با نگاهي دقيق به زندگي و آثار علامه محمد اقبال لاهوري، مأنوس بودن با كتاب خدا (قرآن) در همهي حالات او مشاهده ميگردد، به طوري كه ميتوان رمز ترقي، تعالي و رشد فكري اقبال را در ميان ارتباط روشنفكران مسلمان مستمر او با قرآن عنوان كرد.
اقبال كه در دامن پدري متدين پرورش يافته بود، هميشه تحت تأثير اين سخن پدر واقع ميشد كه به وي گفته بود: «وقتي قرآن تلاوت ميكني، فكر كن قرآن بر تو نازل شده است؛ يعني همكلام خدا شدهاي.»1 بنابراين اقبال توجهي عميق به قرآن نشان داد و به درستي با آن آشنا گرديد و در روح عرفاني، اجتماعي و ... او، كلام الهي حاكم گرديد.
الفاظ قرآن كريم بر دل و روح اقبال به صورت وحي نازل ميگرديد و او را براي بيان مفاهيم الهي آماده ميكرد، «يك بار رييس دانشكدهي دولتي لاهور از اقبال سؤال ميكند آيا به نظر شما مفاهيم قرآن بر پيامبر (ص) شما نازل ميشد و آن حضرت آن را در قالب الفاظ خود بيان ميكرد، يا اين كه الفاظ همچون مفاهيم آن به صورت وحي بر دل آن حضرت نازل ميگرديد؟ اقبال جواب داد: عبارات قرآن به زبان عربي و عينا به همان شكل موجود بر آن حضرت نازل ميشد. رييس دانشكدهي لاهور بسيار تعجب مينمايد و ميگويد: من نميتوانم بفهمم كه چگونه فيلسوف بلند پايهاي چون شما به الهام الفاظ ايمان شديدي دارد؟ علامه اقبال در جواب وي ميگويد: آقاي دكتر من پيغمبر نيستم و تنها يك شاعر هستم، اما هنگامي كه حالت شعرسرايي بر من عارض ميگردد، اشعار، خود به خود مرتب شده بر من نازل ميشوند و من بدون هيچ كم و كاست و دخل و تصرفي عينا آنها را نقل ميكنم، چه بسا هنگامي كه من خواستهام در اين اشعار اصلاحي بنمايم، ولي اين ترميم من در برابر شعر اصلي و نازل شده بسيار ابتدايي و پوچ مينموده و من مجبور شدهام كه شعر را به همان حالت اوليه بگذارم. بنابراين اين امكان زماني وجود دارد كه شعر به صورت كامل بر يك شاعر نازل شود، چه جاي شگفتي است كه بر پيامبر بزرگ ما، قرآن به شكل كامل لغوي نازل شود».2
بازگشت به قرآن يكي از مهمترين راه حلهاي اصلاحي در انديشهي متفكران مسلمان در دوران معاصر بوده است. از نظر متفكران يكي از علل عقبماندگي، انحطاط و زوال پيش آمده در سطح جهانِ اسلام، عدم توجه و عدم تأمل و تعمق در قرآن ميباشد. اقبال يكي از اين متفكران و روشنفكراني است كه معتقد است بايد اين كتاب حفظ و حقايق آن نيز آشكار گردد:
حفظ قرآن عظيم آيين تست حرف حق را فاش گفتن دين تست3
اقبال در منظومهي شعر جاويدنامه، غربت دين پيامبر گرامي اسلام (ص) را عدم تأمل در آيات قرآن و كلام الهي ميداند و متذكر ميگردد كه مسلمانان براي شناخت عصر حاضر بايد به تفكر در آيات الهي بپردازند؛ زيرا حيات امت اسلام در گرو قرآن ميباشد.
از يك آيين مسلمان زنده است پيكر امت (يا ملت) ز قرآن زنده است.4
به نظر اقبال، قرآن چشم ما را براي ديدن واقعيت بزرگ تغيير باز ميكند5 و ما بايد به دنبال آن حقيقت خواسته شدهي قرآن باشيم:
منزل و مقصود قرآن ديگر است رسم و آيين مسلمان ديگر است
در دل او آتش سوزنده نيست مصطفي در سينهي او زنده نيست
بندهي مؤمن ز قرآن بر نخورد در اياغ او نه مي ديدم نه درد6
بازگشت به قرآن؛ يعني بازگشت به تفسيرها، تأويلهاي درست و اصيل از معارف الهي و بشري. بر همين اساس است كه اقبال در جاي جاي اثر گران سنگ خود؛ يعني «احياي فكر ديني در اسلام» با بهرهگيري از آيات قرآن به تبيين نظريات خود ميپردازد و تفكر و انديشه در كلمات الهي و غرق شدن در معاني و مفاهيم آنها را يكي از وظايف هر مسلمان ميداند. او كتاب خدا (قرآن) را اگر چه داراي اصول كلي و قواعدي قانوني، و در يك كلام اساس قانوني دين مبين اسلام به شمار ميآورد، اما هدف نهايي آن را تكامل و رشد و تعالي بشر به سوي كمال مطلوب ميداند.
آن كتاب زنده قرآن حكيم حكمت او لايزال است و قديم
رهزنان از حفظ او رهبر شدند از كتابي صاحب دفتر شدند
گر تو ميخواهي مسلمان زيستن نيست ممكن جز به قرآن زيستن7
قرآن بالاترين و برترين معجزهي پيامبر گرامي (ص) اسلام است. اين كتاب مقدس كه مشعل فروزان هدايت به سوي رستگاري انسانها در طول تاريخ (پس از ظهور اسلام) است، خود در بردارندهي توصيهها و راهنماييهايي است كه انسان را نسبت به واقعيات جهان بيدار ميسازد. بدين خاطر است كه اقبال معتقد است اصول حاكم در قرآن، خود انگيزهاي براي بيدار شدن انديشهي بشري ميباشد،8 زيرا:
نقش قرآن تا درين عالم نشست نقشهاي كاهن و پاپا شكست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است اين كتابي نيست چيزي ديگر است
چون بجان دريافت، جان ديگر شود جان چو ديگر شد جهان ديگر شود
پس اقبال در ادامهي اشعارش به خبرهاي غيبي و پيشگوييهاي قرآن براي روشني و بيداري افكار مسلمانان اشاره نموده و چنين ميآورد:
مثل حق پنهان و هم پيداست اين زنده و پاينده و گوياست اين
اندرو تقديرهاي غرب و شرق سرعت انديشه پيدا كن چو برق
با مسلمان گفت جان بر كف بنه هر چه از حاجت فزون داري بده
آفريدي شرع و آئيني دگر اندكي با نور قرآنش نگر
اقبال در ادامه، فهم زندگاني در اين جهان و اسرار آن را، جزو در كنار قرآن بودن ميداند:
از بم و زير حيات آگه شوي هم ز تقدير حيات آگه شوي
محفل ما بي مي و بي ساقي است ساز قرآن را نواها باقي است.9 به نظر اقبال (و براساس تعاليم قرآن در سورهي قاف آيه 22) خلق مجدد آدمي، براي عطاء كردن ديدهي تيزبين به او است كه با آن ببيند؛ زيرا سرنوشتش در رسيدن به بهشت، يا هلاكت در دوزخ به دست او و عملش ميباشد.10 همين ديدهي تيزبين است كه با تأمل و تعمق در قرآن به دست ميآيد و حتي اسرار و چيستي دين هم مشخص ميگردد:
چيست دين؟ دريافتن اسرار خويش زندگي مرگ است بيديدار خويش
اندكي گم شو به قرآن و خبر بازاي نادان به خويش اندر نگر11 قرآن كتاب عمل (روح عملگرايي قرآن)
در بسياري از آيات قرآن، اهميت و تأكيد فراواني بر اصالت عمل شده است. در تمامي دستورات اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي و ... قرآن، روح عملگرايي و توجه به آن به خوبي آشكار ميباشد. اقبال معتقد است: قرآن كتابي است كه به «عمل» بيش از «انديشه» تأكيد كرده است. براساس اين نگرش انسان امانتدار يك شخصيت آزادي، است كه به فرمودهي خداي تبارك و تعالي در قرآن «انّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ و الأَرْضِ و الجِبالِ فَأَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها و أَشْفَقْنَ مِنْها و حَمَلَها الأِنْسانُ؛12 ما بار امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، ولي از بردن آن سرباز زدند و از آن ترسيدند و انسان آن بار را كشيد. بار عظيم امانت الهي؛ يعني برگزيده بودن از طرف خداي متعال و خلافت و جانشيني آن حضرت بر روي زمين به نظر اقبال، خود آگاهي بشري كه مركز شخصيت انسان و محرّك او براي عمل و تجربهي جهان و طبيعت است هرگز مورد توجه قرار نگرفته است13 و مسلمانان با آن كه در بردارندهي كتابي مقدس و ارزشمند هستند و اين كتاب آنان را به سمت و سوي حيات دنيوي و اخروي رهنمون ميسازد، ولي باز آن را فراموش نمودهاند:
فكر انسان بتپرستي بتگري هر زمان در جستوجوي پيكري
باز طرح آزري انداخته است تازهتر پروردگاري ساخته است
آدميت كشته شد چون گوسفند پيش پاي اين بت نا ارجمند
اقبال تنها راه رسيدن به حيات را از راه دينداري و تمسك به كتاب الهي (قرآن) ميداند.
مينداني آيهي ام الكتاب امت عادل ترا آمد خطاب
در جهان وابستهي دينش حيات نيست ممكن جز بآئينش حيات
اي كه ميداري كتابش در بغل تيزتر نه پا به ميدان عمل14
از نظر اقبال، اسلام به روانشناسي بشري؛ يعني صعود و نزول قدرت آدمي براي آنكه آزادانه به عمل برخيزد، توجه دارد و ميخواهد قدرت آزادي عمل را به عنوان عاملي ثابت و كاهشناپذير در زندگي انسان حفظ كند. تعيين زمان خاص براي نمازهاي پنجگانه يوميه كه به مدلول قرآن «تملك نفس» آدمي را از طريق اتصال وي با سرچشمهي نهايي زندگي و آزادي به وي باز ميگرداند، براي آن است كه من را از اثرات مشاغل روزانه نجات بخشد و در واقع اين نماز در اسلام به منزلهي رهايي و گريز از زندگي ماشينيسم به آزادي و رهايي به سوي خداوند متعال است.15
اقبال بحثي دربارهي انسان كامل به عنوان دارندهي رفيعترين جايگاه خلقت پس از خدا دارد. او معتقد است: وقتي انسان كامل گرديد از هر مقامي بينياز ميگردد و در منظومهي شعر اسرار خود ميگويد:
بنده حق بينياز از هر مقام ني غلام او را، نه او كس را غلام
اقبال معتقد است كه مرد كامل براي دستيابي به هدف خود همانند امام علي (ع)، آمادهي رزم ميگردد تا وقتي كه روزگار مطابق ميل او نگردد آرام نميگيرد:
گرنه سازد با مزاج او جهان ميشود جنگ آزما با آسمان16
اقبال در حقيقت در جست و جوي يك انسان واقعي بود كه از هر حيث كامل باشد؛ زيرا او از انسان جديد غرب كه سرتا پا غرق در فساد و تباهي گرديده بود و از انسان بيتحرّك و مردهي شرق متنفر بود. به همين جهت اقبال در پي يافتن انسان ايدهآل از نظر خودش بود، اما با نگاه به آثار اقبال ـ به خصوص اشعارش ـ به خوبي مشخص ميگردد كه اقبال، يكي از مصاديق بارز اين انسان كامل را امام علي (ع) ميداند كه مطابق با ملاكهاي ارزشي قرآن ميباشد.
در حضور آن مسلمان كريم هديه آوردم ز قرآن عظيم
گفت اين سرمايهي اهل حق است در ضمير او حيات مطلق است
اندرو هر ابتدا را انتهاست حيدر از نيروي او خيبرگشاست17
از نگاه اقبال، خصوصيات امام علي (ع) ـ بعنوان الگوي يك انسان كامل ـ بسيار زياد است كه از آن جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: اولين كسي كه به پيامبر گرامي اسلام (ص) ايمان آورد و مسلمان شد.
مسلم اول شه مردان علي عشق را سرمايهي ايمان علي
حضرت علي (ع) در مقاطع زماني حساسِ تاريخ اسلام به حمايت از دين الهي و پيامبر اكرم برخاست و موجب شادي خدا و رسولش را فراهم نمود:
از رخ او فال پيغمبر گرفت ملت حق از شكوهش فرگرفت
استحكام و پايداري دين اسلام بواسطهي فرزندان و اهل بيت آن حضرت بود كه تا به امروز ادامه دارد:
قوت دين مبين فرمودهاش كائنات آئينپذير از دودهاش
اما آن چيزي كه شخصيت علي(ع) را در منظر اقبال با عظمتتر ميسازد اين است كه امام علي(ع) در اوج جهاد با نفس و تهذيب، و داشتن روح لطيف عرفاني، در اوج تعهدات اجتماعي، صحنههاي نبرد و مبارزات و جهاد اصغر نيز حضور دارد، ولي با اين حال هم چون يكي از انسانهاي تحت حاكميت حكومتش زندگي مينمايد:
مرسل حق كرد نامش بوتراب حق يداله خواند در امّ الكتاب
خاك تاريكي كه نام او تن است عقل از بيداد او در شيون است
شير حق امام (علي(ع)) اين خاك را تسخير كرد اين گل تاريك را اكسير كرد
مرتضي كز تيغ او حق روشن است بوتراب از فتح اقليم تن است
مرد كشورگير از كراري است گوهرش را آبرو خودداري است
هر كه در آفاق گردد بوتراب بازگرداند ز مغرب آفتاب
هر كه زين بر مركب تن تنگ بست چون نگين بر خاتم دولت نشست
و با همين نگاه اقبال معتقد است كه از گل وجود آن حضرت (امام علي(ع)) انسان و بلكه عالم بايد درست گردد:
از گِل خود آدمي تعمير كن آدمي را عالمي تعمير كن18
خودي در نگاه اقبال همان هويت و اصالت اسلامي و شرقي ميباشد. فلسفهي خودي اقبال، علاوه بر داشتن مضامين و احساسات عرفاني، داراي روح استعمار ستيزي و دخالت در سرنوشت خويشتن انسان ميباشد. اقبال بريدن از اين خويشتن و از خودبيگانگي در برابر ديگر فرهنگها و تمدنها ـ بخصوص تمدن غرب را ـ يك نوع بيخودي ميداند. لذا او در منظومهي شعر «رموز بي خودي» سعي در آن دارد كه با معارف برگرفته از آيات قرآن ـ بخصوص سوره اخلاص (توحيد) ـ انسان مسلمان را به خوديت اسلامي خودآگاه سازد. اقبال در تفسير آيهي «اللّه الصمد» لزوم بازگشت به خويشتن مسلمانان را متذكر ميگردد:
مسلم استي بينياز ازغير شو اهل عالم را سراپا خير شو
چون علي در سازبانان شعير گردن مرحب شكن خيبر بگير
رزق خود را از كف دونان مگير يوسف استي خويش را ارزان مگير
گرچه باشي مور هم بي بال و پر حاجتي پيش سليماني مبر
راه دشوار است سامان كم بگير در جهان آزاد زي آزاد مير
پشت پا زن تخت كيكاوس را سر بده از كف مده ناموس را19
اقبال پس از آن در تفسير آيهي «و لم يكن له كفوا احد» برتري مسلمانان، انديشهها و اعتقادات آنان را بر ديگر ملل دنيا يادآور ميشود تا شايد با اين كار وي، مسلمين دچار از خود بيگانگي نگردند:
رشتهاي با «لم يكن» بايد قوي تا تو در اقوام بي همتا شوي
آنكه ذاتش واحد است و لاشريك بندهاش هم در نسازد با شريك
اقبال پس از آن اشاره مينمايد كه تو قرآن را كنار گذاشتهاي در حالي كه اين كتاب مايهي حيات و بازگشت تو، به اصالت و هويتت ميباشد.
خوار از مهجوري قرآن شدي شكوه سنج گردش دوران شدي
اي چو شبنم بر زمين افتندهاي در بغل داري كتاب زندهاي20
اقبال بر مهمترين و كارآمدترين رياضت در عرفان اسلامي ـ كه همان احتياط و كنترل در خوردن و آشاميدن است ـ تاكيد بسيار دارد و اساسا كاركرد اين احتياط، باعث آرامش بخشيدن به غوغاي دروني انسان ميگردد و فرصتهاي عالي انديشيدن را براي انسان فراهم ميآورد:
سر دين صدق مقال اكل حلال خلوت و جلوت تماشاي جمال
در ره دين سخت چون الماس زي دل بحق بربند و بي وسواس زي21
در نظر اقبال، بزرگترين نشانهي كيفيت عرفاني (روحاني)، همان احتياط در خوردن و آشاميدن است، تمام زندگي رسول خدا(ص) اين مسأله را به اثبات ميرساند و اقبال خود در زندگي پيرو اين شيوه ميباشد.
در منظر و انديشهي عرفاني اقبال،عدم اعتنا به ثروت و امكانات دنيا به خوبي به چشم ميخورد. اقبال علي رغم اين كه تلاش زيادي براي كسب رزق و روزي حلال مينمايد، اما به مال اندوزي و ثروت اندوزي اعتنايي ندارد. و جالب اين كه تا سالهاي پاياني عمرش هرگز بر بستر نرم و راحت نميخوابد و حتي در دعوتهايي هم كه از وي به عمل ميآيد، هنگام خواب به رختخواب خودش كه همراه آورده بود، اكتفا مينمايد و همواره اين مسأله را بياد داشت كه پيغمبر(ص) روي يك بورياي كهنه ميخوابيد.22 به همين دليل است كه اقبال، ثروتاندوزي را مايهي دور شدن از خدا ميداند:
اي بسا مرد حق انديش و بصير ميشود از كثرت نعمت ضرير(يعني نابينا)
كثرت نعمت گه از دل برد ناز ميآرد نياز از دل برد
سالها اندر جهان گرديدهام نم بچشم منعمان كم ديدهام
من فداي آنكه درويشانه زيست واي آن كو از خدابيگانه زيست
اقبال تمام اين روح عرفاني حاكم بر فرهنگ اسلامي را از كتاب الهي اين مكتب؛ يعني قرآن ميداند و خود از همان عنفوان جواني ضمن پايبندي به احكام شريعت مقدس و نوراني اسلام، به امور مستحبي هم چون نماز شب و تلاوت زياد قرآن ـ خصوصا در سحرگاهان ـ علاقه بسياري داشته است:
برخور از قرآن اگر خواهي ثبات در ضميرش ديدهام آب حيات
ميدهد ما را پيام لا تَخَفْ ميرساند بر مقام لا تخف
قوت سلطان و مير از لا اله هيبت مرد فقير از لااله
اقبال راز رنگ الهي پيدا كردن را چنين بيان ميدارد:
گوهر درياي قرآن سفتهام شرح رمز صبغة اله گفتهام
تا دو تيغ لا و الا داشتيم ما سواللّه را نشان نگذاشتيم23
در نگاه اقبال روش قرآن، هنگام بيان داستان هبوط (سقوط) آدم و حوا، تغيير در صورت كلي، جزيي داستانها ميباشد تا آن كه آنها را با انديشههاي جديد متناسب سازد و از اين راه آنها را با روح زمان منطبق سازد؛ زيرا هدف قرآن از آوردن اين داستانها تنها جنبهي تاريخي آنها نميباشد، بلكه به دنبال يك هدف كلي اخلاقي و فلسفي ميباشد كه همانا ترقي مقام بشريت از حالت اوليه شهوات غريزي به يك حالت شناخت است.24
اقبال معتقد است: در داستان هبوط آدم در قرآن، اول تمايل انسان به دست يافتن معرفت را نشان ميدهد؛ زيرا اين آيات پس از آياتي آمده است كه در آنها برتري آدمي بر فرشتگان بازگو شده است.25 از منظر اقبال هر جستوجوي معرفتي اساسا نوعي از نيايش26 و عبادت و در واقع خود دين ميباشد:
چيست دين؟ در يافتن اسرار خويش زندگي مرگ است بي ديدار خويش
آن مسلماني كه بيند خويش را از جهاني برگزيند خويش را
اندكي گم شو بقرآن و خبر بازاي نادان بخويش اندرنگر
تا دلش سري ز اسرار خداست حيف اگر از خويشتن نا آشناست27
در جاي ديگر اقبال تقسيم نوع بشر به نژادها، ملتها و قبيلهها را بنا به گفتهي قرآن، تنها براي شناختن و شناخته شدن ميداند؛28 زيرا تمام انسانها ـ بنا به گفتهي قرآن از يك تن (فرد) آفريده شدهاند29 و هيچ كدام برتري خاصي از حيثنژادها و... بر ديگري ندارند:
از حجاز و چين و ايرانيم ما شبنم يك صبح خندانيم ما30
اقبال معتقد است كه تاريخ، يا به زبان قرآن ايام اللّه (روزهاي خدا) يكي ديگر از منابع علم و معرفت به حساب ميآيد. او جوهراصلي كتاب مقدمه ابن خلدون را ـ به عنوان پدر فلسفه تاريخ ـ برگرفته و الهام گيرنده از قرآن ميداند؛ زيرا امثالهاي تاريخي كه در آيات قرآن آمده است خود بيانگر يكسري قوانين و تعميمهاي خاص حاكم بر تاريخ ميباشد كه به اقوام و ملتها به صورت دسته جمعي داوري ميكند. از نگاه اقبال، قرآن به اجتماعات بشري هم چون سازواره و موجودات زنده نظر ميافكند؛ پس در قرآن نطفه و سرچشمهي نظريات تاريخي وجود دارد. از طرف ديگر قرآن دربارهي مورخان و راويان تاريخ با دادن يك قانون كلي، امر به دقت و جستوجو و تحقيق دربارهي آنچه گفتهاند را ميكند. همين رجالشناسي و تأكيد بر آن در قرآن است كه بنابر اعتقاد اقبال منبع الهام همهي آيندگان ميگردد و مرداني؛ چون ابن اسحاق ،طبري و مسعودي را در جهان اسلام پديد ميآورد.31
قرآن به عنوان يكي از دو امانت پيامبر گرامي اسلام است كه در ميان امت اسلامي به وديعه گذارده شده است. اين معجزهي بزرگ پيامبر خاتم، در بعضي اعصار و زمانها، مورد بي مهري مسلمانان قرار گرفته است. گاهي اين كتاب عظيم در سر حد پرداختن به ظواهر و الفاظ آن مورد بهره برداري بوده و زماني ديگر به كلي كنار گذاشته شده است. علاقه محمد اقبال لاهوري از جمله انديشمندان و روشنفكران مسلمان در دورهي معاصر است كه به دنبال احياي مفاهيم و معارف اصيل اسلامي است.
يكي از كارهاي اقبال بازگشت دوباره به قرآن است. از نگاه اقبال قرآن كتاب بيداري،آگاهي و ادامه دهندهي راه كارهاي عملي ميباشد. قرآن انسان را متوجه سرمنزل كمال مينمايد تا جانشين و خليفه خدا بر روي زمين، به مقام كمال انساني برسد. اقبال قرآن را كتابي ميداند كه در اوج تأملات عرفاني و سير در ماوراء الطبيعه، امر به شناخت دنياي مادي و طبيعي مينمايد و دور شدن انسان مسلمان از خوديت اسلامي را به او متذكرمي گردد. و در آخر اين كه قرآن به عنوان كتاب علم، معرفت و شناخت تاريخي، طبيعت و... از نظر اقبال ميباشد.
1. جاويد، اقبال «زندگي و افكار علامه اقبال لاهوري»، ج 1، ترجمهي شهيندخت كامران مقدم، چاپ سوم، تهران: شركت بهنشر (آستان قدس رضوي)، 1372 ص 103.
2. همان، ص 244 و 245.
3. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، چاپ سوم، تهران: سازمان انتشارات جاويدان، 1366، ص 365.
4. همان، ص 169.
5. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، ترجمهي احمد آرام، تهران: كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي (بيتا)، ص 19
6. محمد اقبال لاهوري، كليات اشعار فارسي، پيشين، ص 366.
7. همان، ص 165 و 166.
8. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 191.
9. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 368 و 369.
10. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 142.
11. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 489.
12. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 1.
13. همان، ص 111.
14. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، ص 178 و 179.
15. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، ص 126.
16. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، ص 116.
17. همان، ص 491.
18. همان، صص 116ـ115ـ114.
19. همآن، ص 190و191.
20. همآن، ص 195و196.
21. همآن، ص 448.
22. جاويد اقبال، «زندگي و افكار علامه اقبال لاهوري»، ج 1، پيشين، ص 220و231.
23. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي» پيشين، ص 504.
24. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 96ـ99.
25. همان، ص 101.
26. همان، ص 107.
27. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 489.
28. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام» پيشين، ص 109
29. همان، ص 161؛ سورهي نساء، آيهي 1.
30. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي» پيشين، ص 98.
31. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام» پيشين، ص 159 الي 161.