معرفی و نقد «ترجمه تفسیری از قران کریم» از دکتر مصطفی خرم دل (بخش دوم)

پدیدآورمحمدعلی کوشا

نشریهترجمان وحی

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 3975 بازدید
معرفی و نقد «ترجمه تفسیری از قران کریم» از دکتر مصطفی خرم دل (بخش دوم)

محمّد على كوشا
اشاره

در شماره پيشين مجله، بخش اول اين مقاله كه مشتمل بر نقد مواردى از ترجمه آيات سوره حمد تا سوره انعام در ترجمه دكتر مصطفى خُرّم دل بود از نظر خوانندگان گرامى گذشت. اينك ادامه آن را كه از سوره اعراف تا پايان قرآن مورد بررسى قرار گرفته است مى‏خوانيد. نويسنده در اين مقاله، مواردى از ترجمه نامبرده را كه به نظر وى اشكال داشته و يا ترك اولايى در آن رخ داده بوده، به ترتيب سوره‏ها و آيات يادداشت كرده و ترجمه پيشنهادى خود يا مترجمان ديگر را ارائه داده است.
ترجمان وحى

35 ـ اعراف: 71

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ
«هود گفت: مسلما عذاب بزرگ و خشم سترگى بر شما واقع مى‏شود و بى‏گمان دامنگيرتان مى‏گردد.»
اشكال: ترجمه «مِنْ رَبِّكُمْ» از قلم افتاده است.
ترجمه كامل آيه چنين است: «[هود] گفت: قطعا عذابى و خشمى از پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است.»

36 ـ اعراف: 82، نمل: 56

إنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ
«اينان مردمان پاك و پرهيزگارى هستند.»
اشكال: «تَطَهُّر» از باب تفعّل به معناى «خود را به پاكى زدن و به پاكى نسبت دادن» است؛
مثل «تَقَدُّس» كه به معناى «خود را به مقدّسى زدن» است.
بنابراين ترجمه دقيق آيه چنين است:
«اينان مردمانى هستند كه خود را پاك مى‏نمايانند.»
يا: «آنان كسانى هستند كه به پاكى تظاهر مى‏كنند.» (ترجمه محمّد مهدى فولادوند)

37 ـ اعراف: 93

فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرينَ
«پس با اين حال چگونه بر حال قوم بى‏ايمان اندوه بخورم؟»
اشكال: اوّلاً «قَوْمٍ» نكره است، و لازم است در ترجمه هم نكره بودن رعايت شود. ثانيا ترجمه كافر به «بى‏ايمان» لازمه معنى است نه ترجمه معادل آن.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است: «پس چگونه بر گروهى كه كافرند اندوه بخورم؟»
يا: «پس، بر مردمى ناباور چگونه اندوه خورم؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

38 ـ اعراف: 102

وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ
«اكثر اين اقوام را به سر پيمان (و وفاى به عهد خود) نديديم و بلكه بيشتر آنان را نافرمان و گناهكار يافتيم.»
اشكال: اوّلاً «واوِ» اوّل آيه در ترجمه نيامده، ثانيا ترجمه «مِنْ عَهْدٍ» كه نكره در سياق نفى است به صورت نكره لحاظ نشده است، ثالثا ترجمه «ما وَجَدْنا» به «نديديم» به جاى «نيافتيم» ترجمه دقيقى نيست.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«و در بيشترشان هيچ پيمانى [استوار] نيافتيم، و به راستى بيشترشان را نافرمان يافتيم.»

39 ـ اعراف: 143

قالَ رَبِّ أَرِنى أَنْظُرْ إلَيْك قالَ لَنْ تَرانى
«عرض كرد: پروردگارا! (خويشتن را) به من بنماى تا تو را ببينم، گفت: (تو با اين بنيه آدمى و در اين جهان مادّى تاب ديدار مرا ندارى) و مرا نمى‏بينى.»
اشكال: اوّلاً حرف «لن» براى نفى ابدى است و لازم است معادل آن كلمه «هرگز» بيايد. ثانيا قيد توضيحى ميان پرانتز به گونه‏اى است كه گويى «رؤيت خدا» تنها در اين جهان مادى ناممكن است نه در آخرت! در صورتى كه رؤيت خدا براى انسان، چه در دنيا و چه در آخرت، عقلاً و نقلاً محال است. ضمنا تعبير «عرض كرد» به جاى «گفت»، تعبيرى محاوره‏اى و عاميانه است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«گفت: پروردگارا! خود را به من بنماى تا تو را بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.»

40 ـ اعراف: 157

وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَالْأغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ
«و پاكيزه‏ها را برايشان حلال مى‏نمايد، و ناپاكها را بر آنان حرام مى‏سازد و فرو مى‏اندازد و بند و زنجير (احكام طاقت‏فرسايى همچون قطع مكان نجاست به منظور طهارت و خودكشى به عنوان توبه) را از (دست و پا و گردن) ايشان بدر مى‏آورد (و از غل استعمار و استعمارگرانشان مى‏رهاند).»
اشكال: آنچه مترجم محترم در توضيح و تفسير آيه در ميان پرانتز مبنى بر «داشتن احكام طاقت‏فرسايى چون قطع مكان نجاست به منظور طهارت! و يا تجويز «خودكشى» به عنوان كيفر اعمال در ميان اهل كتاب!» كه از بعضى كتب و تفاسير بدون ذكر هيچ سند و مأخذ معتبرى نقل كرده‏اند، دروغ و خرافه‏اى بيش نيست، و هرگز چنين احكامِ مافوقِ طاقتِ بشرى و ضدِّ عقل و فطرت آدمى، در هيچ دين آسمانى و الهى، هرچند به عنوان كيفر اعمال، وضع نشده است. چنين حكمى نه با حكمت خداى حكيم سازگار است و نه با عدل او، و نه مورد پذيرش عقل و انديشه احدى از انسان‏هاست. چگونه ممكن است كه مردمى هرچند در اوج گناه، اگر احيانا دست و پا و يا سرشان نجس شود، حكم و دستور تطهيرشان قطع موضع نجاست باشد؟! آيا بر فرضِ صدورِ چنين حكمى، امكان اجرا هم خواهد داشت؟ و آيا كسى پيدا مى‏شود كه به چنين دستور مافوق طاقت بشرى و ضدّ عقل و فطرت جامه عمل بپوشاند؟! و آيا بر فرض اجراى چنين حكمى، ادامه زندگى براى محكومٌ عليه ممكن خواهد بود؟ جاى تعجب و شگفتى است كه مترجم فرهيخته و خرافه ستيز و عقل‏گرا، در جايى كه استخاره معمولى مرسوم در ميان گروهى با دانه‏هاى تسبيح را امرى خرافى و مشركانه و مصداق «أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ» (مائده / 3، پانوشت صفحه 194 همين تفسير) مى‏داند، چگونه خود به نقل چنين خرافه‏اى مى‏پردازد و آن را از جمله موارد و مصاديق «يَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ» مى‏شناساند؟! به اميد روزى كه تفاسير قرآن كريم از لوث وجود اَخبارِ جعلى و اسرائيليّات پيراسته و با شيوه تفسير قرآن به قرآن آراسته گردند.
و اما اين كه به مسئله «خودكشى به عنوان توبه از گناه» پرداخته، ظاهرا نظر به آيه «وَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (بقره / 54) دارد كه اوّلاً خود ايشان آن را به (كشتن نفس سركش و مبارزه با هواهاى نفسانى» تفسير كرده‏اند، و ثانياً در پانوشت همان آيه (صفحه 14) وجه ديگر را كه «بى‏گناهان شما، گناهكاران شما را بكشند» محتمل دانسته‏اند. بنابراين تعبير ايشان به «خودكشى» آن هم بدون هيچ قيد و توضيحى صحيح نخواهد بود، و كلاًّ با توجه به نكات فوق، نقل چنين مطالبى، و سخن از خودكشى به عنوان كيفر براى اهل كتاب در فلان مقطع تاريخى خاصّ، تفسيرى دور از حقيقت و واقعيت است.

41 ـ اعراف: 193 و 198

وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلىَ الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ
«(اى بت پرستان) شما اگر انبازهاى خود را به فرياد خوانيد تا شما را هدايت كنند، پاسخ شما را نمى‏توانند بدهند و خواسته شما را برآورده كنند.»
اشكال: اوّلاً تعبير «تا شما را هدايت كنند» معادلى در آيه ندارد. ثانياً مقصود آيه شريفه اين است كه اگر شما بت‏ها را به هدايت بخوانيد، آنها از شما پيروى نمى‏كنند، چون درك و شعورى ندارند. نه اين كه مقصود آيه آن گونه كه بعضى از مفسران احتمال داده‏اند اين باشد كه «اگر آنها را بخوانيد تا شما را هدايت كنند...»
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و اگر آنها را به سوى هدايت بخوانيد، از شما پيروى نمى‏كنند.»

42 ـ انفال: 72

وَالَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهاجِرُوا مالَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ حَتّى يُهاجِرُوا
«و امّا كسانى كه ايمان آورده‏اند و ليكن مهاجرت ننموده‏اند (هيچ گونه تعهد و مسئوليت و) ولايتى در برابر آنان نداريد، تا آن گاه كه مهاجرت مى‏كنند.»
اشكال: در اين ترجمه معلوم نيست كه مراد از «ولايت» چيست؟ و اصولاً اين جمله كه «ولايتى در برابر آنان نداريد» يعنى چه؟ و از طرفى در پانوشت، «ولايت» را به معناى «نصرت» و «مددكارى» گرفته‏اند، در حالى كه در متن آن را مترادف با تعهد و مسئوليت آورده‏اند. به هر حال ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و كسانى كه ايمان آورده‏اند و هجرت نكرده‏اند، شما را از دوستى آنان هيچ بهره‏اى نيست تا آن كه مهاجرت كنند.»
توضيح: يعنى حقّ دوستى با آنان و حمايت از آنان را نداريد تا آن كه هجرت كنند. ضمنا «ولايت» با فتحه واو به معناى «دوستى نزديك» و با كسره واو معمولاً و بيشتر به معناى «سرپرستى» و «زمامدارى» است؛ و بعضى تا بيست و هفت معنى براى آن برشمرده‏اند.

43 ـ توبه: 64

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ
«منافقان مى‏ترسند كه سوره‏اى درباره ايشان نازل شود.»
اشكال: در اين جا «عَلى» در معناى «ضرر» و «ضدّيت» به كار رفته است، بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
ـ «منافقان بيمناكند از اين كه سوره‏اى بر ضدّ آنان نازل گردد.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهى)
ـ يا: «منافقان بيم دارند كه سوره‏اى به زيان آنان نازل شود.» (ترجمه محسن قرائتى / تفسير نور، ج 5، ص 85)
ـ يا: «منافقان مى‏ترسند كه سوره‏اى بر ضدّ آنان نازل شود.» (ترجمه يعقوب جعفرى / تفسير كوثر، ج 4، ص 524).
ـ يا: منافقان از آن بيم دارند كه سوره‏اى بر ضدّ آنان نازل گردد.» (ترجمه آيت اللّه‏ ناصر مكارم شيرازى)
امّا ترجمه آقايان: الهى قمشه‏اى، رضا سراج، محمد خواجوى، ابوالقاسم امامى، عبدالمحمد آيتى، مسعود انصارى و محمد مهدى فولادوند از اين آيه، دقيق نيست.

44 ـ توبه: 81

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّه‏ِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّه‏ِ
«خانه نشينان (منافق) از اين كه از رسول خدا واپس كشيده‏اند شادمانند، و نخواستند با مال و جان در راه يزدان جهاد و پيكار كنند.»
اشكال: كلمه «بِمَقْعَدِهم» ترجمه نشده است.
ترجمه دقيق و كامل آيه چنين است:
«برجاى‏ماندگان [منافق] از [به خانه] نشستن خويش از روى مخالفت با پيامبر خدا شادمان شدند، و ناخوش داشتند كه به وسيله مال و تن خود در راه خدا جهاد كنند.»
توضيح: كلمه «مَقْعَد» همان طور كه مترجم محترم در پانوشت يادآور شده‏اند، مصدر ميمى به معناى «نشستن» است. و كلمه «خِلاف»، هم به معناى «مخالفت» و «سرپيچى» آمده و هم به معناى «پشتِ سر» و «پس».
در ضمن كلمه «خِلافَ» در اين جا مى‏تواند مفعولٌ له باشد. ترجمه ناقد هم بر اين اساس است.

45 ـ توبه: 93

إِنَّما السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِياءُ
«تنها راه (رخنه و شكنجه) به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى‏خواهند (در جهاد شركت نكنند) در حالى كه ثروتمند و قدرتمندند.»
اشكال: تعبير «تنها راه به روى كسانى باز است» معادل دقيق «إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ» نيست، و توضيح مترجم هم در ميان پرانتز توضيحى گويا و مناسب نيست. مطالب پانوشت گوياتر از متن است. به هر حال ترجمه صحيح آيه چنين است:
«راه [ايراد و سرزنش] فقط بر ضدّ كسانى [باز] است كه با اين كه توانگرند از تو اجازه [ترك جهاد ]مى‏خواهند.»

46 ـ توبه: 103

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكّيهِمْ بِها
«از اموال آنان زكات بگير تا بدين وسيله ايشان را (از رذائل اخلاقى و گناهان و تنگ چشمى) پاك دارى و ايشان را بالا برى.»
اشكال: جمله «تُطَهِّرُ» محلاًّ منصوب و صفتى است براى «صَدَقَةً» (البته جايز است كه حال از «خُذْ» باشد)، ولى مترجم محترم، آن را جواب «خُذْ» گرفته و لذا در ترجمه كلمه «تا» را آورده‏اند كه صحيح نيست؛ زيرا اگر چنين مى‏بود، «تُطَهّرْ» به صورت مجزوم مى‏آمد، و «تُزَكّى» نيز «تُزَكّ» مى‏شد. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
ـ «از مال‏هايشان صدقه‏اى بستان كه ايشان را با آن پاكيزه و پالايش مى‏كنى.»
ـ يا: «از اموال ايشان كفاره‏اى بگير كه بدان پاكيزه شان و پيراسته شان مى‏كنى.» (ترجمه بهاءالدّين خرمشاهى)
ـ يا: «از خواسته‏هاشان دهشى بستان كه بدان پاك سازى شان و پاكيزه دارى شان.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «از اموالشان زكات بگير كه پاكشان كنى، و بدان وسيله مصفّاشان كنى.» (ترجمه محمد خواجوى)
ضمنا ترجمه آقايان: مهدى الهى قمشه‏اى، رضا سراج، مكارم شيرازى، عبدالمحمد آيتى، محمد مهدى فولادوند، مسعود انصارى، محسن قرائتى، يعقوب جعفرى و حبيب روحانى (مترجم تفسير جوامع الجامع، ج 3، ص 14) از اين آيه دقيق نيست.

47 ـ يونس: 30

هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ
«در آن جا (كه ميدان حشر و پهنه گردهمايى است) هر كسى كارهايى كه قبلاً (در دنيا) كرده مى‏آزمايد.»
تذكر: واژه مناسب و معادل «تَبْلُوا» در اين جا «دچار شود» است. مثلاً وقتى مى‏گوييم: «فلانى بدان كار مبتلا گرديده» يعنى «دچار شده» است.
بنابراين ترجمه دقيق آيه چنين است: «آن جا هر كسى به [جزاى] آنچه پيش فرستاده است دچار شود.»

48 ـ يونس: 85

رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظّالمينَ
«پروردگارا! ما را (وسيله) آزمون مردمان ستمكار و (آماج) بلا و آزار كافران (بدكردار) مساز.»
تذكر: واژه مناسب و معادل در اين آيه براى «فِتْنَةً» كلمه «آشوب» است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«پروردگارا! ما را دستخوش آشوبِ گروه ستمكار قرار مده.»
توضيح: مراد آيه اين است كه ما دانسته يا ندانسته آلت دست و ابزار ستم و آشوب ستمگران واقع نشويم.

49 ـ يونس: 98

فَلَوْلا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ
«هيچ قوم و ملتى (در برابر پيامبران الهى به موقع) ايمان نياورده‏اند تا ايمانشان برايشان سودمند باشد مگر قوم يونس.»
اشكال: كلمه «فَلَوْلا» به درستى ترجمه نشده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس چرا [مردم] هيچ شهرى بر آن نبودند كه ايمان آورند تا ايمانشان به آنان سود رساند مگر قوم يونس؟» (ترجمه مسعود انصارى)
يا: ـ «پس چرا شهرى نبوده است كه مردم‏اش بگروند و گرويدن‏شان سودى‏شان دهد مگر مردم يونس؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى، آماده براى چاپ سوم)

50 ـ هود: 15

مَنْ كانَ يُريدُ الْحَيوةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ
«كسانى كه (تنها) خواستار زندگى دنيا و زينت آن باشند، اعمالشان را در اين جهان بدون هيچ گونه كم و كاستى به تمام و كمال مى‏دهيم.»
اشكال: تعبير «بدون هيچ كم و كاستى» معادل «مِنْ دوُنِ نَقْصٍ وَ بَخْسٍ» است، نه معادل جمله فعليّه «وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُون».
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«هر كس كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهد، (پاداش) كارهايشان را در آن به تمام و كمال به آنان باز دهيم، و آنان در آن هيچ كاستى نيابند.»

51 ـ هود: 91

وَ ما أنْتَ عَلَيْنا بِعَزيزٍ
«و تو در پيش ما قدر و ارزشى ندارى.»
اشكال: با توجه به حرف «على» كه در اين جا مفهوم استعلاء دارد، و همچنين به قرينه موضع‏گيرى خصمانه قوم شعيب با شعيب و دشمن پنداشتن او، كلمه «عزيز» در اين جا به معناى «توانمند» و «پيروز» و «شكست‏ناپذير» است نه «ارزشمند و گرامى». و اگر چنين مى‏بود، به جاى «علينا» واژه «لنا» يا «عندنا» مى‏آمد.
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و تو هيچ بر ما پيروز نيستى.»
يا: «و تو بر ما توانمند نئى.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «و تو بر ما پيروزى نيابى.» (ترجمه عبدالمحمد آيتى)
يا: «و تو بر ما هيچ برترى و قدرت و عزّتى ندارى.»
(ترجمه محسن قرائتى / تفسير نور، ج 5، ص 366)
يا: «تو در برابر ما قدرتى ندارى.» (ترجمه آيت‏اللّه‏ مكارم شيرازى). بهتر بود به جاى «در برابر» فقط كلمه «بر» مى‏آورد. در اين ميان، ترجمه آقايان: مسعود انصارى، رضا سراج، مهدى الهى قمشه‏اى، محمد مهدى فولادوند و محمد خواجوى از اين آيه دقيق نيست.

52 ـ يوسف: 18

وَ جاءُوا عَلى قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ
«پيراهن او را آلوده به خون دروغين بياوردند.»
اشكال: در اين ترجمه كلمه «عَلى» ناديده گرفته شده، و نكره بودن «دَمٍ» نيز لحاظ نگرديده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و بر پيراهنش خونى دروغين آوردند.» (ترجمه بهاءالدّين خرّمشاهى)
يا: «و خونى دروغين را بر جامه‏اش آوردند.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

53 ـ يوسف: 24

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ
«زن (كه چنين ديد به پرخاشگرى پرداخت و براى تنبيه عبد خود) قصد (زدن) يوسف كرد، و يوسف (براى دفاع از خود) قصد (طرد) او كرد، امّا برهان خداى خود را ديد (و از دفاع دست كشيد و فرار را بر قرار ترجيح داد.)»
اشكال: اوّلاً مترجم محترم كلمه «لَوْلا أَنْ» را در ترجمه به «امّا» تبديل كرده‏اند كه وجهى ندارد. ثانيا چنين ترجمه‏اى با تركيبِ نحوى آيه ناسازگار است، زيرا دراين آيه جواب «لَوْلا»ى شرطيه محذوف است و تقدير آيه در اصل چنين است: لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ [لَهَمَّ بِها]
«بنابراين ترجمه صحيح و دقيق آيه چنين است:
«و به راستى [آن زن] قصد يوسف كرد، و [يوسف نيز] آهنگ او نمود. اگر برهان پروردگارش را نديده بود [آهنگ او مى‏كرد].» (ترجمه مسعود انصارى)
ترجمه آقاى انصارى از نظر نحوى از همه ترجمه‏هاى موجود ـ در خصوص اين آيه ـ دقيق‏تر است. امّا توضيحات ميان پرانتز ترجمه اين آيه از استاد دكتر خرّم دل، با توجه به اختلافى كه مفسران در توجيه و تفسير آن دارند ـ همچون توجيه مؤلّفِ محققِ جمال انسانيّت در تفسير سوره يوسف ـ وجهى معقول و دل‏پسند است.

54 ـ يوسف: 31

وَ قُلْنَ حاشَ للّه‏ِِ
«و گفتند: ما شاء اللّه‏.»
اشكال: كلمه «حاش للّه‏ِِ»، چنان كه مترجم در پانوشت يادآور شده‏اند، كلمه‏اى است كه در مقام «تنزيه خدا» به كار مى‏رود. ولى آيا كلمه «ما شاء اللّه‏» مى‏تواند به عنوان ترجمه آن بيايد؟ اگر چنين مى‏بود، به جاى «حاش للّه‏»، كلمه «ما شاء اللّه‏» در خود آيه مى‏آمد. بنابراين در مقام ترجمه بايد آن را به «منزّه است خدا» يا «پاكا خداى» ترجمه كرد.

55 ـ يوسف: 99

فَلَمّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إلَيْهِ أَبَوَيْهِ
«هنگامى كه به پيش يوسف رسيدند، پدر و مادرش را در آغوش گرفت.»
اشكال: كلمه «آوى» يعنى «پناه داد»، «جاى داد»، «به خود پذيرفت»، نه «در آغوش گرفت».
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس چون بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را در كنار خود جاى داد.»

56 ـ يوسف: 110

حَتّى إذَا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا
«تا آنجا كه پيامبران (از ايمان آوردن كافران و پيروزى خود) نااميد گشته و گمان برده‏اند كه (از سوى پيروان اندك خويش هم) تكذيب شده‏اند (و تنها مانده‏اند).»
اشكال: ترجمه فوق مبتنى بر قرائت (كُذِّبُوا) به تشديد ذال است. در صورتى كه در قرآن‏هاى موجود (كُذِبُوا) بدون تشديد، ذكر گرديده است.

57 ـ رعد: 7، يونس: 27، محمّد: 20

وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
«كافران مى‏گويند: كاش! معجزه‏اى از سوى پروردگارش بر او نازل مى‏شد.»
اشكال: «لَوْلا» به معنى «كاش» نيست، بلكه به معناى «چرا» است. اصولاً «لَوْلا» يا امتناعيه است و يا تحضيضيّه، و هرگز براى «تمنّى» استعمال نشده است. گويا مترجم محترم «لَوْ» را كه داراى اقسام پنجگانه از جمله «تمنّى» است با «لولا» اشتباه گرفته‏اند[1]. ذكر اين نكته لازم است كه هيچ يك از مترجمان «لولا» را به معناى «كاش» نگرفته‏اند. خود مترجم هم «لولا» را در آياتى كه درست به همين سبك و سياق‏اند به معناى «چرا» گرفته است؛ از جمله: طه/ 133 و 134، نور / 12 و 13 و 26، فرقان / 21 و 23، زخرف / 31 و 53 و احقاف / 28. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و كسانى كه كافر شده‏اند مى‏گويند: چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى بر او نازل نشده است؟» (ترجمه محمد مهدى فولادوند)

58 ـ رعد: 33

أَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ...
«آيا خدايى كه حافظ و مراقب همه كس است و اعمال ايشان را مى‏پايد (همسان بتهايى است كه همچون او نمى‏باشند) بگو: آنها را (خدا) بناميد يا...»
اشكال: ترجمه جمله «وَ جَعَلُوا للّه‏ِِ شُرَكاءَ» از قلم افتاده است.

59 ـ رعد: 41

أَلَمْ يَرَوْا أَنّا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها
«مگر (اين كافران) نمى‏دانند كه ما از اطراف زمين مى‏كاهيم؟»
اشكال: كلمه «نَأْتى» ترجمه نشده است.
ترجمه كامل آيه چنين است:
«آيا نديده‏اند كه ما [همواره] مى‏آييم و از اطراف اين زمين مى‏كاهيم؟» (ترجمه فولادوند)
يا: «مگر نديده‏اند كه ما زمين را آييم و از پيرامونش كاهيم؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

60 ـ حِجر: 41

قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقيمٌ
«فرمود: اين طريقه درستى است كه دقيقا راه به سوى من دارد.»
اشكال: در آيه كلمه «عَلَىَّ» آمده، نه «إِلَىَّ»، و هيچ دليلى نداريم كه آن را به معناى «اِلَىَّ» بگيريم.
ترجمه صحيح آيه چنين است: «اين راهى است راست كه خود برعهده دارم.»

61 ـ نحل: 112

فَأَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ
«و خداوند به خاطر كارى كه انجام دادند، گرسنگى و هراس را بديشان چشانيد (و نعمتها را از ايشان سلب گردانيد و بلاها بدانان رسانيد)».
اشكال: كلمه «لباس» در ترجمه لحاظ نشده است.
توضيح: تعبير «چشاندن» در اين جا كنايه از ابتلا و نفوذ آثار گرسنگى و هراس در عمق وجود ناسپاسان است. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و سپس خداوند به كيفر كار و كردارشان بلاى فراگير گرسنگى و ناامنى را به آنان چشانيد» (ترجمه بهاءالدّين خرّمشاهى)
يا: «و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگى و وحشت مبتلا يشان ساخت» (ترجمه عبدالمحمد آيتى).
يا: «و خدا گرسنگى و بيم فراگير را بچشانيدش، هم بدانچه مى‏كرده‏اند» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى). دكتر امامى، «لباس» را كنايه از «احاطه و فراگيرى» در گرسنگى و ترس دانسته كه وجه خوبى است.
يا: «و خداوند هم به كيفر آنچه كه انجام مى‏دادند عذاب گرسنگى و ترس را به آنان چشانيد» (ترجمه محمد خواجوى). آقاى خواجوى «لباس» را در اين آيه كنايه از «عذاب» دانسته است كه وجهِ وجيهى مى‏تواند باشد.

62 ـ إسراء: 27

إِنَّ الْمُبَذّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبّه كَفُورا
«بى‏گمان باددستان، دوستان اهريمنانند، و اهريمنان بسيار ناسپاس پروردگار خود هستند.»
تذكر: كلمه «باد دستان» معادل بسيار خوبى براى «مبذّرين» است، امّا كلمه «دوستان» معادل جالبى براى «اخوان» نيست، كلمه «برادران» معادل مطابقى و معهود «اخوان» است؛ هرچند از باب توسعه در معنى، گاه كلمات «قرين»، «همكيش»، «همدستان» و «دوستان» نيز معادل آن قرار داده مى‏شود. ضمنا مترجم محترم كلمه «شيطان» را كه مفرد است به صورت جمع (= اهريمنان)، ترجمه كرده و آن را همسان «شياطين» گرفته‏اند.
ترجمه بهتر آيه چنين است:
«به راستى كه باددستان، برادرانِ اهريمنانند، و اهريمن پروردگار خويش را بسى ناسپاس است» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى، آماده براى چاپ سوم).

63 ـ طه: 50

قالَ رَبُّنَا الَّذى أَعْطى كُلَّ شَىْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى
«گفت: پروردگار ما آن كسى است كه هر چيزى را وجود بخشيده و سپس رهنمونش كرده است.»
اشكال: در اين ترجمه، هرچند مفهوم كلى آيه به خوبى بيان شده، ولى كلمه «خَلْقَهُ» ترجمه نشده، و كلمه «هَدى» هم به صورت «هَداهُ» تصور شده است. بيشتر مترجمان «هَدى» را به صورت «هَداه» ترجمه كرده‏اند.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را آفرينش‏اش بداد، سپس راه نمود.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت كرده است.» (ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازى)
يا: «موسى گفت: پروردگار ما آن كس است كه هر چيزى را صورتى كه مناسب به حال اوست بدو بخشيد، سپس راه نمود.» (ترجمه مرحوم شيخ رضا سراج)
ضمنا ترجمه آقايان: خرّمشاهى، مسعود انصارى، عبدالمحمد آيتى، مهدى الهى قمشه‏اى، محمد مهدى فولادوند و محمد خواجوى از اين آيه چندان دقيق نيست.

64 ـ طه: 97

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِى الْحَيوةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ
«(موسى به سامرى) گفت: برو (از ميان ما). در زندگى دنيا بهره‏ات بيزارى و گريزِ مردم از تو باد.»
اشكال: تعبير «بهره‏ات بيزارى و گريز مردم از تو باد»، ممكن است لازمه معنى و يا توضيح آن تلقى شود، و نمى‏توان آن را ترجمه متن «أَنْ تَقُولَ لامِساسَ» دانست. ضمنا توضيحات مترجم در پانوشت گوياتر از ترجمه ايشان است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«گفت: پس برو، بى‏گمان در زندگى براى تو [اين كيفر] است كه پيوسته بگويى: [به من] دست نزنيد.»
يا: «گفت: پس برو كه بهره تو در زندگى اين است كه همواره گويى: بسودنى نيست.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «گفت: پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى: [به من ]دست مزنيد.» (ترجمه محمد مهدى فولادوند)

65 ـ طه: 115

وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ
«در آغاز كار، ما به آدم فرمان داديم.»
اشكال: همان گونه كه خود مترجم در پانوشت توضيح داده‏اند، مادّه «عَهِدَ» اگر با «إلى» بيايد به معناى «توصيه كردن» و «سفارش كردن» است، و «فرمان دادن» ترجمه معادل و مناسبِ آن نيست، اگر چه ممكن است لازمه معناى آن تلقى شود.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و به راستى از پيش به آدم سفارش كرديم.»
يا: «و از پيش به آدم سفارش كرديم.» (ترجمه بهاءالدّين خرّمشاهى)
يا: «و به راستى پيش از اين به آدم سفارش كرديم.» (ترجمه مسعود انصارى)

66 ـ طه: 121

فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما
«و عورت خود را ديدند.»
اشكال: آنچه به عنوان ترجمه آمده، درواقع لازمه معناى آيه است، نه ترجمه آن.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آن گاه شرمگاهشان برايشان نمايان شد.» يا: «پس عورت‏هايشان برايشان آشكار شد.»
توضيح: «سَوْآت» جمعِ «سَوْءَة» به معناى: عورت، جسد و لاشه است. كلمه «شرمگاه» معادل مناسبى براى «عورت» است، لذا آن را معادل «سَوْءَة» قرار داديم. اين معادل را گويا نخستين بار مرحوم زين العابدين رهنما به كار برده‏اند.

67 ـ انبياء: 44

بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ و آباءَ هُمْ حَتّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ
«بلكه ما اينان و پدرانشان را از انواع نعمت‏ها بهره‏مند ساخته‏ايم و چه بسا عمر طولانى هم داشته‏اند.»
اشكال: «حَتّى» به معناى «رُبَّ = چه بسا» گرفته شده كه صحيح نيست.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«نه، بلكه اينان و پدرانشان را از [نعمت دنيا] برخوردار ساخته‏ايم، تا اين كه [دوران] عمرشان دراز شد.»
يا: «حق اين است كه اينان و پدرانشان را [از ناز و نعمت] بهره‏مند ساخته‏ايم تا آنكه عمرى دراز يافتند.» (ترجمه بهاءالدين خرّمشاهى)
يا: «بلكه ما آنها و پدرانشان را بهره‏مند كرديم، تا عمرشان به درازا كشيد.» (ترجمه عبدالمحمد آيتى)
يا: «حق اين است كه اينان و پدرانشان را بهره‏مند ساخته‏ايم تا اينكه [زمانِ ]عمر بر آنان طولانى شد.» (ترجمه مسعود انصارى)

68 ـ حجّ: 47

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْما عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ
«از تو مى‏خواهند هرچه زودتر عذابى را بر سر ايشان بياورى و خداوند به هيچ وجه خلاف وعده نمى‏كند، يك روز خدا بسان هزار سالى است كه شما مى‏شماريد و به حساب مى‏آريد.»
اشكال: اوّلاً عبارتِ «از تو مى‏خواهند هر چه زودتر عذابى را بر سر ايشان درآورى» مخلوطى از ترجمه و تفسير است، نه ترجمه خالص. ثانيا ضمير «وَعْدَهُ» و حرف «لَنْ» و«إِنَّ» در ترجمه لحاظ نشده‏اند. ثالثا عبارت «يك روز خدا» معادل «وَاِنَّ يَوْما عِنْدَ رَبِّكَ»نيست.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«و از تو شتاب در عذاب را مى‏طلبند، و حال آن كه خداوند وعده‏اش را خلاف نمى‏كند، و به راستى يك روز نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سال‏هايى است كه شما به حساب مى‏آوريد.»
توضيح: بعضى از مفسران گفته‏اند: مراد اين است كه يك روز از روزهاى عذاب خدا به اندازه هزار سال از سال‏هاى شماست، چون روزهاى سخت، طولانى و دراز جلوه مى‏كند.

69 ـ فرقان: 28

يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فُلانا خَليلاً
«اى كاش! من فلانى را به دوستى نمى‏گرفتم.»
اشكال: ترجمه كلمه «وَيْلَتى» از قلم افتاده است.
ترجمه كامل آيه چنين است:
«اى واى! كاش من فلانى را به دوستى نمى‏گرفتم.»

70 ـ فرقان: 59

ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ
«و آن گاه بر تخت (فرماندهى و اداره جهان) نشسته است.»
اشكال: كلمه «إسْتَوى» اگر با «عَلى» بيايد، به معناى «مستقر شدن» و «مسلط گرديدن» است. تعبير «نشسته است» مناسب نمى‏نمايد.
مترجم، همين تعبير را در سوره اعراف آيه 54 به صورت: «سپس به اداره جهان هستى پرداخت» ترجمه كرده است، كه آن هم ترجمه چندان دقيقى نيست، زيرا به قرينه آيه: «الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ» (آنان كه عرش خدا را حمل مى‏كنند و آنان كه گرداگردِ آنند) (غافر / 7) و نيز آيه: «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» (و در آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز سر خود بر مى‏دارند) (حاقّه / 17) معلوم مى‏شود كه عرش، كلّ جهان هستى نيست؛ بلكه مركز فرماندهى آن است كه چگونگى آن بر ما مجهول است. به هر حال ترجمه مناسب‏تر آيه چنين است:
«سپس بر تخت [مركز فرماندهى جهان] استيلا يافت.»

71 ـ قصص: 47 و 48

وَلَوْلا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ
«هر گاه (پيش از فرستادن تو اى پيامبر!) عقوبتى به خاطر اعمالشان گريبانگيرشان مى‏گرديد، مى‏گفتند: پروردگارا! چه خوب بود اگر پيامبرى براى ما مى‏فرستادى تا از آيات تو فرمان مى‏برديم و از زمره مطيعان مى‏گشتيم.»
اشكال: مترجم محترم با اين كه در پانوشت، «لَوْلا أَرْسَلْتَ» را لولاى تحضيضيه دانسته‏اند باز در ترجمه آن را براى «تمنّى» گرفته و عبارت «چه خوب بود» را كه معادل «كاش» است در معناى «لولا» آورده‏اند. ترجمه آيه 48 اين سوره نيز همين گونه است.
ترجمه دقيق و صحيح آيه چنين است:
«و اگر نه آن بود كه به علت كارهاى گذشته‏شان مصيبتى به آنها برسد و بگويند: پروردگارا! چرا پيامبرى را به سوى ما نفرستادى تا از آيه‏هاى تو پيروى كنيم و از گرويدگان باشيم [قطعا در كيفرشان شتاب مى‏كرديم].»

72 ـ روم: 49

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسينَ
«هرچند كه (لحظاتى) پيش از نزول باران نااميد و سرگردان بوده باشند.»
اشكال: «إِنْ» در اين جا مخفّفه از ثقيله است نه وصليه.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و همانا پيش از آن كه [باران] بر آنان فرو فرستاده شود، نوميد بودند، [آرى] پيش از آن.»

73 ـ لقمان: 22 و 23

وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ...
«و كسى كه مطيعانه رو به خدا كند...»
وَمَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ
«كسى كه كافر شود، كفر او تو را غمگين نسازد.»
اشكال: «مَنْ» در هر دو آيه شرطيه است نه موصوله.
ترجمه صحيح آنها چنين است:
«و هر كه روى خويش به سوى خدا كند...»
«و هر كه كفر ورزد، كفر او تو را اندوهگين نسازد.»

74 ـ فاطر: 5

وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُور
«و اهريمن شما را نفريبد.»
اشكال: ترجمه كلمه «اللّه» از قلم افتاده است.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«و زنهار آن فريبكار شما را به [بخشش و آمرزش] خداوند فريفته نگرداند.»

75 ـ ص : 34

وَلَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَأَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَدا ثُمَّ أَنابَ
«ما سليمان را دچار بيمارى ساختيم و وى را همچون كالبدى (بى‏جان) بر تخت سلطنت انداختيم، سليمان آن گاه بازگشت.»
اشكال: مترجم محترم به تقليد از بعضى مفسران ــ بى‏هيچ دليلى ــ كلمه «أَلْقَيْنا» را «أَلْقَيْناهُ» تصور كرده و با چنين ويرايشى از كلام الهى! به ترجمه و تفسير آن پرداخته‏اند؛ در حالى كه هيچ يك از قرّاء سبعه و يا عشره چنين قرائتى را حتّى به عنوان قرائت شاذّ هم ذكر نكرده‏اند. به هر حال ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و به راستى سليمان را آزموديم و بر تختش پيكرى افكنديم، آن گاه توبه كرد.»
يا: «ما سليمان را بيازموديم و بر تخت‏اش [كذا] پيكرى افكنديم، آن گاه بازگشت.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

76 ـ فصّلت: 10

وَجَعَلَ فيها رَواسِىَ مِنْ فَوْقِها وَبارَكَ فيها وَقَدَّرَ فيها أَقْواتَها فى أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلينَ
«او در زمين كوههاى استوارى قرار داد و خيرات و بركات زيادى در آن آفريد و مواد غذايى زمين را به اندازه لازم مقدّر و مشخّص كرد. همه اينها رويهم در چهار روز كامل به پايان آمد، بدانگونه كه نياز نيازمندان و روزى روزى خواهان را برآورده كند.»
اشكال: اوّلاً ترجمه كلمه «مِنْ فَوْقِها» از قلم افتاده است. ثانيا ترجمه «سَواءً» به «برآورده كردن نياز» چندان مناسب نمى‏نمايد.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«و در آن از فرازش كوه‏هاى استوار ساخت، و در آن بركت نهاد، و روزى‏ها را در چهار روز در آن ــ يكسان براى خواهندگان ــ به اندازه گذاشت.»

77 ـ دخان: 38

وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ
«ما آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است بيهوده و بى‏هدف نيافريده‏ايم.»
اشكال: «بيهوده و بى‏هدف» لازمه معناى «لاعبين» است نه ترجمه آن. مترجم، شبيه همين آيه را در سوره انبياء (آيه 16) درست‏تر و دقيق‏تر ترجمه كرده‏اند:
«و آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است به بازى نيافريده‏ايم.»

78 ـ فتح: 2

لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ
«هدف اين بود كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را ببخشايد.»
اشكال: «ما تَأَخَّرَ» به معناى «ما يَأتى = آينده» نيست، بلكه مقصود از آن، چيزى است كه در مرحله بعد قرار گرفته است. بنابراين نبايد آن را به معناى متأخر از وقت نزول آيه بگيريم؛ زيرا در آن صورت اين اشكال پيش مى‏آيد كه آمرزش گناهى كه هنوز تحقق پيدا نكرده است چه معناى معقولى دارد؟ بر اين اساس، ترجمه صحيح آيه چنين است:
«... تا خداوند گناهان پيشين و پسين تو را [تاكنون] بيامرزد.»
يا: «تا خدا گناهانت را آنچه در پيش رفت و آنچه در پس آمد، آمرزد.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

79 ـ نجم: 11

ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى
«دل (محمّد) تكذيب نكرد چيزى را كه او (با چشم سر) ديده بود.»
اشكال: «كَذَبَ» (بدون تشديد ذال) لازم است نه متعدّى، و ترجمه هم بايد بر اساس قرائت قرآن‏هاى موجود باشد، نه قرائت شاذّ و نادرِ «كَذَّبَ».
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آنچه دل ديد دروغ نديد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «دل آنچه را ديد دروغ نگفت.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدّين مجتبوى)

80 ـ واقعه: 75

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ
«سوگند به جايگاههاى ستاره‏ها و محلِّ طلوع و غروب آنها.»
اشكال: مترجم محترم همچون بعضى از مفسران و مترجمان ديگر «لا»ىِ نفى جنس را در اين آيه و ديگر آيات از قبيل: حاقه / 38، معارج / 40، تكوير / 15 و بلد / 90 ناديده گرفته‏اند و به جاى «سوگند نمى‏خورم» كه معادل «لا أُقْسِمُ» است، «سوگند مى‏خورم» آورده‏اند، در صورتى كه «لا» دقيقا معناى نفى مى‏دهد، ولى در اين گونه موارد، مفهوم «لااُقْسِمُ» درست به «اُقْسِمُ» برگشت مى‏كند، يعنى تأكيد بيشتر در قَسَم را مى‏رساند؛ مثلاً در فارسى نيز چنين است: «سوگند به جان شما نمى‏خورم.» كه تلويح به سوگند است و حتّى مؤثرتر از سوگند خوردن واقعى. بعضى گفته‏اند: «لا» زائده است. ولى برفرض صحّت چنين قولى، مراد آنان اين است كه در اين گونه موارد «لا» سوگند را در قالب نفى آن كه ساختارِ زبانىِ عرب و حتّى عجم است تحكيم مى‏بخشد، نه اين كه «لا» را در ترجمه ساقط كنيم و خدا را متّهم به استعمال لفظ زائد نماييم! و واقعا اگر چنين باشد در آيه نمى‏بايست «لا» ذكر مى‏شد، و حال كه ذكر گرديده، ترجمه معادل آن هم ضرورت پيدا مى‏كند، و حذف آن به معناى بى‏اعتنايى به كلام خالق و ويرايش دلخواهانه مخلوق از كلام او تلقى مى‏شود. و كسانى كه تعبير «زائد» در كلام اديبان را به معناى «ناديده گرفتن و دورانداختن آن» پنداشته‏اند، نكته اصلى را درنيافته‏اند. و عجيب اين است كه بعضى آيه وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمونَ عَظيمٌ (واقعه / 76) را كه به دنبال آيه فوق است، دليل بر اين گرفته‏اند كه در ترجمه، «لا»ى «لا اُقْسِمُ» را لحاظ نكنيم! در صورتى كه اين آيه ساختار لفظى و معنوى آيه پيشين را، تمام و كمال، حفظ مى‏كند و بر آن تأكيد مى‏ورزد. يعنى اين كه «پس سوگند نمى‏خورم به جايگاه ستارگان»، اين خود «قطعا سوگندِ بسيار بزرگى است.»
و امّا اين كه گفته‏اند در جاهاى ديگر قرآن، از قبيل: نجم / 1، شمس / 7، مريم / 68، مدثر / 33، تكوير / 17، فجر / 2 و 4، ليل / 1، تين / 3 سوگندهايى بدون «لا» ذكر گرديده است، پس در مواردى هم كه با «لا» آمده، «لا» را بايد ناديده گرفت، در جواب مى‏گوييم: «هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.» اين دليل هم خود خلافِ مدّعاى آنها را اثبات مى‏كند، زيرا نيامدن «لا» در آن جا حكمتى داشته، و آمدن «لا» در ديگر موارد حكمتى ديگر. و اگر دور انداختنى بود، خداى حكيم آن را نمى‏آورد و آن را مثل ديگر موارد قرار مى‏داد. استشهاد به شعر عرب هم در اين مورد كارى از پيش نمى‏برد، زيرا عرب‏ها در اين گونه موارد در اشعارشان همان را مى‏گويند كه عجم‏ها مى‏گويند: «نه به خدا سوگند!»، «سوگند به جان شما نمى‏خورم!» و امثال آن كه در زبان‏هاى مختلف فراوان است. هر توجيهى براى اين مثال‏هاى عجمى داشته باشيم، همان را در اشعار عرب نيز بازمى‏گوييم.
بنابراين ترجمه صحيح و دقيق آيه چنين است:
«سوگند به جايگاه ستارگان نخورم.»
يا: «سوگند به فرودگاه اختران نخورم.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

81 ـ ممتحنه: 8

لا يَنْها كُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِى الدّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسطينَ
«خداوند شما را بازنمى‏دارد از اين كه نيكى و بخشش بكنيد به كسانى كه به سبب دين با شما نجنگيده‏اند، خداوند نيكوكاران را دوست دارد.»
اشكال: مترجم ــ در پانوشت به نقل يكى از مفسران ــ «قسط» در اين آيه را به معناى «بخشش» و «بهره» دانسته، نه عدالت و دادگسترى! لذا آيه را بر همين اساس ترجمه كرده‏اند.
بايد دانست كه «قسط» كه در قرآن و غير آن به معناى «عدالت»، «دادگرى» و «انصاف» به كار رفته، در اصل به معناى «سهم» و «بهره» است، نه «بخشش»؛ و چون مقتضاى عدل و دادگرى و انصاف، دادنِ «سهم» و «بهره» واقعىِ هر كسى به اوست، لذا «عدل» و «قسط» كه دو واژه مترادف‏اند، از يك حقيقت حكايت دارند. در اين آيه هم سخن بر سر عادلانه رفتار كردن با آن دسته از مخالفانى است كه آيين و كيش ديگرى دارند و هيچ گونه قصد تعدّى و تجاوزى هم ندارند، و سخن بر سر بذل و بخشش به آنها نيست. اگر مراد خداوند از «تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ»، «بخشش» مى‏بود، لازم بود كه در آيه تعبير به «احسان» شود.
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«خداوند شما را از كسانى كه با شما در كار دين نجنگيده‏اند و از خان و مان‏تان برون نكرده‏اند، بازنمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با آنان رفتار به داد كنيد. خداوند دادگران را دوست دارد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «خداوند شما را از كسانى كه با شما در كار دين كارزار نكرده‏اند، و شما را از خانه و كاشانه‏تان آواره نكرده‏اند نهى نمى‏كند از اين كه در حقّشان نيكى كنيد و با آنان دادگرانه رفتار كنيد؛ خداوند بى‏گمان دادگران را دوست دارد.» (ترجمه بهاءالدّين خرّمشاهى)
يا: «خدا شما را از نيكى كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده‏اند و از سرزمينتان بيرون نرانده‏اند، بازنمى‏دارد. خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى‏كنند دوست دارد.» (ترجمه عبدالمحمد آيتى)

82 ـ صف: 3

كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ
«اگر سخنى را بگوييد و خودتان برابر آن عمل نكنيد، موجب كينه و خشم عظيم خدا مى‏گردد.»
اشكال: ظاهرا مترجم محترم «أَنْ تَقُولُوا» را «إِنْ تَقُولُوا» تصور كرده‏اند!
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«بس ناپسند است در نزد خداوند آن كه چيزى را بگوييد كه انجام نمى‏دهيد.»
(ترجمه مسعود انصارى)
يا: «در نزد خدا بسى ناپسند است كه چيزى گوييد كه خود نكنيد.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)

83 ـ مُلك: 28

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِىَ اللّهُ...
«بگو اگر خدا مرا هلاك سازد...»
اشكال: ترجمه «أَرَأَيْتُمْ» از قلم افتاده است.
ترجمه كامل آن چنين است:
«بگو به من خبر دهيد، اگر خداوند مرا هلاك سازد...»
توضيح: يكى از موارد دقت مترجم گرانقدر در سرتاسر اين ترجمه اين است كه در همه موارد كلمه «أَرَأَيْتُمْ» را «به من خبر دهيد» يا «به من بگوييد» ترجمه كرده‏اند واين همان نكته‏اى است كه اديبان ادبيّات عرب چون ابن هشام در مغنى اللبيب بدان توجه خاصى دارند، ولى بيشتر مترجمان بدان بى‏توجه مانده‏اند.

84 ـ علق: 14

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى
«آيا او نمى‏داند كه خداوند مى‏بيند؟»
اشكال: عبارتِ «آيا نمى‏داند» معادل «أَلا يَعْلَمُ» است نه «أَلَمْ يَعْلَمْ». ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آيا ندانسته است كه خداى بيند؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامى)
يا: «آيا ندانست كه خدا مى‏بيند؟» (ترجمه مسعود انصارى)
يا: «مگر ندانسته كه خدا مى‏بيند؟» (ترجمه محمد مهدى فولادوند)
در پايان اين «معرفى و نقد ترجمه»، لازم مى‏دانم كه نِكات اصلاحىِ لازم براى ويرايش كلماتِ فارسى ذيل را نيز يادآور شوم، تا با تجديد نظرى نوين در كيفيّت نگارش واژگان براساس آيين نگارش جديد، نثر آن را بيش از پيش مطبوع طبع ظريفان نكته سنج و زيباپسندان پارسى‏نگار گردانند، و از كاربرد مكرر الفاظ مترادف در مقام ترجمه بكاهند.
به اميد آن كه خصلت نقد پذيرى اين استاد گرانمايه و فرهيخته، سببِ تعالى و تكاملِ همه جانبه اين اثر نفيس شود تا در چاپ‏هاى بعدى شاهد ترجمه و تفسيرى به مراتب دقيق‏تر از آن عزيز باشيم.

ننويسيم بنويسيم
ميطلبيد مى‏طلبيد
ميگويند مى‏گويند
ميخوانى مى‏خوانى
برميانگيزد برمى‏انگيزد
گروههائى گروههايى
چيزهائى چيزهايى
شكيبائى شكيبايى
چنانكه چنان كه
بگوئيد بگوييد
اينكه اين كه
همانگونه همان گونه
كسانيند كسانى‏اند
بناگاه به ناگاه
بدينوسيله بدين‏وسيله
اينگونه اين‏گونه
گفتگو گفت و گو
هيچگونه هيچ گونه
گِلايه گِله
مى‏نمائيم مى‏نماييم
بطول انجاميد به طول انجاميد
درآئيم درآييم

پی نوشت ها:

[1]. رك: عبدالغنى الدّقر، معجم القواعد العربية، ص 393.

مقالات مشابه

تقابل معنایی و نقش آن در ترجمه قرآن کریم

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهعالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا, سیدمهدی سجادی