در ماههاي پاياني سال گذشته نشستي با حضور اساتيد و رييس محترم دانشگاه امام صادق عليه السلام برگزار شد و مباحث ارزشمندي از سوي آقايان دكتر حجتي, دكتر پاكتجي, دكتر ايزدي و ... درخصوص جايگاه علوم قرآني و حديث در نظام دانشگاهي ايران مطرح شد. نظر به اهميت موضوع گزارشي از اين نشست تقديم مي گردد. خاطر نشان مي شود: اين گزارش بدون اصلاحات سخنرانان به چاپ رسيده است. ضمنا به علت محدوديت صفحات نشريه در اين شماره سخنان دكتر پاكتچي و در شماره هاي بعد گزارش ديگر استادان تقديم مي شود.
ما از صدر اسلام،همزمان با ورود اسلام به ايران، حوزﻩهاي علميه و محافلي را شاهد بوديم که از همان قرن اول هجري به وجود آمدند و به مطالعات قرآني پرداختند. در طي 1400 سال همواره دانشگاه ها را به معني قديم خودش داشتيم و نظام دانشگاهي ايران چيزي نيست که طي چند دهة اخير به وجود آمده باشد. اما با در نظر گرفتن اينکه ما امروزه دو اصطلاح دانشگاه و حوزه را به دو معناي جدا شده از هم و با تعبير نظام حوزوي و نظام دانشگاهي به کار ﻣﻲبريم، منظور از دانشگاه يعني دانشگاه به تعريفي که وزارت علوم و سيستم جديد ارائه ﻣﻲدهد و منظور از حوزه آن نظام دانشگاهي است که از قديم به صورت سنتي وجود داشته و حلقه هاي تعليم و تعلم در آن شکل ﻣﻲگرفتند. طبيعتاً بنده بيشتر در بحثم تکيه خواهم کرد روي محافل دانشگاهي به معناي اخص و محافل ديگر را ما همچنان دانشگاهي ﻣﻲدانيم به معناي اعم؛ به دليل اينکه دانشگاه از نظر ما يعني آموزش عالي و آموزش عالي در هر حال ﻣﻲتواند نظام هاي متنوع و مختلفي داشته باشد.
زماني که از دانشگاه به معناي اخص و به صورت نهادي خاص با ويژگي هايي که در نظام غربي شکل گرفته و بعد وارد ايران شده بحث ﻣﻲکنيم، ﻣﻲببينيم نظام آموزش عالي جديد در واقع به دنبال اين است که آن ارزش هاي موجود از قبل را در نظام خودش وارد و از آن استفاده کند. به عبارت ديگر شاهد يک نوع تلفيق هستيم ميان يک نظام آموزشي جديد و بين ارزش ها و ميراث فرهنگي که از گذشته در اين کشور وجود دارد. موضوع بحث بنده هم دقيقاً ﻣﻲآيد روي قسمت الهياتش و آن هم قسمت علوم قرآن وحديثش و اين ارتباط که چگونه در اين نظام اين تلفيق صورت گرفته است؛ بنابراين به يک معنا اين بحث ﻣﻲتواند بحث ارتباط بين حوزه و دانشگاه هم باشد. اصطلاح دانشگاه به معناي جديد خودش شايد به صورتي از زمان امير کبير در دورة ناصر الدين شاه به عنوان دارالفنون آغاز شده است. بعدها دانشسراها و کالج هاي مدارس عالي ديگري به صورت جسته و گريخته به وجود آمدند. در سال 1314 ﻫ .ش دانشگاه تهران اولين دانشگاهي است که در ايران شکل گرفت. با يک فاصلة بسيار کوتاهي در سال 1326 تأسيس دانشگاه تبريز و سپس در 1335 دانشگاه مشهد را داريم. به نظر ﻣﻲرسد در دهة 30 ما ديگر شاهد فراگير شدن دانشگاه در جاهاي ديگر ﻣﻲشويم و به تدريج دانشگاﻩهاي ديگر شکل ﻣﻲگيرند.
شايد روزي فرصت مناسبي پيش بيايد وبتوانيم راجع به اين صحبت بکنيم که اساساً ورود دانشکدة الهيات به حوزﻩهاي دانشگاهي از چه زماني بود و به چه دليلي نخستين دانشگاﻩهائي که در ايران تأسيس شدند به دنبال اين بودند که دانشکدﻩاي هم به عنوان الهيات داشته باشند. اما اين فعلاً موضوع بحث ما نيست و آنچه که موضوع بحث ماست به صورت خاص رشتة علوم قرآن و حديث است. بنده در اين بحث ﻣﻲخواستم اولاً نسل هاي دانشگاهي ايران را از آن زمان که اولين دانشگاه به معناي جديدش در ايران تأمين شده تا امروز به چهار نسل تقسيم و بعد ويژگي ها و اقتضائات هر کدام از اين چهار نسل را بررسي کنم. اين چهار نسل در واقع عبارت است از نسل اول يا نسل بنيان گذاران که اوج فعاليت اينها در دهههاي 1320 تا 1330 ﻫ.ش است.
نسل دوم يا نسل زمينه ساز انقلاب که اوج فعاليت آﻥها در دﻫﻪهاي 1340 تا 1350 ﻫ.ش است. به تعبير ديگري اين نسل را ﻣﻲتوان نسل شهيد مطهري (ره) نامگذاري کرد. نسل سوم يا نسل بعد از انقلاب که اوج فعاليت آﻥها در دﻫﻪهاي 1360 و 1370 ﻫ.ش است و اين نسلي است که در واقع دانشجويان عزيزي که در اينجا حضور دارند شاگردان اين نسل بودند. نسل چهارم يعني نسلي که اوج فعاليت آن دﻫﻪ 1380 تا 1390 ﻫ.ش است و هنوز به طور جدي کار خودش را آغاز نکرده است. بسيار مناسب است که ما بر ويژگي هاي آن سه نسل قبلي مروري داشته باشيم، طبيعتاً اين چراغ راهي خواهد بود براي نسل جديد که چه مسيري را در اين بين دنبال خواهد کرد. بنابراين عرايض بنده بيشتر گزارش کار فعاليت آن سه نسل قبلي است که چه مسيري را طي کردﻩاند. هر کدام از اين نسل ها در دورة خاصي از تاريخ فرهنگي ايران پا به عرصة حضور گذاشتند و با مسائل ويژﻩاي دست به گريبان بودند. نسل اول يعني نسل دهة 1320 و 1330 آغاز فعاليتشان بعد از شهريور 1320 است. شهريور 1320 در تاريخ معاصر ايران چه از نظر سياسي و چه از نظر فرهنگي يک نقطة عطف است و تاريخ ايران از سال 1320 به بعد وارد مرحلة جديدي ﻣﻲشود. بعد از مسأله اشغال موقت ايران در جنگ جهاني دوم، ايراني ها متوجه اين نکته شده بودند که بسياري از مسائلي که به عنوان فرهنگ غربي و ملتزمات فرهنگ غربي مطرح ﻣﻲشود شعاري بيش نيست و زماني که پاي عمل به ميان ﻣﻲآيد و سرباز خارجي وارد ايران ﻣﻲشود، بسياري از مواردي که به عنوان شعار مطرح ﻣﻲشود، در عمل به آن جامة تحقق پوشيده ﻧﻤﻲشود. به طور کلي در جهان و از جمله ايران يک نوع ترديد دربارة حقانيت غرب و اينکه تا چه اندازه فرهنگ غربي ﻣﻲتواند راهگشا و حلال مشکلات ما باشد مورد سؤال قرار گرفته بود. در واقع از سال 1320 به بعد و همزمان با تأسيس دانشگاه در ايران شاهد يک نوع تأمّل مجدد در بين ايراﻧﻲها هستيم که نبايد راجع به فرهنگ غربي مانند تقي زادهﻫﺎ و ديگر روشنفکران قبل از زمان جنگ بينديشيم که تصور ﻣﻲکردند بايد از موي سر تا پا فرهنگ غرب را بپذيريم. اين همزماني به نظر من در حوزة مطالعات قرآني مؤثر بوده است.
ما در دانشکدﻩهاي مختلف به خصوص الهيات و ادبيات شاهديم که ميراثي از گذشته داريم و خيلي مناسب است که اين ميراث را مورد بازشناسي قرار بدهيم. البته نظام دانشگاهي در اين دورﻩ ويژگي خاصي دارد و آن اين است که خودش را متکفّل اين ﻣﻲداند که عموم مردم را با زبان ساده با اسلام آشنا کند. ضمناً نسل اول نظام دانشگاهي به دنبال اين بوده است که اطلاعات ديني مردم را از اطلاعات شنيداري و منبري به اطلاعات مکتوب و نوشتاري تبديل کند. اين ويژگي ها را کاملاً در فعاليت هاي نسل اول ﻣﻲبينيم، ولي نسل اول با توجه به سرخوردگي هاي بعد از جنگ جهاني دوم يک نسل کاملاً سنت گراست و ما اين نسل را به عنوان نسلي که به دنبال بازانديشي ديني و به دنبال رفورم و اين ها باشد ﻧﻤﻲشناسيم. بنده،مقوﻟﻪهايي را که اين نسل دربارة آن کار کردند در چند قسمت تقسيم کردم که اشارﻩاي گذرا به آن خواهم داشت. مقوله اول تفسير است که ما دو نوع نگاه به تفسير را در نسل اول مشاهده ﻣﻲکنيم.
يکي اينکه افرادي مستقيماً درگير با تفسير شدند و سعي کردند تفسيري به زبان فارسي و ساده براي عموم مردم فراهم کنند که به مقتضاي نيازهاي اين نسل باشد. دوم احياي تفسيرهائي است که از قبل به زبان فارسي وجود داشته و ﻣﻲشد آﻥها را فهميد و بنابراين ارائه آﻥها و ترويج آﻥها ﻣﻲتوانست راه خوبي براي آشنا کردن عموم مردم با تفسير باشد. از نوع اول رساله هايي که در تفسير نوشته شده ﻣﻲتوانيم از تک نگاريهاي تفسيري، در تفسير سورة حمد، تفسير سورة توحيد، تفسير آية نور از استاد محمد سنگلجي، استاد دانشکدة حقوق نام ببريم که عموماً يک رويکرد خداشناسي دارد و مطلقاً همان ديدگاه هائي است که در تفاسير معتبر شيعه از قبل مطرح بوده و ايشان سعي کرده است فقط آن را به زبان فارسي و به نحو قابل فهمي براي مردم آن عصر ارائه کند. اثر ديگر کتاب شگفتي هاي آفرينش از احمد ترجاﻣﻲزاده، استاد دانشکدة ادبيات دانشگاه تبريز است که تفسير جزء ﺳﻲام قرآن به زبان فارسي و با يک رويکرد امروزي است. در همين دوره بايد از آثار تفسيري مرحوم راشد نام برد که در واقع قسمت هائي از آن هم بعدها به صورت مکتوب به چاپ رسيد و در آن زمان به صورت شفاهي به عنوان سلسله سخنراني ارائه ﻣﻲشد. تفسير سورة حمد، تفسير سورة يس و تفسير موضوعي مسألة ايمان در قرآن از دکتر محسن شفائي از جمله مواردي است که نشان ﻣﻲدهد در آن زمان کوشش هائي به زبان فارسي در اين جهت صورت ﻣﻲگرفته است. همزمان با اين مسأله ها شاهد تحقيق و تصحيح ميراث تفسيري فارسي هستيم که از نمونه هاي آن بايد به تفسير کشف الاسرار اشاره کنيم که به کوشش مرحوم علي اصغرحکمت منتشر شد و مرحوم حکمت افرادي را تشويق کرد به اينکه کتاب هاي تفسير را چاپ و منتشر کنند. در همان زمان است که تفسير ابوالفتوح رازي به همت استاد الهي قمشه اي، تفسير گازور به همت مرحوم جلال الدين محدث، تفسير ابوالفتوح رازي، تفسير منهج الصادقي و خلاصة المنهج به همت مرحوم ابوالحسن شعراني به چاپ رسيد. وقتي ما اين اطلاعات را در کنار همديگر قرار ﻣﻲدهيم و در قالب يک نسل آن درتعريف ﻣﻲکنيم ﻣﻲتوانيم کاملاً احساس بکنيم که چگونه اين نسل اهتمامي داشتند بر اينکه اين تفاسير را که همه به فارسي نوشته شده زنده کنند و در دسترس عموم قرار دهند. علاوه بر تفسير، مسأله ترجمه دومين مقوﻟﻪاي است که ذهن علماي دانشگاهي اين دوره را به خود جلب کرده است. البته منظور ما از علماي دانشگاهي در اين دوره، اغلب علمائي بودند که در حوزه تحصيل کرده بودند و تدريس آﻥها در دانشگاه بود. طبيعي است که چون دربارة نسل اول صحبت ﻣﻲکنيم به ندرت افرادي را مشاهده ﻣﻲکنيم که خودشان داراي تحصيلات دانشگاهي بوده باشند. از کوشش هاي انجام شده در جهت ترجمه قرآن در اين دوره ﻣﻲتوانيم به ترجمة استاد الهي قمشه اي به زبان فارسي، و ترجمة استاد فروزان فر به زبان فارسي اشاره بکنيم که ترجمة فروزان فر هيچ وقت به صورت کامل چاپ نشد. همزمان با اين فعاليت ها کوشش هائي از همان نسل اول درخصوص قرآن شناسي صورت ﻣﻲگيرد و اينکه لازم است برخي اطلاعات پيراموني راجع به علوم قرآني در اختيار عموم مردم گذاشته شود. از نمونه هاي اين ها ﻣﻲتوانيم ازکتاب «امثال قرآن» مرحوم علي اصغر حکمت، اسلام و قرآن که يک معرفي عمومي در مورد جايگاه قرآن در زندگي يک فرد مسلمان و در دين اسلام هست از مرحوم حسينعلي راشد و چند اثر ديگر در همين دروه نام ببريم. در نسل اول تنها کاري که در زمينة قرآن شناسي صورت گرفته و در آن از روشي استفاده شده که معهود و شناخته در بين کتب علوم قرآني نبوده است و به نظر جديد ﻣﻲرسد، کتاب «سير تحول در قرآن» از مرحوم مهندس بازرگان هست که اولين چاپ آن در سال 1345 ﻫ.ش صورت گرفته و دقيقاً به همين دليل است که ما آن را حاصل اتفاقاتي ﻣﻲدانيم که در نسل اول رخ داده است.
نسل دوم، نسل زمينه ساز انقلاب، نسل بسيار پر اهميتي است و در اهميت آن همين بس که شخصيتي همانند شهيد مطهري از شخصيت هاي بسيار فعال در اين نسل است. اوج فعاليت اين نسل، دﻫﻪهاي 1340 و 1350 است. در اين دوره، نفوذ فرهنگ غربي در ايران از يک طرف و نفوذ افکاري مانند مارکسيسم و ماترياليسم از طرف ديگر از جمله مشکلاتي است که در واقع دلسوزان فرهنگ اسلامي با آن مواجه بودند و از طرفي مجبور بودند با اين جبهه و از طرفي ديگر با آن جبهه در کشاکش باشند و پاسخگوي ابهامات و شبهه هائي باشند که در اين دو جبهه مطرح بود. در سال 1342 ما شاهد قيام 15 خرداد بوديم و اين دوره، دوره اي است که ما شاهد يک شکوفائي اسلام گرائي هستيم. در واقع اسلام گرائي در ايران از دهة 1340 به بعد رو به افزايش گذاشته و به يک معنا انقلاب اسلامي از همان زمان آغاز شده است. اين طبيعتاً تأثير خودش را در حوزة مطالعات قرآني هم گذاشته است. همزمان وجود رايزني هاي فرهنگي کشورهاي غربي در ايران، توسعة فعاليت هاي فرهنگي کشورهاي غربي در ايران و ورود تحصيلکردگان غربي به نظام دانشگاهي ايران هم از جمله مواردي است که چالش ها را تشديد ﻣﻲکند. نکتة ديگري که در اين دوره بايد به آن توجه کنيم اين است که آن موج انتقادي از غرب که از سال 1320 در ايران هستههاي اصلي اش به وجود آمده، در اين دوره به تدريج اهميت بيشتري پيدا کرده است. از نمونه هاي آن کتاب غرب زدگي از جلال آل احمد است. اين انتقاد از غرب را ما در موارد ديگري مثل اثر دکتر شريعتي و آثار شادمان و ديگران نيز ﻣﻲتوانيم مشاهده کنيم.
اين روند نشان ﻣﻲدهد که خود دانشگاهيها هم وارد حوزة انتقاد از غرب شدﻩاند و اين مسأله صرفاً به کساني که تحصيلات سنتي و کلاسيک دارند، محدود ﻧﻤﻲشود. از جمله مقوﻟﻪهائي که در اين دوره ها با آن مواجه ﻣﻲشويم، مسأله تفسير است که اهميت به سزائي در بين علماي نظام دانشگاهي پيدا ﻣﻲکند. هم تفسيري ترتيبي و هم تفسير موضوعي هر دو در اين دورﻩ مورد توجه است. در صدر جدول بايد از شهيد مطهري نام ببريم که تفسيرهاي متعددي داشتند بر سورﻩهاي مختلف قرآن کريم به صورت خطابه و سخنراني و الان به صورت پياده شده در اختيار دوستان هست. از جمله تفسيرهاي موضوعي مانند مسأله فطرت در تفسير آية فطرت، مسأله پيامبر اُمّي در تفسير مربوط به آيات اُمّي بودن رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و مسأله ختم نبوت. از تفسيرهاي ترتيبي در اين دوره ﻣﻲتوانيم به تفسير سورة توحيد از مرحوم سيد جلال الدين آشتياني اشاره کنيم که مربوط به همين دوره است. همچنين تفسير جزء 30 از استاد ابوالفضل مير محمدي از اساتيد دانشکدة الهيات، تفسير گستردﻩاي بر قرآن از دکتر محمود راميار، اساتيد دانشکدة الهيات مشهد و تفسير 7 جلدي انوار العرفان از دکتر ابوالفضل داور پناه، دکتر فلسفه از جمله تفسيرهاي ترتيبي است که در اين دوره نوشته شده است. اما تفسير موضوعي به اقتضاي زمان در اين دورﻩ مورد توجه بيشتري قرار گرفته و در واقع بيشتر گرايش دانشگاهي ها در اين دوره به تفسير موضوعي است. افزون بر نمونه هائي که از استاد شهيد مطهري عرض کردم، روح القرآن از دکتر محمد جواد مشکور، در تفسير آيات توحيد و تفسير آيات مربوط به کرامت انسان، مقام زن در قرآن ونهج البلاغه از مرحوم جواد مصطفوي استاد دانشکدة الهيات مشهد، اخلاق از نظر قرآن از مرحوم دکتر جعفر شعار استاد دانشگاه تربيت معلم، اخلاق و انسان از ديدگاه قرآن از مرحوم دکتر رجبعلي مظلومي استاد دانشکدة ادبيات دانشگاه تهران، آثار متعدد در تفيسر موضوعي با موضوعات توحيد، خداشناسي، شناخت حق و باطل در قرآن، حضرت مسيح در قرآن، حج در قرآن و ربا در قرآن از شهيد بهشتي، آيات اصول اعتقادي قرآن از دکتر محمد مفتح استاد شهيد دانشکدة الهيات دانشگاه تهران، سيماي زمامداران دادگستر و ستمگر در قرآن از دکتر محمد مهدي رکني استاد دانشکدة ادبيات دانشگاه مشهد و نمونههاي ديگر که همه نشان دهندة توجه ويژة علماي دانشگاهي اين نسل به مسأله تفسير قرآن است.
با کمال تعجب در مقولة ترجمة قرآن ما در اين دوره با يک اُفول ناگهاني مواجه هستيم. تمام انتظارات ما در اين دوره به هم ﻣﻲريزد. ما در اين دوره يک ترجمة مهم فارسي داريم توسط استادان دانشگاه از مرحوم جلال الدين مصطفوي استاد دانشکدة ادبيات دانشگاه تهران. در اين دوره در محافل دانشگاهي ترديدي به وجود آمده در مورد اينکه آيا اساساً ترجمة فارسي روش موفقي در ارائه قرآن به محافل عمومي هست يا خير و از همه جالب تر نوشتهاي با عنوان اينکه آيا قرآن ترجمه پذير است از استاد محمد باقر محقق استاد دانشکدة الهيات دانشگاه تهران که در سال 1360 منتشر شده و مربوط به همين نسل است و نشان دهندة ترديدي است که در اين نسل دربارة ترجمه پذيري قرآن وجود دارد. از جمله موارد جالبي که ما در نسل دوم با آن مواجه ﻣﻲشويم و در هيچ کدام از نسل هاي ديگر وجود ندارد، توجه ويژه به احکام قرآن است.
به نظر ﻣﻲرسد در اين دوره، گرايشي به وجود ﻣﻲآيد در استادان دانشگاهي مبني بر اينکه مسألة احکام قرآن را به نحوي فارسي و روان در اختيار عموم مردم قرار دهند. احکام قرآن از دکتر محمد خزائلي دکتر حقوق، حقوق مدني زوجين در قرآن رسالة دانشگاهي استاد محمد باقر محقق، آيات احکام از دکتر ابوالقاسم گرجي، ترجمه و تلخيص «زُبدة البيان» مقدس اردبيلي از دکتر سيد جعفر سجادي از اين نمونه است که نشان ﻣﻲدهد ما ناگهان با يک موج مواجه هستيم و يک «قضيةٌ في واقعة» نيست. به نظر ﻣﻲرسد يک دفعه استادان دانشگاه به اين نکته توجه ﻣﻲکنند که بايد آيات الاحکام به زبان فارسي روان به عموم مردم معرفي بشود. مطالعات مربوط به قرآن شناسي و جايگاه قرآن در اين دوره، دو محور اصلي دارد. يک محور مسير بازانديشي و اصلاح طلبي در حوزة مسائل اسلامي است که شاخص آن شهيد مطهري است و در آثارش به خصوص آشنائي با قرآن نمونة معرفي مجدد قرآن به محافل فارسي زبان وجود دارد و در حوزﻩهاي موازي آن، ما با پديدة تاريخ قرآن در اين دوره مواجه هستيم. به شکل متعدد در اين دوره استادان دانشگاه به سمت تأليف تاريخ قرآن روي ميآورند. گمانشان بر اين است که تاريخ قرآن بهترين راه شناساندن قرآن به عموم مردم است. يکي از مسائلي که در اين دوره با آن مواجهيم و در نسل قبلي ديده ﻧﻤﻲشود، روش شناسي فهم عمومي قرآن است. اينکه اگر عموم مردم بخواهند خودشان قرآن را بخوانند و مورد تدبر قرار بدهند، روش کار چه باشد؟ برنامه ايمان آوردﻩها يا به گفتار قرآن بيانديشيم از آقاي علي گلزادة غفوري و دکتر حقوق، روش برداشت از قرآن از شهيد بهشتي و روش بررسي قرآن در دورة تبيين ايدئولوژي از دکتر شريعتي، نمونة پرداخت به اين مسأله در يک دوره به صورت متمرکز است.
نسل بعد از انقلاب يعني نسل سوم، اوج فعاليت خود را در دﻫﻪهاي 1360 و 1370 داشتند. در اين دوره طبيعي است که قرآن کريم به عنوان منشور انقلاب اسلامي و منشور جمهوري اسلامي در رأس اهميت قرار گرفته است و اصلاً جاي سؤال ندارد که چرا در اين دوره ميزان توجه به قرآن افزايش پيدا ﻣﻲکند. گرايش به خود و اينکه ما فريفتة ديگران نباشيم در اين دوره مجدداً افزايش يافته و اهميت بيشتري پيدا کرده است. در اين دوره توجه و فريفتگي به علم غربي کاهش پيدا کرده، همچنين تأثير مستقيم ازعلوم انساني غرب کاهش يافته و در حد وسيعي کتب اسلامي چاپ شده است. بسياري از کتاب هائي که قبلاً اصلاً در دسترس نبودند يا به صورت خطي بودند وکتابخانه هاي تخصصي در حوزة مسائل اسلامي گسترش وسيعي پيدا کردند. دانشکدﻩها به مسائل الهيات بيشتر توجه کردند و خيلي از دانشکدﻩهائي که قبلاً الهيات و گروه علوم قرآني نداشتند، در اين دوره به وجود آمدند. دانشگاه امام صادق (عليه السلام) نيز محصول همين دوره است. نياز به روش و تدوين روش ها از جمله ويژگي هائي است که ما در نسل سوم با آن مواجهيم. تفسير ترتيبي قرآن در اين دوره با وجود اينکه وجود دارد اما خيلي محدود است و اندک. و من ديگر به مواردش ﻧﻤﻲپردازم. تغيير موضوعي قرآن از جمله مواردي است که با تلاش استادان دانشگاه در اين دوره کثرت پيدا ﻣﻲکند. ترجمة فارسي قرآن در اين دوره رونق بسيار وسيعي گرفته و از طرف استادان دانشگاه، شاهد ترجمه هاي متعدد قرآن به زبان فارسي هستيم. حتي استادان دانشگاه ايراني در اين دوره به ترجمه هاي غير فارسي هم روي آوردند.
چنان که ما ﻣﻲتوانيم به ترجمة انگليسي دکتر مهدي گلشني براساس اصلاح ترجمة شاکر و ترجمة فرانسة دکتر جواد حديدي اشاره داشته باشيم. جريان ترجمه شناسي قرآن نيز در اين دوره به وجود آمده که از نمونه هاي آن ﻣﻲتوانيم به کتاب ترجمه هاي قرآني دکتر آذرنوش اشاره کنيم. در حوزة جايگاه قرآن و قرآن شناسي، آن دو شاخة انديشة ديني و تاريخ قرآن در اين دوره وجود دارد. مجدداً در حوزة چيستي قرآن وچگونگي فهم قرآن هم کوشش هائي در اين دوره در حوزﻩهاي دانشگاهي صورت گرفته که عمدتاً متکي بر مباحث کلامي جديد، فلسفة دين است و در حوزة تاريخ قرآن همچنان فعاليت ادامه پيدا کرده است. استادان اين دوره، حرکتي را که در نسل قبل در حوزة تاريخ قرآن آغاز شده بود ادامه دادند. در حوزة روش شناسي فهم عمومي قرآن از نمونة کارهائي که در اين دوره صورت گرفته، تحليل مفهومي قرآن از دکتر حسن حبيبي، نظم قرآن از مهندس عبدالعلي بازرگان و کاوشي مقدماتي در زمينه متدولوژي تدبر در قرآن از ايشان است که ﻣﻲتوانيم به آن اشاره کنيم. در عين حال که در اين دروه ما شاهد شکل گيري کتاب هاي جدي ديگري هستيم که به دنبال ارائه يک روش شناسي فهم قرآن مبتني بر اصول تفسير و مباني سنتي و کلاسيک بودند. از نمونه هاي آن به جزوه مختصر، اما مهمي تحت عنوان روش هاي تفسير قرآن از دکتر سيد جعفر سجادي و مباني و روش هاي تفسير قرآن از استاد عباسعلي عميد زنجاني ﻣﻲتوانيم اشاره بکنيم.
ضمناً در نسل دوم و نسل سوم يکي از ويژگي هاي مشترک، پرداختن به نوشتن دانشنامه ها و فرهنگ هائي براي قرآن کريم است. از ديگر ويژگي هاي نسل سوم که در نسل هاي قبلي به صورت جدي ديده ﻧﻤﻲشود پرداختن به تأثير قرآن کريم در ادبيات فارسي است. در پايان، من يک جمع بندي عرض ﻣﻲکنم. در حوزة تفسير قرآن، نسل اول بيشتر به تفسير سوره اي و احياي تفاسير قديم پرداخته اند. نسل دوم بيشتر به تفسير موضوعي روي آوردﻩاند و در نسل سوم اندکي تفسير ترتيبي و همچنان بيشتر تفسير موضوعي مورد توجه بوده است.
نتيجه اي که از اين مسأله ﻣﻲتوانيم بگيريم اين است که تفسير موضوعي از اقتضائاتي بوده که در عصر حاضر دائماً نياز به آن رو به رشد بوده است. در نسل چهارم که ما آن را بر اساس رساله هاي دکتري و فوق ليسانس ﻣﻲتوانيم ارزيابي کنيم، تفسير موضوعي بسيار اوج گرفته و منحني اش به شدت به سمت بالا رفته است. ترجمة قرآن در نسل اول در حد محدود انجام شده، در نسل دوم عملاً تعطيل شده و در نسل سوم ناگهان رو به اوج گذاشته است. به نظر ﻧﻤﻲرسد در نسل چهارم ما مجدداً شاهد اوج گرفتن ترجمه هاي قرآن باشيم. در نسل چهارم پيش بيني بنده اين است که ما بيشتر با نقد ترجمه هاي قرآن مواجه هستيم. کمتر کسي به دنبال اين است که در کنار ترجمه هاي موجود باز ترجمه هاي جديدي را اضافه کند و بيشتر افراد در مسير اصلاح ترجمه هاي موجود و نقد آﻥها حرکت خواهند کرد. در حوزة قرآن شناسي، تاريخ قرآن در نسل اول به صورت محدود و در نسل دوم و سوم به صورت گسترده مطرح شده، اما تصور بنده اين است که ما در نسل چهارم در زمينة تاريخ قرآن، مطالعات را خيلي وسيع نخواهيم ديد. به نظر ﻣﻲرسد مطالبي که در اين مورد گفتني بوده گفته شده است و خيلي حرف تازﻩاي در اين مورد در نسل بعدي براي گفتن وجود نخواهد داشت. روش فهم عمومي قرآن در نسل اول وجود ندارد، در نسل دوم بيشتر رويکرد اصلاح طلبي دارد، در نسل سوم، هم رويکرد اصلاح طلبي و هم رويکرد سنتي دارد و در نسل چهارم به نظر ﻣﻲرسد هر دو رويکرد امکان ادامه يافتن خواهد داشت. آثار کمکي مانند فرهنگ ناﻣﻪها از جمله مواردي است که در نسل اول ديده ﻧﻤﻲشود، در نسل دوم و سوم رو به افزايش داشته است و پيش بيني ﻣﻲشود در نسل چهارم همچنان افزايش آن بيشتر باشد.
3546 بازدید
جايگاه علوم قرآني و حديث در نظام دانشگاهي ايران - بخش اول
پاکتچي
مقدمه: