«نامه مفيد» به اندازه توان خود تلاش مينمايد پارهاي از اين سؤالات را فراروي عالمان و متخصصان قرار دهد تا با استفاده از آنان پارهاي از اين پرسشها را پاسخ گويد. با سپاسمندي از بزرگواراني كه فراخوان نامه مفيد را پاسخ گفتهاند، تأكيد ميكنيم كه صفحات مجله براي پاسخ به اين اقتراح در شمارههاي ديگر نيز گشوده است. اين شماره را به پاسخ حضرت آيتاله محمد هادي معرفت، استاد حوزه و مؤلف كتاب گرانسنگ «التمهيد في علوم القرآن» و حضرت آيتاله سيد ابوالفضل ميرمحمدي استاد و رئيس دانشگاه الهيات تهران، زينت ميبخشيم. بر آن اميد كه براي خوانندگان مفيد واقع شود.
و ثانيا اساسا قرآن كريم و همچنين دين، شأنش اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافتههاي خود بشر است دخالت كند؛ حتي راهنمايي كردن آن هم معنا ندارد. زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته و همان روز اول كه گفت: «و علَّم آدمالاسماء كلَّها»، اسماء يعني حقايق اشياء. يعني ما به انسان قدرت پي بردن به تمام حقايق هستي را دادهايم، همين و بس. آنچه را كه از خداوند سبحانه و تعالي انتظار ميرود همين است و اصلاً براي اينكه انسان آن جنبه خليفةالله فيالارضي خود را به مَنصه ظهور برساند بايد خود بجوشد، خود بتواند نسبت به اين تحدّي به مَلَك، به فعليت برسد و اگر بخواهد به كمك شرع باشد اينكه هنري نيست. پس خداوند آن روزي كه انسان را لُخت آفريد و در اين جهان افكندش، حتي مثل ساير موجودات وسايل دفاعي، پوشش و... براي او فراهم نكرد، حتي به انسان گفت كه لباست را بايد خودت فراهم كني، خوراك را هم بايد خودت تهيه كني، وسيله دفاع را خود فراهم كني، برخلاف ساير مخلوقات، چرا؟ چون به انسان چيزي داده بود كه او را در زندگي بينيازش ميكرد و آن چيز همان عقل و خرد و انديشه اوست و لذا اساسا معنا ندارد كه بگوييم انسان براي پي بردن به مثلثات، هندسه فضايي، فلان قانون رياضي، كمك از شرع بگيرد؛ اين وظيفه شرع نيست. بلكه وظيفه شرع اين است كه برنامههايي طرح كند كه انسان زندگي سالم داشته باشد. اسلام كار به اين ندارد كه شما وقتي به مسافرت ميرويد با حيوان حركت كنيد يا با ماشين يا با هواپيما و... اين وظيفه او نيست. همينطور، اسلام كار ندارد به اينكه انسان چهجور لباس بپوشد، چهجور خوراك بخورد، منتهي ميگويد بايد از راه حلال باشد، اسراف نباشد، از راه تجاوز به حقوق ديگران نباشد، بلكه بايد هر كس به حقوق حقه خود برسد. اسلام آمده است كه زندگي انسان را تعديل بخشد و انسان در زندگي ميانهرو باشد، افراط و تفريط، تعدّي و تجاوز يا كوتاهي در زندگي نسبت به حقوق ديگران نكند، همين و بس. اسلام آمده كه انسان را سعادتمند كند؛ يعني انسان را بهگونهاي راهنمايي كند كه در اين جهان احساس خوشبختي نمايد تا اين مقدمهاي باشد براي خوشبخت بودن در جهان ديگر. و اين نيز به اين است كه زندگي سالم داشته باشد، عدل بر جامعه حاكم باشد، ظلم بر آن جامعه راه پيدا نكند. و لذا قوانين و احكامي در همين رابطه وضع ميكند ولي ساير مطالب، و اينكه حالا ما ميتوانيم از اكسيژن چه استفادههايي بكنيم، آيا ميتوانيم بر اثر فشار هوا، هواپيما بسازيم؟ اينها ربطي به شرع مقدس ندارد، چون انسان خودش به اينها پي ميبرد و اصلاً آن استعدادها و قابليتهايي كه در انسان نهفته است به فعليت ميرسد و بايد هم برسد. پس وظيفه دين نيست كه در شؤون زندگي انسان، در جنبههاي مادي و معنوي انسان كه چگونه زندگي كند (آيا با هواپيما سفر كند يا با ماشين يا با الاغ و كذا) اينها همه مربوط به خود انسان است كه بايد اينها را فراهم كند.
ثالثا، اينكه مدعيان اين مطلب هيچ دليل و شاهدي بر اين ادعاي خودشان ندارند. مقصود از دليل اين است كه آيا در نصوص كتاب يا سنت چنين مسألهاي اصلاً از جانب شرع يا قرآن مطرح شده كه ما همه چيز را براي بشر گفتهايم يا ميگوييم، اين معناي دليل بود. شاهد اين است كه حالا نشان دهيم كه كجاي قرآن راجع به مثلثات صحبت كرده است يا كجاي قرآن راجع به استفاده از رقّت هوا سخن به ميان آمده است و يا از كجا بشر بتواند صنايعي اختراع بكند و... اينها را شاهد هم ندارند و مسأله «لا رطب و لا يابسٍ الافي كتاب مبين» اين ربطي به اين مسأله ندارد؛ چرا كه اولاً، كتاب مبين ميگويد و قرآن نميگويد كتاب مبين به جاي خود محفوظ، بلكه مقصود اين است كه هر آنچه در عالم وجود تحقق پيدا ميكند از پيش نوشته شده است. اين آيه چيزي غير از اين نميگويد و ربطي به قرآن ندارد و مسأله اين نيست كه در قرآن ما همه چيز را گفتهايم. علي ايُّ حالٍ وجه سوم براي ردّ اين مدعا اين است كه اين مدعا نه دليلي دارد و نه شاهدي ميتواند داشته باشد.
ـ مايك بحثي داريم كه بنده در همين گروه تخصص قرآني مطرح كردم و نوشتهام كه در مشهد مشغول چاپند، در كتاب «التفسير والمفسّرون». كه قرآن در پنج جهت بيانش با بيانات ديگران فرق ميكند اين مسأله را علامه طباطبايي نيز مطرح كردهاند كه پنج ويژگي دارد سخن خدا يكي اين است كه اموري است كه در قرآن به صورت قضاياي حقيقيه واقع شده اينها قضاياي خارجيه است. شخصيه است (كل قضايا نه بلكه بسياري يعني از صد قضيه 70 تا) يعني آنجايي كه قرآن ميفرمايد: «اِنَّ اَشَدَّالناسَ عداوةً للذين آمنوا اليهود»، يعني يهود مدينه؛ اليهود، قضيه حقيقيه نيست كه مراد همه يهود را بگيريم بلكه فقط يهود مدينه. يا «اِنَّ اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انَّا نصاري»؛ فقط نصاراي نَجران مقصود است. يعني در بين اينها، «و اذا سمعوا ما انزل اليك تري اعينهم تفيض منالدم» مقصود اين نيست كه در قرآن بسياري از قضايايي كه مطرح شده حقيقيه نيست بلكه خارجيه است. يعني اشاره به معبود خاص است كه هرگز عموميت ندارد حتي آنجايي كه ميگويد:
«الاعراب اشد كفرا و نفاقا و من حولك مِنَالاعراب و منافقون و من اهلالمدينة مردوا عليالنفاق لا تعلمونهم نحن نعلمهم».
مقصود عربهاي باديه نشين در اطراف مدينه است نه همه اعراب ونه همه باديه نشينها. خلاصه كثيرٌ منالقضايايالقرانيّه انما هي قضايا شخصيه و خارجيه و لذا ما نبايستي اينجور قضايا را حقيقيه بگيريم و قابل تطبيق دهيم در همه چيز و همه جا. اين حرفها غلط است. هذا اولاً و ثانيا اگر يكي از پزشكان عالي رتبه در رابطه با همين دستورهاي شرعي راجع به بعضي از امور كه داده است مثلاً يك نفر گفته به اينكه بالاي ابروهايم يا پشت كلّهام درد ميكرد امام فرمود كاسني بخور. يا مرزن جوش بخور و... مثلاً پزشك عاليقدري ميگفت: ما، ائمه را پزشك حاذق ميدانيم و هيچگاه بنا نيست به دستورهاي پزشك حاذق به عموم آن رفتار شود زيرا كه آن نسخهاي است و براي شخص خاص نوشته. اين دواي آن شخص است يعني اگر حضرتعالي سرت درد ميكرد طبق اين روايت بخواهي مرزن جوش بخوري اشتباه ميكني ـ.
و لذا اينجور دخالتهاي شرع يعني اولياء شرع در برخي از امور از روي تفضل است و جنبه شخصي دارد و نه ربطي به عموم دارد و نه اطلاق و نبايد با آنها معاملهاي شود به مانند ساير عمومات و اطلاقات شرعيه. اين بخش اول از مسأله.
و امّا بخش دوم مسأله پس اگر بشر بناست عقلش به چيزي برسد وظيفه شرع دخالت در او نيست. آيا اين را سرايت بدهيم حتي در خود امور شرعيه؟ مثلاً فرض كنيد در باب تعزيرات، حدود، قصاص و بسياري از ابواب معاملات و حتي در بعضي از احكامي كه مربوط به عبادات هم هست؛ مثل قضيه عدّه، طلاق، حيض و نفاس و بگوييم اين احتياطاتي كه شرع فرموده امروزه به وسيله پيشرفت علوم، ما ممكن است خودمان به اين واقعيات برسيم كه شارع آن وقت از روي احتياط به ما گفته است؛ حالا ما به واقعياتش ميرسيم. مثلاً چنين مسايلي را مطرح كند. مثلاً بگوييم شارعي كه فرموده است زن مطلقه بايد عدّه نگه دارد و اين براي عدم اختلاط مياه كه نطفه گاهي خلط نشود، چنانچه تشخيص علمي داده شد كه اين زن باردار نيست پس عدّه لازم ندارد، چنين حرفهايي را بخواهيم زمزمه كنيم، يا اينكه يك روزي براي زانيه سنگسار بود امروز ممكن است بطرق ديگري اين حقوق را اجرا كنيم كه عقوبت اين شكلي نباشد و همينطور در بسياري از مسايل ممكن است تجديد نظر شود. و بشر خودش دخالت كرده و اصلح را خودش انتخاب نمايد، جواب اين بسيار مفصل است. (بنده تفصيلش را در جلد ششم «التمهيد» كه الآن زير چاپ است نوشتهام. در باب اعجاز تشريعي قرآن.) كه اگر الآن بخواهم خيلي فشرده عرض نمايم، عبارت از اين است كه در تشريعات سه بُعد وجود دارد چون تشريعات يعني قوانيني كه متكفّل به نظم در جامعه است (يعني اصلاً قوانين تشريعي چه وضعي و چه شرعي آن)، اين خود براي ايجاد نظم در جامعه است. نظم يعني چه؟ يعني حُسن رابطه بين فردي و فردي ديگر و فرد و جامعه. خوب انسان بايد حُسنِ سلوك داشته باشد هم در رابطه با خويشتن، هم در رابطه با افراد ديگر و هم در رابطه با كل جامعهاي كه در آن زندگي ميكند، بايد حسن رفتار داشته باشد. حال چه كسي آن را تنظيم ميكند؟ ولي انسان در حيات خود يك رابطه ديگري هم دارد كه آن رابطه با خداست. قانوني كه ميخواهد وضع كند هر چقدر هم مبرّا باشد كه عناصري چون: قوميّت، نژادگرايي، رتبهگرايي (توجه به درجه و مقام)، طايفهگرايي، هيچ در آن نباشد؛ به طوري كه مصفّا و مبرّا از هرگونه موجبات انحراف باشد، اين همان علاقه فرد با فرد و فرد با جامعه است. امّا علاقه فرد با خدا را نميتواند تنظيم كند چرا؟ چون نميداند چه نوع علاقهاي بين فرد و خدا وجود دارد تا آن را تنظيم كند. ببينيد قرآن وقتي كه مسأله ديه را بيان ميكند در همانجا مسأله اخوت اسلامي را هم بيان ميكند، همانجا مسأله عفو، انسانيت و نوعدوستي را هم مطرح ميكند. اينها همه روابطي است كه فرد با خدا دارد. آنجايي كه خداوند مسأله شُفعه را مطرح ميكند در همانجا مسأله اينكه مبادا مثلاً آن جهات خاصي كه قاعده عدل و انصاف در كار هست ملحوظ نباشد و در قوانين شرعيه هر سه بُعد به نحو اكمل رعايت شده و در قوانين وضعيه اگر كامل باشد دو بُعد بيشتر رعايت نميشود. خوب بشر چه وقت ميتواند ادعا كند كه ما ميتوانيم مقدار ارث پدر از فرزند يا فرزند از پدر يا عموي پدر و مادري يا عموي پدري فقط يا عموي مادري را فقط، اين رابطه را مشخص كنيم به نحوي كه مقدار ارثش را هم معين بكنيم نميتواند اين كار را بكند. هيچ به آخرش نميرسد. اين يك نوع رابطهاي است كه در خود جامعه بين افراد هست. در باب ارث خداوند ميگويد: «لا تعلمونَ ايهم اقرب اِليكم» اين تقسيمبندي ارث كه در قرآن انجام شده، روي يك ملاكي است كه ما نميدانيم و شما نميدانيد كداميك از اقوام شما به شما نزديكتر است. كدام نزديكي؟ آن نزديكي كه خدا لحاظ كرده علي اي حال در هيچ جاي دنيا قانون ارث مثل آنچه در اسلام مطرح است، مطرح نيست.با اين بيان مشكل ما دقيقا معلوم ميشود كه در اينجا يك معيار خاصي دارد. پس بشر يك وقتي به مقامي برسد كه بتواند رابطه انسان را با جامعه و با افراد و با خدا درك كند ما در اين باره منكر نيستيم. چون وقتي ميتواند يك علاقه و رابطهاي را تنظيم كند كه مقدار آن رابطه براي آن تنظيم كننده روشن باشد. آيا ميتواند انسان بفهمد كه ميزان رابطهاش با خدا چقدر است. (اين را نميتواند به دست آورد و اما خود خدا ميداند) ولذا ما در احكام شرعيه در آنجايي كه به ما واگذار نشده؛ مثلاً در خصوص حدود به ما چيزي واگذار نشده است اما در خصوص تعزيرات به ما واگذار شده است. يعني در آنجاهايي كه به ما واگذار نشده معلوم ميشود كه شارع يك نسبتهايي را در كار لحاظ كرده لذا به ما چنين اجازهاي داده نشده است «و من يتعد حدودالله و اولئك همالظالمون». در اين گونه از موارد نبايد از آن حدود تعدّي كرد. پس هرگاه بشر بتواند ادعا كند كه من ميتوانم همه روابط انسان را تنظيم كنم حتي با خالق خود؛ ولي فرض اين است كه اين كار براي بشر امكان پذير نيست. پس مسأله اينكه بشر يك وقتي عقلش برسد به اينكه در بعضي از احكام و موضوعات، خودش تشخيص بدهد و واقعيت و حكمش را طبق تشخيص خودش بيان كند اين يك فرض است و هيچگاه نميتواند واقعيت داشته باشد. مثلاً همين مسأله نطفه و عدّه؛ مگر كساني كه زنهايشان را طلاق ميدهند حتما مقاربت با آنها كردهاند مگر شارع نميتوانست از اول بگويد آنهايي كه مقاربت كردهاند و حال آنكه اينها از روز اول معلوم بود. آيا اين مسأله تازه پيدا شده يا از روز اول بوده. زن و شوهري كه بينشان مدت مديدي است كه متاركه عملي هست و حال ميخواهد طلاق دهد، بايد عده نگه بدارد آيا اين مسأله هم تازه پيدا شده است؟ خوب اگر بنا بود واقعا ملاك عدّه، عدم اختلاط مياه آنها باشد پس بايد بگوييم جايي كه زن خودش قاطع است كه شوهر با او نزديكي نكرده پس ميتواند شوهر كند و حال آنكه اينطور نيست بلكه بايد بگوييم كه در اينجا يك حكمت و فلسفهاي در كار است. و لذا بعضي از فقهاي معاصر كه امروزه فتوا دادهاند به اينكه اگر رحم را در آوردند و اين ديگر احتمال آبستني نيست، عدّه ندارد، اين حرف صد در صد غلط است چرا؟ چون اينجور فرضها روز اول هم بوده. حال زنهاي عقيم، پس عدّه نبايد داشته باشند و حال آنكه اين حكم براي زنهاي عقيم نيز از روز اول بوده پس شارع با علم به اينكه برخي از زنان عقيماند و با علم به اينكه بعضي از زنها ممكن است مقاربتي با آنها انجام نگرفته باشد، در عين حال حكم عدّه را تعميم داده، ملاك اين نيست كه ما با پيشرفت علم بخواهيم در اينجا دخالت و ياتوجيهي كرده باشيم. پس معلوم ميشود كه اسرار ديگري در كار بوده است. ما ميدانيم كه هيچ حكمي از احكام شرعيه بدون ملاك نيست چون عقيده داريم بر اينكه «الاحكامالشرعيه الطاف فيالاحكامالعقليه» يعني آنچه را كه شرع ميگويد همان است كه عقل ميگويد. اما كدام عقل؟ عقلي كه لو خلّي و تبعه يعني اگر عقل به آن اسراري كه شرع در نظر گرفته واقف ميشد هر آينه همان حكمي را ميكرد كه شرع حكم كرده منتهي چه وقت عقل ممكن است به آن اسرار پي ببرد. فرض اين است و لذا يك سري از احكام هست كه صرفا جنبه تعبّدي دارد و نميشود آنها را با اينجور مسايل تحليل و بررسي كرد تا اينكه بخواهيم نتيجه بگيريم كه پس ما هم بتوانيم تشريع كنيم يا بعضي احكام را با پيشرفت علم تغيير دهيم.
1. آيه شريفه «لا رطب و لا يابس الّا في كتاب مبين»،1 ميگويند آيه شريفه بطور كنايه دلالت دارد بر اينكه همه چيز در قرآن شريف است از جمله، تمام علوم. اين استدلال در صورتي صحيح به نظر ميرسد كه مقصود از كتاب، قرآن باشد ولي اگر كتاب را غير قرآن دانستيم و گفتيم مقصود از كتاب، كتابي است نزد خداوند كه خداوند چون از آن آگاه است پس به همه چيز آگاه است و در آيات زيادي به اين معنا اشاره شده كه به طور وضوح دلالت دارند بر اينكه نزد خداوند كتابي است محتوي جميع اشيا، يعني در نتيجه خداوند به همه چيز عالم است گر چه كيفيت كتاب و وقوعش نزد خداوند، براي ما معلوم نباشد كه در ذيل بدان اشاره ميشود:
الف ـ «و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرة فيالارض و لا فيالسماء ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الّا في كتاب مبين»،2 با توجه به اين بخش از آيه كه ميفرمايد: ما از كارهاي شما آگاهيم و آنها (اعمال و رفتار انسان) در كتابند؛ به خوبي روشن ميشود كه منظور از كتاب در آيه فوق، قرآن نبوده بلكه كتاب ديگري است در نزد خداوند.
ب ـ «قال علمها عند ربّي في كتاب لا يضلّ ربي و لا ينسي»،3 روشن است كتابي كه در نزد خداوند است و از آن غافل نيست، قرآن نيست.
2. «و تفصيلاً لكل شييء و هديً و رحمةً لعلّهم بلقاء ربّهم يؤمنون»،4 آيا ميشود گفت آيه شريفه كه در ارتباط با تورات است دلالت دارد بر اينكه همه چيز در تورات است آيا احدي از يهود و غير يهود چنين ادعايي را مطرح كردهاند؟ يا مقصود از كل شيء (همه چيز) و همه امور، مربوط به هدايت و ارشاد است؛ چنانكه در ذيل آيه نيز چنين آمده است: «تورات را كه فرستاديم بدان جهت است كه به معاد ايمان بياورند» و معلوم است علومي مانند رياضي و امثال آن در ايمان به معاد هيچ تاثيري ندارند.
3. «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي»،5 حقيقةً اكمال دين در اين آيه به چه معنا است؟ آيه بدين معناست كه خداوند در آن روز تمامي علوم را به تعليم مردم در آورد و اگر چنين نميكرد دين كامل نميشد؟ يا منظور اين كه خداوند آنچه را لازمه دين و مجموعه احكام، اخلاق، سياسيات لازم است فرو فرستاد و نيز اشاره است به اعلام ولايت علي عليهالسلام در جريان روز غدير خم توسط پيامبر اسلام كه در «حجةالوداع» صورت پذيرفت كه در نتيجه آن نزول و تعليم احكام و ضمانت بقاء دين كامل گشته است.
4. «ونزّلنا عليكالكتاب تبيانا لكل شييء و هديً و رحمةً و بُشري للمسلمين»،6 اين آيه شريفه بهترين آيهاي است كه ميشود براي جامعيت قرآن كريم به آن استدلال كرد. زيرا، احتمال اينكه منظور از كتاب در آيه فوق غير قرآن باشد منتفي است. با اين وجود نميتوان گفت منظور از تبيان بودن قرآن براي همه چيزها، تبيان همه چيزها و علوم در دنيا است بلكه مقصود كلّيه لوازمي است كه در هدايت و ارشاد مسلمانان به كار ميآيد. چنانكه تعبير «كل شييء» (همه چيز) در عرف ما نيز بكار ميرود و هيچ گاه از آن همه چيز موجود در دنيا و همه علوم نيست بلكه مقصود همه اشيايي است كه كتاب بدان مربوط است يعني تمامي لغت. يا مثلاً اگر گفته شود مشهد مقدس شهر خوبي است و همه چيز دارد مقصود همه چيزهايي است كه مورد نياز ساكنين و زوّار است پس مقصود از اين آيه شريفه: «قرآن بيان كننده همه چيز است» نيز بايد همان اموري باشد كه در هدايت و ارشاد دخالت دارند نه همه چيز دنيا و به نظر ميرسد ذيل آيه «قرآن هدايت و بشارت است براي مسلمانان» مؤيدي بر اين مطلب باشد.
به هر حال هر گاه كسي معتقد به جامعيت قرآن باشد و چون چنين استفادهاي براي مردم عادي، ميسر نيست بايد از راه بطون قرآن باشد كه طبق اخبار مستفيضه، قرآن داراي بطون است و بديهي است استخراج معاني از بطون منحصر به پيامبر اسلام و امامان معصوم عليهمالسلام بوده و در نتيجه با كمال تأسف تحصيل چنين علمي از قرآن كريم در زمان غيبت ميسر نخواهد بود و به دوران حضور اختصاص خواهد يافت و اما علومي از قبيل: احكام، اخلاق، سياسيات اسلامي و... كه در همه اعصار مورد استفاده ميباشند در عصر حضور، نيازمند به امام عصر عليهالسلام بوده و در عصر غيبت نيز اين وظيفه به عهده فقهاي جامعالشرايط ـ كه توسط اخبار زيادي نيابت آنان ثابت شده است ـ واگذار گشته است.
خلاصه: جامعه در هيچ زماني نبايد از فردي كه ولايت امور مسلمين را داراست خالي باشد تا بدين وسيله علوم لازم را به مسلمانان منتقل نمايد. امّا علوم ديگر قابل تحصيل از طريق مقامات الهي نبوده و اين خود مردمند كه بايد در اكتساب علوم بكوشند.
6 ـ نحل / آيه 89.
4 ـ انعام / آيه 154.
1 ـ سوره انعام / آيه 59.
2 ـ يونس / آيه 61.
3 ـ طه / آيه 52.
5 ـ مائده /آيه 3.