قرآن كتاب زندگى است و آموزه هاى آن در جاريِ زمان رهگشايِ راهيانِ حق و رهروانِ صدق و صداقت.
انسانِ مؤمن, موضع ها, حركت ها, نشاط ها, كين ها و مهروزى هايش را بايد با آموزه هايِ الهى بسنجد و (ره چنان رود) كه آيات الهى بدو نشان مى دهد و برايِ او چگونگى هايش را رقم مى زند. قرآن برنامه حركت, آيين نامه سلوك فردى و اجتماعى و قانون انقلابى است. بنيادگر و ويران گر كه نظام جاهلى و آيين برخاسته از معيارهايِ شرك آلود را ويران ساخته, نظامى الهى ـ انسانى شايسته شأن و منزلت الهى انسان بنياد نهاد.
قرآن (تنزيلى) دارد و (تأويلى). حضرت باقرالعلوم(ع) فرمود: ظهره تنزيله وبطنه تأويله, منه ما قد مضى ومنه ما لم يكن يجرى كما تجرى الشمس والقمر…; ظاهر قرآن (تنزيل) آن و باطنش (تأويل) آن است. برخى از مصاديق تأويلى گذشته و برخى تحقق نيافته, قرآن چونان آفتاب و ماه در جريان است.1 و فرمود: (ظهر) قرآن كسانى هستند كه قرآن درباره آنها نازل شده است و بطن آن, كسانى هستند كه به شيوه آنان رفتار مى كنند. آنچه درباره آنان نازل شده است درباره اينان نيز صدق مى كند.2 بدين سان آيات الهى با (تنزيلش) در روزگار نزول تاريكزار آن روزگاران را روشن مى كرد. گره هاى فكرى, اعتقادى, فرهنگى و اجتماعى مردمان را مى گشود, و آنان را در مسير زندگانى از بن بست مى رهانيد و چنين است جايگاه آموزه هاى قرآن براى همگان در درازناى تاريخ و گذرگاه زمان با (تأويل) و تطبيق مفاهيم والاى قرآنى بر آنچه مى گذرد و ديدن حوادث را در آينه قرآن, و پاسخ گرفتن از آموزه هاى الهى درباره چندى و چونى موضع ها, حركت ها, انديشه ها و….
به ديگر سخن, آموزه هاى الهى و معارف قرآنى و رهنمودهاى وحيانى (فراتاريخى) است; گو اين كه براى فهم آن و چگونگى هايش بايد بدان (تاريخى) نگريست, اما پس از فهم (نص) و (حادثه) و پيوند (نص) و (حادثه) و يا (فضاى فرهنگى و…) روزگاران با تأمل در چگونگى پيوند ياد شده و تجريد ويژگى هاى (حادثه) و مقتضيات (فرهنگ زمانه) بايد به پيام فراتاريخى (نص) دست يافت. اين تلاش فكرى و تعامل با (نص) گو اينكه دشوار, دقيق و باريك است, اما نكته آموز, تنبه آفرين است و كارآمد.
امامان(ع) در چگونگى بهره ورى از معارف قرآن و آموزه هاى وحيانى آن از جمله شيوه هاى كارآمد و ارجمندى كه بدان تأكيد ورزيده اند, همانا نكته ياد شده است. اكنون تنها يك مورد را بياوريم و بحث را پى بگيريم. على(ع) در هنگامه نبرد با (قاسطين) در شناسايى و شناساندن جايگاه نيروهاى آن آوردگاه, آيات الهى را برخوانده و با تكيه به آموزه هاى وحيانى صف هاى گونه گون را باز شناسانده است. آياتى كه امام(ع) بدان استناد مى كند و در آينه آن چگونگى جريان شكل گرفتن آن روز را مى نماياند, به ظاهر پيوندى با حادثه ندارد, اما امام(ع) از يك سوى با تكيه به اين آيات, واقع صادقِ دو اردوگاه را نمايانده و از سوى ديگر شيوه اى كارآمد از بهره گيرى از آيات الهى را برنموده است.
آن بزرگوار نيروهاى لشكرش را براى نبرد با معاويه بسيج كرد و در ضمن خطبه اى بلند فرمود: هان مسلمانان, در جهاد با معاويه ستم پيشه و بيعت شكن و ياران ستم گسترش بكوشيد و به آنچه از كتاب الهى مى خوانم, گوش فرادهيد و پند گيريد. از مواعظ الهى سود جوييد و از گناهان دور باشيد. خداوند با گزارش چگونگى زندگانى امت هايى ديگر, شمايان را پند داده است. آن گاه قرائت فرمود: الم تَرَ الى المَلأ مِن بَنى اسرائيل مِن بعد موسى اذ قالوا لنَبى لهم أبعث لنا مَلكاً نُقاتل فى سبيل الله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الاّ تُقاتلوا قالوا و ما لَنا الاّ نُقاتل فى سبيل الله وقد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا فلما كتب عليهم القتال تولّوا الاّ قليلاً منهم والله عليم بالظالمين* وقال لهم نبييهم انّ الله قد بعث لكم طالوت مَلكاً قالوا اَنّى يكون له المُلك علينا ونحن احقُّ بالملك منه ولم يؤتَ سعة مِن المال قال انّ الله اصطفاه عليكم وزاده بسطة فى العلم والجسم والله يُؤتى ملكه من يشاء والله واسع عليم. (بقره, آيه 246ـ247)
(آيا آن گروه از بنى اسرائيل را پس از موسى نديدى كه به يكى از پيامبران خود گفتند: براى ما پادشاهى نصب كن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد كه اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سرباز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالى كه ما از سرزمينمان بيرون رانده شده ايم و از فرزندانمان جدا افتاده ايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد, جز اندكى, از آن روى برتافتند. خدا به ستمكاران آگاه است.)
(پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهى هستيم و او را دارايى چندانى نداده اند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده و بر دانش و توان او بيفزوده است, و خدا پادشاهيش را به هر كه خواهد دهد كه خدا در برگيرنده و دانا است.)
هان مردم در اين آيات شما را عبرت است تا بدانيد كه خداوند خلافت و حكومت را پس از پيامبران در خاندان آنها نهاده و طالوت را با افزودنى در توان و علمش زبده گزينى كرده و بر ديگران برترى بخشيده است. اكنون يكى بنگريد! آيا خداوند بنى اميه را بر بنى هاشم برگزيده و معاويه را در دانش و توان بر من برترى داده است؟ بندگان خدا, تقوا پيشه كنيد و در راه خداوند, پيش تر از آن كه به خشم خداوند گرفتار آييد, جهاد كنيد.3 على(ع) با اين بيان, جايگاه امامت را نشان داده و آيات الهى را در گستره زمان تفسير مى كند و از آنچه درباره امت هاى پيشين است, بهره مى گيرد و ويژگى هاى رهبرى را براساس آيات الهى رقم مى زند.4 اين گونه روشنگرى ها در حقيقت تطبيق دقيق مفاهيم قرآنى بر جارى هاى زمان و به ديگر سخن تأويل راستين قرآن كريم است كه در كلام معجزشيَم رسول الله(ص) درباره على(ع) آمده بود كه (على بر تأويل قرآن مى جنگد بدان سان كه من بر تنزيل قرآن نبرد كردم.)
اكنون با اين نگاه برآنيم تا آوردگاه (طف) را در آينه قرآن بنگريم و چگونگى (صيرورت) انسان را در اين هنگامه شگرف در نگاه قرآن بازكاوييم. به ديگر سخن چگونگى انديشه ها, آرمان ها, جهت گيرى هاى دوسوى آن اردوگاه را چونان نمونه اى عينى و واقعى برايِ (آيات الهى) بررسى كنيم.
*
بسم الله الرحمن الرحيم والتين والزيتون وطور سنين, وهذا البلد الأمين. لقد خلقنا الأنسان فى احسن تقويم. ثم رددناه اسفل سافلين. الاّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون.
(به نام خداوند مهرگسترِ مهربان. سوگند به انجير و زيتون. سوگند به كوه سين و قسم بدين شهر بى ترس و بيم, محققا آدمى را در نيكوترين نگاشتى (تصوير و تعديلى) آفريديم. باز پس او را به پست منازل بازگردانديم مگر آنان كه گرويدند و كارهاى شايسته كردند پس ايشان راست مزد بى منت.)5 سوره با آياتى اندك و سوگندهاى تنبه آفرين, آهنگ آن دارد كه نشان دهد انسان به لحاظ ساختار ظاهرى و امكانات معنوى, خلاقيت ها, استعدادها, زمينه ها, به گونه اى است كه در جهت رشد, تعالى و اوج گيرى تا بدان جا مى تواند اوج گيرد كه (به جز خدا نبيند) و از سوى ديگر چون از سير فطرت جدا شود و در حركت پر شتاب جهت گيرى را عوض كند و در مسير مخالف مقتضاى فطرت پيش رود چنان سقوط مى كند و به زشتى ها و پلشتى ها دچار مى گردد كه در تصور نمى گنجد.6 قرآن كريم اين حقيقت والا را پس از سوگندهاى مكرر با دو آيه (لقد خلقنا الأنسان فى احسن تقويم, ثم رددناه اسفل سافلين) نشان داده است.
اكنون تفسير اين دو آيه را درباره انسان در نگاه مفسران بنگريم و آنگاه در پرتو معناى به دست آمده مقصود را در اين مقال بكاويم.
(انسان) در نگاه قرآن چگونه موجودى است؟ آموزه هاى قرآنى شخصيت انسان را چگونه تبيين مى كنند؟ و بالاخره (انسان) قرآنى چگونه انسانى است؟ زشت يا زيبا؟ از متفكر بى بديل تاريخ معاصر و مفسر فقيد, شهيد آيةاللّه مطهرى بشنويم: قرآن, انسان را مدح ها و ستايش ها كرده و هم مذمت ها و نكوهش ها نموده است. عالى ترين مدح ها و بزرگترين مذمت هاى قرآن درباره انسان است; او را از آسمان و زمين, از فرشته برتر و در همان حال از ديو و چهارپايان پست تر شمرده است. از نظر قرآن, انسان موجودى است كه توانايى دارد جهان را مسخّر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد و هم مى تواند به (اسفل سافلين) سقوط كند. اين خود انسان است كه بايد درباره خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايى خويش را تعيين نمايد.7 كلام استادانه شهيد (فضيلت) را شنيديم. استاد نگاه قرآن را به انسان به استوارى تبيين كرده اند و با اشاره اى در پايان سخن نشان داده اند كه قرآن كريم, اين حقيقت والا و اين آموزه بيدارگر را در جاى جاى آيات خود تبيين كرده و از جمله در سوره ياد شده و در آيه هايى كه آورديم.
مفسران سده هاى آغازين, آيات ياد شده را به گونه اى ساده و غالباً نشانگر چگونگى (خَلق) انسان و خلقت ظاهرى او تفسير كرده اند.8
ابوبكر بن طاهر شايد اولين كسى باشد كه مفهوم آيه را گسترانده و آن را شامل خرد, انديشه و… دانسته و در تفسير (احسن تقويم) گفته است:
يعنى آراسته شده به خرد, راه يافته به انديشه جداساز سره از ناسره, استوار قامت و مؤيد به امر الهى.9
پس از وى ماوردى در ميان مفسران, شايد از اولين كسانى باشد كه احسن تقويم را به برترى انسان بر ديگر موجودات در خردورزى و انديشه گر دانسته و اين احتمال را در كنار احتمالات ديگر ياد كرده است.10 ثعلبى نيز آنچه را از ابوبكر بن طاهر11 گزارش كرديم, آورده است12. ابن عطيه نيز اين معنا را به نقل از ابوبكر بن طاهر و با استناد به گزارش ثعلبى نقل كرده است.13 اما متأخران از مفسران با نگاهى ژرف تر به آيه نگريسته و با توجه به آهنگ كلى سوره و آيات پيشين و پسين, نكات ارجمندى را در تفسير آيه آورده اند.
ابى السعود گفته است: خداوند, انسان را موزون, استوار و راست قامت, آفريده و ويژگى هاى دانش, حيات, قدرت, اراده, كلام, شنوايى و بينايى و ديگر ويژگى هاى والايى را كه نمونه و نمادى از صفات سبحانى است در نهاد انسان قرار داده است. از اين حقيقت برخى از عالمان با حديث قدسى مشهور (خلق آدم على صورته) ياد كرده اند. وى آنگاه به تفصيل چگونگى اتصاف انسان به اين صفات و تأثير آنها را در اوج گيرى انسان به مراحل والاى معنوى و الهى تبيين كرده و در پرتو اين درايت چگونگى سقوط انسان به (حضيض زشتى ها را چون از مقتضاى اين ويژگى هاى روى برتابد نيز نشان داده است.14
عبده نيز با اشاره با آوردن آنچه از ابى السعود آورديم, تأكيد كرده است كه (سوگندهاى) آغاز سوره براى توجه دادن انسان به اين جايگاه بلند و امكانات گسترده و زمينه هاى مساعد براى رشد و تعالى است, و تكيه بر (اسفل سافلين) نيز از آن روى است كه انسانِ روى برتافته از (فطرت پاك) و روى آورده به تباهى و فساد به لحاظ بهره مندى از استعداد و امكانات ويژه و به كارگيرى آن در جهت تباهى و سياهى, در حركت در جهت زشتى و پلشتى نيز بسى فراتر آن چيزى است كه حيوانى به مثل در درندگى و شهوت رانى و… حركت كند.15 سيد قطب ابتدا به تبيين آهنگ كلى سوره مى پردازد و تصريح مى كند كه حقيقت بنيادين كه سوره آن را طرح كرده است, توجه دادن انسان به فطرت استوار و الهى او است, و زمينه تعالى وى با ايمان به كمال والايى كه براى او رقم خورده است و آنگاه تنبه به اين كه چون از آن جهت و مكانت به انحراف كشيده شد, به چه جايگاهى سقوط خواهد كرد. آنگاه در تفسير آيه مى نويسد: خداوند هر آنچه آفريد زيبا آفريده است. بدين سان تخصيص انسان به (حسن تركيب), (تقويم) و… در اينجا نشانگر عنايت ويژه خداوند به اين آفريده است. اين عنايت الهى در زيبايى جسمانى, و خرد بى مانند و روح و معنويت شگفت او تبلور يافته است, … او آمادگى آن را دارد; حركت در مسير فطرت الهى از جايگاه فرشتگان فراتر رود… و نيز چون وارونه گردد و در مسير متضاد با اقتضاى فطرتش حركت كند, به زشت ترين و هولناك ترين جايگاه سقوط كند و از (حيوانات) پست تر شود… (رسيدن به جايگاهى والاتر از جايگاه فرشتگان) و (سقوط به زشت ترين و پست ترين مراحل وجودى) فرجام نقطه نهايى در حركت است, استوارى بر فطرت و كمال بخشى بدان ب