهنگ و وضعيت اجتماعى.
(إنّ الآية الكريمة بعيدة جداً عن أن تكون من شواهد الدعوى فى المسئلة, فهى تتضمّن وصف الأنثى بانّها مخلوق ينشّأ فى الرفق و النعمة ـ بحسب العرف العام السائد ـ و هو لاينهض بالحجة فى مقام الخصام فى العرف السائد بحسب النهج التربوى عند العرب آنذاك, فالآية تعبّر عن واقع محدود بالنسبة الى المرأة العربية الجاهلية ناشئ من منهج تربوى للمرأة الجاهلية, و من نظرة جاهلية الى قيمة المرأة المعنوية.)11
بنابراين آيه كريمه در صدد بيان واقعيت وجودى زن و ضعفها و كاستيهاى روحى او نيست تا بر اساس آن ناشايستگى زن را در مشاركت سياسى نتيجه بگيريم, يا دست كم ازاين جهت مبهم است, يعنى نمى شود به صورت قطعى تعيين كرد كه قرآن نگاه به واقعيت وجودى زن دارد يا به وضعيت خارجى او درجامعه و فرهنگ عرب, يا به تصور و برداشت عرب از زن. آيات موافق كه پيش از اين مطرح شد مى تواند برداشت دوم را تأييد كند.
4. (و قرن فى بيوتكن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى)احزاب/33
گاهى از آيه فوق ضرورت خانه نشينى زن استفاده مى شود12 كه اگر اين برداشت درست باشد مى تواند دليلى بر نفى مشاركت سياسى زن شمرده شود, زيرا هرگونه فعاليت و مشاركت سياسى بدون بيرون آمدن ازخانه و حضور در مجامع و مراكز فعاليت, ناممكن يا دشوار است و اين با برداشت يادشده ناسازگار مى باشد.
اين تلقى از جهات گوناگون نادرست است, زيرا اولاً اين آيه راجع به همسران پيامبر اكرم(ص) است و ديگر زنان مسلمان را در بر نمى گيرد, يعنى مقام و موقعيت ويژه پيامبر اكرم(ص) موجب يك سلسله ملاحظات ويژه راجع به اطرافيان ازجمله همسران آن حضرت مى شود كه درمورد ساير مسلمانان ضرورتى ندارد.
ثانياً بر فرض كه شامل همه زنان مسلمان باشد, معناى آيه, خانه نشينى مطلق و بيرون نيـامدن از خانه نيست, بلكه به معنـاى تجوّل و آمد و شد بى دليل و توأم با سبكى و عدم متانت است, چنان كه دنباله آيه (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى) نشان مى دهد.
شاهد اين برداشت, اولاً, تاريخ و عينيت زندگى همسران پيامبر و زنان مسلمان است كه نه تنها از خانه بيرون مى آمدند, بلكه در فعاليتهاى جهادى و اقتصادى نيز مشاركت مى كردند.
و ثانياً, آيات امر به معروف و نهى از منكر كه مسؤوليت عمومى را بر دوش همه مسلمانان, زن يا مرد مى گذارد, با توجه به گستره معروفها و منكرها و شيوه هاى متنوع و گوناگون آنها مى طلبد كه زنان ومردان در صحنه ها و مراكز و مجامع مختلف حضور داشته باشند, واين مى تواند گواه براين مطلب باشد كه خانه نشينى براى زن مسلمان ضرورت نيست, بلكه گاهى نقطه مقابل آن ضرورت مى يابد.
و ثالثاً آيات حجاب مثل: (قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم… و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ…)(نور/31) گرچه به مدلول مطابقى لزوم پوشش و پوشاندن بدن زن و ناروايى التذاذ از آن را مى رساند, اما به مدلول التزامى دلالت بر جواز حضور در عرصه هاى گوناگون زندگى دارد, زيرا اگر نشستن درخانه و بيرون نيامدن واجب بود نيازى به غضّ بصر و پوشش بدن نبود.
اين امور و شواهد ديگرى ازاين دست, همه گواه اين حقيقت اند كه آيه (و قرن فى بيوتكن…) به معناى تشريع حكم خانه نشينى زن نيست و بايد آن را به گونه اى تفسيركرد كه با ساير آيات و آموزه هاى قرآن سازگار باشد.

نتيجه سخن

آنچه از آيات قرآن تاكنون مطرح شد, مجموعه دلايل قرآنى است كه براى اثبات يا نفى حق مشاركت سياسى زن ارائه شده يا مى توان ارائه كرد. از كنارهم نهادن دليلهاى موافق و مخالف به اين نتيجه مى رسيم كه آيات دسته دوم يا در اصل ارتباطى به مقوله مشاركت ندارد و يا اينكه دلالت بر نفى حق و صلاحيت زن ندارد, بر عكس آيات دسته نخست كه بعضى صريح در اثبات حق و صلاحيت ايفاى نقش سياسى زن بودند و برخى ظهور آشكار در اين زمينه داشتند.
اين سخن بدان معنى است كه از ديدگاه قرآن زن همانند مرد بدون هيچ گونه تفاوتى مى تواند در سرنوشت سياسى دخيل باشد و در دستگاه حاكميت و قدرت سهم داشته باشد و در اين زمينه هيچ مانعى وجود ندارد.
اما با اين همه نكته اى ديگر در اينجا مطرح است كه بررسى ديدگاه قرآن درباره آن مى تواند نتيجه يادشده را اندكى متعادل يا حتى دگرگون سازد و آن اينكه قرآن در ساختار جامعه و در رابطه زن و مرد, براى خانواده نقش و اهميت فراوانى قائل است و درحقيقت بسيارى ازتشريعات مربوط به حقوق و مسؤوليتهاى زن و مرد ـ اگر نگوييم همه آنها ـ با توجه به محدوديت نهاد خانواده و جايگاه آن و پاسداشت كيان آن, صورت گرفته است; آياتى كه تشويق به ازدواج مى كند; مانند آيه هاى زير:
(وأنكحوا الأيامى منكم و الصالحين من عبادكم و إمائكم إن يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم)نور/32
(و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ينكحن أزواجهنّ إذا تراضوا بينهم بالمعروف ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن بالله و اليوم الآخر ذلكم أزكى لكم و أطهر…) بقره/232
ييا آياتى كه طلاق را نكوهش كرده و براى نشوز زن و مرد راه حل ارائه مى كند; مانند آيه هاى34, 35 و 128 سوره نساء.
همچنين آياتى كه براى تحكيم پيوند زناشويى, عواطف بين زن و شوهر را آيت الهى و نماد دخالت و عنايت خداوند به اين رابطه معرفى مى كند:
(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون)(روم/21) و براى حفظ و تداوم آن به (معاشرت برپايه معروف) دستور مى دهد, كه همه و همه نشان از اهميت و جايگاه كانون خانواده در نگاه قرآن دارد.
اين حقيقت ما را به يك نكته مهم رهنمون است و آن اينكه حقوق و وظائف تعيين شده براى زن و شوهر در قرآن, بايد در پرتو محوريت خانواده تعريف و تبيين شود, يعنى اين حقوق و مسؤوليتها بايد چنان فهم شود كه به تقويت و تحكيم نهاد خانواده بينجامد و نه سست شدن يا فروپاشى آن.
بر اين اساس حق مشاركت سياسى يا حضور زن در عرصه قدرت و حاكميت در سطوح مختلف آن, مانند ساير حقوق وى, تا آنجا مطلوبيت و مشروعيت قرآنى دارد كه ناسازگار با شؤون خانواده يا موقعيت زن در خانواده نباشد, و به عبارت ديگر شايد بتوان گفت حفظ كانون خانواده حدّ و مرز حقوق سياسى و اجتماعى زن تلقى مى شود, چنان كه درمورد مرد نيز اين حكم جارى است.


پی نوشت‌ها:

1. فضل الله, سيد محمدحسين, شخصية المرأة القرآنية, المنطلق, شماره 60, ربيع الثانى 1410 , 7.
2. شمس الدين, محمد مهدى, اهلية المرأة لتولّى السلطة, 150.
3. طباطبايى, سيد محمدحسين, الميزان, 4.
4. فضل الله, سيد محمدحسين, قرائة جديدة لفقه المرأة الحقوقى,24
5. شمس الدين, محمدمهدى, اهلية المرأة لتولّى السلطة,68.
6. عقاد, عباس محمود, المرأة فى القرآن, 7 ـ 14.
7. الأمين, سيد محمدحسن, وضع المرأة الحقوقى بين الثابت و المتغير, 37.
8. فضل الله, محمدحسين, قرائة جديدة لفقه المرأة الحقوقى, 25; ر.ك: نيز: رشيد رضا, محمد, المنار, 2/380; ندوات علمية حول الشريعة الاسلامية و حقوق الانسان فى الاسلام, الدكتور معروف الدوالبى, 139.
9. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 18/90.
10. ابن عاشور, محمدطاهر, التحرير و التنوير, 25/181.
11. شمس الدين, محمدمهدى, اهلية المرأة لتولّى السلطة,74.
12. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 4/747.

مقالات مشابه

بررسي ديدگاه نابيا آبوت در مقاله «وضعيت زن در صدر اسلام» با تكيه بر آيات و روايات

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهزینب‌السادات حسینی, غلامرضا رئیسیان, زهره حبیبی

فعالیت اجتماعی زنان در آرای مفسرین فریقین

نام نشریهپژوهش‌های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهمحمدهادی مفتح, سحر یوسفی

خوانش فقهی جدید از آیه مباهله(2)

نام نشریهکوثر معارف

نام نویسندهخالد الغفوری

حضور زن در جامعه از دیدگاه قرآن و روایات

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهسیدعلی‌اکبر ربیع نتاج, عالیه روح اله‌زاده اندواری

زن و سياست در قرآن

نام نشریهندای صادق

نام نویسندهنوشین چترچی

پایگاه اجتماعی و سیاسی زن

نام نویسندهفاطمه فکور

زن و كيفيّت حضور او در اجتماع از منظر قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهاحمد طاهری‌نیا