تجلي آيات قرآن در سيره عملي امير المؤمنين

پدیدآورالیاس کلانتری

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 784 بازدید
تجلي آيات قرآن در سيره عملي امير المؤمنين

الياس كلانتري

يكي از فنون متعالي آموزش، تشبيه معقولات به محسوسات است. اين روش آموزشي در قرآن كريم جايگاه رفيعي دارد. پروردگار عالم در موارد زيادي از آيات قرآن، حقايق رفيع فوق فهم عادي انسانها را از طريق تشبيه آنها به پديده‌هاي محسوس به عقول آنها نزديك كرده است.
آموزش‌هاي خداوند در قرآن كريم هم به صورت كلام مستقيم بيان شده است، و هم به صورت ذكر اخلاق و رفتارها و به طور كلي شخصيت پيامبران‌(ع) و تربيت يافته‌هاي آنها آمده است. و گاهي آموزش با كلام، از طريق ذكر سيره پيامبران خدا(ع) تقويت و تكميل شده است. در اين زمينه به ذكر چند مثال اكتفا مي‌كنيم:
يكم: در چند سوره از قرآن مجيد داستان خلقت آدم(ع) و سجده ملائكه بر او و استكبار ابليس و تمرد او از حكم خداوند در رابطه با سجده به آدم ذكر شده است. اين داستان مشتمل است بر نكاتي از جمله: اراده پروردگار عالم بر خلقت آدم(ع) و ذريه او، گفتن اين اراده بر ملائكه، امر به ملائكه مبني بر سجده به آدم و اطاعت آنها از امر پروردگار و تمرد ابليس از فرمان پروردگار و استكبار او و خود‌داري او از سجده، سؤال ملائكه از حكمت اراده پروردگار، عظمت و كار‌آيي و خواص شگفت انگيز روحي كه خداوند در انسان دميده است. به‌طور مجموع در اين داستان مواردي از آموزش‌هاي پروردگار عالم براي انسانها تجسم يافته است. از جمله:
1. علم ملائكه محدود به تعليم پروردگار عالم است، و با آن مقدار علمي كه خداوند تا آن روز به ملائكه ياد داده بود، همه چهره‌ها و اوصاف موجودات قابل شناسايي نبود.
2. موجودات عالم و مخلوقات خداوند، از جمله ملائكه و انسانها، جهت شناسايي موجودات و بهره‌برداري از آنها، به تعليم خداوند عالم نياز دارند.
3. علم ملائكه براي شناسايي صفات موجودات از جمله آدم(ع) و انسان‌ها كافي نبود و آنها فقط بُعد مادي آدم و فرزندان او را مورد توجه قرار دادند و از عظمت و كارآيي و تأثيرات روحي كه خداوند در او دميده است بي‌اطلاع بودند.
4. نظر ملائكه در بار? آدم و فرزندان او از يك جهت درست بود. اما نظر آنها از علم ناقص نشأت گرفته بود. بنابراين خداوند نظر آنها را به طور كلي رد نكرد، بلكه نقص نظر آنها را متذكر شد. با اين توضيح مي‌توان از اين موضوع نتيجه گرفت كه گاهي بعضي نظريات علمي انسان‌ها، در عين حال كه جهات درستي دارد، امكان دارد در مجموع درست نباشد و يك جهت درست عامل غفلت صاحبان آن نظريات و يا ديگران شود، و در نتيجه در مجموع يك نظريه ناقص يا نادرست، مقبوليتي پيدا كند.
5. براي انسان و ملائكه، مجهولات زيادي وجود دارد كه از طريق تعليم خداوند بايد به آنها علم پيدا كرد. و به‌طور كلي انسانها و ملائكه به‌طور دائم به تعليم خداوند احتياج دارند.
6. اگر انسان‌ها به همه راه‌هاي زندگي و همه صفات پديده‌هاي عالم احاط? علمي داشتند، نيازي به آمدن پيامبران و نزول وحي بر آنها نبود؛ و زمينه‌هايي هم كه در روح انسان قرار داده شده است بايد با آموزش‌هاي وحي رشد يافته و به ثمر برسد؛ و انسان در تمام عمر خود از آموزش‌هاي خداوند بي‌نياز نمي‌باشد.
7. عبوديت براي پروردگار و اطاعت از او ايجاب مي‌كند كه انسان فرمان پروردگارش را صرفاً به جهت اينكه فرمان اوست اجرا كند، چه حكمتِ آن را بداند چه نداند. و الاّ به جاي رفتن در مسير ملائكه و ورود در معرض رحمت متعالي پروردگار، مسير اطاعت از شيطان را در پيش خواهد گرفت و پايان زندگي او منتهي به سقوط در جهنم و مبتلا شدن به عذاب‌هاي دردناك در آن خواهد شد.
دوم: در سور? صافات بخشي از داستان حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل «عليهما‌السلام» ذكر شده است به اين صورت:
«پس وقتي آن كودك به مرحله بلوغ رسيد، [ابراهيم] به او گفت: اي فرزندم من مي‌بينم در خواب كه تو را ذبح مي‌كنم [خداوند در خواب به من چنين دستور مي‌دهد] فكر كن و ببين نظر تو چيست؟! گفت: اي پدر انجام بده آن چه را به تو امر مي‌شود، و ان شاء اللّه مرا از صابران خواهي يافت. وقتي هر دو [پدر و فرزند] تسليم امر خدا شدند، و ابراهيم فرزندش را روي زمين خواباند و يك طرف پيشاني‌اش را روي زمين قرار داد!!! و ندا كرديم او را اي ابراهيم، [تو امر ما را امتثال كردي] آن امري را كه در رؤيا مورد نظر بود محقق كردي و ما اين چنين پاداش مي‌دهيم محسنان را و آن امتحاني بود آشكار» (صافات، 37/ 102 ـ 106)
در اين داستان چند موضوع از آموزش‌هاي خداوند در زيباترين و متعالي‌ترين صورت‌ها تجسم يافته است از جمله:
1. عبوديت انسان براي خداوند و اخلاص در دين، عظمتي دارد فوق ادراك عادي، تا جايي كه پدري در سن پيري جهت اجراي فرمان خداوند، حاضر مي‌شود فرزند نوجوان خود را ذبح كند، همچنين نوجواني حاضر مي‌شود، جهت فرماني كه خداوند عالم به پدرش صادر كرده، با ميل و رغبت قرباني شود. و پدر را تشويق مي‌كند كه فرمان خداوند را اجرا كند و به او دلداري مي‌دهد كه در مقابل عمل ذبح از صابران خواهد بود.
2. حالت تسليم در مقابل اراده خداوند، با زير پا گذاشتن تمامي خواسته‌هاي طبيعي و حقيقي.
3. يك بنده در مقابل حكم پروردگار از محبوب‌ترين و مرغوب‌ترين چيزها هم صرف نظر كند.
4. حب به پروردگار عالم و اشتيقاق به اجراي فرمان او، قوي‌ترين و برترين اراده‌ها را در وجود انسان به جريان مي‌اندازد.
5. از امر خداوند به ابراهيم(ع) بر ذبح فرزندش، اراده ديگري در كار بود و خداوند عالم نمي‌خواست كه اسماعيل(ع) ذبح شود و مانع اجراي اين حكم شد،و ابراهيم‌(ع) اراده اصلي خداوند را نمي‌دانست، پس ممكن است در وراي احكام خداوند، حكمت‌هاي ديگري غير از آنچه در ظاهر به نظر مي‌رسد باشد. و حكمي بسيار مهم از طرف خداوند صادر شود، كه با ادراك عقليِ صرف، حكمت آن روشن نمي‌شود. يعني حكمت دستورات خداوند، فوق عقل باشد ـ‌نه ضد عقل‌ـ.
6. هنگامي كه امر پروردگار فقط به خود يك شخص مربوط باشد، تسليم او بدون مكث و ترديد بايد تحقق يابد، اما اگر اجراي امر پروردگار به شخص ديگري هم ارتباط پيدا كند، در صورتي كه شخص دوم حقي داشته باشد، لازم است نظر او هم در كار باشد. بنابراين حضرت ابراهيم‌(ع) موضوع ذبح فرزندش را با او در ميان گذاشت و نظر او را جويا شد، اما فرزندش اسماعيل بلا فاصله تا از امر پروردگار مطلع شد، تسليم بودن كامل خود را اعلام كرد، در پي آن، ابراهيم‌(ع) هم تسليم شد!
7. اين امري خلاف انتظار و عبث و لغو نبود، بلكه جهت ظهور حالت انقياد و تسليم كامل در مقابل خداوند بود، و مقام نبوت و رسالت و امامت حضرت ابراهيم‌(ع) اين مرحله از عبوديت و تسليم در مقابل پروردگارش را نياز داشت.
پيامبران خدا به تناسب موقعيت و شرايط خاص اجتماعي و زمان و مكان مأموريت خود، جهت توفيق در امر ارشاد انسانها نياز به استعداد‌هاي خاصي دارند كه با آموزش‌هاي خاص خداوند عالم بدست مي‌آيد.
8. آموزش كامل راه زندگي الهي به انسانها، از طريق تحمل مصيبت‌ها و سختي‌ها و تلاش‌هاي زياد پيامبران و پيروان حقيقي آنها امكان پذير است و گاهي به تناسب شرايط و موقعيت‌هاي خاص، پيامبران خدا لازم است مصيبت‌ها و شدايد فوق تصور عادي را تحمل كنند.
9. پيامبران خدا جهت هموار كردن و آشكار كردن راه زندگي توحيدي، قدرت‌ها و امكاناتي را به كار برده‌اند كه جهت حصول آنها يك عمر تلاش مستمر شبانه روزي لازم بوده است.
10.ظهور و بروز رفتارهاي قهرمانانه پيامبران در آن مقياس‌هاي برتر، مراتب عظيمي از رحمت پروردگار عالم به انسانها و تجلي صفت ربوبيت او بوده است.

عظمت موضوع توصيف اميرالمؤمنين علي(ع)

ارائه تجلياتي از آيات قرآن مجيد در سيره عملي امام اميرالمؤمنين علي‌(ع) اگر چه مورد اشتياق شديد قلبي است، اما در عين حال كاري است داراي عظمت و وسعت و رفعتي فوق تصور. اقدام به اين كار به منزله قدم گذاشتن در مسيري است شكوهمند و سلوك در طريقي است خطير و در مراحلي غير ممكن!
در اين مسير دو قلّ? عظيم سر به فلك كشيده قرار دارد كه رفعت هر دو تا عرش پروردگار امتداد يافته، و هيچ پرنده دور پروازي قدرت صعود از عالم دنيا به آن آفاق رفيع را ندارد. يكي از آن دو قلّه، عظمت‌هاي بي‌پايان و فوق ادراك قرآن مجيد، و ديگري قلّ? رفيع مقام و فضائل اميرالمؤمنين علي‌(ع) است.
درباره عظمت قرآن مجيد، پروردگار عالم مي‌فرمايد:
«لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية الله و تلك الأمثال نضربها للناس لعلّهم يتفكرون» (حشر، 59/21) در اين آيه عظمت قرآن مجيد، كه نشأت گرفته از عظمت صفات و افعال پروردگار عالم است، با زبان مثال و با همان روش تشبيه معقولات به محسوسات، به انسانها گوشزد شده است. يعني اگر عظمت قرآن مجيد، به صورتي تجلي مي‌كرد و صورت و حالت ظاهري پيدا مي‌كرد و به آن صورت بر كوهي نازل مي‌شد، آن كوه متلاشي مي‌شد و از هم مي‌پاشيد!!! و عظمت و صلابت و استقامت كوه در مقابل جريان عظمت قرآن دوام نمي‌آورد و از بين مي‌رفت.
عظمت‌هاي شخصيت علي(ع) هم در همين مراتب قرار دارد، چون وجود او تجسم و تجلي كاملي از كلام اللّه است. يعني اگر بنا بود حقيقت قرآن تغيير يابد و به شكلي مجسم و ممثل شود، اين تجسم و تمثّل به صورت وجود آن حضرت در مي‌آمد.
هم عظمت قرآن مجيد وعلوم متمركز در آن و هم عظمت شخصيت علي(ع)هر دو در مرتبه‌اي خارج از حيطه ادراكي انسان‌هاي عادي قرار دارند. منظور از انسان‌هاي عادي در اينجا تمامي انسان‌ها غير از پيامبران خدا وائمه معصومين«عليهم‌السلام» مي‌باشند.
توصيف‌هاي انسان‌هاي عادي از شخصيت علي(ع) مانند توصيف شعاعي از نور خورشيد به جاي توصيف حقيقت خورشيد است. و سلوك در اين راه در حد برداشتن چند قدم در پاي اين رشته كوه عظيم و نگاهي به قله‌هاي رفيع آن است، رفعتي بي‌انتها و فوق حد ادراك عادي انساني.
سرچشمه آن همه عظمت و جلالت و شكوه و رفعت در شخصيت علي(ع) كه رايح? دل‌انگيز آن، فضاي تاريخ را معطر كرده و همگان را به تحسين و تكريم وا داشته است، صفات پروردگار عالم است، و اين همان نوري است كه در قرآن كريم متمركز شده است.
آن همه عظمت و جلالت كه در وجود قهرمان بزرگ كائنات و سلطان عوالم هستي ظهور يافت و مسير تاريخ زندگي انسان‌ها را تغيير داد، در گنجايش اين عالم و پديده‌هاي آن نبود.
علي(ع)، در سيره عملي خود با همتي عظيم، كوه‌هاي بزرگي را شكافت و جاده همواري براي انسان‌ها آماده كرد كه از عالم ماده شروع شده و به ملكوت عالم و جوار پروردگار امتداد يافته است. او چشمه‌هايي از عطر علم و صفات پروردگار عالم را در فضاي زندگي انسان‌ها جاري كرد و در اين راه مشكلات عظيم و هول انگيزي را تحمل كرد.
قدرت و صلابت و هيبت توحيد پروردگار عالم كه در وجود او متمركز شده بود، طوفاني در عالم ايجاد كرد و امواج ناشي از آن طوفان، آلودگي‌هاي فضاي زندگي انسان‌ها و باتلاق‌هاي متعفّن شرك را از بين برد و آنها را به بوستان‌هايي از گل‌هاي بهشتي تبديل كرد.
در اين قسمت به ذكر آياتي از قرآن مجيد و بيان نحوه تجلي آنها در سير? شريف آن حضرت، در حد برداشتن قطراتي از چشمه‌هاي عطر بهشتي و پاشيدن آنها در فضاي قلوب انسان‌ها مي‌پردازيم.

شهادت عملي بر رسالت پيامبر اكرم(ص)

در ابتدا و قبل از توضيح ابعاد مختلف سير? عملي امام علي(ع)، به ذكر يك مطلب كلي در اين زمينه مي‌پردازيم و آن تجلي مجموع قرآن در مجموع شخصيت آن حضرت است. آن هم از كلام و بيان خداوند عالم، و اين بحث مشتمل بر ذكر عظيم‌ترين مرتبه از تجليات قرآن كريم در وجود اوست. خداوند عالم مي‌فرمايد:
«و يقول الذين كفروا لست مرسلاً قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» (رعد، 13/43) مي‌گويند آنهايي كه كافر شدند تو رسول [از طرف الله] نيستي، بگو كفايت مي‌كند [جهت اثبات رسالت من] شهادت الله بين من و شما و كسي كه علم الكتاب نزد اوست!!!
در اين آيه استدلال بسيار دقيق و لطيفي جهت اثبات رسالت رسول الله‌(ص)، در مقابل كفار منكر رسالت آن حضرت به كار رفته است و آن اينكه دو شاهد بر موضوع رسالت معرفي شده است! يكي شهادت الله، دوم شهادت كسي كه «علم الكتاب» نزد اوست.
شهادت الله بر رسالت رسول الله طبعاً بايد صورت ظهور پيدا كند، و الاّ اين استدلال بي‌مورد خواهد بود، يعني قطعاً مراد از آيه اين نيست كه موضوع رسالت رسول الله در علم خداوند قرار دارد، چون اين آيه در مقام احتجاج عليه كفار و جواب دادن به انكار آنها و ابطال نظريات آنهاست.
طبعاً شهادت الله در كلام او يعني قرآن كريم تجلي مي‌يابد، پيامبر اكرم‌(ص) جهت اثبات ادعاي خود در امر رسالت، لازم است به قرآن كريم «تحدي» كند! و بايد اين موضوع اثبات شود كه علم به كار رفته در قرآن كريم، علم فوق بشري است و امكان صدور چنين كتابي از غير علم خداوند محال است. يعني اشتمال قرآن بر علوم به كار رفته در آن، دليل آشكاري است بر اين كه اين كتاب از علم خداوند نازل شده است. سرانجام اين كه خداوند با ارسال كتابي بر آن حضرت با اوصاف موجود در آن، به رسالت او شهادت مي‌دهد.
دليل ديگري بر رسالت رسول الله در آيه معرفي شده است و آن شهادت كسي است كه علم‌الكتاب نزد اوست! مراد از كسي كه علم الكتاب نزد اوست، به طور قطع وجود مقدس اميرمؤمنان(ع) است، و اين موضوع از قطعيات است و نيازي به بحث و استدلال ندارد و مفسران قرآن بحثي لازم و مستدل را در تفسير اين آيه در اين جهت آورده‌اند.
در اين قسمت هم موضوع مثل شهادت الله است، يعني طبعاً مراد از آيه، شهادت قلبي آن حضرت بر رسالت رسول اللّه(ص) و يا اظهار آن صرفاً با زبان نيست! بلكه لازم است اين شهادت در وجود و شخصيت و اعمال آن حضرت تجلي و تحقق يابد، و إلا اين استدلال بي‌مورد و بي‌معنا خواهد بود، و برهاني در آن وجود نخواهد داشت.
مراد اصلي و حقيقي اين است كه در وجود و شخصيت علي(ع) ـ‌همان كسي كه علم الكتاب نزد اوست‌ـ عناصري قرار دارد كه وجود آن عناصر به تنهايي بر رسالت رسول الله شهادت مي‌دهد. يعني پرورش شخصيّتي مثل اميرمؤمنان با آن عظمت‌ها و فضايل بي‌پايان و اوصاف اختصاصي و انحصاري، از قدرت و كارآيي علوم و امكانات بشري نمي‌تواند باشد. و مربي او يعني وجود مقدس رسول الله(ص)، با علم و قدرت دريافت شده از منابع وحي پروردگار توانسته است، اين چنين محصول شگفت انگيزي پرورش دهد!
اينك به بحث تفكيكي در جهات گوناگون سير? اميرمؤمنان علي(ع) مي‌پردازيم؛ و به تناسب موضوعات قرآن مجيد، آياتي از آن را ذكر خواهيم كرد و ارتباط رفتارهاي از آن حضرت را، با آيات مذكور اشاره خواهيم كرد.

نصرت متقابل اللّه و بنده

خداوند ـ‌عزوجل‌ـ مي‌فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم» (محمد، 47/7)، در اين آيه به مؤمنان خطاب شده است كه اگر آنها خداوند را ياري كنند، متقابلاً خداوند آنها را ياري خواهد كرد و به آنها ثبات قدم و استقامت و اطمينان قلبي خواهد داد. طبعاً مراد از نصرت انسان نسبت به خداوند، نصرت دين خدا است. در اين آيه و آيات ديگري از قرآن مجيد خداوند عالم، مؤمنان را به ياري دين خود دعوت كرده و در مقابل اعلام كرده است كه آنها نيز در صورت عمل به اين دعوت، مورد نصرت و حمايت پروردگارشان قرار خواهند گرفت و آنها از ناحيه نصرت خداوند داراي ثبات قدم و اطمينان قلبي خواهند شد.
علي(ع) اولين شخصي بود كه در جريان بعثت رسول خدا‌(ص) به مقام رسالت و نبوت، قرار گرفت. رسول خدا‌(ص) بعد از مبعوث شدن به رسالت، در مسير خود از كوه حرا به شهر مكه با علي (ع) مواجه شد و موضوع رسالت خود را به او اعلام فرمود. و طبق يك نظر در وقت نزول وحي بر رسول خدا(ص)، علي(ع) در كوه حرا و نزد آن حضرت قرار داشت. در هر صورت علي(ع) اول كسي بود كه به رسالت رسول الله(ص) ايمان آورد. و از آن لحظه تا آخرين لحظه عمر خود در همه حالات و جهات گوناگون زندگي در مسير نصرت دين خدا و انتشار آن و دفاع از آن قرار گرفت.
بلكه علاوه بر دوره زندگاني خود، رفتارها و سخنان او، بعد از رحلتش نيز، كارآيي عظيمي در نصرت دين خدا داشته است. يعني او در مقام معلمي الهي براي انسانها، رفتارهايي از خود بروز مي‌داد كه انسان‌هاي ديگر از ناحيه رفتارها و علوم باقي مانده از او در مسير دين خدا و نصرت آن قرار مي‌گيرند.

موقعيت امير‌المؤمنين در جنگ بدر

در حادثه جنگ بدر يك سپاه مجهز به اداوت و ابزارهاي جنگي از مكه حركت كرده و به قصد جنگ با پيامبر خدا(ص) و پيروان او به نزديكي‌هاي شهر مدينه رسيدند. اهل شهر آن‌روز از دو گروه تشكيل يافته بود. گروه اول كه عده آنها اندك بود، كساني بودند كه قبلاً در شهر مكه اقامت داشتند و به دين توحيدي و پيامبر اكرم‌(ص) ايمان آورده بودند و از زمان ايمان آوردن خود تحت فشارها و اذيت‌هاي مشركان قرار گرفته بودند و اخيراً با دعوت اهل مدينه به آن شهر هجرت كرده بودند. بعد از هجرت، مشركان مكه، خانه‌ها و اموال آنها را غصب كرده بودند. و آن‌ها فقط جان خود را نجات داده و خود را به شهر مدينه رسانده بودند.
گروه دوم اهل شهر مدينه بودند كه به پيامبر اسلام(ص) و دين توحيدي ايمان آورده و خود آن حضرت و پيروانش را به شهر خود، دعوت كرده بودند. و با او پيمان بسته بودند كه از او و دين توحيدي و پيروانش حمايت كنند.
با وجود اينكه پيامبر خدا(ص) و پيروان او از شهر مكه خارج شده و به مدينه هجرت كرده بودند، مشركان مكه به اين هم قانع نبودند و به قصد جنگ و كشتن آنها واهل شهر مدينه به آنجا لشگر كشي كردند. يعني در واقع مشركان حق فرار و يا خروج از شهر و ديار و منطقه زندگي خود را هم به پيروان دين توحيدي نمي‌دادند. يعني از كساني كه دست از همه زندگي خود كشيده و از شهر مكه خارج شده و به شهر ديگري پناه برده بودند هم، دست بردار نبودند؛ و موحدان را به علت اين‌كه مي‌گفتند پروردگار ما اللّه است مي‌خواستند به قتل برسانند.
مدتي قبل هم كه عده‌اي از پيروان دين توحيدي به حبشه هجرت كرده بودند، در آنجا هم از اذيّت‌هاي مشركان آسوده نبودند، به طوري كه مشركان مكه عده‌اي را به حبشه فرستادند، و آنها سراغ حاكم حبشه رفتند و تقاضا كردند كه مهاجران را به آنها تحويل دهند، تا آنها را به قتل رسانند.
در هر صورت جنگ بدر شروع شد. يك طرف، سپاه مجهز و تبهكار كفار بودند، كه به قصد كشتن بي‌گناهان و نابود كردن اساس دين خدا پرستي راه طولاني بين مكه و مدينه را طي كرده و در فكر كشتن پيامبر خدا(ص) و پيروان دين توحيدي بودند. و بعد از آن هم حمله به داخل شهر و كشتن مردان و اسير كردن زنان و كودكان و افتخار كردن به اعمال خود.
طرف ديگر گروهي اندك از پيروان دين توحيدي بودند كه در بين آنها رسول خدا (ص) قرار داشت، آنها اسلحه و تجهيزات جنگي نداشتند و به قصد جنگ بيرون نيامده بودند، اما به هر حال مدافعان دين توحيدي در آن شرايط همين گروه اندك بودند. آنها بايد از دين و زندگي خود و سرانجام از اهل شهر مدينه دفاع مي‌كردند.
در اين جنگ طبق محاسبات عادي بايد مشركان پيروز مي‌شدند، زيرا آنان هم سه برابر موحدان بودند؛ و هم مسلح بودند و به قصد جنگ آمده بودند، اما مسلمين به جز چند عدد شمشير و ساير سلاح‌هاي جنگي چيزي همراه نداشتند. گفته‌اند فقط دو اسب در اردوي مسلمين وجود داشت. اما قدرت روحي عظيمي در سپاه مسلمين وجود داشت كه در محاسبات عادي و در تصور كفار نمي‌گنجيد و آن وعده‌هاي خداوند عالم بر ياري آنها و استقرار رسول خدا‌(ص) در بين آنها بود و وجود قهرمان توحيد كه رفتار او همه را در بهت و شگفتي فرو برد و آن اميرالمؤمنين علي‌(ع) بود.
در اين جنگ در همان ساعات اول روز سران كفار به‌دست سپاه توحيد كشته شدند. سپاه مهاجم شكست سختي خورد و عده زيادي از آنها به اسارت مسلمين در آمدند. سپاه كفار با ذلّت و خواري رو به فرار گذاشتند و به طرف مكه برگشتند. در اين جنگ هفتاد نفر از مشركان به قتل رسيدند، كه سي و شش نفر از آنها را فقط علي(ع) به خاك انداخت، با وجود اينكه قهرمانان بزرگي هم در سپاه مسلمين، مثل حمزة بن عبد المطلب وجود داشتند.
اميرالمؤمنين علي(ع) در حقيقت سر‌نوشت جنگ را تعيين كرد و اگر او نبود و آن شجاعت و صلابت و استقامت و قدرت فوق العاده، بقيه موحدان هم نمي‌توانستند در جنگ به همان مقدار مؤثر باشند. قدرتي كه از آن حضرت ظهور كرد، صرفاً قدرت بدني و قدرت روحي متعارف نبود و ما به خواست خداوند در اين زمينه و موارد مشابه آن بعداً بحثي قرآني و علمي مطرح خواهيم كرد.

جنگ احد

يكسال بعد از جنگ بدر جنگ بسيار خطرناك ديگري به وقوع پيوست، در اين جنگ سه هزار نفر از كفار مكه و بعضي از قبايل اطراف آن به پايگاه دين توحيدي يعني شهر مدينه حمله كردند. سپاه كفار به‌قصد انتقام‌جويي از كشته‌هاي خود در جنگ بدر به‌علاوه هدف اصلي خود كه نابود كردن دين خدا بود، با قدرت و خشونتي بيشتر از جنگ بدر، در اين جنگ شركت كرده بودند.
بعد از شهادت حمزه، عموي بزرگوار پيامبر، در زماني كه جنگ بسيار سخت شده بود، علي(ع) به تنهايي از وجود شريف رسول خدا(ص) محافظت مي‌كرد. مشركان گروه گروه به طرف پيامبر خدا(ص) حمله مي‌آوردند و قصد شان كشتن آن حضرت بود، چند نفر از آنها براي كشتن رسول خدا(ص) هم پيمان شده بودند و حتي در يك مرتبه يك گروه پنجاه نفري به آن حضرت حمله كردند. اميرمؤمنان با شجاعت و صلابتي كه نظيري براي آن ديده نشده بود به صف مشركان حمله مي‌كرد و با كشته شدن عده‌اي از آنها به‌دست آن حضرت، بقيه فرار مي‌كردند.
پيامبر اكرم(ص) در اين مرحله از جنگ مجروح شده، سرانجام مهاجان با حملات برق آساي اميرمؤمنان، از كشتن رسول خدا(ص) مأيوس شده و پراكنده شدند. در اين جنگ شمشير علي(ع) شكست و پيامبر اكرم(ص) شمشير خود را به نام «ذوالفقار» به آن حضرت داد. گفته‌اند در اين جنگ صداي گروهي از ملائكه از آسمان شنيده شد كه در مقام تحسين و تجليل از فداكاري علي(ع)، در دفاع از وجود شريف رسول خدا(ص) مي‌گفتند: «لا فتي الا علي، لا سيف الا ذو الفقار»

تجلّي ديگري از نصرت دين توحيدي

نصرت دين توحيدي به وسيله علي(ع) و پذيرش دعوت پروردگار عالم در اين زمينه اختصاص به جنگ‌ها نداشت و حتي در جنگ هم فعاليت آن حضرت در اين جهت، محدود به رفتارهاي قهرمانانه و ابراز شجاعت و دفع حملات دشمنان نمي‌شد. آن حضرت در خطرناك‌ترين مراحل حوادث جنگ‌ها رفتارهاي كريمانه در كمك به انسانها و ارائه سيماي زيبايي از آموزش‌هاي نوين الهي را فراموش نمي‌كرد. و در اين راه خطرات زيادي را تحمل مي‌كرد. در جنگ‌ها آنچه از شخصيت و رفتارهاي آن حضرت تجلي مي‌كرد تنها شجاعت و قدرت روحي فوق‌العاده آن حضرت نبود، بلكه جلوهاي شكوهمندي از اخلاق متعالي او را احاطه مي‌كرد. به عنوان نمونه به توضيح رفتاري از آن حضرت در جريان جنگ احزاب مي‌پردازيم.
در اين جنگ گروه‌هاي متعددي از مشركان مكه و مناطق اطراف آن و يهود اطراف مدينه با همديگر متحد شده و به قصد نابودي كامل دين خدا به طرف مدينه حركت كردند. پيامبر اكرم(ص) با پيشنهاد سلمان فارسي دستور داد تا اطراف شهر مدينه در قسمتي كه آسيب پذير بود خندقي كندند. سپاه احزا ب به نزديك مدينه رسيدند و با خندق مواجه شدند و به مدت يك ماه شهر مدينه را محاصره كردند.
سر انجام فردي از سپاه كفار به نام «عمرو بن عبدود»، همراه پنج نفر ديگر جاي كم عرض خندق را شناسايي كرده و با قدرت و سرعت زياد از فاصل? دور حركت كرده و با اسبان خود از خندق گذشتند. عمروبن عبدود كه فردي قدرتمند و جسور و بي‌باك بود نعره مي‌كشيد و مبارز مي‌خواست. شنيدن صداي نعره‌هاي عمروبن عبدود وحشتي در دلها ايجاد كرد.
عمروبن عبدود فرياد مي‌زد و مبارز مي‌طلبيد و چنين رجز مي‌خواند:
و لقـد بححت مـن النداء بجمـعكم هل مـن مبارز
و وقـفت اذ جبن الشجاع مواقـف البطـل المـناجـز
انــي كـذلــك لــــم ازل متـسـرعـاً نحـو الهـزاهـز
ان الشجـاعة فـي الفتـي و الجود من خير الغرائز
از بس به جمع شما ندا داده و مبارز طلبيدم كه گلويم گرفت. و من در جايي ايستاده‌ام كه مردان شجاع در آنجا مي‌ترسند، در موضع پهلوانان جنگاور. من به همين گونه هميشه به سوي فتنه‌ها و آشوب‌ها پيش مي‌روم. زيرا كه شجاعت در جوانمرد از بهترين غريزه‌ها است.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: چه كسي مقابل او مي‌رود؟ بلا فاصله علي(ع) آمادگي خود را براي جنگ با عمرو اعلام كرد. رسول اكرم(ص) باز هم كلام خود را تكرار كرد. هيچ كس جزء علي(ع) اعلام آمادگي نكرد. رسول اكرم(ص) به علي(ع) اجازه داد كه به جنگ عمرو برود، و عمامه خود را بر سر آن حضرت بست و شمشير خود(ذوالفقار) را به او داد، و در حق او دعا كرد و گفت: پروردگارا علي را از بدي حفظ فرما. و بعد اين آيه را تلاوت كرد: «رب لا تذرني فرداً و انت خير الوارثين» (انبياء، 21/89) و بعد فرمود: «برز الايمان كله الي الشرك كله» يعني تمام ايمان، مقابل تمام كفر قرار گرفت.
علي(ع) به طرف عمرو رفت، در حالي كه رجز او را با شعري مطابق وزن و قافيه شعر او جواب مي‌داد:
لا تـعــجلـن فـقـد اتـاك مجيب صوتك غير عاجز
ذونــيـــة و بـــصـيــــرة و الصدق منجي كل فائز
إنــي لارجــو أن اقــيــم عليـك نـائحـة الـجـنـائـز
مـن ضـربـة نجـلاء يبقي ذكــرها بـعـد الـهـزاهــز
عجله نكن، آمد كسي كه جوابگوي دعوت تو است، به سوي تو آمد، كه براي مبارزه با تو عاجز نيست، بلكه صاحب نيت و بصيرت است و صداقت، نجات دهند? هر رستگاري است. من اميدوارم نوحه‌گران را بر سر جنازه تو بنشانم از ضربتي عظيم كه ياد آن بعد از جنگ‌ها و معركه‌ها باقي بماند.
علي(ع) در مقابل عمرو قرار گرفت و خطاب به او فرمود:
آيا درست است كه تو گفته بودي اگر مردي از قريش از تو دو تقاضا كند، حداقل يكي از آن دو را مي‌پذيري؟ عمرو گفت: بلي چيست آن؟ علي(ع) فرمود: من تو را دعوت مي‌كنم به سوي الله و رسول او و اينكه اسلام بياوري! عمرو گفت: من به آن احتياج ندارم. آن حضرت فرمود: دومين درخواست من اين است كه دست از جنگ بكشي و برگردي. عمرو گفت: هرگز كاري نمي‌كنم كه زنان مكه پشت سر من چيزهايي بگويند. در هر صورت عمر و دعوت آن حضرت را به صلح نپذيرفت.
حضرت به او فرمود: من پياده هستم، تو هم از اسب پياد شو تا با يكديگر بجنگيم! عمرو خشمگين شد و از اسب پريد و ضربتي به اسب زد. ناگهان ضربتي بسيار سنگين بر سر علي(ع) فرود آورد، آن حضرت سپر را روي سر خود گرفت، اما شدّت ضربه در حدي بود كه سپر شكافته شده و كلاه جنگي آن حضرت شكست و سر مبارك او اندكي زخمي شد. در اين حال آن حضرت با ضربتي بسيار سريع و شديد عمرو را روي خاك انداخت و به حيات ننگين آن مجسمه كفر و شرك پايان داد.
صداي تكبير اميرمؤمنان از ميان گرد و خاك برخاست و آن نشانه كشته شدن عمرو به‌دست علي(ع) بود. همراهان عمرو وحشت زده فرار كردند. سر‌انجام با كشته شدن عمرو و بعضي حوادث ديگر، سپاه احزاب در نهايت ذلت و يأس ناچار از بازگشت به مكه شد، و جنگ احزاب پايان يافت.
رسول خدا(ص) فرمود: مبارزه علي(ع) با عمرو، افضل از اعمال امّت من تا روز قيامت است.

تحليلي از رفتار اميرالمؤمنين(ع) در جنگ احزاب

در حادثه جنگ احزاب و مبارزه علي(ع) با عمروبن عبدود جهات ديگري از روح كريم و با عظمت آن حضرت تجلي كرد.
رفتار آن حضرت از عناصري تشكيل يافته بود از جمله: نصرت دين خدا، در هر شرايط سخت و خطرناك، ارائه? شكوه و جلال دين توحيدي، ميل به ارشاد انسانها و كمك به آنها حتي در ميدان جنگ، دعوت به صلح تا آخرين لحظات قبل از شروع جنگ. اخلاص به پروردگار عالم، ارائه عظمت‌هاي اخلاقي و بزرگواري‌هاي پيروان دين توحيدي. اينك درباره? آثار و نتايج رفتار آن حضرت در جنگ احزاب به توضيح چند نكته مي‌پردازيم.
1. در مقابل هل من مبارز عمروبن عبدود، علي(ع) با وجود تمايل شديد به مقابله با او، منتظر اظهار نظر و اراده رسول خدا(ص) بود و قبل از آنكه آن حضرت سخني بگويد و تصميمي بگيرد، او هيچ سخني نگفت. اطاعت از رسول خدا(ص) و رعايت ادب توحيدي در مقابل او تمامي زندگي علي(ع) را احاطه كرده بود. رعايت ادب خاص آن حضرت در حضور رسول‌اللّه جلوه‌اي از توجه به آياتي از قرآن مجيد از جمله آيه ذيل مي‌باشد.
«ان الذين يغضّون اصواتهم عند رسول اللّه اولئك الذين امتحن اللّه قلوبهم للتقوي لهم مغفرة و اجر عظيم» (حجرات، 49/3)
2. وقتي رسول خدا(ص) فرمود: چه كسي حاضر است به جنگ او (عمرو) برود، علي(ع) بدون هيچ مكثي و بلافاصله آمادگي خود را اظهار كرد و در هر مرتبه هم كه رسول خدا(ص) كلام خود را تكرار فرمود، آن حضرت بلافاصله آمادگي خود را اعلام كرد. اين رفتار مي‌تواند جلوه‌اي از توجه به بعضي از آيات قرآن باشد از جمله:
«اولئك يسارعون في الخيرات و هم لها سابقون» (مؤمنون، 23/61)
3. اميرالمؤمنين وقتي با عمرو مواجه شد، او را دعوت به اسلام كرد و از او خواست به خداوند عالم و رسولش ايمان بياورد. او با اين عمل خود نشان داد كه دين خدا پناهگاهي است براي انسانها و رسول خدا(ص) رحمتي است از طرف خداوند براي همه? انسان‌ها، هم‌چنان‌كه خداوند مي فرمايد:
«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء، 21/107)
4. وقتي عمروبن عبدود پيشنهاد علي(ع) را قبول نكرد، آن حضرت باز هم شروع به جنگ نكرد، بلكه او را دعوت به صلح كرد و از او خواست كه دست از جنگ بكشد. صلح‌طلبي آن حضرت در وقتي كه قدرت و شهامت كامل براي جنگ دارد جلوه‌اي از آيه قرآن است كه فرمود:
«والصلح خير» (نساء، 4/128)
5. وقتي خيرخواهي اميرالمؤمنين و دعوت او به اسلام يا صلح اثر نكرد و جنگ قطعي شد، آن حضرت با صلابت و قدرت آماده جنگ شد و با رفتار خود، ضربه روحي شديد بر دشمن زدو در مقابل سخن متكبرانه سمبل كفر كه گفت: من دوست ندارم تو بدست من كشته شوي! فرمود: ولي من دوست دارم تو بدست من كشته شوي، مادام كه از پذيرش حق روي‌گردان هستي.
علي(ع) در عين حال كه جواب سخن متكبرانه و تحقيرآميز عمرو را داد، اظهار داشت كه علت تمايلش به كشتن او عدم پذيرش حق و ايستادن در موضع تبهكارانه? اوست. اين كلام اميرمؤمنان و اراده? او، جلوه‌اي از اين آيه است كه:
«و للّه العزة و لرسوله و للمؤمنين» (منافقون، 63/8)
6. علي(ع) بعد از كشتن عمرو، به تعقيب همراهان وي پرداخت و آنها وحشت زده اقدام به فرار كردند و يكي از آنها در خندق افتاد و آن حضرت او را هم به قتل رساند و به‌طرف رسول خدا(ص) برگشت، در حالي‌كه مي‌فرمود:
نصرالحجارة من سفاهة رأيه و نصرت ربّ محمد بصواب
يعني اين مرد (عمرو) از روي سفاهت بت‌هاي سنگي را ياري كرد، ولي من از روي روشن‌بيني، پروردگار محمد(ص) را ياري كردم.
آن حضرت رفتار خود را به‌عنوان يك وظيفه الهي و استجابت دعوت پروردگار تلقي كرد كه خداوند فرموده است: «يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبت اقدامكم» (محمد، 47/17)
و بعد در بقيه شعر خود مي‌گفت:
لاتحسبنّ اللّه خاذل دينه و نبيه يا معشرالاحزاب
يعني اي گروه احزاب گمان مبريد كه خداوند دين خود و پيامبرش را ياري نخواهد كرد.
او با اين كلام تمام عمل قهرمانانه خود را به خداوند و اراده او بر نصرت دينش و رسولش نسبت داد؛ و از اين پيش‌آمد هم در جهت دعوت انسانها به‌سوي دين خدا استفاده كرد.
7. اميرالمؤمنين بعد از كشتن عمرو با بزرگواري خاصي از كنار جنازه او فاصله گرفت و هيچ اعتنايي به زره جنگي و سلاح‌هاي او نكرد. گرچه آن زمان متداول بود وقتي كسي در جنگ كسي را مي‌كشت، سلاح و لباس و دارايي او را به غنيمت مي‌برد. حتي بعضي‌ها او را ملامت كردند كه چرا زره عمرو را كه گرانبهاترين زره در بين عرب بود، از تن او درنياورد. اما عظمت‌هاي اخلاقي و پاكي روحي آن حضرت بالاتر از اينها بود. او با اين كار عزت نفس و بزرگواري يك موحد را نشان داد.

منشأ اصلي عظمت رفتارهاي امير المؤمنين(ع)

از بررسي جهات مختلف سيره? علي(ع) و از توجه دقيق به بعضي از سخنان آن حضرت روشن مي‌شود كه آن عظمت‌ها و قدرتها و اعمال شگفت‌انگيز آن حضرت از مراتب قدرت و صفات پروردگار عالم، نشأت مي‌گرفت. يعني منشأ اصلي عظمت‌هاي متجلي در وجود او عظمت ذات كبريايي الله و صفات و افعال او بود. آنچه از آن عظمت‌ها، به شخصيت علي(ع) و افعال او مربوط مي‌شود، اين است كه روح متعالي او را در اثر تلاش‌هاي فوق عادي و بعضي از عوامل ديگر به درجه‌اي از كمال رسيده، كه صفات خداوند در آن روح متعالي در مرتبه‌اي استثنايي و فوق عادي منعكس شده است.
توضيح اينكه منشأ اصلي فاعليت‌ها و سببيّت‌ها در موجودات و همچنين در انسانها، اراده و صفات و افعال خداوند عالم است. يعني كارآيي روح انسان از اتصال آن به خداوند و صفات و افعال او تأمين مي‌شود.
از جهت ديگر اتصال روح انسان به خداوند داراي مراتبي است و قدرت و كارآيي صفات خداوند به تناسب ظرفيتي كه هر روحي دارد، در آن جاري مي‌شود. مراتبي از قدرت خداوند عالم از طريقِ نظام عادي موجود در عالم، به روح انسانها القا مي‌شود، و نظام عادي موجود در عالم از ناحيه اراده? عمومي خداوند، برقرار مي‌شود.
انسان‌‌ها در مقايسه با يكديگر موقعيت‌هاي متفاوتي دارند، يعني ميزان قدرت دريافتي از خداوند و در نتيجه كارايي روح آنها در بعضي از انسانها با ديگران متفاوت است. مثلاً يك انسان مهربان‌تر از انسان ديگر است، كه در اين صورت صفت رحمت پروردگار در آن انسان بيشتر از ديگري تجلي دارد. اما اين تفاوت‌ها بسيار محدود است.
ولي بعضي از انسان‌ها به‌طور استثنايي در مسير اراده? خاصي از پروردگار قرار مي‌گيرند و در نتيجه قادر به انجام كاري مي‌شوند كه در شرايط عادي آن كار غير ممكن است؛ و باقدرتي كه آنها از خداوند دريافت مي‌كنند در مرحله و مرتبه فوق عادي قرار مي‌گيرند، مثل پيامبران خدا. مثلاً با اراده? حضرت عيسي(ع)، انساني كه مدتها قبل مرده بود، زنده مي‌شود و يا قطعه گلي كه به‌شكل پرنده‌اي درست شده، به‌صورت مرغ زنده‌اي در مي‌آيد. يا با اراده? پيامبر اكرم(ص) و دعا و درخواست او از خداوند، كره? ماه شكافته مي‌شود و يا درختي زمين را مي‌شكافد و حركت مي‌كند و كنار آن حضرت قرار مي‌گيرد و بعد با اراده? او سر جاي اولش بر‌مي‌گردد.
در اين قبيل موارد روح يك انسان به‌جهت استعدادهاي خاص و قواي فوق عادي كه پيدا كرده است، اتصالي در مرتبه و مرحله‌اي فوق عادي به خداوند و صفات او پيدا مي‌كند و مرتبه عظيمي از قدرت خداوند از مسير آن روح جريان مي‌يابد و در نقطه? معيني متمركز مي‌شود و منشأ كارآيي عظيم مي‌گردد.
درباره? علي(ع) آنچه بايد گفت اين است كه آن اعمال و رفتارهاي شگفت‌انگيز و عظيم، در اصل، صفات و افعال خداوند بود كه از وجود آن حضرت تجلي مي‌كرد. البته اين تجلي در مرتبه‌اي بسيار متعالي و فوق عادي و بالاتر از حيطه? ادراك و ارزيابي عقول عادي بشري بود. در واقع روح عظيم و متعالي آن وجود فوق عادي منبعي بود براي تمركز و جريان قدرت پروردگار و ظرفي عميق‌تر از درياها و رفيع‌تر از آسمانها.
خود آن حضرت همين نظر را در حوادث و جريانات تاريخ صدر اسلام اظهار فرموده است. به‌عنوان مثال در جريان جنگ خيبر، درب بسيار بزرگ و سنگين قلعه را با دست خود از جا كند و بعد از عبور سپاهيان به‌وسيله همان درب قلعه از روي خندق، آن را درون خندق انداخت و بعد عده‌اي از مردان با كمك يكديگر نتوانستند آن را از خندق در آورند. بعداً از آن حضرت سؤال كردند كه چگونه توانست درب به آن سنگيني را از جاي بكند و روي دست خود بلند كند فرمود:
ما قلعتها بقوة بشرية و لكن قلعتها بقوة الهيّة و نفس بلقاء ربّها مطمئنة رَضِيّة1
علي(ع) در اين كلام آن عمل فوق عادي خود را به قدرت فوق عادي نسبت مي‌دهد كه از طرف پروردگار عالم به وجود او القا شده است.
عمر‌بن خطاب روزي در دوره حكومتش با علي(ع) مشورتي كرد، درباره? اينكه سپاه فارس قصد حمله به جامعه اسلامي را دارد و اينكه آيا صلاح در دين است كه من خودم هم در اين جنگ شركت كنم! (توضيح اينكه عمر از اصل حمله ايرانيان و شركت خودش در جنگ و كثرت نفرات دشمن نگران بود). امير‌المؤمنين(ع) در جواب او فرمود:
انَ هذا الامر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثرة و لا قلة و هو دين اللّه الذي اظهره و جنده الذي اعده و امده حتي بلغ ما بلغ…2
اين كار پيروزي و خواري‌اش نه به اندكي سپاه بود و نه به بسياري آن. دين خدا بود كه خدا چيره‌اش نمود و سپاه او كه آماده‌اش كرده و ياري‌اش فرموده تا بدانجا رسيد كه رسيد.
امام علي(ع) در اين كلام نكته? بسيار مهم و ظريفي را به عمر گوشزد كرد و آن اينكه پيروزي دين خدا در ابتداي زمان ظهورش از ناحيه نفرات مسلمين نبوده، چون دشمنان آن يعني كفار و مشركان و يهود، جنگ‌هاي زيادي عليه آن راه انداختند ولي حملات پي‌در‌پي دشمنان مانع انتشار دين خدا و قدرت‌يافتن آن نشد.
بلكه پيروزي دين خدا تحقق اراده خداوند بود، و چون او اراده كرده بود تا دين خودش را بر همه اديان غلبه دهد، جنگ‌هاي صدر اسلام سرانجام منجر به شكست مشركان و پيروزي دين توحيدي شد. امام علي(ع) در كلام خود اشاره‌اي به آيه? كريمه ذيل دارد:
«هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه و لوكره المشركون» (توبه، 9/33) در اين آيه خداوند عالم فرمود: او است آنكه فرستاد رسولش را با هدايت و دين حق، تا سرانجام آن دين را بر همه اديان غلبه دهد اگر چه مشركان ناراحت شوند.
طبق اين آيه، دين خدا از ناحيه اراده او بر همه اديان تسلط خواهد يافت. طبعاً تحقق اراده خداوند نيازي به كثرت نفرات مسلمين در جنگها ندارد.
بعد در انتها علي(ع) مي‌فرمايد:
اما ما ذكرت من عددهم فانا لم نكن نقاتل فيما مضي بالكثرة، و إنما كنّا نقاتل بالنصر و المعونة.3
اما اينكه گفتي تعداد آنها زياد است (يعني نگران كثرت سپاه دشمن هستي، توجه كن به اينكه) ما قبلاً [در زمان رسول خدا(ص)] با كثرت نفرات نمي‌جنگيديم، بلكه با امداد و نصرت خداوند مي‌جنگيديم! يعني در جنگها اتكاي ما به افراد سپاه مسلمين نبود، بلكه اتكاي به نصرت خداوند داشتيم.
جالب توجه است كه علي(ع) در كلام خود هيچ اشاره‌اي به اعمال قهرمانانه خود در جنگها نكرده است و همه آن پيروزيها را صرفاً به تحقق اراده پروردگار عالم نسبت مي‌دهد.
از حاصل اين بحث روشن مي‌شود كه علي(ع)، به صفات و افعال پروردگار عالم و كلام او كه مشتمل بر ذكر آن صفات و افعال و وعده‌هاي اللّه است توجه خاصي داشت. توجه در مرتبه‌اي فوق عادي!، و اين توجه خاص به آيات قرآن، منشأ اصلي اعمال و رفتارهاي فوق عادي او بود.

پاورقيها:

1. مجلسي، بحار الانوار، 21/40.
2. نهج‌البلاغه، خطبه? 146.
3. همان.

مقالات مشابه

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي تطبيقي آيه ولايت در تفاسير فريقين

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهابراهیم کلانتری, محمدرضا عبدالله‌پور

مؤلفه‌های معناشناسی واژگان قرآن در شیوه تبیینی امام علی(ع)

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهحسین خاکپور, مهرناز گلی, فاطمه اثنی‌عشری, سمیرا دهقان

نگاهی به سیمای امام علی (ع) در قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمد صادق طالبی, مهناز موسوی, فاطمه ابراهیمی زرندی

نقد شبهۀ ولایت‌نداشتن حضرت علی (ع) در زمان حیات رسول اکرم (ص) در آیۀ ولایت

نام نشریهشیعه‌پژوهی

نام نویسندهمحمدحسن محمدی مظفر, محمدامین مومنی, رقیه یوسفی

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش‌های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری