ترجمه قرآن كريم به زبان بوسنيايى و ارزشهاى ساختارى آن

پدیدآوراسعد دوراکوویچ

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 446 بازدید
ترجمه قرآن كريم به زبان بوسنيايى و ارزشهاى ساختارى آن[1]

دكتر اسعد دوراكوويچ - ترجمه: يعقوب جعفرى

تاكنون شش ترجمه كامل از قرآن كريم به زبان يوگوسلاوى سابق منتشر شده كه پنج تاى آنها به زبان مردم بوسنى است كه حدود دو ميليون نفر هستند. به نظر ما نمى‏توان اين مسئله را تصادفى گرفت، بلكه لازم است بدانيم كه اين كار نتيجه يك حقيقت تاريخى مهم است و آن اينكه اسلام از زمان عثمانيها تاكنون همواره در بوسنى و هرزه‏گوين بيشتر از ساير اديان گسترش داشته است و به همين جهت مسلمانان نياز مستمرى به آشنايى با معانى قرآن كريم داشته‏اند. يكى از نكات قابل توجه اين است كه نخستين مترجم قرآن در يوگوسلاوى به نام ميكولوبيبراتيچ فردى مسيحى بوده است.[2] وى در سال 1895 قرآن را از زبان فرانسه به زبانبوسنيايى ترجمه كرد كه اين امر در بحث ما استثنا نيست، چه اين كار نيز انگيزه‏هاى دينى داشته است.
وجه اشتراك همه اين ترجمه‏ها، از نخستين ترجمه كه توسط ميكو لوبيبراتيچ انجام شده تا آخرين ترجمه كه توسط دكتر انيس كاريچ[3] استاد تفسير دانشكده علوم اسلامى درسارايِوو صورت گرفته، بيش از هر چيز انگيزه دينى مترجمان و گرايش آنها به انتقال مفاهيم قرآن است. اين ترجمه‏هاى نسبتاً گوناگون به خوبى نشان مى‏دهند كه مترجمان بعدى همواره مى‏خواسته‏اند در نقل معانى قرآن كريم، با بهترين صورت ممكن به زبان خودشان، بر اسلاف خود پيشى بگيرند. به همين دليل اين ترجمه‏ها خالى از هر گونه كوششى در كشف ارزشهاى ادبى و ساختارى متن قرآن است، زيرا اين مترجمان تنها كوشيده‏اند معانى دينى و شرعى قرآن را ترجمه كنند. از اين رو مى‏بينيم به برخى از مترجمان ايراد گرفته مى‏شود كه آنان جوهر و جرئت دستيابى به ساختار قرآن كريم را ندارند چون نمى‏توانند آن را به زبان خود انتقال دهند. اين در حالى است كه مترجمان تأكيد دارند كه تنها هدف آنان ترجمه و نقل مفاهيم قرآنى است.
شك نيست كه اين جهت‏گيرى مترجمان تأثير بسيارى در بهتر شدن اين ترجمه‏ها داشته است، هرچند باعث محدود شدن دريافت خوانندگان اين ترجمه‏ها از قرآن نيز شده است، چون آنها قرآن را فقط از لابه‏لاى اين ترجمه‏ها شناخته‏اند و امتيازهاى شكل و شيوه قرآنى و ارزشهاى هنرى والاى آن دور از اهتمام اين مترجمان بوده است. تنها دكتر كاريچ بود كه با ترجمه خود گام مهمى به جلو برداشت، چرا كه وى به شيوه قرآن و ارزشهاى ادبى والاى آن نيز اهتمام داشته و معلوم است كه شيوه قرآن و ارزشهاى ادبى آن، به خصوص در سوره‏هاى كوتاه و برخى از سوره‏هاى بلند، آن چنان والاست كه خواننده را دچار شگفتى مى‏كند. به همين سبب است كه ما تعجب مى‏كنيم و اساساً براى ما قابل درك نيست كه چرا مترجمان، بجز دكتر كاريچ، اين زيباييها را هرچند به صورت تفسيرى به زبان مقصد منتقل نكرده‏اند؟
به همين جهت است كه به نظر مى‏رسد اين ترجمه‏ها استوار نيستند، چون چنين متعلق به ترجمه متنى هستند كه از لحاظ زبان مبدأ داراى شكل و شيوه خاصى است، و روشن است كه ترجمه بايد به ويژگيهاى متن اصلى و شيوه آن توجه داشته باشد تا دريافت خواننده ترجمه نزديك به دريافت خواننده متن اصلى باشد؛ به خصوص اگر مترجم خود به ارزشهاى ادبى و شيوه متن واقف باشد اين توجه ضرورى است. اصرار مترجمان بر اينكه بايد تنها مضمون يا معانى منتقل شود، ترجمه‏ها را به سمت و سويى كشانده است كه ميان شكل و محتوا فاصله انداخته‏اند، در حالى كه در قرآن كريم، شكل و محتوا به گونه شگفت‏آورى با هم تناسب دارند.
نتيجه نهايى اين نوع ترجمه‏ها القاى تصورى نادرست از متن قرآن است كه در آن ساختارها و شيوه‏هاى به كاررفته با ارزشهاى ادبى درهم آميخته‏اند. اين ارزشهاى ادبى احياناً در برخى از هماهنگى‏هاى آوايى و قافيه‏ها [در واقع=سجع=فاصله‏ها] بر قواعد لغت برترى دارند و به واسطه همين‏هاست كه بعضى از ويژگيهاى شكلى قرآن مانند آهنگهاى موزون و قافيه‏ها براى شنوندگان تلاوتهاى قرآنى آشكار مى‏گردد، حتى اگر عربى ندانند، و آنان گهگاه كه آيات تكرار مى‏شود از آن بهره مى‏برند، مانند آيه «فَبِأىِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» در سوره الرحمن.
ترجمه‏هايى كه تا اين حد به متن اصلى مشتمل بر شكل و شيوه وفادار نيستند، وظيفه ترجمه اساسى را به خوبى انجام نمى‏دهند، چون آنها در سطحى نيستند كه متن اصلى را ارائه دهند. ترجمه‏هاى مورد بحث فقط مضمون را انتقال داده‏اند، بى‏آنكه زيبايى شكل را، كه خواننده متن اصلى آن را درك مى‏كند، انتقال بدهند. به عبارت ديگر، خوانندگان اين ترجمه‏ها تنها با محتواى قرآن آشنا مى‏شوند و نيازهاى خود را در يادگيرى حقايق دين برطرف مى‏سازند، ولى نياز آنها به درك زيبايى كلام برآورده نمى‏شود، چون آنها نمى‏توانند تصور كنند كه شكل متن اصلى درواقع چگونه است. نتيجه اينكه خوانندگان اين ترجمه‏ها با نوعى يأس روبه‏رو مى‏شوند، چون اين ترجمه‏ها تا حدى خسته‏كننده‏اند و آهنگهاى موزون و سجعها (فاصله‏ها) و ساير عناصر ساختارى را، كه خواننده متن اصلى آنها را درك مى‏كند و به اعجاب مى‏آيد، منعكس نمى‏كنند.
بايد اعتراف كرد مترجمانى كه قرآن را به زبان خودشان كه از نظر شيوه هم كامل است ترجمه مى‏كنند، به آن امكانات لغوى كه در متن اصلى از آن استفاده شده است دسترسى ندارند. در عين حال براى مترجمان لازم است زبان ترجمه را تا آنجا بالا ببرند كه به ارزشهاى ساختارى متن اصلى نزديك باشد، چرا كه متن اصلى بر آن تأكيد دارد.
تا آنجا كه ما مى‏دانيم، نخستين بار در تاريخ فرهنگ عرب، قرآن كريم فاصله ميان شكل و مضمون را كنار گذاشت و بر موازنه ميان اين دو كه نشانگر يك سلسله حقايق كلى و جاودانه بود اهتمام ورزيد. پيش از قرآن، يعنى در اشعار سنتى عرب، فاصله ميان شكل و مضمون به‏روشنى آشكار بود، و محور شعر و هدف شاعران تنها پرداختن به شكل بود و توجه به مضمون در مقايسه با شكل در درجه بعدى قرار داشت، ولى پس از نزول قرآن كريم، رابطه ميان شكل و مضمون در ادبيات عرب به صورت يك موضوع بنيادى درآمد و تا عصر عباس محمود عقاد و «ادبيات برتر» نيز ادامه يافت. اما قرآن كريم اين موضوع را به گونه‏اى موفق به كار گرفته است، به گونه‏اى كه سوره‏هاى آن، هم از لحاظ معانى عميق و كامل است و هم اين معانى را به شكلى ارائه كرده است كه خواننده را تحريك مى‏كند، و با موازنه‏اى كه ميان شكل و مضمون برقرار كرده، نياز دائمى او را به تلاوت متن و شنيدن آن تأمين مى‏كند. به همين جهت است كه ما معتقديم مترجمان نبايد نسبت به انتقال اين ارزشهاى ساختارى كلى كه قرآن در پرتو آنها مفاهيم خاصى را منعكس مى‏كند بى‏توجه باشند.
به عنوان مثال، براى موضوع مورد بحث، سوره فاتحه را مورد توجه قرار مى‏دهيم. در اين سوره كوتاه برخى از عناصر ساختارى آيات را كه از نظر شيوه و شكل بسيار قوى است ملاحظه مى‏كنيم. نخستين چيزى كه در اين سوره مى‏بينيم، طولانى بودن نسبى پنج آيه پياپى آن است كه آهنگ خاصى را القا مى‏كند، و مى‏بينيم آيه پايانى آن كه اندكى از آيات قبلى طولانى‏تر است، تأثيرى را كه آيات قبلى ايجاد كرده بود تا حدى دگرگون مى‏كند، و چون اين آيه در پايان سوره واقع شده آن تأثير معينى را كه در آيات قبلى بود و امكان داشت كه اگر تا آخر سوره ادامه يابد خسته كننده باشد، تغيير مى‏دهد و با اين تغيير، عناصرى از شكل و بلاغت در اين آيه به وجود مى‏آيد و توجه خواننده را به خود جلب مى‏كند.
يكى ديگر از عناصر ساختارى اين آيه تكرار كلمه «صراط» در آغاز آيه و آمدن واژه «الذين» است كه با سجع اساسى مستمر در آيات پيشين مطابق است. يكى ديگر از آنها تكرار كم فاصله «عليهم» است و در آخر آيه نيز «الضالين» آمده كه همان سجع مستمر را اعاده مى‏كند. در اين سوره از آيه نخست تا آيه پايانى سجعى است كه از ادات جمع «ين» تشكيل شده، به استثناى آيات دوم و پنجم كه با «يم» پايان يافته‏اند، و اين پايان در اين دو آيه سجع نخستين را برهم نمى‏زند، چون در تلفظ شباهت زيادى ميان آنها وجود دارد.
در اين فرصت نمى‏توان از ديگر ويژگيهاى ساختارى سوره فاتحه سخن گفت، ولى اشاره ما به آهنگ و سجع براى توجه دادن به اين نكته كافى است كه مترجمان تا چه حد با دشوارى روبه‏رو هستند و يكى از وظايف مهم آنان توجه به ويژگيهاى ساختارى متن است و اينكه آنها بايد تمام امكانات زبانى خود را به كار گيرند تا ترجمه شان به متن اصلى نزديك شود.
معلوم است كه سوره فاتحه تنها سوره‏اى نيست كه از نظر سجع و هماهنگى برجسته است، بلكه بيشتر سوره‏هاى كوتاه نيز اين برجستگى را دارند و حتى در برخى از سوره‏هاى بلند نيز عنصر سجع را ملاحظه مى‏كنيم و به همين سبب چيز غريبى نيست كه مى‏بينيم خوانندگان ترجمه‏هاى قرآن از شيوه بد ترجمه‏ها دچار شگفتى نمى‏شوند، چون آنها با اسلوب متن اصلى آشنايى ندارند. در همين حال از اظهارات مستشرق ايتاليايى فرانچسكو گابريلى[4] تكان خورديم؛ او در كتاب خود تاريخ الادب العربى (1954) اظهار كرده كه ارزشهاىشيوه قرآنى براى او نامفهوم است و شيوه قرآن در نظر او از هر گونه ارزشى خالى است و قرآن از نظر تعبير، خشن و آشفته و خسته‏كننده است و او از اين اعتقاد مسلمانان كه مى‏گويند از نظر شيوه بيان نمى‏توان مانند قرآن را آورد، رنج مى‏برد.
معلوم است كه برخى از مستشرقان كه به سبب بحثهايشان در ادبيات عرب، حق بزرگى دارند، از اين آثار ترجمه‏هايى را ارائه كرده‏اند ولى هرگز به شكل زيباى اين آثار اهتمام نورزيده‏اند ولذا مى‏بينيم ترجمه آنها از اين نظر شباهتى به متن اصلى ندارد. به طور مثال مى‏توانيم از ترجمه هزاران بيت از الف ليلة و ليلة (هزار و يك شب) توسط همان گابريلى ياد كنيم. اين ابيات در متن اصلى شكلى زيبا دارد ولى در ترجمه اين مستشرق هيچ‏گونه قافيه و وزن و هماهنگى با متن اصلى ديده نمى‏شود و هرگز شباهتى به ابيات اصلى كه در آنها به شكل اهتمام فراوان داده شده است ندارد.
به رغم اينكه در بوسنى و هرزه‏گوين ترجمه‏هاى كاملى از قرآن كريم وجود دارد، اين فرصت به خوانندگان داده نشده كه ترجمه‏اى را بخوانند كه از نظر شكل و اسلوب به طور جدى پيرو متن اصلى باشد، تا اينكه ترجمه اخير توسط دكتر انيس كاريچ كه مهارت و ذوق دقيقى در زبان مادرى‏اش دارد، منتشر شد. در عين حال ما معتقديم كه امكان پيشرفتهاى بيشترى در اين زمنيه وجود دارد. البته پديد آمدن ترجمه نهايى از ميان بهترين آثار موجود در ميراث بشرى [نيز غالباً] امكان‏پذير نيست.
چنين مى‏نمايد كه ترجمه‏هاى بوسنيايى قرآن به ايجاز متن اصلى ملتزم بوده‏اند و لذا برخى از مترجمان ناچار شده‏اند كه توضيحاتى را ميان پرانتز اضافه كنند و اين توضيحات به دشوارىِ خواندن ترجمه منجر مى‏شود، چرا كه نه تنها امتيازات ساختار متن اصلى را منتقل نمى‏سازند، بلكه حتى خواننده را از آن دور مى‏كنند. دكتر انيس كاريچ از شيوه‏هاى منفى دورى جسته و سعى كرده هماهنگى‏هاى موجود در متن اصلى را به ترجمه خود منتقل كند و ملاحظات و توضيحات را بيرون از متن ترجمه قرار دهد. لازم است در اينجا به اين نكته اشاره كنيم كه وى ترجمه‏اش را با تفسير خود همراه ساخته و اين نخستين تفسير قرآن به زبان بوسنيايى است.
در پايان بايد گفت كه از اطلاعات به دست آمده از ترجمه‏هاى قرآن به زبان بوسنيايى چنين برمى‏آيد كه در ترجمه‏اى كه بخواهد از هر جهت موفقيت‏آميز باشد، تنها تخصص در علوم دينى كافى نيست، بلكه ضرورت دارد كه مترجم علاوه بر علوم دينى، شرايط ديگرى هم داشته باشد كه در رأس آنها ذوق ادبى و درك لطيف ارزشهاى ادبى به طور عام و اسلوب قرآن به طور خاص است. البته اين شرايط در يك نفر جمع نمى‏شود و لذا بهتر است گروهى از كارشناسان به طور جمعى به ترجمه قرآن كريم بپردازند.

پی نوشت ها:

[1]. اين مقاله در سال 1419 ق برابر با 1998 م، در سمينارى كه در دانشگاه آل البيت اردن برگزار شد به زبان عربى ارائه گرديده است كه ترجمه آن را در اينجا از نظر مى‏گذرانيد.
[1]. اين مقاله در سال 1419 ق برابر با 1998 م، در سمينارى كه در دانشگاه آل البيت اردن برگزار شد به زبان عربى ارائه گرديده است كه ترجمه آن را در اينجا از نظر مى‏گذرانيد.
[2]1. Mico Ljubibratic.
[3]2. Enes Karic.
[4]1. Francesco Gabrieli.