تمام فرقههای اسلامی اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع) در بسیاری از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسیر و مسائل اخلاقی، پیشگام و پیشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشهچینی کردند. شیخ مفید می گوید:
«راویان حدیث، اصحاب مورد اطمینان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتی که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کردهاند».[1]
آنان هر چه از امام میشنیدند، طبق دستور خود حضرت آن را مینوشتند. رسالههای متعدد و کتابهای بیشماری منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بیش از چهارصد اثر است.[2]
آنچه پیش رو دارید، نمونههایی از روایات تفسیری است که در مورد تفسیر و تأویل قرآن از آن حضرت به یادگار مانده است. امید که راهگشا و سازنده باشد.
امام صادق(ع) نکات کلیدی و مهمی دربارۀ قرآن بیان فرموده است که در هر زمان میتواند راهگشا و کارساز باشد.
یکی از پرسشهای همیشگی این است که: آیا قرآن تمام علوم بشری را در خود جای داده است؟ از ظاهر آیات قرآن فهمیده می شود که قرآن، بیانگر هر تری و خشکی: )لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ([3]، و تبیان هر چیزی است.[4]
علامه طباطبائی میگوید: مراد از «هر چیزی»، امور مربوط به هدایت بشر است؛ یعنی معارف حقیقی مربوط به دنیا، مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصّهها و مواعظ.[5]
در تفسیر نمونه میخوانیم:
با توجه به وسعت مفهوم «کلّ شَیء»، به خوبی میتوان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است، ولی از این نکته که قرآن کتاب تربیتی و انسان سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبههای معنوی و مادی نازل شده است، روشن میشود که منظور از «همه چیز» تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن دایرة المعارف بزرگی است که تمام جزئیات علوم ریاضی، جغرافیایی، شیمی، فیزیک و مانند آن در آن آمده است. البته قرآن دعوت کلی به کسب همه علوم و دانشها کرده و تمام دانشها مشمول این دعوت کلی است. به علاوه، گاهگاهی به تناسب بحثهای توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمتهای حساسی از علوم و دانشها برداشته است، ولی با این حال، آنچه قرآن برای آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل میدهد، همان مسئله انسان سازی است و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.[6]
تمام این سخنان به نوعی برگرفته از سخنان امامان خصوصاً حضرت صادق(ع) ذیل این آیه است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«إِنّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلّ شَيْء[7]ٍ حَتّى وَ اللّهِ مَا تَرَكَ اللّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتّى لَا يَسْتَطِيع عَبْدٌ أن يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلّا وَ قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ؛[8] خداوند تبارک و تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند، چیزی که مورد نیاز مردم بوده است، کم نگذارده است، تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل میشد، مگر اینکه در قرآن نازل شده است».[9]
چنان که پدر بزرگوارش حضرت امام باقر(ع) نیز فرمود:
«خداوند متعال چیزی را که مورد نیاز این امت است، در کتابش فروگذار نکرده است و برای رسولش تبیین کرده است و برای هر چیزی حدّی قرار داده و دلیل روشنی برای آن نهاده و برای هر کسی که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتی قرار داده است».
معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:
«هیچ امری نیست که دو نفر با هم در آن اختلاف کنند، مگر آنکه اصلی برای (حلّ) آن در قرآن وجود دارد، ولی عقول مردان به آن نمیرسد».[10]
از این روایت و روایات دیگری که از حضرت صادق(ع) رسیده، میتوان برداشت کرد که همه چیز در قرآن بیان شده است، منتها فهم تمام آن در حیطه فهم بشر غیر معصوم نیست.
عبد الاعلی بن اعین میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود:
«من کتاب خدا را میدانم. در آن آغاز خلقت و آنچه تا قیامت خواهد بود، آمده است. در آن خبر آسمان و زمین، خبر بهشت و جهنم، و خبر گذشته و حال وجود دارد و من این را به گونهای که به کف دستم نگاه میکنم، میدانم. به راستی خداوند فرمود: )فیه تبیان كُلِّ شَيْءٍ(؛ «در قرآن بیان همه چیز است».[11]
در حدیث دیگر فرمود: «به راستی میدانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. میدانم آنچه در بهشت است، و میدانم آنچه در دوزخ است، و می دانم آنچه تا قیامت خواهد بود».
آن گاه لحظهای ساکت شد. سپس احساس کرد که شنوندگان تعجب کردهاند و این سخن برایشان گران آمده است؛ بنابراین فرمود: همۀ اینها را از کتاب خداوند عزوجل میدانم؛ زیرا خدای تعالی دربارۀ کتابش میفرماید: ) تِبْيانًا لِكُلِّ شَيْءٍ(.[12]
این روایات در کنار روایاتی که قرآن را دارای بطونی میدانند که فقط پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) به آن آگاهی دارند، نتیجه میدهند که مسائل و علوم فراوانی در بطن قرآن وجود دارد که به جز ائمه(ع) کسی به آنها دسترسی ندارد.
ابواسامه میگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم و در نزد او مردی از مغیریّه[13] هم حضور داشت که از سنتها و مستحبات پرسش کرد. حضرت فرمود:
«هیچ چیزی نیست که فرزند آدم به آن محتاج باشد، مگر اینکه از طرف خداوند و رسولش رسیده است. اگر چنین نبود، خداوند به وسیله ما احتجاج نمیکرد به آنچه احتجاج کرده است».
مغیری گفت: به چه احتجاج کرده است؟! حضرت صادق(ع) فرمود: «امروز دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم».[14]
(از این سخن معلوم میشود که خداوند با طرح امامت، دین را کامل و حجّت را هم بر مردم تمام کرده است).
در عصر ما این پرسش فراوان مطرح میشود که: چگونه کتابی که مربوط به 1400سال قبل است، میتواند جامعه پیشرفته قرن حاضر را اداره کند؟ از حضرت امام صادق(ع) نیز سؤال شد که: چگونه قرآن با وجود انتشار یافتن و گذشت زمان، جز تازگی چیزی بر آن اضافه نمیشود؟ فرمود:
«لاَنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزمانٍ دُونَ زمانٍ وَلا لناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی کُلِّ زمانٍ جَدیدٌ و َ عِنْدَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ إِلی یَوْم الْقیامة؛[15] برای اینکه خدای بلند مرتبه آن را برای زمان خاص و مردمی خاص قرار نداده. بدین رو، قرآن در هر زمان تازه و در نزد هر قومی جدید است تا روز قیامت».
یعنی خداوند قرآن را به گونهای نازل فرموده که با همه زمانها سازگار باشد و نیازهای همه انسانها را برآورده سازد؛ چرا که قرآن با بیان قواعد و قوانین کلّی و حضور امامت در کنار آن و ادامه اجتهاد در زمان غیبت، به گونهای نازل شده است که قابلیت دارد با استخراج و تطبیق بر مصداقهای جدید، جوابگوی نیاز هر عصر و زمانی باشد.
آشنایی با قرآن ـ که کاملترین کتاب الهی است ـ به عنوان واجب کفایی، لازم و واجب است. حضرت صادق(ع) فرمود:
«یَنْبَغی أنْ لایَمُوت المؤمِنُ حَتّی یتَعَلَّمَ القُرآنَ اَوْ یَکُونَ فی تَعَلُّمِهِ؛ سزاوار است که مؤمن نمیرد، مگر آنکه قرآن را فراگرفته باشد یا در حال فراگیری آن باشد».
ظاهراً مراد از تعلّم، صرف روخوانی نیست، بلکه فراگیری مضامین قرآن و آشنایی با دستورهای آن و در نتیجه، عمل کردن به آن است. شاهد این مدّعا، تفسیری است که حضرت در ذیل آیۀ تلاوت بیان کرده است؛ آنجا که درباره سخن خداوند: )الذین آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقّ تِلاوَتِهِ([16] فرمود:
«آیات قرآن را به ترتیل میخوانند و معانی آن را میفهمند و به احکام قرآن عمل میکنند، و به وعدهاش امید میبندند و از عذابهای آن میترسند، و به قصههای آن تمثل میجویند، و از مثلهای آن عبرت میگیرند، و اوامر آن را انجام میدهند، و از نواهی آن دوری میکنند. به خدا سوگند که تلاوت فقط حفظ آیات قرآن و بیان حروف و تلاوت سورههای آن نیست ... مردم حروف قرآن را حفظ کردند (و زیبا خواندند) ، ولی حدود آن را تباه کردند؛ بلکه (هدف از تلاوت،) تدبر در آیات قرآن است که خداوند فرمود: کتاب مبارکی بر تو نازل کردیم تا در آن تدبّر کنند[17]».[18]
وقتی که تلاوت فقط خواندن نباشد و همراه با فهم و تدبّر و عمل باشد، به طریق اولی تعلّم آن نیز باید توأم با درک و عمل باشد.
قرآن کریم میفرماید:
)فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشّيْطانِ الرّجيمِ([19]؛
«هر گاه قرآن خواندی، پس به خدا از شیطان رجیم پناه ببر».
از امام صادق(ع) دربارۀ استعاذه و پناه بردن به خداوند در آغاز هر سوره، سؤال شد. فرمود:
«نَعَمْ فتَعوَّذْ باللهِ مِنَ الشیطان الرجیم (وَ ذَکَرَ اَنَّ الرَّجیم اَخْبَثُ الشّیاطینَ)؛ بلی. پس، از شیطان رانده شده، به خدا پناه ببر، (و یادآور شد که رجیم، خبیثترین شیاطین است)».[20]
و همچنین آن حضرت دربارۀ لزوم گوش فرادادن به قرآن به هنگام تلاوت آن به وسیله دیگران فرمود:
«نَعَم إذا قُِریءَ القرآنُ عِندَکَ فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْکَ الاسْتِماعُ و الإنصاتُ؛[21] بلی، وقتی قرآن در نزد شما خوانده میشود، واجب و لازم است که گوش کنید و ساکت باشید».
از انحرافات خطرناکی که در جامعه بعد از پیامبر اکرم(ص) به وجود آمد و تا امروز ادامه داشته است، تفسیر به رأی و تحمیل آرا بر قرآن است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«قال الله جلَّ جلاله: ما آمَنَ بی مَنْفَسَّرَ بِرَأیهِ کَلامی؛ خداوند جلیل فرموده است: به من ایمان نیاورده است کسی که کلام مرا (قرآن) تفسیر به رأی کند».
امام صادق(ع) نیز بر این امر به عنوان امر کلیدی تأکید ورزیده است؛ از جمله فرموده:
«مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیهِ فَأصابَ لم یُؤجَرْ و اِنْ أخْطأَ کان إثْمُهُ عَلَیْه؛ کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است».[22]
مردی انصاری از امام صادق(ع) پرسید: گروهی از مردم روایت کردهاند که رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اِخْتلافَ اُمَّتی رَحْمَةٌ؛ اختلاف امت من رحمت است». حضرت فرمود: راست میگویند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع و اتفاقشان عذاب است؟ حضرت فرمود: «مقصود چیزی نیست که تو رفتهای و دیگران رفتهاند، اینکه خدا فرمود: )فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ([23]؛ «چرا از هر طایفه، گروهی کوچ نمیکنند تا در دین تفقه کنند و بعد از برگشتن، قومشان را (از عذاب الهی) بترسانند». پس خداوند به مردم امر کرده است که به سوی رسول خدا بکوچند و نزد او رفت و آمد کنند تا بیاموزند، آن گاه به سوی قوم خویش برگردند و آنها را (از مسائل دینی) آگاه سازند. همانا مقصود پیامبر (از اختلاف)، رفت و آمد به شهرها ]ی دور و نزدیک[ است، نه اختلاف در دین؛ زیرا دین، یکی است. همانا دین، یکی است».[24]
با تفسیر امام، دو شبهه مهم حل میشود:
مراد از « اِخْتلافُ اُمَّتی...»، اختلاف و نزاع امت نیست، بلکه مقصود رفت و آمد مردم از شهرهای دور و نزدیک به محضر پیامبر اکرم(ص) برای فراگیری مسائل دینی است.
شبهه دوم که اکنون نیز گاهی مطرح میشود، این است که: چرا فقط به انذار و ترساندن اشاره شده؛ در حالی که علما در کنار انذار، بشارت هم می دهند و چنانکه پیامبر اکرم(ص) «بشیر و نذیر» بود، علما نیز وارث همان پیامبرند؟! امام صادق(ع) این شبهه را این گونه حل میکند که مراد از «لِيُنْذِِرُوا»، «ِیُعَلِّموهم» است و در تعلیم، هم تبشیر وجود دارد و هم انذار، هم بیان اوامر خداوند است همراه با پاداشهای آن، و هم بیان نواهی است که ارتکاب آن مستوجب عذاب است.
امام صادق(ع) فرمود:
«همانا اهل جهنم در جهنّم خالد و جاوداناند؛ چون نیات آنها در دنیا این بود که اگر دنیا ابدی بود، تا ابد خدا را عصیان کنند و همانا اهل بهشت در آن جاوداناند؛ چون نیّات آنها در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی بمانند، همیشه خدا را اطاعت کنند. بر اساس نیّت است که هر دو گروه مخلّدند».
سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد: )قُلْ كُلّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه(. و فرمود: «علی نیّته؛[25] اینکه هر کس بر شاکلهاش عمل میکند؛ یعنی بر اساس نیتش عمل میکند».
با این تفسیر، معنای روایاتی که نیت را اساس کارها میداند، روشن میشود؛ از جمله «إنَّما اْلاَعمالُ بِالنِیّات؛ همانا اعمال بر اساس نیات است» و «اَلِنّیَةُ اَساسُ العَمَلِ».[26]
از بحثهایی که همیشه مطرح بوده است، این مطلب است که: انسان برای چه آفریده شده است و هدف از خلقت او چیست؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم؟
امام علی(ع) فرمود:
«خداوند رحمت کند انسانی را که آنچه لازم است، برای نفس خود تهیّه کند و خویشتن را برای قبر آماده سازد؛ انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز میگردد».[27]
امروزه نیز این پرسش به صورت جدّی در تمام جوامع مطرح است. «ژان خوارستی»، دانشمند آلمانی، میگوید:
«هر چه بشریت ترقی میکند، این سؤال بیشتر مطرح میشود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد».[28]
قرآن کریم گاه هدف خلقت را رسیدن به بندگی میداند:
)وَ ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ([29].
«ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ» این بخوان
جز عبادت نیست مقصود از جهان
و گاه هدف، شناخت قدرت الهی بیان شده است:
)اللّهُ الّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنّ يَتَنَزّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنّ لِتَعْلَمُوا أَنّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ(.[30]
و زمانی امتحان و آزمایش دانسته شده است که میفرماید:
)الّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً([31]؛
«خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک، بهتر عمل میکنید».
در آیهای دیگر نیز هدف خلقت را قرب و رحمت الهی دانسته، میفرماید:
)وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ([32]؛
«مردم پیوسته در اختلافاند، مگر آنانی که خدا به آنان رحمت آورده و برای همین آنها را آفریده است».
این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح بود. ملحدی از حضرتش پرسید: خدا برای چه هدفی خلق را آفریده است؛ در حالی که احتیاجی به آنها ندارد و مجبور به خلق مخلوق نیز نبود و عبث و بیهودگی و بازیچه گرفتن مخلوق، لایق شأن او نیست؟ حضرت فرمود:
«خَلَقَهُمْ لإظْهارِ حِکْمَتِهِ و َ اِنفاذِ عِلْمِهِ و اِمضاء تَدْبیره؛ خداوند مخلوقات را آفرید تا حکمت خویش را بنمایاند، و علمش را نشان دهد، و تدبیرش را به تأیید برساند».[33]
همانطور که در آیه قرآن آمده است: «خدا همان است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. او فرمان (خود) را در میان آنها فرود میآورد تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست. به راستی، دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است».[34]
امام صادق(ع) در ذیل آیه )وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ([35]، فرمود:
«خَلَقَهُمْ لِیَفْعَلوا ما یَسْتَوْجِبُونَ بِه رَحْمَةَ الله فَیَرْحَمْهُم؛ خداوند آنها را آفرید تا آنچه را که با آن مستحق رحمت الهی میشوند، انجام دهند، پس او به آنها رحمت آورد».[36]
در کلام حضرت صادق(ع) هدف خلقت، اظهار حکمت الهی، شناخت علم بیپایان الهی، تثبیت تدبیر او، امتحان مردم و رسیدن به رحمت و قرب الهی است.
در جمعبندی نهایی، اهداف مذکور را میتوان چنین خلاصه کرد: خداوند به انسان اختیار داد و او را بر سر دو راهی گذاشت تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایه آن به رحمت الهی و سعادت دست یابد. و چون هر گونه رحمتی در نزدیکی به خداست، میتوان گفت: هدف نهایی از آفرینش انسان، همان قرب الهی است و آزمایش انسان و پرستش خدا، وسیله و لازمه رسیدن به این هدف نهایی است.[37]
حضرت صادق(ع) در تفسیر آیه )إِلاّ مَنْ أَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ(، فرمود:
«قلب سلیم، قلبی است که خدای خویش را ملاقات کند، در حالی که در آن (محبت) غیر از خدا نباشد و هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، (از ارزش) ساقط است».[38]
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«هُوَ القَلْبُ الّذی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُنیا؛ قلب سلیم، قلبی است که از حب دنیا سالم باشد».
اما «ختم قلب» چیست؟ امام صادق(ع) فرمود:
«برای تو قلب و گوشهایی است و به راستی خداوند هر گاه ارادۀ هدایت کسی را داشته باشد، گوشهای قلب او را باز میکند و هر گاه غیر آن (گمراهی فرد) را اراده کند، بر گوشهای قلب او مهر میزند که هرگز رستگار نخواهد شد و این است سخن خداوند که فرمود: ) أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها(؛[39] «یا بر قلبها، قفلها زده شده است».
عمرو بن عبید بر امام صادق(ع) وارد شد و این آیه را خواند: )إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ([40] و سپس عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا برایم بیان فرمایید.
آن حضرت، در پاسخ این آیات و روایات را تلاوت فرمود:
1. شرک به خدا: )إِنّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ([41]؛ «خداوند شرک را نمیآمرزد».
2. یأس از رحمت الهی: )لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ([42]؛ «از رحمت خدا ناامید نمیشود».
3. عاق والدین؛ چون عاق، جبار شقی است: )وَ بَرّاً بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبّارًا شَقِيّا([43]؛ «و نیکی به پدر و مادر، و خدا مرا جبار و شقی نیافرید».
4. قتل نفس: )...وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا...([44]؛ «...هر کس مؤمنی را عمداً به قتل برساند...».
5. خوردن مال یتیم: )إِنّ الّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْمًا([45]؛ «کسانی که مال یتیم را از روی ظلم میخورند».
6. فرار از جنگ: )وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ([46]؛ «و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند».
7. خوردن ربا: )الّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا([47]؛ «کسانی که ربا میخورند».
8. سحر: )ولَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ([48]؛ «و میدانستند هر کس خریدار این گونه متاع باشد...».
9. زنا: )وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى([49]؛ «نزدیک زنا نشوید».
10. قسم ناحق: )إِنّ الّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً([50]؛ «بیتردید کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی میفروشند».
11. خیانت: )وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلّ([51]؛ «هر کس خیانت کند، به همراه خیانت میآید».
12. ندادن زکات: ) وَ الّذينَ يَكْنِزُونَ الذّهَبَ وَ الْفِضّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللّهِ([52]؛ «کسانی که طلا و نقره ذخیره میکنند و در راه خدا انفاق نمیکنند».
13. شهادت ناحق و کتمان شهادت: )وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ([53]؛ «و هر کس کتمان شهادت کند، به دل گناهکار است».
14. شرب خمر: پیامبر(ص) فرمود: «شارب خمر، مثل بت پرست است».
15. ترک نماز: پیامبر(ص) فرمود: «هر کس نماز را عمداً ترک کند، از عهد خدا و رسول او بیزاری و برائت جسته است».
16. نقض عهد و قطع صله رحم: )الّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ([54]؛ «آنانی که عهد خدا را نقض کردند».
17. سخن لغو و بیهوده (موسیقی و ...): )وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ([55]؛ «از قول زور، دوری کنید».
18. جرئت بر خدا: )أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ([56]؛ «آیا آنها خود را از مکر الهی در امان میدانند؟».
19. کفران نعمت: )وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنّ عَذابي لَشَديدٌ([57]؛ «اگر کفران کنید، عذابم سخت است».
20. کمفروشی: )وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ([58]؛ «وای بر کمفروشان!».
21. لواط: )الّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ اْلإِثْمِ([59] ؛ «آنهایی که از گناهان بزرگ دوری میکنند».
22. بدعت: پیامبر(ص) فرمود: «کسی که به چهره بدعتگذار تبسم کند، او را بر نابودی دینش یاری کرده است».
با شنیدن این سخنان، عمرو از نزد امام صادق(ع) خارج شد، در حالی که گریه میکرد و میگفت: هلاک شد کسی که میراث شما را غارت کرد و در فضل و علم به منازعه با شما برخاست.[60]
یکی از پرسشهایی که امروزه مطرح است و وهابیّت نیز به شدت به آن دامن میزند، این است که چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟ این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح شد. راوی پرسید: مقصود از این آیه چیست؟ )یا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ( [61]؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید».
حضرت صادق(ع) فرمود:
«إيّانا عنَى خاصة ، أمَرَ جَمِيعَ المُؤمنينَ إِلى يَوْمِ القِيامَة بِطاعتنا؛ خدا فقط ما (اهل بیت) را قصد کرده است و مؤمنان را تا روز قیامت دستور داده که از ما اطاعت کنند».
در جای دیگر فرمود: این آیه دربارۀ علی بن ابیطالب ، حسن و حسین(ع) نازل شده است. راوی پرسید: مردم میگویند: چرا نام علی(ع) و اهل بیت در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگو : خداوند در قرآن امر به نماز کرد، ولی نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت است؛ تا اینکه پیامبر تفسیر فرمود (و تعداد رکعات نماز را بیان کرد)، و آیه زکات نازل شد و خداوند اسم نبرد که از هر چهل درهم، یک درهم است تا اینکه پیامبر(ص) آن را تفسیر کرد، و دربارۀ حج آیه نازل شد و نفرمود هفت بار دور خانه طواف کنید؛ تا اینکه رسول خدا(ص) آن را تفسیر کرد و آیۀ ) أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ( ]نیز[ دربارۀ علی، حسن و حسین(ع) نازل شد، (ولی اسمی از آنها برده نشده است). سپس رسول خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌّ مَولاه» و فرمود: «اوصیکُمْ بِکِتابِ الله و اَهْلِ بیتی...؛ شما را به قرآن و اهل بیتم توصیه میکنم؛ زیرا من از خدا خواستم که آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. خدا نیز آن را به من عطا کرد» و فرمود: «شما به اهل بیت من چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنها داناتر از شما هستند»، و فرمود: «آنها، شما را از باب هدایت خارج نمیسازند و به گمراهی داخل نمیکنند».
اگر رسول خدا ساکت میشد و بیان نمیکرد که اهل بیتش چه کسانی هستند، به راستی آل فلان و آل فلان، خود را اهل بیت معرفی میکردند، (و لکن پیامبر بیان کرد) و قرآن در تأیید او فرمود: «همانا خدا اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد»[62]؛ در حالی که علی، حسن، حسین و فاطمه(س) جمع بودند. پس پیامبر آنها را زیر عبا قرار داد و فرمود: «خدایا! برای هر پیامبر، اهل و ثقل بوده است: و هَؤلاءِ اَهْلُ بَیتی و ثِقلی....؛ اینها اهل بیت و ثقل من هستند...».
ام سلمه عرض کرد: من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«تو بر خیر هستی، ولکن اهل بیت من همینها هستند».[63]
در حدیث دیگر فرمود:
«مراد از اولی الأمر، علی و حسن و حسین، سپس علی بن حسین و بعد محمد بن علی است، سپس امر چنین ادامه مییابد؛ چرا که زمین خالی از امام نمیشود».[64]
فضیل از امام صادق(ع) پرسید: مقصود از آیه ) إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ(؛ «تو فقط ترساننده هستی و برای هر قومی هدایتگری است، چیست؟ فرمود:
«کلّ اِمام هادٍ للقرآن الّذی هُوَ فیهِم؛ مقصود امامی است که مردم را به قرآنی که بین آنهاست، هدایت میکند».[65]
در موارد فراوان حضرت صادق(ع) مصداقهای حقیقی آیات قرآن را «امامان» دانسته است.
حضرت صادق(ع) فرمود: )أَفَمَنِ اتّبَعَ رِضْوانَ اللّهِ...( [66]، «همان ائمه هستند» و فرمود: )وَ يَقُولُ اْلأَشْهادُ([67]، «اشهاد، ما هستیم»، و فرمود: ) مِنْ كُلِّ أُمّةٍ شَهيدًا( [68]، «و ما گواهان بر این امتیم» و اینکه خدا فرمود: )في جَنْبِ اللّهِ([69]، «جنب الله ماییم»، و سخن خدا که فرمود: ) وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ([70]، «با صادقان باشید، به این معناست که با آل محمد باشید». و سخن خدا که فرمود: )إِنّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ([71]، «مقصود، ولایت است».[72]
بریدة بن معاویه از سخن خداوند که میفرماید: )وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ([73] ؛ «تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند» پرسید. حضرت صادق(ع) و یا حضرت باقر(ع) فرمود: «فرسولُ الله اَفْضُل الرّاسخینَ فیِ العِلم...؛ رسول خدا برترین راسخان است که خداوند به او تمام آنچه لازم بود، نازل فرمود و تأویل آن را هم به او تعلیم داد و نمیشود که خداوند چیزی را نازل کند و تأویل آن را نیاموزد و اوصیای پیامبر بعد از او تمام آن (تأویلات) را میدانند». آن گاه فرمود: «قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم (فقط) آن را میدانند».[74]
[1] . الارشاد، شیخ مفید، ص271، قم، مکتبة بصیرتی، مناقب آل ابی طالب، زین الدین محمد بن علی بن شهر آشوب، ج4، ص269، انتشارات ذوی القربی.
[2] . سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، ص109 ـ 204، تهران، 1361ش.
[3] . انعام / 59.
[4] . نحل/ 89.
[5] . المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج12، ص246 ـ 247، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1361ش.
[6] . تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج11، ص363. دارالکتب الاسلامیه، 1370ش.
[7] . اشاره به آیه 89 سوره نحل.
[8] . اصول کافی، ج1، ص 59، باب 20، الرّد الی کتاب الله، ح1؛ تفسیر نمونه، ج11، ص362؛ نورالثقلین، ج3، ص740.
[9] . تفسیر نمونه، ج11، ص362؛ نورالثقلین، ج3، ص75.
[10] . اصول کافی، ج1، ص60، ح6؛ اعلام الهدایة، مجمع جهانی اهل بیت، ج8، ص237.
[11] . اصول کافی، ج1، ص61، باب 20، (الرّد إلی الکتاب)، ح8.
[12] . همان، ج1، ص201، ح2.
[13] . گروهی از غلات، پیرو مغیرة بن سعید عجلی هستند. ر.ک: معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، مؤسسه فرهنگی آرایه، ج5، ص467.
[14] . مائده / 3؛ بحارالانوار، ج2، ص169، ح3.
[15] . بحارالانوار، ج92، ص15، ح8؛ منتخب میزان الحکمه، ص416، ح5168.
[16] . «کسانی که کتاب (قرآن) به آنان دادیم، آن را چنان که حق تلاوتش است، تلاوت میکنند». بقره / 121.
[17] . ص / 29.
[18] . تنبیه الخواطر، ج2، ص236، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 418، ح5192.
[19] . نحل / 98.
[20] . تفسیر عیاشی، ج2، ص270، ح68، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 418.
[21] . بحارالانوار، ج86، ص151، ج87، ص78، ج89، ص221؛ وسائل الشیعه، ص215، باب 26.
[22] . بحارالانوار، ج92، ص110، ح11؛ منتخب میزان الحکمه، ص 419، ح5208.
[23] . توبه / 122.
[24] . اعلام الهدایة، ج4، ص239؛ معانی الاخبار، صدوق، ص157، ح1، ص154، ح1.
[25] . کافی، ج2، ص58، ح5؛ منتخب میزان الحکمه، ص114، ح1287.
[26] . منتخب میزان الحکمه، ص 519.
[27] . اعلام الدین، ص344.
[28] . مجله صباح، ش10ـ9، 1382ش، ص68. ر.ک: جوان و بحران هویت، محمدرضا شرفی، ص96؛ ایدئولوژی الهی، ص 271.
[29] . ذاریات / 56.
[30] . طلاق / 12.
[31] . ملک / 2.
[32] . هود / 118 و 119.
[33] . بحارالانوار، ج1، ص 167، ح2.
[34] . طلاق / 12.
[35] . هود / 118و119.
[36] . نور الثقلین، حویزی، ج2، ص404، ح 250، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 65، ح705.
[37] . ر.ک: معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، ص 168؛ مجله صباح، ش10ـ9، ص74.
[38] . کافی، ج2، ص16، ح5؛ منتخب میزان الحکمه، ص 429.
[39] . محمد / 24.
[40] . نساء / 31.
[41] . نساء / 48 و 116.
[42] . یوسف / 87.
[43] . مریم / 32.
[44] . نساء / 93.
[45] . همان / 10.
[46] . انفال / 16.
[47] . بقره / 275.
[48] . همان / 102.
[49] . اسراء / 32.
[50] . آل عمران / 77.
[51] . همان / 161.
[52] . توبه / 34.
[53] . بقره / 283.
[54] . همان / 27.
[55] . حج / 30.
[56] . اعراف / 99.
[57] . ابراهیم / 7.
[58] . المطففین / 1.
[59] . نجم / 32.
[60] . مناقب، ج4، ص272و273.
[61] . نساء / 59.
[62] . احزاب/ 33.
[63] . تفسیر صافی، محسن فیض کاشانی، ج1، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج1، ص462و463.
[64] . همان، ص 463.
[65] .کافی، ج1، ص191، کتاب الحجه، ح1.
[66] . آل عمران / 162.
[67] . هود / 18.
[68] . نحل / 84.
[69] . زمر / 56.
[70] . توبه / 119.
[71] . سباء / 46.
[72] . مناقب، ج4، ص194و195.
[73] . آل عمران / 7.
[74] . کافی، ج1، ص 213، کتاب الحجه، باب الراسخون، ح2؛ اعلام الهدایه، ج8، ص 234