تاكنون شش ترجمه كامل از قرآن كريم به زبان يوگوسلاوى سابق منتشر شده كه پنج تاى آنها به زبان مردم بوسنى است كه حدود دو ميليون نفر هستند. به نظر ما نمىتوان اين مسئله را تصادفى گرفت، بلكه لازم است بدانيم كه اين كار نتيجه يك حقيقت تاريخى مهم است و آن اينكه اسلام از زمان عثمانيها تاكنون همواره در بوسنى و هرزهگوين بيشتر از ساير اديان گسترش داشته است و به همين جهت مسلمانان نياز مستمرى به آشنايى با معانى قرآن كريم داشتهاند. يكى از نكات قابل توجه اين است كه نخستين مترجم قرآن در يوگوسلاوى به نام ميكولوبيبراتيچ فردى مسيحى بوده است.[2] وى در سال 1895 قرآن را از زبان فرانسه به زبانبوسنيايى ترجمه كرد كه اين امر در بحث ما استثنا نيست، چه اين كار نيز انگيزههاى دينى داشته است.
وجه اشتراك همه اين ترجمهها، از نخستين ترجمه كه توسط ميكو لوبيبراتيچ انجام شده تا آخرين ترجمه كه توسط دكتر انيس كاريچ[3] استاد تفسير دانشكده علوم اسلامى درسارايِوو صورت گرفته، بيش از هر چيز انگيزه دينى مترجمان و گرايش آنها به انتقال مفاهيم قرآن است. اين ترجمههاى نسبتاً گوناگون به خوبى نشان مىدهند كه مترجمان بعدى همواره مىخواستهاند در نقل معانى قرآن كريم، با بهترين صورت ممكن به زبان خودشان، بر اسلاف خود پيشى بگيرند. به همين دليل اين ترجمهها خالى از هر گونه كوششى در كشف ارزشهاى ادبى و ساختارى متن قرآن است، زيرا اين مترجمان تنها كوشيدهاند معانى دينى و شرعى قرآن را ترجمه كنند. از اين رو مىبينيم به برخى از مترجمان ايراد گرفته مىشود كه آنان جوهر و جرئت دستيابى به ساختار قرآن كريم را ندارند چون نمىتوانند آن را به زبان خود انتقال دهند. اين در حالى است كه مترجمان تأكيد دارند كه تنها هدف آنان ترجمه و نقل مفاهيم قرآنى است.
شك نيست كه اين جهتگيرى مترجمان تأثير بسيارى در بهتر شدن اين ترجمهها داشته است، هرچند باعث محدود شدن دريافت خوانندگان اين ترجمهها از قرآن نيز شده است، چون آنها قرآن را فقط از لابهلاى اين ترجمهها شناختهاند و امتيازهاى شكل و شيوه قرآنى و ارزشهاى هنرى والاى آن دور از اهتمام اين مترجمان بوده است. تنها دكتر كاريچ بود كه با ترجمه خود گام مهمى به جلو برداشت، چرا كه وى به شيوه قرآن و ارزشهاى ادبى والاى آن نيز اهتمام داشته و معلوم است كه شيوه قرآن و ارزشهاى ادبى آن، به خصوص در سورههاى كوتاه و برخى از سورههاى بلند، آن چنان والاست كه خواننده را دچار شگفتى مىكند. به همين سبب است كه ما تعجب مىكنيم و اساساً براى ما قابل درك نيست كه چرا مترجمان، بجز دكتر كاريچ، اين زيباييها را هرچند به صورت تفسيرى به زبان مقصد منتقل نكردهاند؟
به همين جهت است كه به نظر مىرسد اين ترجمهها استوار نيستند، چون چنين متعلق به ترجمه متنى هستند كه از لحاظ زبان مبدأ داراى شكل و شيوه خاصى است، و روشن است كه ترجمه بايد به ويژگيهاى متن اصلى و شيوه آن توجه داشته باشد تا دريافت خواننده ترجمه نزديك به دريافت خواننده متن اصلى باشد؛ به خصوص اگر مترجم خود به ارزشهاى ادبى و شيوه متن واقف باشد اين توجه ضرورى است. اصرار مترجمان بر اينكه بايد تنها مضمون يا معانى منتقل شود، ترجمهها را به سمت و سويى كشانده است كه ميان شكل و محتوا فاصله انداختهاند، در حالى كه در قرآن كريم، شكل و محتوا به گونه شگفتآورى با هم تناسب دارند.
نتيجه نهايى اين نوع ترجمهها القاى تصورى نادرست از متن قرآن است كه در آن ساختارها و شيوههاى به كاررفته با ارزشهاى ادبى درهم آميختهاند. اين ارزشهاى ادبى احياناً در برخى از هماهنگىهاى آوايى و قافيهها [در واقع=سجع=فاصلهها] بر قواعد لغت برترى دارند و به واسطه همينهاست كه بعضى از ويژگيهاى شكلى قرآن مانند آهنگهاى موزون و قافيهها براى شنوندگان تلاوتهاى قرآنى آشكار مىگردد، حتى اگر عربى ندانند، و آنان گهگاه كه آيات تكرار مىشود از آن بهره مىبرند، مانند آيه «فَبِأىِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» در سوره الرحمن.
ترجمههايى كه تا اين حد به متن اصلى مشتمل بر شكل و شيوه وفادار نيستند، وظيفه ترجمه اساسى را به خوبى انجام نمىدهند، چون آنها در سطحى نيستند كه متن اصلى را ارائه دهند. ترجمههاى مورد بحث فقط مضمون را انتقال دادهاند، بىآنكه زيبايى شكل را، كه خواننده متن اصلى آن را درك مىكند، انتقال بدهند. به عبارت ديگر، خوانندگان اين ترجمهها تنها با محتواى قرآن آشنا مىشوند و نيازهاى خود را در يادگيرى حقايق دين برطرف مىسازند، ولى نياز آنها به درك زيبايى كلام برآورده نمىشود، چون آنها نمىتوانند تصور كنند كه شكل متن اصلى درواقع چگونه است. نتيجه اينكه خوانندگان اين ترجمهها با نوعى يأس روبهرو مىشوند، چون اين ترجمهها تا حدى خستهكنندهاند و آهنگهاى موزون و سجعها (فاصلهها) و ساير عناصر ساختارى را، كه خواننده متن اصلى آنها را درك مىكند و به اعجاب مىآيد، منعكس نمىكنند.
بايد اعتراف كرد مترجمانى كه قرآن را به زبان خودشان كه از نظر شيوه هم كامل است ترجمه مىكنند، به آن امكانات لغوى كه در متن اصلى از آن استفاده شده است دسترسى ندارند. در عين حال براى مترجمان لازم است زبان ترجمه را تا آنجا بالا ببرند كه به ارزشهاى ساختارى متن اصلى نزديك باشد، چرا كه متن اصلى بر آن تأكيد دارد.
تا آنجا كه ما مىدانيم، نخستين بار در تاريخ فرهنگ عرب، قرآن كريم فاصله ميان شكل و مضمون را كنار گذاشت و بر موازنه ميان اين دو كه نشانگر يك سلسله حقايق كلى و جاودانه بود اهتمام ورزيد. پيش از قرآن، يعنى در اشعار سنتى عرب، فاصله ميان شكل و مضمون بهروشنى آشكار بود، و محور شعر و هدف شاعران تنها پرداختن به شكل بود و توجه به مضمون در مقايسه با شكل در درجه بعدى قرار داشت، ولى پس از نزول قرآن كريم، رابطه ميان شكل و مضمون در ادبيات عرب به صورت يك موضوع بنيادى درآمد و تا عصر عباس محمود عقاد و «ادبيات برتر» نيز ادامه يافت. اما قرآن كريم اين موضوع را به گونهاى موفق به كار گرفته است، به گونهاى كه سورههاى آن، هم از لحاظ معانى عميق و كامل است و هم اين معانى را به شكلى ارائه كرده است كه خواننده را تحريك مىكند، و با موازنهاى كه ميان شكل و مضمون برقرار كرده، نياز دائمى او را به تلاوت متن و شنيدن آن تأمين مىكند. به همين جهت است كه ما معتقديم مترجمان نبايد نسبت به انتقال اين ارزشهاى ساختارى كلى كه قرآن در پرتو آنها مفاهيم خاصى را منعكس مىكند بىتوجه باشند.
به عنوان مثال، براى موضوع مورد بحث، سوره فاتحه را مورد توجه قرار مىدهيم. در اين سوره كوتاه برخى از عناصر ساختارى آيات را كه از نظر شيوه و شكل بسيار قوى است ملاحظه مىكنيم. نخستين چيزى كه در اين سوره مىبينيم، طولانى بودن نسبى پنج آيه پياپى آن است كه آهنگ خاصى را القا مىكند، و مىبينيم آيه پايانى آن كه اندكى از آيات قبلى طولانىتر است، تأثيرى را كه آيات قبلى ايجاد كرده بود تا حدى دگرگون مىكند، و چون اين آيه در پايان سوره واقع شده آن تأثير معينى را كه در آيات قبلى بود و امكان داشت كه اگر تا آخر سوره ادامه يابد خسته كننده باشد، تغيير مىدهد و با اين تغيير، عناصرى از شكل و بلاغت در اين آيه به وجود مىآيد و توجه خواننده را به خود جلب مىكند.
يكى ديگر از عناصر ساختارى اين آيه تكرار كلمه «صراط» در آغاز آيه و آمدن واژه «الذين» است كه با سجع اساسى مستمر در آيات پيشين مطابق است. يكى ديگر از آنها تكرار كم فاصله «عليهم» است و در آخر آيه نيز «الضالين» آمده كه همان سجع مستمر را اعاده مىكند. در اين سوره از آيه نخست تا آيه پايانى سجعى است كه از ادات جمع «ين» تشكيل شده، به استثناى آيات دوم و پنجم كه با «يم» پايان يافتهاند، و اين پايان در اين دو آيه سجع نخستين را برهم نمىزند، چون در تلفظ شباهت زيادى ميان آنها وجود دارد.
در اين فرصت نمىتوان از ديگر ويژگيهاى ساختارى سوره فاتحه سخن گفت، ولى اشاره ما به آهنگ و سجع براى توجه دادن به اين نكته كافى است كه مترجمان تا چه حد با دشوارى روبهرو هستند و يكى از وظايف مهم آنان توجه به ويژگيهاى ساختارى متن است و اينكه آنها بايد تمام امكانات زبانى خود را به كار گيرند تا ترجمه شان به متن اصلى نزديك شود.
معلوم است كه سوره فاتحه تنها سورهاى نيست كه از نظر سجع و هماهنگى برجسته است، بلكه بيشتر سورههاى كوتاه نيز اين برجستگى را دارند و حتى در برخى از سورههاى بلند نيز عنصر سجع را ملاحظه مىكنيم و به همين سبب چيز غريبى نيست كه مىبينيم خوانندگان ترجمههاى قرآن از شيوه بد ترجمهها دچار شگفتى نمىشوند، چون آنها با اسلوب متن اصلى آشنايى ندارند. در همين حال از اظهارات مستشرق ايتاليايى فرانچسكو گابريلى[4] تكان خورديم؛ او در كتاب خود تاريخ الادب العربى (1954) اظهار كرده كه ارزشهاىشيوه قرآنى براى او نامفهوم است و شيوه قرآن در نظر او از هر گونه ارزشى خالى است و قرآن از نظر تعبير، خشن و آشفته و خستهكننده است و او از اين اعتقاد مسلمانان كه مىگويند از نظر شيوه بيان نمىتوان مانند قرآن را آورد، رنج مىبرد.
معلوم است كه برخى از مستشرقان كه به سبب بحثهايشان در ادبيات عرب، حق بزرگى دارند، از اين آثار ترجمههايى را ارائه كردهاند ولى هرگز به شكل زيباى اين آثار اهتمام نورزيدهاند ولذا مىبينيم ترجمه آنها از اين نظر شباهتى به متن اصلى ندارد. به طور مثال مىتوانيم از ترجمه هزاران بيت از الف ليلة و ليلة (هزار و يك شب) توسط همان گابريلى ياد كنيم. اين ابيات در متن اصلى شكلى زيبا دارد ولى در ترجمه اين مستشرق هيچگونه قافيه و وزن و هماهنگى با متن اصلى ديده نمىشود و هرگز شباهتى به ابيات اصلى كه در آنها به شكل اهتمام فراوان داده شده است ندارد.
به رغم اينكه در بوسنى و هرزهگوين ترجمههاى كاملى از قرآن كريم وجود دارد، اين فرصت به خوانندگان داده نشده كه ترجمهاى را بخوانند كه از نظر شكل و اسلوب به طور جدى پيرو متن اصلى باشد، تا اينكه ترجمه اخير توسط دكتر انيس كاريچ كه مهارت و ذوق دقيقى در زبان مادرىاش دارد، منتشر شد. در عين حال ما معتقديم كه امكان پيشرفتهاى بيشترى در اين زمنيه وجود دارد. البته پديد آمدن ترجمه نهايى از ميان بهترين آثار موجود در ميراث بشرى [نيز غالباً] امكانپذير نيست.
چنين مىنمايد كه ترجمههاى بوسنيايى قرآن به ايجاز متن اصلى ملتزم بودهاند و لذا برخى از مترجمان ناچار شدهاند كه توضيحاتى را ميان پرانتز اضافه كنند و اين توضيحات به دشوارىِ خواندن ترجمه منجر مىشود، چرا كه نه تنها امتيازات ساختار متن اصلى را منتقل نمىسازند، بلكه حتى خواننده را از آن دور مىكنند. دكتر انيس كاريچ از شيوههاى منفى دورى جسته و سعى كرده هماهنگىهاى موجود در متن اصلى را به ترجمه خود منتقل كند و ملاحظات و توضيحات را بيرون از متن ترجمه قرار دهد. لازم است در اينجا به اين نكته اشاره كنيم كه وى ترجمهاش را با تفسير خود همراه ساخته و اين نخستين تفسير قرآن به زبان بوسنيايى است.
در پايان بايد گفت كه از اطلاعات به دست آمده از ترجمههاى قرآن به زبان بوسنيايى چنين برمىآيد كه در ترجمهاى كه بخواهد از هر جهت موفقيتآميز باشد، تنها تخصص در علوم دينى كافى نيست، بلكه ضرورت دارد كه مترجم علاوه بر علوم دينى، شرايط ديگرى هم داشته باشد كه در رأس آنها ذوق ادبى و درك لطيف ارزشهاى ادبى به طور عام و اسلوب قرآن به طور خاص است. البته اين شرايط در يك نفر جمع نمىشود و لذا بهتر است گروهى از كارشناسان به طور جمعى به ترجمه قرآن كريم بپردازند.
[1]. اين مقاله در سال 1419 ق برابر با 1998 م، در سمينارى كه در دانشگاه آل البيت اردن برگزار شد به زبان عربى ارائه گرديده است كه ترجمه آن را در اينجا از نظر مىگذرانيد.
[1]. اين مقاله در سال 1419 ق برابر با 1998 م، در سمينارى كه در دانشگاه آل البيت اردن برگزار شد به زبان عربى ارائه گرديده است كه ترجمه آن را در اينجا از نظر مىگذرانيد.
[2]1. Mico Ljubibratic.
[3]2. Enes Karic.
[4]1. Francesco Gabrieli.