تاريخ مجموعهاي از اطلاعات نقلي يا تحليلي درباره درباره گذشته انسانهاست. ابن خلدون، انديشمند بلندپايه اسلام كه از بنيانگذاران فلسفه تاريخ است، در تعريف تاريخ گفته: «تاريخ دانشي سرچشمه گرفته از حكمت و بيانگر سرگذشت ملتها، سيرت پيامبران و سياست پادشاهان است.»
قرآن كتاب آسماني ما، به عنوان يكي از منابع شناخت، راههاي كسب معرفت را بصيرت در طبيعت و مرور و تأمل در تاريخ گذشتگان ميداند و پيوندي ناگسستني با اين دو دارد.
در قرآن بيش از 260 داستان وجود دارد و خداوند وقايع و حوادث ناب و بكري را براي انسان يادآوري ميكند كه اگر قرآن نبود، هيچگاه شرح آن حوادث و وقايع در اختيار ما قرار نميگرفت. اتفاقاتي كه انسانهاي آن زمان در ثبت آن عاجز و ناتوان مطلق بودند. اينكه قرآن بهعنوان يكي از منابع شناخت محسوب ميشود به اين دليل است كه قرآن نيز بهعنوان يك منبع تاريخي بهشمار ميآيد. همانطور كه ابنخلدون در تعريف خود تاريخ را به دو بخش تقسيم كرده، يك بخش حوادث و وقايع خام و اوضاع و احوال گذشتگان و بخش ديگر استنباط قواعد و سنتهاي حاكم بر زندگي آنها كه برگرفته از خود وقايع و حوادث است، قرآن نيز هردو بخش را در بردارد كه در علم تاريخ يك بخش را به تاريخ نقلي كه به امور جزئي و فردي و يا دورهاي از زمان خاص و نقل و شرح آن وقايع و حوادث ميپردازد و مبدأ و مقدمه بخش دوم يعني تاريخ علمي است و بخش ديگر تاريخ علمي است كه استنباط و استخراج قوانين كلي و عمومي است، يعني سنتهايي كه بر جوامع حاكم است. كم نيستند آيات قرآني كه به نقل و شرح بسيار ظريف حواثد و وقايع گذشته ميپردازد، داستانهايي از قبيل اصحاب كهف و حضرت يونس و قوم لوط از نوع تاريخ نقلي است.
در اين قسمت آياتي از قرآن كه در زمره تارخي نقلي ميباشد ذكر خواهد شد. اما بايد به اين نكته توجه داشت كه قرآن در نقل حوادث از شيوهها و اصول خاصي استفاده ميكند. در اين نوشتار سعي شده كه ضمن نقل يك حادثه تاريخي، اصول و ضوابطي كه قرآن در توصيف يك حادثيه تاريخي به كار ميبندد نيز ذكر شود.
اصولي كه به اجمال ميتوان از انها ياد كرد عبارتند از:
1ـ يكي از مواردي كه بسيار مورد توجه قرآن بوده، پايبندي و گرايش به سير انسان در زمين و بررسي احوال گذشتگان است. قرآن بارها انسان را به تحقيق در سرنوشت اقوام و پيشينيان دعوت و اين دعوت را همراه با پرسش طرح كرده است.
به اين آيات دقت كنيد:
«... افلم يسيروا فيالارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم ولدار الا´خره خير...» (109 ـ يوسف)
«...چرا در روي زمين سير نميكنيد تا عاقبت پيشينيان را ببينيد بدانيد سراي آخرت بهتر از...»
«افلم يسيروا فيالارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم دمرالله عليهم...» (10 ـ محمد)
«چرا در روي زمين گردش نميكنيد تا عاقبت كسانيكه پيش از شما بودهاند را مشاهده كنيد...»
«افلم يسيروا فيالارض فينظروا كيف عاقبه الذين من قبلهم كانوا كشرد منهم...» (غافر ـ 82)
«چرا در روي زمين گردش نميكنيد تا عاقبت كسانيكه پيش از شما بودهاند را مشاهده كنيد...»
«افلم يسيروا فيالارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون» (46 ـ حج)
«چرا در روي زمين سير نميكنيد تا دلهاتان هوش يابد و گوششان به حقيقت آشنا شود...»
«اولم يسيروا فيالارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اشد منهم...» (9 ـ روم)
«آيا در زمين گردش نميكنيد تا مشاغهده كنيد عاقبت كسانيكه پيش از شما بودهاند...»
«اولم يسيروا فيالارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم و كانوا اشد منهم قوه...» (44 ـ فاطر)
«چرا در روي زمين گردش نميكنيد تا مشاهده كنيد عاقبت كسانيكه پيش از شما بودهاند و از شما قدرتمندتر بوده اند...»
قرآن در آيات ديگر اين پايبندي را به صورت امر و دستور طرح ميكند.
«قل سيروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبه المجرمين...» (69 ـ نمل)
«بگو بگرديد در روي زمين و مشاهده كنيد عاقبت سرنوشت مجرمين را...»
«قل سيروا فيالارض ثم نظروا كيف عاقبه المكذبين» (11 ـ انعام)
«بگو بگرديد در زمين و پس نظاره كنيد عاقبت تكذيبكاران را»
«قل سيروا فيالارض فانظروا كيف بدا الخلق ثم الله ينشيء النشاة الاخره ان الله علي كل شي قدير» (20 ـ عنكبوت)
«بگو بگرديد در روي زمين پس مشاهده كنيد خدا چگونه خلق را آغاز كرده و سپس آخرت را نيز ايجاد خواهد كرد خداوند به هرچيز تواناست.»
«قل سيروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين» (42 ـ روم)
« بگو بگرديد در روي زمين پس مشاهده كنيد چگونگي عاقبت كسانيكه پيش از شما مشرك بودند»
2ـ يكي از انتقاداتي كه برخي از جامعهشناسان به مورخين ميگيرند، اين است كه تاريخ از نظر دستهاي از مورخيت تنها به كشمكش ميان پادشاهان ميپردازند و كمتر به اوضاع و سرنوشت ملتها توجه ميكنند. در قرآن علاوه بر توصيف و نقل چگونگي عملكرد پادشاهان و سران اقوام، اهتمام ويژهاي به وصف احوال مردم نيز داشته است.
به عبارتي علاوه بر وصف اوضاع و احوال كسانيكه ميل به تمركز قدرت و برتريجويي در روي زمين را داشتهاند، با ظرافت و تأمل خاصي به توصيف شرح و حال مردان و زنان آن ديار پرداخته است. به اين آيه توجه كنيد:
«ان فرعون علي فيالارض و جعل اهلها شيعا يستضغت طائفه متهم يذبح انباءهم و يستحيي نساءهم انه كان من المفسدين. (4 ـ قصص)
همانا فرعون برتري جست در روي زمين و ميان اهل آن سرزمين تفرقه و اختلاف افكند و طائفه را سخت ضعيف و ذليل كرد و پسرانشان را ميكشت و زنانشان را زنده نگهميداشت همانا فرعون از مفسدان بود.
3) اشاره به كليات و در مواقع لزوم به جزئيات يك واقعه، قرآن در نقل حوادث تاريخي علاوه بر ذكر شرح و حال وضع كلي مردم گاهي تأمل و تفكر در يك موضوع آنقدر اهميت ميدهد كه مكالمات فردي را نيز كرده و عيناً نقل ميكند.
بهطور مثال داستان فرعون و ؟؟؟ و گفتگوي دونفره آنها از اين قبيل است.
«و قال موسي يا فرعون اني رسول من ربالعالمين» (104 ـ اعراف)
«و گفت موسي اي فرعون همانا منم فرستاده از سوي پروردگار جهانيان»
«قال انكنت جئت بآيه فات بها ان كنت من الصادقين.» (106 ـ اعراف)
«گفت اگر آيتي آوردهاي پس بيارش، اگر هستي از راستگويان»
و يا در داستان حضرت يوسف گفتگوي حضرت يعقوب با پسرش را نقل ميكند.
«اذقال يوسف لابيه يا ابت اني رايت احد عشر كواكبا و الشمس والقمر رايتهم لي ساجدين» (4 ـ يوسف)
«هنگامي كه يوسف به پدر خود گفت اي پدر همانا در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه، ديدم كه بر من سجده ميكنند.»
«قال يا بني لاتقصص ژياك علي اخوتك فيكيدوا لك كيداً ان الشيطان للانسان عدد مبين»
گفت اي پسرم تعريف نكن خواست را براي برادرانت به درستي كه آنهايي كه ميورزند و شيطان براي انسان دشمني است آشكار.»
جالب توجه است كه لغت «قُل» و همخانوادههاي آن از قبيل «قال» و «قالوا» جزء واژههايي است كه بيشترين كاربرد را در قرآن دارد. بهطور مثال واژه «قُل» 315 بار و «قال» 501 بار و «قالوا» 311 بار تكرار شده است و اين مطلب تأييدي بر توجه و علاقه قرآن به نقل دقيق جزئيات حوادث و وقايع است.
4ـ تكرار در نقل يك حادثه: خداوند بارها در جايجاي قرآن يك حادثه تاريخي را بهطور مكرر نقل ميكند. بهراستي قرآن از ذكر مكرر يك واقعه تاريخي چه هدفي را دنبال ميكند؟ مسلم است كه از نظر ما مسلمانان، هيچيك از آيات خداوند بيهوده و عبث نبوده و در گفتارهاي او زارهاي بسياري نهفته است. ما هرگاه مطلبي را بهطور مكرر و به دفعات تكرار ميكنيم، ممكن است اهداف گوناگوني را دنبال كنيم، مثلاً توجه و علاقه فراوان به آن مطلب و يا به دليل سودمندي و استفاده بالاي آن. و نيز ممكن است با هدف حساس كردن شنونده و مخاطب به آن موضوع و يا تأكيد بر حقانيت و درستي يك امر، موجب تكرار در نقل يك مطلب باشد. اما اينكه در قرآن يك حادثه بارها نقل ميشود ميتواند اهداف زير را نظر داشت.
اولاً اينكه خداوند راه عبرتگيري و انتخاب راه حق را از روي بينش و تأمل ميداند و پيروي كوركورانه را عبث و بيهوده. همچنين بهطور مكرر مشاهده ميكنيم آياتي را كه در آن مردم را دعوت به سير در زمين و تأمل در عاقبت پيشينيان ميكند. دليل ديگر كه بسيار حائز اهميت ميباشد، مسأله تحريفهايي است كه بعضي از وقايع بهصورت مبهم و متناقض در كتب آسماني ديگر نقل شده، يكي از وقايع مهم چگونگي تولد و مرگ حضرت عيسي مسيح ميباشد. چگونگي تولد و عروج عيسي مسيح در كتب مقدس، به گونهاي نقل شده كه در بنيان و اساس اديان الهي ديگر خدشه وارد نموده است و تأثير اين دگرگوني آنچنان عميق بوده كه مسأله توحيد را به تليت و مسأله عيسي مسيح بهعنوان مخلوق و معبود خداوند به فرزند خداوند برگردانده شده است. خداودن در آيات متعددي داستان چگونگي به وجود آمدن مسيح و عروج او را بيان كرده است.
به اين آيات دقت كنيد:
«واذكر في الكتاب مريم اذا نبتذت من اهلها مكاناً شرقياً» (16 ـ مريم)
و ياد كن در كتاب، مريم را هنگاميكه برگرفت دور از خاندان خود مكاني شرقي
«فاتخدت من دونهم حجاباً فارسلنا اليها روحنا فتمثل لهابشراً سوياً» (17 ـ مريم)
«پس برگرفت دور از آنان پوششي پس فرستاديم به سوي او روح خود را به شكل مردمي درشت»
«قالت اني اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقياً» (18 ـ مريم)
«گفت پناه ميبرم به خداي مهربان از تو اگر هستي پرهيزكار»
«قال انما انا رسول و بك لاهب لك غلاماً زكياً» (19 ـ مريم)
«گفت همانا منم فرستاده پروردگار تو تا ببخشم به تو پسري پاك»
«قالت اني يكون لي غلام و لم يمسسني بشر و لم لك بغياً» (20 ـ مريم)
«گفت چگونه باشدم پسري به من نزديك نشده است بشري و نبودهام بدكار»
«قال كذلك قال ربك هوعلي هين و لنجعله آيه للناس و رحمه هنا و كان امر مقضياً» (21 ـ مريم)
«گفت بدينسان، گفت پروردگار تو آن است بر من آسان است تا بگردانيش آيتي براي مردم و رحمتي از ما و بوده است كاري گذشته.»
«فحملة فانبتذت به مكاناً قصياً» (22 ـ مريم)
«پس بارور شد و كناره گرفت به جايگاهي دور»
چگونگي تولد مسيح در اين آيات نيز تكرار شده است:
سوره نساء آيات 156 الي 171
سوره مائده آيات 110 الي 116
سوره مائده آيات 72 و 75
سوره مريم آيه 34
سوره زخرف آيات 63 و 64
سوره آل عمران آيات 37 الي 45
سوره مؤمنون آيه 50
سوره توبه آيه 31
سوره الصف آيه 6
سوره تحريم آيه 12
آيات طرحشده گوياي اين واقعيت است كه خداوند به تفضيل و يا به ايجاز به نقل و شرح احوال پيشينيان در قرآن كريم، مطالب خود را بيان فرموده كه به آن شيوه تاريخنگاري، تاريخ نقلي گفته ميشود. اما در مورد نوع دوم تاريخ، يعني تاريخ علمي، كه استخراج قوانين و سنن از حوادث سپريشده ميباشد، قرآن چه ديدگاهي دارد؟ آيا اساساً خداوند در چگونگي سرنوشت و سرگذشت جوامع قائل به وجود سنت يا سنتهايي ميباشد؟ و اگر سنتي وجود دارد آن سنتها از چه ويژگي و اصولي برخوردارند؟
1) طبق آياتي كه ذكر خواهد شد خداوند در چگونگي روند و فرجام اقوام و قبايل نهتنها وجود قوانين و سنتهايي را مسلم و مؤكد دانسته بلكه در آيات خود تأكيد ميكند كه اين سنتها از قبل از جامعه عرب آن زمان نيز وجود داشته و در حال و آينده نيز حاكم خواهد بود.
به اين آيات توجه كنيد:
«قد خلق من قبلكم سنن فسيروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين» (137 ـ آلعمران)
«به تحقيق پيش از شما سنتها و راه رسمهايي به انجام رسيد. پس در زمين گردش كنيد و ببينيد پايان كار مكذبين»
«ما كان عن النبي من حرج فيما فرض الله له سنته الله في الذين خلوا من قبل كان امرالله قدراً مقدوراً» (38 ـ احزاب)
«پيامبر را در حكمي كه خدا بر او مقرر فرموده حرج و سختي نيست، سنت خدا براي آنان كه درگذشتند نيز اين بوده و فرمان خدا حكمي نافذ و حتمي خواهد بود.»
«يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و الله عليكم حكيم» (26 ـ النساء)
«خدا ميخواهد راه سعادت را براي شما بيان كند و شما را به آداب و سنن كسانيكه قبل از شما بوده (پيامبران) هدايت كند.»
2) ويژگي و خاصيت بسيار برجسته و نافذ اين سنتها اين است كه به هيچ عنوان نه قابل تبديل و نه قابل تحويل هستند به عبارتي نه دگرگوني در آن سنتها صورت ميگيرد و نه برگشتپذيرند.
آيات زير گوياي اين نكته مهم هستند.
«سنته من قدراً ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لستنا تحويلاً» (77 ـ اسراء)
«شيوه آنان كه فرستاديم پيش از تو از پيامبران خويش نيز همينگونه بوده است و نه قابل برگرداندن»
«سنته الله لتي قد خلق من قبل و لن تجد لسنته الله تبديلاً» (23 ـ فتح)
«شيوه خدا همان است كه بر پيشينيان گذشته و در سنت خدا تبديلي وجود ندارد.»
«... فلن تجد لسنت الله تبديلاً و لن تجد لسنت الله تحويلاً» (43 ـ فاطر)
«... هرگز در شيوه خدا نه دگرگوني وجود دارد و نه برگشتي»
نكته قابل تأمل در اين آيات قائل شدن به دو ويژگي برجسته عدم تبديل و تحويل در سنتهاي خداست. در بسياري از ترجمههاي كتاب قرآن و همچنين فرهنگ لغات قرآن دو واژه «تبديل» و «تحويل» را به يك معنا ترجمه كردهاند و معنايي كه براي هردو واژه قائل شدهاند «تغيير» و «دگرگوني» ميباشد. اما از آنجا كه حكمت خداوند بيپايان بوده و كاربرد هر واژه و لغت داراي حكمت و علت ميباشد، اينكه اين دو واژه را به يك معنا تعبير كنيم كاري است خطا، و ميبايست دو معناي متفاوت براي اين دو واژه يافت. براي روشن شدن تفاوت در اين دو لغت، از خود قرآن مدد جسته و خواننده ميتواند با تأمل در تفاوت كاربرد اين دو واژه در آيات قرآن، جايگاه و معناي واقعي آنان را جستجو كند.
به اين آيات دقت كنيد:
«يوم تبدل الارض غيرالارض والسموات» (49 ـ ابراهيم)
«روزي كه زمين به غير از اين زمين و آسمان مبدل خواهد شد»
«فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التي فطرالناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين قيم ولكن اكثر الناس لايعلمون.» (30 ـ روم)
«پس راست كن روي خود را به سوي دين يكتاپرستي آيين خدايي كه سرشت مردم بر آن است، نيست دگرگوني براي آفرينش خدا، اين است دين استوار و محكم ولاكن اكثر مردم نميدانند.»
«و تحت لكمت ربك صدقاً و عدلاً لامبدل كلماته.» (115 ـ انعام)
«پيام پروردگارت با راستي و درستي كامل و تمام شد هيچ دگرگوني در سخن او راه ندارد.»
«قل ادعوالذين زعتم من دونه فلايملكون كشف الضرر و لا تحويلاً» (56 ـ اسراء)
«بگو بخوانيد آنان را كه ميپنداريد جز او را (خدا) آنها مالك و قادر به دفع ضرر و گشودن رنج از شما نيستند و قادر به برگرداندن آن.» (ترجمه الهي قمشهاي)
با توجه به آياتي كه ذكر آنها رفت متوجه ميشويم كه اولاً سنت و يا سنتهايي وجود دارد و دوماً اين سنتها به هيچ عنوان نه قابل تغيير و نه قابل برگشت هستند، اينك به ويژگيها و خصوصيات اين سنتها اشاره ميشود.
1) اينكه باطل و هرآنچه روشنايي و حق است نابود خواهد شد و حق به معناي وسيع آن جاي باطل و ناحق را خواهد گرفت.
«قل جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً» (81 ـ اسراء)
«بگو حق آمد و باطل رفتني است به درستي كه باطل نابودشدني است.»
«قل جاء الحق و مايبدي الباطل و يعيد» (49 ـ سباء)
«بگو حق آمد و باطل غيرقابل برگشت است.»
2) يكي ديگر از سنتهاي الهي اين است كه صالحين و مستضعفين وارثان زمين خواهند شد و جاي مستكبران و فاسدان را خواهند گرفت.
ولقد كتبنافي الزبور من بعد الذكر ان الارض يرشها عبادي الصالحون» (105 ـ انبياء)
«به درستي كه در زبور نوشتيم كه زمين را صالحان به ارث خواهند برد.»
«و نريدان نحن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم وارثين» (5 ـ قصص)
«و خداوند اراده كرده است كه مردم مستضعف در روي زمين پيشوايان و وارثان قرار بگيرند.»
3) توجه و تأكيد به نقش فوقالعاده مردم در تغيير و تحولات اجتماعي و اينكه تغييرات اساسي بايد در درون خود افراد يك جامعه صورت بگيرد تا خداوند آن جامعه را دچار تحول كند.»
«...انالله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم...» (11 ـ رعد)
«... به درستي كه خداوند هيچ قومي را دگرگون نميكند مگر اينكه آنها از درون متحول شوند.»
4) ما مسلمانان اعتقاد داريم كه براي عمر انسانها زمان مشخص و معيني وجود دارد و قرآن نيز به اين مورد اشارههاي متعددي داشته اما مسأله قابلت وجه اين است كه خداوند علاوه بر اينكه بر هر فرد اجل معيني قرار داده براي هر قوم نيز اجل معيني قائل است. به عبارتي هر قوم را زمان و عمر معيني است، خداوند در قرآن كريم ميفرمايد كه ما براي هر قوم يك زمان و اجل معيني را قرار دادهايم و هرگاه زمان فرا رسد نه تعجيل ميكنيم و نه تأخير.
به اين آيات توجه كنيد:
«و لكل امه اجل فاذا جاء اجلهم لايستاخرون ساعه و لا يستقدمون.» (34 ـ اعراف)
«و براي هر امتي اجلي قرار داديم كه هرگاه فرارسد تا تعجيل و تأخير دارد.»
«قل لااملك لنفسي خزراً و لانفعاً الا ماشاءالله كل امه اجل اذا جاء اجلهم فلا يستاخرون ساعه و لا يستقدمون» (49 ـ يونس)
«بگو اي پيامبر من مالك ضرر و نفع خود نيستم مگر هرچه خدا بخواهد براي هر امتي اجل معيني است كه چون فرا رسد ساعتي دير يا زود نگردد.
«ما اهكنا من قريه الاولها كتاب معلوم ما تسبق من امه اجلها و ما يستأخرون» (4 ـ حجر)
«ما هلاك نكرديم هيچ شهري را مگر در نوشتهاي مشخص و نه دير و نه زودتر از وقت مشخص»
5) يكي ديگر از سنتهاي الهي اين است كه هرگاه اجل و زمان يك قوم فرا رسد آن قوم را زير و رو كرده و به تمام و كمال آن را نابود ميكند به طوري كه هيچ جنبرهاي در روي آن قرار نگيرد.
«ولو يوخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة و لكن يوخرهم الي اجل مس فاذاجاء اجلهم لايستاخرون ساعة و لايستقدمون» (61 ـ نحل)
«و اگر خداوند به دليل ظلم و ستم از قومي انتقام بگيرد جنبندهاي در روي زمين قرار نخواهد گرفت و به تأخير مياندازد تا زمان اجل معين و هرگاه اجل معين آن قوم فرا رسد نه تأخير و نه تعتجيل صورت ميگيرد.»
«فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود» (82 ـ هود)
«و چون فرمان ما فرا رسد ويران و زير و رو ميكنيم و بر سر آنها سنگ فرو ميآوريم.»
«فجعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليهم حجارة من سجيل» (74 ـ حجر)
«و شهر و ديار آنها را زير و رو ساخته و آن قوم را سنگباران كرديم.»
6) سنت ديگر خداوند اين است كه براي هر امتي رسولي ميفرستد تا حجت خود را بر آنان تمام كرده و بهانهاي براي مردم در روز قيامت نميگذارد.
«رسلاً مبشرين و منذرين لئلايكون للناس علي الله حجة بعد الرسل...» (165 ـ نساء)
«پيامبراني بشارتدهنده و بيمدهنده فرستاديم تا بعد از آمدن آنها حجت بر مردم تمام شود و عذري نداشته باشند.
«ولكل امه رسول فاذااء رسولهم قضي بينهم بالقسط و هم لايظلمون» (47 ـ يونس)
«و براي هر امتي رسولي فرستاديم تا پيامبر قضاوت كند بين آنها به دادگري و ظلم نشود.»
7) خداوند در قرآن ذكر ميكند كه ما براي هر امتي رسولي ميفرستيم كه آنها را به خوبيها دعوت كند و از بدي منع كند اما خداوند در فرستادن رسولان خود، كه يك سنت الهي است، سنت ديگري نيز جاري ميسازد و آن اينكه خداوند فقط شهرهايي را به هلاكت ميرساند كه براي آن شهر رسولي فرستاده و مردم از فرمان آن رسولان تبعيت و پيروي نكرده باشند و البته اين سنت يكي از رحمتهاي بيپايان خداوند است.»
«و ما كان ربك مهلك القري حتي يبعث في امها رسولاً تيلوا عليهم آياتنا و ماكنا مهلكي القري الاولها ظالمون.» (59 ـ قصص)
«و پروردگار تو هيچ شهري را نابود نميكند مگر اينكه پيامبري در آنجا مبعوث نشده باشد و بر مردم آن شهر آيات ما را تلاوت نكرده باشد...»
«و ما اهلكنا من قريه الالها منذرون» (208 ـ شعرا)
«و هيچ شهري را نابود نميكنيم مگر اينكه براي آن شهر تذكردهندهاي قرار نداده باشيم.»
8) يكي ديگر از سنتهاي ديگر خداوند اين است كه هرگاه قهر و مجازاتي را براي قومي معين كند هيچچيز نميتواند آن را برگرداند به نظر ميرسد ميتوان تا حدودي معناي عدم تحويل و تبديل را در اين داستان جستجو كرد.
به اين آيات دقت كنيد:
«فلما ذهب عن ابراهيم الروع و جاء ته البشري يجادلناني قوم لوط» (74 ـ هود)
«زماني كه ترس از ابراهيم برفت و شادي بچهدار شدن در او ايجاد شد با ما راجع به قوم لوط وارد مجادله شد.»
«ان ابراهيم لحليم اواه مذيب» (75 ـ هود)
«همانا ابراهيم بسيار مهربان بود»
«يا ابراهيم اعرض عن هذا انه قدجاء امر ربك و انهم اتيهم عذاب غير مردود» (76 ـ هود)
«اي ابراهيم از اين خواهش درگذر به درستي كه وقتي امر خدا فرارسيد عذاب حتمي و بدون برگشت و مردود است.»
«و لما جاءت رسلنا لوطاً سيء بهم وضاق بهم ذرعاً و قال هذا يوم عصيب» (77 ـ هود)
«و هنگاميكه فرستادگان بر قوم لوط وارد شدند ابراهيم پريشان خاطر و دلتنگ شد و گفت اتمروز روز بسيار سختي است.»
در اين آيات قرآن با لطافت و ظرافت خاصي حالات و روحيات ابراهيم را از عذاب نازلشده بر قوم لوط بيان ميكند به راستي ميتوان به عظمت و ويژگي برجسته قرآن در اينجا پي برد خداوند خصوصيترين و پنهانيترين و مخفيترين حالات ابراهيم چگونه توصيف ميكند و اگر نبود ما چگونه قادر بوديم به اين روايات و اخبار دست پيدا كنيم.
9) مبارزه اساسي با ظلم خداوند علاوه بر اينكه پيامبران را براي اقوام ميفرستد تا از ظلم و ستم دوري كنند و عمل صالح انجام دهند اگر چنانچه به فرمان پيامبران عمل نكنند خداوند خود به هلاكت آنها اقدام ميكند و هلاكت آنها نتيجه عملكرد زشت و ناپسند خودشان است.
به اين آيات توجه كنيد:
«فكاين من قريه اهلكناها و هي ظالمه فهي خاويه علي عروشها و بئر معطلة و قصر مشير» (45 ـ حج)
«چهبسا شهرهايي را كه نابود كرديم به دليل ظلم پس فرود آمد بر پايههاي خود و مبدل به چاهي ويران شد كاخ افراشته.»
«ولما جائت رسلنا ابراهيم با بشري قالوا انا مهلكوا اهل هذه القريه ان اهلها كانوا ظالمين» (31 ـ عنكبوت)
«هنگاميكه آمدند فرستادگان ما ابراهيم را به مژده گفتند هر اينه نابود كنندهايم مردم اين شهر را همانا مردمش ظالم بودند.»
«و تلك القري اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكم موعداً» (59 ـ كهف)
«و اينك شهرها را نابود كرديم آنها را هنگاميكه ستم كردند و قرار داديم براي نابوديشان وعدهاي»
10) در خاتمه به يكي از سنتهاي عام و فراگير خداوند، سنت هدايت اشاره ميشود. اين سنت يكي از رحمتهاي واسعه خداوند بوده و همه موجودات و مخلوقات را در بر ميگيرد.
به اين آيات توجه كنيد:
«قال ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي» (50 ـ طه)
«بگو خداوند كسي است كه همه اشياء را خلق كرده و سپس هدايت كرد.»
«و لقد جئناهم بكتاب فصلناه علي علم هدي و رحمه لقوم يؤمنون» (52 ـ اعراف)
«و براي آنها كتاب فرستاديم و در آن هرچيز را بر اساس علم و دانش تفصيل كرديم تا هدايت و رحمتي باشد براي اقوامي كه ايمان ميآورند.»
«و لقد بعثنا في كل امه رسولاً ان اعبدوالله و اجتنبو الطاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقت عليه الضلالة فيسروا فيالارض فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين» (36 ـ نحل)
«همانا در ميان هر امتي پيامبري فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خداي يكتا پرستيد و از بتان دوري كنيد مردم را خدا هدايت كرد و بعضي ديگر در ضلالت و گمراهي ثابت ماندند اكنون در زمين گردش كنيد و بنگريد عاقتب مكذبين را.»
«قد جاءكم من الله فوراً و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و غير جهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي الصراط مستقيم.» (16 ـ مائده)
«خدا بدان كتاب هركس را كه از پي رضا و خشنودي او، راه سلامت پويد هدايت كند و او را از تاريكي جهل و گناه بيرون آرد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست و سعادت وي را رهبري كند.»
Golestan Quran Weekly, Serial 130, No 86
1682 بازدید
قرآن، تاريخ و سنتهاي الهي
مريم پشم فروش