تسخير

پدیدآوربخش فلسفه و کلام

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 7

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 3432 بازدید

تسخير: رام ساختن كائنات براى بهره‌بردارى انسان

تسخير مصدر باب تفعيل از ريشه «س ـ خ ـ ر» به معناى رام كردن، فرمانبردار كردن[1] و مقهور گردانيدن كسى يا چيزى[2] و نيز تكليف بر انجام دادن كارى بدون اجرت[3] است. برخى گفته‌اند: تسخير، يعنى مقهور ساختن فاعل به فعلش؛ به طورى كه فاعل مطابق خواسته تسخير كننده كار كند. فاعلِ تسخير شده ممكن است بى‌قصد و اراده باشد؛ مانند قلمى كه در دست نويسنده تسخير مى‌شود تا به اراده او بنويسد؛ يا داراى قصد و اراده، چنان كه مولا، بنده خود را در انجام دادن عملى تسخير كند تا مطابق دستور او آن را انجام دهد.[4] در تسخير، فاعل برتر، هر موجودى را در مسير كمالش هدايت و امداد مى‌كند تا راه مناسب را براى نيل به هدف لايق و درخور، بپيمايد.[5]
درقرآن‌كريم‌افزون بر مشتقات‌ريشه «س ـ خ ـ ر» كه بيش از 20 بار به كار رفته‌اند و بر تسخير موجودات دلالت مى‌كنند، از آيات ديگرى نيز همين معنا به دست مى‌آيد؛ نظير آياتى كه آفرينش موجودات را براى انسان دانسته‌اند. (بقره/2،29) البته واژگان ديگرى نيز در قرآن، از مشتقات ريشه ياد شده بر استهزا و تمسخر دلالت دارند كه از موضوع بحث خارج‌اند. (=>‌استهزاء)
گفتنى است برخى مفسران، واژه‌هايى چون «ذُلُلا، ذَلول، عباداً» را به شكلى به مسخر بودن بازگردانده و از آنها تسخير را فهميده‌اند، بنابراين مى‌توان مسخر بودن بتها[6]: «اِنَّ الَّذينَ تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ عِبادٌ اَمثالُكُم»‌(اعراف/7،194)،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 522
زنبور عسل[7]: «فَاسلُكى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً»(نحل/16،69) و همچنين خصوص زمين[8]: «هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلُولاً»(ملك/67،15) را به موارد ياد شده افزود.

تسخير جهان آفرينش براى انسان:

از مجموع آيات تسخير به خوبى فهميده مى‌شود كه انسان، تكامل يافته‌ترين موجود اين جهان* است و خداوند همه موجودات ديگر را مسخر او ساخته است[9]: «و سَخَّرَ لَكُم ما فِى‌السَّمـوتِ و ما فِى‌الاَرضِ جَميعـًا»(جاثيه/45،13)؛ «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُم ما فِى‌الاَرض»(حجّ/22، 65) تا شكرگزار وى بوده، عبادت او را به جا آورند و در آنچه به آن امر يا از آن نهى كرده است، از وى اطاعت كنند:[10]«و‌تَقولوا سُبحـنَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هـذا و ما كُنّا لَهُ مُقرِنين».(زخرف/43،13)
تسخير موجودات براى انسان هم شامل امورى مى‌شود كه در اختيار اوست و با ميل و اراده‌اش آنها را در مسير منافع خود به كار مى‌گيرد؛ مانند بسيارى از موجودات زمينى، هم امورى را در برمى‌گيرد كه در اختيار انسان نيست؛ اما به دستور خداوند در خدمت انسان‌اند و به او امكان بهره‌گيرى مى‌دهند[11]؛ مانند شب و روز: «و سَخَّرَ لَكُمُ الَّيلَ والنَّهار»(ابراهيم/14،33)، ماه، خورشيد و ستارگان: «والشَّمسَ والقَمَرَ والنُّجومَ مُسَخَّرت بِاَمرِه»(اعراف/7،54 و نيز نحل/16، 12) و موجودات آسمانها و زمين: «اَلَم تَرَوا اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمـوتِ وما فِى‌الاَرض»(لقمان/31، 20) كه هريك به گونه‌اى در زندگى انسان اثر دارند و از آنها بهره‌بردارى مى‌شود.[12]
مراد از تسخير آسمانها و زمين براى افراد انسان ـ آن هم به صورتى كه براى آنها مشهود باشد ـ همان پيوندى است كه ميان اجزاى جهان در نظام عامى كه عالم را عموماً‌تدبير و اداره مى‌كند مشاهده مى‌شود و از آنجا كه خصوص انسان به جهت شعور و اراده‌اش اشرف اجزاى اين عالم محسوس است، خداوند جهان را به تسخير وى درآورده است. اسباب مؤثر در عالم، هرچه باشد، با سببيت خاصّى كه هريك دارد آن كارى را انجام مى‌دهد كه خدا مى‌خواهد و خداوند از مجموع آنها نظامى را مى‌خواهد كه با آن عالم انسانى را تدبير كند و نيازهاى او را برآورده سازد[13]، بنابراين تسخير جهان براى انسان بدين معنا نيست كه انسان آن را به فرمان خود درآورده، بر نظام آفرينش طورى حكومت كند كه بتواند اصول حاكم بر آن را تغيير دهد، بلكه او تنها مى‌تواند در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 523
محدوده نظام موجود، آسمان و زمين را براى هدف صحيح خويش وسيله قرار دهد و در خدمت خود درآورد. در نظامى كه ناظم آن خداوند است بى‌نظمى راه ندارد و اين نظام با حفظ اين شرايط در طول اراده الهى در اختيار انسان است[14]، بر اين اساس، لام در «سَخَّرَ لَكُم»(لقمان/31،20) لام تعليل غايى است و تسخير كننده هم خداست كه آسمانها و زمين را مسخر انسان ساخته است؛ نه اينكه انسان تسخير كننده باشد. برخى احتمال داده‌اند لام ياد شده لام ملكيّت باشد و تسخير كننده هم خود انسان كه به مشيت خدا موجودات عالم را در مسير اهداف خويش به خدمت مى‌گيرد؛ ولى اين احتمال با جمله «اَلَم تَرَوا» در صدر آيه نمى‌سازد، چون اگر تسخير كننده انسان مى‌بود خود، تسخير و تسخير شده‌اش را مى‌ديد و جهت توجّه به آنها به گفتن «اَلَم تَرَوا»نياز نبود.[15]
برخى تسخير آسمانها و زمين را به سبب حكومت اسم مذلّ دانسته‌اند كه بر اساس آن خداوند بعضى موجودات را مسخَّر بعضى ديگر ساخته است.[16]

تسخير عام و خاص:

تسخير دو دسته است:

1. تسخير عام:

بيشتر آياتى كه در آنها واژه سخّر و مشتقات آن آمده است، تسخيرى را مى‌رسانند كه براى عموم انسانهاست؛ نظير تسخير كشتيها و رودها: «و سَخَّرَ لَكُمُ الفُلك ... و سَخَّرَ لَكُمُ الاَنهـر»(ابراهيم/14، 32)، ماه و خورشيد و روز و شب: «و‌سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمسَ والقَمَرَ دائِبَينِ و سَخَّرَ لَكُمُ الَّيلَ والنَّهار»(ابراهيم/14،33)؛ همچنين آياتى كه مى‌رسانند نظام كيهانى براى انسان آفريده شده است، مانند آيه 29 بقره/2: «هُوَ الَّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى‌الاَرضِ جَميعـًا» با توجّه به برخى از مبادى مطوىّ (مقدمات پنهان) بر تسخير آن براى انسان دلالت دارند، زيرا معناى «آفرينش جهان براى انسان» جز اين نيست كه از آن بهره‌بردارى كند و بهره‌بردارى از نظام كيهانى بدون تسخير موجودات براى انسان شدنى نيست[17]، چنان‌كه برخى مفسران در معناى آيه ياد شده تسخير را اشراب كرده و گفته‌اند: همه آنچه را كه در زمين است براى شما آفريد و مسخّر كرد.[18]

2. تسخير خاص:

(معجزه) اين نوع از تسخير ويژه انبيا و اولياست، چنان‌كه در داستان حضرت موسى(عليه السلام) و قارون زمينى كه به تسخير موسى درآمده بود، قارون و اموالش را فرو برد: «فَخَسَفنا بِهِ و بِدارِهِ الاَرض» (قصص/28،81) كه اين در حقيقت «شقّ‌الارض» است؛ يا مانند شكافته شدن دريا براى موسى و همراهانش با
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 524
ضربه عصاى حضرت موسى: «فَاَوحَينا اِلى موسى اَنِ اضرِب بِعَصاكَ البَحرَ فَانفَلَق...»(شعراء/26،63) كه «شقّ البحر» است و نيز بازشدن سنگ براى دسترسى اسباط به آب كه «شقّ‌الحجر» است: «واِذِ استَسقى موسى لِقَومِهِ فَقُلنَا اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَينًا» (بقره/2،60) و دو نيم شدن ماه براى پيامبر‌اسلام(صلى الله عليه وآله) كه «شقّ القمر» است: «...‌وانشَقَّ القَمَر»(قمر/54،1)[19] و همچنين تسخير كوهها و پرندگان براى همراهى با داود در تسبيح: «و‌سَخَّرنا مَعَ داوودَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ والطَّيرَ وكُنّا فـعِلين»(انبياء/21،79) و تسخير باد با نرمى براى سليمان: «فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَ تَجرى بِاَمرِهِ رُخاءً حَيثُ اَصاب»(ص/38،36 و نيز انبياء/21،81) كه همگى بيانگر موارد تسخير خاص تكوينى و جزو نظام آفرينش عالم‌اند.[20]

موارد تسخير:

قرآن‌كريم افزون بر آنكه به صورت كلى از تسخير كائنات براى انسان سخن گفته: «و سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمـوتِ وما‌فِى الاَرضِ جَميعـًا»[21](جاثيه/45،13)؛ «و‌لِلّهِ يَسجُدُ مَن فِى‌السَّمـوتِ والاَرضِ طَوعـًا و‌كَرهـًا»(رعد/13،15) ـ با توجه به تفسير «كَرهـًا»به تسخير و مقهور بودن ـ به موارد خاصى از تسخير اشاره كرده است كه برخى ازآنها عبارت‌اند از:

1. خورشيد و ماه:

«و سَخَّرَ الشَّمسَ والقَمَرَ كُلٌّ يَجرِى اِلى اَجَل مُسَمًّى».(لقمان/31،29) تسخير خورشيد، نزول آن در برجها و اوقات مخصوص است كه از آن فصلها پديد مى‌آيند و هر فصلى داراى منفعت خاصى است؛ ولى تغييرى در حال خورشيد رخ نمى‌دهد[22]؛ همچنين خورشيد با نور خود زمين را روشن و گرم مى‌كند و با جاذبه خود حركت زمين را در مدارش نظم مى‌دهد.[23]در تسخير ماه نيز افزون بر آنكه از نور آن بهره‌بردارى مى‌شود[24]، جريان و حركت آن در يك مدار است كه بر اثر آن سالها و ماهها پديد مى‌آيند[25]؛ همچنين ماه جزر و مدّ در درياها را كه خود سرچشمه بركات و منافع فراوانى است، ايجاد مى‌كند.[26]

2. ستارگان:

«والنُّجومَ مُسَخَّرت بِاَمرِه».(اعراف/7،54 و نيز نحل /16، 12) آنها در تاريكيهاى خشكيها و درياها راه را مى‌نمايانند.[27]

3. شب و روز:

«و سَخَّرَ لَكُمُ الَّيلَ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 525
والنَّهار».(نحل/16،12) خداوند شب و روز را به تسخير انسان درآورد تا از شب براى آرامش و سكونت و استراحت بدن بهره گيرد و از روز براى امرار معاش و گذران زندگى.[28]

4. آسمان و زمين:

«و سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمـوتِ و ما فِى‌الاَرض». (لقمان/31، 20) پروردگار از روى تفضل بر بندگانش آسمان را سقفى مزيّن و زمين را جايگاهى براى استقرار در آن قرار داد و راه بهره‌گيرى از آن را براى انسان آسان ساخت تا وى روزى خود را مانند گياهان، ميوه‌ها و بسيارى از نعمتهاى شمارش‌ناپذير ديگر از آن به دست آورد.[29]

5. درياها:

«اَللّهُ الَّذى سَخَّرَ لَكُمُ البَحر».(جاثيه/45، 12) خداوند دريا را براى انسانها رام ساخت و راه سوار شدن بر آنها يعنى استخراج منافع آن را بر آنها آسان و هموار كرد تا بتوانند از آن ماهى تازه صيد كنند و لؤلؤ و مرجان بيرون آورند تا همسرانشان آن‌را پوشيده، زينتى برايشان باشد.[30]

6. رودها:

«و سَخَّرَ لَكُمُ الاَنهـر».(ابراهيم/14،32) انسان از آب حياتبخش آنها زراعتها را آبيارى و خود و دامها را از آن سيراب مى‌كند و در مواردى از آنها همانند راهى هموار بهره مى‌برد و كشتيها را از آن عبور مى‌دهد.[31]

7. ابرها:

«والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ والاَرض» (بقره/2، 164)؛ «و ظَـلَّلنا عَلَيكُمُ الغَمام».(بقره/2،57) سحاب بخار متراكم و فشرده‌اى است كه باران از آن پديد مى‌آيد.[32] ابرها حامل بارانهايى هستند كه به فرمان خدا جارى شده، هرجا او اراده كند فرود مى‌آيند.[33] برخى نيز گفته‌اند: مراد از «السَّحابِ المُسَخَّر»آن است كه ابر در حركت و بارش، مقهور باد و سرما و غير اين دو از عواملى است كه خداوند آنها را بر آن چيره كرده است.[34]

8. كشتيها و چارپايان:

خداوند كشتيها و چارپايان را براى جابه جايى بار به تسخير انسان درآورده است: «و سَخَّرَ لَكُمُ الفُلكَ لِتَجرِىَ فِى‌البَحرِ بِاَمرِه» (ابراهيم/14، 32)؛ «والاَنعـمَ خَلَقَها ... و تَحمِلُ اَثقالَكُم اِلى بَلَد لَم تَكونوا بــلِغيهِ اِلاّ بِشِقِّ الاَنفُس».[35](نحل/16، 5، 7)

تسخير متقابل انسانها:

برخى از انسانها در تسخير بعضى ديگرند: «نَحنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعيشَتَهُم فِى الحَيوةِ الدُّنيا ورَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعض دَرَجـت لِيَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضـًا سُخريـًّا».(زخرف/43،32) بى‌شك مراد از اين تسخير، بهره‌كشى ظالمانه (استثمار مذموم) نيست، بلكه مراد آن است كه خداوند والا انسانها
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 526
را با استعدادها و اشتياقهاى گوناگون آفريده است تا با تسخير متقابل آنان[36] براساس برترى‌اى كه بعضى بر بعضى دارند،[37] نظام احسن شكل گيرد. [38] پيداست اگر همه انسانها هوش و استعداد روحى و جسمى يكسان داشته باشند، هرگز نظامهاى اجتماعى سامان نمى‌يابد[39]، همان‌گونه كه اگر سلولهاى بدن از نظر ساختمان، ظرافت و مقاومت همه شبيه هم مى‌بودند، نظام جسم انسان برهم مى‌خورد.[40]
افراد جامعه همه اجزاى يك كل هستند و هيچ انسانى بر ديگرى برترى ندارد، جز به تقوا كه آن نيز مجوّز تسخير يك جانبه انسان نيست.[41] تفاوت انسانها معيار ارزشهاى انسانى نيست، بلكه رحمت پروردگار از تمام آنچه گرد مى‌آورند برتر است[42]: «و رَحمَتُ رَبِّكَ خَيرٌ مِمّا يَجمَعون».(زخرف/43،32)
برخى مفسران احتمال داده است كه در اين آيه جمله «و رَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعض»عطف تفسيرى براى جمله «نَحنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعيشَتَهُم» باشد، در نتيجه جمله مذكور بيانى براى تقسيم معيشت بوده و به بيان علل آن در مجتمع انسانى مى‌پردازد. به گفته وى احتياجات بى‌شمار انسان در زندگى دنيا او را از برآوردن تمامى آنها به دست خود و به گونه‌اى فردى ناتوان كرده است و ناگزير به زندگى اجتماعى است. در چنين وضعى انسانها اساس زندگى را بر همكارى نهاده، طبعاً بعضى از آنها برخى ديگر را به خدمت مى‌گيرند و از آنان بهره مى‌برند[43]؛ بدين معنا كه هر گروهى امكانات و استعدادها و آمادگيهاى خاصى دارند كه در عرصه‌اى از زندگى مى‌توانند فعاليت كرده، محصول آن را در اختيار ديگران بگذارند، همان‌گونه كه نتيجه خدمات ديگران در رشته‌هاى ديگر در اختيار وى قرار مى‌گيرد.[44] بدين شكل، هريك از افراد اجتماع فراورده‌هاى زايد خود را به ديگران داده، در برابر آن، محصول مورد نيازش را مى‌گيرد و از همين رهگذر، نوعى اختصاص پديد مى‌آيد.[45]
برخى مفسران در تفسير آيه «...‌و جَعَلَكُم مُلوكـًا» (مائده/5، 20) از تسخير برخى انسانها به دست بعضى ديگر براى خدمت به آنان سخن گفته‌اند.[46]

منابع

الاسرار الفاطميه، محمد فاضل المسعودى، قم، الزائر، 1420‌ق؛ الاصفى، الفيض الكاشانى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 527
(م.‌1091‌ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، الاعلام الاسلامى، 1418‌ق؛ التبيان، الطوسى (م.‌460‌ق.)، به كوشش احمد حبيب‌العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378‌ش؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1418‌ق؛ تفسير الصافى، الفيض كاشانى (م.‌1091‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1402‌ق؛ تفسير القرآن الكريم، محى‌الدين بن عربى (م.‌638‌ق.)، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، دار الاندلس؛ تفسير موضوعى قرآن‌كريم، جوادى آملى، تهران، اسراء، 1373‌ش؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375‌ش؛ جامع البيان، الطبرى (م.‌310‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415‌ق؛ زادالمسير، جمال‌الدين الجوزى (م.‌597‌ق.)، به كوشش محمد عبدالله، بيروت، دارالفكر، 1407‌ق؛ شرح منظومه، هادى السبزوارى (م.‌1289‌ق.)، قم، علامه، سنگى؛ الصحاح، الجوهرى (م.‌393‌ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407‌ق؛ الفتوحات المكيه، محيى الدين بن عربى (م.‌638‌ق.)، بيروت، دار صادر؛ لسان العرب، ابن منظور (م.‌711‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408‌ق؛ لغت نامه، دهخدا (م.‌1334‌ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1373‌ش؛ مادل عليه القرآن مما يعضد الهيئة الجديده، محمود شكرى الآلوسى، به كوشش زهير، بيروت، المكتب الاسلامى، 1391‌ق؛ مجمع‌البيان، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ مقتنيات الدرر، سيد على الحائرى، تهران، دارالكتب الاسلاميه؛ الميزان، الطباطبايى (م.‌1402‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1393‌ق؛ النهايه، ابن‌اثير مبارك بن محمد الجزرى (م.‌606‌ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، 1367‌ش.
بخش فلسفه و كلام



[1]. لغت نامه، ج‌4، ص‌5882، «تسخير».
[2]. الصحاح، ج‌2، ص‌680؛ لسان العرب، ج‌6، ص‌203، «سخر».
[3]. لسان‌العرب، ج6، ص‌203؛ النهايه، ج2، ص350، «سخر».
[4]. الميزان، ج‌16، ص‌229؛ شرح منظومه، ص‌119.
[5]. تفسير موضوعى، ج‌12، ص‌155.
[6]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌412.
[7]. جوامع الجامع، ج‌2، ص‌336.
[8]. مجمع البيان، ج‌10، ص‌76.
[9]. نمونه، ج‌10، ص‌121.
[10]. جامع البيان، ج‌25، ص‌186؛ التبيان، ج‌9، ص‌252.
[11]. تسنيم، ج‌2، ص‌612 ـ 615.
[12]. نمونه، ج‌11، ص‌171.
[13]. الميزان، ج‌16، ص‌228 ـ 229.
[14]. الميزان، ج‌16، ص‌228 ـ 229؛ تسنيم، ج‌2، ص‌614 ـ 615.
[15]. الميزان، ج‌16، ص‌229.
[16]. الفتوحات المكيه، ج‌2، ص‌465.
[17]. تسنيم، ج‌2، ص‌612.
[18]. ر. ك: همان؛ جامع‌البيان، ج‌1، ص‌232.
[19]. مجمع البيان، ج‌9، ص‌310؛ الميزان، ج‌19، ص‌55.
[20]. تسنيم، ج‌2، ص‌613 ـ 614.
[21]. الميزان، ج‌18، ص‌162.
[22]. التبيان، ج‌8، ص‌420؛ مادل عليه القرآن، ج‌1، ص‌114.
[23]. زادالمسير، ج‌4، ص‌267؛ نمونه، ج‌10، ص‌121.
[24]. زادالمسير، ج‌4، ص‌267؛ اسرار الفاطميه، ص‌233.
[25]. التبيان، ج‌8، ص‌420؛ مادل عليه القرآن، ج‌1، ص‌114.
[26]. نمونه، ج‌10، ص‌122.
[27]. جامع‌البيان، ج14، ص117؛ تفسيرابن‌كثير، ج‌2، ص‌585.
[28]. زادالمسير، ج‌4، ص‌267.
[29]. التبيان، ج‌9، ص‌252.
[30]. جوامع الجامع، ج‌2، ص‌319.
[31]. نمونه، ج‌10، ص‌349 ـ 351.
[32]. الميزان، ج‌1، ص‌405.
[33]. الصافى، ج‌1، ص‌208؛ الاصفى، ج‌1، ص‌77.
[34]. الميزان، ج‌1، ص‌405.
[35]. همان، ج‌18، ص‌87 ـ 88.
[36]. تسنيم، ج‌2، ص‌622 ـ 623.
[37]. الفتوحات المكيه، ج‌2، ص‌465.
[38]. الفتوحات المكيه، ج‌2، ص‌465.
[39]. نمونه، ج21، ص50؛ نيز ر‌ ك: مقتنيات الدرر، ج‌10، ص‌50.
[40]. نمونه، ج‌21، ص‌52.
[41]. تسنيم، ج‌2، ص‌622 ـ 623.
[42]. نمونه، ج‌21، ص‌50 ـ 51.
[43]. الميزان، ج‌18، ص‌101.
[44]. مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌79؛ نمونه، ج‌21، ص‌52.
[45]. الميزان، ج‌18، ص‌101.
[46]. التبيان، ج‌3، ص‌481.

مقالات مشابه

بخش مسائل نظری تاریخ و قرآن؛ آغاز و انجام جهان(2)

نام نشریهیاد

نام نویسندهسیدصدرالدین طاهری

انتساب پدیده های ویژه به خداوند

نام نشریهمربیان

نام نویسندهعلی‌اصغر الهامی‌نیا

از ازليت تا ابديت‏

نام نویسندهاحمد بهشتی

جهان را پاس بداريم - قسمت اول

نام نویسندهاحمد بهشتی