قرآن كه كليد باب كنز مخفى است، بر شهپر مرغ هستى با ترنّم ترانه توحيد نسيم دلفزايش را در آسمان پرستاره دلها و زمين پر زِ لاله قلبها مىگستراند و بانگ رساى ان هو إلاّ وحى يوحى(1)ى آن آغاز و انجام هستى را صلا مىدهد.
طلوع هور الهى در طور وجود قرآنى از سرادقات خاص رحمانى آغازيدن گرفته و چهره پرجلايش از پس هالههاى تجرّد و غمام ماديّت، به روشنى آفتاب و به وضوح مهتاب نمايان شده است.
خداوند عالم كه از خزانه هدايت و مخزن سعادت، قبسى به طور موسى و طلعتى از آن به جان عيسى و بارقهاى به جودى نوح و نورى به قلب ابراهيم و اشراقى به همه صحف آسمانى داشته، اكنون همه درهاى هدايت و رحمت را گشوده است. اكنون تمامى كوهها طور است، بر همه سفينهها نوح است، همه نارها نور است و جميع صحف كتاب مسطور.
آنچه بيضاى تورات موسى و فروغ انجيل عيسى و روشنى و جلاى صحيفه ابراهيمى و حديث نور زبور داود بود و آنچه طلعتِ جلوه الهى در همه كتب بود از پرده غيب به در آمد. آرى بارقه بىبديل وحى از بارگاه قداست درخشيدن گرفته، با شهاب ثاقب خود، ايثار وجود و نثار نور دارد. نورى كه خود فروزان است و فروغ جوامع را نيز به همراه دارد.
تفسير كه كشف حجاب است، آن حقيقتى را سزد كه محجوب و مستور است و قرآن كه خود نائره نور و بيضاى هر ضوء است نه تنها تفسير را برنمىتابد، بلكه توضيح هر تفسيرى و كشف هر تأويلى با اشراق آن ميسور است. آيا سزد كه خورشيد را محجوب بدانيم و داعيه پردهبراندازى از آن را در سر بپرورانيم؟ غافل از آن كه مفسر، تفسير و بساط انديشهاش اگر بارقه حق در او باشد جلوه قرآنى است كه دلربايى مىكند.
آرى همانگونه كه فرط نور الهى جلوههاى حضور او را به غيب و ظهور او را به بطون مىكشاند، قرآن نيز كه تجلّى اعظم اوست به حكم متكلم خويش درآمده و از شدت حضور و ظهور، حكم غيب و بطونى يافته است، همانگونه كه امام عصر(ع) همواره در حضور است و غيب او به انسانها برمىگردد.
تفسير تنها در جايى رخ مىنمايد كه حجابى باشد و چون اين حجاب جز بر خويشتن انسانها نيست، اين انسانِ محجوب است كه يك يك اعمال، و تك تك اخلاق او بسان غشاوههاى آهنين سويداى وجودش را مىپوشاند؛ آنسان كه انبوه ظلمت يكى پس از ديگرى فائق آمده و آيه ظلمات بعضها فوق بعض(2) را مصداق شده، شايسته است با ركوب بر فلك جاريه تفسير او را از حضيض لجج غامره درآورده و به اوج انوار آسمانى قرآن رهنمون شد.
از اين رو اولين مفسران حقيقى صحائف الهى، انبياى عظام و اوصياى كرام آنها هستند كه در ضوء هدايت الهى، امتهاى فتاده در جيحون ظلمت را به ساحل نجات هادى بودند و با گستراندن سفره هدايت بساط غوايت را برچيده و حجابهاى انسانى را به كنارى زدند.
در طول تاريخ اسلام بسيار بودند فرزانگانى كه با استضائه از فروغ وحى و استفاده از گوهر كلام ائمه(ع) توانستند راه سعادت را بنمايانند و با كشف غطا از سراپرده ديدگان قلبها، نمايشى دلپذير ايجاد كنند و مردم را بر كنار اين مائده الهى دعوت كرده و در نهايت، لمعه قرآنى بر جانشان بفشانند. گوارايشان باد حشر قرآنى و مبارك باد لبيك رحمانى!
ياد كنيم از چهره تابناك عرصه تفسير، حضرت آيت اللّه علاّمه طباطبايى، كه با اثر جاودانه خود زرّين ورقى در دفتر تفسير نهاده، تا هم براى گذشتگان با تكميل و تتميم انديشههايشان فخرى باشد و هم براى آيندگان با جهت دادن و افق روشن در جلوى ديدگان آنها نهادن، ذخيرهاى بوده و بزرگى و عزت بيافريند.
اكنون بشارت است آنان را كه بر ساحل هدايت نشسته و تشنهكامان حقايق نوين كه برهانى فرقانى را در پرتو عرفان قرآنى فراسوى خود مىنگرند. اكنون نويد سرور است كسانى را كه براى گشودن عرصههاىمختلف اجتماع نااميد كنجى گزيده و يا به سراب انديشههاى واهى پناه بردهاند.
اكنون چه گوارا است سنام معرفت الهى و زلال حقيقت قرآنى را در ساغر تفسير تسنيم مشاهده كردن و از دست ساقى جواد نوشيدن. اكنون اين آب زندگانى و رباط حيات انسانى است كه از سحاب سمايى و مطر سماوى جارى است.
تفسير دهاق تسنيم با خصيصهاى تازه و روشى نو كه از ابداعات مؤلّف مفسّر است به خيل عظيم تفاسير قرآنى پيوست، ليكن بررسى بلنداى شاهق و دامنه وسيع آن در گرو پرواز در ملكوت معنا و غوص در معارف و غور در ارزشهاى آن است؛ با مرورى اجمالى مىتوان به برخى از شاخصهاى روشن آن اشاره كرد.
يكم. گرچه اين تفسير هم از نظر اسلوب و هم از نظر ساختار اصلى، مشرب تفسيرى قيّم «الميزان» را پى مىگيرد، ليكن تفاوتهاى چشمگيرى در هر دو جهت آن مشاهده مىشود:
الف. مؤلّفه اوّلى و اصلى آن اين است كه جز از منظر قرآن به آيات نگريسته نشود و تار و پود همه علوم دستمايههاى مقدّمى آن در نظام فكرى قرآن طراحى و معمارى شده است و تفسيرى قرآنى محض عرضه شده است. مصنّف فرزانه آن مبناى حاكميّت مطلقه قرآن بر قرآن و نفى هر نوع حاكميّت و ولايت علمى بر قرآن را همواره مدّ نظر داشته و نور بصر دانسته، با تمام اعتقاد و باور بر اين اسلوب قرآنى حركت كرده است و اصرار ورزيدن و طرح هيچ علمى از علوم را مستقلاً در كنار وحى پسنديده ندانسته ضمن اين كه ارزشهاى دانشى را فروغ روشن وحى منوّر كرده تا هم شمس مضىء وحى نمايانده شود و هم قمر منيز ساير علوم كه در پرتو وحى ضوئى يافتهاند، را به رخ بكشاند. از اين رهگذر قالبهاى فقهى، كلامى، عرفانى و حكمى آن از قلب قرآنى بهره دارد و هرگز نه تنها محدودههاى تنگ اين علوم وسعت درياى معارف آيات الهى را تحديد نكرده، بلكه خود نيز از اين قلزم فسيح وسعت يافته و صِبغه قرآنى گرفته است.
ب. جامعنگرى قرآن در همه عرصههاى انسانى حقيقت بارز ديگرى است كه در اين تفسير به گونهاى شفاف نمايانده شده است. هنر قرآن نه تنها اين است كه قداست ارتباط عبد با مولا را در ميدان عبادت ترسيم مىكند، بلكه مىخواهد تمامى روابط انسانى را عبادى كرده و عبوديت محضه را بر سراسر وجود انسانى حاكم گرداند و اين جز با نفوذ آيات در زنجيرههاى رشته انسانى اعمّ از عقيده، فرهنگ، اقتصاد، سياست و ساير شاخههاى آن امكانپذير نيست و در اين تفسير اين بنيان مستحكم قرآنى ظاهر مىشود. قطعا جامعه امروز اسلام، با فرهنگ و بينشى فراتر از همه دوران گذشته متوجّه خويشتن خويش شده و اسلامِ آزاد شده از قيدها، بدعتها، تحريفها، و نيرنگها را بازشناخته و به دنبال آن است تا حضور محسوس دين را از خاور انديشه تا باختر عمل بازيابد.
ج. يكى از مميّزههاى اصلى اين تفسير تدوين و نگارش آن در زمان تحقّق نظام اسلامى و آزادى دين است؛ فرصتى كه علاّمه طباطبايى(ره) در زمان تأليف تفسير قيّم خود نداشته و اهل نظر، نيزههاى توهّم و تيرهاى تخيّل نشان رفته به حقايق علوى معارف عرفانى را مشاهده مىكنند. حصارهاى كشيده شده و ديوارهاى ساخته شده قبل از انقلاب تا حدود قابل توجهى حوزههاى علميه را نيز در برگرفته و انديشههاى آسمانى امام خمينى(ره) كه فراحوزه آن زمان بود اين حصرها را شكست و علوم و معارف غنى اسلامى را از كنج زندان بدعت و انزواى حبس تحريف، رهانيده و يك فرصت بىبديل براى مؤلف مفسر رخ نمود و استاد گرانمايه نيز با ارائه بهترين اسلوب بدون كمترين اضطراب، معارف مخفى شده الميزان را يكى پس از ديگرى تبيين كرده كه امروزه حوزه علميه با مشاهده بهترين معارف و زيباترين اسلوب، مشى اصيل خود را بعد از حدود بيست سال تدريس آن استاد فرزانه بازيافته و در آن گام نهاده است؛ ضمن آن كه الميزان از اين بُعد نيز در مسير تكميل و تتميم خود قرار گرفته، مىرود تا نصاب جايگاه خويش را به دست آورد.
د. از خصايص ارزشمند اين كتاب كه مىتواند از اين رهگذر نيز تكملهاى بر الميزان محسوب شود اين كه، طرح مباحث فقهى و تفسير آياتى كه متضمّن احكام و حدود الهى است و در آن تفسير شريف تعرضّى بدان نشده در دهاق تسنيم به صورت جامع و مبسوط مورد پردازش قرار گرفته كه دو بهره اساسى را به همراه دارد. يكى از آن دو مهمّ و ديگرى اهمّ است. نكته مهم آن كه، با زبان و مشرب تفسيرى علاّمه(ره) به اين گونه آيات پرداخته شده كه به حق مىتواند فضاى خالى آن را پر كند و نكته اهمّ آن كه، فقه نيز در خدمت قرآن درآيد. امروزه حوزههاى فقهى اسلام بدون توجه به آياتى كه متضمّن احكام و حدود الهى است به بهانه اين كه غالب آيات در صدد اصل تشريع است و عموم يا اطلاق ندارد، مسير خود را تنها از منابع سنت، عقل و اجماع مىپيمايد و از آغاز تا انجام فقه آن طور كه شايسته بود از منبع اصيل دينى كه تأمين كننده ساير منابع است، يعنى قرآن طرفى نبسته است و بدون شك اين ضعف عمدهاى است كه حوزههاى فقهى شيعه از آن در غفلت است. از طرفى ايجاد اين فضا و راهبرد قرآن در اركان فقه قطعا فقيه را به افق ديگرى آشنا كرده و آن را به حقيقت كتاب نزديكتر مىكند و اين ويژگى مهم نقطه آغازى است كه مىتواند منشأ تحوّلى در آينده فقاهت شيعى بوده، نفوذ و رسوخ قرآن در اين عرصه را نيز به همراه داشته باشد.
دوم. از نشانههاىبارز اين تفسير گشودن ابواب سپهر معارف و اسرار الهى است، كه در قالب نكات و لطايف بديع آورده شده است، كه از مهمترين ذخاير قرآنى اشتمال آن بر بطون معانى و خباياى نهايى است كه طبق آن روايت معروف بر چهار مرحله وصف شده كه البته هر يك از مراحل آن مواقف عديدهاى دارد: كتاب اللّه على اربعة أشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق...(3)، اين كتاب نيز با تأسّى به اين سخن معصوم(ع) سه مرحله ظاهر دارد و تنها مرحله چهارم آن كه مختص به انبيا و صاحبان اوّلى دفتر تشريع است به حضرات اقدس آنها احاله شده و ساير موارد نيز از بهرهگيرى كلمات همواره بديع آنان به رشته تحرير درآمده است.
يكى از جلوههاى زيباى گذر و تحوّل زمان شفاف كردن وقايع پيشين است. الميزان صامت گرچه به نوبه خود بسيارى از حقايق را آشكار ساخته و بر مشكلات فراوان علمى فائق آمده امّا به اقتضاى محدودى كه دارد پاسخ به تمامى شبهات بعد از خود را به صورت بالفعل و گويا ندارد و اين الميزان ناطق است كه مىتواند با فراهمآوردن زمينهها و شكوفا كردن آن، وى را استنطاق كند و آن را به سخن وادارد تا از حق خود دفاع كرده و اسرار درون را ظاهر نمايد و بر اوهام باطل بشورد. مؤلّف معظّم اين كتاب كه تأليف نانوشته ديگرى از آن علاّمه كبير است به خوبى توانسته اين رسالت را به پايان ببرد و سخنگوى آن باشد و اين نوشته شاهد اين مدعا است.
سوم. با مرورى بر تفاسير و تاريخ آن، اين واقعيّت آشكار مىشود كه هر مفسرى با ارائه مشرب خاص به آستان قرآن مىرود و مطابق ظرف خود از آن طرف مىبندد؛ اگر كاسه انديشه با كجى و اعوجاج همراه باشد، گرچه قرآن خود صراط مستقيم است، ليكن نصيب او جز كجى و اَمْت نخواهد بود: يبغونها عوجا...(4) و اگر وعاء انديشه مستقيم باشد، استقامت فكرى و عقيدتى ارمغان آن مفسّر خواهد بود. امتياز و تفكيك اين دو واقعيّت هنگامى ميسور است كه انديشه غيرمستقيم شناسايى شود تا انحرافِ برداشت آن از قرآن نيز معلوم گردد.
از خصايص زنده تفسير دهاق تسنيم تبيين مشربهاى مختلف تفسيرى اعمّ از كلامى، حكمى و عرفانى و نظاير آن است كه با برشمارى نقصهاى جدّى برخى از آنها، راه صحيح و مَسلك مستقيم فكرى عرضه مىشود تا در سايه آن، برداشتِ مستقيم قرآنى نيز عائد گردد. البته اين معنا در تفسير دهاق تسنيم تنها براى خواصّ اهل نظر و اوحدى اهل بصر روشن مىشود.
چهارم. از نكات برجسته اين تفسير تبيين جايگاه هر يك از ثَقَل اكبر (قرآن) و ثَقَل اصغر (روايات) و نحوه ارتباط آن دو با يكديگر در تفسير قرآن است؛ مسلكى كه در نوع تفاسير شيعى از اين منظر به آن پرداخته نشده است.
استاد مفسّر معتقد است كه هر يك از ثقلين به نوبه خود كامل است؛ نه در قرآن نقصى است و نه در عترت منقصتى، بلكه هر يك به نوبه خود تامّ و صادق و مصدّق ديگرى است؛ زيرا هر دو از يك حقيقت جوشيده و از منبع فيض الهى تراوش كرده است. بنابراين، توجه به هر كدام ديگرى را به همراه دارد و بىعنايت به يكى هجر آن ديگر را به دنبال مىآورد. ليكن اين بدان معنا نيست كه عترت نقص قرآن و يا قرآن قصور عترت را ترميم مىكند. از اين رو هماهنگى كامل و تصديق و تأييد متقابل در ثقلين مشهود است. بايستى قرآن را كه تبيان هر چيزى است ابتدا با قطع نظر از هر كلام ديگر حتى روايات بازيابى كرد و همه قرآن را در يك آيه خاص ديد و آن گاه تفسير قرآنى محض عرضه شود. البته در اين مرحله به هيچ وجه براى عقيده، اخلاق، احكام، حجّت نخواهد بود؛ زيرا تا عترت و عقل ضميمه قرآن نگردد، نصاب حجيّت دينى كامل نمىشود. بر اين اساس، در اين كتاب قبل از توجه به هر علمى و كلامى حتى سخن معصوم(ع) مستقيما تنها به آيات الهى نگريسته مىشود تا تفسير قرآن به قرآن محقّق گردد سپس به كلام عترت و روايات ائمه(ع) مستقلاً در كنار آيات توجّه مىشود تا اوّلاً هم در فهم معناى تفسيرى، مفسّر را سختتر بينديشد و هم هماهنگى و تصديق دو جانبه را احساس كند. نه آنگونه كه روايات تحميل بر آيات شود و ضمن محدود كردن مفاهيم قرآنى راه را بر انديشه ببندد.
لذا بخش قابل توجّهى از روايات كه در جهت تعيين مصداق و جرى و تطبيق صادر شده است، نبايد فكر مفسر را به خود در پيچد و از كاوش در مفاهيم بلند آن باز بماند. اين شيوه تفسيرى ضمن تثبيت پايگاه اوّل معرفتى دينى و ثقل اكبر، يعنى قرآن، پاسخ صحيح به آن دسته از رواياتى است كه حجيّت روايات را در گرو عدم مباينت با قرآن دانسته و عرضه روايات به قرآن را بدين منظور توصيه مىكند.
از اين رهگذر در ذيل مباحث روايى براى ارائه آميختگى و امتزاج انديشه قرآنى و روايى مباحث ارزشمندى با عنوان «اشاره» به قلم حضرت استاد(دام ظله) نگارش شده كه بر غناى اين تفسير نيز افزوده است.
بديهى است آنچه در پايان، ملاك اعتقاد و عمل قرار مىگيرد پيام هماهنگِ حقايق قرآنى با معارف روايى و براهين عقلى است كه اين، محصول جدايىناپذيرى ثقل اكبر و اصغر است كه در حديث شريف ثقلين آمده و تفصيل اين قصّه در مقدّمه وزين مؤلف حكيم بر اين كتاب در پيش روى خواننده است و همچنين در مباحث علوم قرآنى تبيين شده است.(5)
مناسب است در همين گذر اضافه شود كه يكى از امتيازات بارز اين كتاب اجتماع و طايفهبندى تقريبا همه رواياتى است كه در معنا و فهم آيه مورد بحث كمك مىكند و مىتواند در جهت برافروختن و گداختن موضوع آيه هدايتى باشد و اين امتياز و برترى، حتى بر تفاسير روايى، از نظر اهل نظر دور نيست.
پنجم. از برجستگىهاى آموزنده اين تفسير روش اخلاقى طرح مباحث آن است. بدون شك از نكات مهم قرآنى، ظهور ادب و اخلاق الهى است كه در كلام و گفتار او تجلّى كرده و قرآن از اين رهگذر مأدبه و جايگاه ادب است. از اين رو از آن جا كه ادب كلام نمايانگر ادب و اخلاق متكلّم است استاد فرزانه نيز با تخلّق به اخلاق قرآن اثر گرانسنگ خود تفسير دهاق تسنيم را مظهر ادب قرآنى قرار داده و با آهنگ ادبى و نزاهتى آن در همه زمينهها سخن گفته و قلم زده است. لذا به رغم تعرّض صريح به مشربها، اقوال و انديشههاى مختلف عرضه شده و نفى و طرد برخى از آنها با رعايت حريم علم و حرمت عالم حركت كرده كه اين خود نمونهاى بارز از تفسير عملى قرآن است و براى رهپويان و قرآنپژوهان قطعا نمونه رفتارى بسيار مناسبى خواهد بود.
ششم. از جمله امتيازات شايسته اين تفسير آن است كه گرچه اين كتاب محصول تراوشات انديشه بلند و افكار ناب مؤلف حكيم آن است، ليكن از اين جهت كه غالب مباحث آن در حوزههاى درسى و در جمع وسيعى از فضلاى سختكوش حوزه بوده از اتقان علمى ويژه برخوردار و قابليّتهاى فراوانى را در خود فراهم آورده تا بتواند پاسخگوى نظرات، شبهات و سؤالات مختلف باشد. از سوى ديگر نيز جمع خاصى از حاضران درس استاد و محقّقان ارزشمند با تلاش علمى جدّى خود همه مباحث آن را مورد مداقّه ويژه قرار داده و با حضور در جلسات خصوصى متعدّد در محضر استاد(دام ظلّه) هم از نظر محتوا و هم از نظر ساختار ظاهر، غالب مسيرهاى قرآنى و تفسيرى را پيمودهاند. لذا اين اثر از اين نظر به نوبه خود در خور توجه شايان است و خوانندگان گرانقدر بايد با نگرش عميق به آن نگريسته، با تأمّل در الفاظ، مفاهيم و جملات آن در فراگيرى و استفاده از آن بكوشند.
هفتم. ويژگىهاى ديگر اين تفسير قويم در اين مقالت مجمل نمىگنجد. تنها ذهن وقّاد و ژرفنگر است كه با غواصى در بحر معارف آن، مرجان جان و لؤلؤ دل مىيابد؛ امّا به عنوان تذكر چند مورد را يادآورى مىكند.
الف. اين كتاب واجد دو خصيصه ارزشمند در صنعت تدوين است: اول. اين كه متن اين كتاب به رغم اتقان و استحكام مطالب سعى شده به زبان فارسى روان با واژگان آشنا نگاشته شود تا زمينه بهرهورى بيشتر از آن فراهم آيد. دوم. اين كه: عبارات، معانى و مضامين آن از ثقل و وزانت خاصّى برخوردار است. بنابراين، نه سادگى و روان بودن عبارت موجب آن مىشود كه گمان شود اين كتاب در سطح ابتدايى يا متوسط نگارش يافته و نه صلابت و برهانى بودن محتوا موجب اين توهّم مىگردد كه سنگينى مطلب مانع از دستيابى به مضامين والاى تفسيرى آن است.
ب. در اين تفسير سيره بر آن است كه براى هر يك از آيات قرآنى، فصل جدايى از بحث تدوين شود تا هم جايگاه علمى و عملى آن آيه در قرآن امتياز يابد و هم سهولت دسترسى به مضمون آيه خاص امكانپذير باشد. البته در مواردى كه پيوستگى دو يا چند آيه مانع تفكيك باشد، آيات مزبور با هم ذكر و تفسير مىشود.
ج. گرچه بحثهاى دامنهدار ادبى و لغوى منشأ نكات بديع و مبدأ لطايف دلپذيرى است، ليكن شرح و بسط وسيع آن خارج از طور بحث بوده و جز حدّ لازم و ضرورى كه راهگشا بوده، از آن احتراز شده است.
د. قرآن كه مشتمل بر الفاظ پرمغز و عبارات سراسر نغز است، هر يك از كلمات و جملات آن حامل بار معنوى فراوان و هر يك از آيات آن حاوى توانهاى وافر معرفتى است و چه بسيار است واژگان قرآنى كه در هيچ يك از فرهنگهاى رايج جهان معادل ندارد و حتى زبان فارسى كه نزديكى فراوانى نسبت به فرهنگ عربى دارد نيز قدرت معادلسازى براى واژگان قرآنى ندارد. از اين جهت بود كه استاد مفسّر(دام ظلّه) «گزيده تفسير» را به جاى ترجمه انتخاب فرموده كه قبل از تفسير آيه، خلاصه مباحث تفسيرى به صورت فشرده فراهم آمده و نشانه جهتگيرى در ساختار تفسيرى تفسير و انديشه آن مفسّر است.
در بخش اول از جلد اول، پيش از پرداختن به تفسير سوره حمد، مباحثى تحت عنوان پيشگفتار مفسر، در ده فصل ارائه شده است كه به لحاظ اهميت موضوع به آنها اشاره مىشود: فصل يكم. زبان قرآن كريم، فصل دوم. ويژگىهاى تفسير قرآن، فصل سوم. تفسير قرآن به قرآن، فصل چهارم. تفسير قرآن به سنت، فصل پنجم. تفسير قرآن به عقل، فصل ششم. تفسير به رأى، فصل هفتم. جايگاه آراى مفسران و شأن نزول در تفسير، فصل هشتم. شأن نزول، فضاى نزول و جوّ نزول قرآنى، فصل نهم. شبهات نوظهور و فهم قرآن، فصل دهم. اوصاف قرآن در نگاه اهل عصمت. اين پيشگفتار حدود نيمى از جلد اوّل را به خود اختصاص داده است.
بخش دوم كتاب پس از ارائه مباحثى از قبيل: سوره حمد از ديدگاه قرآن و عترت(ع)، نامهاى سوره، مكان و ترتيب نزول، خطوط كلى معارف سوره به تفسير سوره حمد پرداخته است.
جلد دوم كه به تفسير سوره بقره پرداخته، مباحثى را از قبيل: نامها و اوصاف سوره، تعداد و غُرَر آيات، خطوط كلى معارف سوره، هدف سوره، فضا، زمان و مكان نزول، موقعيت فرهنگى و اجتماعى مدينه پس از هجرت وزمان نزول سوره به عنوان پيشگفتار سوره بقره به بحث گذاشته است.
جلد سوم و چهارم نيز تفسير سوره بقره را تا آيه 61 به انجام رسانده است. ارائه فهرست آيات، روايات، اشعار، اعلام، كتب و فهرست تفصيلى از ديگر ويژگىهاى اين چهار جلد است.
خداى سبحان كه عالم و آدم را آفريده و مىپروراند و هر مربوبى را به كمال لايق آن سوق مىدهد، براى انسان نيز كه آميزه زيبايى از خاك تيره و روح خداست، افزون بر ارزاق مادّى، بهرههاى روحى و معنوى قرار داده و براى سير معنوى و سلوك روحانى وى صراط مستقيم دين را ترسيم كرده و سلوك صراط را راه دستيابى به بهشت تن جنات تجرى من تحتها الأنهار(6) و جنّت جان فى مقعد صدق عند مليك مقتدر(7) قرار داده و چون آدميان در سير و سلوك خويش متفاوتند بهرههاى بهشتى آنان نيز گوناگون است؛ برخى همانند ابرار از شرابِ گواراى «رحيق مختوم» سيراب مىشوند كه مُهر مشكين صيانت از باطل بر آن نهاده شده و از گزند هر آلودگى منزّه است و بهره مقربان، شراب چشمه تسنيم كه قراح محض و صراحى ناب است مىباشد و اين حديث از رسول ختمى مرتبت نقل است كه فرمود: تسنيم أشرف شراب في الجنّة يشربه محمّد و آل محمّد و يُمزج لأصحاب اليمين و لسائر أهل الجنّة(8) كه ساقى آن، ذات اقدس اله است: و سقاهم ربّهم شرابا طهورا(9) و ساغر آن، حقيقت نفيس معرفت و محبّت به اوست: انّ الأبرار لفى نعيم... يُسقون من رحيق مختوم ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقرّبون(10)
چشمه تسنيم ينبوع اعلايى است كه شراب طهور ويژه مقربان الهى از آن مىجوشد و همه ارزش «رحيق مختوم» (شراب ابرار) بر اثر آميزهاى است كه از چشمه تسنيم دارد و از آن جا كه اعتبار همه دانشها و از جمله حكمت، رهآورد هماهنگى با قرآن كريم است، مفسر حكيم(مد ظله العالى) با الهام از اين معرفت قرآنى، اثر فلسفى خود، شرح حكمت متعاليه را «رحيق مختوم» و اثر پربهاى تفسير خويش را «دهاق تسنيم» نام نهاده است. گرچه براى سهولت در تعبير، به «تَسْنيم» ناميده مىشود.
«دهاق تسنيم» جام مالامال و پياپى شراب خالص توحيد و وحدت ناب است و آن را از ساقى جواد خواستن و از ولاى الوهى سرمستشدن گوارا است.
از آن جا كه اين تفسير تشنگان چشمه توحيد را با قدحهاى لبريز و پياپى معرفتى خود سيراب مىكند و شراب مشابه و اُكُل متشابه آن جنّت عدن را به ياد مىآورد به حق شايسته است آن را دهاق تسنيم بناميم كه اسم، ظهور مسمّا و تجلّى حقيقت آن است.
اللهمّ اسقنى من الرحيق المختوم الّذي ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون اللهمّ اسقنى من تسنيم عينا يشرب بها المقرّبون.(11)
آرى در تاريخ سراسر افتخار تشيّع، حيكمان، فقيهان، مفسّران و محدّثان شيعى با تحمل شديدترين دشوارىها، اسلام عزيز را با همه وجود خود حفظ كرده تا نوبت به شخصيت منحصر به فرد عصر خود و يكتاى ميدان ولايت، حضرت آيت اللّه العظمى امام خمينى(قد) رسيد كه او با ايثار و نثار صدها هزار شهيد و جانباز و آزاده، نظام جمهورى اسلامى ايران را بنيان نهاد و مىرود تا سروش آسمانى و نداى غيبى اسلام عزيز را به گوش جهانيان و كوثر زلال آن را به لبان تشنه و جمال دلپذير آن را به چشمان منتظر آنها برساند.
اكنون اين تفسير در شرايطى به طبع و نشر رسيد كه نظام مقدس اسلامى در سايه رهبرى حكيمانه و داهيانه مقام معظم رهبرى(دام ظله) به حيات پربار و بالنده خود ادامه مىدهد؛ رهبرى كه خود پرچمدار حركت عظيم قرآنى در بين امّت اسلامى است. اين مركز از ولىّ عزيز، ايام عزّت و پايدارى آن رهبر خردمند و اين نظام مقدس الهى و موفقيت دولت و ملّت بزرگوار را مسئلت دارد.
1. سوره نجم، آيه 4.
2. سوره نور، آيه 40.
3. بحار، ج 98، ص 20.
4. سوره اعراف، آيه 45.
5. تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1، (قرآن در قرآن).
6. سوره بقره، آيه 25.
7. سوره قمر، آيه 55.
8. بحار، ج 44، ص 3؛ علم اليقين، ج 2، ص 1253.
9. سوره انسان، آيه 21.
10. سوره مطففين، آيات 27 ـ 28.
11. بحار، ج 94، ص 266، دعاى روز 21 هر ماه.