داستان و گزارش تاريخ در قرآن

پدیدآورعباس اشرفی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 459 بازدید
داستان و گزارش تاريخ در قرآن

عباس اشرفي

قرآن، بزرگ‌ترين، مهم‌ترين و اصلي‌ترين كتاب انسان‌سازي است كه تمام جنبه‌هاي سعادت و شقاوت انسان در آن لحاظ شده است و آيه? شريفه? «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناِ لكل شيء و هديً و رحمة و بشري للمسلمين» (نحل، 16/89) «و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.»1 مبيّن آن است.
قرآن، كتاب تاريخ و يا داستان نيست هرچند كه از ماده‌هاي تاريخي و داستان‌ها براي اغراض هدايتي و عبرت‌گرايانه، با شيواترين و رساترين بيان و بديع‌ترين اسلوب استفاده كرده است كه آيه? شريفه? «لقد كان في قَصصهم عبرة لِاُولي الالباب ما كان حديثاً يفتري و ليكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء و هديً و رحمةً لقوم يؤمنون» (يوسف، 12/111) «و در سرگذشت آنها عبرتي براي صاحبان انديشه بود. اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحي آسماني است و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي‌آوردند.» تبيين كننده? آن است.
در اين مختصر، سعي شده تا پس از واژه‌شناسي داستان و تاريخ، به مقايسه? اجمالي اين دو پرداخته شود.

واژه‌شناسي داستان

در واژه‌شناسي داستان در قرآن علاوه بر واژه قصص بايد از واژگان حديث، نبأ و مَثَل مدد جست كه به اختصار، به شرح هر يك مي‌پردازيم:
1. واژه? قصص، قصص از ريشه ق.ص.ص مصدر ثلاثي مجرد قَصَّ يَقُصُّ قَصّاً و قَصَصاً2 و اصل معناي آن قطع و بريدن3 و إتّباع است.4 و در تراجم پارسي به «برگفتن قصه يا از پي كسي فراشدن »5 و قصه برداشتن و بر پي‌رفتن6 معنا شده است. قصص به اين خاطر، به داستان گفته مي‌شود كه سخني در پي سخن ديگر مي‌آيد.‌7 و قاصّ (داستان‌سرا) كسي است كه خبري را بعد از خبر ديگر و كلامي را بعد از كلام ديگر بيان مي‌كند.9 و در آيه? شريفه آمده است: «قالت لاُخته قصّيه». (قصص، 28/11) اي إتّبعي أَثَرَه.10
برخي مفسّران، قصص را جمع قِصه گرفته‌اند11 و اين در تفسير نسفي12 ذيل آيه? شريفه? «نحن نقصّ عليك احسن القصص» (يوسف، 12/3) و خبر دهيمت از نيكوترين قصه‌هاي گذشتگان مشهود است، بدين صورت كه در آيه? «نحن نقص عليك احسن القصص» واژه? «القصص» ممكن است به معناي مصدري باشد، در اين صورت معنا بدين‌گونه مي‌شود: «نحن نقص عليك احسن الإقصاص» كه بديع‌ترين اسلوب و بهترين طريق و عجيب‌ترين نظم ارايه شده و در اين صورت معناي مقصوص را القا مي‌كند يعني «نحن نقص اليك احسن ما يقص من الاحاديث.»13
علامه? طباطبايي در جمع دو وجه (البته با ترجيح معناي مفعولي) چنين مي‌فرمايد:
پس قصص به معناي قصه و احسن‌القصص به معناي بهترين قصه و حديث است، و چه بسا بعضي گفته باشند كه كلمه? نامبرده مصدر به معناي اقتصاص (قصه‌سرايي) است، و هر كدام باشد صحيح است، چه اگر به معناي اسم مصدر (خود داستان) باشد، داستان يوسف بهترين داستان است،… و اگر به معناي مصدر (قصه‌سرايي) باشد باز هم سراييدن قصه? يوسف به آن طريق كه قرآن سروده، بهترين سراييدن است.14
در قرآن از ريشه? ق.ص.ص، 30 واژه پديد آمده است كه 6 مورد، مصدر قصص و 20 مورد مشتقات فعلي و 4 جا واژه قصاص مي‌باشد، كه در بيشترين موراد، معناي اصل لغت يعني اتّباع و پيروي قدم به قدم در واژه قصص، معناي بيان داستان (داستان‌سرايي) ظهور دارد.
2. واژه? حديث، در لغت به معناي «ايجاد شدن از نو»15 و الجديد من الاشياء16 و در قرآن به معناي خبر، كلام، قرآن، عبرت، رؤيا، نوآوري و قصص آمده است.17 اكنون به دو مورد كه به معناي قصص آمده اشاره مي‌كنيم. اوّل: «هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين. اذ دخلوا عليه فقالوا سلماً قال سلم قوم منكرون» (ذاريات، 51/24‌،25)
«آيا خبر ميهمان‌هاي بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟! در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند سلام بر تو. او گفت سلام بر شما كه جمعيتي ناشناخته‌ايد!»
دوم: «هل اتاك حديث موسي. اذ ناداه ربّه بالواد المقدس طوي. اذهب الي فرعون انه طغي»
(نازعات، 79/15-17)
«آيا داستان موسي به تو رسيده است در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوي ندا داد و گفت به سوي فرعون برو كه طغيان كرده است؟»
با توجه به سياق آيات در اين دو جا، كاملاً روشن است كه منظور از حديث، داستان است.
3. واژه? نَبأ، جمع آن أنباء،18 و به معني خبر19 ، آگاهي20 است. در قرآن در برخي موارد به معني داستان و سرگذشت آمده است مانند: «و اتل عليهم نبأ إبني آدم بالحق اذ قرّبا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الآخر» (مائده، 5/27)
«و داستان دو فرزند آدم را به حق براي آنها بخوان: هنگامي كه هر كدام كاري براي تقرّب (به پروردگار) انجام دادند. امّا از يكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد.»
در تفسير نسفي در ترجمه? آيه آمده است كه: و بخوان بر ايشان بي‌فزون و كاست قصه دو پسر آدم را… 21
و يا «نتلو عليك من نبأ موسي و فرعون بالحق لقوم يؤمنون» (قصص، 28/3)
«ما از داستان موسي و فرعون به حق بر تو مي‌خوانيم براي گروهي كه (طالب حق‌اند) ايمان مي‌آورند.»
4. واژه مَثَل، جمع آن أمثال به معني نظير و شبيه است.22 برخي اين واژه را از زبان سامي23 و برخي از زبان عبري M» و حبشي Mesl و مي‌دانند.24
در كتب وجوه و نظائر معاني‌اي چون روشها؛ مانند؛ عبرت؛ عذاب،25 سنن و صفت26 براي آن لحاظ شده است، لذا بايد معناي داستان را نيز به آن افزود مانند: «انّ مثل عيسي عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له كن فيكون» (آل عمران، 3/59)
«مثل عيسي نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود موجود باش.»
مفسر بزرگ شيعي ابوالفتوح رازي27 و نيز نسفي28، واژه مَثَل را در اينجا به داستان معنا كرده‌اند.

مراد از داستان در قرآن

در اصطلاح قرآني، داستان به مفهوم گسترده آن، پديده‌اي است هندسي كه ساختار هندسي ويژه‌اي دارد. داستان‌نويس يك يا چند حادثه و نيز وضعيتها، شخصيتها و محيطها را بر مي‌گزيند و آنها را به زباني تعبير مي‌كند.29
در نهايت بايد افزود كه قصص در نگاه قرآن عبارت است از بيان ماجراهاي گذشته، از حيث عبرت گرفتن؛ و آن پي‌گيري و بيان يك واقعيت تاريخي از زواياي گوناگون در جهت شكوفايي انسان، از بُعد هدايتي است. لذا در جهت بيان يك ماجرا به تمام و كمال نيست، بلكه آن بخش‌هايي از ماجراها را گزين مي كند كه هدايت‌گر باشد. بنابراين قصص شامل وقايع حاضر، مانند حديث و رويدادهاي آينده مانند نبرد ايران و روم نمي‌شود و قصه گفتن قرآني يعني پي گرفتن اخبار گذشتگان و اين در بيان قرآن كريم نيز تصريح شده است كه: «لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب ما كان حديثاً يفتري و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء و هدي و رحمة لقوم يؤمنون» (يوسف، 12/111)
«در سرگذشت آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود، اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحي آسماني است) هماهنگ است با آنچه پيش روي او از كتب آسماني پيشين قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي‌آورند.»

واژه‌شناسي تاريخ

تاريخ در لغت به معناي «آگاهي از وقت است»30 ابن منظور در لسان العرب گويد: «تاريخ: تعريف الوقت».31 در اينكه اين واژه عربي است يا خير، بايد بگوييم، برخي آن را از ريشه? غير عربي مي‌دانند چنانچه در لسان العرب آمده: «قيل إنّ التّاريخ الذّي يورّخه الناس ليس بعربي محض، ان المسلمين اُخذوه عن أهل الكتاب…»32 و برخي آن را از واژه? «ماه روز» فارسي دانسته‌اند.33 اما برخي اين واژه را عربي و از ريشه «أرَخَ» مي‌دانند.34
واژه? تاريخ داراي دو معني است. يك معناي آن اختصاص به سلسله حوادث دارد (تاريخ موضوعه) و معناي دوم آن به سلسله? خاطرات و نوشته‌ها مربوط است (تاريخ مكتوب) كه همان «تاريخ نوشته شده» است.35 در دايرة‌المعارف مصاحب آمده: اين لفظ علاوه بر استعمالش درباره? علم تاريخ، به معني زمان وقوع يك امر يا حادثه نسبت به مبدأ متعيّن (مبدأ تاريخ)، به معني آنچه امروز نزد ما تقويم خوانده مي‌شود و هم به معني گاه‌شماري به كار مي‌رود.36
«… منظور از تاريخ در گذشته بيشتر زندگي شاهان و جنگاوران بود و برخي ملت‌هاي ضعيف براي جبران اين نقيصه كوشيده‌اند براي خود مردان نيرومند و پرقدرت تاريخي بسازند و يكي از گرفتاري‌هاي امروز جهان آن است كه اين قهرمانان ساختگي را شناخته و از متون تاريخ جهان كنار بگذارد. ولتر مي گويد: تاريخ، كتاب شاهان است اما ديدرو مي‌گويد: تاريخ، شناسايي پادشاهان و اساطير ملل است.37 و به طور كلي «تاريخ به معني از گذشته نوشتن»38 است. سر‌چارلز اومان، عقيده داشته كه تاريخ: «عبارتست از يك سلسله رويدادهاي جالب توجه، اغلب بي‌منطق، سترگ و شگرف و نه حاوي يك ترتيب منطقي از علت به معلولات ضروري. وظيفه مورخ آن است كه اتفاقات جالب را تعيين كند و آنها را با «توالي زماني» و به طرز خوش عبارت و هنرمندانه توصيف كند.39 لذا اوك شاك معتقد است كه: «تاريخ تجربه مورّخ است، ساخته هيچ‌كس جز مورّخ نيست، تنها راه ساختن تاريخ، نوشتن آن است.»40 و حروليان نتيجه گرفته است كه: «تاريخ در مهم‌ترين خصيصه‌هايش استنتاج علمي نيست بلكه حدسي است داير برتصور، كه جنبه تعميم نزديك به حقيقت در آن بيشتر است.»41 يروخه‌يف مي‌گويد: «تاريخ، علمي است كه جامعه و انسان اجتماعي را در طول تكامل و حيات گذشته بشريت، با همه كمالش و در قانونمندي‌هاي كلي و قطعي‌شان مورد مطالعه قرار مي‌دهد.»42
موضوع علم تاريخ، «انسان و زمان است. مسايلي كه تاريخ بدان عنايت مي‌ورزد عبارت است از جزييات مفصل احوال و اوضاع انسان و زمان در دايره? احوال عارضي موجود براي انسان، در پهنه زمان.»43 در كتاب مفتاح‌السعادة و مصباح‌السيادة آمده است: «موضوع تاريخ، احوال اشخاص گذشته چون پيامبران، اوليا، علما، حكيمان، شاعران، پادشاهان و نظاير آنهاست.»44
فايده? تاريخ، عبرت از آن احوال، پندآموزي از آنها و ايجاد ملكه? تجربه از طريق آشنايي با تحول زمان است. اين امر به دوري گزيدن از امثال زيان‌هاي (منقول از) گذشته و جلب چنان منافعي مي انجامد. گفته‌اند: تاريخ، عمري ديگر براي ناظران مي‌آورد و در حريم آن فايده‌اي است كه تنها نصيب اهل سفر مي‌شود.45 سخاوي مي‌گويد: فايده? تاريخ عبارت است از معرفت بر امور به صورت واقعي آنها.»46
هدف تاريخ، «عبارت است از اينكه با دادن ماده غني براي مقايسه، امكان مي‌دهد كه زمان حال را با تمام ويژگي‌هايش بهتر بفهميم و به صورت وسيله‌اي براي ادراك آن به كار مي‌رود. زيرا مقايسه، مهم‌ترين راه هر ادراكي است. علاوه بر آن از آنجا كه آينده، نتيجه? گذشته و حال است، پس با مطالعه? تاريخ، انسان مي‌كوشد پرده‌اي كه وي را از آينده جدا مي‌كند، كنار زند.»47 در مفتاح‌السعادة و مصباح‌السيادة مي‌خوانيم: هدف تاريخ، آگاهي از اوضاع و احوال پيشينان است.48 و مردم همواره تاريخ را معلم زندگي دانسته‌اند.»49
از طرف ديگر در دايرة‌المعارف بريتانيكا مي‌بينيم: «قبل از قرن هيجدهم… در باب هيچ تمدني، تاريخ، دانش پراهميتي تلقي نمي‌شد و هرگز مدعي نبود كه تفسير جامعي از زندگي ارايه دهد…».‌50
«مطالعه? تاريخ بر سه پايه استوار است: زمان، فضاي حاكم و برگزيده‌هاي مختلف تحقيقي.»51
يكي از مشكلات تاريخ امروز اين است كه «بيشتر جنبه افسانه‌اي و رجزگويي پيدا كرده است، و نيز برخي تاريخ را براي پرورش روح پهلواني و جنگجويي يا اقناع حس كينه‌توزي و انتقامجويي نوشته و پرداخته‌اند، شايد تاريخ واقعي هنوز پديد نيامده باشد، ابومعشر مي‌گويد: بيشتر تواريخ فاسد است از جهت آنكه روزگار دراز آن را دريافته است و چون از لغت و نوشته‌اي به لغت ديگري تحول كرده‌اند و تفاوت افتاده است و ناقلان سهو كرده‌اند. ميشله مي‌گويد: براي آنكه تاريخ تا ابد دروغ باشد كافي است يك نفر حق را كتمان كند. آناتول فرانس مي‌گويد: بايد ديد چگونه تاريخ‌نگار، در ميانِ هزاران واقعه برخي را بر مي‌گزيند و برخي را فرو مي‌گذارد.»52
البته توقع اينكه تاريخ، عاري از شائبه اغراض باشد، نابجاست. نويسنده نمي‌تواند از تأثير عصبيت‌هاي اجتماع، طبقه، ملت و مذهب خود بركنار باشد.»53
علم تاريخ در معناي (علم به وقايع، حوادث، اوضاع و احوال انسان‌ها در گذشته) داراي اين خصوصيات مي‌باشد: «اولاً جزئي است يعني علم به يك سلسله امور جزئي و شخصي و فردي است نه علم به كليات و يك سلسله قواعد و ضوابط و روابط. ثانياً يك علم نقلي است نه عقلي. ثالثاً «علم به «بودن» هاست نه علم به «شدن»‌ها.54 لذا تاريخ‌نگاران نبايد تاريخ را به مثابه قوانين كلي، صورت‌بندي كنند.»55

تفاوت قصص قرآني و گزارش تاريخي

قرآن را تاريخ به عنوان يك وسيله استفاده كرده و از آن در جهت رسيدن به هدف هدايتي خود بهره جسته است و «مواد قصه‌ها را از حوادث تاريخي و وقايع آن گرفته ولي آن را به صورت ادبي عرضه كرده و به صورت عاطفي آورده كه مبيّن معاني و مؤيّد هدف‌ها و تأثيري با آن بر نفس‌ها مي‌گذارد كه عاطفه و وجدان را بر مي‌انگيزاند.»56 و «آن را از دايره? تاريخ خارج كرده و به دايره? دين منتقل مي‌كند.»57 بنابراين مي‌توان گفت كه: «قصه را از بابت سخن از اخبار گذشتگان و مسجل كردن زندگي‌شان و امورشان ـ بمانند آنچه مورخين انجام مي‌دهند ـ نياورده است.»58 البته «در قرآن آنچه از احوال پيامبران و اقوام گذشته از باب عبرت و تذكره آمده است قصص خوانده شده است اما آنها در نزد عامه? مسلمين از مقوله تاريخ به شمار است.»59
تاريخ در داستان‌هاي قرآن مورد استفاده قرار گرفته است ولي نه به شيوه‌اي كه در گزارش تاريخي لحاظ شده است. فرق قرآن و كتب تواريخ ـ و يا به عبارتي «أخص» فرق قصص قرآني و گزارش تاريخي ـ را مي‌توان از دو جهت بررسي كرد:
الف) از جهت ناقل اخبار: در قصص قرآني ناقل خبر خداوند است همان‌گونه كه در قرآن مجيد آمده است: «نحن نقصّ عليك أحسن القصص بما اوحينا اليك…» (يوسف، 12/3) «و ما بهترين سرگذشت‌ها را از طريق قرآن ـ كه به تو وحي كرديم، به تو بازگو مي‌كنيم.» و يا «تلك القري نقصّ عليك من انباءها…» (اعراف، 7/101) اينها شهرها و آبادي‌هايي است كه قسمتي از اخبار آن را براي تو شرح مي دهيم. لذا احتمال هرگونه خطا و نادرستي و جعل و… در آن از بين مي‌رود زيرا اين كلام منتسب به خداوند است و هيچ كژي و نادرستي در آن نيست. «الحمد لله الذي أنزل علي عبده الكتاب و لم يجعل له عوجا. قيماً لينذر بأساً شديداً…» (كهف، 18/1‌،2) حمد مخصوص خدايي است كه اين كتاب را بر بنده (برگزيده‌اش) نازل كرد و هيچ‌گونه كژي در آن قرار نداد؛ در حالي كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتاب‌هاي (آسماني) ديگر است… ولي در گزارش تاريخي، جعل، گفتارهاي نادرست، دروغ و… بسيار است چرا كه ناقل آن يك انسان است كه هر آينه تحت تأثير محيط، عواطف، تعصب‌هاي ديني و… قرار مي‌گيرد. در اينجا ما به برخي از اين نارسايي‌ها اشاره مي‌كنيم:
1. يك گزارشگر تاريخ، همواره دچار سهو مي‌شود و اين از خصيصه‌هاي انساني است لذا نمي توان به حتم او را پذيرفت.
2. يك گزارشگر تاريخ، به راويان قبل از خود اعتماد مي‌كند ـ‌چرا كه در جمع‌آوري اطلاعات چاره‌اي جز آن ندارد‌ـ و اين باعث ورود مطالب ساختگي در تاريخ مي‌شود.
3. يك گزارشگر تاريخ، همواره با جامعه حركت مي كند و ارزش‌هاي جامعه موجود در آن را بارز مي‌كند لذا گزارشات وي نيز يك جانبه و همسوي جريان جامعه است.
4. يك گزارشگر تاريخ، نمي‌تواند از عصبيت‌هاي اجتماع، طبقه، ملت و مذهب خود بركنار باشد لذا نمي توان انتظار داشت كه اين عصبيت ها در گزارشات او دخيل نباشد.
5. يك گزارشگر تاريخ، اتفاقات جالب را با توالي زماني مرتب مي‌كند و به طرز هنرمندانه توصيف مي‌نمايد و در اين توصيف نيز رنگ و بوي بزرگ‌نمايي به آن مي‌دهد.
6. يك گزارشگر تاريخ، همواره تجربيات خود را مي‌نويسد و به عبارتي، ناقل تاريخ، سازنده تاريخ است. پس احتمال هرگونه استنتاج نادرست در آن وجود دارد.
7. يك گزارشگر تاريخ، در ميان هزاران واقعه، برخي از واقعه‌ها را گزين مي‌كند. لذا در اين گزينش، اشتباهات زيادي روي مي دهد و يا تعصبات و… را دخالت مي‌دهد.
ب) كيفيّت طرح وقايع: ما در اينجا به چند نمونه از تفاوت‌ها اشاره مي‌كنيم:
1. در داستان‌سرايي قرآني درهم‌ريختگي عناصر زمان مشهود است ولي يك گزارش تاريخي با توجه به «توالي زماني» و «موقعيت خاص مكاني» طرح شده است.
2. در يك گزارش تاريخي، تكرار ماجراها صورت نمي‌پذيرد و يك حادثه دو بار يا چند بار تكرار نمي‌شود چرا كه هدف، صِرف حادثه است نه چيز ديگر، ولي در قصص، تكرار قصه‌ها مشهود است و علت آن نيز، شدت تأثير و نوعي تصريف و ارايه? سبك قرآني است.
3. علم تاريخ (در معناي علم به وقايع و حوادث و احوال انسان‌ها در گذشته) جزئي است و به جزئيات امور مي‌پردازد، ولي قرآن به جزئيات نمي پردازد مگر در جايي كه هدف خاصي را تعقيب مي‌كند.
علامه طباطبايي در الميزان مي‌گويد:
و اما اينكه چرا قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان را نقل نمي‌كند، البته جهتش روشن است و آن اين است كه قرآن كتاب هدايت و دعوت است و در اين كاري كه دارد راه يك قوم را به طرف چيزهاي ديگر از قبيل تاريخ يا رشته‌هاي ديگر كج نمي‌كند زيرا هدف قرآن، تعليم تاريخ و مسلكش، مسلك رمان‌نويسي نيست و هيچ‌كاري به اينكه فلاني پسر كيست و نسبتش چيست؟ و حوادث تاريخي مربوط به او در چه زماني و مكاني رخ داده، نداشته و متعرض ساير مشخصاتي كه يك تاريخ‌نويس يا رمان‌نويس بي‌نياز از ذكر آن نيست، نمي‌شود. چون تعرض به اين‌گونه خصوصيات در هدف قرآن (هدايت) دخالت و تأثير ندارد….60
4. در طرح يك واقعه تاريخي، بودن‌ها مطرح است يعني علم به آنچه مي‌باشد؛ و علم به آنچه مي‌شود، مطرح نيست يعني علم به «شدن»ها، جايگاهي ندارد و آنچه در يك گزارش تاريخي اصالت دارد «علم به بودن» است ولي در قرآن و داستان‌سرايي قرآني علاوه بر «علم به بودن»، «علم به شدن» داراي اصالت بيشتري است و قرآن از هر «بودن» يك «شدن» را مد نظر دارد. چرا كه هدف اصلي قرآن در داستان‌سرايي، عبرت و هدايت‌گري انسان است.
5. در گزارش تاريخي، كيفيت بيان و سبك نوشته، مطرح نيست و آنچه مهم‌تر است ذكر تمام جزئيات يك حادثه? تاريخي است. ولي قرآن برخي از همين مواد تاريخي را انتخاب و آن را با سبكي دلنشين مطرح كرده كه تأثيري دوچندان در عاطفه و وجدان آدمي مي‌گذارد كه اين، امتياز خاص قرآن در برابر گزارشات تاريخي محسوب مي‌شود و باعث سرعت در نيل به اهداف و سرعت در فهم معاني مي‌شود.
6. در داستان‌سرايي قرآني، عيني‌گرايي، واقعيت‌بيني و حق‌گويي مشهود است. در قرآن مي‌بينيم: «فلنقصّن عليهم بعلم و ما كّنا غائبين…» (اعراف، 7/7) و مسلماً (اعمالشان را) با علم (خود) براي آنها شرح خواهيم داد و ما هرگز غايب نبوديم، كه آيه دال بر عينيت داستان‌سرايي قرآني است و يا «ذلك مثل القوم الذين كذّبوا باياتنا فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون…» (اعراف، 7/176) اين مَثَل قومي است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستان‌ها را (براي آنها) بازگو كن شايد بينديشند و (بيدار شوند). و «لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب ما كان حديثاً يفتري…» (يوسف، 12/111) «و در سرگذشت آنها درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود. اينها داستان دروغين نبود»، كه بيانگر واقعيت‌يابي در داستان‌سرايي قرآن است، و در باب حق‌گويي در آيه? شريفه مي‌خوانيم: «ان هذا لهو القصص الحق…» (آل عمران، 3/62) اين همان سرگذشت واقعي (مسيح) است. ولي در گزارش تاريخي، اين عناصر پيدا نمي‌شود بلكه بر عكس جنبه‌هاي افسانه‌اي و گمراهي و كذب مشهود است.

پاورقيها:

1. در ترجمه? آيات از ترجمه آيت‌اللّه العظمي مكارم شيرازي استفاده شده است.
2. ابن جوزي، نزهة الاعين النواظر في علم الوجوه و النظائر /490.
3‌.راغب لسان العرب، 7/73 و نيز آمده است: قصّ الشعر و الصوف… قطعه.
4. مفردات راغب /279.
5. تراجم الاعاجم /279.
6. الدرر الترجمان /249.
7. التبيان في تفسير القرآن، 6/93.
9. تهذيب اللغة، 8/256.
10. لسان العرب، 7/74.
11. طريحي، مجمع البحرين، 3/511.
12. تفسير نسفي، 1/325.
13. مجمع البحرين، 3/511.
14. الميزان في تفسير القرآن ترجمه? سيد محمدباقر موسوي همداني، 11/120.
15. لسان العرب، 2/131.
16. كتاب العين /167.
17. دامغاني، الوجوه و النظائر لالفاظ كتاب‌اللّه العزيز و معانيها /120، الوجوه و النظائر في القرآن /259، تصحيح دكتر اكبر بهروز.
18. كتاب العين /784.
19. لسان التنزيل/ 34.
20. الدرر الترجمان /52.
21. تفسير نسفي، 1/160.
22. زمخشري، الكشّاف، 1/72.
23. ارتور جفري، واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد ترجمه بدره‌اي /273.
24. .Encjclopedie de islam vol.9 p 805
25. وجوه تفليسي.
26. دامغاني، الوجوه و النظائر/ 264، 265.
27. تفسير ابوالفتوح رازي، 3/36.
28. تفسير نسفي، 1/86.
29. پژوهشي در جلوه‌هاي هنري داستانهاي قرآن، 1/13.
30. تاريخ تاريخ‌نگاري در اسلام /81.
31. لسان‌العرب، 3/4.
32. همان.
33. تاريخ تاريخ‌نگاري در اسلام /82.
34. همان.
35. En. International.
36. دائرة‌المعارف مصاحب، 1/593.
37. دائرة‌المعارف دانش بشر/ 71.
38. فرهنگ انديشه نو /237.
39. چايلر، تاريخ، ترجمه حميديان /56.
40‌. اي، اچ، كار، تاريخ چيست؟ ترجمه كامشاد /32.
41. يروخه‌يف، تاريخ چيست؟ /190.
42. همان /199.
43. تاريخ تاريخ‌نگاري /84.
44. همان /380.
45. همان.
46. تاريخ تاريخ‌نگاري، به نقل از: الاعلان بالتوبيخ….
47. يروخه‌يف، تاريخ چيست؟ /195.
48. تاريخ تاريخ‌نگاري /380.
49. يروخه‌يف، تاريخ چيست؟ /196.
50. En. Britanica. Vol9.
51. En. Larosse. Vol10.
52. دائرة‌المعارف دانش بشر /712.
53. چايلر، تاريخ /40.
54. روش در تاريخ /7ـ56.
55. En. Britanica. Vol. 9, p 958.
56. مع‌الانبيا /122، به نقل از الفن القصصي.
57. همان/‌25.
58. محمد باقر حكيم، علوم قرآني /176.
59. تاريخ در ترازو /28.
60. الميزان، ترجمه? موسوي همداني، 13/264.

مقالات مشابه

تنويع و تقسيم مباحث علوم قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهعلی‌اوسط باقری

پايان نامه ها و كتاب شناسي قرآن و امام جواد(ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهادریس جعفرزاده

نقد کتاب «رویکردی نو به مطالعه قرآن»

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

خاورشناسان قرائت پژوه و آثار آنان

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهحسن رضا هفتادر