آيه و ساختار آن

پدیدآورحسن خرقانی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 1383 بازدید
آيه و ساختار آن

حسن خرقاني

آيه واحد كوچك كلام الهي است كه با پيوند جمعي از آنها، واحد بزرگ‌تر يعني سوره تشكيل مي‌شود و شناخت ويژگيها و خصوصيات ساختاري آن، گامي اساسي در راه دريافت ظرافتها و نكات تفسيري آن است.
گرچه درباره? آيه سخن بسيار است، اما در اين نوشتار، خصوصيّات ساختاري را پي مي‌گيريم و از محورهاي ذيل بحث مي‌كنيم:
1. مفهوم آيه و چگونگي مرز‌بندي آيات
2. گوناگونيِ ساختار آيات
3. جمله و آيه
4. پيوستگي اجزا و دقت نظم در آيه
5. تناسب فواصل آيات با بخش‌هاي آغازين
6. هماهنگي ميان فواصل آيات

1. مفهوم آيه و چگونگي مرز‌بندي آيات

آيه، پايه و محور اساسي در نظم قرآن و خشتي از كاخ اعجاز بياني آن است. با وجود آن‌كه قرآن شعر نيست و در نثر نيز نظيري براي آن نمي‌توان سراغ گرفت. آيه قطعه‌اي هنري و ترتيلي از كلام الهي است؛ نظير مصرع يا بيت در شعر كه خواننده در فواصل و پايان‌بندهاي آن مي‌ايستد و پس از درنگي كوتاه، به تلاوت ادامه مي‌دهد و معني در ذهن او و شنونده به هم مي‌پيوندد.
بنابراين سزاوار است قاري در پايان آيه بايستد، اگر‌چه سخن پيوسته و معني سلسله‌وار باشد، مگر در صورتي كه وقف باعث اخلالي در معنا شود؛ همانند: «فويل للمصلّين. الّذين هم عن صلاتهم ساهون» (ماعون، 107/4 ـ 5) پس واي بر نماز‌گزاراني كه از نمازشان غافل‌اند، كه در اين موارد، وقف را جايز نمي‌دانند و در مواردي نيز وصل از جهت معني بهتر و نيكو‌تر است.1
علاّمه طباطبائي‌(ره) در اين باره چنين مي‌نويسد:
آنچه از تامّل در تقسيم‌بندي طبيعي كلام عربي به قطعه‌ها و فصلها، به‌ويژه آنجا كه سخن مسجّع باشد، به دست مي‌آيد و نيز نتيجه? تدبّر در آنچه كه از رسول خدا و اهل بيتش عليهم السلام در شمار آيات وارد شده، آن است كه هر آيه از قرآن قطعه‌اي از سخن است كه حقش آن است كه تلاوت بر آن تكيه كرده و از قبل و بعدش جدا گردد.2
آيه در لغت به معاني گوناگوني مانند: علامت و نشانه، جماعت و گروه، و امر عجيب و شگفت‌آور آمده است، كه آيه? قرآن به تناسب هر يك از اين معاني مي‌تواند نام‌گذاري شده باشد.3
آيه بر بخشي از حروف و يا كلمات و يا جمله‌هايي از قرآن اطلاق مي‌شود، كه در ضمن سوره درج شده، و حدود آن از طريق نقل و روايت مشخص شده است، و به همين معنا نيز در روايات و در خود قرآن به كار رفته است؛ مانند آن‌كه مي‌فرمايد: «كتاب احكمت آياته ثمّ فصّلت من لدن حكيم خبير» (هود، 11/1) و يا «منه آيات محكمات» (آل عمران، 3/7) .
تقسيم‌بندي سوره‌ها به آيات و نيز حدود و مرزهاي آيات، وحياني است و از طريق بيان رسول اكرم(ص) مي‌توان آن را شناخت و اجتهاد و نظر شخصي درباره? آن روا نيست. رواياتي از طريق شيعه و اهل سنّت نيز در اين باره رسيده است كه توقيفي بودن آيات را تأييد مي‌كند.4
پيامبر اسلام(ص) براي شناساندن انتهاي آيات، وقف مي‌نمودند و پس از مشخص شدن محل آن، در ديگر اوقات ممكن بود وصل نمايند و اين خود سبب شده است كه اختلافات محدودي در شناخت مقطع آيات و تعداد آنها ايجاد شود.5
آهنگين بودن فواصل آيات و تناسب ميان آنها نيز در بيشتر موارد، نشانگر پايان آيات است. برخي مانند جعبري دو طريق براي شناخت فواصل آيات ذكر مي‌كنند. طريق توقيفي و افزون بر آن، طريق قياسي كه بر اساس همانندي با آياتي است كه در آن نص داريم.6
افزون بر اصطلاحي كه ياد شد، به هر بخش از قرآن كه حكمي را برساند نيز آيه اطلاق مي‌شود.7

2. گوناگوني ساختار آيات

آيه‌هاي قرآن كريم از نظر ساختار و نظم آهنگ از گوناگوني و تنوّع فراواني برخور دارند، و در طول متفاوت‌اند؛ گاه آيه داراي يك كلمه و يا حجمي نزديك به آن است؛ مانند: «طه»، «يس»، «الرّحمن»، «مدهامّتان» (الرحمن، 55/64)‌8 اين بيشتر در آغاز برخي سوره‌هاست كه بيان يك واژه يا حروفي بريده از هم و سپس درنگي كوتاه توجّه مخاطب را براي ادامه? سخن جلب مي‌نمايد، همانند: «الحاقّه»، «القارعة»، «والطّور»، «والفجر»، و «والضحي».
گاه آيه بدون محاسبه? حروف، از دو كلمه تشكيل يافته است مانند: «وكتاب مسطور.في رقّ منشور. والبيت المعمور. والسّقف المرفوع. والبحر المسجور» (طور، 52/2‌ـ 6).9
اگر به آغاز سوره? الرّحمن بنگريم، مي‌بينيم كه سوره از يك كلمه شروع شده و سپس دو كلمه دو كلمه و سه كلمه سه كلمه ادامه مي‌يابد و به چندين كلمه مي‌رسد: «الرّحمن. علّم القرآن. خلق الإنسان. علّمه البيان. الشّمس و القمر بحسبان. و النّجم و الشّجر يسجدان. و السّماء رفعها و وضع الميزان…» (الرحمن، 55/1‌ـ 7).10
آيات بلندي نيز داريم كه به حجم يك صفحه و نزديك به آن مي‌رسند و به‌طور كلي اگر يك صفحه از قرآن را كه 15 سطر دارد، در نظر بياوريم، تعداد آيات آن از يك، دو و سه آيه شروع مي‌شود و تا حدود 30 آيه و گاه بيش از آن مي‌رسد. طولاني‌ترين آيه، آيه? دِين (282 بقره) است كه يك صفحه از قرآن را فرا‌گرفته است.
كوتاهي و بلندي آيات، به‌طور معمول با كوتاهي و بلندي سوره‌ها تناسب دارد و بيشتر آيات بلند در سوره‌هاي طولاني، كه غالب آنها مدني است و بيشتر آيات كوتاه در سوره‌هاي كوچك، كه غالب آنها مكي است، قرار دارد؛ به گونه‌اي كه سوره? «بقره» كه بزرگ‌ترين سوره‌هاست، طولاني‌ترين آيه‌ها را در خود جا داده است و 286 آيه، در حجم 48 صفحه (با خط عثمان طه) جاي گرفته است؛ يعني به‌طور نسبي نزديك به 6 آيه در هر صفحه. و سوره? «مرسلات» يا «نبأ» كمي بيشتر از30 آيه در صفحه و سوره? «عبس»42 آيه در يك صفحه حجم دارند.
البته اين قاعده استثنا نيز دارد و گاه سوره‌هاي طولاني، آيات كوتاه دارند مانند سوره? «شعراء» كه 227 آيه در 10 صفحه و به‌طور نسبي حدود 28 آيه در هر صفحه حجم دارد. به‌طور نادر در سوره‌هاي غير طولاني ممكن است آيات طولاني يافت شود مانند آيه? 20 سوره? «مزمّل» و آيه? 31 سوره? «مدّثر».

3. جمله و آيه

آيه با جمله كه پايه? اساسي كلام در نحو است، تفاوت دارد و تقسيم كلام قرآني به آيات، غير از تقسيم كلام به جملات است؛ جمله، مركبي است كه ميان اجزاي آن نسبت اسنادي برقرار باشد و در آن خبري به مبتدايي يا فعلي به فاعلي اسناد داده شود و در صورتي‌كه اين جمله در رساندن يك معني كامل باشد و شنونده را در انتظار نگذارد، كلام نام دارد.
امّا آيه جزئي از سخن است كه نه از نظر معني بلكه در خواندن و ترتيل و از نظر جلوه? هنري مستقل است. از اين‌رو گاه آيه، جمله‌اي كامل و گاه جزئي از جمله است يعني يك جمله از آيات چندي تشكيل مي‌شود و آياتي نيز وجود دارند كه شامل چندين جمله مي‌شوند. نمونه‌هايي از هر كدام را پيش‌رو داريد:

الف‌ـ جمله‌اي كه از چندين آيه تشكيل مي‌شود:

«فامّا من أعطي و اتّقي. و صدّق بالحسني. فسنيسّره لليسري. و امّا من بخل و استغني. و كذّب بالحسني. فسنيسّره للعسري» (الليل، 92/5‌ـ 10).11
«انّ الّذين هم من خشية ربّهم مشفقون . والّذين هم بايات ربّهم يؤمنون. والّذين هم بربّهم لايشركون. والّذين يؤتون ما آتوا وقلوبهم وجلة انّهم الي ربّهم راجعون. اولئك يسارعون في الخيرات وهم لها سابقون» (مؤمنون، 23/57‌ـ 61).12
در اين پنج آيه، مبتدا در آيه? نخست و خبر در آيه? پنجم آمده است.

ب ـ آيه، جمله كامل و مستقل باشد:

«وربّك فكبّر.وثيابك فطهّر. والرّجز فاهجر. ولا تمنن تستكثر. ولربّك فاصبر».(مدّثر، 74/3‌ـ 7).13
«و بنينا فوقكم سبعاً شداداً. و جعلنا سراجاً و هّاجا. و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجّاجا لنخرج به حبّا و نباتا…» (نبأ، 78/12ـ 15).14
در اين نمونه‌ها، آيه ، جمله‌اي است مستقل ، گرچه آيات با يكديگر پيوند خورده و در پي هم آمده‌اند.

ج‌ـ آيه از چندين جمله? به هم پيوسته تشكيل شود:

«يا أيّها النّاس انّا خلقناكم من ذكر و أنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند‌اللّه أتقاكم إنّ اللّه عليم خبير» (حجرات، 49/13).15
«ولتكن منكم أمّة يدعون إلي الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر واولئك هم المفلحون» (آل عمران، 3/104).16
تركيب آيات قرآن با تركيب جملات به‌كار رفته در آن ارتباط دارد. اين جمله‌ها از نظر تركيب و ساختار انواع مختلفي دارند: جمله‌هاي ساده و كوتاه، جمله‌هاي ساده و طولاني، جمله‌هاي طولاني و سلسله‌وار و يا مركب.17
نگارنده? كتاب «دراسة ادبيّة لنصوص من القرآن» پس از شرح انواع ياد شده از جمله‌ها و ياد‌كرد نمونه‌هاي آن، در ذيل فايده‌هاي بحث از انواع جمله‌ها و اسلوب‌هاي تركيب در آيات قرآن، مي‌نويسد:
جمله‌هاي طولاني و مركب به‌كار رفته در قرآن كه اجزاي آن داراي تركيبي استوار و به هم پيوسته‌اند و براي تعبير از انديشه‌اي كه عناصر فراوان و جوانب بسيار دارد مي‌آيند، در نثر زبان عربي پيش از عصر قرآن و حتي در عصر قرآن و كمي پس از آن، نمونه‌اي براي آن نمي‌توان سراغ گرفت. جز در دوران‌هاي متأخر كه توان تركيب مفاهيم و عناصر، به درجه? بالايي از رشد رسيد. و اين نشان دهنده? آن است كه قرآن در تاريخ نثر عربي تنها متني است كه خارج از مراحل دگرگوني و عوامل آن است.18

4. پيوستگي اجزا و دقت نظم در آيه

اجزاي تشكيل دهنده? آيات كتاب الهي كه در اين قالب سازمان يافته‌اند، عناصري همخوان و سازمند مي‌باشند كه با پيوندي استوار ميان خود، قطعه‌اي هماهنگ و همبسته از آيه مي‌سازند كه در تدوين با ديگر آيات، سوره‌اي نظام‌مند و آراسته را ايجاد مي‌كند.
احمد بدوي مي‌نويسد:
بهترين توصيفي كه براي جمله? قرآني مي‌توان آورد، اين سخن خود قرآن است كه: «كتاب أحكمت آياته ثمّ فصّلت من لدن حكيم خبير» (هود، 11/1) بنابراين آيه، ساختماني است كه خشت‌هاي آن در جاي خود استوار شده‌اند و با دقّت تمام، هماهنگ و پيوسته شده‌اند، به‌گونه‌اي كه واژه‌اي را در آن نمي‌يابي كه در جاي مناسبش نباشد يا با واژگان كنار خود سر ناسازگاري داشته باشد و حتي دشوار و ناممكن خواهد بود اگر بخواهي به جاي كلمه‌اي در جمله، كلمه? ديگري بنهي يا به آن كلمه نيازي نبيني يا بخواهي بر آن بيفزايي و اگر بخواهي همانند جمله? قرآن بياوري، پس از گردش طولاني در نهايت كار به همين واژگان باز‌خواهي گشت، گويا پروردگار براي بيان اين معاني جز اين الفاظ را نيافريده است و گويا لغت محدود بوده و در آن چيزي نيافته‌اي.19
يكي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن كه باعث شگفتي و اعجاب آدمي مي‌گردد چگونگي چينش واژگان و به نظم كشيدن آنها در سلك آيات است؛ به‌گونه‌اي كه اسرار و حكمت‌هاي فراواني را در خود نهفته دارد و مي‌تواند به‌عنوان منبعي سرشار در استخراج نكته‌ها و ظرافت‌هاي تفسيري به شمار آيد.
با دقّت و مو‌شكافي در نظم قرآن روشن مي‌شود كه بسيار حكيمانه بوده و هيچ‌گاه الفاظ آن بدون حساب در پي هم قرار نگرفته‌‌اند بلكه اين كتاب مانندناپذير در عين به‌كار‌گيري قالب‌هاي زبان عربي، ساختاري را بر آن حاكم مي‌سازد كه جا‌به‌جايي اجزاي آن به شكوه و فخامت لفظ صدمه زده و دقّت معني را خواهد كاست و نا‌ممكن مي‌نمايد.
براي دريافت بهتر نظام‌مند بودن آيه و چگونگي هماهنگي و نكته‌سنجي در چينش اجزاي آن، به بررسي شاهدي گويا از قرآن مي‌پردازيم كه در عين آن كه آيه‌اي تشريعي است بلاغت بالاي آن اعجاب آدمي را بر‌مي‌انگيزد:
«حرّمت عليكم امّهاتكم و بناتكم و أخواتكم و عمّاتكم و خالاتكم و بنات الأخ و بنات الأخت و امّهاتكم الّلاتي أرضعنكم و أخواتكم من الرّضاعة و أمّهات نسائكم و ربائبكم الّلاتي في حجوركم من نساءكم الّلاتي دخلتم بهنّ فإن لم تكونوا دخلتم بهنّ فلا جناح عليكم و حلائل أبنائكم الّذين من أصلابكم و أن تجمعوا بين الأختين إلاّ ما قد سلف إنّ اللّه كان غفوراً رحيما» (نساء، 4/23)20

تحليل آيه:

اين دستور روشن و اساسي وحي، ازدواج‌هاي ممنوع را كه سيزده مورد است با جزئيات و شروط قانوني آن، تبيين مي‌كند و دو ويژگي مهم در آن آشكار است:
1. به‌طور شامل و كامل حالات ياد شده را مطرح مي‌كند.
2. اين موارد را در نظمي منطقي طبقه‌بندي مي‌كند كه در ارتباط با درجه? خويشاوندي و ترتيب نزولي آن است.
حالات سيزده‌گانه‌اي كه در اين آيه بدان تصريح شده به دو عنصر اساسي بر‌مي‌گردد:
1. حرمت ذاتي 2. حرمت عارضي
در حرمت ذاتي هفت مورد داخل مي‌شود: مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر كه به همين ترتيب در آيه بيان شده و اين ترتيب بنابر اهميت حرمت است كه به واسطه نزديكي بيشتر حاصل مي‌شود. پيوندهايي كه از طريق نزديكان مذكّر است بر نزديكان مؤنث مقدم شده است؛ بنابراين در آغاز مادر ذكر شده كه مخاطب جزئي از اوست و حرمت ازدواج با او عظمت دارد. سپس دختر آمده كه جزئي از مخاطب است و عظمت حرمتش پس از مادر قرار دارد. سپس خواهر آمده كه هر دو از يك اصل تولد يافته‌اند. سپس عمه ياد شده كه بعد از زنان ياد شده، نزديك‌ترين زن به انسان است و همين‌طور خاله.
با وجود آن ‌كه درجه نزديكي عمه و خاله يكي است، عمّه پيشي گرفته است؛ زيرا پيوند خويشاوندي عمّه از جانب پدر است و پيوند خاله از جانب مادر و پيوند ذكوريّت بر پيوند انوثيّت مقدم است. و به همين خاطر برادر‌زاده بر خواهر‌زاده مقدم شده است، و اين دو پس از عمه و خاله آمده‌اند چون خويشاوندي در عمه و خاله از طريق پدر و مادر است كه اصل در وجود انسانند، اما در خواهر‌زاده و برادر‌زاده نزديكي از جهت برادر و خواهر كه شاخه‌اي از پدر و مادر هستند، مي‌باشد.
تحت ضابط حرمت عارضي شش حالت وجود دارد كه دو گروه مي‌شوند:
1. آنچه علت در حرمت شير‌خوارگي است.
2. آنچه علت در حرمت ازدواج است.
در خويشاوندي رضاعي، نخست مادر رضاعي و سپس خواهر رضاعي آمده است؛ چون مادر رضاعي شبيه مادر حقيقي انسان است و خواهر رضاعي شبيه خواهر انسان و مسلّم است كه مادر بر خواهر مقدم است.
پس از اين قسم، پيوند سببي آمده كه در رتبه? پس از پيوند رضاعي است زيرا پيوند حاصل از شير‌خوارگي در دوران كودكي براي انسان حاصل شده، كه در وجود مقدم بر پيوند از طريق ازدواج است. در پيوند همسري چهار حالت داخل است:
1. مادر زن.
2. دختر‌خوانده يا دختر ناتني از طريق همسر كه با مادر او همبستري صورت گرفته باشد.
3. همسر پسر يا عروس مرد.
4. جمع ميان دو خواهر.
در اينجا مادر مقدم شده و سپس دخترخوانده آمده است، كه تشبيه به دختر خود مرد شده است و در درجه? بعد همسر فرزند قرار دارد و پس از او نيز خواهر زن است كه در ميان ديگر موارد، پايين‌ترين درجه? حرمت را داراست.21
اين نظم و هماهنگي شگفت‌انگيز و دسته‌بندي نظام‌مند در اين آيه? كريمه، بخشي كوچك از درياي پر‌رمز و راز قرآن را نشان مي‌دهد و اسرار و حكمت‌هاي بسيار ديگري وجود دارد كه مي‌توان در نظم كلمات قرآن دنبال كرد.

5. تناسب ميان فواصل آيات با بخش‌هاي آغازين

برجسته‌ترين و بحث‌انگيز‌ترين بخش در هر آيه، پايان آن است كه «فاصله» نام دارد و مباحث پر‌دامنه‌اي را در خود جاي داده است. در آنچه ياد مي‌شود گزيده‌اي از مباحث مهم قابل طرح در فواصل آيات بيان مي‌گردد و از پرداختن به موضوعاتي همچون جواز نام‌گذاري آنها به سجع خود‌داري مي‌شود.22
نخست در اين بخش، بحث از چگونگي هماهنگي و تناسب اين پايان‌بندها با مضمون آيه و بخش‌هاي آغازين آن است.
فرجام آيات در تناسب شگفتي با بدنه? آيه‌هاست و نمودي از هماهنگي و حساب‌گري در اين كتاب كريم است. زركشي مي‌نگارد:
از جاهايي كه رعايت تناسب در آن مورد تاكيد است، مقطع‌ها و پايان‌بخش‌هاي سخن است كه به ناچار بايد تناسب كاملي با معني داشته باشد و گرنه كلام از هم گسسته خواهد شد و در تمامي فواصل قرآن عظيم اين نكته وجود دارد لكن برخي آشكار است و برخي نياز به تامّل دارد.23
به پيروي از ابن‌ابي الاصبع در «بديع القرآن»24، بسياري از نويسندگان علوم قرآني؛ مانند: زركشي25 و سيوطي،26 فواصل قرآن را در چهار‌چيز منحصر مي‌دانند: «تمكين، تصدير، توشيح و ايغال»، كه با بحث ما ارتباط تنگاتنگي دارد. البته ما با اين حصر موافق نيستيم بلكه گستردگي و تنوّع فواصل آيات، فراتر از آن است كه در اين چهار بگنجد و با نگاهي گذرا به فرجام آيات اين حصر را مي‌توان در هم شكست، اما به عنوان فواصلي كه اقتضاي تناسب با مضمون آيه در آنها وجود دارد، اين موارد مي‌تواند قابل تطبيق باشد.
در اينجا بدون آن‌كه بخواهيم از دريچه? اصطلاح وارد بحث شويم اين هماهنگي و تناسب را به دو بخش تقسيم كرده و به توضيح آن مي‌پردازيم:
الف) تناسب معنايي ميان پايان آيه با آغاز آن.
ب) تناسب لفظي ميان پايان آيه با آغاز آن.

الف‌ـ تناسب معنايي ميان پايان آيه با آغاز آن

گاه زمينه? پايان آيه به‌گونه‌اي فراهم مي‌شود كه بخش پاياني از نظر معني تناسب كاملي با مضمون آن داشته و به‌خوبي در جايگاه شايسته خود قرار مي‌گيرد بي‌آن‌كه ناساز و نا‌آرام باشد و در اين صورت اگر حذف شود معني دچار اختلال خواهد شد.
اين مسأله در علم بديع، «تناسب اطراف» نام دارد و در ميان اقسام چهار‌گانه? فواصل «تمكين» ناميده مي‌شود. زركشي درباره? آن مي‌نويسد:
اين باب تو را بر سرّي بزرگ از اسرار قرآن آگاه مي‌كند پس آن را محكم بگير.27
به‌طور مثال در آيه? كريمه? «لا تدركه الابصار وهو يدرك الابصار وهو اللّطيف الخبير»(انعام، 6/103)28 كه خداوند متعال توصيف شده است به اين كه ديدگان او را در نيابند و او ديدگان را دريابد، «لطيف» به معناي رقيق و نافذ در اشيا، مناسب با درك نشدن با چشم و «خبير» به معناي آگاه، مناسب با درك كردن ديدگان است.
«الر كتاب أحكمت آياته ثمّ فصّلت من لدن حكيم خبير. ألاّ تعبدوا إلاّ اللّه إنّني لكم منه نذير و بشير» (هود، 11/1‌ـ 2)29
در اين دو آيه? كريمه ميان فرجام آيه و آغاز آن رابطه لطيفي برقرار است بدين معني كه در آيه نخست مي‌بينيم «حكيم» با «أحكمت» و «خبير» با «فصّلت» تناسب دارد يعني آيات اين كتاب حكيم از نزد كسي كه خود داراي حكمت و استواري است، استوار و محكم گشته‌اند، و از نزد كسي كه آگاه به جزئيات و چگونگي امور است تفصيل يافته‌اند.
«ألاّتعبدوا إلاّ اللّه» نيز بيانگر دو نكته است:
1. پرهيز دادن از پرستش غير خدا.
2. شوق‌انگيزي بر عبادت خدا، دو واژه? «نذير» و «بشير» نيز ناظر به اين دو نكته‌اند. پيامبر، نذير و بيم‌دهنده است نسبت به پرستش غير خدا كه عذابي سخت در پي دارد و بشارت دهنده است نسبت به عبادت و طاعت الهي كه پاداشي گران‌مايه به‌دنبال دارد.30
«اولم يهد لهم كم أهلكنا من قبلهم من القرون يمشون في مساكنهم انّ في ذلك لايات افلايسمعون. أو لم يروا انّا نسوق الماء الي الارض الجرز فنخرج به زرعاً تأكل منه أنعامهم و أنفسهم أفلا يبصرون»‌(سجده، 32/26ـ 27)31
چون در آيه? نخست، سخن از پند‌آموزي از گذشتگان بود كه از راه شنيدن سرگذشتشان ميسّر است. در پايان آيه «أفلا يسمعون» آورده شد و در آغاز آيه نيز «أو لم يهد لهم» آمد و گفته نشد «أولم يروا» و در آيه? دوم، پند‌آموزي از پديده‌هاي بيرون است كه از راه ديدن انجام مي‌گيرد، پس در آغاز «أولم يروا» آمده و سپس آيه به «أفلا يبصرون» خاتمه يافت. و مانند آن آيه? 71 و 72 سوره? قصص است.
«وردّ اللّه الّذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيراً وكفي اللّه المؤمنين القتال وكان اللّه قويّاً عزيزا» (احزاب، 33/25)32
از آن رو كه سخن از ناكام گذاشتن كافران و پيروزي مسلمانان، از جانب خداوند قادر متعال است، آيه به دو صفت «قوي» و «عزيز» كه با مضمون آيه مناسبتي تمام دارد، پايان يافته است.
بر همين قياس مي‌توان تناسب بسياري از فواصل آيات قرآن را با محتواي آن دريافت، اما گاه فواصلي وجود دارند كه وجه تناسب آنها پوشيده و همراه با اشكال است، و دريافت آن نياز به انديشه‌ورزي بيشتري دارد، از جمله? اين موارد به نمونه‌هايي اشاره مي‌كنيم:33
«ان تعذّبهم فانّهم عبادك وإن تغفر لهم فإنّك أنت العزيز الحكيم» (مائده، 5/118)34
ممكن است گفته شود. با توجه به «وإن تغفر» بهتر بود فاصله? آيه «الغفور الرّحيم» مي‌بود، اما مي‌توان گفت كه حكمت فاصله? موجود آن است كه كسي مي‌تواند مستحق عذاب را بيامرزد كه مافوقي نداشته باشد تا مانع حكم او شود. بنابراين خداوند عزيز و غالب است كه مي‌تواند ببخشد و اين بخشش او بي‌جا و بي‌حكمت نيست، چرا كه او حكيم است و هر چه كند به مصلحت است.
و نظير اين مورد نيز در قرآن داريم، آنجا كه مي‌فرمايد: «اولئك سيرحمهم اللّه إنّ اللّه عزيز حكيم» (توبه، 9/71) يا «واغفرلنا ربّنا انّك انت العزيز الحكيم» (ممتحنه، 60/5)
در سوره? بقره آمده است: «هو الّذي خلق لكم ما في الارض جميعاً ثمّ استوي الي السّماء فسوّاهنّ سبع سموات وهو بكلّ شيء عليم» (بقره، 2/29)
و در سوره? آل عمران مي‌خوانيم: «قل إن تخفوا ما في صدوركم او تبدوه يعلمه اللّه و يعلم ما في السّموات و ما في الأرض و اللّه علي كل شيء قدير» (آل عمران، 3/29)
در نظر نخست احساس مي‌شود كه مناسب بود آيه? سوره? بقره به قدرت و آيه? سوره? آل عمران به علم ختم مي‌شد؛ چرا كه در مورد نخست سخن از آفرينش و در مورد دوم سخن از آگاهي به آشكار و نهان انسان و هستي است.
پاسخ اين است كه در مورد نخست سخن از آفرينش و تدبير الهي است كه بر اساس نيازها و مصالح جهان هستي صورت مي‌پذيرد بنابراين مناسبت داشت كه به علم ختم شود تا بفهماند كسي كه اينها را آفريده همه چيز را مي‌داند. اما آيه? آل عمران در سياق تهديد و وعيد قرار دارد و تعبير به آگاهي از اعمال انسان، كنايه از كيفر و پاداش است، بنابراين مناسبت داشت كه به قدرت و توانايي ختم شود.
از نكات جالبي كه در اين بحث وجود دارد و زركشي به آن اشاره مي‌كند35 اين است كه گاه دو يا چند آيه? همانند در قرآن آمده است كه از نظر مضمون مانند هم‌اند لكن فواصل آنها با هم تفاوت دارد، مانند دو آيه? ذيل:
در سوره? ابراهيم آمده است: «وان تعدّوا نعمت اللّه لا تحصوها إنّ الانسان لظلوم كفّار» (ابراهيم، 14/34)36 و در سوره? نحل مي‌خوانيم: «وان تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها إنّ اللّه لغفور رحيم» (نحل، 16/18).37
آيه? سوره? ابراهيم در سياق وصف انسان و تمرّد و ناسپاسي او قرار دارد بنابراين به برخورد انسان در برابر اين همه نعمت بيكران الهي نظر دارد كه با دو صفت ستمكاري و كفران پاسخ مي‌دهد، امّا سياق سوره? نحل در وصف خداوند متعال و بيان الوهيت و عظمت و فيض ربوبي اوست بنابراين به جانب خداوند منعم نظر دارد كه غفور و رحيم است؛ در برابر ستم انسان، به آمرزش و در برابر كفران انسان، به رحمت پاسخ مي‌گويد: شگفتا از اين اوج بلاغي كه قرآن در آن سخن مي‌گويد!
گاه اجزاي سخن در بافت آيه، طوري ترتيب يافته است كه اگر شخص با ذوقي، يك قسمت آن را بشنود، با دانستن وزن فاصله‌ها در‌مي‌يابد كه قسمت بعد چيست. و در واقع انسجام و هماهنگي به اندازه‌اي وجود دارد كه آغاز سخن و سير روان آن آخر كلام را مشخص مي‌كند. اين امر در بديع «ارصاد» و در ميان اقسام فواصل «توشيح» نام دارد، و از نمونه‌هاي آن است:
«وما كان النّاس إلاّ امّة واحدة فاختلفوا ولولا كلمه سبقت من ربّك لقضي بينهم فيما فيه يختلفون» (يونس، 10/19)
هنگامي كه سخن به «لقضي بينهم» برسد شنونده با توجه به يادي كه از اختلاف شد و دانستن وزنِ فاصله، در‌مي‌يابد كه ادامه? آيه «فيما فيه يختلفون» است.
«وما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون» (عنكبوت، 29/40)
اگر در «ولكن كانوا» وقف شود، شنونده درخواهد يافت كه پايان آيه چيست.
«إنّ اللّه اصطفي آدم ونوحاً وآل إبراهيم وآل عمران علي العالمين» (آل‌عمران،3/33) از ياد كرد برگزيدن پيامبران و خاندان‌هاي ياد شده دانسته مي‌شود كه اين برگزيدن برديگر جهانيان بايد باشد.
«أفرأيتم ما تحرثون. ءأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون» (واقعه،56/63، 64)
«أفرأيتم الماء الذي تشربون. ءأنتم أنزلتموه من المزن أم نحن المنزلون» (واقعه/68، 69)
انسجام و تناسب ميان الفاظ ومعاني اين آيات به گونه‌اي است كه شنونده، جمله? پس از «أم» را مي‌تواند حدس بزند.
«هل جزاءُ الإحسان…» (الرحمن،55/60) هنگامي كه در اين‌جا درنگ شود روشن خواهد بود كه پس از آن «إلاّ الإحسان» است و همين گونه است در «ذلك جزيناهم بما كفروا وهل نجازي إلاّ الكفور» (سبأ،34/17)
روايت شده است كه رسول اكرم‌(ص) اين آيات را برزيد بن ثابت املا مي‌كردند: «ولقد خلقنا الإنسان من سلالة من طين. ثمّ جعلناه نطفة في قرار مكين. ثمّ خلقنا النّطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماً فكسونا العظام لحماً ثمّ أنشأناه خلقاً آخر» (مؤمنون،23/12 ـ 14).
در اين‌جا معاذ بن جبل برخاست و گفت: «فتبارك اللّه أحسن الخالقين» آن حضرت‌خنديدند، معاذ سبب آن را پرسيد. حضرت فرمودند: آيه به همين جمله پايان يافته است.
ونيز نقل شده است كه فردي اعرابي شنيد كه كسي قرائت مي‌كند: «فان زللتم من بعد ما جاءكم البيّنات فاعلموا أن اللّه غفور رحيم» آن اعرابي، آگاه به قرآن نبود، اما عربي اصيل وآگاه به لغت و چگونگي سبك آن بود و با توجه به ابتداي كلام مي‌دانست كه انتهايش بايد چگونه باشد، پس گفت اين سخن خداوند نيست، زيرا، حكيم هنگام لغزش، سخن از بخشش نمي‌گويد تا تشويق به آن باشد.
قاري دوباره به قرآن رجوع كرد و دريافت كه خطا كرده و آيه به «فاعلموا أنّ اللّه عزيز حكيم» (بقره، 2/209) پايان يافته است.38
در «ايغال» نيز كه عبارت است از آن كه سخني گفته شود كه كلام بدون آن نيز به فرجام نشسته باشد اما براي تاكيد فزون‌تر اين سخن آورده شود، همين تناسب ميان آغاز و انجام آيه مشهود است زيرا فاصله‌اي اين گونه، تاكيد و باز پرداخت مطلبي است كه در آيه بيان شده است؛ مانند: «ذلك جزيناهم بما كفروا وهل نجازي إلاّ الكفور» (سبأ،34/17).
«اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم وما كانوا مهتدين» (بقره، 2/16)
«هل نجازي إلاّ الكفور» و «وما كانوا مهتدين» تاكيدي برمطلب‌اند و سخن بدون آنها تمام است.

ب ـ تناسب لفظي ميان پايان آيه با آغاز آن

گاه ميان فاصله? آيه با بخش آغازين آن همساني وجود دارد به اين معني كه از دو واژه‌اي كه در لفظ و معني يا تنهادر لفظ شبيه هم هستند، يكي در ابتدا و ديگري در انتهاي آيه آورده شده است. اين بحث در بلاغت «ردّ العجز علي الصدر»39 و به عنوان يكي از اقسام چهارگانه? سازگاري فواصل آيات با ابتداي آن «تصدير» نام دارد و بيانگر نوعي رابطه ميان صدر و ذيل آيات مي‌باشد.
واژگاني كه ميان صدر و ذيل ايجاد همساني مي‌كنند، مي‌توانند از نظر لفظ و معني يكي باشند و يا تنها در لفظ يكسان باشند و يا ميانشان رابطه? اشتقاق يا شبه اشتقاق وجود داشته باشد كه در اين ميان، در مورد نخست و در مورد اشتقاق، افزون برهمساني لفظي در معني نيز سازگارند اما در دو مورد ديگر تنها هم‌شكلي لفظي است. تفاوتي نيز وجود ندارد كه واژه? پاياني با واژه? نخست آيه همخواني داشته باشد يا با يكي از واژگان صدر آن، از نمونه‌هاي اين بحث آيات ذيل است:
«الحجّ أشهر معلومات فمن فرض فيهن الحجّ فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحجِّ»(بقره،2/197)40
«وهب لنا من لدنك رحمة إنّك أنت الوهّاب» (آل‌عمران، 3/8)
«قال لهم موسي ويلكم لا تفتروا علي اللّه كذباً فيسحتكم بعذاب وقد خاب من افتري» (طه،20/61)
«ومن تاب وعمل صالحاً فإنّه يتوب إلي اللّه متاباً» (فرقان،25/71)
«قال إنّي لعملكم من القالين» (شعراء،26/168)
در آيات ياد شده، در نمونه? اوّل واژه? آغازين عيناً در پايان ياد شده بود و در سه نمونه? ديگر واژگان صدر و فاصله هردو از يك ماده مشتق بود و در نمونه? آخر صرف هم‌شكلي لفظي است كه آرايش بخش سخن است و اين‌گونه مي‌نماياند كه اين دو كلمه از يك ماده مشتق شده‌اند، در حالي كه «قال» از ماده «قول» و «قالين» از «قلي» به معناي كينه و دشمني است.
«اُنظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض وللآخرة أكبر درجات وأكبر تفضيلاً» (اسراء، 17/21)
«لكن اللّه يشهد بما أنزل إليك أنزله بعلمه والملائكة يشهدون وكفي باللّه شهيداً» (نساء، 4/166).
در اين دو آيه نيزتناسب واژه? پاياني با واژه? صدر، به تجانس در اشتقاق است، و واژه? نخست در اثناي آيه قرار دارد.

6. هماهنگي ميان فواصل آيات

يكي از نمودهاي بارز هماهنگي و همبستگي ميان آيه‌ها، همسازي پايان بندها و فرجام‌هاي آنهاست؛ به گونه‌اي كه اين تناسب ميان فرجام‌هاي آيات همانند طرازي، پايان آنها را در يك خط مستقيم قرار داده و مثل رشته‌اي، بن آنها رابه هم پيوند مي‌دهد و شيرازه‌اي است كه آيات را كنار هم گرد مي‌آورد. اين آرايه? زيبا ساز كه «سجع» يا «تناسب فواصل» نام دارد افزون برآراسته كردن آيات، در همبسته كردن آن‌ها نيز نقش بسزايي دارد. هنگامي كه خواننده سوره‌اي از قرآن را مي‌خواند در سراسر آن احساس يكنواختي و همواري مي‌كند و آيات آن را منسجم مي‌بيند و اگر در ميان آن گسسته نمايي وجود داشته باشد، از نظر لفظي اين تناسب فواصل آن را همبسته نما مي‌كند.
البته اين تناسب ميان فواصل در همه جاي قرآن جلوه? واحدي ندارد بلكه با توجه به طول آيه و ميزان بكارگيري تناسب، اين آرايه نمودهاي متفاوتي پيدا مي‌كند. در سوره‌هايي به سان: حجر، اسراء، كهف، مريم، طه، شعراء، يس، صافّات و بسياري از سوره‌هاي چهار جزء آخر قرآن كه بيشتر آنها در زير مجموعه? سوره‌هاي مكّي قرار دارند و از طول آيات كوتاه‌تري برخوردارند، اين آهنگين بودن، چهره? برجسته‌اي دارد و همگوني فواصل در آنها بيشتر است و در سوره‌هايي همچون: بقره، آل‌عمران، نساء، مائده و شماري از سوره‌هاي طولاني، اين هماهنگي فواصل به دليل ساختار تفصيل‌مند، آيه‌هاي آنها چهره? نهان‌تري به خود مي‌گيرد، گرچه در اين سوره‌ها نيز گاه در حد اعجاز‌آميزي اين تناسب رعايت شده است، به عنوان نمونه سوره نساء با دارا بودن 176 آيه كه از سوره‌هاي طولاني است و آيات آن نيز بلند است و موضوعات اخلاقي، اجتماعي و تشريعي در آن مطرح شده است، مقطع‌هاي آيات آن به جز چند مورد، تمامي به الف تنويني پايان يافته است.
سجع و تناسب فواصل برپايه? وقف استوار است، يعني همگوني حاصل از آنها هنگامي پديد مي‌آيد كه در پايان فقره‌ها وقف شده و حركتها آشكار نگردد. از اين روست كه حركت‌هاي پاياني در خيلي از فاصله‌ها با هم فرق دارد؛ مثلاً مي‌بينيم كه در قرآن كريم: «إنّا خلقناهم من طين لازب»(صافات، 37/11) پس از «عذاب واصب»(صافات/9) و «شهاب ثاقب» (صافات/10) آمده است و هچنين «بماء منهمر» با «قد قدر» (قمر،54/11،12) و «ما لهم من دونه من وال» با «ينشيء السحاب الثقال» (رعد،13/11،12) قرينه قرار گرفته است.41
سجع در نثر مانند قافيه در شعر است كه به نثر آهنگ ويژه‌اي بخشيده و آن را به نظم نزديك مي‌سازد بدون آن كه بخواهد تنگناهاي اوزان شعري را دارا باشد و كاربرد آن در آيات قرآني، آنها را آهنگين و همگون مي‌سازد.
سجع و همگوني به كار رفته در انواع فواصل آيات سه گونه است:
متوازي، مطرّف و متوازن42، كه از نظر ارزش موسيقايي به همين ترتيب ياد شده مي‌باشد. در آنچه ياد مي‌شود به توضيح اين سه قسم با نمونه‌هاي آن مي‌پردازيم:

الف ـ متوازي

متوازي آن است كه واژه‌هاي به كار رفته در فرجام آيات هم در وزن و هم در حرف پاياني يكسان باشند، به عبارت ديگر فواصل دو آيه‌اي كه قرينه و جفت هم قرار گرفته‌اند، در وزن و در رويّ مطابق باشند، مانند نمونه‌هايي كه ياد مي‌شود:
«فيها سرر مرفوعة. وأكواب موضوعة» (غاشيه،88/13،14)
«فإذا فرغت فانصب. وإلي ربّك فارغب» (انشراح،94/7،8)
«والسماء ذات الرّجع. والأرض ذات الصدع. إنّه لقول فصل. وما هو بالهزل» (طارق،86/11،14)
«ونزلنا من السماء ماءً مباركاً فأنبتنا به جنّات وحبّ الحصيد. والنخل باسقات لها طلع نضيد» (ق،50/9،10).

ب ـ مطرّف

مطرّف آن است كه واژه‌ها در حرف پاياني (رويّ) يكسان و در وزن گونه‌گون باشند، همانند آيات ياد شده:
«ولا تمنن تستكثر. ولربّك فاصبر» (مدثّر،74/6، 7)
«مالكم لا ترجون للّه وقاراً. وقد خلقكم أطواراً» (نوح،71/13، 14)
«أفحكم الجاهليّة يبغون ومن أحسن من اللّه حكماً لقوم يوقنون» (مائده،5/50)
«وإنّه لتنزيل ربّ العالمين. نزل به الروح الأمين. علي قلبك لتكون من المنذرين. بلسان عربي مبين» (شعراء،26/192 ـ 195).

ج ـ متوازن

متوازن آن است كه واژه‌ها تنها در وزن يكسان باشند و در حرف پاياني (روي) تفاوت داشته باشند:
«يوم يكون الناس كالفراش المبثوث. وتكون الجبال كالعهن المنفوش» (قارعه،101/4، 5)
«وما أدراك ما الطارق. النّجم الثاقب. إن كلّ نفس لمّا عليها حافظ» (طارق،86/2،4)
«يوم تكون السماء كالمهل. وتكون الجبال كالعهن» (معارج،70/8،9)
«والبيت المعمور. والسقف المرفوع. والبحر المسجور» (طور،52/4?6).
گاه اين هماهنگي در تمامي واژگان دو آيه وجود دارد به گونه‌اي كه تمامي كلمه‌ها دو به دو با هم همطرازند و در رويّ، وزن و يا هر دو يكسانند. اين نوع در صورتي كه از تقابل اسجاع متوازي استفاده شود «ترصيع» و در صورتي كه از تقابل اسجاع متوازن استفاده شود «تماثل» يا «موازنه» نام دارد.
«إنّ الأبرار لفي نعيم. وإنّ الفجّار لفي جحيم» (انفطار،82/13، 14)
«إنّ إلينا إيابهم. ثم إنّ علينا حسابهم» (غاشيه،88/25، 26)
«فأصحاب الميمنة ما أصحاب الميمنة. وأصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمة» (واقعه،56/8، 9)
«وآتيناهما الكتاب المستبين. وهديناهما الصراط المستقيم» (صافات،37/117، 118)
«في سدر مخضود. وطلح منضود. وظلّ ممدود. وماء مسكوب» (واقعه،56/28 ـ 31).
در نمونه‌هاي ياد شده سه مورد نخست «ترصيع»، مورد چهارم «تماثل» و آخرين نمونه تلفيقي از اين دو است.

چند نكته

1. مقصود از وزن در باب سجع و فروع آن، وزن عروضي است نه وزن صرفي، يعني دو واژه در حركتها وسكونها و ترتيب آنها موافق باشند، خواه در نوع و خصوصيّت حركت همانند باشد يا خير، بنابراين، كلمات «عرف» و «عصف» در «والمرسلات عرفاً. فالعاصفات عصفا»(مرسلات،77/1،2) و «مجيد» و «يريد» در «ذو العرش المجيد. فعّال لما يريد» (بروج،85/15،16) همگونند و در آنها سجع متوازي به كار رفته است.
2. گاه مي‌شود كه واژه‌هاي پاياني آيات در آخرين حرف همانندند اما در حركات يا حروف لين پيش از آنها تفاوت دارند؛ مانند:
«إنّ المتّقين في جنّات ونهر. في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر،54/54، 55)
«إنّ الذين آمنوا وعملوا الصّالحات كانت لهم جنّات الفردوس نزلاً. خالدين فيها لا يبغون عنها حولا» (كهف،18/107، 108)
«ويوم يناديهم فيقول ماذا أجبتم المرسلين. فعميت عليهم الأنباء يومئذ فهم لا يتساءلون. فأمّا من تاب وآمن وعمل صالحاً فعسي أن يكون من المفلحين» (قصص،28/65ـ 67).
اين‌گونه تفاوتها در قافيه از عيوب شمرده مي‌شود امّا در فواصل قرآن عيب نيست.43
3. سه نوع سجعي كه بيان شده در قرآن آميخته است و بسيار مي‌شود كه از موردي به مورد ديگر انتقال صورت مي‌گيرد و گاه قسم چهارمي هم به كار مي‌رود كه نزديك بودن ضرب آهنگ و حروف پاياني دو واژه باشد، بدون اين كه در وزن يا رويّ متفق باشند:
«إنّ إلهكم لواحد. ربّ السماوات والأرض وما بينهما وربّ المشارق. إنّا زيّنّا السماء الدنيا بزينة الكواكب. وحفظاً من كلّ شيطان مارد. لا يسّمّعون إلي الملأ الأعلي ويقذفون من كلّ جانب. دحوراً ولهم عذاب واصب» (صافات، 37/4 ـ 9).
در آيات ياد شده مي‌بينيم كه «مشارق» و «واحد» در هيچ يك از انواع ياد شده? فواصل داخل نيست چون هم دروزن و هم در حرف آخر تفاوت دارند اما «ق» و «د» آوايي نزديك به هم دارند، اين رابطه ميان «مارد» و «كواكب» نيز وجود دارد. «كواكب» با «مشارق» و «جانب» با «مارد» متوازن و «واصب» با «جانب» متوازيند.
4. اسلوب قرآن كريم بسيار گسترده‌تر، متنوع‌تر و فراتر از قالب‌هاي سجع است و اين كتاب آسماني مرزهاي سجع را كه ناشي از توان محدود بشر بوده، در نورديده است و برخي از شروط سجع در فواصل آيات جريان ندارد؛ به عنوان مثال در شروط سجع آورده‌اند كه فقره‌هاي با يك آهنگ خاص، نبايد بيش از دو يا سه مورد باشد، زيرا سبب ملالت شده و نشانه‌هاي تكلّف از آن آشكار مي‌شود و حال آن كه گاه در قرآن كريم ميان فرجام‌هاي آيات در قطعاتي طولاني و يا در تمام يك سوره هماهنگي وجود دارد و تمامي به آهنگي خاص پايان مي‌يابند و اين كار نه تنها ملالتي ايجاد نمي‌كند بلكه نشاط خواننده را افزون كرده و او را مجذوب خويش مي‌سازد؛ همانند سوره‌هاي: مريم، طه، يس، الرحمن، جنّ و نبأ.
از نظر برابري و نا‌برابري قرينه‌هاي سجع نيز، آياتي داريم كه هر دو با هم برابرند و آياتي داريم كه قرينه? دوم و يا پس از آن بلندتر است و آياتي نيز داريم كه دومين آنها كوتاه‌تر است و هرسه قسم در اوج فصاحت و زيبايي قرار دارند. و اين مسأله حرف كساني را كه حُسن قسم سوم را نفي و وجود آن را در قرآن انكار مي‌كنند.44 باطل مي‌سازد، اينك نمونه‌اي براي هركدام ياد مي‌شود:
«والصّافّات صفّاً. فالزّاجرات زجراً. فالتّاليات ذكراً» (صافات،37/ 1ـ3)
«ق والقران المجيد. بل عجبوا أن جاءهم منذر منهم فقال الكافرون هذا شيء? عجيب» (ق،50/1،2)
«سخّرها عليهم سبع ليال وثمانية أيّام حسوماً فتري القوم فيها صرعي كأنّهم أعجاز نخل خاوية. فهل تري لهم من باقية» (حاقّة،69/7، 8).

نگاهي به حروف پاياني آيات

گذري برحروف انتهايي آيه‌ها، نكات جالبي را به دست مي‌دهد. از ميان الفبا سه حرف «ن»، «ا» و «م» به ترتيب بيشترين بسامد را دارا مي‌باشند، به طوري كه از تعداد 6348 آيه? قرآن (با شمارش بسمله در تمامي سوره‌ها»)، 3125 آيه? آن، يعني حدود نيمي به حرف نون پايان يافته‌اند و بيش از 1200 آيه به الف (با شمارش الف‌هاي حاصله از تنوين نصب) و بيش از 750 آيه به ميم ختم شده است.
حروف «خ»، «ذ» و «و» هيچ‌گاه در فاصله قرار نگرفته‌اند و حروف «ح»، «ض» يك بار و حروف «ث» و «ش» دوبار در پايان آيات آمده‌اند، حروف ديگري مانند «ز» نيز داريم كه بسيار كم به كار رفته‌اند.
در بيشتر موارد مي‌بينيم كه پيش از حروف پاياني، يكي ازحروف مد قرار گرفته است. در اين پايان بندها بنگريد: «ينفقون»، «تعلمون»، «فائزون»، «متّقين»، «مهتدين»، «مبين»، تكذّبان»، «مهاد»، «مجيد»، «قدير»، «غفور».
وجود اين مدها در پايان فواصل و ختم شدن به حروفي همانند، نون و الف، زمينه را براي ترنّمي دل نواز، اوجي شورانگيز و فرود زيبا در بستري روح‌انگيز، در قرائت قرآن فراهم مي‌سازد.
نكته? جالب ديگر، آن كه اين هماهنگي آوايي در فرجام آيه‌ها به حدي است كه در دو آيه? كنار هم، حروف پاياني آنها يا مانند هم و يكسان است و يا در مخرج و ويژگي‌هاي صوتي نزديك به هم و متقارب است؛ به سان: «م» و «ن»، «د» و «ب»، و هيچ‌گاه دو حروف دور از هم در فاصل‌هايي كه جفت يكديگرند، قرار ندارد.45
از ميان حروف متقارب، «ن» و «م» بيش از هم قرين يكديگر شده‌اند و اين خود نمايانگر پيوند بسيار نزديك ميان اين دو حرف است. در اين آيات بنگريد: «أولئك لهم رزق معلوم. فواكه وهم مكرمون. في جنّات النّعيم. علي سرر متقابلين» (صافّات،37/41 ـ 46)
«كم تركوا من جنّات وعيون. و زروع ومقام كريم. ونعمة كانوا فيها فاكهين» (دخان،44/25 ـ 27)

تناسب فواصل و تغييرات صورت گرفته در آيات

متناسب و موزون ساختن سخن در لغت عرب، امري پسنديده است، چه آن كه كلام را دلنشين كرده و برتأثير گذاري آن مي‌افزايد. از اين رو به آن اهميتي ويژه داده شده است، به گونه‌اي كه به سبب آن، از نظم كلام و قواعد لفظي خارج شده و هنگام تزاحم ميان آن دو، كفّه? تناسب سنگين‌تر بوده و امتياز به آن داده مي‌شود. در قرآن كريم نيز اين پايبندي به همگوني فرجام آيات مشاهده مي‌شود و در برخي موارد موجب آن شده كه به ظاهر تغييراتي در آيه و نظم آن رخ دهد تا اين هماهنگي بدست آيد.
اين دگرگوني‌ها شامل افزايش و كاهش برخي حروف و كلمات، تقديم و تأخير در چينش واژگان آيه، جانشيني صيغه‌ها و واژه‌ها به جاي يكديگر و مواردي از اين دست است كه زركشي46 آنها را در 12 عنوان و سيوطي47 به نقل از ابن صائغ آنها را در40 عنوان آورده‌اند.
به عنوان مثال مي‌بينيم در مقطع‌هايي از سوره? احزاب، «الف» افزوده شده تا با ديگر فواصل كه به الف ختم مي‌شود، همنوا گردد: «وتظنون باللّه الظّنونا» (احزاب، 33/10) «وأطعنا الرّسولا» (احزاب/66) «فأضلّونا السّبيلا» (احزاب/67) و همين گونه در واژگان «مالِيهَ» و «سلطانيه» (حاقّه،69/28، 29) و«ماهِيَه» (قارعه،101/10) سكت افزوده شده است.
از سويي ديگر از آيات: «والليل إذا يسر» (فجر،89/4)، «الكبير المتعال» (رعد،13/9)، «يوم التناد» (غافر،40/32) ياء حذف شده است و در اصل «يسري»، «المتعالي»، و«التنادي» بوده‌اند.
در «ولقد جاء آل‌فرعون النذر» (قمر،54/41) «نذر» كه فاعل است، پس از مفعول قرار گرفته و در «بربّ هارون وموسي» (طه،20/70) هارون با وجود آن كه در مرتبه از موسي پايين‌تر است در كلام براو مقدّم شده است.
«إنّ المتّقين في جنّات ونهر» (قمر/54) در اين آيه «نهر» مفرد آمده است و حال آن كه در مقابل جنّات «انهار» مناسب‌تر مي‌نمود. و در آيه? «بأنّ ربّك أوحي لها» (زلزال،99/5) مي‌بينيم به جاي (اليها)، (لها) به كار رفته است.
در تمامي اين موارد به حسب ظاهر مي‌بينيم كه دگرگوني‌هاي انجام شده در آيه‌ها با هماهنگ شدن فرجامها همگام است و حتي گاه اين همگوني در چگونگي آيه بندي‌ها نيز دخالت داشته است به گونه‌اي كه آيه به واژه‌اي پايان يافته است كه با ديگر فواصل سوره سازگاري دارد و بخشي از كلام كه با آيه پيوند معنايي و نحوي دارد در آيه? ديگر واقع شده است؛ مانند:
«الّذين كذّبوا بالكتاب وبما أرسلنا به رسلنا فسوف يعلمون. إذ الأغلال في أعناقهم والسّلاسل ويسحبون. في الحميم ثمّ في النار يسجرون. ثمّ قيل لهم أين ما كنتم تشركون. من دون اللّه…» (غافر،40/70ـ74).48
در اين آيات كريمه، ظرف و جار و مجرور به كار رفته در آيه بعد، متعلق به آيه? پيشين است.
اختلاف نظر مهمي كه دراين زمينه وجود دارد و مي‌تواند نقش بارزي در تفسير و چگونگي برداشت از آيات داشته باشد، آن است كه آيا اين تغييرات صرفاً به خاطر مراعات فاصله انجام شده است يا معناي ديگري در سخن نهفته است و صرف آراستگي لفظي نمي‌تواند تغيير ساز باشد.
گروهي مانند فرّاء، ابن اثير و ابن صائغ اين پديده را به خاطر هم‌شكلي رؤوس آيات مي‌دانند. از جمله فراء در آيات سوره? ضحي براين عقيده است كه كاف خطاب به خاطر مراعات همگوني لفظي اواخر آيات، از فواصل «قلي»، «فآوي»، «فهدي» و«فأغني» حذف شده است.49
مفسراني مانند: فخر رازي50 و نيشابوري51 نيز با او هم عقيده‌اند. البته هرسه اين نكته را نيز مي‌افزايند كه در معنا اين ضمير مخاطب روشن است و نيازي به ذكر آن نيست.
ابن اثير تقديم ضمير را در «أيّاك نعبد وأيّاك نستعين» (حمد، 1/5) به خاطر مراعات نظم كلام مي‌داند، چرا كه اگر «نعبدك ونستعينك» گفته مي‌شد زيبايي كنوني را نداشت. وي قصد اختصاص را نمي‌پذيرد. و همين‌گونه در «خذوه فغلّوه. ثمّ الجحيم صلّوه. ثمّ في سلسلةٍ ذرعها سبعون ذراعاً فاسلكوه»(حاقه، 69/30ـ32)52 تقديم مفعول و ظرف را از باب مراعات فاصله مي‌داند.53
در مقابل، گروهي ديگر در اين موارد در جست‌وجوي حكمتي ديگرند و ايجاد هماهنگي و تناسب در سخن را براي تغيير سازي كافي نمي‌دانند.
از جمله زمخشري ابراز مي‌دارد كه صرف محافظت برفاصله نيكو نيست مگر آن كه به همان شيوه‌اي كه حسن نظم اقتضا مي‌كند، معني براستواري خود باقي باشد. وي لفظ را تسليم معنا مي‌داند و با وجود بي‌توجهي به معنا، نيكو سازي لفظ را امري بي‌فايده مي‌داند، كه هيچ گونه ارزش بلاغي ندارد.54
براساس همين مبنا وي براي هماهنگي فرجام آيات حسابي باز نكرده است و از اين‌رو مي‌بينيم در «وجوه يومئذ ناضرة. إلي ربها ناظرة» (قيامه، 75/22، 23) تقديم «إلي ربها» را به خاطر حصر مي داند و پايه? استدلال خويش در نفي رؤيت الهي را برآن استوار مي سازد و اين احتمال را هرگز مطرح نمي‌كند كه ممكن است نظم كلام باعث اين تقديم شده باشد.55
از ديگر مفسراني كه مراعات همگوني فواصل را مجوز دگرگوني در آيه نمي‌شمرند، محمد عبده مي‌باشد. در ذيل آيه? 143 از سوره? بقره، راجع به «إنّ اللّه بالناس لرؤوف رحيم» كه چرا «رؤوف» بر «رحيم» مقدم شده است با وجود آن كه رأفت، شدّت رحمت را مي‌رساند و رساتر است و طبق قاعده? «ترقي از ادني به اعلي» بايد مؤخر شود، رشيد رضا پس از نقل اين سخنِ «جلالين» كه به خاطر رعايت فاصله مقدم شده است، مي‌نويسد:
استاد امام، اين گفته را به شدت رد مي‌كند و شبيه آن را در هرجا كه گفته شود نمي‌پذيرد و مي‌گويد: هر واژه‌اي در قرآن در جايگاه شايسته? خودنهاده شده است، بنابراين هيچ كلمه‌اي به خاطر رعايت فاصله نه مقدم شده است و نه مؤخّر؛ زيرا قائل شدن به رعايت فاصله، اثبات يك محذوريت و ضرورت است؛ همچنان كه در بسياري از سجع‌ها و شعرها گفته‌اند كه فلان كلمه مقدم و فلان كلمه مؤخّر شده است به خاطر محافظت برسجع و قافيه، در حالي‌كه قرآن نه شعر است و نه در آن التزامي به سجع وجود دارد و از جانب خداوندي است كه هيچ ضرورتي براو عارض نمي‌شود، بلكه او برهرچيزي تواناست و حكيمي است كه هرچيزي را در مكان شايسته? خودش قرار مي‌دهد.
عبده اين گونه اقوال را از مفسران، ناشي از تأثير پذيري زياد از قوانين بلاغت مي‌داند و خود براساس ذوق عربي اين‌گونه توجيه مي‌كند، كه رأفت از آثار رحمت است و رحمت از جهتي عام‌تر است؛ چرا كه رأفت فقط نسبت به كسي است كه دچار مصيبت شده باشد اما رحمت شامل برطرف ساختن درد و بلا و نيز شامل نيكي و فزوني احسان مي‌شود. پس در اينجا نيز همان قاعده به گونه‌اي جريان دارد.56
خانم بنت الشاطي نيز از كساني است كه غرض از فواصل را تنها مراعات صوري شكوه و آراستگي لفظ نمي‌داند، بلكه فواصل را ناشي از مقتضيات معنايي مي‌داند كه در كنار آن، هماهنگي پايان بندها از معاني و مفاهيم پيروي مي‌كند. وي نمونه‌هاي چندي را كه در آنها، فرّاء رعايت فواصل را مطرح كرده است، بررسي كرده و با نقد نظر وي، موشكافانه، حكمت‌هايي را عرضه مي‌دارد.57
از جمله درباره? آيات سوره? «ضحي»، كه نظر فراء در آن گذشت مي‌نويسد:
مابراين عقيده‌ايم ـ و البته خداوند خود به حقيقت امر آگاه است‌ـ كه حذف حرف كاف از «وما قلي» علاوه براين كه سياق برآن دلالت مي‌كند مسأله‌اي است كه حساسيّتي فراوان و بسيار دقيق و موشكافانه آن را اقتضا كرده و آن عبارت است از ابا داشتن خطاب خداوند به رسول خويش به صريح عبارت «وما قلاك»، آن هم در موضعي كه موضوع آرامش دادن و تسلّي بخشيدن به اوست؛ چه، درواژه? «قلي» احساس طرد ودور كردني خاصّ و همچنين احساس بغضي شديد وجود دارد. اما در واژه? توديع چنين احساسي وجود ندارد بلكه ممكن است حتي حس و ذوق زباني حاصل از اين كلمه بدان اشعار داشته باشد كه وداع جز ميان احباب نيست، چنان كه توديع نيز جز به اميد بازگشت و ديدار دوباره صورت نمي‌گيرد.
در فواصلِ پس از اين فاصله نيز، حرف كاف خطاب حذف شده و علتش نيز آن است كه سياق گفتار، پس از حذف حرف «كاف» در قلي، ما را از آن بي‌نياز ساخته است، و از سوي ديگر، هرگاه سياق كلام آن دلالتي را كه مرادگوينده است، بدون نياز به كاف خطاب، افاده كند، ذكر آن زيادت و حشو خواهد بود، و قرآن كريم ـ آن والاترين بلاغت‌ـ از چنين چيزي مبرّاست.58
خانم بنت الشاطي در پايان بحث خود مي نگارد:
منطق اعجاز آن است كه هيچ فاصله‌اي در قرآن وجود ندارد مگر اين كه لفظ در سياق خاصّ خود مدلولي و معنايي را اقتضا كند كه هيچ لفظي ديگر جز آن نمي‌تواند چنين مدلول و معنايي را برساند، و با تدبّر در هر يك از اين فاصله‌هاي قرآني ممكن است به راز بياني آن دست يابيم و ممكن است نيز اين راز برما پنهان بماند، كه در اين صورت، به قصور و ناتواني خويش در درك آن اعتراف مي‌كنيم.
البته نبايد چنين گمان شود كه من ارزش اين هماهنگي لفظي و موسيقي خاصّ اين تناسب و انسجام خيره‌كننده را كه هنر بلاغت در آن متجلّي است كم مي‌دانم، هنري كه عبارت است از بيان معنا با پربارترين لفظ، جالب‌ترين تعبير و زيباترين موسيقي و آهنگ.59
از مجموع سخنان دو گروهي كه ياد شد به اين برداشت مي رسيم كه قائلان به مراعات فاصله در توجيه پديده‌هايي كه برآيه عارض مي‌شود و با همگوني فاصله همگام است، عامل را همان محافظت برهمگوني فاصله مي‌دانند و يا همراه با آن، حكمت ظاهري ديگري نيز ياد مي‌كنند. امّا عقيده‌مندان به ناكافي بودن تناسب فواصل در تغيير سازي، در جست‌و جوي حكمتي والاترند و هيچ‌گاه حاضر به بسنده كردن به آرايش لفظي نيستند.
بي‌گمان اين نگرش دوم بهره? فراوان‌تري از كتاب الهي را نصيب ما خواهد كرد و ما را در برداشت از آن ژرف نگرتر خواهد ساخت، اما به نظر مي‌رسد كه اين گروه در اين جهت دچار افراط‌گرايي شده‌اند. با توجه به گستردگي هماهنگ سازي فرجام‌هاي آيات در قرآن كريم و نقش آراسته و همبسته‌گري آن در سوره، اين قابليت را خواهد داشت كه به خاطر آن تغييراتي كه زياني به معني نرساند ايجاد شود.
البته تا آنجا كه ذوق قرآني اجازه مي‌دهد بايد به دنبال ظرافت‌هاي ديگر نيز بود، امّا اگر بدون گام نهادن به وادي تكلّف نكته‌اي ديگر نيافتيم، مي‌توانيم پديده? رخ داده را تنها به رعايت فاصله استناد دهيم.

پاورقيها:

1. برگرفته از: محمد المبارك، دراسة ادبية لنصوص من القرآن/136 ـ 138، چ چهارم، بيروت، دارالفكر، 1392ق.
2. الميزان في تفسير القرآن، 13/227، ذيل آيه? 111، سوره? اسراء، چ‌اوّل، موسسة الأعلمي للمطبوعات، 1417ق.
3. ن.ك: ابن منظور،لسان العرب، 14/61 ـ 63، الطبعة الثالثة، بيروت، دار‌الفكر، 1414ق؛ بدر‌الدين زركشي، البرهان في علوم القرآن،1/266؛ تحقيق محمد ابو‌الفضل ابراهيم، بيروت، دار‌المعرفة، بي‌تا؛ سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن، چ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1366ش؛ محمود راميار، تاريخ قرآن/549. چ چهارم، موسسه? انتشارات امير كبير، 1379ش.
4. ن.ك: البرهان، 1/267؛ جلال الدين سيوطي،الاتقان في علوم القرآن/230، تحقيق محمد ابو‌الفضل ابراهيم، منشورات الشريف الرضي، بي‌تا؛ ابو‌الفضل مير محمدي، بحوث في تاريخ القرآن وعلومه/96، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1400ق. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم/64.
5. البرهان،1/251، الاتقان،1/231، و نيز در تفصيل اين اختلافات ن. ك: الاتقان،1/233ـ 239.
6. جلال الدين سيوطي، معترك الاقران في اعجاز القرآن، 1/24، تصحيح احمد شمس الدين، الطبعة الاولي، بيروت، دار‌الكتب العلميّة، 1408ق.
7. اين معني را راغب اصفهاني ياد‌آور مي‌شود، ن.ك: المفردات في غريب القرآن/33، تحقيق محمد سيد كيلاني، بيروت، دار‌المعرفة، بي‌تا.
8. اين صفت در توصيف دو باغ بهشتي است كه از شدت سبزي سيه‌گون مي‌نمايد.
9. سوگند به طور، و كتابي نگاشته شده، در طوماري گسترده؛ سوگند به آن خانه? آباد خدا، سوگند به بام بلند آسمان، و آن درياي سرشار و افروخته.
10. خداي رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد، به او بيان آموخت. خورشيد و ماه برحسابي روانند. و بوته و درخت چهره سايانند. و آسمان را برافراشت و ترازو و ميزان نهاد.
11. اما آنكه بخشيد و پروا داشت و جزاي نيك را تصديق كرد، ما او را در مسير آساني قرار مي‌دهيم و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بي‌نياز ديد و پاداش نيك را انكار كرد، بزودي او را در مسير دشواري قرار مي‌دهيم.
12. در حقيقت، كساني كه از بيم پروردگارشان هراسانند، و كساني كه به نشانه‌هاي پروردگارشان ايمان مي‌آورند، و آنان كه به پروردگارشان شرك نمي‌آورند، و كساني كه آنچه را در راه خدا دادند، در حالي مي‌دهند كه دلهايشان ترسان است و مي‌دانند كه به سوي پروردگارشان باز خواهند گشت، آنانند كه در كارهاي نيك شتاب مي‌ورزند و آنانند كه در انجام آنها سبقت مي‌جويند.
13. و پروردگار خود را بزرگ‌دار. و لباس خويشتن را پاك كن. و از پليدي دور شو، و منّت مگذار و فزوني مطلب، و براي پروردگارت شكيبايي كن.
14. و برفراز شما هفت آسمان استوار بنا كرديم، و چراغي فروزان گذارديم، و از ابرهاي متراكم، آبي‌ريزان فرود آورديم، تا بدان دانه و گياه برويانيم.
15. اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد، در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بي‌ترديد خداوند داناي آگاه است.
16. و بايد از ميان شما، گروهي به نيكي دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند، و آنان همان رستگارانند.
17. ن. ك: دراسة ادبية لنصوص من القرآن/126 ـ 136 ـ 140 ـ 150.
18. همان/151، 152.
19. احمد بدوي، من بلاغة القرآن/105، قاهره، دار نهضة مصر، بي‌تا.
20. نكاح مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هايتان و خاله‌هايتان و دختران برادرتان و دختران خواهرتان و مادرانتان كه شما را شير داده‌اند و خواهران رضاعي شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان كه در دامان شما پرورش يافته‌اند و با آن همسران همبستر شده‌ايد، پس اگر با آنها همبستر نشده‌ايد برشما گناهي نيست و زنان پسرانتان كه از پشت خود شما هستند، برشما حرام گرديده است، و جمع بين دو خواهر در يك زمان، مگر آنچه در گذشته رخ داده‌ باشد، كه خداوند آمرزگار مهربان است.
21. ن. ك: عبد‌العظيم المطعني، خصائص التعبير القرآني و سماته البلاغيّة/385 ـ 389، الطبعة الأولي، قاهره، مكتبة وهبة، 1413ق؛ مالك بن نبي، پديده? قرآني/275 ـ 276، ترجمه? علي حجتي كرماني، نشر مشعر، 1371ش.
22. براي اين بحث ن. ك: باقلاني، اعجاز القرآن/98 ـ 110، الطبعة الأولي، بيروت، دار احياء العلوم، 1408ق، البرهان،11/54 ـ60؛ الاتقان،3/334 ـ 338؛ محمد هادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن،5/273ـ 278، الطبعة الأولي، موسسة النشر الاسلامي. و نيز عايشه بنت الشاطيء، اعجاز بياني قرآن/270 ـ 286، ترجمه حسين صابري، چاپ اوّل، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1376ش، كه گزارشي مفصل از آراء را در اين باره آورده است.
23. البرهان، 1/78.
24. ابن ابي‌الاصبع، بديع القرآن،1/183، ترجمه سيد علي مير لوحي،مؤسسه? چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368ش.
25. البرهان، 1/78.
26. الاتقان، 3/345.
27. البرهان،1/79.
28. چشمها او را در نمي‌يابند و اوست كه ديدگان را در مي‌يابد.
29. الف، لام، راء، كتابي است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمي آگاه به روشني بيان شده است، كه جز خدا را نپرستيد. به راستي من از جانب او براي شما هشدار دهنده و بشارتگرم.
30.فخر رازي، التفسير الكبير، 6/314 ـ 315، الطبعة الثانية، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1417ق.
31. آيا برايشان روشن نشده است كه پيش از آن‌ها، چه بسيار نسل‌هايي را كه نابود كرديم كه آنان در سراهايشان راه مي‌روند، بي‌گمان در اين مايه‌هاي عبرت است. آيا مگر نمي‌شنوند؟ آيا ننگريسته‌اند كه ما باران را به سوي سرزمين باير مي‌رانيم و با آن كشتزاري بر‌مي‌آوريم كه چهار پايانشان و خودشان از آن مي‌خورند مگر نمي‌بينند؟
32. و خداوند كافران را در عين غيض و غضبشان باز‌گرداند كه هيچ‌كامي نيافتند و خداوند در كارزار، مؤمنان را حمايت و كفايت كرد و خداوند تواناي پيروزمند است.
33. ن. ك: جلال الدين سيوطي، معترك الأقران في اعجاز القرآن، 1/36؛ التمهيد، 5/259.
34. اگر عذابشان كني، آنان بندگان تواند و اگر برايشان ببخشايي تو خود توانا و حكيمي.
35. ن. ك: البرهان، 1/86، و نيز التمهيد، 5/261.
36. و اگر نعمت خدا را شماره كنيد، نمي‌توانيد آن را به شمار درآوريد، به درستي كه انسان ستم پيشه? ناسپاس است.
37. و اگر نعمت خدا را شماره كنيد، آن را نمي‌توانيد به شمار درآوريد، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.
38. معترك الأقران، 1/32؛ الاتقان، 3/346.
39.رشيد وطواط مي‌نويسد: «از علم‌هاي گزيده و صنعت‌هاي پسنديده در باب بلاغت، رد العجز الي الصدر است و عجز (به معني دنباله) آخر بيت را گويند و صدر اول بيت را…» حدائق السحر في دقائق الشعر، تصحيح عباس اقبال آشتياني/18، كتابخانه سنايي و طهوري، 1372ش.
40. حج در ماه‌هاي معيّني است. پس هركسي در اين ماهها، حج را برخود واجب گرداند، بداند كه در اثناي حج، همبستري و گناه و جدال روانيست. البته در اين نمونه واژه? حج در آغاز و پايان عبارتي از آيه قرار گرفته است و حج دوم در فاصله آيه قرار ندارد.
41. البرهان، 1/69 ـ 71.
42. در كتاب زيباشناسي سخن پارسي، براي سه گونه? ياد شده معادل‌هاي فارسي ذيل نهاده شده است: متوازي= همسان، مطرّف= همسوي، متوازن = همسنگ. مير جلال الدين كزّازي، زيباشناسي سخن پارسي، 3/42 ـ 43، (بديع)، چاپ سوم، كتاب ماد، 1374ش.
43. البرهان، 1/99.
44. ن. ك: ضياء الدين ابن اثير، المثل السائر في ادب الكاتب والشاعر، 2/235، صيدا ـ بيروت، المكتبة العصرية، 1416ق؛ يحيي ابن حمزه علوي ، الطراز/410، الطبعة الأولي، بيروت؛ دار‌الكتب العلميّة، 1415ق؛ سعد الدين تفتازاني، شرح المختصر، 2/208، با تعليقات عبد المتعال صميدي، مكتبة كتبي نجفي، بي‌تا.
45. ن. ك: البرهان، 1/72 ـ 75.
46. همان، 1/60 ـ 67.
47. الإتقان، 3/339 ـ 345.
48. كساني كه كتاب آسماني و آنچه فرستادگان خود را بدان گسيل داشته‌ايم تكذيب كرده‌اند، به زودي خواهند دانست؛ هنگامي كه غلها در گردن‌هايشان افتاده و با زنجيرها كشانيده مي‌شوند، در ميان جوشاب، و آنگاه در آتش برافروخته مي‌شوند، آنگاه به آنان گفته مي‌شود: آنچه را در برابر خدا شريك مي‌ساختيد كجايند؟
49. فرّاء، معاني القرآن، 3/274، چاپ اوّل، تهران، انتشارات ناصرو خسرو، بي‌تا.
50. التفسير الكبير، 11/192.
51. نظام الدين نيشابوري، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، 6/516، الطبعة الأولي، بيروت، دار‌الكتب العلميّة، 1416ق.
52. بگيريد او را و در غل كشيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. سپس در زنجيري كه درازي آن هفتاد گز است وي را در بند كشيد.
53. المثل السائر، 2/36 ، 37.
54. البرهان، 1/72.
55. ن. ك: كشّاف، 4/662، الطبعة الأولي، قم، نشر البلاغة، 1412ق.
56. ن. ك: تفسير المنار، 2/12. بيروت، دار المعرفة، 1414ق، اين بحث را گلدزيهر در بيان ويژگي‌هاي مدرسه محمد عبده نيز نقل مي‌كند و اين سخن وي را حكايت مي‌كند. ن.ك: مذاهب التفسير الاسلامي، ترجمه? عبد‌الحليم نجّار/374، قاهره مكتبة الخانجي بمصر و مكتبة المثني ببغداد، 1374ق.
57. ن. ك: اعجاز بياني قرآن، ترجمه حسين صابري/287 ـ 297.
58. اعجاز بياني قرآن/238.
59. همان/297.

مقالات مشابه

بررسی مفهوم «آیه» در قرآن کریم

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهحمیدرضا محمدپور

آیه

نام نویسندهاحمد شجاعی

صحیحه هشام و شمار آیات قرآن

نام نشریهعلوم حدیث

نام نویسندهمحمد احسانی‌فر لنگرودی

بسمله

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهغلامرضا قدمی

آيه

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمرتضی اورعی

آيات نام‌دار

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی خراسانی