بررسي يك آيه

پدیدآورناهید دامن پاک مقدم

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 1471 بازدید
بررسي يك آيه

ناهيد دامن پاك مقدم*

دانشمندان علم منطق براي اثبات يك مطلب دو راه ذكر كرده‌اند: يكي راه دليل و برهان و ديگري راه جدل.1 از نظر قرآن كريم اساس دين بر بيّنه، برهان و حجّت استوار است و پيامبران نيز همواره با مردم از اين طريق سخن گفته‌اند.2
اين برهان‌ها اگرچه با برهان‌هاي كلامي قابل مقايسه و تشبيه است امّا به سبكي خاص نبوده و براي عالمان و غير عالمان قابل استفاده است. اما گاهي طرف مقابل، اهل منطق و برهان نيست و در برابر حق و حقيقت لجاجت مي‌كند و با سرهم كردن حرف‌هاي غير منطقي مي‌خواهد سخن باطل خود را به كرسي بنشاند، در مقابل چنين شخصي، جدل و مناظره ضرورت پيدا مي‌كند.3 در اين صورت از ترتيب«مقدمات غير علمي» طرف مقابل يا استفاده از «موضوعاتي كه او آن‌ها را قبول دارد»، با شيوه خاص براي مغلوب كردن او استفاده مي‌شود.
جدال كردن در هنگام محاوره براي پذيرش در مخاطب از شيوه‌هاي مؤثر پذيرفته شده? عرف محاوره است. زيرا در مواردي كه طرف حتي باور خويش را ارج نمي‌نهد و ارزش‌هاي پذيرفته شده خويش را ناديده مي‌گيرد، با خاطر نشان نمودن باور مخاطب، وي را متوجه فاصله‌گيري از باورها نموده و زمينه را براي پذيرش باورهاي طرف مقابل فراهم مي‌آورد.4 بنابراين در جدال از مقدمات مسلّم در نزد طرف بهره گرفته مي‌شود اگرچه در نزد سخن‌گو آن باورها اعتبار نداشته باشد.
لذا از نظر بسياري از دانشمندان علوم قرآني، قرآن عظيم برتمام انواع براهين و دلايل مشتمل است و همه را برمبناي زبان عرب بيان كرده است نه به شيوه دقايق متكلمان. زيرا اولاً: خداوند در سوره? ابراهيم فرموده است: وما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه ليبيّن لهم (ابراهيم، 14/4) «ما هيچ رسولي را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش تا براي آنان بيان كند.»
وثانياً: خداوند متعال در محاجّه با بندگانش به بهترين شكل سخن گفته است تا عموم مردم آن‌چه براي قانع شدنشان لازم است و حجّت را برآنان تمام مي‌كند، دريابند و خواص هم از اثناي آن مطالبي بيش از آن‌چه عموم فهميده‌اند، درك نمايند.5
در آيه? 125 سوره? نحل نيز خداوند به پيامبر دستور مي‌دهد كه در مقام دعوت مردم از سه روش استفاده كند: اول به وسيله حكمت، دوم به وسيله تحريك احساسات آن‌ها در «موعظه» و سوم استفاده از مقدمات جدلي، آن هم به صورت زيبايي كه احساسات طرف مقابل جريحه‌دار نشود. (جدال احسن).
گرچه در كتب علوم قرآني، براي جدل انواعي ذكرشده است اما آن چه در اين نوشتار آمده است موردي است كه براي الزام كردن و محكوم نمودن خصم با مقدماتي كه عنوان كرده يا اعتقاداتي كه دارد، همراهي مي‌كند.6
نمونه آن در قرآن، جدالي است كه حضرت ابراهيم‌(ع)، با قومش پس از شكستن بت‌ها داشت. آن حضرت فرمود: قال بل فعله كبيرهم هذا فاسئلوهم إن كانوا ينطقون (انبياء،21/63). از آن‌جا كه ظاهر اين تعبير به نظر مفسّران با واقعيّت منطبق نبوده و از طرف ديگر ابراهيم پيامبر است و معصوم و هرگز دروغ نمي‌گويد، در تفسير اين آيه مطالب مختلفي گفته‌اند نظير احتمال جمله? شرطي دانستن آيه و… اما نظر صحيح آن است كه:ابراهيم‌(ع) به طور قطع اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد ولي تمام قرائن شهادت مي‌داد كه او قصد جدي از اين سخن ندارد بلكه مي‌خواسته عقايد مسلّم بت‌پرستان را كه خرافي و بي‌اساس بوده است به رخ آن‌ها بكشد و به آن‌ها بفهماند كه اين سنگ و چوب‌هاي بي جان كه حتّي نمي‌توانند يك جمله سخن بگويند و از عبادت كنندگانشان ياري بطلبند چطور مي‌توانند به حل مشكلات آن‌ها بپردازند؟!
و نظير اين تعبير در سخنان روزمره? ما فراوان است كه براي ابطال گفتار طرف مقابل مسلّمات او را به صورت امر يا اخبار و يا استفهام در برابرش مي‌گذاريم، تا محكوم شود.7 همانند آيه مذكور آيه?18 و19 سوره? زخرف است كه به دليل ناديده گرفتن نكته مورد نظر، اكثر مفسّران در طرح مطالبي در خصوص ضعف عقلي زنان و يا برشمردن برخي خصوصيات نا‌پسند در مورد زنان راه را به خطا رفته‌اند كه نيازمند توضحيات لازم است.
در سوره زخرف خداوند پس از تحكيم پايه‌هاي توحيد از طريق برشمردن نشانه‌هايش در نظام هستي به نقطه مقابل آن يعني مبارزه با شرك مي‌پردازد و به بررسي يكي از شاخه‌هاي آن يعني پرستش فرشتگان اشاره مي‌كند.
و در آيه? 15 مي‌فرمايد: «آن‌ها براي خداوند از ميان بندگانش جزئي قرار دادند.» تعبير به «جزء» به اين معني است كه آن‌ها فرشتگان را فرزندان خدا مي‌شمردند (زيرا هميشه فرزند جزئي از وجود پدر و مادر است) و قرآن، انساني را كه با آن همه نعمت‌هاي الهي در سراسر وجودش راه كفران را در پيش گرفته و به سوي مخلوقاتش مي‌رود كفران كننده? آشكار مي‌داند. و در آيه بعد براي محكوم كردن اين تفكّر خرافي از ذهنيّات و مسلّمات آن‌ها استفاده مي‌كند. چرا كه آن‌ها جنس مرد را به زن ترجيح مي‌دادند و دختر را ننگ خود مي‌شمردند. لذا مي‌فرمايد: «آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براي خود انتخاب كرده و پسران را براي شما؟» يعني چگونه خود را برخدا ترجيح مي‌دهيد و سهم خدا را دختر قرار مي‌دهيد با اين كه در پندار شما مقام دختر پايين‌تر است و سهم خود را پسر مي‌پنداريد! باز همين مطلب را به بيان ديگري دنبال مي‌كند و مي‌فرمايد: «هرگاه يكي از آن‌ها را به همان چيزي كه براي خداوند رحمان تشبيه قرار داده بشارت دهند، صورتش از فرط ناراحتي سياه‌مي‌شود و مملو از خشم و غضب مي‌گردد.» اين تعبير حاكي از تفكّر خرافي مشركان در عصر جاهليت درباره? تولد فرزند دختر است.
باز در ادامه سخن مي‌افزايد: «آيا كسي را كه در لابلاي زينت‌ها پرورش مي‌يابد و به هنگام گفت و گو و كشمكش در بحث و مجادله نمي‌تواند مقصود خود را به خوبي اثبات كند فرزند خدا مي‌دانيد و پسران را فرزند خود؟!»
و در آخرين آيه? مورد بحث مطلب را به روشني بيشتري مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد: «آن‌ها فرشتگاني را كه بندگان خدايند مؤنث پنداشتند و دختران خدا معرفي كردند.» (حج، 22/21) مفسّران درباره? آيه 18 از اين سوره كه شاهد مثال بحث مورد نظر است سه تفسير متفاوت ذكر كرده‌اند:
1.اكثر مفسّران آيه را نسبت به «بنات»8 و در مقام بيان دو صفت از صفات نكوهيده زن دانسته اند كه يكي به نشو و نماي زن در تزيين و زر و زيور اشاره مي كند و ديگري به اين كه زن‌ها درمخاصمه و استيفاي حق خود از روي قياس برهاني و گفتار منطقي نمي توانند طرف را ملزم گردانند بلكه به گونه? قياسات جدلي غير بيّن در مقام گفت و گو بر مي آيند و اين دوصفت نقطه? ضعف عقل وي را مي رساند و كفّار، مخلوق ضعيف تر را به خدا منسوب كرده و پسران را كه در نظر آنان نيرومند تر و بزرگ منش ترند به خود نسبت مي‌دادند.9
برخي اين قول را به قتاده منسوب كرده اند كه گفته است :‌
كم زني باشد كه به تكلم خود اراده? صحبت نمايد از براي خود مگر آن كه تكلم بر او حجّت باشد نه براي او. 10
و بيشتر مواقع ديده شده است كه زني بخواهد استدلال بر حق كند و حال آن كه اقرار به ضرر خود كرده است. 11
درتفسير «اطيب البيان» نيز آمده است:‌
مراد از آن نساء، كه همان بنات است مي باشد كه خود را با طلا و حرير زينت مي‌دهند و نظر به ضعف بيان دارد كه نمي توانند حجّت خود را بيان كنند با پدران قسي‌القلب كه ما چه گناهي داريم كه ما را زنده به گور مي‌كنند يا با كراهت و اهانت با ما رفتار مي‌كنند و اين تفسير مناسب با آيات قبل است.12
و علامه طباطبايي مي نويسد :‌
يعني آيا خدا دختران را فرزند خود گرفته و يا اين مشركين اند كه از جنس بشر آنهايي را كه در ناز و نعمت و زر و زيور با ر مي آيند فرزند خدا تصور كرده اند با اين كه در بيان و تقرير دليل گفته خود و اثبات ادعايشان عاجزند و دليل روشني ندارند . اين دو صفت را كه براي زنان آورده براي اين است كه زن بالطبع داراي عاطفه و شفقت بيشتري و تعقل ضعيف تري از مرد است و به عكس مرد داراي عواطف كم‌تري و تعقل بيشتري است و از روشن ترين مظاهر قوت عاطفه? زن، علاقه شديدي است كه به زينت و زيور دارد و از نظر تقرير حجّت و دليل كه اساسش قوه? عاقله است ضعيف تر است.13
صاحب مجمع البيان نيز اين نظر را پذيرفته و مي‌نويسد :‌
آيا كسي را كه در زرو زيور زنانه رشد مي‌كند يعني دختران را براي خدا قرار مي دهد در حالي كه زنان قوت گفت و گو و بحث ر ا ندارند .14
2. برخي مفسّران از «ابن زيد» نقل كرده اند كه معني آيه اين است كه:‌
آيا مي پرستيد كسي را كه پروريده شده باشد در زيب و زينت و ممكن نباشد او را كه به حجّت تكلّم كند بلكه عاجز بود از مطلق جواب ، مراد اصنامند كه تحليه ايشان كرده اند به انواع حلل .15 يعني آنها را به جواهرات و طلا و حلي و حلل زينت مي‌كنند و اين ها قدرت بر تكلّم و اقامه حجّت بر الوهيت خود ندارند .16
اما اين تفسير بعيد به نظر مي رسد زيرا تعبير به «مَن» فرموده كه براي ذوي العقول است و اگر مقصود اصنام بود با «ما» متناسب بود .17
3. راجع به قضاياي فرعون و موسي است. چـون فرعو ن بر فرش طلا باف مي‌نشست و خود را به جواهرات زينت مي كرد . اين كلام فرعون است كه من با اين همه حليّ و جواهرات نشو و نما كرده ام و ضمير «هو» به موسي بر‌مي‌گردد كه زبانش لكنت داشت و از عهده بيان برنمي آمد . 18
اين تفسير نيز بسيار بعيد به نظر مي رسد زيرا با آيات قبل هيچ تناسبي ندارد .
با نگاهي گذرا بر انواع تفاسير مطرح درباره آيه مذكور بديهي است تفسير اوّل صحيح تر به نظر مي رسد يعني آيه، نظر به بنات دارد . اما اين به آن معني نيست كه اكثر مفسّران پنداشته اند كه اين دو صفت از صفات ذاتي زنان است و زبان حال خداوند متعال درباره? زنان چنين است . بلكه اين آيه از باب جدل از سوي خداوند مطرح شده است . به عبارت ديگر خداوند با تكيه براعتقاد و نظرات آنان نسبت به زن (دو خصوصيت مذكور)، در مقام رد انتساب دختر بودن فرشتگان به خود بر آمده است . و بر اساس تعريف جدل در منطق ؛‌«مجيب» (طرفدار يك رأي)، در تقرير وضع خود به مشهورات استناد مي جويد و «سائل» به آن چه «مجيب» مسلّم مي دارد . يعني سائل به آراء و نظريات و گفته هاي مجيب تكيه مي كند و همان را به عنوان حربه عليه وي به كار مي برد . بدين طريق كه چون مسلّمات مجيب را مقدمه استدلال قرار مي دهد نتيجه هم بايد براي مجيب مورد قبول باشد و سائل بايد با مهارت خاص حريف را به تناقض گويي بكشاند يا از مسلّمات او به نتايجي كه بطلانش كاملاً آشكار است برسد.
و در اين مجادله (Dialecticien) يك مجيب است كه گروهي از مردم‌اند، داراي يك عقيده و رأي خاص و تمام كوششان اين است كه الزام نشوند و طرف ديگر سائل يا ناقض است كه خداوند مي‌باشد و مي‌خواهد عقيده? آنها را نقض كند. و غرض سائل يا خداوند آن است كه حافظ وضع يا عقيده را به تناقض‌گويي بكشد و از سخنان او محالي لازم آورد و بدين طريق او را مجاب كند وغرض حافظ وضع يا مجيب آن است كه در بن‌بست نيفتد و خود را به تناقض‌گويي نيندازد.19
پس مفهوم آيه مورد بحث چنين است كه: خداوند مي‌خواهد بگويد شما كه نسبت به زن چنين ديدگاهي داريد و او را با اين صفات مي‌شناسيد و مقام آنها در نزد شما چنين پايين است، آيا سزاوار است كه به خداوند نسبت دهيد؟ و تلقي هرمعني ديگري مانند آن چه برخي مفسّران تصور كرده‌اند كه اين زبان حال خداوند است كه چنين ويژگي‌هايي را براي زنان برشمرده است باطل و با آيات ديگر قرآن منافات خواهد داشت. زيرا بنابر مفاد آيات متعدّدي از قرآن كرديم20؛ اولاً همه انسان‌ها از هرصنف خواه زن، خواه مرد، از يك ذات و گوهر خلق شده‌اند و مبدأ قابل آفرينش همه افراد يكي است و ثانياً: اولين زن كه همسر اوّلين مرد است او هم از همان ذات و گوهر عيني آفريده شده نه از گوهر ديگر و نه فرع برمرد و زائد براو و طفيلي وي. بلكه خداوند اولين زن را از همان ذات و اصلي آفريده است كه همه مردها را از همان اصل خلق كرده است. بنابراين اگر ما در مسائل علمي و عملي كه ملاك و معيار ارزش است هيچ سخني از مذكر و مؤنث در قرآن نيافتيم. يقيناً از باب تبعيت صفت از موصوف است، موصوف آنها نيز مذكر و مؤنث نيست. زيرا وقتي موصوف «روح» است و مبري از نشانه? مذكر و مؤنث،يقيناً وصف او هم منزه از ذكورت و انوثت است و اگر گاهي تفاوتي از نظر موارد مطرح شده بين زن و مرد يافت مي‌شود همانند تمايزي است كه بين خود مردها مشهود است. مثلاً اگر زنان مستعد نيز مانند مردان به دانشگاه‌ها و مراكز علمي راه يابند و به فراگيري علوم و معارف الهي بپردازند و از لحاظ علمي آگاهي كامل يابند، ديگر نمي‌توان گفت مطالبي كه در نارسايي عقول آنان رسيده اطلاق دارد و هيچ‌گونه انصرافي نسبت به زنان دانشمند و محقق از اين صفت ندارد. و همه صفات مذكور در ذات زن و از حيث زن بودنِ زن است. لذا اين تعبيرها به لحاظ غلبه خارجي است كه منشأ آن دور نگه داشتن اين صنفِ گرانقدر از تعليم و محروم نگه‌داشتن اين گروه توانمند ازتربيت صحيح است كه اگر شرايط درست براي فراگيري آنها در صحنه‌هاي تعليم و تربيت فراهم شود حتماً غلبه عكس خواهد شد. و يا لا‌اقل غلبه‌اي در كار نيست تا منشأ نكوهش گردد. مضافاً به اين كه هوشمندي و نبوغ برخي از زنان، سابقه? ديرينه داشته و سبقت آنان در پذيرش اصول و مباني عقلي نسبت به مردها شواهد تاريخي دارد. چرا كه وقتي اسلام به عنوان دين جديد در جاهليت دامنه‌دار حجاز جلوه كرد، تشخيص حقانيت آن از نظر عقل نظري محتاج به هوشمندي والا و پذيرش آن از جهت عقل عملي نيازمند به عزمي فولادين دارد، تا هرگونه خطررا تحمل كند، لذا كسي كه در آن شرايط پيش از ديگران مسلمان مي‌شد از برجستگي خاص برخوردار بوده و همين سبقت از فضايل او به شمار مي‌رفت. از اين رهگذر مي‌توان به هوشمندي زنان پي‌برد كه قبل از همسران خود دين حنيف اسلام را پذيرفته و حقانيت آن را با استدلال تشخيص داده و در پرتو عزم استوار به آن ايمان آورده‌اند. در حالي كه مردان فراواني از پذيرش آن استنكاف داشته و در حقانيت آن ترديد داشتند بلكه براي اطفاي نور آن سعي بليغ مي‌نمودند.
علاوه برموارد مذكور، تقدم زن در تشرف به تكليف نشانه? آن است كه زن براي دريافت فضايل، شايسته‌تر از مرد است و در زماني كه مرد به عنوان يك نوجوان مشغول بازي است، زن مشغول راز و نياز و نماز است و خدا او را به حضور پذيرفته است و با او سخن مي‌گويد.
در پايان به عنوان حسن ختام بايد گفت كه انسان كاملي چون امير‌المؤمنين‌(ع) در برخي سخنانش به انسان كامل ديگري، يعني حضرت فاطمه‌زهرا‌(س) استناد مي‌كند. حضرت علي‌(ع) كه معصوم بوده و تمام گفته‌هايش حجّت است براي تثبيت مطلب به سخن معصوم ديگر تمسك مي‌كند و آن حضرت زهرا‌(س) است و از اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست. همان‌طور كه سنّت امامان، حجّت است، سنّت حضرت‌زهرا‌(س) نيز حجّت شرعي و سند فقهي خواهد بود. لذا بايد گفت اگر زن راه فراگيري علوم و معارف را پيش گيرد و زينت را رها كند چون مرد، سيره وسخنش حجّت است و اگر مرد راه علوم الهي را رها كند و به زيور دنيا سرگرم شود همانند زن‌هايي از اين‌گونه خواهد بود و سرّ اين تقسيم همانا غلبه خارجي است كه در اثر نارسايي تعليم و تربيت نظام‌هاي غير اسلامي به نسل‌هاي بعدي منتقل شده است. از اين‌جا معلوم مي‌شود وصف ذاتي و لا يتغيّر زن اين نيست كه سرگرم حليه و زيور بوده و در احتجاج‌هاي عقلي و مناظره‌هاي علمي و نيز مخاصمه‌ها، محروم باشد. بنابرين از آنجا كه اطلاق آيه درباره زنان صحيح است و از طرفي تناسب آيات، حكايت از يك مناظره (جدل) با قوم مشرك را دارد، به راحتي مي‌توان به تفسيري صحيح از آن دست يافت.21

پاورقيها:

*كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث
1. براي اطلاعات بيشتر ر.ك:محمد خوانساري،منطق صوري/185ـ 198، انتشارات دانشگاه تهران،چاپ هفتم ، سال 66.
2. ولقد جائتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيراً منهم بعد ذلك في الارض لمسرفون ( مائده، 5/32 ) و ر.ك: (انفال، 8/420) و ( يونس، 10/13) و( انعام، 6/149) و(نساء، 4/147).
3. يعقوب جعفري، سيري در علوم قرآن/245، تهران:انتشارات اسوه، چاپ دوم،1375.
4. حبيب اللّه احمدي،پژوهشي در علوم قرآن/ 255، قم: دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول،1376.
5. ر.ك: جلال الدين عبد‌الرحمن سيوطي،الاتقان في علوم القرآن، ترجمه: سيد مهدي حائري قزويني،2/ 68، تهران؛ انتشارات امير كبير،1363؛ محمود شحاته عبد‌اللّه، علوم قرآن/361، قاهره: مكتبة نهضة الشرق،چاپ سوم،1985 م.
6. همان/433 و همان/365.
7. ر.ك: حديثي از امام صادق‌(ع) در اين زمينه، تفسير نمونه مكارم شيرازي و جمعي از دانشمندان،13/43،تهران: چاپ يازدهم، 1370.
8. و اين كه گفته است «هو في الخصام» با اين كه ضمير به دختربرمي گردد و نفرموده است «هي في الخصام» براي اين است كه ضمير «هو»‌به «مَن» بر مي گردد.
9. بانو اصفهاني، مخزن العرفان/12.
10. ملافتح الله كاشاني، تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، 8/241 تهران: اسلاميه،1344 ش.
11. ابراهيم عاملي،تفسير عاملي،7/477، تهران: صدوق،چاپ اوّل، 1363.
12. سيد عبدالحسين طيب،تفسير اطيب البيان ،12/13، تهران: انتشارات اسلام،چاپ سوم، 1366.
13.سيّّد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني،18/134 ،قم: دفتر انتشارات اسلامي،چاپ پنجم، 1363.
14. طبرسي، مجمع البيان ،22 /194.
15. منهج الصادقين، 8/241.
16. اطيب البيان،12/ 13، به نقل از تفسير عاملي، 7/477.
17. به نقل از مجمع البيان، 22/199.
18. به نقل از اطيب البيان، 12/13 و العروسي الحويزي، شيخ عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين،4/595،قم: مطبعة العليمه،چاپ دوم و علي بن ابراهيم، قمي، تفسير قمي،2/ 282،قم: مؤسسه دارالكتب للطباعة و النشر،چاپ سوم. ابو جعفر محمد بن الحسن بن علي، طوسي،تفسير البيان ،9/188،قم: مكتب الاعلام الاسلامي ،چاپ اول، 1409 ق، كه از ابن عباس نقل قول كرده است. و مولي محسن ملقب به فيض كاشاني، تفسير صافي،4/386، مشهد: دارالمرتضي،چاپ اول،1091ق.
19. منطق صوري/196 و 197.
20. ر. ك: (نساء،4/1) و( اعراف،7/189) و (زمر،39/6) .
21. برگرفته از: جوادي آملي، عبدالله زن در آيينه جلال و جمال/38 ـ 80، قم: مركز نشر اس راء،چاپ دوم، 1376. در تاريخ، سخن از زنان متعددي است كه فصاحت و بلاغت آنان مورد تمجيد و تحسين همگان بوده است. ر.ك: موطاً، مالك بن انس، كتاب نكاح/370 و 371: «درباره دختر حرث بن عبدالمطلب گفته اند: اگر خطابه اي ايراد مي‌كرد، ديگران را به عجز وادار مي نمود.

مقالات مشابه

شيوه مناظرات امام جواد (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهنسیبه علمائی

آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی «مراء» از منظر قرآن و روایات

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمدابراهیم روشن‌ضمیر, محبوبه غلامی, معصومه غلامی

جدل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحسن رمضانی

شيوه قرآني مناظرات امام صادق (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه حسینی میرصفی

شیوه آموزشی مناظره در قرآن و سنت

نام نشریهمنهاج

نام نویسندهمحبوب مهدویان, کبری رحیم‌زاده

جدل در قرآن و رفع یک توهّم

نام نشریهصحیفه مبین

نام نویسندهناهید دامن پاک مقدم

جدال درقرآن

نام نشریهحدیث اندیشه

نام نویسندهطاهری اسلامی

جدل و مراء

نام نویسندهمؤسسه ام الکتاب

گفتمان جدلي در قرآن

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهخلیل منصوری