با توجه به اين كه در آيات قرآن و سخنان معصومين ـ عليهم السلام ـ مخصوصاً سخنان امام علي عليهالسلام در نهج البلاغه، كلمه سنت و سنن مطرح شده، توجه به آموزش و تجربه اندوزي از سنتها امري لازم است. بدون كوشش در راه شناسايي بعضي از سنتها و معرفت برخي از اصول حاكمه در تاريخ و اقوام و ملل گذشته، پيمودن راه سعادت و نيك بختي براي ما دشوار ميباشد. مطالعه سنتهاي الهي و بهره گرفتن و عبرت آموختن از اين قوانين «لا يتغير الهي»، آينده را براي ما روشن مينمايد، چرا كه سنتهاي الهي فرا گيرند و هر كس مرتكب عملي شود كه اقوام گذشته آن را انجام دادهاند، قطعاً همان سنتهاي معمول در حق گذشتگان گريبانگير او هم خواهد شد.
تأثير عملكرد اقوام و ملتها در شكوفايي يا سقوط تمدنها، عذابهاي نازل شده بر اقوام در اثر گناه و... مطالبي است كه از تحقيق در سنتهاي الهي براي افراد روشن ميشود. از اين رو شناخت سنت و ويژگيهاي سنتهاي الهي و تعيين مصاديقي از آنها ميتواند براي افراد طالب سعادت، راه گشا باشد.
ليلا سلطاني، شماره اشتراك 2176، از همدان:
سنت در لغت به معناي راه و روش است. اين واژه از ريشه «سنّ» گرفته شده و تكرار و استمرار را ميرساند. قرآن كريم ميفرمايد: «وَ اِنْ يَعُودُوا فقد مَضَتْ سُنة الاولين؛1 اگر [ به عداوت اسلام و رسول خدا] برگردند و دشمني كنند، روش به كار گرفته شده در باره كفار گذشته در مورد آنها عمل خواهد شد.»
علامه طباطبائي ذيل آيه مذكور مينويسد: «السنة هي الطريقه و السيرة؛2 سنت همان طريقه و سيره است.»
مرحوم طبرسي نيز در مجمع البيان ميگويد: سنت و طريقه و سيره، نظير هم هستند.3
در متون اسلامي، به ويژه قرآن در موارد متعددي واژه «سنت» به صورت مفرد و واژه «سنن» در قالب جمع به كار رفته است. «سنت» كاربردهاي مختلفي دارد، اما در قرآن به معناي رويه، روش و طريقه استعمال شده است. روايتي از امام باقر عليهالسلام نقل شده كه بيانگر اين معنا است: «هر بندهاي از بندگان خدا كه بنا بر سنت و رويه هدايت بگذارد، ثوابي خواهد داشت همچون پاداش آنان كه بدان عمل ميكنند؛ بي آن كه از پاداش عاملين آن چيزي كاسته شود و هر بندهاي از بندگان او كه رويه ضلالت و گمراهي بنهد، همانند گناهان كساني كه آن را مرتكب ميشوند، بر عهده اوست؛ بي آن كه چيزي از بار گناهان مرتكبين به آنها كاسته شود.»4
همان طور كه ملاحظه گرديد، در اين حديث واژه «سنت» در معناي رويه و روش استعمال شده است؛ هم چنان كه به «قول»، «فعل» و «تقرير معصوم» هم از حيث اين كه بيانگر و مشخص كننده رويه و روش آنهاست، «سنت» اطلاق ميگردد ضمن اين كه به آداب و رسوم هر گروه و امتي از آن رو كه رويه و روش آنهاست و در بين ايشان به طور مداوم و مكرر انجام ميگيرد، «سنت» ميگويند.
بنابر اين آن قسمت از تدابير و سازمان دهي خداوند كه داراي تداوم و تكرار بوده و روش و رويه و طريقه حكمت و اراده او را به نمايش ميگذارد در متون اسلامي، به ويژه قرآن، «سنة الله» ناميده ميشود.
مهدي رياحي، شماره اشتراك 11112، از شهركرد:
به دليل اين كه سنت خداوند به معناي تبعيتِ افعال و كردار بشر و عواقب آن از قوانين تشريعي الهي است، پس يك قانون مطلق محسوب ميشود و ميتوان آن را به يك قانون ثابت و فراگير تعبير كرد.
از خصوصيات سنت خداوند، ثبوت، حتمي بودن و شموليت آن است. مادامي كه سنت الهي قانوني فراگير باشد، تمام رفتار و كردار بشر در سيطره آن قرار ميگيرد، از اين رو قاعده چنين سنتي بايد در طول زمان، كلي و ثابت نيز باشد. آيه ذيل به همين مطلب اشاره دارد: «اين سنت الهي در مورد پيشينيان [ كه با انبياي خود چنين رفتار ناهنجاري داشتهاند] نيز جاري بوده و در سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت.»5
دليل ديگر بر تغيير ناپذيري سنتهاي الهي اين است كه خداوند در قرآن داستانهاي امتحان گذشتگان را براي ما نقل كرده تا از آنها پند و عبرت بگيريم. بر اين مبنا اگر چنين حوادثي كلي و ثابت نباشند، به طور مسلّم پند و اندرز گرفتن از آنها ممكن نخواهد بود. قرآن ميفرمايد: «ما اشخاصي همچون شما را در روزگاران پيشين نابود ساختهايم، آيا عبرت گيرندهاي هست؟»6 همچنين ميفرمايد: «جزا و پاداش، فضل و برتري نه به آرزوهاي شما و نه به آرزوهاي اهل كتاب است. هر كس كار بدي بكند كيفر داده ميشود.»7 بر اساس سنت الهي، جزا اثر طبيعي اعمال محسوب ميشود و هيچ چيزي از آن تخطي نميكند.8
مجيد محمدي، شماره اشتراك 1167، از تهران:
«تبديل يعني چيزي را به كل عوض كنند، ولي تحويل آن است كه همان موجود را از نظر كمي و كيفي دگرگون كنند و بدان شدت يا ضعف بخشند و يا اين كه مكان را تغيير دهند».9 بر اين اساس هنگامي كه گفته ميشود سنن علاوه بر تبديل ناپذيري، تحويل هم نميپذيرند؛ يعني سنتها نه به كلي عوض ميشوند و نه در مكان كيفر و پاداش، نقل و انتقال صورت ميگيرد.
حال اين سؤال مطرح ميشود كه چرا سنتهاي الهي تحويل ناپذيرند. در پاسخ گفته ميشود: اصولاً تغيير و تحويل پذيري سنن و مقررات در جوامع انساني به دلايل زير است:
1 ـ گاهي تحويل پذيري سنتها به دليل مسائل مجهولي است كه با گذشت زمان و پيشرفت علم براي انسان آشكار ميشود و انسان ميفهمد دچار اشتباه شده است.
2 ـ گاهي آدمي به دليل اقتضاي خاص دروني، منافع زودگذر، شرايط خاص سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و اخلاقي، سنت و سيره و خط مشي ويژهاي را وضع يا تغيير ميدهد.
3 ـ گاهي اين تغيير و تحويل به دليل بيماري خودپرستي و خودبيگانگي انسان است كه در زندگي خويش به دليل استبداد فكري، عملي و قدرت جويي، سنن و مقرراتي را وضع ميكند.
اما خداشناسان حقيقي و توحيد گرايان راستين ميدانند كه هيچ يك از دلايل ياد شده در ذات خداوند راه ندارد و بر اين اساس، سنتهاي او طبق حكمتي مقرر شده و مهمتر اين كه سنتهاي الهي بسان علت و معلولند كه با آمدن علت، معلول به وجود خواهد آمد.
محمدعلي پورحسين، شماره اشتراك 5802، از كاشمر:
اگر چه قرآن كريم لفظ سنت را در مورد نزول عذاب بر اقوام و جوامع باطل گرا، كافر، مشرك، ظالم، فاسق و فاجر به كار ميگيرد، ولي از آن جا كه هيچ يك از افعال خدا را عبث و گزاف و بي حساب نميدانيم، بلكه همه را بر اساس ضوابطي كه از صفت حكمت او سرچشمه ميگيرد ميدانيم، ميتوانيم اصطلاح «سنت الهي» را به معناي عامتر بگيريم و آن را بر ضوابطي كه در افعال الهي وجود دارد يا روش هايي كه خداوند امور عالم و آدم را بر پايه آنها تدبير و اداره ميكند، اطلاق كنيم.
وقتي سخن از يك «سنت الهي» ميگوييم مراد اين نيست كه فلان فعل خاص مستقيماً و بي واسطه از خداي متعال صادر ميشود، بلكه ممكن است اسباب و وسايل بسياري، اعم از طبيعي و عادي و فوق طبيعي و غيبي در كار آمده باشد و در عين حال فعل به خداي متعال منسوب شود. خداي متعال براي اين كه بينش و گرايش الهي و توحيدي ما را تقويت كند، افعال، كنشها و واكنشهاي طبيعي و پديدههاي مادي را نيز به خود نسبت ميدهد. به همين ترتيب پديدههاي انساني، اعم از فردي و اجتماعي را نيز به خود منسوب ميكند و بدين سان ما را با توحيد افعالي آشناتر ميسازد؛ مثلاً سركوبي و در هم شكستن يك قوم را اگر چه به دست قوم ديگري صورت گرفته باشد به خود منتسب ميسازد، خواه قومِ مهاجم و غالِب، اهل حق باشد و خواه اهل باطل. بر اساس اين ديدگاه است كه ما قوانين اجتماعي را سنتهاي الهي در تدبير جوامع بشري ميناميم.
زهره مجيديبيدگلي، شماره اشتراك 11107، از آران و بيدگل:
بعضي اشكال گرفتهاند كه قوانين آفرينش و سنتهاي الهي ميتواند استثنائاتي داشته باشد؛ بدين صورت كه معجزات و كارهاي خرق عادت و حتي دعاها و صدقات و احسان هايي كه برخي انجام ميدهند، نقض سنت الهي است.
در پاسخ ميگوييم: اگر تغييراتي در سنتهاي جهان ديده ميشود معلول تغيير شرايط است و بديهي است كه هر سنتي در شرايط خاص خود جاري است و با تغيير شرايط، سنتي ديگر جريان مييابد و آن سنت نيز در شرايط خاص خود جريان و كليّت دارد؛ يعني سنت و قانون هيچ گاه تغيير نميكند، بلكه شرايط آن تغيير ميكند و شرايط جديدي به وجود ميآورد؛ مثلاً اگر مردهاي به طور معجزه آسا زنده ميشود، خود حساب و قانوني داشته است. همچنين اگر فرزندي همچون عيسي بن مريم عليهالسلام بدون پدر متولد ميشود، اين رويه بر خلاف سنت الهي نيست، بلكه چون بشر همه سنتها و قوانين آفرينش را نميشناسد همين كه چيزي را بر خلاف قانون و سنتي ميپندارد ميگويد: نقض قانون عليت است.
اما بايد بدانيم كه در بسياري از موارد آنچه به عنوان قانون است، در واقع «پوسته و قشر قانون» است؛ مثلاً ما ميپنداريم كه سنت آفرينش حيات، اين گونه است كه همواره موجود زنده از ازدواج پدر و مادري حاصل ميشود، لكن بايد بدانيم كه آفرينش عيسي بن مريم «قشر سنت» را بر هم زده، نه خود سنت را.10
رضيه زارع زاده، شماره اشتراك 7832، از مهريز:
دانشمندان معتقدند كه هر جامعهاي سنن و قوانيني دارد. در تاريخ بشر، كام يابيها، ترقي و پيشرفتها، ادِبارها و انحطاطها، بر اساس نظام و قانون خاصي است و هر يك علتي دارد. قرآن از قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ به لفظ «سنت الله» يا «سنن» تعبير ميكند. اين كتاب شريف در بعضي از آيات، «سنت» را به خداي متعال نسبت ميدهد؛ از جمله: «سنة الله التي قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلاً؛11 سنتهاي خداوند براي گذشتگان هم بوده و در سنتهاي الهي هيچ تغيير و تحولي نيست»، و در بعضي ديگر، «سنت» را به انسانها نسبت ميدهد؛ از جمله:
ـ «سنة الاولين» (سنت پيشينيان)؛
ـ «سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا» (سنت پيامبران الهي قبل از تو)؛
ـ «سنن الذين من قبلكم» (سنتهاي گذشتگان).
امير مؤمنان علي عليهالسلام نيز ميفرمايد: «روزگار همان طور كه بر گذشتگان حكومت ميكرد، بر شما هم حكومت خواهد كرد.»12
مقصود امام اين است كه سير تاريخ كاملاً معقول و قانونمند است و در پشت رويدادهاي گوناگون و غير مرتبط در ظاهر، نظام معقول و سنتهاي خللناپذير است كه زير بناي تاريخ و سير جامعه را تشكيل ميدهد و به مجموع رويدادهاي غير مرتبط، ربط و نظام ميبخشد.13
مرتضي عرب، شماره اشتراك 529، از محلات:
سنتهاي الهي با آزادي انسان، منافات و تضادي ندارند، به همين سبب در آيات قرآن هرگونه تغيير و تحولي بر اراده و عزم انسانها و جامعه بنا شده است؛ هم چنان كه فعاليتهاي فردي و اجتماعي نيز بر پايه اراده و اختيار افراد صورت ميگيرد.
همچنين سنتهاي الهي با دستورات ديني و اخلاقي نظير توكل، قضا و قدر و... تضاد ندارند، زيرا اين موارد نيز جز+ سنن الهي و كامل كننده يكديگرند.
دين مقدس اسلام همان طور كه پيروانش را به بهرهگيري از عقل و تفكر دعوت كرده، به توكل بر خدا نيز فرا خوانده است. «در حديث آمده است كه از رسول اكرم صلياللهعليهوآله سؤال شد: با وجود اين كه هر حادثهاي كه در جهان رخ ميدهد به تقدير الهي و قضاي حتمي اوست، دعا و دوا چه اثري ميتواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نيز از قضا و قدر است. در روايت ديگر آمده است كه امام علي عليهالسلام در پاي ديواري نشسته بود، متوجه شد كه ديوار شكسته و ممكن است كه فرو بريزد؛ فوراً برخاست و از آن جا دور شد. مردي اعتراض كرد كه از قضاي الهي ميگريزي؟ يعني اگر بنا باشد تو بميري، خواه از كنار ديوار خراب فرار كني يا فرار نكني، خواهي مرد و اگر بنا نباشد صدمهاي به تو برسد، باز هم در هر صورت محفوظ خواهي بود. بنابر اين فرار از زير ديوار شكسته چه معنا دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود: از قضاي الهي به سوي قَدَر الهي فرار ميكنم.»14
مهدي سليمي، شماره اشتراك 1867، از كاشمر:
سنتهاي الهي تقسيمهاي گوناگوني دارد. از يك منظر اين است كه به اخروي و دنيوي تقسيم ميشوند. سنتهاي اخروي به زندگاني آن جهاني انسانها و پاداش و كيفر اخروي اعمالشان مربوط است و سنتهاي دنيوي به زندگي اين جهاني آدميان مربوط است كه به نوبه خود يا اختصاص به رفتارهاي فردي دارند، يا به رفتارهاي اجتماعي و يا رفتارهاي فردي و اجتماعي.
سنتهاي دنيوي خود به دو دسته تقسيم ميشوند. گاهي مطلقند و مسبوق به افعال انسانها نيستند؛ مثل سنت هدايت توسط انبيا و سنت آزمايش. مردم چه بخواهند و چه نخواهند، هم مورد تبليغ و ارشاد انبيا واقع ميشوند و هم مورد ابتلا و امتحان. و گاهي مقيد و مشروط هستند؛ مثل سنت امداد؛ يعني مردم در ابتدا اراده دنيا يا آخرت ميكنند و در راه خود به كوششهايي دست ميزنند و آن گاه امدادهاي الهي به خوبان و به نحوي هم به بدان ميرسد.
از سنت امداد كه بگذريم، به سنتهاي ديگري ميرسيم كه در دو دسته قابل تقسيماند:
1 ـ سنتهاي مقيد و مشروطي كه مخصوص اهل حق است. اين سنتها را ميتوان تحت چهار عنوان مندرج ساخت: 1 ـ زيادت نعمتهاي معنوي و اخروي؛ 2 ـ تحبيب و تزيين ايمان؛ 3 ـ زيادت نعمتهاي مادي و دنيوي؛ 4 ـ پيروزي بر دشمنان.
2 ـ سنتهاي مقيد و مشروطي كه مخصوص اهل باطل است. اين سنتها را ميتوان تحت هشت عنوان ذكر كرد: 1 ـ زيادت ظلالت ؛ 2 ـ تزيين اعمال؛ 3 ـ املا و استدراج؛ 4 ـ امهال؛ 5 ـ ابتلا به مصايب؛ 6 ـ تسلط مجرمان و مترفان؛ 7 ـ استيصال ؛ 8 ـ شكست از دشمنان.15
نجميه جعفري، شماره اشتراك 5109، از سيريز كرمان:
پس از آن كه انبياي الهي پيام خداي متعال را به گوش جهانيان رساندند و تا حد مقدور در هدايت آنان تلاش كردند و زمينه آزمايش آدميان فراهم گشت، مردم به اختيار خود، راه حق و خير يا باطل و شر را در پيش ميگيرند. اين موضعگيريهاي خوب و بد مردم در قبال تعاليم و احكام الهي سبب نمايان شدن يك سلسله از سنتهاي الهي ديگر ميشود كه چون معلول رفتار مردمند يا به تعبيري ديگر مقيد و مشروط به كارهاي آنانند، سنتهاي مقيد و مشروط نام ميگيرند.
عامترين و كليترين سنتي كه خداي متعال در پي اَعمال انسانها اِعمال ميكند، سنت «امداد» است؛ بدين معنا كه خداي متعال هم كساني را كه طالب دنيا و كمالات مادي باشند و در راه باطل و شر گام گذارند ياري ميكند و هم كساني را كه جوياي آخرت و كمالات اخروي باشند و در طريق حق و خير قدم نهند؛ يعني وسايل پيشرفت و نيل به هدف را براي هر دو دسته فراهم ميسازد.16
قرآن كريم نه تنها قانوني بودن و سنت داشتن آفرينش را گوشزد ميكند، بلكه ميفرمايد: خدا قانون خود را عوض نميكند، ما بايد خودمان را عوض كنيم: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم.»17
معصومه ونايي، شماره اشتراك 10979، از همدان:
1 ـ هر امتي، دوره و اجلي دارد: جامعه مانند فرد است. همان طور كه يك فرد تا به سن بلوغ نرسد نسبت به هر چيز و هر كس حمله و هجوم دارد، جامعه نيز مدتي حالت تهاجمي دارد و پس از آن حالت تدافعي به خود ميگيرد. اين تهاجم و تدافع موجب ميشود كه نوعي فرهنگ و تمدن در جامعه به وجود آيد، رشد كند، ضعيف و پير شود و در نتيجه فرهنگ جديد، باز سير خود را به سوي رشد و كمال و پيري و مرگ طي كند و باز در برابر نيروي تازه و جوان قرار گيرد.
2 ـ ستمگري مايه نابودي است: قرآن، ستمگري و خروج از خط عدالت و دادگري را مايه هلاكت و نابودي امتها ميداند. بر عكس، صلاح، تقوا و درست كاري را مايه بقاي دولتها و ملتها ميداند و امنيت و آرامش فردي و اجتماعي را در دوري از ستم و تعدي تلقي ميكند.
دانشمندان بزرگ جهان معتقدند جنگها، خون ريزيها، آدم كشيها و مفاسد روز افزون امروز جهان، به دليل نبودن موازنه بين خواستههاي جسم و روح انسان است. اگر چه انسان دريا و فضا و صحرا را تسخير نموده، اما فضايل اخلاقي را زير پا گذارده است و همين امر موجبات نابودي او را فراهم خواهد آورد.
3 ـ صالحان، وارثان زمين ميشوند: با اين كه روش تاريخ بشر تاكنون به صورت مبادله پيروزي بوده، ولي قرآن معتقد است مشيت الهي بر اين تعلق گرفته كه در آينده فقط صالحان وارثان زمين خواهند بود و حكومت جهان و اداره امور را به دست خواهند گرفت و حق و حقيقت در موضع خود استوار خواهد بود و باطل بر آن پيروز نخواهد شد.
3 ـ استقرار آيين خدا و گسترش امنيت در جهان: قرآن معتقد است خداوند سرانجام آييني را كه براي بندگان خود پسنديده، در روي زمين مستقر خواهد ساخت؛ آييني كه از هر نوع شرك و دوگانه پرستي پيراسته است و بيم و ناامني در آن راه نخواهد داشت.18
5 ـ گسترش اسلام در سراسر جهان: قرآن در دو مورد19 از برقراري آيين اسلام در جهان و پيروزي آنان بر دينهاي ديگر خبر داده كه البته تاكنون محقق نگرديده است. طبق روايات، ظرف تحقق آن، دوره ديگري است كه در آن دوره آخرين وصي پيامبر، حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ زمام امور را به دست ميگيرد و اسلام را در سراسر شرق و غرب منتشر ميسازد.
6 ـ پيروزي پيامبران: پيامبران در طول تاريخ براي اشاعه مكتب خود مجاهدتها و كوششها كردهاند، اما به دليل مخالفتهاي باطلل گرايان هرگز نتوانستهاند آن را در سراسر جهان پياده كنند. قرآن مبارزه اهل باطل را با مكتب حق يك مبارزه موقت تلقي ميكند و معتقد است سنگرهاي باطل سرانجام فرو خواهد ريخت و برنامه پيامبران در جهان گسترش پيدا خواهد كرد.20
7 ـ در مبارزه حق و باطل، حق پيروز است: آيات قرآن نه تنها نظام تكوين را نظام خير و غلبه خير بر شر ميداند، بلكه سرانجام نظام اجتماعي انسان را نظامي استوار ميداند كه در آن، نظام توحيد بر نظام شرك غلبه كرده و پيروزي از آن صالحان و راست گويان خواهد بود: «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون.»21
8 ـ كمكهاي غيبي در سرانجام جامعهها: قرآن معتقد است در سرانجام جامعهها افراد فداكاري پيدا ميشوند كه با تمام قدرت در عزت اسلام و ذلت كفر ميكوشند و از اين طريق به گروهكها هشدار ميدهد كه اگر از جاده مستقيم توحيد منحرف شوند، هرگز آيين حق با انحراف آنان نابود نميشود.
زهرا آسياب، شماره اشتراك 668، از ميمه اصفهان:
«استدراج، به معناي سوق دادن يا گرفتن به صورت تدريجي و مرحله به مرحله است».22 علامه طباطبائي مينويسد: «استدراج، در لغت به معناي اين است كه كسي در صدد بر آيد پله پله و به تدريج از مكاني يا امري بالا رود و يا پايين آيد و يا نسبت به آن نزديك شود، ولي در قرآن دلالت دارد بر اين كه مراد نزديك شدن به هلاكت است يا در دنيا يا در آخرت.»23
سنت استدراج به اين معناست كه گاهي ممكن است خداوند نعمتي را براي انسان بفرستد و روز به روز آن را افزايش دهد و انسان ناسپاس به جاي قدرداني و استفاده صحيح، به هوا و هوس بپردازد و روز به روز، قدم به قدم از انسانيت فاصله بگيرد و به تدريج به سوي هلاكت ابدي نزديك شود. آيه زير ضمن وعده عذاب به تكذيب كنندگان، شيوه اجراي عذاب را به صورت استدراج بيان كرده است: «و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند، از جايي كه فهم آن نميكنند به تدريج به عذاب و هلاكت ميافكنيم.»24
در سنت استدراج، وفور نعمت براي كافران وجود دارد و اين وفور نعمت مقدمهاي براي نزول عذاب خواهد بود. البته اين در زماني صورت ميگيرد كه در اثر الحاد، گناه و جنايت، اميدي به حيات جامعه و هدايت آن نباشد. در اين زمان خداوند افراد آن جامعه را در بهره وريهاي مادي غوطه ور سازد تا تنها به آن دل خوش كنند و به گونهاي بي سابقه وسايل رفاه آنان فراهم شود و اين همه نعمت، مقدمه و شروعي براي نزول عذاب الهي خواهد بود.
قرآن ميفرمايد: «پس چون آنچه به آنها تذكر داده شد همه را فراموش كردند، ما هم ابواب هر نعمت را بر روي آنها گشوديم تا به نعمتي كه به آنها داده شد مغرور شدند. پس ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان گرفتار كرديم كه آن هنگام خوار و نااميد گردند.»25
محبوبه حاجي محمدي، شماره اشتراك 10188، از آبگرم قزوين:
سنت امتحان و آزمايش يا «سنت ابتلا»، يكي از عموميترين سنتهاي الهي است. تفاوتي كه ميان امتحان الهي و امتحان بشري وجود دارد اين است كه ما غالباً از حقيقت اشيا بي خبريم و ميكوشيم تا از مجراي آزمايش، ناداني خود را در باره باطن اشيا از ميان ببريم؛ ولي نميتوان به خداوند عليم چنين نسبتي را داد و امتحان را وسيله حصول علم براي او دانست.
آزمايش الهي در حقيقت به منزله ايجاد زمينههاي مختلف براي ظهور و بروز استعدادهايي است كه در نهاد انسان قرار داده شده است تا در هر مورد، انسان انتخابگر، نيّت و تمايل دروني خود را نشان دهد، يكي از دو راه حق و باطل يا خير و شر را برگزيند و در نهايت حاصل اين گزينش را آشكارا مشاهده كند.
امتحان الهي نه به قشري خاص از افراد مربوط است و نه در زمان و مكاني مشخص صورت ميپذيرد، بلكه همه انسانهاي مكلف در معرض امتحان خداوندي هستند. متأسفانه بسياري از ما امور روزمرّه زندگي را غالباً جرياناتي عادي و نه آزمايش و امتحان تلقي ميكنيم و ميپنداريم كه امتحانات الهي به لحظاتِ سرنوشت ساز و استثنايي زندگي اختصاص دارند، در صورتي كه با نگاهي دقيق در مييابيم هر ساعت از عمر ما با دهها و شايد صدها امتحان الهي همراه است و شكست و پيروزي ما لحظه به لحظه در پرونده اعمالمان ثبت ميگردد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «آيا مردم ميپندارند همين كه گويند ايمان آورديم، رها ميشوند و آزمايش نميشوند؟»26
نسرين انوشفر، شماره اشتراك 1236، از دزفول:
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد: «من خدا را به وسيله فسخ شدن تصميمها و باز شدن گرهها و شكستن همتهاي گرفته شده شناختم.»27
از اين سخن فهميده ميشود در وراي تصميمها، عقدها، قراردادها و همتها، قدرتي وجود دارد كه ميتواند اراده انسان و تصميمها را در هم بشكند و از عزم و تصميم اتخاذ شده به گونه مرموزي جلوگيري كند.
در حديثي وارد شده است: «امام علي عليهالسلام پس از بازگشت از جنگ صفين، در كوفه نشسته بود، پير مردي رو به آن حضرت كرد و پرسيد: آيا رفتن به شام با قضا و قدر الهي بود؟ امام فرمود: البته. بلكه هيچ درهاي را پايين نرفتيم و از هيچ تپهاي بالا نرفتيم مگر با قضا و قدر الهي.»28
پسران غالب اسدي حكايت كردهاند كه در عصر روز عرفه در بيابان عرفات همراه امام حسين عليهالسلام بوديم. آن حضرت با كمال خشوع و بندگي از خيمه بيرون آمد و با جمع كثيري از اصحاب و فرزندانش بر دامنه چپ كوه ايستاد. صورت مبارك به جانب كعبه گرداند، دستها را چونان افراد مستمند به سوي آسمان بالا برد و گفت: «حمد و سپاس خدايي را كه چيزي نميتواند قضا و خواسته او را رد كند و از عطا و بخشش او جلوگيري نمايد.»29
زلزله همانند رعد و طوفان، از سنتهاي طبيعي الهي و واقعيتي محسوس و ملموس است. حضرت علي عليهالسلام فرمود: «بلا براي ستمگر، تأديب و براي مؤمن، امتحان و براي پيامبران، درجه و مقام است.»30
حسين ابراهيمي، شماره اشتراك 2634، از زرند:
در روايت است كه پيامبر صلياللهعليهوآله در منزل يكي از مسلمانان مرغي را ديد كه بر روي ديوار تخم گذاشت، اما تخم نيفتاد و نشكست. آن مرد گفت: به خدا سوگند، هيچ گاه به من آسيبي نرسيده است. پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: كسي كه هرگز مصيبتي نبيند مورد لطف خدا نيست. آن گاه از خانه آن مرد بيرون رفت.31
امام علي عليهالسلام ميفرمايد: «در ناز و نعمت زيستن و از سختيها دوري گزيدن، موجب ضعف و ناتواني است. شرايط دشوار و ناهموار آدمي را نيرومند ساخته و جوهر هستي او را آب ديده ميگرداند. خداوند مصايب و سختيها را در برنامه تكوين بشر قرار داده است.»32
حضرت باقر عليهالسلام ميفرمايد: «همانا خداي تعالي تفقد كند مؤمن را به بلا، چنانچه تفقد كند مردي عيال خود را به هديه از سفر، و هر آينه پرهيز دهد او را از دنيا، چنانچه پرهيز دهد طبيب مريض را.»33
سماعه از امام صادق عليهالسلام نقل ميكند كه فرمود: «همانا در كتاب علي عليهالسلام است اين كه سختترين مردم از حيث بلا پيغمبرانند، پس جانشينان آنها، پس نيكوتر، پس نيكوتر.»34
امام علي عليهالسلام در نهج البلاغه ميفرمايد: «كسي كه خداوند به مواهب و امكاناتش وسعت بخشد و آن را مجازات استدراجي نداند، از نشانه خطر غافل مانده است.»35
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمود: زماني فرا ميرسد كه هيچ چيز در آن زمان پنهانتر از حق و آشكارتر از باطل و فزونتر از دروغ بر خدا و پيغمبر نيست. تا آن جا كه ميگويد: در آن زمان افرادي هستند كه به مجرد شنيدن آيهاي از قرآن آن را تحريف ميكنند و از آيين خدا خارج ميشوند و پيوسته از آيين اين زمامدار به آيين آن زمامدار و از دوستي يكي به ديگري و اطاعت سلطاني به سلطان ديگر و از پيمان يكي به ديگري منتقل ميگردند و سرانجام از راهي كه متوجه نيستند گرفتار مجازات استدراجي پروردگار ميشوند.36
محمدحسين مردانينوكنده، شماره اشتراك 2929، از گرگان:
معمولاً براي بقاي يك نظام يا يك جامعه، بر عوامل قدرت حساب ميشود. داشتن قدرت نظامي، شكوفا بودن اقتصاد، پيشرفتهاي علمي، آباداني شهرها و نظاير آن، از جمله نشانههاي ثبات و پايداري نظام و جامعه تلقي ميگردد. اما گاهي در پشت اين مظاهر قدرت، عوامل سقوط و انحطاط در آن جامعه رخنه ميكند و در بطن آن پرورش مييابد و در نتيجه طبق سنت الهي محكوم به نابودي ميشود. در چنين حالتي است كه هيچ يك از عوامل قدرت نميتواند در مقابل سنتهاي الهي مقاومت كند و نظام را از سقوط نجات دهد. قرآن كريم اين موضوع را در آياتي مطرح كرده و به طغيان گراني كه به قدرت خود مغرورند و خود را شكستناپذير ميدانند يادآور ميشود كه سنتهاي الهي آن چنان قوي و تخلف ناپذيرند كه هيچ عاملي نميتواند در برابر آنها ايستادگي كند و حتي ممكن است همان چيزي كه به عنوان عامل بقاي آن نظام شناخته ميشود، به يك عامل سقوط و نابودي بدل شود. پارهاي از آيات قرآن در اين زمينه كه اشاره به محورهاي ويژهاي دارد، عبارت اند از:
الف) قدرت نظامي و آثار تمدن: «آيا در روي زمين سير نميكنند تا ببينند سرانجام گذشتگان چگونه بود؟ آنها هم از لحاظ قدرت و نيرو و هم از لحاظ داشتن آثار در روي زمين از اينان قويتر بودند. پس خداوند آنها را به خاطر گناهانشان هلاك كرد.»37
ب) كثرت مال و فرزند: «و خداوند آنان (كفار و منافقان) را لعنت كرد و براي آنهاست عذابي پايدار؛ مانند كساني كه پيش از شما بودند و از لحاظ قدرت و كثرتِ اموال و فرزندان از شما نيرومندتر بودند.»38
ج) نيرومندي و كثرت جمعيت: «آيا نميداند كه خداوند پيش از او نسل هايي را هلاك نمود كه از لحاظ قدرت و كثرت جمعيت از او نيرومندتر بودند؟»39
د) آباداني شهرها: «آيا در روي زمين سير نميكنند تا ببينند سرانجام پيشينيان چگونه بوده است؟ كساني از لحاظ قدرت قويتر بودند و زمين را كاويدند و آن را آباد ساختند و بيشتر از ايشان آباد كردند.»40
با تتبع در اين آيات و آيات مشابه روشن ميشود وقتي در جامعهاي عوامل سقوط رخنه كرد و طبق سنتهاي الهي محكوم به سقوط شد، ديگر هيچ يك از مظاهر قدرت نميتواند آن را نجات دهد.
1 ـ انفال (8) آيه 38.
2 ـ الميزان، ج 9، ص 75.
3 ـ مجمع البيان، ج 4، ص 833.
4 ـ بحار الانوار، ج 71، ص 258.
40 ـ روم (30) آيه 9.
5 ـ احزاب (33) آيه 62.
6 ـ قمر (54) آيه 51.
7 ـ نسا+ (4) آيه 123.
8 ـ تفسير المنار، ج 5، ص 434.
9 ـ علي كرمي، ظهور و سقوط تمدنها، ص 249 ـ 250.
10 ـ ر.ك: مرتضي مطهري (ره)، عدل الهي، ص 131.
11 ـ فتح (48) آيه 23.
12 ـ نهج البلاغه، خطبه 152.
13 ـ منشور جاويد در قرآن، ص 343.
14 ـ مرتضي مطهري (ره)، عدل الهي، ص 116.
15 ـ ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 437 ـ 458.
16 ـ همان، ص 426 ـ 434.
17 ـ رعد (13) آيه 11.
18 ـ نور (24) آيه 55.
19 ـ توبه (9) آيه 33 و صف (61) آيه 9.
20 ـ صافات (37) آيات 171 ـ 173.
21 ـ انبيا+ (21) آيه 18.
22 ـ بينش اسلامي (1 و 2) دوره پيش دانشگاهي، ص 69، پاورقي.
23 ـ الميزان، ج 16، ص 256.
24 ـ اعراف (7) آيه 182.
25 ـ انعام (6) آيه 44.
26 ـ عنكبوت (29) آيه 2.
27 ـ نهج البلاغه، قصار 250.
28 ـ توحيد صدوق، ص 236.
29 ـ مجله با معارف اسلامي آشنا شويم، شماره 50، ص 25.
30 ـ بحار الانوار، ج 67، ص 235.
31 ـ ر.ك: مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 180.
32 ـ همان، ص 177.
33 ـ همان، ص 169.
34 ـ همان، ص 166.
35 ـ تفسير نمونه، ج 7، ص 34.
36 ـ همان.
37 ـ غافر (40) آيه 21.
38 ـ توبه (9) آيه 69.
39 ـ قصص (28) آيه 78.