ممنوعيّت تبعيض و مزاحمت در جهان از ناحيه قدرتمندان‏

پدیدآوراحمد بهشتی

نشریهمکتب اسلام

شماره نشریه12

تاریخ انتشار1388/10/14

منبع مقاله

share 949 بازدید
ممنوعيّت تبعيض و مزاحمت در جهان از ناحيه قدرتمندان‏

احمد بهشتى‏
وظيفه انسان در برابر هستى (7)

طبق منطق قرآن، مواهب و نعمتهاى زمين، متعلق به همه بشريت است و اختصاص به نسلى ندارد، بلكه همه نسلهاى موجود و آينده در آن سهيم و شريك‏اند و هيچ‏كس نبايد ديگران را از اين حقوق الهى خود، محروم گرداند ولى متأسفانه در نظام بى‏نظام دنياى كنونى، عدالت و قانون حاكم نيست و شاهد مزاحمتها و ممنوعيت‏ها و تبعيض‏هاى فراوان از ناحيه قدرتمندان جهان هستيم.

مواهب عمومى خداوندى

جهان خلقت - ومخصوصاً عالم كون و فساد - همچون سفره گسترده‏اى است كه همه انسانها، بلكه حيوانات بايد از آن بهره گيرند و استفاده انسان از گوشت و پوست و پشم و موى و شير برخى از حيوانات، تحت شرايط و ضوابطى، مجاز است. چنانكه حيوانات نيز - بعضاً - حيوانات ديگر را شكار مى‏كنند و گوشت آنها را مى‏خورند.
انسان حق دارد و مجاز است كه از زمين و فضا و دريا و هرچه در آنهاست، استفاده كند. قرآن كريم مى‏فرمايد:
«هو الّذى خَلَقَ لَكُمْ ما فى‏الارْضِ جَميعَاً...»(1).
«اوست كه همه آنچه را كه در زمين است، براى شما آفريده است».
و نيز مى‏فرمايد:
«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ و الاِنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا مِنْ اَقْطارِالسَّمواتِ و الارْضِ فانْفُذوا لا تَنْفُذونَ الّا بِسُلطانٍ»(2).
«اى گروه جن و انس، اگر مى‏توانيد از اقطار آسمانها و زمين بگذريد، جز با سلطه و قدرت، نمى‏توانيد بگذريد».
در حقيقت، هيچ‏يك از جن و انسان نمى‏توانند از مرزهاى آسمان و زمين بگذرند، مگراينكه قدرت داشته باشند و البته خداوند چنين قدرتى به آنان نداده است. چنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام در دعاى كميل مى‏فرمايد:
«وَ لا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكومَتِكْ».
«فرار از حكومت تو ممكن نيست».
اگرچه برخى، آيه فوق را به معناى مسافرتهاى فضايى گرفته‏اند، ولى با توجه به آيات قبل و بعد و برخى از روايات، آيه، مربوط به قيامت است. زيرا در آن روز، هيچ‏كس نمى‏تواند با خروج از مرزهاى آسمان و زمين، خود را از قلمرو حكومت خداوند، خارج سازد، چراكه چنين سلطه و قدرتى براى كسى نيست.
اگر هيچ‏كس قدرت خروج از مرزهاى آسمان و زمين را - اگر مرزى باشد - ندارد، ولى آيا قدرت جولان در قلمرو آسمان و زمين هم نيست. البته جنيان و شياطين قدرت چنين مانورى را ندارند. آنها به خاطر استراق سمع، شيطنت مى‏كردند و از اين كار منع شدند.
«لا يَسَّمَّعُونَ إلَى المَلأِ الأَعْلى‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ»(3).
«[خداوند آسمان را از تسلط هر شيطان سركش محافظت فرموده‏] تا اسرار عالم بالا را استماع نكنند و از هر سوى، به قهر رانده مى‏شوند».
ولى انسانها با داشتن اقتدار علمى و صنعتى، از هيچ‏گونه مانورى در قلمرو آسمانها و زمين منع نشده‏اند. قرائن و شواهد، گواه اين مدّعاست. اكنون عصر ما را عصر فضا مى‏نامند. بشر امروز، توانسته است تا اعماق آسمانها و تا ژرفاى درياها و اقيانوسها نفوذ كند و هنوز هم در خم يك كوچه است. به آيه زير بينديشيم:
«وَ الخَيْلَ والبِغالَ وَ الحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ(4)».
«خداوند اسب و استر و الاغ را براى سوارى و زينت شما آفريد و چيزهايى را كه شما نمى‏دانيد، خلق مى‏كند».
روزى كه آيه فوق نازل شد، جز اسب و استر و الاغ و شتر، چيزى براى حمل و نقل و سوارى در جاده‏ها و آباديها در اختيار بشر نبود. كشتى هم وسيله‏اى براى مسافرت و حمل و نقل دريايى بود. آنهم بسيار ساده و ابتدايى كه جز با بادبان و زور بازوى ملوان و پارو زدن كشتيبان حركت نمى‏كرد. امروز وسائلى براى مسافرت زمينى و دريائى و هوائى و فضائى ساخته شده كه در مخيّله بشر آن روز خطور نمى‏كرد. حتماً در آينده‏هاى دور و نزديك، چيزهايى ساخته مى‏شود كه در مخيّله بشر امروز خطور نمى‏كند. اين آيه شريفه، گوياى چنين حقيقتى است.
با اينكه آيه 29 سوره بقره -كه به آن اشاره شد- مواهب و نعمتهاى زمين را متعلق به همه بشريت اعلام كرده است و اختصاص به نسلهاى موجود ندارد، بلكه همه نسلهاى موجود و آينده در آن، سهيم و شريك‏اند و هيچ‏كس نبايد ديگران را از اين حقوق الهى خود محروم گرداند، ولى متأسفانه، در اين دنياى ظلم و ستم و استكبار، شاهد مزاحمتها و ممنوعيتهاى بسيار مى‏باشيم.

ضرورت جهاد و دفع فتنه‏

در نظام بى‏نظام دنياى كنونى، عدالت و قانون، حاكم نيست. هركس قلدرتر و زورگوتر است، گلويش براى بلعيدن قوت لا يموت مردم، گشادتر است. قلدرها و زورگوها با نصيحت و موعظه رام نمى‏شوند. البته اگر رام بشوند، به آنها كارى نيست ولى چون رام نمى‏شوند، چاره‏اى جز مبارزه و جهاد و به كف گرفتن سلاح گرم و سرد نيست. فتنه‏گر را بايد سركوب و فتنه را بايد ريشه‏كن كرد. بارِ اين وظيفه و مسؤوليت بر دوش همه انسانهاى مؤمن و دادجو و آزاده و پشتيبانِ مستضعفان و دشمن مستكبران، سنگينى مى‏كند و چاره‏اى جز به مقصد رسانيدن آن نيست. خداوند متعال فرمود:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى‏ لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ...»(5).
«با كفرپيشه‏گان جهاد كنيد، تا فتنه‏اى نباشد و دين، از آنِ خدا باشد».
مردم مؤمن، اهل فتنه نيستند. هرچه فتنه بوده، زير سر آنهايى بوده كه دانسته يا ندانسته به بيراهه رفته‏اند. اگر دين، خالص و يك دست و با يك قرائت صحيح و دقيق مطرح باشد، كسى را ياراى مزاحمت ديگران و ممنوع كردن آنها از حقوق خويش نيست.
اگر دين خدا حاكم باشد، نه تنها مسلمان كه غير مسلمان هم مى‏تواند در سايه عدل و قانونگرايى آن از تبعيض و مزاحمت، مصون و محفوظ باشد.
در يكى از خطبه‏هاى هميشه ماندگار اميرالمؤمنين على‏عليه السلام درباره جهاد گفته شده است كه درى از درهاى بهشت و لباس تقوا و زره محكم و سپر مستحكم خداست و اگر كسى از آن اعراض كند، گرفتار ذلت و خوارى و فرومايگى مى‏شود.
آنگاه در ادامه خطبه، امام؛ حاضران را مخاطب ساخته مى‏فرمايد:
«من شب و روز شما را به مبارزه با معاويه و پيروانش فرا خواندم و از شما خواستم كه پيش از آنكه آنها با شما بجنگند، با آنها به نبرد برخيزيد. ولى شما سستى كرديد و دست از يارى برداشتيد، تا دشمن به‏طور مداوم، شما را مورد حمله قرار داد و سرزمين شما را تملك كرد. اكنون يكى از فرماندهان معاويه از قبيله بنى‏غامد با سپاه خويش، به شهر مرزى انبار حمله كرده است و نماينده من «حَسّان بن حسّان» بكرى را كشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن سرزمين بيرون رانده است. به من خبر رسيده كه يكى از افراد سپاه وى به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى -كه در پناه اسلام، جان و مالش محفوظ است- داخل شده و خلخال و دستبند و گردن‏بند و گوشواره او را كَنده و به غارت برده، درحالى كه آن زن غير مسلمان، هيچ وسيله‏اى براى دفاع، جز گريه و التماس نداشته است. آنها با غنيمت فراوان برگشته‏اند، بدون اينكه حتى يك نفر از آنها زخمى شود، يا قطره خونى از ايشان، بر زمين ريزد».
آنگاه با تأثّرى عميق و با دلى آكنده از درد و غم فرمود:
«لَوْ أنّ امْرءً مسلماً ماتَ مِن بعدِ هذا أسَفاً ما كانَ به ملوماً بل كانَ به عندى‏ جديراً»(6).
«اگر به خاطر اين حادثه، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، مورد ملامت نيست، بلكه به نظر من سزاوار است».
مبارزه با تبعيض و مزاحمت، در سرلوحه برنامه‏هاى دين خالص خداست. اساس ديندارى، پشتيبانى مظلوم و مبارزه با ظالمان و ستمگران است. حتى اگر مظلوم، غير مسلمان هم باشد، بايد به دادش رسيد. غيرت ديندارى و مسلمانى اجازه نمى‏دهد كه مسلمان در راه نجات غير مسلمان مظلوم از چنگال ظالم نكوشد.
امير مؤمنان على‏عليه السلام در بستر شهادت، در ضمن وصيّت به حسنين‏عليهما السلام فرمود:
«قُولا بِالحقَّ و أعْمَلا لِلأجر و كُونا للظّالم خصماً و للمظلوم عَوناً»(7).
«سخن به حق بگوييد و براى اجر و پاداش عمل كنيد و دشمن ظالم و يار مظلوم باشيد».
دين اگر خالص و «للّه» باشد، همين است. ديندارى تنها به نماز و روزه نيست. جهاد با جان و مال و زبان در سرلوحه برنامه‏هاى دين خالص خدايى است.

دنياى استكبار

دنياى امروز، دنياى استكبار است. دنياى استكبار به صغير و ضعيف و مستضعفان جهان رحم نمى‏كند. سهم مسلمانان از جنايات و خونخوارى و بى‏رحمى استكبار بيشتر از ديگران است. اگر اينها با اتحاد و انسجام دست به دست يكديگر دهند، دنياى استكبار را قبضه مى‏كنند. بى‏جهت نيست كه بيشترين فشار، بر دوش مسلمانان است. ماجراى افغانستان و فلسطين و عراق، قلب هر مسلمان غيورى را به درد مى‏آورد. اگر اين وضع ادامه پيدا كند، كم‏كم بايد ساير دولتهاى دست‏نشانده هم جا خالى كنند و همچون طالبان و صدام، كشورشان را تحويل نيروهاى آمريكايى و انگليسى بدهند.
چرا پرچم مبارزه با تبعيض و مزاحمت، بر زمين افتاده است؟ كجايند سلحشور مردانى كه اين پرچم را به اهتزاز درآورند و داد مظلومان عالم را از ظالمان خيره‏سر بگيرند؟ مسلمانان، چرا بيدار نمى‏شوند؟ چرا جهاد حزب‏اللّه لبنان و مسلمانان غيرتمند فلسطينى گسترش نمى‏يابد؟ كجايند وارثان صلاح‏الدين ايّوبى كه مسجدالأقصى‏ را از صهيونيسم باز ستانند؟ كجايند سربازان فاتح اندلس(8) كه استكبار را به زانو درآورند؟ كجايند شيرمردانى كه همچون فاتح بزرگ اندلس به ملتهاى مسلمان بگويند:
«البحر وراءُكُمْ و العدوُّ أمامَكم» «دريا پشت‏سر شما و دشمن جلوى روى شماست». اگر عقب‏نشينى كنيد، غرق مى‏شويد و اگر به قلب سپاه دشمن فرو رويد و مردانه يورش بريد، پيروز مى‏شويد.
اى مسلمانان، شما وارث همه تاج و تختهاى جهان مى‏باشيد. خداوند اراده كرده است كه مستضعفان را پيشوا و رهبر مردم جهان قرار دهد:
«و نُريد أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ»(9).
«ما اراده كرده‏ايم بر كسانى كه در روى زمين به زنجير استضعاف كشيده (و تبعيض و مزاحمت، گريبانگيرشان شده است) منّت گذاريم و آنها را پيشواى مردم كنيم و مال و مكنت و تخت و تاج همه مستكبران عالم را ارث مسلّم آنها گردانيم».
چرا نمى‏خواهيم از اين وعده مسلّم الهى برخوردار شويم؟ چرا زمينه‏ساز نصرت و پيروزى اين امت نباشيم؟ چرا در زير سايه عدل اين امت، امتها و ملتهاى ديگر را آسوده و راحت نكنيم و به آن‏ها امن و امان نبخشيم؟ چرا از خاصيّت مسلّم دعا و نماز و اخلاص پيرزنها و پيرمردهاى دل‏سوخته و كودكان ضعيف و يتيم و محروم و گرسنه و خانواده‏هاى پريشان و فقير و افسرده، غافليم؟ مگر نه پيامبر ما فرمود:
«إِنّما ينصُر اللّه هذهِ الأُمّة بِضَعيفِها بِدَعْوَتِهِمْ و صلاتِهِمْ و إخْلاصِهِمْ»(10).
«جز اين نيست كه خداوند اين امت را به دعا و نماز و اخلاص ضعيفانش نصرت مى‏كند».
مگر نه پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود:
«ابغُونى‏ فِي الضُّعفاء فإنّما تُرْزَقُون وَ تُنصَرُونَ بضُعفائكم»(11).
«مرا در ميان ضعيفان بجوييد. شما فقط به خاطر ضعيفانتان روزى داده مى‏شويد و مورد نصرت و يارى قرار مى‏گيريد».
هرگز نبايد دل به اغنيا بست. حكومت هم بايد برخاسته از ميان محرومان و مستضعفان باشد. چنين حكومتى درد ضعيفان را لمس مى‏كند و در راه دفع مزاحمت و تبعيض مى‏كوشد. حكومتى كه در پى تأمين خشنودى محرومان و مستضعفان نباشد، سرانجام محكوم به شكست است.
اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به مالك اشتر به عنوان زمامدار مصر سفارش مى‏كند كه بايد محبوبترين كارها در نزد او، كارى باشد كه به حق نزديكتر و عدالتش عمومى‏تر و در راه فراهم كردن خشنودى ملت، جامع‏تر باشد.
فإنَّ سُخْطَ العامّةِ يُجْحِفُ برِضَى الخاصّةِ و إنّ سُخطَ الخاصّةِ يُغتَفرُ مع رِضىَ العامّة»(12).
«زيرا خشم توده مردم، به خشنودى خواص آسيب مى‏زند و خشم خواص با خشنودى توده مردم، بخشوده است (و قابل اعتنا نيست)».
فرق توده مردم و خواص -از نظر اميرالمؤمنين -عليه السلام اين است كه توده مردم، توقعشان كمتر و كمكشان بيشتر و به انصاف و عدل، نزديكتر و در برابر خدمات، سپاسگزارتر و در پذيرش عذرها آماده‏تر و در گرفتاريها صبورترند؛ ولى خواص، پرتوقّع‏تر و بى‏فايده‏تر و از انصاف و عدل دورتر و در برابر خدمات، ناسپاستر و در پذيرش عذرها سختتر و در گرفتاريها ناشكيباترند(13).
بنابراين، بايد تكيه‏گاه دين و برنامه‏هاى دينى و دولت اسلامى همان محرومينى باشد كه زيربار فاصله طبقاتى و تبعيض و محروميت و فقر بى‏حد در برابر غناى طغيانگران مستغنى،(14) كمرشان خميده؛ ولى هرگز لب به شكايت و اعتراض نمى‏گشايند. در راه خدمت اينان و نجاتشان بايد تلاش كرد و اگر روزى و روزگارى لازم شد، بايد جنگيد.
«و ما لكُم لا تُقاتِلُونَ فى سبِيل اللَّهِ و المستَضعَفِين مِن الرِّجالِ و النِّساء و الوِلْدانِ...»(15).
«چرا در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و فرزندان مستضعف، نمى‏جنگيد؟».
اينان مستضعفان مكه بودند كه از ظلم مستكبران مشرك به تنگ آمده بودند و همواره به درگاه خدا استغاثه مى‏كردند و مى‏گفتند:
«...رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ القَريَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً»(16).
«پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردم آن ستمكارند، خارج گردان و از جانب خود براى ما سرپرست و ياورى قرار ده».
البته همه مستضعفان در خور اين همه فداكارى و كشت و كشتار در راه نجاتشان نيستند. آن مستضعفى كه اهل تسليم و ذلّت و خوارى است و خود به چاكرى و نوكرى استكبار، افتخار مى‏كند و حاضر نيست در راه نجات خود قدمى بردارد و حتى به درگاه پروردگارش نيايش و استغاثه و طلب نجات نمى‏كند، ارزش اينكه انسانهاى آزاده به خاطر نجاتشان قدمى بردارند، ندارند. اينها خود حامى استكبارند.
امام صادق‏عليه السلام فرمود:
«لَولا أَنَّ بَنى‏ اُميَّةَ وَجَدوا مَنْ يكتُب لهُم و يجبى‏ لهُم الفِى‏ء و يقاتل عنهُم و يشهَدُ جماعَتَهُمْ لَما سَلبُونا حَقَّنا»(17).
«اگر بنى‏اميه كسانى نمى‏يافتند كه مكاتبات آنها را برعهده گيرند و ماليات را براى آنها جمع‏آورى كنند و از جانب آنها نبرد كنند و در جماعت ايشان حضور يابند، حق ما را سلب نمى‏كردند».
اين گروه مستضعفان به همان سرنوشتى محكومند كه پيشوايان مستكبرشان محكومند.
«...فَاُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً»(18).
«مأواى آنها جهنّم و بازگشت آنها به جاى بدى است».
اينان كجا و آن مستضعفانى كه آرزوى نجات دارند و راه چاره‏اى جز دعا و نيايش ندارند، كجا؟.
«إِلاَّ المُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساء والوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً»(19).
«مگر مردان و زنان و كودكان مستضعفى كه راه چاره‏اى ندارند و راه به جايى نمى‏برند».
***
آرى در ارتباط با بهره‏بردارى معقول و مشروع از جهان آفرينش بايد از هرگونه تبعيض و مزاحمت پرهيز كرد و با آنهايى كه با تبعيض و مزاحمت، راه استكبار مى‏پيمايند، جنگيد.

پینوشت:

1) البقرة، 29
2) الرحمن، 33
3) صافات، 8.
4) نحل، 8.
5) البقره، 192.
6) نهج‏البلاغه، خطبه 27.
7) همان، نامه 47.
8) طارق در سال 92 هجرى قمرى، نخست ناحيه اندلس و سپس بر تمام اسپانيا تسلط يافت (فرهنگ فارسى معين، بخش اعلام) و كتاب اندلس به قلم مرحوم دكتر آيتى، ص 11 و 12. انتشارات دانشگاه تهران به شماره 714.
9) قصص: 5.
10) الدُّرُّ المنثور، ج‏2، ص 724.
11) كنزالعمّال، حديث 6019.
12) نهج‏البلاغه، نامه 53.
13) همان.
14) برگرفته از آيه «انّ الإنسان لَيطغى‏ أن رآه اسْتغنى‏» (علق، 6 و 7).
15) نساء: 75.
16) نساء: 75.
17) الكافى، ج‏5، ص 106، حديث 4.
18) نساء: 97.
19) نساء: 98.

مقالات مشابه

واكاوى مفهوم بحران در گفتمان قرآنى

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسین محمدی سیرت, محسن قاسم‌پور

سالم سازي جامعه از انحرافات اخلاقي در قصص قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمد حسین مردانی نوکنده

شگردهاي فتنه گران از منظر قرآن و روايات

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدجواد سلمان‌پور, عماد صادقی, جاسم دریس

طغیان در قرآن و حدیث

نام نشریهکتاب و سنت

نام نویسندهمحمد علی آبادی, علیرضا حسنی