تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (2)

پدیدآورکاظم برگ نیسی

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 2322 بازدید
تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (2)

كاظم برگ نيسي
حنفاء لله غير مشركين به و من يشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مكان سحيق
(سوره حج، آيه 31)

پيش فرض مفسران

چكيده سخن مفسران در تشبيه اين آيه چنين است: حال و روز آن كه به خدا شركت آورد چنان است كه گويي از آسمان سقوط كرده باشد و در هوا طعمه مرغان شود يا باد او را به جايي دور درافكند.
اين پيشفرض كه حمله مرغان در هوا اتفاق ميافتد به بسياري از ترجمهها و تفسيرهاي كهن فارسي نيز راه يافته است، مانند: ‹‹راست آهنگان باشيد خداي را نه هنبازگيران و هر كه هنباز گيرد واخداي چنانستي كبيوفتادندي از آسمان پس بربايدي او را مرغ در هوا يا ببردي او باد بجايگاهي دور››(28) و ميبدي در ترجمه اين آيه آورده است: ‹‹خداي را مخلصان نه با وي انبازگيرندگان، و هركه انبازگيرد باالله تعالي [و ديگري را پرستد] همچنانست كه در افتاد از آسمان تا مرغ ربايد او را در هوا، يا باد او را ببرد و جايي دور دراندازد››.(29) آنگاه در ‹‹النوبه` الثانيه`›› نوشته است: ‹‹اين مثلي است كه خداي متعال براي كافر زده است، و حال او را به حال كسي تشبيه كرده است كه از آسمان سقوط كرده باشد، زيرا همانگونه كه نميتوان به زندگي كسي كه از آسمان سقوط ميكند اميد بست. به نجات مشرك نيز نميتوان اميدوار بود. و گفتهاند از آن رو حال او را به حال كسي كه از آسمان فرو افتاده تشبيه كرده است كه سرانجامش نابودي است، خواه پيش از آنكه به زمين برسد بر اثر ربايش مرغان (تخطف الطير) هلاك شودو خواه به زمين برسد و تكهتكه شود. كافر نيز همين حال و روز را دارد: يا در دنيا و پيش از رسيدن به آخرت كيفر ميبيند، و يا به او مهلت ميدهند تا در آخرت هلاك شود››.(30)
از پيشفرض ياد شده اين نتيجه منطقي به دست ميآيد كه ‹‹طير›› در آيه مورد بحث بايدمعناي ‹‹پرندگان شكاري›› باشد. اما تنها برخي از مفسران و مترجمان جرئت كردهاند به اين نكته تصريح كنند.(31) اين كه پيشفرض ياد شده و نتيجه آن تا چه مايه از اعتبار برخوردار است در ادامه سخن روشن خواهد شد. در اينجا همين قدر يادآور ميشويم كه اگر آيه به پرندگان شكاري اشاره داشت احتمال استفاده از واژه ‹‹جوارح›› - كه در آيه 4 سوره مائده نيز به كار رفته است - به مراتب قويتر بود، و در اين صورت كوچكترين شك و ترديدي در فهم تصوير آيه پديد نميآمد.
برداشت مفسران از تصوير آيه قانعكننده نيست، زيرا گذشته از ناهمسازي دشواريهايي پديد ميآورد كه معنا را در ابهامي تيره فرو ميبرد. وانگهي با تصويرهاي مشابه كه بارها در شعر جاهلي آمده است سازگار نيست. دشواري نخست از قيد در هوا برمي خيزد كه البته خود آيه از آن سخني نگفته و - چنان كه خواهيم ديد - نميبايست ميگفت: زيرا در آيه مورد بحث صحنه ديگري ترسيم شده است.

واقعگرايي تصويرپردازي قرآن

آنچه پيش از هرچيز، اين تصوير را ناپذيرفتني مينمايد ناسازگاري آن با چارچوب كلي تصويرهاي قرآن است. قرآن در تصويرپردازي سبكي دارد كه ميتوان آن را به معناي عميق كلمه واقعگرايانه خواند. تخيل به معنايfantasy در آن جايي ندارد. تصوير قرآني آينهدار طبيعت است و بهويژه با چشم سروكار دارد. به عبارت ديگر، ‹‹ديداري›› است. و بيدليل نيست كه چنين است. اين ويژگي، در شعر عربي دوران نزول قرآن و پيش از آن، آشكارا ديده ميشود. عربهاي آن روزگار - به گواهي شعر جاهلي - اساسا با چنين تصويرهايي آشنا و مانوس بودند، و بيدرنگ ميتوان نتيجه گرفت كه چنين تصويرهايي را ميپسنديدند. تا جايي كه به زبان عربي دوران نزول قرآن مربوط ميشود، هماهنگي تصوير قرآني با تصوير شعر جاهلي هم طبيعي است و هم ضروري. وگرنه قرآن، به عنوان يك معجزه كلامي، چگونه ميتوانست همدلي عربها را كه سابقه درخشاني در شعر داشتند برانگيزد. اين كه كسي با شتابي سرسامآور از آسمان سقوط كند و پرندگان - بيگمان - با شتابي سرسامآورتر، در فضا به او حملهور شوند. يا به مثل، در مسير سقوط او كمين كنند تا گوشت تنش را تكه تكه بربايند، تصويري تخيلي(fantastic) است كه دادههاي واقعي دنياي عيني و ذوق و پسند هنري دوران نزول قرآن آن را بر نميتابد. چنين صحنهاي جز در عالم وهم و خيال صورت نميبندد. ناگفته نگذاريم كه معدودي از تشبيهها ممكن است در نگاه نخست موهم نوعي تخيل
(fantasy) جلوه كند، اما اين تشبيهها نيز در تحليلي دقيق ويژگي واقعگرايانه خود را آشكار ميكنند.(32)
دشواري ديگر اين است كه ميان دو شق تشبيه تناسبي احساس نميشود و در واقع شق دوم و نقش باد بيمعنا ميشود، مشركي كه از آسمان ميافتد يا در مسير سقوط به چنگ پرندگان ميافتد و او را ميدرند و يا باد او را به جايي دور ميافكند. پس اگر باد دخالت نكند در جايي - به مثل - نزديك خواهد افتاد؟ اما براي كسي كه در حال سقوط است و محكوم به نابودي، اين دوري و نزديكي چه معنايي تواند داشت؟ و آيا اگر باد را از آيه حذف كنيم و بگوييم او يهوي في مكان سحيق (يا در جايي دور سقوط ميكند) كاستي و ابهامي پديد ميآيد؟ و مگر فعل لازم خرّ (افتادن، سقوط كردن) كافي نيست تا باد به ميان بيايد و او را بيندازد؟ در اين برداشت پاسخي براي اين پرسشها نميتوان يافت. وانگهي اگر فعل يهوي را - به ويژه از آن رو كه با باد به كار رفته است - به ‹‹انداختن›› و نظاير آن برگردانيم از معناي مناسب آن در اين آيه بسيار دور خواهيم افتاد.

جستجوي معناي واژهها در شعر جاهلي

اكنون بايد ديد خود آيه بيآنكه قيد ‹‹در هوا›› را به آن بيفزاييم چه گفته است. براي اين كار بايد واژههاي مهم آن را بررسي كنيم. پيداست كه مرجع زباني قرآن، و به عبارت دقيقتر چارچوب مرجعي كاربرد واژهها در زبان قرآن، شعر جاهلي است. اين نكتهاي است كه هيچ يك از مفسران در آن ترديد نداشتهاند. آكندگي تفاسير از شواهد متعدد شعر جاهلي خود از همين نكته حكايت دارد. بررسي خود را با واژه ‹‹طير›› آغاز ميكنيم. بايد ببينيم طير در زمان نزول قرآن به چه معنا به كار ميرفته است، و هنگامي كه عرب آن روزگار اين واژه را ميشنيد يا ميخواند نخستين مصداقهاي آن در ذهن او چه بود. به عبارت ديگر بايد ببينيم واژه طير گذشته از معناي عام خود (مرغان، پرندگان) بر چه نوع پرندگاني دلالت داشت. متاسفانه فرهنگهاي كهن و متاخر و معاصر عربي در اين زمينه به ما كمكي نميكند، بنابراين ناچاريم مستقيما به شعر جاهلي مراجعه كنيم و با ارائه شواهد كافي و روشن نتيجه مشخص و قطعي بگيريم.از آنجا كه ممكن است نتيجهگيري از تكبيتهاي بريده از زمينه شعر ابهامآميز جلوه كند نگارنده، ناچار شده است كه برخي از بيتهاي پيش و پس از شاهد را نيز بياورد. همچنين شواهد و بيتهاي منحول يا مشكوك را كنار بگذارد و تنها به معتبرترين روايتها بسنده كند؛ هرچند تا جايي كه به زبان و واژگان مربوط ميشود ارزش بيت منحول به هيچ روي كمتر از بيت اصيل نيست.
واژه ‹‹طير›› جمع و بنابراين مونث است. مفرد آن طائر (مرغ، پرنده) است كه براي مذكر و مونث به يكسان به كار ميرود. در فرهنگهاي لغت به موارد نادري از كاربرد مذكر واژه طير اشاره شده است. و اين به معناي آن است كه - از نظر برخي لغتشناسان - طير گاه به صورت مفرد نيز به كار رفته است. اما برخي حتي كاربرد مذكر آن را مفرد ندانستهاند.(33) واژه طير شانزده بار در قرآن آمده است كه از اين ميان تنها يك مورد (آل عمران، آيه 49) بر مفرد مذكر دلالت دارد. به هر حال در آيه مورد بحث ما، طير به صورت جمع به كار رفته است (دليل آن فعل مونث ‹‹تخطف›› است) پس نبايد آن را به صورت مفرد برگرداند.
امروِالقيس در سوگ گروهي از قوم خود سروده است:(34)
و بكي لي الملوك الذاهبينايساقون العشيه` يقتلوناو لكن في ديار بني مريناو لكن بالدماء مرمليناو تنتزع الحواجب و العيونا الا يا عين بكي لي شنيناملوكا من بني حجربن عمروفلو في يوم معركه` اصيبوافلم تغسل جماجمهم بغسلتظل الطير عاكفه` عليهم
اي ديده سيل اشك فروبار و در سوگ شاهان رفته گريه كن.
شاهاني از بنو حجربن عمرو، كه ايشان را شامگاهان به كشتن ميبردند.
كاش در روز نبرد از پاي درآمده بودند، اما [دريغا كه اين فاجعه] در ديار بنومرين روي داد.
از اينرو سرهاي ايشان با هيچ شويندهاي شسته نشد، بلكه به خون درتپيدند.
و طير [لاشخوران، كركسان] بر جسدهاي ايشان گرد آمدند و به كندن ابروان و چشمها پرداختند.
متلمس فلسفه ستمناپذيري خود را چنين بازگو كرده است:(35)
صريح لعافي الطير او سوف يرمسو موتن بها حرا و جلدك املس المتر ان المرء رهن منيهفلا تقبلن ضيما مخافه` ميته
بدان كه آدمي در گرو مرگ است، يا [در ميدان نبرد] از پاي درميآيد و روزي كركسان و لاشخوران [طير] ميشود و يا سرانجام [در بستر ميميرد و] به خاكش ميسپارند.
پس از بيم مرگ به ستم تن در مده و آزادوار بمير بيآنكه لكه ننگي بر دامنت نشسته باشد.
پيداست كه كركسان و لاشخوران - چنان كه عنتره در شعر زير يادآور شده است - (36) تنها هنگامي به اجساد كشتگان نزديك ميشوند كه كوچكترين نشانهاي از حيات در آنها نمانده باشد:
عليه سبائب كالارجوانكما تردي الي العرس البوانيحياه` يد و رجل تركضان و قرن قد تركت لدي مكرتركت الطير عاكفه` عليهو يمنعهن ان ياكلن منه
چه بسيار هماورد را در عرصه كارزار بر جاي نهادم [كه به خون خود در تپيده بود] گويي كه او را در پارچه كتاني نازك و ارغواني رنگ فرو پيچيده بودند.
كاري كردم كه لاشخوران و كركسان [طير] بر سرش گرد آيند، همچون زناني كه به سوي عروس ميشتابند تا [رقصكنان] او را به حجله ببرند.
اما تكان دست و پايي كه نشان [واپسين دم] حيات بود، آنان را از خوردنش باز ميداشت.
كركسان و لاشخوران به طمع خوردن اجساد كشتگان در پي لشكرها ميافتادند و بر فراز آنها چرخ ميزدند. اين نكته چنان معروف بوده است كه برخي ميپنداشتند لشكري كه كركسان بر فرازش به پرواز درنيايند درگير نبرد نميشود. نابغه در شعر زير به اين عادت كركسان اشاره كرده است و تصوير گويايي از هيات آنها به دست داده است:(37)
عصائب طير تهتدي بعصائبمن الضاريات بالدماء الدواربجلوس الشيوخ في ثياب المرانباذا ماالتقي الجمعان اول غالب اذا ما غزوا في الجيش حلق فوقهميصاحبنهم حتي يغرن مغارهمتراهن خلف القوم خزرا عيونهاجوانح قد ايقن ان قبيله
آنگه كه لشكر [قوم غسان] به جنگ رهسپار ميشود كركسان و لاشخوران [طير] دسته دسته بر فراز ايشان به پرواز در ميآيند.
]اين كركسان و لاشخوران كه] به خون خو گرفتهاند با لشكريان همراه ميشوند تا همچون ايشان بر [اجساد كشتگان] حملهور شوند.
ميبينيشان كه پس پشت قوم چشم غره كنان [به انتظار نتيجه نبرد] نشستهاند همچون بزرگاني كه جامههاي سياه بر تن كرده باشند.
آماده فرود آمدناند و يقين دارند كه قبيله او [مراد ممدوح نابغه است] به هنگام درگير شدن دو لشكر، پيروزمند نخست جنگ است.
همو در شعري ديگر گفته است:(38)
تشحط في اسلائها كالوصائلبشبع من السخل العتاق الاكائل و يقذفن بالاولاد في كل منزلتري عافيات الطير قد وثقت لها
]اسبان آبستن از فرط خستگي] جنينشان را در هر منزل سقط ميكنند. و جنينها در ياركهاي خود كه به جامهاي سرخفام آراسته به خطهاي سبز ميماند، دست و پا ميزنند.
و ميبيني كه كركسان و لاشخوران روزيجوي مطمئن شدهاند كه از طعمههاي كره اسبان نوزاد سير خواهند شد.
مالك بن نويره در وصف سرانجام دشمن شكست خورده سروده است:(39)
و آخر مكبول يميل مقيد صريع عليه الطير تنتخ عينه
يكي بيجان بر خاك افتاده است و لاشخوران و كركسان [طير] بر سرش گرد آمدهاند و چشمهايش را برميكنند و ديگري در كند و زنجير به چپ و راست ميناود.
زهيربن ابي سلمي در يكي از شعرهايش راهي را كه به آبشخوري دورافتاده و خشك ختم ميشود چنين تصوير كرده است:(40)
علي جيف الحسري، مجالس تنتجي مخوف، كان الطير في منزلاته
هراسانگيز است و لاشخوران و كركسان [طير] در منزلگاههايش بر لاشههاي [مركبها و آدمهاي] از پاي درآمده چنان گرد آمدهاند كه انجمنهايي به نجوا نشسته را ميمانند.
سلامهبن جندل در وصف ضربههاي كاري خود و افراد قبيلهاش گفته است:(41)
و طعن كافواه المزاد المفتق بضرب تظل الطير فيه جوانحا
با ضربه شمشيري كه بر اثر آن لاشخوران و كركسان [طير] به زمين ميگرايند تا به اجساد كشتگان حملهور شوند و زخم نيزهاي كه چنان [از تن خصم خون روان ميكند] كه آب از سوراخهاي مشك شكافته بيرون ميريزد.
با بيتي از ضمره`بن ضمره نهشلي،(42) نقل شواهد مربوط به واژه طير را به پايان ميبريم.
عليه نجيع من دم الجوف جاسد و قرن تركت الطير تحجل حوله
و هماوردي كه [در ميدان نبرد بيجان] بر جاي نهادم تا لاشخوران و كركسان آرام آرام گرداگرد او گام بردارند. در حالي كه خون درون بر او دلمه بسته بود.
نگارنده بي آنكه قصد استقصا داشته باشد براي واژه طير (به معناي لاشخوران و كركسان) نزديك به چهل شاهد از شعر جاهلي و مخضرم گرد آورده است. اما ذكر همه آنها مايه ملال خواهد شد.(43) وانگهي اين واژه با همين معنا در شعر عربي سدههاي پس از اسلام نيز فراوان به كار رفته است.(44) همچنين در عهد عتيق تعبير عبري ‹‹عوف هشميم›› (مرغان هوا، مرغان آسمان) در موارد متعدد به معناي كركسان و لاشخوران آمده است.(45)
در اينجا توضيح اين نكته لازم مينمايد كه چرا در برابر واژه طير تنها به آوردن ‹‹لاشخوران›› اكتفا نكردهايم و واژه ‹‹كركسان›› را نيز افزودهايم. در شعر جاهلي به سه نوع لاشخور مشخص برمي خوريم كه عبارتند از نسر (در جمع: نسور، انسر)، عقاب (در جمع: عقبان)، رخمه` (در جمع: رخم، رخام). رخمه` ياNeophron Percnoptrius در گونهشناسي علمي پرندگان، كركس است.(46)
در مورد عقاب بايد گفت كه تنها برخي از عقابها لاشخورند، وانگهي عقاب اگرچه همچون نسر و رخمه به طمع خوردن اجساد كشتگان جنگ، در پي لشكرها ميافتد.(47) اما در شعر جاهلي بيشتر به عنوان پرندهاي شكاري آمده است. و به همين دليل است كه غالبا تك اسبان با شتاب فرار از ميدان نبرد را به عقابي در حال پرواز تشبيه كردهاند.(48) همچنين اهتراز پرچم را به بال زدن عقاب مانند كردهاند و در واقع بارها واژه عقاب صرفا به معناي پرچم به كار رفته است. با اين همه بسامد عقاب (چه به معناي لاشخور و چه به معناي پرنده شكاري) و رخمه در شعر جاهلي به پاي نسر نميرسد.
در فرهنگها و متون كهن در برابر واژه عربي نسر واژه فارسي كركس (كرگس) آمده است. شهرت نسر در شعر كهن عربي به حدي است كه آن را ‹‹سيدالطير›› و ‹‹ابوالطير›› لقب دادهاند.(49) البته در زبان عربي ميان نسر و عقاب خلط شده است، زيرا غالبا لاشخورها را با عقابها اشتباه گرفتهاند.(50)
به نظر ميآيد كه اين خلط بسيار كهن است، زيرا واژه عبري ‹‹نشر›› نيز به يكسان در مورد كركسان و عقابها به كار رفته است.(51) در متون عربي كهن آمده است كه نسر بزرگترين پرنده است. برپايه اين مشخصه ميتوان گفت كه نسر (از نظر گونهشناسي علمي پرندگان) بايد
Aegypius monac hus‹‹دال سياه›› يا fulvus Gyps ‹‹دال›› باشد،(52) به ويژه آنكه رنگ ‹‹دال سياه›› با اشاره نابغه به ‹‹جامههاي سياه›› سازگار است. متاسفانه در فرهنگهاي فارسي نيز نامهاي اين پرندگان با هم خلط شده است.
اما تا جايي كه به بحث ما مربوط ميشود واژه كركس با سايه روشنهاي معنايي ويژه آن، از نظر زباني (و نه گونهشناسي علمي پرندگان) مناسبترين معادل فارسي نسر است. به گواهي شعر جاهلي نسر نخستين مصداقي است كه واژه طير (به معناي لاشخوران) در ذهن شنونده و خواننده عرب آن روزگار تداعي ميكرد. به همين دليل است كه شعرشناساني همچون جاحظ (متوفاي 255 هـ) و شارحان سخنشناسي همچون اعلم شنتمري (متوفاي 476 هـ) هنگامي كه به واژه طير در شعر امروِالقيس و نابغه رسيدهاند نخست از نسر ياد كردهاند و اگر از عقاب نامي به ميان آوردهاند آن را به مثابه لاشخور، و به عبارت ديگر نوعي كركس، در نظر گرفتهاند.(53)
به همين دليل است كه ما در برگرداندن واژه طير، گذشته از واژه عام لاشخوران (كه هر سه گونه نسر و عقاب و رخمه را دربر ميگيرد) واژه كركسان را نيز افزودهايم. بنابراين تنها ترجمه دقيق و شفاف واژه طير در آيه مورد بحث ما ‹‹لاشخوران›› يا ‹‹كركسان›› است. اكنون ببينيم آيا در خود قرآن شاهد ديگري براي اين كاربرد ميتوان يافت يا نه. در سوره يوسف آيه 36، يكي از دو نوجواني كه با يوسف در زندان بودند خواب ميبيند كه پرندگان (طير) از ناني كه او بر سر دارد ميخورند و يوسف اين خواب را به مصلوب شدن آن زنداني تعبير ميكند، فيصلب فتا كل الطير من راسه (آيه 41) روشن است كه در اينجا ديگر نميتوان طير را به مرغان يا پرندگان ترجمه كرد، اينجا سخن از جسدي است كه طعمه لاشخوران و كركسان ميشود.
ناگفته نگذاريم كه ‹‹طعمه كركسان شدن يا كردن›› مضمون بسيار كهني است كه ويژه زبان و شعر عربي نيست و هرجا كه سخن از نبرد و جنگاوري در ميان بوده است به گونهاي در اشتلمهاي پهلواني به كار رفته است. به مثل در كتاب اول سموئيل نبي (باب هفدهم، آيه 44؛ نيز آيه 46) جليات (جالوت) در ميدان نبرد به داود ميگويد: ‹‹نزد من بيا تا گوشت ترا به مرغان هوا و درندگان صحرا بدهم›› و داود نيز همين پاسخ را به جليات ميدهد. و پيداست كه در اينجا همانگونه كه گزينيوس يادآور شده است(54) مراد از ‹‹مرغان هوا›› چيزي جز لاشخوران نيست. در شاهنامه فردوسي نيز بارها ازاينكه كشتگان جنگ خوراك كركساناند سخن رفته است:
ببرند و كرگس بپوشد كفنو از او كرگسان را يكي سور كن بسان سياوش سرش را زتنهمانگه سرش را زتن دور كن
و از اين قبيل بسيار.(55)
اكنون به واژه خطف ميپردازيم. معناي عام و پركاربرد اين واژه ‹‹ربودن›› است.اما اين واژه طيف معنايي گستردهاي دارد كه از ‹‹به سرعت گرفتن يا بردن›› تا ‹‹به سرعت كندن›› و ‹‹منقار زدن (براي كندن تكهاي گوشت)›› را دربر ميگيرد. در آيه مورد بحث ما ‹‹خطف›› به معناي ‹‹به سرعت كندن›› به كار رفته است. و گرنه اين كه گروهي از مرغان در پي ‹‹ربودن›› كسي برآيند چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ شعر جاهلي شواهد بسيار روشني از كاربرد ‹‹خطف›› را در دسترس ما ميگذارد:
فاطمه بنت الاحجم بن دندنه` در شعري كه در سوگ همسرش جراح سروده است(56) از ميهمان نوازي و گشاده دستي او ياد كرده است و گفته است كه او براي پذيرايي از ميهمانان و نيازمندان چندان شتر ميكشت كه حتي لاشخوران و كركسان با ديدن انبوه لاشههاي گوشت فرود ميآمدند و از اين خوان گسترده سير ميشدند.
منها لحوم غوارب و صفاح و لقد تظل الطير تخطف جنحا
و لاشخوران و كركسان همچنان فرود ميآمدند و گوشت پشت و پهلوي شتران را ميكندند (ميخوردند).
دريدبن الصمه` در شعري در وصف دلاوري جنگجويان قبيلهاش گفته است كه ضربههاي مرگبار آنان دشمن را چنان از پاي درميآورد كه حتي نميتوانست كركسان و لاشخوران را از خود براند. (57)
يخافون خطف الطير من كل جانب و اشجع قد ادركنهم فتركنهم
]سواران و پيادگان ما] به قبيله اشجع دست يافتند و با آنان كاري كردند كه ميترسيدند كركسان و لاشخوران از همه سو [حملهور شوند و] گوشت تن ايشان را بكنند.
علقمه` الفحل در توصيف پارچههاي يمني كه رحل شتران را با آن ميبستند و بر كجاوهها ميكشيدند سروده است:(58)
كانه من دم الاجواف مدموم عقلا و رقما تظل الطير تخطفه
نقش و نگاري سرخفام [و چنان زنده] كه گويي آغشته به خون بود و لاشخوران و كركسان [به تصور گوشت] بيوقفه بر آن منقار ميزنند.
همانباري و هم خطيب تبريزي ‹‹تخطفه›› را در اين بيت ‹‹تضربه›› معني كردهاند. شواهد ياد شده نشان ميدهد كه خطف به معناي ‹‹كندن سريع و برقآساي تكه گوشت از لاشه›› است و واژه فارسي ربودن به تنهايي اين معنا را نميرساند. به همين دليل است كه برخي از مترجمان قرآن ناچار شدهاند تخطفه الطير را به ‹‹مرغان در فضا بدنش را با منقار بربايند›› (ترجمه الهي قمشهاي) ترجمه كنند كه - اگر از قيد ‹‹در فضا›› چشم بپوشيم - ترجمهاي دستكم روشن و گوياست هرچند زيبايي و ايجاز آيه قرآن را ندارد.
تعبير ‹‹خطف الطير›› آشكارا متضمن معناي مرگ است. كسي تا نمرده باشد طعمه لاشخوران نميشود. بنابراين آيه مورد بحث ميگويد ‹‹آن كه به خدا شرك ورزد گويي كه از آسمان بر زمين سقوط كرده باشد و مرده باشد و سپس طعمهِ لاشخوران شود.›› اما جملهِ كوتاه و رساي فتخطفه الطير شنونده و خوانندهِ آيه را از تصريح به زمين و مرگ بينياز كرده است.
زيرا وقتي كه تصويري در زبان يك شاعر يا در زبان شاعران يك دوران چندان تكرار شود كه به صورت الگو درآيد. آنگاه ذكر هر بخشي از آن تصوير بخشهاي ديگر را در ذهن تداعي ميكند. از اين رو گاه شاعر يكي از عناصر تكراري را رها ميكند و كار تكميل تصوير - يعني احضار عنصر غايب - را بر عهدهِ تداعي ميگذارد. (59) اين نكته نه تنها دربارهِ شعر، بلكه دربارهِ نثر نيز صدق ميكند. در واقع يكي از پايههاي مهم ايجاز، و شايد مهمترين پايهِ آن همين است. و گرنه ‹‹معني بسيار در لفظ اندك›› چگونه امكانپذير خواهد بود. ايجاز بر تواناييهاي واقعي زبان و گنجينهِ تعبيرهاي نمونهوار آن استوار است. در اينجا سايه روشنهاي واژهها و تركيبها درهم تنيده ميشوند و فضاهاي ناگفته، يا به عبارت دقيقتر ‹‹موقعيت متن››(context situation) را ميسازند. هستهِ اصلي ايجاز همين موقعيت متن است، و همين است كه آن را - به گفتهِ ابن مقفع - با بلاغت يكي ميكند (الايجاز هو البلاغه`). ايجاز قرآن بر امكانات واقعي زبان عربي استوار شده است، و اين امكانات را به روشني در شعر جاهلي ميتوان ديد.

مقالات مشابه

بررسی روانشناختی تشبیه در سوره ی بقره

نام نشریهپژوهش‌های ادبی - قرآنی

نام نویسندهاحمدرضا حیدریان شهری, حمید صباحی گراغانی

بررسی تطبیقی برخی تشبیهات کتاب مزامیر با مفاهیم قرآنی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهدل آرا نعمتی پیر علی, ساناز ممتحن

زبان تمثیلی در قرآن

نام نشریهکوثر معارف

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی

التقابلات الجمالیة فی الاستعارات القرآنیة

نام نشریهالجمعیه العلمیه الایرانیه للغه العربیه و ادابها

نام نویسندهسیدرضا سلیمان‌زاده نجفی, سیدعلی میرلوحی, عبدالحسین خواجه علی

بازخوانی یک تشبیه: از متن تا بطن آیه 24 یونس

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمد عشایری منفرد

تشبيه در قرآن

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود دشتی

تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (1)

نام نویسندهکاظم برگ نیسی

تاملي در تشبيه آيه 31 سوره حج (3)

نام نویسندهکاظم برگ نیسی