قرآن بزرگ‏ترين استاد علم زبان‏شناسي است.

پدیدآورمحمدعلی لسانی فشارکی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 480 بازدید
قرآن بزرگ‏ترين استاد علم زبان‏شناسي است.

محمد علی لسانی فشارکی

در شماره‏هاي قبل، گزارش دو جلسه از دوره آموزشي - پژوهشي تفسير قرآن كريم از نظر خوانندگان گرامي گذشت و چنان كه پيش از اين نيز اشاره شد در اين دوره آموزشي - پژوهشي كه مبتني بر روش آموزش زبان قرآن توسط پيامبراكرم(ص) است، سوره‏ها از آخر قرآن به ترتيب مورد بررسي و تفسير قرار مي‏گيرند. در طي هر جلسه ابتدا مفردات - كلمات و تركيب‏هاي جديد - هر سوره يك به يك مورد بررسي قرار مي‏گيرد و سپس با بياني بسيار روان و شيوا و در عين حال ساده مباحث عميق و لطيف قرآني طرح مي‏شود و در انتهاي هر جلسه نيز گفت و شنود قرآني بين استاد و حاضران جلسه صورت مي‏گيرد كه تاكنون به بحث و بررسي سوره ناس پرداخته و در ادامه به ارتباط سوره ناس و فلق اشاراتي نغز شده است.
با توجه به استقبال شايان توجه شما خوانندگان گرامي، در اين شماره نيز متن مطالب مطرح شده در جلسه سوم از اين سلسله مباحث تقديم حضور علاقه‏مندان مباحث قرآني مي‏شود.

خداوند يگانه آرامبخش انسان در برابر وسوسه‏ها

پيش از اين گفتيم كه وسواس خناس هم مي‏تواند جن باشد و هم انس و اين انسان وسوسه‏گر، هم مي‏تواند انسان سرشناس و معتبر باشد و هم انسان ناشناس و گمنام؛ هم مي‏تواند آشنا باشد و هم غريبه؛ ممكن است انسان شريف و شايسته‏اي باشد يا يك فرد نالايق و ناشايست؛ مي‏تواند زن باشد يا مرد؛ يعني هرچيز پيرامون انسان ممكن است براي او آفت‏خيز باشد. بخش ديگر آموزه‏هاي سوره ناس اين است كه انسان در چنين مواقعي كه با يك وسواس خناس روبه‏رو مي‏شود به چه ملجأو پناهگاهي مي‏تواند پناه ببرد. اين سوره خداوند را تنها پناهگاه امن براي انسان معرفي مي‏كند و او را رب‏الناس، ملك‏الناس و اله‏الناس مي‏داند. كسي كه در هنگام وحشت دروني انسان، مي‏تواند آرامش‏بخش او باشد و انسان را در مقابل وسوسه‏گران حمايت كند. نكته جالب توجه در مورد وسواس خناس من‏الجنه والناس اين است كه هرچه اين وسوسه‏گر مخفي‏تر باشد و خود را بيشتر در زير پوشش‏ها و حجاب‏هاي مختلف پنهان كند، خطرناك‏تر و حيله‏گرتر خواهد بود. در زبان عربي خناس يعني زرنگ و زيرك؛ به اين معنا كه مي‏تواند در جهت منافع و مصالح خود با مردم رفتاري توأم با مكر و دغل‏بازي داشته باشد. يعني آدمي كه مي‏تواند سر ديگران كلاه بگذارد ولي هرگز اجازه نمي‏دهد ديگران سرش كلاه بگذارند. در زمان جاهليت، اعراب از اين واژه براي دختران و پسران خود اسم مي‏گذاشتند و دختر را خنساء و پسر را اخنس نام مي‏نهادند به اين اميد كه در آينده فردي زرنگ باشد. چنين اسم‏هايي در واقع نوعي اعتبار را براي صاحبان آنها به ارمغان مي‏آورد. ابليس يك وسواس خناس است اما او يگانه وسوسه‏گر نيست؛ وقتي مي‏گوييم "حزب شيطان" يعني كساني كه همچون شيطان، وسوسه‏گرند و در جهت منافع ابليس حركت مي‏كنند.
الذي يوسوس في صدور الناس حال، اين وسوسه‏گر چگونه انسان را وسوسه مي‏كند؟ در روايتي از ابن عباس پيامبر(ص) پاسخ اين سوءال را چنين داده است: " الشيطان جاسم علي قلب آدم " شيطان هوشيار و محكم و استوار بر سر دروازه قلب انسان ايستاده است. البته او اجازه ورود به قلب انسان را ندارد، زيرا قلب انسان از آن خداوند است و شيطان و شيطان‏صفتان را در آن راه نيست و به همين دليل است كه در اين آيه في صدور الناس آمده نه " في قلوب الناس ". قلب انسان، عرش خداي رحمان است نه منزلگاه شيطان، اما او چون خناس است، زيرك و دغل‏باز است سعي مي‏كند از بيرون تا آنجا كه اجازه ورود دارد قلب انسان را به سيطره خود درآورد و انسان ضعيف و زبون در مقابل اين وسوسه‏گري سست مي‏شود و اجازه مي‏دهد قلب او كه جايگاه عشق خداوند سبحان است به محاصره القائات و وسوسه‏هاي شيطان درآيد. در چنين شرايطي شيطان بر ورودي و خروجي قلب انسان مسلط مي‏شود و اوست كه كنترل مي‏كند چه چيزي وارد قلب شود و چه چيزي از قلب بيرون رود و به اين ترتيب است كه:" فاذا ذكرالله خنس و اذا غفل وسوس". از اين حديث شريف چنين برمي‏آيد كه تمام هنر شيطان رجيم وقتي نمايان مي‏شود كه انسان، غافل مي‏شود. تا وقتي انسان متوجه اعمال خود است، شيطان پنهان مي‏شود ولي همچنان حضور دارد و همين كه انسان غفلت كرد از كمين بيرون مي‏آيد و با پچ‏پچ و وزوز خود، شروع به وسوسه مي‏كند و سپس دوباره پنهان مي‏شود تا در فرصت مناسب از غفلت‏هاي انسان سوء استفاده كند. اما آدمي بايد مواظب پچ‏پچ‏ها و وزوزهاي شيطان خناس باشد. اين كه مي‏گويم پچ‏پچ و وزوز به اين دليل است كه در بعضي از كتاب‏هاي لغت ديده‏ام كه در معني وسوسه اين واژه را آورده‏اند. "وسوسة‏الريح" يعني باد وزيد. پس اين وسوس همان وزوز است. در همين كتاب‏ها مي‏خوانيم: وَسوَس يعني هَمَسَ و همس يعني آرام صحبت كردن و پچ‏پچ‏كردن.

قرآن به هفت حرف نازل شده است

در حاشيه صحبت‏هايمان جا دارد به موضوع مهمي اشاره كنم و آن اين كه حديث معتبري است كه مي‏گويد:
"نزل‏القرآن (يا انزل القرآن) علي سبعة احرف ". البته تا به حال بيش از چهل معنا و تفسير براي اين حديث ارائه شده است. منظور اين حديث شريف نبوي را چنين دريافتيم كه گرچه همه مردم به ظاهر متفاوت هستند و اقوام مختلف به زبان‏هاي گوناگون صحبت مي‏كنند ولي الفباي اصلي قرآن فقط هفت حرف است كه اين هفت حرف در همه زبان‏ها مشترك است و اين نشان مي‏دهد كه قرآن براي همه زبان‏ها و اقوام آمده است نه فقط براي اعراب و همه اقوام مي‏توانند قرآن را بفهمند. نكته جالب توجه اين كه بقيه حروف همه مشتق از اين هفت حرف اصلي هستند و جالب‏تر اين كه اين هفت حرف نماينده ديگر حروف هستند. با توجه به جدولي كه در اين باره تهيه شده مي‏توان به نتايج جالبي رسيد از جمله اين كه چون "ز" با "س" هم‏خانواده است مي‏توان نتيجه گرفت كه وسوس همان وزوز است كه بايد از آن پرهيز كرد. جدول خانواده حروف عبارت‏اند از:
1 - خانواه حرف الف و همزه: حروف ه••، ح، خ، ع، غ.
2 - خانواده حرف ب: حروف ف، پ، م، و.
3 - خانواده حرف ت: حروف ث، چ، د، ذ، ط، ظ.
4 - خانواده حروف "ر" و "ل": با هم يك خانواده را تشكيل مي‏دهند زيرا از يك جنس هستند.
5 - خانواده حرف ز: حروف ي، ژ، گ، ج، س، ش، ض.
6 - خانواده ق و ك: هم‏خانواده‏اند. قاف همان كاف است و گاف هم مي‏تواند جزو اين خانواده باشد.
7 - خانواده حرف ن: انواع نون هم براي خودشان يك خانواده‏اند. " نون "هاي مختلفي كه در زبان‏هاي گوناگون وجود دارند و اسامي متفاوتي هم دارند براي خود يك خانواده‏اند.
شناخت اين جدول، افق جديدي را در شناخت و فهم آيات قرآن برما نمايان مي‏كند. زيرا اين امكان را به ما مي‏دهد كه با زبان فارسي خودمان -، همان‏طور كه عرب‏ها با زبان عربي‏شان به سراغ قرآن مي‏روند و از آن استفهام مي‏كنند - به سراغ قرآن برويم و به‏طور مساوي با ديگر زبان‏ها از قرآن بياموزيم. به عبارت ديگر فاصله همه زبان‏ها با قرآن يكسان مي‏شود. يكسان يعني اين كه قرآن مركز دايره‏اي قرار مي‏گيرد كه همه زبان‏ها در اطراف آن و حول محور آن قرار مي‏گيرند و همان‏طور كه زبان عربي مي‏تواند بستر فهم قرآن باشد، زبان فارسي هم مي‏تواند چنين شرايطي داشته باشد و به همين ترتيب زبان‏هاي ديگر هم مي‏توانند بستر مناسب فهم قرآن باشند و در اين مورد هيچ تفاوتي بين زبان‏ها نيست. همان‏طور كه در دعوت پيامبر(ص) به دين اسلام هيچ تفاوتي بين اقوام مختلف وجود نداشت. پيامبراكرم(ص) بارها مي‏فرمودند كه: " ليس لعربي علي عجمي ولا لابيض علي اسود و...": در مكتب اسلام هيچ كس هيچ برتري و فضلي نسبت به ديگران ندارد. "الناس سواسية‏كاسنان المشط ". مشط يعني شانه. اسنان مشط يعني دندانه‏هاي شانه و دندانه‏هاي شانه همه به اندازه هم و مساوي هستند. منظور از اين حديث شريف اين است كه انسان‏ها مثل دندانه‏هاي شانه باهم مساوي‏اند. در فهم قرآن همه مساوي‏اند و اگر غير از اين باشد، شأن قرآن نبوده و با طبيعت قرآن‏سازگار نيست. اين تعليم كيميا صفت يعني خانواده‏هاي حروف به صورت يك بزرگراه به سمت فهم قرآن مي‏روند و اين نشان مي‏دهد كه هرگز راه فهم يك زبان آسماني لزوماً از يك زبان نمي‏گذرد. طبيعت قرآن، يك زبان است و هر زبان و ادبياتي كه در كنار قرآن قرار مي‏گيرد مي‏تواند با آن ارتباط برقرار كند و داد و ستد خود را با قرآن آغاز كند. براي اين كه جدول خانواده حروف خوب در ذهن شما جاي بگيرد مثال ديگري مي‏زنم: كلمه فلق در سوره فلق، اولين كلمه ناآشناست كه ما براي ورود به سوره فلق بايد ابتدا آن را بياموزيم. حرف "ف " با حرف "ميم" هم خانواده است. "قاف "و "كاف "نيز با يكديگر هم‏خانواده‏اند. پس كلمه فلق با كلمه ملك در سوره ناس هم‏خانواده است. يعني ديگر فلق كلمه ناآشنايي نيست. چرا كه با ملك كه قبلاً آن را شناخته‏ايم هم‏خانواده شده است. مي‏بينيم بدون اين كه كلاس درسي باشد، بدون حضور هيچ استادي، قرآن، خود، زبان خود را آموزش مي‏دهد. خلق بر وزن فلق است و تنها در يك حرف اختلاف دارند. غاسق اگر به وزن فلق برود مي‏شود غسق. حال سه كلمه هم وزن داريم كه در حرف آخر مشترك هستند. فلق، خلق، غسق. جالب است بدانيد كه در علم زبان‏شناسي امروز، اين كلمه‏ها و جمله‏ها نيستند كه بار معنايي كلام را در بردارند، بلكه حرف‏ها حامل بار معنايي كلام هستند كه وقتي به هم مي‏پيوندند بار معنايي كلمه را شكل مي‏دهند و كلمه‏ها وقتي به هم مي‏پيوند بار معنايي جمله را سامان مي‏دهند. قرآن با اين روش ساده و شيرين مي‏خواهد به ما زبان‏شناسي ياد بدهد و اگر زبان مهم‏ترين پديده در ارتباط انسان و نزديك‏ترين پديده به تفكر اوست و اگر زبان و تفكر با هم آميخته‏اند، قرآن اولين استاد زبان‏شناسي است. به جدول حروف باز مي‏گرديم. مي‏خواهيم مسأله‏اي به نام اشتقاق را مطرح كنيم. كلمات مشتق از يك ريشه، بدون تغيير در حروف اصلي و ترتيب آنها، اشتقاق صغير را شكل مي‏دهند. اشتقاق صغير همان چيزي است كه ما در كلمات هم‏خانواده به آن رسيديم. اشتقاق كبير نوع ديگري از اشتقاق است كه در آن، حروف همان هستند اما، جاي آنها عوض مي‏شود. يعني يك يا دو يا سه حرف جايشان را به هم‏خانواده‏هايشان مي‏دهند. مثلاً در كلمه اعبد، دال به جاي ذال و با به جاي واو قرار گرفته است و مي‏توان گفت كه اعبد از اعوذ مشتق شده است.

قرآن، مرهم جراحت قلب انسان

تا همين جا كافي است تا بدانيد كه خداوند، از طريق نزول آياتش، بسياري از علوم و معارف را به انسان منتقل كرده است اما هميشه اين‏طور نيست كه انسان از حكمت همه چيز آگاه باشد. همان‏طور كه خدا انواع ويتامين‏ها را آفريد اما به بنده خود نگفت كه اين ويتامين C با فلان اسم علمي و تركيب شيمايي و فلان خاصيت است، خود نيز به همين شكل - اما به مراتب بسيار والاتر - در قرآن متجلي شده است. صاحب قرآن، صاحب جهان است و طبيعت، نسخه ديگري از قرآن و قرآن هم نسخه ديگري از آفرينش است. انسان‏ها همان‏طور كه به طور خود به خودي نيازهايشان را از طريق طبيعت رفع مي‏كنند، نياز به هدايت هم دارند و اين نياز را از طريق قرآن رفع مي‏كنند و اگر كسي خود نخواهد از قرآن بهره ببرد، اگر همه كائنات هم بيايند و بخواهند قرآن را به او بفهمانند، ثمري ندارد. يعني آن فهم، فهم موءثري نيست. زيرا فهم اوليه و ابتدايي كه بنيان‏گذار شعور انسان است در ذهن او جاي نگرفته و با وجود او در نياميخته است. اين فهم ابتدايي را دست كم نگيريد. فهم ابتدايي و اوليه، انسان را براي درك مفاهيم بعدي آماده مي‏كند. و در واقع محل استقرار تمام مفاهيمي است كه مي‏خواهد در ذهن انسان جاي بگيرد. در مورد آموزش قرآن هم همين‏طور است. اگر اين مفاهيم - آنچه تا به حال آموخته‏ايم و به آن مفاهيم اوليه تفسير قرآن مي‏گوييم - در ذهن انسان جاي نگيرد، مطالعه تمام تفسيرها هم موءثر نخواهد بود و بي‏جهت اغراي به جهل كرده‏ايم يعني بدون اين كه واقعاً با قرآن مرتبط شده باشيم، خود را "قرآن‏دان "دانسته‏ايم. در اين صورت حتي ارائه هزاران هزار نكته تفسيري مشتمل بر 100 مگابايت اطلاعات تفسيري هم به ذهن انسان تأثيري نخواهد داشت. اين رفتار، نوعي رفتار ماشيني با مغز انسان و نوعي تحميل اطلاعات به ذهن آماده و پذيراي انسان اوست. در حالي كه قرآن به تعبير حضرت علي(ع) بايد مرهم جراحت قلب آدمي باشد. اين همان طبيعت كوثري قرآن است كه انسان را در بدو ورود به عرصه خود آن‏چنان پيش مي‏برد كه او هر لحظه بيش‏تر از پيش خود را غرق در مفاهيم عميق و زيباي آن مي‏يابد.

مقالات مشابه

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

عصمت تام قرآن و برون‌دادهاي آن

نام نشریهماهنامه معارف

نام نویسندهحمیدرضا شاکرین

مصلحت‌انديشي قرآن كريم در اِخبار

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهاحمد واعظی, محمدرضا امین

ساختار و گستره معارف قرآني

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث( مطالعات اسلامی سابق)

نام نویسندهسیدمحمد مرتضوی, محمد سهیلی

بررسی اقتباس قرآن از تورات

نام نشریهدو فصلنامه قرآن پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهعلی نصیری, محمدحسین مدبر

سنت ادبی آغازیه و گونه های آن در قرآن

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهغلامرضا معروف

چهار نکته درباره قرآن

نام نشریهسفینه

نام نویسندههادی مروی