شجره ملعونه در قرآن و حديث

پدیدآورعلی لطفی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 456 بازدید
شجره ملعونه در قرآن و حديث

على لطفى
عضو هيأت علمى دانشگاه امام حسين عليه‏السلام
مقدّمه

قرآن كريم بيانگر اساس تعاليم وحيانى است كه خداوند براى هدايت بشر تا روز قيامت بر پيامبر گرامى اسلام حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل فرمود. گاهى ملاحظه مى‏شود تعاليم اين كتاب مقدس ـ بنا به مصالحى ـ نه به طور تصريح، بلكه به اشاره، و با كاربرد واژگانى رسا و مفهوم‏دار از حقايقى پرده برمى‏دارد و چنان نورافشانى مى‏كند كه همچون آيات صريح و آشكار مورد استفاده قرار مى‏گيرد.
آنچه براى فهم اين گونه آيات بسيار اهميت دارد، خروج از قالبهاى تنگ و تعصبات مذهبى و فرقه‏گرايى مى‏باشد، كه چنانچه با نگاه تعصب‏آلود بدين آيات نظاره شود به تعبير قرآن كريم، جز خسارت و ضرر چيز ديگرى نصيب نخواهد شد(1).
از جمله واژگانى كه كاربرد متنوّعى در قرآن دارد، واژه «شجره» مى‏باشد. كلمه شجره در تركيبهايى چون: شجره ممنوعه، شجره طيبه، شجره خبيثه و شجره مباركه به كار رفته و «شجره ملعونه» يكى از تمثيلاتى است كه خداوند بنابر آيه 60 سوره اسراء آن را به شكل رؤيايى بر پيامبر خود نمايانده و اهل شجره را نسبت به خود بيم داده است.
قرآن كريم دربردارنده معارف عالى الهى است كه با روشهاى بيانى گوناگون در اختيار بشر قرار گرفته است.
از جمله روشهاى رايج قرآنى، استفاده از زبان تمثيل است. استفاده از تمثيل و تشبيه در سخن، در رساندن مطالب و درك بهتر و سريع‏تر كمك مى‏كند. در بيان مطالب علمى و عقلى، مثل و تشبيه بهترين وسيله براى تفهيم مطالب است(2).
از جمله تمثيلهاى زيباى قرآنى، تمثيل به «شجره ملعونه» مى‏باشد.
خداوند مى‏فرمايد:
«وَ اِذْ قُلْنَا لَكَ إنَّ رَبَّكَ أحاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتى أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيانا كَبِيرا»(3)
خداوند در اين آيه، شجره ملعونه را در قرآن مايه فتنه و امتحان مردم قرار داده است. براى فهم دقيق آيه لازم است در آغاز، معناى دقيق «شجره» و كاربرد آن در كلام بررسى شود.

شجره در لغت و اصطلاح

«شجره» كلمه‏اى مفرد و داراى جمعهاى متعددى چون: «الشَّجَر، الشَّجرات و الاشجار» مى‏باشد.
«الشجر» از مجموعه گياهان، بر نباتى اطلاق مى‏گردد كه بر ساقى قرار گيرد (ساقه‏دار باشد)(4) و از آنجا كه شجره گياهى است كه بر اصل و ريشه‏اى استوار است در اصطلاح بر اصل و دودمان نيز اشارت دارد. عبارت «فلانٌ من شجرة مباركة»؛ يعنى او از اصل مباركى است(5). با اين بيان ملاحظه مى‏شود آياتى چند در قرآن به آن نظر دارد:
«اَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّه‏ُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةً اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّماءِ»(6) و آيه شريفه «وَ مَثَلُ كَلِمَةِ خَبِيثَةً كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوقِ الاْءَرْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَارٍ»(7).
اين كلمه با همين معنى در احاديث نيز به كار رفته است؛ در حديثى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«يا علىّ! الناس من شجر شتّى، و أنا و أنت من شجرة واحدة.»(8)
شجره در اين حديث به معناى اصل و ريشه و دودمان است. «ماوردى» شجره را به شكلى ديگر و معنايى نزديك به معناى ياد شده بيان مى‏دارد و مى‏گويد:
«الشجرة كنايةً عن المرأة، و الجماعة اولاد المرأة كأغصان الشجرة.»(9)

گذرى بر آيه

آيه از چهار فقره تشكيل يافته و هر فقره‏اى جداگانه بر معناى روشنى دلالت دارد، ولى از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند، خالى از اجمال نيست و مى‏توان سبب اجمال را در دو فقره دومى و سومى (رؤيا و شجره) بيان داشت، چرا كه خداوند سبحان نفرموده آن رؤيايى كه به پيامبر خود ارائه داده چه بوده است؛ و در ساير آيات قرآن نيز آيه‏اى ديگر آن را تفسير نكرده است، ليكن رؤيايى كه در آيه مورد نظر ذكر شده، با رؤيايى كه در آيه «لَقَدْ صَدَقَ اللّه‏ُ رَسُولَهُ الرُّؤيَا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الحَرَامَ...»(10) بيان شده، تطبيق نمى‏كند؛ زيرا آيه مورد بحث در مكّه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است و آيه 27 سوره فتح مربوط به حوادث بعد از هجرت مى‏باشد.
آنچه روشن است مراد خداوند در آيه، توضيح و بيان دو فقره «داستان رؤيا» و «داستان شجره ملعونه در قرآن» كه مايه فتنه مردم شده نيست، بلكه مقصود، اشاره اجمالى به آن دو است و چه بسا بتوان از سياق آيات پاره‏اى از جزئيات اين دو داستان را استفاده كرد. آيات قبلى در مقام بيان اين نكته بود كه بشريت آخرش مانند اولش در بى‏توجّهى به آيات خدا و تكذيب آن، الگوى پس از خودش مى‏باشد و جوامع بشرى به تدريج و قرنى بعد از قرن ديگر عذاب خداوند را مى‏چشند كه آن عذاب يا هلاك كردن است، يا چيزى كمتر از آن. از طرف ديگر، آيات بعد از آيه «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ...»(11) شروع مى‏شود و داستان ابليس و تسلّط عجيب او را بر اغواء بنى آدم بيان مى‏كند نيز همان سياق آيات را دنبال مى‏كند. لذا روشن مى‏شود كه رؤيا و شجره (ملعونه) دو امرى است كه يا به زودى در بشر پيدا مى‏شود، يا آنكه در ايام نزول پيدا شده و مردم به وسيله آن‏دو، دچار فتنه مى‏شوند و فساد در ميان آنان پراكنده شده، طغيان و استكبار در بين مردم رشد مى‏كند.
از آنچه گفته شد به دست مى‏آيد كه خداوند شجره مورد نظر را به وصف ملعونه در قرآن توصيف كرده است و از اين موضوع آشكار مى‏گردد كه قرآن مشتمل بر لعن آن است و لعن آن شجره در ميان لعنتهاى قرآن موجود است، چرا كه در آيه آمده بود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»(12).

لعنت در قرآن

آن گونه كه از آيات قرآن به دست مى‏آيد، ابليس(13)، يهود(14)، مشركان(15)، منافقان(16) و عناوين ديگر؛ مانند كسانى كه در حال كفر از دنيا بروند(17)، يا اشخاصى كه آيات نازل شده را كتمان مى‏كنند(18)، يا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مى‏دهند(19) مورد لعن قرار گرفته‏اند.
با توجّه به معنايى كه براى شجره عنوان شد (اصل و ريشه و دودمان)، اين نكته روشن خواهد شد كه منظور از شجره ملعونه، يكى از همان اقوام ملعونه در كلام خداوند است كه در نشو و نما و برخوردارى از شاخه، از همان صفت درخت پيروى مى‏كند و همچون درخت بقايى يافته، ميوه‏اى مى‏دهد، و آن در حقيقت همان فتنه‏اى است كه امت اسلام به وسيله آن آزمايش مى‏شوند.
چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته اهل كتاب، مشركان و منافقان مطابقت ندارد. حيات و بقاى آنها در ميان مردم يا از راه تناسل و زاد و ولد است و چون در ميان مردم زندگى مى‏كنند، دين و دنياى مردم را فاسد و تباه نموده، آنها را دچار فتنه مى‏سازند، يا از راه ايجاد و خلق عقيده‏ها و مذاهب فاسد، آن را گسترش مى‏دهند و نسلى پس از نسل از آن پيروى كرده، به ديگران تحويل مى‏دهند.
اكنون كه شجره ملعونه از اين سه دسته خارج نيست، بايد ديد اوضاع هر يك در زمان نزول قرآن چگونه بوده است. از دسته مشركان و اهل كتاب نه قبل از هجرت و نه پس از آن، قومى از چنين ويژگى برخوردار نبوده؛ زيرا خداوند مسلمانان را از شرّ آنها ايمن كرده و به آنها استقلال بخشيده است، همچنان كه خود در اواخر حيات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:
«الْيَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَونِ»(20)
بنابراين تنها دسته و گروهى كه (با حذف اهل كتاب و مشركان) باقى مى‏ماند و نظرها به آن سوى معطوف مى‏گردد، منافقان هستند كه به ظاهر اسلام آورده و در ميان مسلمانان يا از راه توالد و يا از راه عقيده و مسلك دوام يافته‏اند و در بين آنان فتنه‏جويى مى‏كنند. با توجّه به ارتباط ميان چهار فقره موجود در آيه، روشن مى‏گردد كه آيه بيانگر امر مهمى است كه خداوند بر آن احاطه دارد و پند و ترس سودى جز فزونى طغيان ندارد. از اين نكته فهميده مى‏شود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداوند سبحان در رؤيا به پيامبرش صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين شجره ملعونه و پاره‏اى از كردار آنان را نشان داده است، آن‏گاه براى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيان فرموده كه آن يك فتنه است.
بنابراين حاصل معناى «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِى اَرَيْنَاكَ إلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» اين مى‏شود كه ما شجره ملعونه را در قرآن ـ كه با معرفى ما شناختى و كارشان را در رؤيا به تو نمايانديم ـ چيزى جز فتنه براى مردم و امتحانى براى آزمايش آنها قرار نداديم. همچنين ضمير جمعى كه در عبارت «وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» است به «ناس» برمى‏گردد و منظور از تخويف، يا تخويف با موعظه است، يا با آيات آسمانى و زمينى است كه مى‏ترساند، ولى هلاك نمى‏كند و معناى عبارت اين گونه است: ما مردم را مى‏ترسانيم، و ليكن تخويف چيزى بر آنها جز طغيان نمى‏افزايد و آن هم نه هر طغيانى، بلكه طغيانى
مراد از رؤيا در آيه، خوابى است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در باره بنى‏اميّه ديد و شجره ملعونه، همين ريشه و دودمان است
بزرگ؛ يعنى به عبارت ديگر، آنها از تخويف ما نمى‏ترسند تا دست از اعمال گذشته خود بردارند، بلكه آنها تخويف ما را با طغيانى بزرگ پاسخ مى‏دهند و در طغيانشان زياده‏روى و در عناد و لجاجتشان با حق افراط مى‏كنند.
در پايان ناگفته نماند، بسيارى از رواياتى كه از طريق اهل سنّت بيان گرديده و همچنين تمامى احاديث ائمه اهل بيت عليهم‏السلام در تأييد مطلب گذشته، بيان مى‏دارند كه مراد از رؤيا در آيه، خوابى است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در باره بنى‏اميّه ديد و شجره ملعونه، همين ريشه و دودمان است(21).

تفسير آيه از ديدگاه مفسران اهل سنّت

با بررسى تفاسير اهل سنّت ملاحظه مى‏شود مفسران اهل سنّت در تفسير آيه مورد نظر برخوردهاى مختلفى كرده‏اند. بعضى آيه را به اختصار شرح داده بدون اشاره به سابقه‏اى در تاريخ اسلام از آن عبور مى‏كنند. بعضى ديگر رواياتى شبيه به روايات شيعه ذكر مى‏كنند، و ليكن به صراحت از خود نظرى بيان نمى‏دارند. برخى ديگر با تضعيف يك يا دو نفر از رجال حديث، سعى در اسقاط آن از شهرت دارند. در زير به برخى از آراى مفسران اهل سنّت اشاره مى‏شود:
1 ـ آلوسى: وى در ذيل آيه احاديثى نقل كرده كه براى اختصار تنها به يكى از احاديث اشاره مى‏گردد:
اخرج ابن مردويه عن عائشة انها قالت لمروان بن الحكم: سمعت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول لا بيك و جدّك: «انّكم الشجرة الملعونة فى القرآن.»(22)
وى مى‏گويد: پس به اين ترتيب معناى احاطه الهى بر مردم، احاطه قدرت الهى بر بنى‏اميه است، ولى منظور از بنى اميه افراد خاص و معين آن گونه كه شيعه پنداشته و بنى اميه را تنها در افراد معدود و معين بيان داشته نمى‏باشد، بلكه منظور مطلق بنى اميه است!(23)
2 ـ بروسوى: وى منظور از رؤيا را در آيه آن چيزى بيان مى‏دارد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در شب معراج آن را مشاهده نمود. بروسوى در تفسير خود هيچ ذكرى از اينكه منظور از شجره ملعونه در قرآن چيست، بيان نمى‏دارد(24).
3 ـ ابن كثير: منظور از شجره ملعونه همان شجره زقّوم است. وقتى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مردم را آگاه ساخت كه او بهشت و جهنّم را ديده، او را تكذيب كردند تا اينكه ابوجهل گفت: براى من خرما و كره (به اصطلاح زقوم) بياوريد، سپس از آن بخورد و به ديگران هم گفت: شما هم از آن لقمه‏اى برگيريد ما جز اين (نوع غذا) زقومى نمى‏شناسيم.
وى مى‏نويسد: هر كس بر اين عقيده باشد كه منظور از خواب، شب معراج است، لاجرم شجره ملعونه را به شجره زقوم تفسير نموده است.
وى اضافه مى‏كند: گفته شده كه مراد از شجره ملعونه «بنى اميه» است و حال آنكه اين حديث غريب و ضعيف است.(25)
وى سپس حديثى را از ابن جرير نقل مى‏كند و مى‏نويسد: قال ابن جرير حدّثت عن محمّد بن الحسن بن زبالة حدّثنا عبدالمهيمن بن عبّاس بن سهل بن سعيد حدّثنى ابى عن جدّى قال: رأى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بنى فلان ينزون على منبره نزو القرود، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات و انزل اللّه‏ فى ذلك (و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس).
آن‏گاه ابن كثير در مقام نقّادى حديث برآمده مى‏گويد: اين سند بسيار ضعيف است؛ زيرا محمّد بن الحسن بن زبالة فردى بى‏اعتبار است، چنان كه استادش نيز بى‏اعتبار مى‏باشد.(26)

بررسى سخن ابن كثير

الف ـ حديث مذكور، تنها از طريق سهل بن سعيد و بالاخره محمّد بن الحسن بن زبالة بيان و روايت نشده و از طرق مختلفى بيان شده است كه ان شاءاللّه‏ در بحث حديثى به آن اشاره مى‏گردد.
ب ـ عموم مفسران اهل سنّت كه نسبت به اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه سخنى بر ردّ آن بيان داشته‏اند، هنگامى كه به حديث عايشه و سخن او به مروان بن حكم مى‏رسند سكوت مى‏كنند؛ گويا كه اصل اطلاق را پذيرفته‏اند.
4 ـ فخر رازى: فخر رازى به استناد قول بيشتر مفسران(27) مى‏گويد شجره ملعونه همان شجره زقوم ذكر شده در قرآن است؛ به طورى كه اين معنى از آيه «اِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ. طَعامُ الاَثيمِ»(28) به دست مى‏آيد. فخر رازى خود در پاسخ به اين ابهام كه اگر منظور از شجره ملعونه درخت زقوم باشد، چرا در قرآن بيانى از لعن شجره زقوم نشده است، مى‏گويد كه براى آن مى‏توان وجوهى را مد نظر قرار داد كه عبارت‏اند از:
1 ـ مراد از لعن در آيه، لعن كفارى است كه از درخت زقوم تناول مى‏كنند.(29)
2 ـ از آنجا كه عرب به هر غذاى ناپسند مضر، ملعون مى‏گويد، به سبب ناپسندى زقوم آن را ملعون دانسته‏اند.(30)
3 ـ كلمه «لعن» به معناى دور كردن است. بنابر اين از آن حيث كه اين درخت ملعونه در قرآن از تمامى صفات خير و خوبى دور بوده آن را ملعونه ناميده‏اند(31)؛ زيرا آن شجره در بن دوزخ و در دورترين مكان از رحمت الهى مى‏رويد.(32)
همچنين فخر رازى از ابن عبّاس روايت كند: «شجره ملعونه» همان بنى اميه؛ يعنى حكم بن ابى العاص است. رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خواب ديد: فرزندان مروان منبرش را دست به دست به يكديگر تحويل مى‏دهند. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خوابش را براى ابوبكر و عمر كه در خانه‏اش به سر مى‏بردند بيان داشت. وقتى آن دو خارج شدند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از حكم شنيد كه از خواب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خبر مى‏دهد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بسيار ناراحت شدند و بر ملا كردن رازش را به عمر نسبت دادند، و ليكن پس از آن آشكار شد كه حكم به سخن آنان گوش مى‏داده (و خود گفت‏و گوى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را شنيده است)!
فخر روايت را از زبان واحدى اين گونه مورد بررسى قرار مى‏دهد: اين داستان در مدينه به وقوع پيوست (و فرزندان مروان حاكم شدند) در حالى كه سوره (اسراء) در مكه نازل شده است. بنابر اين تفسير ياد شده از صحت دور است جز اينكه گفته شود اين آيه (در بين آيات سوره اسراء) مدنى است، كه در اين صورت هم هيچ كس آن را نگفته و بيان نداشته است.
رازى علاوه بر اين در پايان مى‏گويد: از جمله امورى كه تأويل فوق (بنى اميه) را مورد تأكيد قرار مى‏دهد گفته عايشه به مروان است كه به وى گفت: خداوند پدرت را در حالى كه تو در صلب او بودى مورد لعن قرار داد. بنابراين تو نيز بخشى از (وجود) كسى هستى كه خداوند او را لعن كرد(33).
5 ـ سيد قطب: او در تفسير خود رؤيا را همان چيزى بيان مى‏دارد كه خداوند در شب معراج به پيامبرش نشان داد. وى منظور از شجره ملعونه را شجره زقوم ذكر مى‏كند و به روايات ذكر شده در كتب تفسيرى شيعه و اهل سنّت هيچ اشاره‏اى نمى‏كند(34).
6 ـ بيضاوى: بيضاوى كه يكى ديگر از مفسران اهل سنّت مى‏باشد در تفسير خود در ذيل آيه شريفه (اسراء 60) روايتى را اين گونه بيان مى‏دارد:
«و قيل رأى قوما من بنى امية يرقون منبره و ينزون عليه نزو القردة، فقال: هذا حظّهم من الدنيا يعطونه باسلامهم» و اضافه مى‏كند: «و على هذا كان المراد بقوله: «الا فتنة للناس» ما حدث فى ايامهم.»(35)
وى شجره ملعونه را همان شجره زقوم دانسته، تاويل آن را به «شيطان، ابو جهل، و حكم بن ابى العاص» مى‏داند(36).
7 ـ طبرى: ابن حرير روايتى را از طريق سهل بن سعد نقل مى‏كند؛ روايت از اين قرار است:
«رأى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات. و انزل اللّه‏ تعالى «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى اَرَيْنَاكَ...».»(37)
همچنان كه روشن است، طبرى مشخص نمى‏كند كه رسول خدا چه كسى يا چه كسانى را در خواب ديد و لذا به جاى لفظ «بنى اميه» بنى فلان مى‏نويسد. او همچنين ضمن بيان احاديث متعدد از راويان مختلف، بدون ردّ حديث در مورد بنى اميه مى‏گويد: بهترين و صحيح‏ترين نظر در ميان اين اقوال، گفته كسى است كه مقصود از رؤيا را آيات و عبرتهايى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مسيرش به سوى بيت المقدس مشاهده كرده ذكر مى‏كند؛ از اين‏رو طبرى منظور از فتنه را آزمايش كسانى مى‏داند كه از اسلام برگشته، مرتد شدند.
طبرى در تفسير عبارت «و الشجرة الملعونة فى القرآن» احاديثى را كه نقل مى‏كند جملگى بيانگر اين مطلب است كه منظور و مراد خداوند از شجره ملعونه همان زقوم است و هيچ ذكرى از بنى اميه بيان نمى‏دارد(38).
8 ـ قرطبى: قرطبى سه حديث از ابن عبّاس نقل مى‏كند. اول: او نقل كرده رؤياى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همان رؤيايى است كه به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در شب بردنش به بيت المقدس نشان داده شد و نيز مى‏افزايد: شجره ملعونه همان شجره زقوم است و ترمذى اين حديث را صحيح مى‏داند.
دوم: رؤيايى كه در اين آيه آمده، همان رؤياى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه ديد در سال حديبيّه به مكّه داخل مى‏شود. وقتى از آنجا برگشت و به مكه نرفت، مسلمانان مورد امتحان قرار گرفتند و بالاخره در سال بعد خداوند نازل فرمود: «لَقَدْ صَدَقَ اللّه‏ُ رَسُولَهُ الرُّؤيَا بِالْحَقِّ»(39). قرطبى اضافه مى‏كند در اين تأويل، ضعفى مشاهده مى‏شود؛ زيرا سوره مكى است و رؤيايى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خصوص مسئله مكه مشاهده نمود در مدينه بود.
سوم: قرطبى روايت سومى نقل مى‏كند:
«انه عليه‏السلام رأى فى المنام بنى مروان ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فقيل: انّما هى الدنيا أُعطوها، فسُرِّى عنه.»
وى اضافه مى‏كند: البته پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مكه منبرى نداشت، ولى جايز است كه در مكّه رؤياى منبر در مدينه را مشاهده كند. قرطبى مى‏گويد: اين تأويل سوم را نيز سهل بن سعد بيان مى‏دارد:
«انما هذه الرؤيا انّ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كان يرى بنى اميّة ينزون على منبره نزو القردة، فاغتم لذلك و ما استجمع ضاحكا من يومئذ حتّى مات صلى‏الله‏عليه‏و‏آله .»
مؤلف جامع الاحكام مى‏گويد: اين آيه نازل شد در حالى كه از اين خبر داد كه حكمرانى و بالارفتنشان (بر كرسى خلافت) را خداوند براى مردم فتنه و امتحان قرار داد. حسن بن على عليه‏السلام در خطبه‏اى كه در مورد بيعتش با معاويه سخن مى‏گفت، خواند: «و ان ادرى لعلّه فتنةٌ لكم و متاعٌ الى حين» و ابن عطيه گفته است: و در اين تأويل (به اصطلاح تأويل سوم) تأمّلى است و لا يدخل فى هذه الرؤيا عثمان و لا عمر بن عبد العزيز و لا معاوية!(40)
قرطبى در آخر آيه به معناى شجره ملعونه مى‏پردازد و از ابن عبّاس روايت كند كه او گفت: «هذا الشجرة بنوامية، و ان النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نفى الحكم» و خود اين گونه نظر مى‏دهد: «هذا قول ضعيف محدث و السورة مكية فيبعُد هذا التأويل، إِلاّ أن تكون هذا الآية مدنيةٌ، و لم يثبت ذلك، و قد قالت عايشة لمروان، لعن اللّه‏ اباك و انت فى صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه‏.»(41)

بررسى ديدگاه قرطبى

در بررسى ديدگاه قرطبى چند نكته به نظر مى‏رسد كه در زير بيان مى‏گردد:
1 ـ قرطبى خود روايت سهل بن سعد را بيان مى‏كند (البته لفظ روشن در روايت اول بنى‏مروان بود و در دوم بنى اميه) و بر آن هيچ نقد يا ضعفى عنوان نمى‏كند، و لذا خواننده حق دارد از بيان وى نتيجه بگيرد كه قرطبى نيز به صحّت اين روايت معتقد و معترف است.
2 ـ وى در مورد خواب و رؤياى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ردّ اين شبهه كه چگونه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حالى كه در مكّه به سر مى‏برد و سوره «اسراء» در مدينه نازل مى‏شود، در خواب مى‏بيند كه بنى مروان بر منبرش همچون بوزينه‏ها بالا بروند، پاسخ مى‏دهد: اين جايز است كه در مكه خواب منبرش در مدينه را مى‏بيند؛ و حال آنكه قول ابن عبّاس پيرامون اطلاق شجره ملعونه به بنى اميه را رد مى‏كند، چرا كه اين سوره مكّى است و بنى اميه در مدينه (پس از هجرت) بر خلافت تكيه زدند...
3 ـ در خصوص خروج عده‏اى از جمع بنى‏اميه و بنى مروان، اولاً: با چه دليل و بينّه‏اى مجاز هستيم عده‏اى را از جمع كسانى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره آنها سخنها فرمود بيرون كنيم؟!
ثانيا: مى‏توان گفت در فرايند عدم رعايت ترتيب، در عثمان عمر بن عبدالعزيز و معاويه حكمتى نهفته است. ابهام اين است كه چرا عمر بن عبدالعزيز بر معاويه مقدّم قرار گرفته است؟ شايد بتوان پاسخ را در سعى بر موجّه جلوه دادن معاويه، با استفاده از وجهه تا حدودى مناسب عمر بن عبدالعزيز جويا شد.
4 ـ قرطبى پس از ذكر حديث عايشه با مروان، هيچ سخنى در قبول يا ردّ آن نمى‏راند و اين خود اقرار و اعترافى است بر صحت قول اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه.

علامه طباطبايى و بررسى آراى گذشته

مرحوم علامه طباطبايى در مقام نقد و بررسى آراى مفسران (اهل سنّت) ابتدا به مسئله رؤيا اشاره مى‏كند و اين دعوى را كه منظور از رؤيا همان معراج باشد رد مى‏كند و به دقت آن را مورد بررسى و تأمّل قرار مى‏دهد(42). پس از آن به مسئله شجره ملعونه پرداخته، ضمن بيان اقوال مفسران، يك به يك آنها را نقّادى مى‏كند. در اين مجال به شرح موضوع اشاره مى‏شود:

1 ـ مراد از لعن، خورندگان آن (زقّوم) است.

علامه مى‏گويد: (مدعيان اين نظر بر اين باورند كه) لعن به اين وجه، مبالغه در لعنت را مى‏رساند، و ليكن هر چند كه اين وجه سخن در محاورات و گفت و گوهاى عوام الناس بسيار است، امّا لازم است اين گونه سخن گفتن را از ساحت كلام الهى دور بدانيم؛ زيرا اين روش مردم نادان و بى خرد است كه وقتى خواستند كسى را دشنام دهند، وى را به وسيله لعن به پدر و مادر و خانواده‏اش مورد لعن قرار مى‏دهند تا از اين طريق در بدگويى از وى مبالغه كرده باشند. آنها وقتى تصميم گرفتند مردى را دشنام دهند، همسر و دخترش را به زشتى ياد مى‏كنند و آسمانى كه بر وى سايه افكنده و زمينى كه او را در خود جاى داده و خانه‏اى كه مسكن وى شده و مردمى را كه با وى معاشرت و همزيستى مى‏كنند مورد لعن و ناسزا قرار مى‏دهند و حال آنكه ادب قرآن باز مى‏دارد كه نسبت لعنت به درختى داده شود كه مردم بدسيرت از ميوه‏اش مى‏خورند(43).

2 ـ منظور از لعن، بيان ناپسندى و مضرّ بودن زقّوم است.

مقصود اين است كه به طور مجاز لعن به شجره برمى‏گردد، در حالى كه منظور از آن ميوه درخت است. ولى به هر صورت چنين كاربردى براى معناى لعن ثابت نشده است، بلكه ظاهرا اگر درختى را متّصف به لعن كردند، همان معناى معروف لعن از آن فهميده مى‏شود(44) (و نه معناى مجازى آن).

3 ـ لعن به معناى دور كردن باشد.

چنين چيزى در لغت ثابت نشده است و آنچه (مفسران) ذكر كرده‏اند و از آيات قرآن براى آن شاهد آورده‏اند، معنايش دور كردن از رحمت و كرامت است. و اينكه گفته شده: آيه مانند آيه «شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فى اَصْلِ الْجَحِيمِ»(45) است و اصل جحيم چون دورترين نقاط از رحمت است، دليل پذيرفته شده‏اى براى آن نيست؛ زيرا اگر منظور از رحمت، بهشت باشد، براى اين دعوى دليلى نيست و اگر مقصود از رحمت، معناى مقابل عذاب است لازمه‏اش اين است كه ملعونه بودن شجره به معناى دور بودن از رحمت و كرامت باشد. و مقتضاى اين سخن اين است كه جهنم، و آن عذابهايى كه خداوند در آن مهيّا ساخته و ملائكه آتش و خزنه دوزخ همه از لعنت شدگان مغضوب خداوند و دور از رحمت او باشند، در حالى كه هيچ يك از آنها لعن نشده‏اند و تنها لعن و غضب و دورى از رحمت خداوند براى عذاب شوندگان از انس و جن مى‏باشد(46).
مرحوم علاّمه طباطبايى به موارد ديگرى نيز اشاره نموده كه به دليل پرهيز از اطاله كلام، از آن اقوال چشم‏پوشى مى‏كنيم.

شجره ملعونه در احاديث شيعه

در متون روايى شيعه و اهل سنّت، روايات متعددى در باره شجره ملعونه ذكر شده است. در بعضى از اين روايات بنا بر شرح و توضيح رؤيايى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن را ديده گذاشته شده است و در بعضى ديگر به صراحت از شجره ملعونه ياد مى‏شود و مصاديق آشكار يا به عبارت ديگر، منظور از شجره شرح داده مى‏شود.
در ادامه، شجره ملعونه را در احاديث شيعه و اهل سنّت پى مى‏گيريم.
دانشمندان بسيارى در شيعه، در كتب تفسيرى و روايى خود، از حقيقت رؤيايى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مشاهده فرمود و همچنين شجره ملعونه‏اى كه در آيه از آن ياد شده سخن گفته‏اند، كه در اين فرصت به برخى از اين روايات اشاره مى‏گردد:
الف ـ در تفسير عياشى از على بن بن سعيد نقل شده كه گفت: كنت بمكة فقدم علينا معروف بن خرّبوذ(47) فقال: «قال لى ابو عبد اللّه‏ عليه‏السلام إن عليِّا عليه‏السلام قال لعمر يا اباحفص، أَلا أُخبرك بما نزل فى بنى امية؟! قال: بلى، قال: فانّه نزل فيهم «و الشجرة الملعونة فى القرآن»، قال: فغضب عمر و قال: كذبت، بنو اميّه خيرٌ منك و اوصل للرحم!»(48)
ب ـ مرحوم طبرسى در احتجاج روايت مى‏كند: در مجلس معاويه، مروان (بن حكم) به امام حسن عليه‏السلام گفت: «واللّه‏ لأَسبنّك و اباك و اهل بيتك سبّا تتغنّى به الآماء و العبيد»؛ به خدا سوگند تو و پدر و خاندانت را به گونه‏اى دشنام دهم كه كنيزان و غلامان در آوازهايشان از آن دم زنند.
امام حسن مجتبى عليه‏السلام در جواب به مروان فرمود:
«امّا انت يا مروان فلست سببتُك و لا سببتُ اباك، و لكن اللّه‏ عزّوجلّ لعنك و لعن اباك و اهل بيتك و ذريتك، و ما خرج من صلب ابيك الى يوم القيامة على لسان نبيّه محمّد، و اللّه‏ يا مروان ما تنكر انت و لا احدٌ ممّن حضر، هذه اللعنة من رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لك و لابيك من قبلك، و ما زادك اللّه‏ يا مروان بما خوّفك الاّ طغيانا كبيرا، و صدق اللّه‏ و صدق رسوله يقول اللّه‏ تبارك و تعالى: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» و انت يا مروان و ذريتك الشجرة الملعونة فى القرآن و ذلك عن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عن جبرئيل عن اللّه‏ عزّوجلّ.»(49)
اى مروان من تو و پدرت را ناسزا نگويم، ليكن خداوند عزّوجلّ تو و پدر و خاندان و فرزندان و هر كسى را كه از صلب پدرت تا روز قيامت خارج شود بر زبان پيامبرش حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مورد لعن قرار داد. به خدا سوگند اى مروان نه تو و نه هر كس كه حاضر بود نمى‏توانيد اين را انكار كنيد كه اين لعنت از ناحيه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر تو و بر پدرت نثار شده است و خداوند به دنبال ترساندن، تو را چيزى جز طغيان بزرگ نيفزوده است و گفتار خدا و پيامبرش راست است. خداوند تبارك و تعالى فرمود: «وَ الشَّجَرَة الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» «و تو و فرزندانت اى مروان همان شجره ملعونه در قرآن هستيد و اين بيان از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسيده كه جبرئيل از ناحيه خداوند بر او فرستاده است.
ج ـ عن ابن سليمان عن ابى عبد اللّه‏ عليه‏السلام ، قال: اصبح رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يوما حاسرا حزينا، فقيل له: ما لك يا رسول اللّه‏؟ فقال: «انى رأيت (الليلة) صبيان بنى امية يرقون على منبرى هذا، فقلت: يا ربّ معى؟ فقال: لا و لكن بعدك».
ملاحظه مى‏شود كه در اين احاديث، به صراحت منظور از رؤيا و شجره ملعونه همان بنى اميه و بنى مروان عنوان مى‏شود. در حديث ديگر، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حاكمانى را كه پس از حضرتش بر منبر رسول خدا بالا مى‏روند و بر شأنى بزرگ تكيه مى‏زنند به كودكانى تشبيه نموده كه براى مقاصد كودكانه بر آن منبر شريف بالا مى‏روند.
د ـ على بن ابراهيم در تفسير خود ذيل آيه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى ... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» مى‏نويسد:
«نزلت لمّا راى النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فى نومه كأنّ قرودا تصعد منبره، فساءه ذلك و غمه غما شديدا، فانزل اللّه‏: و ما جعلنا الرؤيا التي... كذا نزلت و هم بنوامية.»(50)

تعداد شاخه‏هاى شجره

در بعضى از روايات دقيقا به تعداد شاخه‏هاى درخت به عنوان كسانى كه حكومت را پس از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در دست مى‏گيرند اشاره شده است. غالب راويان تعداد آنها را دوازده تن مى‏شمرند كه از اين مجموع دو تن به عنوان بنيانگذار اين شجره و ده تن ديگر را از بنى اميه بيان داشته‏اند. در زير به بعضى از اين روايات اشاره مى‏شود:
الف ـ در يكى از احتجاجاتى كه حضرت امير عليه‏السلام با مخالفانشان در باب حقّانيت ولايت خود داشته‏اند، محاجّه‏اى است كه با طلحه صورت گرفته است. در زير به قسمتى از آن اشاره مى‏گردد:
طلحه به حضرت عرض مى‏كند: از آنچه كه از قرآن و تأويلش، و علم حلال و حرام نزد خود دارى براى من بيان كن كه حكومت را به چه كسى تحويل مى‏دهى و چه كسى پس از تو به خلافت مى‏رسد؟
حضرت امير عليه‏السلام پاسخ مى‏دهند:
«ان الذى امرنى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أن ادفعه اليه وصيى و اولى الناس بعدى بالناس ابنى الحسن، ثمّ يدفعه ابنى الحسن الى ابنى الحسين، ثمّ يصير الى واحد بعد واحد من ولد الحسين حتّى يرد آخرهم حوضه، هم مع القرآن لا يفارقون و القرآن معهم لا يفارقهم. امّا ان معاوية و ابنه سيليان بعد عثمان، ثمّ يليها سبعةٌ من ولد الحكم بن ابى العاص، واحد بعد واحد، تكمله اثنى عشر امام ضلالة و هم الذين راى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله على منبره، يردّون الامة على ادبارهم القهقرى، عشرة منهم من بنى اميّة و رجلان أَسّسا ذلك لهم، و عليهما مثل جميع اوزار هذه الامّة الى يوم القيامة.»(51)
ملاحظه مى‏شود حضرت امير عليه‏السلام ، كسانى را كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در رؤيا ديدند كه بر منبرشان امت اسلام را به زمان جاهليت سوق مى‏دهند، دوازده تن برمى‏شمرند. نفر اول و دوم از اين مجموعه را ابوبكر و عمر بيان داشته‏اند و عثمان را به عنوان نفر سوم و آغازگر خط (حكومت پادشاهى) بنى اميه معرّفى كرده و پس از وى معاويه و يزيد و بالاخره هفت تن بقيه را فرزندان حكم بن ابى العاص بيان نموده‏اند.
ب ـ امام باقر عليه‏السلام در توضيح آيه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِى... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» مى‏فرمايد:
«ارى رجالاً من بنى تَيْم و عَدِىٍّ(52) على المنابر يردّون الناس عن الصراط القهقرى.» آن گاه امام منظور از شجره ملعونه را بنى اميه معرّفى مى‏كنند(53).
حديث ياد شده بر اين اشاره دارد كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در رؤيا مشاهده كردند كه ابوبكر و عمر، مسلمانان را به عقب يعنى به دوره جاهليت سوق مى‏دهند و بنى اميه به عنوان كسانى كه خداوند در قرآن آنها را مورد لعن قرار داده نيز از بزرگان خود پيروى مى‏كنند.
ج ـ در حديثى ديگر يونس بن عبد الرحمن الاشل مى‏گويد، از امام باقر عليه‏السلام درباره آيه سؤال كردم، امام عليه‏السلام فرمود:
«انّ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نام فراى ان بنى امية يصعدون المنابر فكلّما صعد منهم رجلٌ، رأى رسول اللّه‏ الذلّة و المسكنة، فاستيقظ جزوعا من ذلك، و كان الذين رآهم اثنا عشر رجلاً من بنى امية، فاتاه جبرئيل بهذه الآية.»(54)
همان گونه كه ملاحظه شد در بعضى از روايات تعداد آنها دوازده نفر عنوان مى‏شود و در بعضى ديگر به ضميمه ابوبكر و عمر چهارده نفر.(55)

شجره ملعونه در احاديث اهل سنّت

از كتب تفسير و روايى شيعه، احاديثى در تأييد اطلاق شجره ملعونه به بنى اميه نقل شد، اكنون با مراجعه به بعضى از كتب تفسيرى ـ روايى اهل سنّت، برآنيم ضمن بررسى آنها، جوياى نظرگاه دانشمندان اهل سنّت باشيم.
الف ـ هر چند حديث حاضر در بخش قبل بيان شد، و ليكن به دليل اهميت موضوع، اكنون بر آن تأكيد مى‏شود: من طريق سهل بن سعيد قال(56): رأى رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بنى اميّة ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات، و انزل اللّه‏ تعالى: و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك إلاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن»(57).
ب ـ در روايت ديگرى كه از ابن عمر نقل مى‏گردد، به طور واضح از فرزندان حكم بن ابى العاص نام برده مى‏شود:
«اخرج ابن ابى حاتم عن ابن عمران النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قال: رأيت ولد الحكم بن ابى العاص على المنابر كانهم القردة و انزل اللّه‏ فى ذلك: «و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة»؛ «يعنى الحكم و ولده»(58).
ج ـ سيوطى روايتى ديگر را از امام حسين عليه‏السلام اين گونه نقل مى‏كند:
اخرج ابن مردويه عن الحسين بن على ـ رضى اللّه‏ عنه ـ أنّ رسول اللّه‏ ـ اصبح و هو مهموم ـ فقيل: ما لك يا رسول اللّه‏؟ فقال: «انى اريت فى المنام كانّ بنى امية يتعاورون منبرى هذا» فقيل، يا رسول اللّه‏ لا تهتم، فانها دنيا تنالهم فانزل اللّه‏ «و... ما جعلنا الرؤيا التى اريناك...»(59).
د ـ همچنين در روايتى منسوب به عايشه همسر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين گونه بيان مى‏شود:
اخرج ابن مردويه عن عائشة أَنها قالت لمروان بن الحكم: سمعت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يقول لا بيك و جدّك «انكم الشجرة الملعونة فى القرآن»(60).
همان گونه كه ملاحظه مى‏شود، سه روايت اخير از سيوطى نقل شد، و ليكن وى (كه به مناسبتهايى در ذيل روايات نظر خود را بيان مى‏داشت) هيچ گزارش و نقدى نسبت به اين گونه روايات بيان نمى‏دارد.
از جمله نكات شگفت‏آورى كه در مجموع روايات به چشم مى‏خورد، نقل روايتى همچون روايت اخير (ابن مردويه از عايشه) مى‏باشد. اين روايت در لعن حكم بن ابى العاص پدر مروان، تصريح دارد و حتّى مفسران متعصّبى چون ابن‏كثير، مجبور به نقل و پذيرش آن مى‏شوند؛ بدين سان چنانچه روايات ديگر مورد نقد و بررسى قرار گيرند روايت عايشه بسيار در بيان مفهوم خود گويا و روشن است.
البته ناگفته نماند ابن كثير در جاى ديگرى نيز به اين مسئله (لعن حكم بن ابى العاص) اشاره مى‏كند. وى در ذيل آيه «وَ الَّذِى قَالَ لِوالِدَيهِ اُفٍّ لَكُمَا»(61) دو روايت از دو طريق نقل مى‏كند كه پيام و مفهوم كلّى هر دو تضعيف شخصيت مروان است. روايت اول را از ابن ابى حاتم نقل مى‏كند كه عبد الرحمن بن ابى بكر به مروان مى‏گويد: «الست ابن اللعين الذى لعن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اباك»(62). و روايت دوم به طريق ديگرى از نسائى نقل مى‏كند كه عايشه ضمن رفع تهمت(63) مروان به برادرش عبدالرحمن مى‏گويد: «لكن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لعن ابا مروان و مروان فى صلبه، فمروان بعض من لعنه اللّه‏.»(64)

نتيجه‏گيرى

خداوند در آيه 60 سوره اسراء از حقيقتى سخن به ميان مى‏آورد كه از رنجى از رنجهاى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حكايت دارد. پيامبر در رؤيايى ملاحظه مى‏كند حاكمان دينى، ابزار حاكميت را ـ در قالب منبر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ به باد تمسخر و بازى گرفته، يك به يك بر جايگاه معرفى دين بالا و پايين مى‏روند.
اين جريان، مايه فتنه و ابزار آزمايش مردم قرار مى‏گيرد، ليكن بازيگران آن نسبت به تهديدهاى الهى بيمناك نشده، پيوسته با دين‏ورزى مردم بازى مى‏كنند. لذا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به دقت آنان را تحت مراقبت قرار داده، گاهى تعدادى از سران آنان همچون «حكم ابن ابى العاص» و فرزندش «مروان» را براى دور ماندن از مردم و كاستن توان فتنه‏گرى از جامعه دينى آن روز (مدينه) به شهر ديگرى تبعيد مى‏كند، ولى ديرى نمى‏پايد كه از زمان خلافت عثمان، ضمن بازگشت، به هدم و نابودى دين اقدام مى‏كنند و اين رويه را به فرزندان خويش انتقال داده، بر بالاترين سمتها و مسئوليتها از جمله خلافت تكيه زده، به فتنه‏گرى و ممانعت از رشد و گسترش حقيقت دين مى‏پردازند.
اسلام در قرن اول هجرى كه بيشترين توان را براى رشد و پويايى و گستراندن دامنه معارف الهى در جامعه بشرى داشت، به تاخت و تاز امويان و مروانيان دچار شد و انوار درخشان معصومين عليهم‏السلام مورد هجوم آنان قرار گرفت و در نتيجه جامعه بشرى از وجود آن محروم گشت.

منابع و مآخذ

آلوسى، محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، چاپ چهارم: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم: بيروت، دارالمعرفة، 1409ق.
ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزة، 1405ق.
احمدى، حبيب اللّه‏، پژوهشى در علوم قرآنى، دفتر انتشارات اسلامى، 1376.
بروسوى، اسماعيل، روح البيان، چاپ هفتم: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
بيضاوى، ناصر الدين، انوار التنزيل و اسرار التاويل، فليشر لايپزيك، 1846ق.
زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف، بيروت، دارالفكر، 1397ق.
سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، المكتبة الاسلامية، 1377ق.
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، چاپ دوم: بيروت، دارالمعرفة، 1408ق.
طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، دارالاسوه، 1380ش.
طبرى، محمّد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالجميل.
طيب، سيد عبدالحسين، اطيب البيان فى تفسير القرآن، اصفهان، محمدى، 1341ش.
العروسى الحويزى، عبد على، نور الثقلين، چاپ چهارم: قم، مؤسسه اسماعيليان، 1412ق.
عياش سلمى، محمّد بن مسعود، تفسير عياشى، تهران، العلمية الاسلامية، 1363ش.
فخر رازى، محمّد، التفسير الكبير، چاپ سوم: بيروت، دارالفكر، 1405ق.
فيض كاشانى، محسن، الصافى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
قرطبى، محمّد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1414ق.
قطب، فى ظلال القرآن، بيروت، دارالشروق، 1415ق.
قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، بيروت، الاعلمى، 1412ق.
مامقانى، عبد اللّه‏، تلخيص مقباس الهداية، تهران، صدوق، 1369ش.
الماوردى البصرى، على بن محمّد، النكت و العيون (تفسير الماوردى)، بيروت، دارالكتب العلمية.
متقى، على بن حسام، كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
مدير شانه‏چى، كاظم، دراية الحديث، چاپ سوم: قم، دفتر انتشارات اسلامى.
لقَدِ ابتَغَوا الفِتنَةَ مِن قَبلُ و قَلَّبُوا لَكَ الاُمورَ حتّى جاءَ الحقُّ و ظَهَرَ اَمرُ اللّه‏ِ و هُم كارِهُون.
التوبة / 48
پيش از اين هم فتنه‏گرى مى‏كردند و كارها را براى تو واژگونه جلوه مى‏دادند تا آن‏گاه كه حق فراز آمد و فرمان خداوند آشكار شد، در حالى كه از آن كراهت داشتند.

پی نوشت ها:

1 ـ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ اِلاّ خَسَارا» اسراء / 82.
2 ـ پژوهشى در علوم قرآنى، ص 195.
3 ـ اسراء / 60؛ «اى رسول گرامى، به ياد آر وقتى را كه به تو گفتيم: خدا به همه افعال و افكار مردم محيط است و ما رؤيايى را كه به تو ارائه داديم چيزى جز آزمايش و امتحان براى مردم و (شناختن) درختى كه به لعن در قرآن ياد شده نيست و ما آنها را از خدا مى‏ترسانيم، و ليكن آيات بر آنها جز طغيان و كفر و انكار شديد چيزى نيفزايد.
4 ـ لسان العرب، ج 7، ص 36.
5 ـ همان.
6 ـ ابراهيم / 24.
7 ـ ابراهيم / 26.
8 ـ كنز العمال / خ 32944.
9 ـ تفسير الماوردى، ج 3، ص 254؛ شجره كنايه از زن است و جامعه همچون شاخه‏هاى درختان فرزندان زن هستند.
10 ـ فتح / 27.
11 ـ اسراء / 61.
12 ـ الميزان، ج 13، ص 138-136، با اندكى تلخيص.
13 ـ نساء / 118.
14 ـ مائده / 13 و 64.
15 ـ احزاب / 64.
16 ـ توبه / 68.
17 ـ بقره / 161.
18 ـ بقره / 159.
19 ـ احزاب / 58.
20 ـ مائده / 3؛ امروز كافران از سيطره بر دين شما نااميد شدند، بنابراين از آنان وحشت نداشته باشيد و از من بترسيد.
21 ـ الميزان، ج 13، ص 140-138، با تلخيص.
22 ـ ابن مردويه از عايشه روايت كند كه وى به مروان بن حكم گفت: از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم به پدر و جدت مى‏گفت: شما شجره ملعونه در قرآن هستيد.
23 ـ روح المعانى، ج 15، ص 107.
24 ـ روح البيان، ج 5، ص 178.
25 ـ حديث غريب بر سه قسم است: غريب الاسناد، غريب المتن و غريب الاسناد و المتن. مقصود ابن‏كثير در اينجا غريب الاسناد است؛ يعنى در تمام طبقات فقط يك نفر از يك نفر نقل نموده است و نيز مقصود از ضعيف، حديثى است كه واجد شرايط حديث صحيح نباشد؛ مثلاً راوى ثقه نبوده باشد.
26 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 52.
27 ـ مرحوم طبرسى نيز روايت را نقل مى‏كند (البته با لفظ قيل) نه به اين معنى كه خود آن قول را پذيرفته است. مجمع البيان، ج 6، ص 655.
28 ـ دخان / 44-43؛ درخت زقوم (در جهنم) قوت و غذاى بدكاران و گنهكاران است.
29 ـ الكشاف، ج 2، ص 455؛ روح البيان، ج 5، ص 178.
30 ـ الكشاف، ج 2، ص 456.
31 ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 238.
32 ـ الكشاف، ج 2، ص 456؛ روح البيان، ج 5، ص 178.
33 ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 238، ملاحظه مى‏شود فخر رازى پس از تضعيف قول اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه از زبان واحدى، سخن عايشه به مروان مبنى بر تأييد اين اطلاق را بيان مى‏دارد و بيانى پس از آن عنوان نمى‏كند. بنابراين عدم رد آن خود مى‏تواند دليلى بر صحت اين تعبير و اطلاق بوده باشد.
34 ـ فى ظلال القرآن، ج 5، ص 341.
35 ـ تفسير البيضاوى، ج 8، ص 453: و گفته شده پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گروهى از بنى اميه را ديد كه بر منبرش بالا مى‏روند و بر آن مانند جستن ميمون مى‏پرند. پيامبر ناراحت شدند، به ايشان گفتند: اين (حكومت) بهره‏شان از دنيا است كه به خاطر اسلامشان به آنها داده مى‏شود و بر اين اساس منظور از فتنه براى مردم، وقايعى است كه در دوره آنها به‏وقوع پيوست.
36 ـ همان، ج 8، ص 454.
37 ـ جامع البيان، ج 15، ص 112.
38 ـ همان، ج 15، ص 113.
39 ـ فتح / 27.
40 ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 184-183.
41 ـ همان، ج 10، ص 185.
42 ـ الميزان، ج 13، ص 140.
43 ـ همان، ج 13، ص 141.
44 ـ همان، ج 13، ص 142.
45 ـ صافات / 64.
46 ـ الميزان، ج 13، ص 142-141.
47 ـ «معروف بن خرّبوذ» از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام بوده و در عين حال از جمله اصحاب اجماع است؛ به طورى كه كشى درباره اين عدّه (اصحاب اجماع) مى‏گويد: قد اجتمعت الصحابة على تصحيح ما يصحّ عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل و الضبط و الثقه؛ يعنى دانشمندان مكتب اهل بيت اتفاق نظر دارند بر اينكه روايتى را كه از اين جمع به صحّت پيوسته صحيح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقرار دارند... (دراية الحديث، ص 25 و تلخيص مقباس الهداية، ص 110).
48 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 320؛ البرهان، ج 2، ص 425-424؛ نور الثقلين، ج 3، ص 180.
49 ـ الاحتجاج، ص 279؛ الصافى، ج 3، ص 203-201؛ نور الثقلين، ج 3، ص 179.
50 ـ تفسير القمّى، ج 1، ص 412-411. «اين آيه زمانى نازل شد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خوابش ديد انسانها بوزينه‏وار بر منبرش بالا مى‏روند و لذا از آن ناخرسند شد و شديدا غمگين گشت، پس خداوند آيه «و ما جعلنا الرؤيا التى..» را نازل فرمود و اينان همان بنى اميه مى‏باشند.
51 ـ الاحتجاج، ص 155؛ الصافى، ج 3، ص 201-200.
52 ـ منظور از بنى تيم، ابوبكر است: «تيم نام قبيله ابوبكر است كه به تيم بن مرّة بن كعب بن لوّى بن غالب بن فهر بن مالك برمى‏گردد» (لسان العرب، ج 2، ص 71) و منظور از بنى عدىّ، عمر بن الخطاب است. «عدى نام قبيله‏اى است كه به عدى بن كعب برمى‏گردد» (همان، ج 9، ص 99).
53 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 321؛ نور الثقلين، ج 3، ص 180.
54 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 321؛ البرهان، ج 2، ص 425.
55 ـ اطيب البيان، ج 8، ص 276-275.
56 ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 184.
57 ـ جامع البيان، ج 15، ص 113-112. شايان ذكر است كه طبرى در ذكر حديث لفظ بنى فلان را به جاى بنى‏اميه به كار مى‏برد.
58 ـ الدرّ المنثور، ج 5، ص 309.
59 ـ همان، ج 5، ص 310.
60 ـ همان .
61 ـ احقاف / 17.
62 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 171؛ آيا تو پسر همان كسى كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پدر تو را مورد لعن قرار داد نيستى؟!
63 ـ مسئله تهمت به شخص مورد خطاب در آيه شريفه «وَ الَّذِي قَالَ لِوالِدَيهِ اُفٍّ لَكُمَا اَتَعِدَانَنِى اَنْ اُخرَجَ وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبْلِى...» (احقاف / 17) بدان باز مى‏گردد كه مروان معتقد بود منظور از «الذى» عبد الرحمن بن ابى بكر است، ولى عايشه به محض شنيدن اين سخن به دفاع از برادر خويش پرداخت.
64 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 4.

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی