در فرازها و فرودهاي تاريخ اسلام همواره به آفتها و آسيبهايي برخورد ميكنيم كه جامعه ديني و دينداران جامعه در معرض آن قرار گرفته عدهاي آفت زدند و آفت پراكندند و عدهاي مصون مانده و آفت زدودند. در اين ميان چه ظلمتها و جنايتهايي كه بر دين بار نمودند و چه جورها كه بر جانها روا نمودند. اين بيماري مستمر مهلك تا بدانجا رسيده كه اگر كسي بخواهد همه آنها را گرد آورده و بازگو نمايد و به عنوان يك آسيبشناس جامعه ديني به بيان، بررسي، تحليل و حل آن بپردازد اگر نگوييم متعذّر يقينا متعسّر خواهد بود.
يكي از جديترين و خطرناكترين اين آسيبها تحجّر، سطحي نگري، خشك مغزي و در يك كلمه جمودگرائيست، اين آفت در ميان خوارج به نحوي افراطي و اهل سنت با گرايشات ظاهري و سلفي در طول تاريخ به وفور به چشم ميخورد و متأسفانه در ميان شيعيان نيز تندرويهاي برخي اخباريان نشان از تأثيرپذيري در برابر اين آفت دارد. اخباريان گروهي بودند كه توسط ملامحمد امين بن محمدشريف استرآبادي (در گذشته 1033 هـ . ق) كه او نيز شاگرد ميرزا محمد استرآبادي (در گذشته 1028 هـ . ق) بود، بنيانگذاري گرديد پس از او نيز افرادي چون سيدنعمتالله جزايري (متولد 1050 و متوفي 1112 هـ . ق)، شيخ عبدالله بن صالح سماهيجي (در گذشته 1135 هـ . ق) ميرزا محمداخباري (در گذشته 1233 هـ . ق) و محدث نوري (متولد 1254 و متوفي 1320 هـ . ق) ادامهدهندگان آن طريق بودند.
گروه اخباريه در طول قرن يازدهم و دوازدهم هجري قمري سيطره افكار و عقايد خود را در ايران، بحرين، نجف و كربلا گستردند تا جايي كه اصول گرايان و معتقدين به اجتهاد و مجتهدين از بيم آنها تدريس اصول فقه را تعطيل كرده و برخي ديگر در زير زمين و سردابخانهها به تدريس آن پرداختند! اخباريون با نفي حجيت عقل، ظواهر قرآن و اجماع در فهم و درك مسايل شرعي و ديني راه استنباط احكام دين را منحصر در سنت يعني قول و فعل معصوم و آن هم قول و فعل معصومين غير از نبي اكرم (ص) نموده و بدين ترتيب سه منبع مهم دستيابي به حقايق دين را ميراندند و آنچنان زخمي بر دين و دينداري وارد كردند كه اثرات آن هنوز پابرجاست چنانكه استاد شهيد مرتضي مطهري اين حقيقت تلخ را چنين مينگارد:
«همه افكار اخباريگري كه به سرعت و شدت بعد از پيدايش ملاامين در مغزها نفوذ كرد و در حدود دويست سال كم و بيش سيادت كرد از مغزها بيرون نرفته، الان هم ميبينيد خيليها تفسير قرآن را اگر حديثي در كنارش نباشد جايز نميدانند، جمود اخباريگري در بسياري از مسايل اخلاقي و اجتماعي و بلكه پارهاي مسايل فقهي هنوز هم حكومت ميكند...»1
باري آنان درباره عدم حجيت ظواهر قرآن چنين باور داشتند كه كسي جز اهل عصمت قادر به درك قرآن و تفسير آن نيست و نه تنها حجيت ظواهر قرآن را نفي كردند بلكه اساسا اصل ظهور قرآن را نيز نفي كرده و قائل به عدم ظهور براي الفاظ قرآن گرديدند و نتيجه آن شد كه قرآن از انتفاع ساقط شده در گوشه تاقچهها و قفسهها جا گرفت، همان كتابي كه پايدارترين هدايتها2 و مهمترين منبع تدبّرهاست3 و چنين است كه شكايت پيامبر از امتش در مهجور نهادن اين كتاب عزيز صادق شد4 و براي چندمين بار تأويل يافت.
پس از چندي اين آسيب گسترش يافته و آفت بر آفت افزوده گرديد و به آنجا رسيد كه سيدنعمتالله جزايري با تأليف كتاب منبع الحياة فكر تحريف قرآن را در سرها پرورانده و در زبان گروه اخباريه جاري ساخت و بعد از او نيز محدث نوري با تأليف كتاب فصلالخطاب في تحريف كتاب ربّ الارباب راه او را پي گرفت و مستمسكي متين براي مخالفين تشيع در دست آنها نهاد تا فرقه ناجيه را متهم به تحريف قرآن و بياعتبار دانستن آن نمايند. اين حربه شيرين در كام وهابيت آنچنان خوش آمد كه شروع به بدگويي و طعن و لعن كرده و با نوشتن كتابها و رسالهها در اثبات قول به تحريف در مذهب شيعه به استهزاء، تمسخر، تكفير ورد شيعيان اقدام نمود، به علاوه اين تفكر متحجرانه و منحرف موجب ايجاد شبهه و فتنه در اعتقاد متدينين و دوري آنها از اين معجزه الهي و منبع علم و هدايت شد و دامنه آن تا زمان حاضر امتداد يافت.5
راقم اين سطور خود چند سال پيش با فردي قائل به تحريف قرآن آن هم به زيادت و كاستي و تبديل بود طي يك مباحثه كتبي، عمق و شدت اين آسيب بزرگ را به معاينه مشاهده كرد و از آنجايي كه اينگونه افراد خود به سستي و سخافت دلايل مورد ادعايشان آگاهند از پذيرش مناظره حضوري به بهانهاي واهي طفره رفت، جالب آن كه شخص ياد شده تفسير قرآن كرده و براي مردم به قرآن استخاره و به وسيله آن راه نجات دردمندان را مكتوبا يا شفاها بيان ميداشت!
علما و آسيبشناسان بزرگ و ارجمند شيعه كه از جمله آنها استاد گرامي حضرت آيتالله معرفت بشمارند با شناخت دقيق از اين آسيب كه مصيبتي بزرگ در جامعه ديني و به قول ايشان نسبت ظالمانهاي است به قرآن كريم6 به نوشتن كتاب حاضر اهتمام ورزيده و چه خوب از عهده آن برآمده و حجت را بر قائلين به تحريف تمام كرده و پيراستگي شيعه از اعتقاد به تحريف قرآن را با دلايل محكم و استوار اثبات نموده است. مترجم اين اثر گرانسنگ جناب حجتالاسلام شيخ علي نصيري نيز با تلاشي درخور ستايش آن را به فارسي ترجمه و در اختيار مردم قرآن دوست ما قرار داده است.
اين كتاب در سه مقدمه، يك پيشگفتار، هشت فصل و فهرست منابع و مآخذ در مجموعهاي با 279 صفحه به انجام رسيده است.
اولين مقدمه متعلق به ناشران است كه هدف از نشر اين كتاب را پاسخگويي به نيازهاي گسترده دانشگاهها به متون درسي و دانشجويان رشته الهيات مقطع كارشناسي ارشد در گرايش علوم قرآن و حديث ذكر ميكنند.
مقدمه دوم توسط مؤلف بر ترجمه حاضر نوشته شده و مؤلف در آن ضمن ذكر علت القاي شبهه تحريف از طرف دشمنان دانا و دوستان نادان، دفاع از قرآن را وظيفه ديني هر مسلمان به ويژه سنگرداران شريعت دانسته و نگارش كتاب صيانةالقرآن منالتحريف را به پيروي از استاد خود مرحوم آيتالله خويي در اين راستا شمرده است و از ترجمه كتاب توسط حجتالاسلام نصيري تقدير به عمل ميآورد.
مقدمه سوم توسط مترجم به رشته تحرير در آمده و در آن معني و مفهوم لغوي و اصطلاحي تحريف و تقسيم آن به تحريف لفظي و معنوي و محل وقوع تحريف را در قرآن و سنت مورد بحث قرار ميدهد. عوامل پيدايش ديدگاه تحريف، نسبت تحريف قرآن به شيعه از طرف وهابيون و تلاش دانشمندان شيعه در رد تحريف و معرفي بعضي از كتابهاي نگارش يافته در اين زمينه را ياد ميكند و بعد از توصيف و ذكر مزاياي كتاب صيانةالقرآن منالتحريف چگونگي اقدام براي ترجمه آن از طرف خود را باز ميگويد.
مؤلف در پيشگفتار، آغاز نسبت تحريف را به اختلاف در تهجي و قرائات و يكدست شدن مصاحف در زمان عثمان داده و انعكاس آن را در فرقه حشويه، كه قائل به تجسم و تشبيه خداوند بوده و احاديثي را كه اصل و اساس درستي ندارد و آن فرقه به آن استناد كردهاند را ذكر نموده و تعدادي از آيات را كه قائل به تحريف در آن بودهاند و بعضي از علما مانند ابنحزم اندلسي و شيخ محييالدين ابنعربي به آن اشارتي تأييدگرانه دارند را بيان و به طور اجمال آن را رد ميكند و در پايان هدف خود را از نگارش اين اثر دفاع از قداست و پيراستگي قرآن و دفاع از اعتقاد شيعه به عدم تحريف قرآن بيان ميدارد.
تحريف در لغت و اصطلاح، انواع تحريفاتي كه مورد ادعاي مدعيان تحريف است، قرآن و واژه تحريف، نسخ تلاوت، مسأله انساء و توضيح و تحليل اين مباحث محتواي اين فصل را تشكيل ميدهد. مؤلف در اين فصل، تحريف اشاره شده در بعضي از روايات ائمه(ع) را به تحريف معنوي قرآن ياد كرده و براي آن دلايل مستندي ميآورد. اينگونه تحريف به معناي آن است كه مفاهيم آيات قرآن را به نحوي تفسير و شرح دهند كه غير از معناي واقعي و راستين آن باشد كه در زبان احاديث به تفسير به رأي نامبردار است. سپس به عقيده بعضي از علماي اهل سنت كه قائل به نسخ تلاوت هستند ميپردازد به اين بيان كه گفتهاند برخي از آيات نسخ گرديده و از قرآن برداشته شده ولي حكم آن تا ابد باقي است. استاد به چهار دليل اين ادعا را ابطال مينمايد. 1ــ دليل قاطعي بر مدعا وجود ندارد. 2ــ قرآن فعلي با قرائات متواتر رسيده و در قرائات مختلف ديگر تواتري وجود ندارد. 3ــ اضافات به قرآن در كلام پيشينيان خصوصا مصحفابنمسعود از باب حاشيهنويسي و تفسير و بيان آيات بوده است 4ــ در جايي كه ناسخ نباشد نسخي نيست و وقتي سند حكمي به واسطه برداشته شدن الفاظ آن برداشته شده باقي ماندن حكم بيمعني است. و بعد به بيان آراء بعضي از علماي اهل سنت در رد نسخ تلاوت پرداخته است.
چكيده دلايل بطلان شبهه تحريف در قرآن شامل: 1ــ گواهي تاريخ: اهتمام و توجه غيرقابل انكار مسلمين در حفظ و نگهداري آيات قرآن از زمان نزول تا زمان حاضر. 2ــ ضرورت تواتر قرآن: هر حرف و كلمه قرآن از دوره رسالت و در طول قرون و در تمام طبقات بايد به تواتر ثابت شده باشد و چنين نيز شده بنابراين اخبار شاذ و نادر و يا اخبار واحدي كه درخصوص كاستي قرآن رسيده غيرقابل اعتنا است. 3ــ جنبه اعجاز: قرآن در آيات مختلف همگان را به تحدي و همآوردي دعوت كرده ولي تاكنون كسي موفق به اين عمل نشده است. ادعاي زيادت يا تبديل به آيات يا در آيات نيز با اين تحدي نميسازد. همچنين كاستي نيز نظم اعجازي آن را بر هم ميريزد و با اعجاز بلاغي قرآن تعارض دارد. 4ــ آيه حفظ: آيه اِنّا نَحْنُ نَزَّلناالذِكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُون7 ماندگاري و سلامت قرآن را با هر رخدادي كه بقايا اصالتش را به خطر اندازد تضمين نموده است علاوه بر آن آيه 94 و 95 سوره حجر، آيه 67 سوره مائده، آيه 52 سوره حج، آيه 18 سوره انبيا، آيات 6 و 7 سوره اعلي و آيه 16 و 19 سوره قيامت نيز همگي به حفظ و حراست و تضمين سلامت قرآن دلالت دارند و اگر كسي اشكال كند كه شايد آيه حفظ و آيات همسان ديگر نيز تحريف شده باشد مردود است چه اين كه ائمه اطهار(ع) به قرآن كنوني تمسك جسته و آن را امضا مينمودند و ديگر اينكه حتي قائلين به تحريف نيز چنين گمان ندارند كه همه قرآن تحريف شده باشد بلكه صحت آياتي را كه در مصحف است به عنوان وحي آسماني شناخته و به آن معترف بوده و در متون كنوني قرآن زيادي و تبديل را اظهار نميدارد. 5 ــ نفي باطل از قرآن: آيه 41 و 42 سوره فصلت دلالت صريح بر مصونيت قرآن از هر گزندي و كم و زياد شدن دارد. 6 ــ عرضه روايات بر قرآن: امام صادق(ع) از قول پيامبر فرموده است: «هر آنچه موافق كتاب خداست بدان عمل كنيد و هر آنچه مخالف آن است رهايش سازيد» و از آنجا كه معروض عليه (قرآن) ميبايست قطعي باشد تا بتوان معروض (احاديث و روايات) را به آن عرضه داشت، دليل محكمي بر عدم تحريف قرآن است. 7ــ نصوص اهل بيت: هفت دسته از روايات معتبر بر عدم تحريف قرآن دلالت دارند. مؤلف آنها را آورده و به صورت اجمال چگونگي دلالت آن را توضيح ميدهد.
گفتار درخشانترين و برجستهترين علماي متقدم، متأخر و معاصر عالم تشيع كه در عالم تحقيق و تدبيرگوي سبقت را از ديگران ربوده و سخنان ايشان الگوي نگرش شيعه به امهات مسايل مطروحه در هر بابي ميباشد يكي از بزرگترين ادله عدم تحريف قرآن در ديدگاه مكتب تشيع است. مؤلف در اين فصل گفتار واستدلال بيش از 22 نفر از اساطين علماي شيعه شامل: ابوالقاسم گيلاني، شهيد تستري، شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيدمرتضي، شيخ طوسي، طبرسي، علامهحلي، محقق اردبيلي، كاشف الغطاء كبير، محمدحسين كاشف الغطاء، شيخ بهايي، فيض كاشاني، حر عاملي، محقق تبريزي، حجت بلاغي، محقق بغدادي، محقق كركي، سيدشرفالدين عاملي، سيدمحسن امين عاملي، علامه اميني، علامه طباطبايي، امام خميني و آيتالله خويي را ميآورد.
مؤلف در اين فصل گواهي صاحبنظران اهل سنت به پيراستگي شيعه از قول به تحريف را ذكر كرده و اقوال برخي از علماي متقدم و معاصر اهل سنت شامل آراء و نظرات: ابوالحسن اشعري (رهبر اشاعره)، رحمةالله هندي، دكتر محمدعبدالله درّاز، شيخ محمد محمدمدني، دكتر محمد تيجاني سماوي را نقل مينمايد.
رسيدگي به گزافهگويي گلدزيهر در كتاب مذاهب التفسير الاسلامي كه با استناد به دو كتاب كه يكي به سبك تأويلات صوفيانه به نام بيان السعادة فيمقامات العبادة تأليف سلطان محمدبن حيدر بيدختي گنابادي رهبر فرقه نعمتاللهي و ملقب به سلطان علي شاه كه در سال 1314 شمسي در تهران چاپ شده و ديگري تفسير موسوم به تفسير عليبن ابراهيم هاشم قمي بخش ديگري از اين فصل است. مؤلف با استناد به تاريخ تأليف كتاب بيان السعادة كه گلد زيهر به دروغ آن را به قرن سوم و اوايل قرن چهارم نسبت داده دروغپردازي او را هويدا ميسازد. همچنين انتساب تفسير مذكور به عليابنابراهيم را رد كرده و آنرا پرداخته شاگرد او بنام ابوالفضل علوي و آميخته با تفسير ابوالجارود دانسته و به بررسي جالبي از آن ميپردازد. در پايان اين فصل تحريف سخن بزرگان شيعه توسط محدث نوري را با ذكر نمونههايي بيان داشته و به نقد آن ميپردازد.
تاريخچهاي از روش اخباريان تندرو در سدههاي اخير و نقل حديث و چگونگي آن در سدههاي اوليه و انحراف آن در سده 11 به بعد و حاصل انحراف در افرادي چون سيد نعمتالله جزايري و محدث نوري كه بدون تتبع و توجه به اسناد روايات آن را در كتابهاي خود جمعآوري كرده و صحيح آن را با سقيم مخلوط نمودهاند مبحث اين فصل است. مؤلف اخباريون در شيعه را با فرقه حشويه در اهل سنت مقايسه كرده و آنها را براي اسلام فاجعهآميز ميداند، سپس به شخص جزايري پرداخته و افسانهسازيهاي مضحك او را نقل ميكند. او اولين كسي در مذهب شيعه است كه قائل به تحريف قرآن شده است.
محدث نوري نيز با نگارش كتاب فصلالخطاب پيروي او را كرده و پس از اينكه با مخالفت شديد ديگر علماي شيعه روبرو گشت رسالهاي بنام الرسالة الجوابيه در توجيه مطالب نادرست فصلالخطاب نمود كه آن نيز به نوبه خود پر از خلل و كژي است.
از آنجايي كه بعضي از قشريون و من جمله محدث نوري پنداشتهاند لزوما بين حوادث گذشته با حوادث امروز همگوني تمام عياري برقرار است پس بين تحريف تورات و انجيل با تحريف قرآن تشابهاي وجود دارد. مؤلف در اين فصل به بررسي مفصل تحريف در كتب عهدين و چگونگي آن پرداخته و با ذكر تاريخ جمع و گردآوري تورات و انجيل و تغييرات انجام يافته در تراجم آن به نتيجه ميرسد كه تحريف كتب عهدين فرع بر وجود اصل آن است و در حالي كه نسخه اصلي از تورات و انجيل در دست نيست و آنچه هست ترجمههاي ذوقي با افزونها و كاستيهاي فراوان ميباشد، قياس كردن آن با قرآن قياس مع الفارق و بدون دليل است. در پايان فصل به بررسي جايگاه و مقدار تشابه بين حوادث تاريخي و بين انسانها پرداخته و لزوم تشابه را در اصول و ريشههاي حوادث معرفي ميكند نه در موضوع حوادث.
منشا شبهه تحريف در قرآن روايات شاذي است كه توسط اهل حديث جمعآوري و نقل گرديده و مورد توجه افراد ضعيفالعقل از جمله فرقه حشويه از اهل سنت قرار گرفته است. حرص و ولع اين افراد در جمع كردن حديث موجب شد كه بدون تفكر و تتبع در اسناد روايات و تطبيق آن با اصول و اساس مباني اسلام آن را پذيرفته و در كتابهاي خود فراوان سازند. نويسنده در اين فصل به بررسي اين نكته پرداخته و سپس 26 نمونه از اين گونه روايات را كه فرقه حشويه دليل بر تحريف قرآن دانسته و در كتابهاي خود آوردهاند را به ترتيب ذكر و با دلايل تاريخي، عقلي و نقلي همه آنها را باطل ميسازد. بررسي ادعاي تحريف در آيه رجم، آيه رغبت، آيه جهاد، آيه فراش، حذف بسياري از آيات، جابجايي، افزايش و تغيير در ساختار كلمه، سوره ساختگي ولايت از جمله اين مباحث است.
فرقه اخباريون در شيعه نيز مانند فرقه حشويه در اهل سنت دچار كژي و كجروي شده و با سطحينگري و خشك مغزي بدنبال روايات و دلايلي افتادند كه هيچ ارزش سندي و محتوايي ندارد. سيد نعمتالله جزايري در كتاب منبعالحياة و محدث نوري در كتاب فصلالخطاب لاطائلاقي را به هم بافته و خواستهاند به گمان خود تحريف قرآن را به اثبات برسانند. دلايل جزايري در كتابش مختصرا چنين است: حذف كلمه، جامعيت مصحف حضرت علي(ع) از ديگر مصاحف، تعدد مصاحف، حذف مدح اهلبيت و لعن منافقين و بنياميه، اختلاف در مصحف تدوين شده توسط عثمان و حذف آيات فراوان از سوره نساء. ادله محدث نوري در كتابش بشرح زير است:
ضرورت تشابه در حوادث گذشته و حال و لزوم تحريف در قرآن مانند تورات و انجيل، شيوه گردآوري قرآن، حذف آيات، تفاوت مصحف علي(ع) با مصاحف ديگر، مصحف مخصوص و متفاوت ابن مسعود، مصحف متفاوت ابيّ بن كعب، حذف آيات مورد نظر از طرف عثمان براي بقاي سلطنت خويش، روايات اهل سنت در باب تحريف، حذف نام ائمه(ع) و اوصيا بعد از پيامبر(ص).
مؤلف پس از ذكر دلايل آنها شروع به رد و ابطال همه آن كرده و با منطقي استوار و قوي و اسنادي معتبر مشت آنها را باز نموده و سخافت كلامشان را آشكار ميسازد. سپس به كتابهاي مورد استناد محدث نوري پرداخته و همه آن كتابها را با ادله تاريخي و رجالي مخدوش و بياعتبار مينمايد.
در پايان اين فصل از مجموع 1122 حديثي كه محدث نوري درباره تحريف قرآن آورده 307 روايت را جدا كرده و طبق يك دستهبندي جالب آن را مورد تفحص قرار ميدهد. دستهبندي هفتگانه مؤلف از قرار زير است:
1ــ روايات تفسيري كه به منظور توضيح آيه يا بيان شأن نزول يا تأويل يا تعيين مصداقي از مصاديق آن بوده است.
2ــ رواياتي كه قرائات متفاوت و شاذ در بعضي از آيات را ذكر كرده است.
3ــ رواياتي كه در آنها لفظ تحريف آمده و همه آنها به معني تحريف معنوي و تفسير نارواست.
4ــ رواياتي كه به گمان مدعيان تحريف بر افتادن آيه يا كلمهاي از قرآن دلالت ميكند كه در حقيقت تفسير و تبيين آيه بوده ولي مدعيان آن را دليل بر كاستن و حذف از قرآن دانستهاند.
5 ــ روايات مجعول، ضعيف يا مجهولي كه شايسته استناد نيست.
6 ــ رواياتي كه زمان ظهور حضرت حجت(ع) را تشريح و بيان ميكند كه حضرتش قرآني متفاوت با ترتيب و نظم فعلي قرآن به مردم خواهد آموخت.
7ــ رواياتي كه درباره فضايل و مناقب اهل بيت رسيده ولي در تفسير آيات از ديدهها پنهان مانده و يا بعمد نخواستهاند آنها را در شرح و تفسير آيات دخالت دهند تا بدينوسيله فضايل ايشان را مخفي سازند.
مؤلف اين هفت دسته از روايات را شرح و بسط داده و سره و ناسره آن را مشخص كرده و حجت را به اتمام ميرساند.
1ــ نحوه شروع و ورود به بحث توسط مؤلف، روشي علمي و منطقي دارد بدين معني كه پس از شرح و توضيح راجع به مفهوم لغوي و اصطلاحي تحريف، محل اختلاف در بحث تحريف قرآن را تحرير كرده و چگونگي استفاده خود قرآن از واژه تحريف را توضيح ميدهد. چنين ورودي به موضوع آمادگي ذهني لازم را براي خواننده ايجاد نموده و او را از سردرگمي در مفاهيم نجات ميبخشد.
2ــ استفاده به جا از آيات و روايات در طول تمام كتاب موجب قوت استدلال نقلي در همه مباحث گشته به طوري كه هيچ بخشي از فصول هشت گانه كتاب خالي از آن نيست.
3ــ جداسازي اقوال و استدلالهاي عقلي و نقلي از كتابهاي علماي بزرگ شيعه و اهل سنت و فرقههاي حشويه و اخباريون نيازمند تفحص و تتبع در آثار فراوان و گسترده ايشان ميباشد، نويسنده دانشمند بار سنگين اين تحقيق را با صبر و حوصله و دقت و تدبير به انجام رسانده و مجموعهاي از بهترين استدلالهاي عقلي و نقلي آنان را گردآوري نموده و با توضيح و شرح به آن كمال بخشيده است. در عين حال نسبت به وضعيت برخي از كتابهاي موردبحث عالمانه به مرجعشناسي آنها پرداخته و صحت و سقم آنها را كشف و ضبط فرموده كه نشانيهاي اشاره شده در پاورقيها و فهرست منابع و مآخذ در پايان كتاب نشانگر وسعت تتبع ايشان در آثار است.
4ــ ذكر تاريخ ولادت يا فوت عالم مورد نظر خواننده را در درك روند تاريخي اقوال و آراء علما ياري و راهنمايي نموده است.
5 ــ بررسي تاريخ كتب عهدين يعني تورات و انجيل و چگونگي جمعآوري و ترجمه آن و تحريفاتي كه در تراجم آن صورت پذيرفته از نقاط برجسته و عالمانه كتاب حاضر است. البته اشكالي را وارد ميدانم كه در بخش نقد و بررسي به آن خواهم پرداخت.
6 ــ فصلبندي بين نظرات قائلين به تحريف قرآن در اهل سنت و شيعه و رسيدگي به هريك از آنها در فصول جداگانه از نقاط قوت تدوين و تنظيم اين كتاب است.
7ــ مؤلف كوشيده تمام آنچه راجع به تحريف قرآن گفتهاند اعم از دلايل اهم يا مهم يا كماهميت همه را گردآورده و به نقد و بررسي آنها بپردازد و از اين جهت كتاب حاضر جامعيت لازم در اصول و فروع مباحث را داراست.
8 ــ آيات استفاده شده در مجموع كتاب با اعرابگذاري دقيق قرائت آيه را براي فارسيزبانان سهل و آسان نموده است.
9ــ ترجمه كتاب با اين كه سليس و روان صورت گرفته ولي اصل امانت در آن ملحوظ بوده و مترجم محترم به فراخور مطلب برخي توضيحات را در متن كتاب داخل قلاب قرار داده تا اضافه شدن آن را در ترجمه نشان دهد و يا با نوشتن بعضي پاورقيها مطلب موردنظر را ترجمه و يا توضيح داده است مثلاً در فصل هفتم اشعاري را كه مؤلف به عنوان شاهد مثال آورده ترجمه و شاهد آن را توضيح داده، رعايت اين نكته در ايضاح مطلب نقش مهمي ايفا ميكند.
1ــ باتوجه به مقدمه مترجم، ترجمه اين كتاب در سال 1376 پايان يافته و مؤلف نيز در همان سال مقدمهاي بر آن نوشته است ولي طبق آنچه در شناسنامه كتاب آمده اولين چاپ آن در سال 1379 به انجام رسيده است. از طرف ديگر اصل كتاب مؤلف با ترجمه ديگري با عنوان «مصونيت قرآن از تحريف» توسط دفتر تبليغات اسلامي قم در سال 1376 منتشر شده است، حال سؤال اين است كه اولاً: چرا بين ترجمه كتاب و انتشار آن سه سال فاصله افتاده است؟
ثانيا: باتوجه به انتشار ترجمهاي از آن با عنوان ذكر شده در سال 1376 چه ضرورت و نيازي مترجم را به انجام ترجمه مجدد تحريص و ترغيب نموده است؟ آيا ترجمه قبلي ناقص و مخدوش بوده يا عدم اطلاع مترجم از آن موجب دوبارهكاري گرديده است؟ اگر مترجم محترم در مقدمه خود به اين نكات اشاره ميكرد براي تنوير ذهن خواننده و دفع سؤال متبادر مفيد بود.
2ــ در مقدمه مترجم از صفحه 3 تا 10 مطالبي راجع به معني لغوي و اصطلاحي تحريف، عوامل پيدايش ديدگاه تحريف و... آمده كه در واقع تكرار مختصر برخي از مطالب مؤلف در فصل اول، سوم، هفتم و هشتم است در حالي كه بهتر بود در مقدمه مختصري از زندگي استاد آيتالله معرفت و آثار قلمي ايشان، روش تحقيق و ترجمه خود و زحمات و ايامي را كه براي آن صرف كرده، تاريخچه نظرات و آراء فرقه حشويه و اخباريون را بنگارد تا هم از تكرار خودداري شده باشد و هم كتاب كمال بيشتري يابد.
3ــ مترجم در صفحه 8 مقدمه در اثبات دقت و امانت در گردآوري قرآن به سه دليل تمسك مينمايد كه دليل اول و سوم مفاداعين هم است.
4ــ در صفحه 10 مقدمه، پيدايش وهابيت را به كمتر از يك سده نسبت ميدهد در حالي كه اگر منظور ايشان پيشينه فكري آيين وهابيت است محققين اين بحث، تاريخ آن را به زمان ابن تيميمه ابوالعباس احمدبن عبدالحليم حرّاني متوفي 728 هجري قمري و شاگرد او شمسالدين ابوعبدالله محمد معروف به ابنقيم الجوزي متولد 651 و متوفي 751 هجري قمري منسوب ميدانند و اگر منظور ايشان حضور سياسي و فكري اين آيين در عرصه حكومت شبه جزيره عرب است پيشينه آن به سال 1142 هجري قمري و 50 سال پس از آن ميرسد چه اين كه ابتداي ظهور محمدبن عبدالوهاب بن سليمان نجدي (1115 تا 1206 هـ . ق) در تاريخ فوقالذكر بوده و پس از 50 سال آيين او شهرت يافت. حكمران درعيه بنام محمدبنسعود به ياري او شتافت و به تدريج مردم نجد و قبايل ساكن را به زير فرمان آورده و سپس شهر رياض را متصرف شدند و از آن به بعد آلسعود آنجا را پايتخت خود قرار داد.8 بنابراين از پيشينه فكري اين آيين هفت قرن و از پيشينه حكومت فكري و سياسي آن بيش از دويستوپنجاه سال ميگذرد.
5 ــ در صفحه 9 مترجم به مناسبت بخشش شش آيه ذكر نموده ولي از ترجمه آن فروگذاري كرده است. نمونه اين اشكال در صفحات ديگر من جمله صفحات 169 تا 171، 174 تا 178، 180، 182، 192 تا 195 و 203 ملاحظه ميشود.
6 ــ در سطر 6 صفحه 18 جمله «نوشتارش در مصاحف بود، اما حكم آن همچنان باقي ماند» در اثر اشتباه ترجمه يا چاپ كلمه «بود» غلط و صحيح آن «نبود» است.
7ــ در سطر 15 صفحه 46 چنين آمده: يا آيه «فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ اَن لَوْكانوُا يَعْلَمُونَالْغَيْبَ9 به فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنتِ الاْنِسُ اَنْ لَوْكانَتِ الجِنُّ يَعْلَمُون الْغَيْبَ مبدل شده است.»
در حالي كهترجمه صحيح آن چنين است كه آيه فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِالْجّنُ... تبديل يافته از فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِالاْنِسُ... است.
8 ــ در اصل كتاب و در پايان آن فهرستهاي عمومي شامل: فهرست آيات قرآني، راويان و اعلام، مذاهب گروهها و دينها، و منابع و مآخذ درج گرديده ولي در ترجمه حاضر فقط فهرست منابع و مآخذ آمده و بقيه فهرستها حذف گرديده است.
9ــ مؤلف در فصل اول با اين كه عنوان آن تحريف در لغت و اصطلاح است ولي شبهه نسخ تلاوت و مسئله انساء را مورد بررسي و تحليل قرار ميدهد در حالي كه جاي آن فصل هفتم است.
10ــ بهترين روش بررسي و نقادي شبهات مخالفين در وهله اول بيان جامع شبهه و دليل يا ادله آن از طرف خصم و سپس جرح و تعديل آن است. مؤلف در اين كتاب روش ديگري را پسنديده و آن اين كه از فصل دوم بلكه از فصل اول اقدام به رد و انكار آنان نموده و نهايتا در فصل هفتم و هشتم دلايل آنها را به نحو تفصيل ذكر كرده و در ذيل هر دليل از ادله آنها مجددا اقدام به رد و ابطال نموده است. هرچند با بيان استدلالهاي استوار شبههاي از شبهات تحريف را بلاجواب نميگذارد ولي از جهت روش علمي نقد دچار آسيب است. همين موضوع باعث شده تا از فصل اول تا پايان فصل هشتم تكرار در مطالب به نحو قابل توجهي مشاهده شود.
در اثر همين اشكالات تدوين صحيح اين مجموعه دچار خدشه و نقصان است و پراكندگي در آن مشهود مينمايد.
حال به عنوان نمونه به برخي از تكرار مطالب ذيلاً اشاره ميكنيم:
الف ــ در پيشگفتار مؤلف مثالهايي از ادعاي تحريف را بيان ميكند كه شامل: نسخ تلاوت، حذف بسياري از آيات سوره احزاب و حذف قسمتي از آيه رضعات است. در فصل اول نسخ تلاوت را با تفصيل بيشتر بيان ميدارد و درفصل هشتم صفحه 208 نيز باز آن را تكرار مينمايد. در فصل هفتم صفحات 165 و 166 آيه رضعات و در همان فصل صفحه 170 حذف بسياري آيات از سوره احزاب را مورد بررسي قرار ميدهد.
ب ــ در فصل دوم صفحه 46 از قول محدث نوري و سيدجزايري تبديل در بعضي از كلمات قرآن را مثال ميآورد و به آيه شريفه كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْلِلنّاسِ10 كه به زعم آنان در اصل خَيْرَاَئّمَةٍ بوده اشاره ميكند و در فصل سوم صفحه 66 آن را از قول شيخ مفيد نقل و نظر او را در اين باره مطرح مينمايد مجددا در فصل هشتم صفحه 202 آن را مورد بررسي قرار ميدهد.
ج ــ در فصل دوم صفحه 6 تمسك اخباريون به احاديث فساطيط (خيمهها) را مطرح و به آن جواب ميگويد و باز در فصل هشتم صفحه 258 عين همان جواب را تكرار مينمايد.
د ــ در فصل اول صفحات 32 و 33 در بخش نسخ تلاوت به آيه رجم پرداخته و سپس در فصل هشتم صفحات 160 تا 162 به طور تفصيل به آن ميپردازد.
11ــ محدث نوري در كتاب فصل الخطاب يكي از ادله تحريف در قرآن را ضرورت تشابه حوادث گذشته با حال دانسته و چنين پنداشته كه چون در كتب عهدين (تورات و انجيل) تحريف واقع شده پس لزوما در قرآن نيز تحريف واقع گرديده است. مؤلف براي اثبات باطل بودن اين پندار، فصل ششم حاوي 31 صفحه را به آن اختصاص داده است و مجددا در فصل هشتم صفحه 207 از آن ذكري به ميان ميآورد در حالي كه به هيچ يك از ادله قائلين به تحريف با اين طول و تفصيل نپرداخته است و اين در حاليست كه دليل مذكور مانند بسياري از دلايل اخباريون از وزن و قيمت قابل ملاحظهاي برخوردار نيست. حال چرا مؤلف به اين موضوع با چنين طول و تفصيلي پرداخته بر ما معلوم نشد. ايكاش نويسنده گرانقدر اين كتاب به جاي تفصيل فصل فوقالذكر به مبحث ملازمت بين قول به تحريف قرآن و انكار نبوت و خاتميت پيامبر اسلام (ص) و امامت اوصياء برحق او ميپرداخت و يا به بحث ملازمت بين آن و توقف در اصول اعتقادات و تكاليف مسلمين ميرسيد و يا بحثي مستوفي راجع به گردآوري قرآن (در فقره به اين اشكال اشاره خواهد شد) مينگاشت چرا كه جاي اينگونه روشنگريها در اين كتاب خالي مينمايد.
12ــ همانگونه كه در معرفي كتاب ذكر شد مؤلف در پيشگفتار سابقه پيدايش پندار تحريف قرآن را به اختلاف صاحبان مصحفهاي نخستين در نگارش، تهجي و قرائات متفاوت و نهايتا يكدست شدن مصاحف بازگرداند. در فصل هشتم صفحه 197 نيز يكي از علل باور اخباريون در اين زمينه را كماطلاعي آنها از چگونگي نزول قرآن و بازخواني آن توسط پيامبراكرم (ص) شمرده و در صفحه 198 تعدد مصاحف و در صفحه 207 شيوه گردآوري و جمع قرآن را عوامل اين گمان نادرست ميداند. ولي باتوجه به اهميت اين اشكال و ضرورت پاسخگويي و رد شبهه آنها در اين مسئله از آوردن ادله در اين مورد و اثبات صحت جمعآوري و نسخهبرداري از قرآن نازله بر پيامبر (ص) خودداري كرده و خوانندگان را در اين موارد به جلد اول كتاب التمهيد فيعلوم القرآن كه تأليف خود ايشان است ارجاع داده در حالي كه شايسته بود مختصري از امهات مسايل مطروحه در اين زمينه را در فصل هشتم ميگنجاند و بهمان نحو كه به شبهات ديگر پاسخ فرموده اين شبهه را نيز بيجواب نگذارده و پاسخي وافي ارائه ميفرمود.
13ــ شايسته بود ناشران محترم با اجازه مؤلف نسبت به تدوين مجدد كتاب حاضر اقدام مينمودند بالاخص اين كه هدف خود را از نشر آن استفاده دانشگاهيان عنوان كردهاند و در هر قسمت اعم از طرح شبهه يا جواب آن، حذف اضافات و مكررات و فصلبندي دقيق به روش علمي روز اقدام ميكردند تا استفاده از آن براي همه سهلالوصول و آسان ميگشت.
14ــ كتاب حاضر هرچند از نظر نگارش و چاپ صحيح كلمات جايگاه خوبي دارد ولي ذيلاً تعدادي از اغلاط چاپي را ذكر ميكنم تا ان شاءالله در چاپهاي بعدي موردعنايت و تصحيح ناشران محترم قرار گيرد.
ص 42 س 18 ظبط î؛ ضبط
ص 61 س آخر ليل î؛ دليل
ص 120 س 10 اصرا î؛ اصرار
ص 154 س 5 روزهاي î؛ روزيهاي
ص 214 س 16 نابيان î؛ نابينا
ص 258 س 8 امرروز î؛ امروز
در پايان به تلاش و مجاهدتهاي مؤلف كتاب استاد گرامي آيتالله معرفت، مترجم و ناشران معزز ارج نهاده و براي آنها اجر و توفيق روز افزون مسئلت مينمايم.
1. ده گفتار، مرتضي مطهري، مقاله اصل اجتهاد در اسلام، صفحه 72.
2. اِنَّ هذاَالْقُرانَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَمُ (آيه 9 سوره اسراء) يعني: همانا اين قرآن به آنچه استوارترين است هدايت ميكند.
3. اَفَلا يَتَدَبَّروُنالْقُرانَ اَمْ عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها (آيه 24 سوره محمد ص) يعني: آيا در قرآن تدبّر نميكنند يا بر دلهاشان خود قفلها زدهاند.
4. وَ قالَ الرَّسوُلُ يا رَبِّ اِنَّ قَوْمي اتَّخَذُوا هذَالْقُرانَ مَهْجُورًا (سوره فرقان آيه 29)
يعني: رسول به شكوه امت عرض كند بار الها همانا امت من اين قرآن را متروك كردند.
5. براي بازخواني و تحقيق در موارد ياد شده رجوع كنيد به:
خُمود و جُمود، تحقيقي درباره تحجر فكري و تحجر عملي، محمد اسفندياري، نشر باز، صفحه 63 به بعد.
الاجتهاد و الاخبار، الرّد علي شبهات الاخباريّين، وحيد بهبهاني.
فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمدجواد مشكور، نشر آستان قدس رضوي، صفحات 40 تا 42.
مجله رشد آموزش معارف اسلامي، شماره 2 تابستان 67، مقاله نهضتهاي ضد عقل در تاريخ اسلام، صفحه 32.
6. كتاب حاضر، صفحه 15.
7. آيه 9 سوره حجر يعني: البته ما قرآن را نازل كرديم و ما محققا آن را محفوظ خواهيم داشت.
8. رجوع كنيد به: نقد و بررسي آيين وهابيت، همايون همتي، نشر ضحي، صفحه 76 و 79 و پيشينه سياسي، فكري وهابيت، محمدابراهيم انصاري لاري و كشف الارتياب فياتباع محمدبنعبدالوهاب، السيد محسن الامين الحسيني العاملي و الاعلام زركلي، خيرالدين زركلي، جلد 7.
ذيل نام محمدبن عبدالوهاب و فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمدجواد مشكور، صفحات 457 تا 461.
9. قسمتي از آيه 14 سوره سبأ.
10. قسمتي از آيه 110 سوره آلعمران.