تفسير ابوالفتوح رازي، موسوم به روض الجنان وروحالجنان، قديميترين تفسير فارسي شيعه است كه جنبهكلامي معتدل و متوسطي شبيه تفسير طبري دارد و احاديثمنقول در آن عمدتاً عبارت از احاديث و اخباري است كه از ائمه معصومين روايت شده، و همچنين مؤلف به احاديث اهل سنتهم در درجه بعد از احاديث شيعي اعتنا داشته، جزو منابعتفسيري معتبر و مورد اعتناي شيعيان به شمار ميآيد كه تاكنونچهار بار به طبع رسيده كه آخرين آن، به كوشش و تصحيح دكترمحمدجعفر ياحقي و دكتر مهدي ناصح بوده و از چاپ جديدتاكنون بسياري از مجلدات انتشار يافته و بقيه در حال انتشاراست. با اين حال، برخي علاقهمندان تفاسير قرآني چنان كه بايدو شايد ابوالفتوح رازي، مؤلف اين كتاب گرانسنگ رانميشناسند و جز اين كه نسب وي به دو تن از صحابه رسولاكرم(ص) ميرسد، اطلاعات ديگري درباره او ندارند. به همينبهانه، مقاله تحقيقي جامعي به قلم محمد قزويني اكرم(ص)ميرسد، اطلاعات ديگري درباره او ندارند. به همين بهانه، مقالهتحقيقي جامعي به قلم محمد قزويني كه نگرشي همهجانبه بهزندگي ابوافتوح رازي و چگونگي تفسير وي دارد، انتخاب شدهكه در چند شماره به استحضار همراهان ارجمند ميرسد.
از مؤلف تفسير روحالجنان، ابوالفتوح حسينبن عليبنمحمدبن احمدبن الحسين بن احمد خزاعي رازي، قديميترينترجمه حالي كه وجود دارد، به قلم دو نفر از معاصران و تلامذهاوست. يكي شيخ منتجب الدين ابوالحسن عليبن عبيداللهبنالحسين بن الحسين بن بابويه رازي متوفي بعد از سنه 585صاحب فهرست معروف كه در اول مجلد بيست و پنجم بحارالانوارمرحوم مجلسي به تمامه مندرج است، و ديگر رشيد الدين ابوجعفرمحمدبن علي بن شهر آشوب مازندراني معروف بابن شهر آشوبمتوفي در سنه 588 صاحب كتاب مشهور معالم العلماء كه اخيراً درطهران به توسط دوست فاضل من آقاي عباس اقبال آشتياني بهطبع رسيده، شرح حال ابوالفتوح رازي در دو كتاب مزبور گرچه درنهايت اختصار و حاوي هيچگونه معلومات تاريخي نيست وليچون به قلم دونفر از معاصران خود مؤلف است در غايت اهميتاست، ترجمه عين عبارت منتجب الدين از قرار ذيل است: «شيخامام جمال الدين ابوالفتوح حسين بن علي بن محمد خزاعي رازيعالم و واعظ و مفسر و متدين او را تصانيفي است از آن جمله تفسيرموسوم به روضالجنان 27[و روح الجنان] 28في تفسير القرآن دربيست مجلد و روح الاحباب و روحالالباب في شرح الشهاب 29هر دوكتاب مزبور را من بر مؤلف آنها قرائت نمودهام» (فهرست منتجبالدين مطبوع دراول مجلد بيست و پنجم بحارالانوار ص 5).
و ترجمه عبارت ابن شهر آشوب در معالم العلماء از قرار ذيلاست: «استاد من ابوالفتوح بن علي رازي، از تأليفات اوستروحالجنان 30و روحالجنان في تفسير القرآن، به زبان فارسي استولي عجيب است [يعني خوش آيند و مطبوع است]، و شرح شهاب»(معالم العلماء ابن شهر آشوب طبع جديد آقاي اقبال ص 128)، وباز همو در كتاب ديگر خود مناقب آل ابي طالب معروف به مناقبابن شهر آشوب در ضمن تعداد مشايخ خود يكي همين مؤلف مانحن فيه «ابوالفتوح حسين بن علي بن محمد رازي» را ميشمرد ودر اواخر همان فصل باز گويد: «وابوالفتوح روايت روضالجنان وروحالجنان في تفسير القرآن را به من اجازه داده است»(مناقب ابنشهر آشوب طبع طهران ج 1 ص 9).
پس از منتجبالدين و ابن شهر آشوب در كتاب نزهةالقلوبحمدالله مستوفي كه در سنه 740 تأليف شده نيز ذكري از صاحبترجمه آمده، در كتاب مذبور در فصل راجع به ري گويد: «و در رياهل بيت بسيار مدفون اند و از اكابر و اولياء [نيز جمعي كثير در آنجا]آسودهاند چون ابراهيم خواص و كسائي سابع قراء السبعة و محمدبنالحسن الفقيه و هشام و شيخ جمال الدين ابوالفتوح و جوانمردقصاب» انتهي (نزهة القلوب طبع ليدن ص 54)، و شكي نيست كهمقصود از شيخ جمال الدين ابوالفتوح بهنحو قطع و يقين همينجمال الدين ابوالفتوح رازي مؤلف تفسير حاضر است كه چنان كهمعلوم است و عنقريب نيز مشروحاً از آن صحبت خواهيم نمود مرقداو در جنب مزار فائضالانوار امامزاده واجب التعظيم حضرتعبدالعظيم بن عبدالله حسني در دو فرسخي جنوب طهران واقعاست. پس از نزهةالقلوب بر حسب ترتيب زماني در كتابحديقةالشيعه مرحوم ملااحمد اردبيلي متوفي درسنه 993 در اواخرفصل راجع به مذاهب صوفيه و ذم عقايد ايشان شرحي مفيد درخصوص مقبره ابوالفتوح رازي نقلاً از قول يكي از معاصران صاحبترجمه مذكور است كه به عين عبارت ذيلاً نقل ميشود(حديقةالشيعه طبع طهران سنه 1260 ص 336): «ابن حمزه31عليه الرحمة در كتاب ايجاز المطالب في ابراز المذاهب و در كتابهادي الي النجاة من جميع المهلكات هر دو ميگويد كه در شهر ريحاضر بودم كه شيخ ابوالفتوح رازي [صاحب] تفسير رحمةاللهبرحمت حق تعالي پيوست و به موجب وصيتش در جوار مرقدامامزاده واجب التعظيم امامزاده عبدالعظيم حسني رحمةالله عليهمدفون گشت پس به نيت حج متوجه مكه معظمه شدم و در وقتبرگشتن گذارم به اصفهان ومحلت جنبلان 32 و بعضي ديگر ازمحلات آن شهر افتاد ديدم آن قدر از مردم آن ديار به زيارت33 شيخابوالفتوح عجلي شافعي اصفهاني و حافظ ابونعيم كه پدر استاداوست و شيخ يوسف بناء كه جد شيخ ابونعيم است و شيخ علي بنسهل و امثال ايشان كه سني و از مشايخ صوفيه بودهاند ميرفتند كهشيعه شهر ري و نواحيش هزار يك آن به زيارت امامزادهعبدالعظيم نميرفتند و مؤلف اين كتاب و محتاج به مغفرت حضرترب الارباب احمد اردبيلي گويد كه مرا گذار به اصفهان افتاد ديدم كهمردم آن بلده شيخ ابوالفتوح عجلي شافعي را شيخ ابوالفتوح رازينام كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خويش قبر آن سنيصوفي را زيارت ميكردند، اگر چه از مردم آن ديار امثال اين كرداردور نيست زيرا كه ايشان پنجاه ماه زياده از ديگران نسبت بهحضرت شاه ولايت ناشايست و ناسزا گفتهاند و در اين زمان كهمذهب شيعه به قدر قوتي گرفته ايشان همچنان مانند پدران چندانمحبتي به شاه مردان ندارد انتهي كلام صاحب حدائق الشيعه.
راقم سطور گويد اين شهادت صريح يكي از معاصران ابوالفتوحرازي كه خود شخصاً در وقت وفات او در ري حاضر بوده به اينكهابوالفتوح به موجب وصيت در جوار مرقد حضرت عبدالعظيم مدفونگشت منضماً با شهادت حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب كه عينعبارت او سابقاً نقل شد قريب صد و پنجاه سال بعد از ابن حمزه كهاز جمله مدفونين در ري يكي همين شيخ جمال الدين ابوالفتوح[رازي] را شمرده به نحو قطع و يقين و خارج از مجال هرگونه شكو ارتيابي ثابت ميكند صحت انتساب مقبره موجوده حاليه واقعدرجنب مزار حضرت عبدالعظيم را به شيخ جليل مؤلف كتاب، و اگرچه اين فقره ما بين اهالي مستفيض و محتاج به هيچگونه تأييد واثباتي نيست ولي براي رفع شك بعضي مانند صاحب مجالسالمؤمنين كه چنان كه خواهد آمد قبر او را در اصفهان فرض كرده و باقبر ابوالفتوح عجلي اصفهاني اشتباه نموده برهان قاطعي است.
پس از حديقةالشيعة در كتاب مجالس المؤمنين قاضي نورالله ششتري متوفي در سنه 1019 در اواسط مجلس پنجم نيز فصليراجع به ترجمه احوال مؤلف كتاب حاضر مسطور است كه به عينعبارت نقل ميشود و هوهذا: «قدوةالمفسرين الشيخ ابوالفتوحالحسين بن علي بن [محمدبن] احمد الخزاعي الرازي رحمةالله» ازاعلام علماي تفسير و كلام و عظماي ادباي انام است از خاندانفضل و بزرگي و اولاد امجاد بديل بن ورقاءالخزاعي كه از كبارصحابه و اكابر خزاعه بوده و سابقاً در مجلس طوايف مؤمنين 34ومجلس صحابه مخلصين 35 و شرح اخلاص بني خزاعه خصوصاًعبدالله و محمد و عبدالرحمن پسران بديل مذكور و جان سپاريايشان در حرب صفين در ركاب حضرت اميرالمؤنين عليه السلاممسطور گشته، وجد او خواجه امام ابوسعيد كه مصنف كتاب موسوم بهروضةالزهراء في مناقب الزهراء است از اعلام زمان خود بوده و عماو 36 شيخ فاضل ابومحمد عبدالرحمن بن احمدبن الحسينالنيشابوري رحمةالله از مشاهير روزگار است و بالجمله مآثر فضل ومساعي جميله او در تفسير كتاب كريم و ابطال تأويلات سقيممخالفان اثيم و تعسفات نامستقيم مبتدعان رجيم بر همگنانمخفي نيست و از تفسير فارسي او ظاهر ميشود كه معاصر صاحبكشاف بوده و بعضي از اشعار صاحب كشاف به او رسيده اما كشافبه نظر او نرسيده و اين تفسير فارسي او در رشاقت 37 تحرير وعذوبت تقرير و دقت نظر بينظير است فخرالدين رازي اساستفسير كبير خود را از آنجا از اقتباس نموده و جهت دفع توهم انتحالبعضي از تشكيكات خود را بر آن افزوده، در مطاوي اين مجالس پرنور شطري از روايات و لطائف نكات و اشارات او مسطور است و او راتفسيري عربي هست كه در خطبه تفسير فارسي به آن اشارهنمود 38 اما تاغايت به نظر مطالعه فقير نرسيده و شيخ عبدالجليلرازي 39 در بعضي از مصنفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح نموده و گفتهكه خواجه امام ابوالفتوح رازي مصنف بيست مجلد است از تفسيرقرآن و در موضعي ديگر گفته كه خواجه امام ابوالفتوح رازي بيستمجلد تفسير قرآن تفسير اوست كه ائمه و علماي همه طوائف طالبو راغب اند آن را و ظاهراً اكثر آن مجلدات از تفسير عربي او خواهدبود زيرا كه نسخه تفسير فارسي او چهار مجلد است كه هر كدام بهقدرسي هزار بيت باشد و شايد كه هشت مجلد نيز سازند پس باقيآن مجلدات از تفسير عربي او خواهد بود وفقنا الله لتحصيلهوالاستفادة منه بمنه و جوده، از بعضي ثقات مسموع شده كه قبرشريفش در اصفهان واقع است والله تعالي اعلم» انتهي كلامصاحب مجالس المؤمنين 40 و مخفي نماناد كه صاحب مجالسالمؤمين را در ترجمه حال مزبور دو فقره مختصر اشتباهي دستداده است: يكي آن كه مستبعد شمرده كه تفسير فارسي صاحبترجمه بيست مجلد باشد و توهم كرده كه اكثر مجلدات آن بيستجلد شايد از تفسير عربي او بوده است، و حال آن كه شيخ منتجبالدين رازي كه از تلامذه بلاواسطه مؤلف و عين عبارت او سابقاً نقلشد در كتاب فهرست واضحاً تصريح كرده كه «تفسير او موسومبهروض الجنان و (روح الجنان) في تفسير القرآن بيست مجلد استو او آن تفسير را نزد مؤلف آن خوانده است» و اگر چه او ذكر نكرده كهاين تفسير موسوم به اين اسم فارسي بوده است ولي تلميذ ديگرمؤلف ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء كه عين عبارت او نيز-سابقاً نقل شد تصريح كرده كه «از مؤلفات صاحب ترجمه يكي روح(ظ: روض) الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن است و آن بهزبان فارسي است لكن خوش آيند است» و از مقايسه دو عبارتمزبور دو تلميذ مؤلف با يكديگر كه هر يكي مكمل ديگري استابداً مجال شكي و شبهه باقي نميماند كه بيست مجلد عدد همينتفسير فارسي فعلي او بوده است نه تفسير عربي او كه هيچ كس تاكنون وجه من الوجوه اثري و نشاني از آن نديده و ظاهراً گرچه درديباچه تفسير حاضر وعده تأليف آن را داده هيچ وقت از عالم قوهبحيز فعل نيامده بوده است و ماسابقاً نيز اشاره به همين فقرهنموديم و عين عبارت مؤلف را درين خصوص نقل كرديم 41 و مرحوممجلسي به نقل صاحب روضات از او و نيز خود صاحب روضات هردو در نسبت تفسيري عربي به صاحب ترجمه به كلي تأمل دارند واحتمال اشتباه مؤلف را به غير او ميدهند (رجوع شود به روضاتالجنات ص 184) 42 و منشأ اشتباه صاحب مجالس چنان كهصاحب روضات نيز به خوبي ملتفت شده قطعاً اين بوده كه اومجلدات را مجلدات متوسط عرفي بين الدفتين كه معمولاً از پانزدهالي سي هزار بيت كتاب دارد فرض كرده است و حال آن كه مجلد ياجزء در اصطلاح متقدمين حداقلي يا اكثري نداشته و اغلب محضسهولت استنساخ نسبت به مجلدات معمولي بسيار كوچكتر بودهاست، مثلاً اغاني ابوالفرج اصفهاني بيست مجلد است و حال آن كهبر حسب مجلدات معمولي عرفي بيش از پنج مجلد نميشود، وهمچنين تفسير معروف طبري كه بر حسب تجزيه اصلي سي مجلداست ولي به مقياس مجلدات معمولي بيش از هفته يا هشت منتهيده مجلد نيست، و همچنين تفسير مجمع البيان كه برحسب تجزيهمؤلف ده مجلد است و حال آن كه معمولاً هميشه در دو مجلد چاپميشود، و هكذا بسياري از كتب ديگر از همين قبيل كه از كثرتوضوح مطلب احتياجي بتكثير امثله نيست.
و اما اشتباه ديگر صاحب مجالس اين است كه قبر صاحبترجمه را احتمال داده كه در اصفهان باشد و حال آن كه قبر او بهشهادت يكي از معاصرين او ابن حمزه كه خود در وقت وفات وي درشهر ري حاضر بوده و بهشهادت حمدالله مستوفي در نزهةالقلوبكه ماسابقاً عين عبارت هر دو را نقل كرديم 43 به علاوه شياع واستفاضه ما بين اهالي محل از اقدم الايام الي يومنا هذا در جوارمرقد حضرت عبدالعظيم در دو فرسخي جنوب طهران واقع است وواضح است كه منشا اين اشتباه صاحب مجالس شهرت كاذبهايست كه در آن ايام يعني دراوايل عهد صفويه به تصريح مولياحمد اردبيلي در حديقةالشيعه چنان كه گذشت ما بين عواماصفهان منتشر بوده كه قبر ابوالفتوح عجلي شافعي را كه در اصفهاناست با قبر اسمي او ابوالفتوح رازي شيعي امامي عمداً يا سهواًاشتباه كرده بودهاند و به اين بهانه چون قريب العهد به مذهب اهلسنت و جماعت بوده زيارت پيران قديم خويش را از دستنميدادهاند.
مرحوم مجلسي نيز در جلد اول بحار الانوار در ضمن تعداد مأخذخود ذكري از صاحب ترجمه نموده گويد44 : «و كتاب شرح شهابالاخبار و كتاب تفسير كبير هر دو از تأليفات محقق تحرير شيخابوالفتوح رازي» و سپس اندكي بعد گويد45: «و كتاب الشهاب گرچهاز مؤلفات مخالفان است لكن اكثر فقرات آن كتاب در كتب واخباري كه از طرف خود ما روايت شده مذكور است لهذا علماء ما برآن اعتماد نموده و متصدي شرح و تفسير آن شدهاند... و شيخابوالفتوح رازي در فضل مشهور است و كتب او معروف و مألوف استانتهي باختصار، راقم سطور گويد كتاب شهاب الاخبار كه ابوالفتوحرازي شرحي بر آن نگاشته و مرحوم مجلسي در عبارت مذكور درفوق بدان اشاره نموده كتابي است بسيار معروف در حكم و امثال وآداب مأخوذ از احاديث نبويه تأليف قاضي ابوعبدالله محمدبنسلامة بن جعفر بن علي بن حكمون مصري قضاعي شافعي ازقضات مصر در عهد فاطميين و متوفي در سنه چهارصد و پنجاه وچهار، و علماي فريقين از عامه و خاصه بر آن شروع عديدهنگاشتهاند و حاجي خليفه در كشف اظنون در عنوان «شهابالاخبار» و مرحوم حاجي ميرزا حسين نوري در مستدرك الوسائل ج3 ص 367-368 اسامي عده كثيري از شروح آن را به دست دادهاندو اين مؤلف اخير وصف مفصلي از خود كتاب نيز نموده است، و اينقضاعي را تأليف مهم ديگري نيز بوده راجع به خطط مصر موسومبالمختار في ذكر الخطط و الاثار كه يكي از مآخذ عمده مقريزياست در كتاب خطط مشهور خود و تقريباً صفحة از آن كتاب از ذكرآن خالي نيست، و شرح حال قضاعي مزبور در ابن خلكان ج 2 ص63، و انساب سمعاني در نسبت «قضاعي» ورق 456 و طبقاتالشافعيه سبكي ج 3 ص 62-63، و روضات الجنات ص465-718 مذكور است.46
برويم بر سر مطلب، در كتاب روضات الجنات مرحوم آقا محمدباقر خوانساري نيز فصل جامع بسيار مفيدي راجع به شرح احوالابوالفتوح رازي مسطور است 47كه چون اغلب مندرجات آن فصلمأخوذ از كتبي است كه ما مستقيماً بهاصل آنها رجوع كرده و عينعبارات آنها را سابقاً نقل نمودهايم لهذا از تكرار مضامين آن دراينجا صرف نظر كرديم بهخصوص كه قسمت غالب اين فصلبهتوسط طابع جلدين اول و دوم تفسير حاضر، فاضل محقق آقا سيدمحمد كاظم بن محمد يوسف بن محمد باقر طباطبائي حسيني درمقدمه جلد اول ترجمه شده است، فقط چيزي كه در اين ترجمهحال تازگي دارد و در هيچ يك از مآخذ متقدمه به نظر نرسيد ايناست كه نقلاً از رياض العلماء ميرزا عبدالله اصفهاني سه كتابديگر غيرتفسير حاضر و غير شرح شهاب الاخبار به ابوالفتوح رازينسبت داده شده است از قرار ذيل: يكي رساله يوحنا به فارسي درابطال مذهب اهل سنت از زبان يكي از نصاري موسوم به يوحنا،ديگر رساله حسنيه كه از زبان يكي از كنيزكان عهد هارون الرشيدموسومه به حسنيه كه بسيار عالمه و فاضله و صاحب جمال بوده ودر حضور خليفه مزبور با جمعي از علما عامه در باب حقانيت مذهبشيعه مباحثه نموده و همه را مغلوب نموده تأليف شده است، موسومبه تبصرةالعوام معروف در ملل و نحل، و سپس خود صاحب روضاتگويد به غير كتاب اخير يعني تبصرةالعوام نسبت آن دو كتاب اوليعني رساله يوحنا و رساله حسنيه به ابوالفتوح رازي هيچ مستعبدنيست.49
مرحوم حاجي ملاباقر واعظ طهراني نيز در كتاب جنةالنعيم فياحوال عبدالعظيم ذكري از صاحب ترجمه نموده و در ضمن تعدادعلما و مشاهيري كه در اطراف زاويه حضرت عبدالعظيم مذفونند ازجمله مؤلف حاضر را شمرده و پس از بيان ترجمه حال او كه عيناًمنقول از حديقةالشيعه و مجالس المؤمنين سابق الذكر است گويد:«و مزار وي در صحن امامزاده حمزه در زمان دخول در طرف دستراست جلو حجره اول است و الواحي از كاشي كه زرد مينمايد بر آننصب شده است كه اسم شريف آن مرحوم (بر آن) مكتوبست وبرحسب وصيت خواسته است درجوار حضرت عبدالعظيم و مقدمهمزار امامزاده حمزه مدفون شده باشد 50 انتهي»: طابع جلد اول اينتفسير فاضل محقق آقا سيدمحمد كاظم طباطبايي سابق الذكر درص 4-5 از ديباچه، پس از نقل عبارت مزبور از جنةالنعيم توضيحذيل را بر آن افزوده گويد، «و گويا آن تفصيلي كه آن محدث جليل[يعني مرحوم حاجي ملاباقر واعظ مؤلف جنةالنعيم] نگاشته درچند سال قبل بوده51 اكنون كه سنه 1319 [است] فيالجمله تغييريافته و بالفعل دوپارچه سنگ مرمر غير محكوك درسر مقبرهصاحب اين تفسير كبير نصب شده و از ميامن دولت مسرت اقترانبه بركات سلطنت عدالت تؤامان حضرت ظل اللهي چند نفر ازقاريان قرآن و خدام روشنايي معين شده در صبح و شام مشغولقرائت قرآن و دعاگويي دولت قاهره ميباشند».
بالاخره در كتاب مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل تأليفخاتمه المحدثين مرحوم حاجي ميرزا حسين نوري تغمدهاللهبرحمة متوفي در 17 جمادي الاخره سنه 1320 هجري قمريترجمه حال مفصل مبسوطي از مؤلف ما نحن فيه و خاندان او ومشايخ او و وصف مفيدي از تفسير حاضر و تأليف ديگر او شرحشهاب الاخبار قضاعي مذكور است كه چون غالب مضامين آنترجمه حال منقول از مآخذي است كه ما عين عبارت آن مآخذ رامستقيماً از خود آنها سابق نقل كردهايم دراينجا بيش به تكرار آنهانميپردازيم 52 فقط حكايت ممتع ذيل را كه مرحوم محدث نوري ازرياض العلماء و او از شرح شهاب خود مؤلف روايت كرده چون تادرجه تازگي دارد ذكر ميكنيم و آن اين است: «شيخ ابوالفتوح رازيدر شرح شهاب در شرح حديث نبوي ان الله ليويد هذاالدين باالرجلالفاجر پس از ذكر احوال مؤلفه قلوب هم گويد: براي من نيز نظيرهمين وقايع روي داده و اجمال آن، آن كه من در ايام جواني در خانمعروف به خان علان [در ري ظ] مجلس وعظ و تذكير مرتب هميداشتم و مرا در نزد عامه قبولي عظيم بودي، چنان افتاد كه جمعي ازياران من بر من رشك بردند و در نزد والي شهر از من سعايتنمودند، والي مرا از گفتن مجلس منع فرمود و مرا همسايهاي بود ازاعوان سلطان و آن موقع يكي از ايام عيد بود و آن همسايه به عادتامثال خود عزم داشت كه به شرب مشغول گردد چون اين حكايتبشنيد عزم خود را ترك داده بهنزد والي شد و او را از حسد ياران برمن و دروغ بستن ايشان درباره من بياگاهانيد و سپس خود شخصاًآمده مرا از خانه بيرون آورد و به منبر برد و تا آخر مجلس وعظ درپاي منبر بنشست پس من به مردم گفتم اين است معني آنچهپيغامبر (ص) فرموده كه خداوند اين دين را [باشد كه] بهمرد فاجرتوانايي دهد» انتهي 53 راقم سطور گويد بر حسب ظاهر شايد برايما تا اندازهاي غريب به نظر آيد كه مؤلف كتاب جزاي نيكي واحسان آن مرد و شفاعت وي از مؤلف در نزد والي و بهاصلاح آوردنكار او را بدين طريق داده كه علناً او را بر منبر فاجر خوانده و او رايكي از مصاديق حديث مذكور انالله ليؤيدهذا الدين بالرجل الفاجرقرار داده ولي چون خصوصيات اين واقعه به دست ما نيست بدونشك بايد فرض نمود كه مؤلف را قطعاً عذري شرعي در اين گونهرفتار نسبت بدان مرد همسايه بوده مثلاً شايد آن مرد متجاهر بهفسق بوده تا شايد از نكوهيدن علني او احتمال ترك افعال ناستودهوي ميداده و نحو ذلك از معاذير شريعه باري مرحوم حاجي ميرزاحسين نوري پس از نقل حكايت مزبور گويد:54 «و شيخ ابوالفتوح ازجماعتي روايت ميكند:
الف- از شيخ ابوالوفا عبدالجبار [بن عبدالله بن علي المقري]الرازي.55
ب- از پدرش علي بن محمد56
ج- از عم پدرش شيخ جليل مفيد حافظ ابومحمد عبدالرحمنابيبكر احمد نيشابوري خزاعي ساكن در ري.57
دـ از شيخ ابوعلي طوسي58
هـ از قاضي فاضل حسن استراآبادي»59، انتهي كلام صاحبالمستدرك.
به علاوه مآخذ مذكوره در فوق در نقد الرجال ميرمصطفيتفرشي و امل الامل شيخ حر عاملي و تنقيح المقال مرحوم حاجشيخ عبدالله ممقاني نيز در هر يك شرح حال مختصري از صاحبترجمه مذكور است كه چون متضمن هيچ مطلب تازه نيست و تكرارعين مآخذ سابق الذكر است لهذا از نقل مندرجات آنها در اينجا بهكلي صرف نظر كرديم.
27- روض و روح هر دو به فتح راء است و جنان اول بكسر جيم است جمعجنت يعني باغ و جنان دوم به فتح جيم است به معني قلب و روح الجنان يعنيگشايش قلب
28- اين دو كلمه، يعني روحالجنان قطعاً از نسخه مطبوعه فهرستمنتجب الدين از قلم افتاده چه عين همين دو كلمه در امل الامل شيخ حرعاملي به نقل از همين فهرست منتجبالدين صريحاً واضحاً موجود است وامل الامل چنان كه گفتيم هميشه عين عبارت فهرست منتجب الدين را بدونتصرف نقل ميكند0رجوع شود بامل الامل مطبوع در آخر رجال استرآبادي ص473)
29- يكي از اين دو روح و ظاهراً اولي به فتح راء است و ديگري به ضم آن،و مقصود از شهاب، كتاب شهاب الاخبار محمدبن سلامه قضاعي است كه شرحآن عنقريب مذكور خواهد شد.
30- بدون شبهه «روح» تصحيف «روض» است به قرينه تصريح جميعمآخذ ديگر آتي الذكر و نيز به قرينه تصريح خود ابن شهر آشوب در كتاب ديگرخود مناقب. عين عبارت او بلافاصله بعد مذكور خواهد شد) كه همه بدوناستثناء نام اين تفسير را «روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن» ضبطكردهاند.
31- معروف به ابن حمزه ما بين علماء شيعه دو نفر بودهاند: يكي عمادالدين ابوجعفر محمدبن علي بن حمزة بن محمدبن علي طوسي صاحب كتابالوسيلة در فقه از علماء اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم (رجوع شود بهوضات الجنات ص 5949-598 و ديگر نصيرالدين ابوطالب عبدالله بن حمزةبن عبدالله بن الحسن بن علي طوسي استاد شيخ قطبالدين كيدري و از جملهرواة از ابوالفتوح رازي صاحب ترجمه وي از رجال اواسط الي اواخر قرن ششمبوده است رجوع شود به فهرست منتجبالدين ص 9 و روضات الجنات ص390-391)، و مراد از ابن حمزه در متن اين دومي است چه صريحاً در روضاتنقلاً از رياض العلماء يكي از دو كتاب مذكور در متن را يعني ايجاز المطالب فيابراز المذاهب را به او نسبت داده است و نيز تصريح كرده كه وي از جمله رواة ازابوالفتوح رازي بوده است.
32- جنبلان بضم جيم فارسي و سكون نون و ضم باء موحده ولي تلفظعامه به فتح آن است و نيز لام و الف و نون محله معروفي است از محلاتاصفهان كه از قديم الايام نيز به همين اسم معروف بوده و ذكر آن در كتبتواريخ و مسالك و ممالك و غيره به هيأت جنبلان و سنبلان شنبلان مكررآمده است (رجوع شود به محاسن اصفهان ما فروخي ص 81 و انساب سمعانيص 312 در نسبت «سنبلاني» و معجمالبلدان 3:156 در «سنبلان» وروضاتالجنات ص 358، و «عراق عجم شرقي» تأليف هوتم شيندلر ص121)
33- از سياق عبارت متن واضح است كه مقصود زيارت قبر ابوالفتوحعجلي است نه زيارت خود او در حال حيات او و چون وقات ابوالفتوح عجلي(اسعد بن محمود) در سنه ششصد بوده است (رجوع شود بابن خلكان71-72:1 - و سبكي 505) معلوم ميشود كه ورود ابن حمزه به اصفهان بعد ازاين تاريخ يا منتهي در همان سال بوده است و در ضمن معلوم ميشود كه وفاتابوالفتوح رازي مدتي كه مقدار آن ولو بوجه تقريب معلوم نيست قبل از وفاتابوالفتوح عجلي يعني از سنه 600 بوده است.
34- يعني مجلس دوم در بيان طايفه چند كه به تشيع مشهور و در سلكاهل ايمان مذكورند كه از جمله ايشان قبيله خزاعه را شمرد است.
35- يعني مجلس سوم در ذكر اكابر شيعه از صحابه حضرت رسول كه ازجمله عبدالله ابن بديل بن ورقاء خزاعي را شمرده.
36- يعني عم پدر او، رجوع شود به ماسبق.
37- تصحيح قياسي، و في الاصل وثاقت
38- عين عبارت مؤلف در ديباچه تفسير حاضر (ج 1 ص 2) از قرار ذيلاست: «پس چون جماعتي از دوستان و بزرگان از امائل و اهل علم و تدينافتراح كردند كه درين باب جمعي بايد كردن، چه اصحاب ما را تفسيري نيستمشتمل برين انواع، واجب ديدم اجابت كردن ايشان وعده دادن بدو تفسير يكيبه پارسي و يكي به تازي، جز كه پارسي مقدم شد بر تازي براي آن كه طالباناين بيشتر بودند و فايده هر كسي بدو عامتر بود» انتهي، و ازين عبارت چنانكهملاحظه ميشود آنچه بر ميآيد فقط اين است كه مؤلف و عده تأليف تفسيرعربي داده بوده ولي آيا موفق به وفاي به اين وعده نيز شده بوده ابداً از آن برنميآيد و چون هيچ كس تاكنون از اين تفسير عربي مؤلف نام و نشاني نديدهپس محتمل است به احتمال قوي كه به واسطه بعضي موانع يا به واسطه عدموفاء عمر مؤلف، هيچ گاه اين خيال از عالم قوه بحيز فعل نيامده بوده است.
39- ما بين علماي شيعه عدهاي بودهاند موسوم به اين اسم و نسبت يعنيعبدالجليل رازي، ولي مقصود بهذكر در اينجا در كلام صاحب مجالس المؤمنينبدون شك نصيرالدين عبدالجليل بن ابي الحسين بن ابي الفضل قزوينيرازي صاحب كتاب «بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضايح الروافض»است كه صاحب مجالس المؤمنين بسيار مكرر در تضاعيف كتاب خود از آننقل كرده است و غالباً محض اختصار از آن فقط به كتاب النقض تعبير مينمايدو شرح احوال مؤلف آن را نيز به عنوان «عبدالجليل قزويني رازي» در مجلسپنجم از همان كتاب يعني مجالس المؤمنين مشروحاً ذكر كرده است و از آنجا برميآيد كه عبدالجليل مذكور در سنه پانصد و پنجاه در حيات بوده يعني بهعبارت اخري معاصر يا قريب العصر با ابوالفتوح رازي بوده است. و شرح احوالاين عبدالجليل قزويني رازي به علاوه مجالس المؤمنين در فهرست منتخبالدين ص 9 و امل الامل ص 379، و روضات الجنات ص 350-351 نيزمسطور است و در كتاب التدوين في ذكر اخبار قزوين رافعي (نسخه اسكندريهص 342) نيز شرح حال مختصري از او مذكور است و نصه: «عبدالجليل بن ابيالحسين بن الفضل [كذا] ابوالرشيد القزويني يعرف بالنصير واعظ اصولي لهكلام عذب في الوعظ و مصنفات في الاصول توطن الري و كان من الشيعه»انتهي و مخفي نماناد كه كتاب سابق الذكر از مؤلفات صاحب ترجمه يعني بعضمثالب النواصب في نقض بنض فضايح الروافض به زبان فارسي بوده (روضاتص 144) و چنانكه از فقزاني كه صاحب مجالس در مواضع عديده از آن نقلكرده واضح ميشود به فارسي بسيار شيرين سليس دلكشي بوده است و علاوهبر موضوع اصلي آن كه رد بر كتابي بوده موسوم به فضايح الروافض تأليف يكياز علما عامه حاوي اطلاعات بسيار نفيس مهمي راجع به تاريخ و جغرافيايري و نواحي آن بوده است و اين كتاب تا عهد صاحب رياض العلماء ميرزاعبدالله اصفهاني معروف به افندي يعني تا اوائل قرن دوازدهم هجري موجودبوده است [روضات ص 351] و هيچ بعيد نيست كه هنوز نيز در يكي ازكتابخانههاي ايران يا عتبات عاليات موجود باشد..
40- مجالس المؤمنين اواسط مجلس پنجم نقل از نسخه خطي ملكيراقم سطور به نسخه چاپ طهران فعلاً دسترسي ندارم.
41- بذيل صفحه 626 رجوع شود.
42- علاوه بر دلايل مذكوره در متن درخصوص اين كه عدد بيست مجلدكه مؤلفين رجال ذكر كردهاند راجع به همين تفسير فارسي ابوالفتوح رازي بودهاست كه به تفسير عربي مشكوك او اصلاً عموم نسخ خطي تفسير فارسي كه بهدست است به بيست مجلد تجزيه شده و همه جا مبادي و مقاطع مجلداتبيست گانه صريحاً واضحاً تعيين شده پس معلوم ميشود كه يا مرحوم قاضينورالله شوشتري به دقت تمام نسخه تفسير خود را تتبع نكرده بوده يا آن كهشايد نسخه او اتفاقاً به بيست مجلد تجزيه نشده بوده و اوايل و اواخر مجلداتدر آن نسخه معين نبوده است (رجوع شود به اواخر اين مقاله در فصل وصفنسخ خطي تفسير حاضر).
43- به صفحات 623-624 رجوع شود.
44- بحارالانوار مرحوم مجلسي ج 1 ص 40
45- ايضاً ص 16
46- رجوع شود نيز به ديباچه خطط مقريزي ج 1- ص 6 و كشف الظنوندر عناوين «شهاب الانوار» و «خطط مصر» و «المختار في ذكر الخطط و الآثار».
47- روضات الجنات ص 183-184.
48- ظاهراً اين كلمه به ضم حاء و سكون سين است به مناسبت فرطحسن و جمال كنيزك مزبور.
49- راقم سطور گويد در خصوص مؤلف تبصره العوام بايد رجوع شود بهمقدمه نفيسي كه دوست فاضل من آقاي عباس اقبال آشتياني بر طبع جديدآن كتاب كه به اهتمام خود ايشان اخيراً به عمل آمده ملحق ساختهاند و امارساله يوحنا را تاكنون محرر اين اوراق به مطالعه آن موفق نشده.
50- جنةالنعيم في احوال عبدالعظيم طبع طهران سنه 1296 ص 513 -514 و وصف آن را نيز در جايي مطالعه نكرده لهذا اظهار رأيي در اين خصوصبراي من ممكن نيست،- و اما رساله حسنيه مكرر در ايران به طبع رسيده استاز جمله در سنوات 1244 و 1248 و 1259 و خلاصه از آن نيز در تاريخ سرجان ملكم (ج 2 از ترجمه فارسي ان ص 130-133) مسطور است و در آنجانيز تأليف اين كتاب به ابوالفتوح رازي (كه در ترجمه فارسي به ابوالفتح تحريفشده) نسبت داده شده است رجوع شود نيز به فهرست نسخ موزه بريطانيه از ريوص 30-1078، - و مخفي نماناد كه رساله ديگري موسوم به همين اسم يعنيحسنيه موجود و در كشف الحجب ص 196 و فهرست ريو ص 35 و فهرستپرچ ص 246 وصف آن شده كه اصلاً و ابداً ربطي به رساله حاضره ندارد جزمجرد اشتراك در اسم و به كلي كتاب ديگري است اشتباه نشود.
51- يعني در حدود سال 1296 هجري قمري كه سال تأليف جنة النعيماست و وفات مؤلف آن كتاب نفيس مرحوم حاجي ملاباقر واعظ طهراني كهمحرر اين اوراق مكرر از حضور در مجالس وعظ و تذكير آن مرحوم در مسجدخازنالملك استفاضه نموده است در 21 ربيع الاول سنه 1313 هجري قمريدر مشهد مقدس روي داد رحمةالله علي رحمة واسعه
52- روجوع شود به جلد سوم از كتاب مزبور يعني مستدرك الوسائلصفحات 325-365-487-489
53- مستدرك الوسائل ج 3 ص 487-488
54- مستردك الوسائل ج 3 ص 488-489
55- از معاصرين شيخ طوسي است. تاريخ وفات او به دست نيامد رجوعشود براي ذكر اجمالي از او به فهرست منتجب الدين ص 7 در حاشيه و مناقبابن شهر آشوب ج 1 ص 9 و امل الامل ص 379 و روضات الجنات ص 598س 12
56- به ذيل صفحه 23 رجوع شود.
57- به ذيل صفحه 18 نمره 2 رجوع شود، مشروحاً بيان كرديم كهفوقالعاده مستبعد است كه مؤلف ما نحن فيه يعني ابوالفتح رازي از اينعبدالرحمن بن احمد خزاعي معروف به مفيد نيشابوري متوفي در سنه 445بلاواسطه روايت كرده و عصر او را درك كرده باشد رجوع بدانجا شود.
58- يعني ابوعلي حسن بن محمد بن الحسن طوسي پسر شيخ طوسيمعروف كه به تصريح ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ج 2 - ص 250 درحدود سنه پانصد هجري وفات كرده است و عين عبارت ابن حجر عنقريب نقلخواهد شد.
59- رجوع شود به ص 108 از اجازه كبير صاحب معالم كه در جلد 25بحارالانوار ص 97-116 به طبع رسيده و مستدرك الوسائل ج 3 - ص489-192