نياز به وحي از زبان قرآن

پدیدآوراعظم پرچم

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 1772 بازدید
نياز به وحي از زبان قرآن

اعظم پرچم

هدايت مخلوقات به سوي كمال از سنت‌هاي خداوند است. دستگاه آفرينش با هدايت تكويني، انواع موجودات را به سوي كمال مناسب خويش سوق مي‌دهد، هر چند در ميان اين انواع عده‌اي گرفتار آفات و صدمات شده و از راه بازمانده و گرفتار نيستي مي‌گردند. ولي دستگاه آفرينش به كار خود ادامه داده و هستي را به سوي مقاصدش هدايت مي‌كند. خداوند در سوره طه آيه? 50 مي‌فرمايد: «الذي أعطي كل شيئ خلقه ثم هدي» «خداوند هر چيزي را خلقتي كه در خور اوست، داده، سپس آن را هدايت فرموده است.»
مراد از اين هدايت، هدايت عمومي است كه دامنه‌اش تمام موجودات را فرا گرفته است و مقصد و راه را نشان دادن است. در آيه? 3 سوره? اعلي آمده است: «والذي قدّر فهدي» هر چيزي كه خلق شده است با حدود و اندازه? معين آفريده شده است.
علامه طباطبايي در الميزان مي‌فرمايند: موجودات به اسباب و جهازي مجهزاند و به سوي آنچه خدا تقدير كرده با هدايت تكويني و رباني در حركت‌اند.1
در خصوص انسان، خداوند مي‌فرمايد: «و نفس و ما سويها. فألهمها فجورها و تقويها» (شمس، 91.7،8) «سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد. سپس پليدكاري و پرهيزگاريش را به آن الهام كرد.»
و نيز مي‌فرمايد: «ثم السّبيل يسّره» (عبس، 80/20) «سپس راه را بر او آسان گردانيد.»
انساني كه داراي فطرت پاك باشد، خوب و بد كار را در مي‌يابد و اين نوع از هدايت، نظير هدايت عامّه نيست كه انسان داراي اسباب و وسايلي مخصوص باشد كه مستقيماً بدون تخلف و بدون هيچ گونه اراده‌اي، او را به مقصدش هدايت كند. زيرا در اين صورت انحرافش محال است.
بنابراين با توجه به آيات قرآن، هدايت خاصه? انسان داخل در تقدير الهي است ولي نوع اين تقدير با تقدير در هدايت عامّه متفاوت است.
نوع انسان از نظر تكوين داراي قواي ادراكي حسي از قبيل چشم و گوش و داراي نيروي فكري است كه بتواند به وسيله? آن با جهان ارتباط داشته باشد. «و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة» (نحل، 16.78) «و براي شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد.»
در جايي ديگر از قرآن آمده است:
«و سخّر لكم ما في السموات و ما في الارض جميعاً» (جاثيه، 45/13) موجودات آسماني و زميني مسخّر انسان است.
بنابراين نوع انسان براي حفظ و بقاي خويش مي‌تواند با نيروي فكري و اين رابطه? تسخيري كه با موجودات دارد، به شناخت‌ها و آگاهي‌هاي لازم برسد. شناختي از نظام هستي و شناختي از درون خود، بين انسان و اعمالش نظير بايدها و نبايدها و حسن و قبح اعمال؛ و به واسطه اين شناخت‌ها به سوي اهداف خويش پيش رود.
انسان به واسطه اين علوم شروع مي‌كند. خير و شر و نفع و ضرر كار را مي‌سنجد و در صورتي كه به نفعش باشد، انجام مي‌دهد و در صورت ضرر خودداري مي‌كند و در راه رسيدن به كمال آنچه را برايش ممكن است استخدام مي‌كند و در صدد گسترش تصرفاتش مي‌باشد تا آنجا كه از همنوعان خود براي منافع خويش بهره مي‌جويد و اگر به قدرتي برسد، حقوق همنوعانش را پايمال مي‌كند. «اِنّ الانسان خلق هلوعاً» (معارج، 70/19) انسان آزمند آفريده شده است. «انه كان ظلوماً جهولاً» (احزاب، 33/72) «انسان بسيار ظالم و نادان است.» «انّ الانسان ليطغي. أن رآه استغني» (علق، 96/6‌،‌7) «انسان همين كه خود را بي‌نياز ديد، سركشي كرد.»
از آنجا كه انسان تمامي نيازهايش را به تنهايي نمي‌تواند برطرف كند و محتاج كار و كوشش ديگران است و كار ديگران را بدون بها نمي‌تواند در تملك خويش در آورد، لذا به ناچار رو به اجتماع مدني مي‌آورد كه خود مستلزم عدالت اجتماعي است و بايد حق هر صاحب حقي ادا شود.
خداوند در آيه? 32 سوره? زخرف مي‌فرمايد: «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضاً سخرياً و رحمة ربّك خير مما يجمعون» «ما وسايل معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم كرده‌ايم و برخي از آنان را از (نظر) درجات، بالاتر از بعضي ديگر قرار داده‌ايم تا بعضي از آنها بعضي ديگر را در خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه مي‌اندوزند بهتر است.»
ولي از آنجا كه افراد بشر از لحاظ خصوصيات آفرينش و محل زندگي و عادات و آداب و اخلاق با هم مختلف اند و در نيروي روحي و جسمي تفاوت فاحش دارند، در نتيجه? اين اختلاف همراه با غريزه? استخدام‌طلبي، تعادل اجتماع به هم خورده و همين اجتماع اولين به سمتِ بروزِ فساد و اختلاف است، نيرومندان جامعه از ناتوانان بهره‌كشي مي‌كنند و در مقابل، آنان نيز به مبارزه و زد و خورد با حاكمان مي‌پردازند. اين بروز اختلافات، امنيت و سعادت بشر را به خطر انداخته و موجب از بين رفتن انسان‌ها و سعادت بشري مي‌شود.
اينجاست كه ضرورت يك سلسله مقررات مشترك كه در ميان جوامع مورد احترام باشد كاملاً حس مي‌شود. حال چه نيرويي اين قوانين را مي‌تواند وضع كند، آيا عقل بشري قادر به آن است؟ خير، زيرا همين عقل دعوت به سوي اختلاف مي‌كند. اجتماع تعاوني را از راه اضطرار پذيرفته ولي هر گاه قدرت يابد و مزاحمي وجود نداشته باشد حكم برخلاف مي‌كند.
در طول تاريخ هميشه اعمال زور و بهره‌كشي قدرتمندان از ناتوانان براي رسيدن به مقاصدشان وجود داشته است. «ان الانسان ليطغي. ان رآه استغني» (علق، 96.6،7)
بنابراين عقل در همه موارد نمي‌تواند به سوي قانون اجتماعي كه منافع جامعه و خود را تأمين و تضمين كند، هدايت نمايد.
علامه? طباطبايي سه روش اجتماعيِ برطرف كننده? اختلاف را چنين بر مي‌شمرند:
1. روش استبداد 2. روش حكومت اجتماعي 3. روش ديني
دو روش اوّل و دوم تنها مراقب افعال مردم‌اند و كاري با اعتقاد و اخلاق ندارند و به مقتضاي آنها انسان در ماوراي مواد قانوني معين در اعتقاد و اخلاق آزاد است. زيرا ماوراي قوانين اجتماعي، ضامن اجرا ندارد. تنها روشي كه مي‌تواند صفات دروني انسان و اعتقاد را ضمانت كرده و اصلاح كند روش دين است كه به هر سه جهتِ اعتقاد، اخلاق و اعمال رسيدگي مي‌نمايد.2
عبده در تفسير المنار ذيل آيه? «اهدنا الصراط المستقيم» چهار نوع هدايت براي آدمي بر‌مي‌شمرد:
1. هدايت الهام فطري. 2. هدايت حواس و مشاعر. 3. هدايت عقل. 4.‌هدايت دين. و مي‌گويد:
هنگامي كه حواس و مشاعر در لغزشگاه‌هاي خطا واقع مي‌شود و عقل فرمانبردار هوس‌ها و شهوات مي‌گردد، چگونه آدمي خواهد توانست به سعادت برسد. تنها دين است كه در تراكم ظلمات شهوات و مطامع و غلبه‌ي هوس و غضب مي‌تواند حيات بشريت را روشن سازد و حدود و حقوق افراد را مشخص و معين كند و خداوند در غريزه و سرشت آدمي احساس به يك سلطه? غيبي، به وديعه گذاشته كه بر همه كائنات تسلط دارد و سبب و علت هر چيزي را كه نداند، به آن سلطه غيبي منسوبش مي‌نمايد.
آيا با اين سه هدايت (غريزي، حسي، عقلي) مي‌تواند بشناسد كه چه وظيفه‌اي در برابر صاحب آن سلطه غيبي و بخشنده هدايات نامبرده دارد و چه عملي موجب سعادت او در آن حيات ديگر خواهد بود. پيداست كه نياز آدمي به هدايت چهارم (دين) بيشتر است.3

وحي تنها راه هدايت انسان و رافع اختلاف

از سخنان بالا بايد نتيجه گرفت كه نوع ديگري از درك و فهم در ميان آدمي غير از درك عقلي بايد وجود داشته باشد كه هدايت دستگاه آفرينش به وسيله آن انجام گيرد.
راهي كه در طول تاريخ غير از راه عقل در ميان بشريت وجود داشته، راه وحي آسماني بوده كه برخي از افراد انسان به نام پيامبران و فرستادگان خدا از آن سخن گفته‌اند.
امام رضا(ع) درباره? فلسفه وحي مي‌فرمايند:
چون در متن آفرينش انسان و در ميان غرايز و نيروهاي مرموزِ مختلفي كه در وجود بشر است نيرويي كه بتواند رسالت تكامل انسان را به عهده گيرد، وجود ندارد با توجه به اينكه آفريدگار جهان قابل ديدن نيست و بديهي است كه مردم نمي‌توانند با او تماس بگيرند، (از نظر علمي) چاره‌اي جز اين نيست كه بايد پيام‌آوري داشته باشد بين خود و مردم، داراي مصونيت كامل كه برنامه او را به مردم ابلاغ كند و آنها را به آنچه موجب جلب منافع و دفع مضار آنهاست آگاه سازد.4
بنابراين مسأله?‌نبوت غير از مسأله عقل و فكر است و ادراك‌هاي باطني انبيا از سنخ شعور فكري كه در همه انسان‌هاي عاقل يافت مي‌شود نيست؛ و آنچه از پيامبران نظير ابراهيم و موسي و عيسي(ع) و حضرت محمد(ص) نقل شده و آنچه در كتاب‌هايشان است مانند قرآن موجود، بر اين مطلب شهادت مي‌دهد كه ادراك مخصوص آنها، نامش وحي است و از جانب خداوند بوده، نه اينكه از راه انديشه و تفكرات آنها سرچشمه گرفته است.
در آيه? 163 سوره? نساء آمده است: «انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح والنبيين من بعده و أوحينا الي ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب والاسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان و آتينا داود زبوراً» و در آيه? 3 سوره? شوري آمده است: «كذالك يوحي اليك و الي الذين من قبلك» «اين‌گونه خداي نيرومند حكيم به سوي تو و به سوي كساني كه پيش از تو بودند، وحي مي‌كند.»
علامه طباطبايي در الميزان مي‌فرمايند:
هدايت انسان به كمال و سعادت يا به فطرت اوست و يا به امر ديگري، اما فطرت انسان براي اصلاح كافي نيست. زيرا آن علت وجود اختلاف است و نمي‌تواند سبب عدمش بشود، پس ناچار بايد غير از راه فطرت و طبيعت صورت گيرد و آن به اين است كه پروردگار از راه غير طبيعي به او بفهماند و فهماندن از غير طريق طبيعي همان وحي است و كسي كه آن را بفهمد، پيامبر نام دارد.5
بنابراين خداوند با بعثت پيامبران همراه با قوانين و احكام در شكل دين، اختلافات رايج ميان بشر كه به مقتضاي فطرتشان است، برطرف كرد و آنها را به سوي هدف خلقتشان هدايت نمود. خداوند در آيه? 213 سوره? بقره مي‌فرمايد: «كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه» «مر دم امتي يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‌دهنده برانگيخت و با آنان، كتاب (خود) را به حق فروفرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوري كند.»
مفسراني، نظير علامه طباطبايي و فخر رازي و عبده6 در تفاسيرشان اين امت واحده بودن و دچار اختلاف شدن را همان اختلافات در اجتماع تعاوني كه مقتضاي فطري آنان است معنا كرده‌اند.
امت واحده‌اي كه در زمينه? معاش با هم مرتبط‌اند ولي به خاطر منافع و مصالحشان، آرا و افكارشان مختلف شده و حقوق يكديگر را رعايت نمي‌كنند و لذا خداوند پيامبران را براي تبشير و انذار آنها مي‌فرستد و آنها را هدايت و اختلافاتشان را بر طرف مي‌كند.
در جايي ديگر از الكبير، فخر رازي مي‌گويد:
مقصود از بعثت انبيا ـ‌عليهم الصلاة والسلام‌ـ اين بوده كه خلق را بشارت دهند بر اشتغال به عبوديت و از اعراض از عبوديت انذار كنند و اين مقصود اصلي از بعثت است و هر گاه اين مقصود حاصل شود، غرض كامل شده و مطلوب حاصل شده است.7
آيه? 165 سوره?‌نساء نيز فلسفه? بعثت و وحي را چنين مي‌فرمايد: «رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي اللّه حجة بعد الرسل» «پيامبراني بشارتگر و هشدار دهنده بودند تا براي مردم، پس از (فرستادن) پيامبران، در مقابل خدا (بهانه و) حجتي نباشد.»
خداوند با فرستادن انبيا، دستورات لازم جهت هدايت بشر به سوي سعادت حقيقي‌اش را ارايه كرده است، در نتيجه عذر و بهانه? انسان‌ها در دنيا و آخرت برطرف مي‌شود كه اگر خود راه را انتخاب نكردند گناهش بر به وجود آورنده دستگاه آفرينش نيست كه چرا آنها را هدايت نكرده است.
در مقابل، خداوند نيز از بشر مي‌خواهد كه به خدا و رسولان ايمان آورند تا به فلاح و رستگاري برسند و بهشت، مسكن و مأواي آنان گردد: «سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الأرض أعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء و اللّه ذوالفضل العظيم» (حديد، 57/21) «(براي رسيدن) به آمرزشي از پروردگارتان و بهشتي كه پهنايش چون پهناي آسمان و زمين است (و) براي كساني آماده شده كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‌اند بر يكديگر سبقت جوييد. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد آن را مي‌دهد، و خداوند فزون‌بخشي بزرگ است.»
صدرالمتألهين ذيل آيه مي‌فرمايد:
عقيده حقه الهي با كندن از اغراض دنيوي به وسيله اعمال صالح امكان‌پذير است و اخلاص در عمل به وسيله عقيده ايماني حاصل مي‌شود، پس ايمان همان مبدأ و غايت در هر خير و كمالي است، بدون اينكه مستلزم دور باطل شود.8
بنابراين وحي كه جهت هدايت بشريت و رهايي او از سردرگمي و بيراهه رفتن در جهان هستي است علاوه بر اينكه ايمان‌آورندگان به وحي، از تاريكي و ظلمات به روشنايي و نور رسيده و بر قله‌هاي مرتفع سعادت سوار گشته، به نجات و فلاح مي‌رسند و مشمول ياري خداوند در دنيا و آخرت مي‌گردند. «ثم ننجي رسلنا والذين آمنوا كذلك حقاً علينا ننج المؤمنين» (يونس، 10/103) «سپس فرستادگان خود و كساني را كه گرويدند مي‌رهانيم. زيرا بر ما است كه مؤمنان را نجات دهيم.»
در تفسير تبيان آمده است:
همراه با رسولان، مؤمنيني كه اقرار به وحدانيت خداوند كرده و رسولان را تصديق مي‌كردند، رهايي مي‌يافتند.9
در آيه? 51 سوره? غافر آمده است: «إنا لننصر رسلنا والذين آمنوا في‌الحياة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد» «در حقيقت، ما فرستادگان خود و كساني را كه گرويده‌اند، در زندگي دنيا و روزي كه گواهان بر پاي مي‌ايستند، قطعاً ياري مي‌كنيم.»
اين ياري به گونه‌هاي مختلف است: به وسيله ارايه? حجت‌ها و دلايل بر مخالفان، غلبه بر دشمنان و هلاك كردن ايشان و نجات مؤمنان و گاهي با انتقام گرفتن از مخالفان و دشمنان است. و در روز قيامت، گواهي به محق بودن مؤمنان و باطل بودن كافران است.10

پاورقيها:

1. علامه طباطبايي، الميزان، 20/441.
2. وحي يا شعور مرموز/ 152.
3. شيخ محمد عبده، المنار، 1/64،65.
4. فلسفه? وحي و نبوت، 57 به نقل از بحارالانوار، 11/40.
5. الميزان، 2/185.
6. همان، 2/153‌،154 و الكبير، 6/12ـ14 و المنار، 2/282‌،283.
7. فخر رازي، الكبير، 11/112.
8. تفسير صدرالمتألهين، 6/243.
9. تبيان، 5/438.
10. طبرسي، مجمع‌البيان، 21/283.

مقالات مشابه

نزول وحی

نام نشریهمعارج

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

عقل و وحی در اندیشه سیاسی خواجه نصیر الدین طوسی

نام نشریهسیاست متعالیه

نام نویسندهاحمدرضا یزدانی مقدم

مقاربة لظاهرة الوحی (القسم الأول)

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهحسین شحادة

وحی و تجربه دینی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی و دکتر سروش

نام نشریهطلوع نور

نام نویسندهابوالفضل کیاشمشکی, محمدحسین فصیحی

عقل و وحی از نظر علامه طباطبایی

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهروح‌الله بهشتی‌پور

رخ یار در آینه

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهحسن ممدوحی کرمانشاهی