تاويل قرآن كريم از ديدگاه امام خميني

پدیدآوراحمد عابدی

تاریخ انتشار1388/09/16

منبع مقاله

share 826 بازدید
تاويل قرآن كريم از ديدگاه امام خميني

دكتر احمد عابدى
اين مقاله پس از بيان معنى تاويل قرآن كريم به ضرورت آن از نظر عقلى و نقلى پرداخته و ديدگاههاى مختلف مسلمانان را در مورد تاويل بيان كرده است . آنگاه به تفاوت تاويل و تفسير پرداخته و چون تاويل را قسيم تفسير دانسته است، هيچكدام از تاويلات عرفانى را تفسير به راى نشمرده است; سپس روش امام خمينى در تاويل قرآن را تطابق دادن بين كتاب تدوين و كتاب تكوين دانسته است و نمونه‏هايى را به عنوان شاهد بر اين روش بيان كرده است .
كليد واژه‏ها: تاويل، تفسير، تشبيه و تنزيه، راسخان در علم، كتاب آفاقى، كتاب انفسى، كتاب تدوينى .

1 . مقدمه

تفسير قرآن كريم از همان ابتداى نزول مورد توجه مسلمانان بوده و هر كس باندازه فهم و استعداد خود به شرح و توضيح آيات شريفه اهتمام مى‏ورزيد . ولى مساله تاويل قرآن - با آنكه مكرر در آيات شريفه بيان شده است - هميشه با نوعى ترديد و شك همراه بوده و ديدگاههاى غير معتدل در مورد آن اظهار شده است . به همين جهت ما ابتدا ضرورت تاويل و تفاوت آن را با تفسير بيان كرده و سپس ديدگاههاى امام خمينى را در مساله تاويل قرآن توضيح مى‏دهيم .

2 . ضرورت تاويل

تاويل در لغت پايان و سرانجام چيزى را گويند و در روايات باطن قرآن را تاويل آن دانسته‏اند . مثلا در روايات متعددى آمده است كه قرآن داراى ظاهر و باطنى است [1] و در روايات ديگرى آمده است كه: «ظهره تنزيله و بطنه تاويله [2]» ; باطن قرآن همان تاويل آن است .
و اما قرآن كريم در سوره آل عمران تنها به وجود تاويل براى تمام قرآن يا براى آيات متشابه و اينكه آن تاويل را غير از خداوند و راسخان در علم كسى نمى‏داند، تصريح شده است [. آل عمران، آيه‏7] ولى از آيه شريفه «يوم ياتى تاويله‏» [اعراف، آيه‏7] و «هذا تاويل رؤياى من قبل‏» [يوسف، آيه] استفاده مى‏شود كه تاويل همان واقعيت‏خارجى است كه فراتر از الفاظ و عبارتها است . نفس ظهور امام زمان عليه السلام و يا روز قيامت تاويل قرآن است و نيز آمدن حضرت يعقوب با همسر و فرزندان خود نزد حضرت يوسف عليه السلام تاويل آن خواب حضرت يوسف است .
مرحوم سيد حيدر آملى مى‏گويد: «تاويل قرآن عقلا و نقلا واجب است‏» [3].
متاسفانه پس از اين عبارت قسمتى از كتاب او از بين رفته است و دليل او بر اين مدعا معلوم نيست; اما مى‏توان ادعا كرد كه آيات فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه اگر اين آيات تاويل نشوند و بر واقعيتى فراتر از الفاظ و عبارتها حمل نشوند، تشبيه و تجسيم لازم آمده و نسبتهاى ناروا به خداى متعال داده خواهد شد . عبارت‏هايى از قبيل «وجه الله‏» ، «يدالله‏» ، «جنب الله‏» ، «روح الله‏» ، «نفس‏» ، «سمع‏» ، «بصر» ، «قول‏» ، «كلام‏» ، «مجى‏ء» ، «استواء» ، «غضب‏» ، «سخط‏» ، «مكر» ، «استهزاء» ، «خدعه‏» ، «نسيان‏» و . . . در قرآن كريم و روايات بكار رفته و معمولا اين كلمات با لوازم مادى به‏كار مى‏روند و نسبت دادن آنها به خداى متعال معنايى غير از معناى معهود ذهنى را مى‏طلبد .
ملا صدرا ديدگاههاى مختلف را در باب تاويل آيات متشابهى كه اثبات يد يا استواء بر عرش نموده است چنين گزارش نموده است: «روش اهل لغت و اهل حديث‏حنبليان آن است كه به ظاهر الفاظ تمسك مى‏كنند، هر چند بر خلاف عقل باشد . ولى روش اصحاب فكر آن است كه اين آيات را طورى تاويل نمايند كه با فكر آنان هماهنگ باشد . معتزليان در مباحث مربوط به مبدا طرفدار تنزيه بوده و اين آيات را تاويل مى‏كنند; ولى در مباحث مربوط به معاد اين الفاظ را بر همان ظاهر خود ابقا مى‏نمايند; اما روش صحيح آن است كه اين آيات نه بر تشبيه و نه بر تنزيه حمل نشود» [4].
وهابيان هرگز به سراغ تاويل نمى‏روند . عبدالعزيز بن باز مى‏گويد: «ما معتقديم كه خداوند صورتى داراى جلال و جمال داشته و نيز معتقد هستيم كه خداوند دو چشم حقيقى دارد و به اتفاق اهل سنت چشمان خداوند دو عدد است و نيز معتقد هستيم كه خداوند دو دست‏بزرگ و با كرامت دارد [5]» .
چنانكه روشن است اين كلام بر تشبيه خداوند به خلق و جسمانى معرفى كردن خداى متعال و در نتيجه محدود شدن خداوند و تركيب و همراه نقص دانستن صراحت دارد و انكار تاويل نتيجه‏اى غير از اين نخواهد داشت .
برخى نيز گفته‏اند «تاويل قرآن كريم اصلا جايز نيست و آن را تنها در سه حديث پذيرفته‏اند: 1- الحجر الاسود يمين الله فى الارض; حجراسود دست راست‏خدا در زمين است; 2- قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمان; دل مؤمن ميان دو انگشت از انگشتان خداى مهربان است; 3- انى لاجد نفس الرحمان من جانب اليمن‏» [6] ; من دم خداى مهربان را از سمت‏يمن مى‏يابم
با توجه به آنچه گذشت روشن شد كه چهار نظر مشهور در باب تاويل قرآن وجود دارد:
1- افراط برخى از معتزله و نيمه فيلسوفانى كه تمام آيات مربوط به توحيد و معاد را تاويل و بر غير ظاهرشان حمل مى‏نمايند .
2- تفريط حنبليان كه تمام ظواهر الفاظ را پذيرفته و بر همان معناى ظاهر الفاظ حمل كرده‏اند; گويا كه قرآن هرگز تاويل ندارد .
3- نيمه اعتدال كه در ميان عالمان شيعى نيز ديده مى‏شود كه آيات مربوط به توحيد را تاويل مى‏كنند; اما آنچه را مربوط به معاد و نعمت‏هاى بهشت‏يا عذاب جهنم است‏بر ظاهر آن حمل مى‏كنند .
4- اعتدال واقعى: محى الدين ابن عربى مى‏گويد: «هر صورت حسى داراى يك روح معنوى است و صورت حسى آن ظاهر، و روح معنوى آن باطن است و صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى; به اين جهت‏بايد هميشه بين ظاهر و باطن جمع نمود و مقصود از عبرت نيز همين عبور از ظاهر به باطن است و آنانكه بر ظاهر جمود مى‏ورزند، از صورت ظاهر هرگز عبور ننموده و عبرت گرفتن را تنها به تعجب نمودن منحصر دانسته‏اند [7]» .
فقهاى بزرگ معمولا در برابر تاويل موضع منفى گرفته و باب تاويل قرآن را بسته‏اند، شايد بتوان گفت‏حق نيز با آنان است; زيرا مدعيان دروغگو در اينجا فراوان است و برخى براى آنكه دست‏برداشتن خود از ظواهر شرع را توجيه نمايند به سراغ تاويل مى‏روند . در عين حال بايد گفت: گرچه سوء استفاده از آن نيز فراوان بوده است، اصل تاويل حق و غير قابل انكار است .

3 . تفاوت تفسير و تاويل

تفسير آشكار كردن مراد و معناى الفاظ است، بويژه الفاظى كه مدلول آنها روشن نباشد . امام خمينى مى‏فرمايد: «به طور كلى معناى تفسير آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد و مهم، بيان منظور صاحب كتاب باشد . اين كتاب شريف كه به شهادت خداى تعالى كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق انسانيت است‏بايد مفسر در هر قصه از قصص آن بلكه هر آيه از آيات آن جهت اهتداء به عالم غيب و حيث راهنمايى به طريق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند . مفسر وقتى مقصد از نزول را به ما بفهماند مفسر است; نه سبب نزول; آن طور كه در تفاسير وارد است [8]» .
اگر معناى تفاسير همان باشد كه امام خمينى ادعا كرده است‏بايد گفت: «تاكنون تفسيرى براى كتاب خدا نوشته نشده است [9]» . زيرا آنگونه كه امام خمينى فرموده است . فراگيرى نكته‏هاى بديع و بيان و وجوه اعجاز و شان نزول آيات و زمان نزول و مكى و مدنى و اختلاف قراءات و اختلافات مفسرين و يادگيرى قصص و حكايات و اطلاع از تاريخ گذشتگان همه اينها از مقصود و مراد واقعى قرآن به دور است و حتى موجب حجاب و غفلت از قرآن كريم مى‏باشد [10] تفسير حقيقى قرآن وظيفه اصلى است و از عهده انسانهاى ضعيف خارج است و آنچه كه ذكر مى‏شود تنها به عنوان احتمالى بيش نيست [11]، و هر كدام در جاى خود خوب است; اما نبايد به آنها بسنده نمود و مقصود قرآن را به آن منحصر دانست [12].
از اين كلمات كه از حضرت امام خمينى نقل شد، استفاده مى‏شود كه مراد ايشان از تفسير قرآن معناى اصطلاحى نيست . وقتى مى‏فرمايد: تاكنون براى قرآن تفسير نوشته نشده است مراد تفسير باطن قرآن و مقصود واقعى آن است; ولى تفسير به معناى توضيح الفاظ و مفردات و آيات قرآن كريم بسيار است و فراوان نوشته شده است .
به هر حال از روايات فراوانى استفاده مى‏شود كه تاويل قرآن غير از تفسير آن است و نسبت منطقى آنها تباين است; نه عموم مطلق . مثل: «يا حكم ان لهذا تاويلا وتفسيرا; اى حكم اين تاويل و تفسيرى دارد» [13]، و «. . . علمنى تاويلها و تفسيرها; تاويل و تفسير آن را به من بياموز» [14]، «ظهره تنزيله و بطنه تاويله; ظاهرش تنزيل آن و باطنش تاويل آن است‏» [15]، البته گاهى تاويل و تفسير به جاى يكديگر بكار مى‏روند; مثلا از ابن عباس نقل شده است كه: «تفسير بر چهار قسم است: 1- آنچه را كه هر كس بايد بداند . 2- ظرافتهاى كلام كه عرب آن را مى‏فهمد . 3- آنچه را كه فقط عالمان مى‏فهمند . 4- آنچه را كه جز خداوند كسى نمى‏داند» [16]. قسم سوم و چهار تفسير در اين كلام ابن‏عباس همان تاويل است كه به خداى متعال و راسخان در علم اختصاص دارد .
سيد حيدر آملى تفسير را در مقابل تاويل دانسته و مى‏فرمايد: «تفسير يعنى بحث از كيفيت، اسباب و شان نزول آيات و امثال آن و اين جايز نيست، مگر آنكه روايت درستى در مورد آن آمده باشد ولى تاويل به معناى صرف نمودن آيات به معناى مناسب آن است و اين بر عالمان ممنوع نيست‏به شرط آنكه با قرآن و سنت موافق باشد» [17].
عبد الرزاق كاشانى نيز در ابتداى تاويلات خود تفسير را در مقابل تاويل قرار داده است [. 18]
از آنچه گذشت روشن گرديد كه:
1- تفسير به عبارت و الفاظ و توضيح واژه‏ها ارتباط دارد، و تاويل به واقعيت مربوط است و در بيان مصداقهاى خارجى و حقيقت عينى آيات است .
2- تفسير به مشكلات و الفاظ غريب قرآن و غوامض آيات اختصاص دارد; ولى تاويل تمام قرآن فرا مى‏گيرد و هر آيه‏اى يك صورت ظاهرى و يك باطن دارد كه صورت باطن همان تاويل و حقيقت‏خارجى آيه است
3- احتمال دارد كه تفسير به احكام قرآن اختصاص داشته باشد [19]، ولى تاويل همه آيات را اعم از احكام و غير آنها در بر بگيرد [20].
4- دانش تفسير براى هر كسى كه با علوم ادبى و حديث و علوم قرآن آشنا باشد ممكن است; ولى دانستن تاويل قرآن تنها براى راسخان در علم ميسر است .
5- تفسير بر دو قسم است: صحيح و باطل . تفسير باطل همان تفسير به راى است كه محظور و ممنوع است . تاويل نيز بر دو قسم است: به حق و به باطل . تاويل به حق آن است كه به هدايت و ارشاد مربوط بوده و گوينده آن راسخان در علم باشد . و تاويل به باطل تاويل اهل زيغ و اهواء است كه به منظور فتنه و خراب كردن دين و اعتقادات مردم آيات متشابه را به دلخواه خود تاويل مى‏كنند .
از آنچه گذشت روشن شد كه استفاده‏هاى عرفانى بزرگانى چون محى الدين، قونوى، سيد حيدر آملى و امام‏خمينى از آيات شريفه قرآن هرگز تفسير قرآن نيست تا كسى توهم كند كه جزء تفسير به راى باشد .
امام خمينى پس از آنكه غور در صورت ظاهرى قرآن را ماندگارى در زمين و از وسوسه‏هاى شيطانى دانسته مى‏فرمايد: «يكى ديگر از حجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آنكه مفسرين نوشته يا فهميده‏اند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست، و تفكر و تدبر در آيات شريفه را به تفسير به راى كه ممنوع است اشتباه نموده‏اند و بواسطه اين راى فاسد و عقيده باطل قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عارى نموده و آن را به كلى مهجور نموده‏اند، در صورتى كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به راى باشد . . . مثلا اگر كسى از قول خداى تعالى «الحمد لله رب العالمين‏» كه حصر جميع محامد و اختصاص تمامى آن است‏به حق تعالى استفاده توحيد افعالى كند و بگويد از آيه شريفه استفاده شود كه هر كمال و جمال و هر عزت و جلالى كه در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت مى‏دهد از حق تعالى است، و هيچ موجودى را از خود چيزى نيست و لذا محمدت و ثنا خاص به حق است و كسى را در آن شركت نيست . اين چه مربوط به تفسير است؟ ! تا اسمش تفسير به راى باشد يا نباشد الى غير ذلك از امورى كه از لوازم كلام استفاده شود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست [21]» .
اكنون كه جدايى تاويل از تفسير به راى روشن شد روش حضرت امام را در تاويل قرآن كريم بيان مى‏كنيم . تاويل قرآن آن‏چنان گريزناپذير است كه به نظر امام خمينى آنانكه از تاويل پرهيز مى‏كنند خود به تاويلى ديگر گرفتار شده‏اند . ايشان در بحث از تسبيح موجودات مى‏فرمايد: «محجوبين از اهل فلسفه عاميه و اهل ظاهر كه منطق موجودات را نيافته‏اند به تاويل و توجيه پرداخته‏اند، و عجب آن است كه اهل ظاهر كه به اهل فلسفه طعن زنند كه تاويل كتاب خدا كنند، به حسب عقل خود در اين موارد، خود تاويل اين همه آيات صريحه و احاديث صحيحه كنند، به مجرد آنكه نطق موجودات را نيافته‏اند; با آنكه برهانى در دست ندارند پس تاويل قرآن را بى برهان و به مجرد استبعاد كنند [22]» .
در طول تاريخ نيز افرادى بوده‏اند كه از تاويل قرآن سوء استفاده كرده و تاويلات غلط و نادرستى را به قرآن كريم نسبت داده‏اند، [23] و حضرت امام در اين عبارت به منشا اشتباه آنان اشاره كرده كه هر كس به عمق فلسفه پى نبرده باشد يا تنها اهل ظاهر و حس باشد و يا در تاويلات خود از برهان و استدلال دورى كند گرفتار تاويلات غلط و گمراهانه و هوا پرستانه مى‏گردد بنابراين تاويل كننده قرآن بايد اهل «فلسفه عاليه‏» و نه «فلسفه عاميه‏» بوده و با برهان و دل و معرفت و مشاهده به تاويل قرآن برسد .
روش حضرت امام در تاويل قرآن بر يك اصل استوار قرار دارد و آن تطابق بين كتاب تدوين و كتاب تكوين و كتاب انفس است . اگر جان انسان را كتابى از كتابهاى الهى و جهان خارج را نيز كتاب تكوينى و قرآن كريم را كتاب تدوينى الهى بدانيم، همانگونه كه از آيات شريفه قرآن و روايات و ادب فارسى به خوبى بدست مى‏آيد، در اين صورت تاويل قرآن به معناى بيان تطابق كتاب تدوين با كتاب تكوين است . همانگونه كه سيد حيدر آملى نيز به آن تصريح كرده است [. 24] تمام تاويلات امام خمينى نيز بر اين اساس بوده و هميشه قرآن را با كتاب تكوين مطابقت مى‏دهد، كه به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:
الف: شايد سر خطيئه آدم عليه السلام توجه به كثرت اسمائى است كه روح شجره منهيه است [. 25]
ب: در تفسير و بلكه تاويل آيه شريفه «قل هو الله احد» مى‏فرمايد: «ممكن است كه «هو» اشاره باشد به مقام فيض اقدس كه ذات اسماء ذاتيه است و «الله‏» اشاره به مقام احديت جمع اسمائى كه حضرت اسم اعظم است و «احد» اشاره به مقام احديت‏باشد و بنابراين آيه شريفه در صدد اثبات آن است كه اين مقامات ثلاثه در عين حال كه در مقام تكثير اسمائى كثرت دارند، به حسب حقيقت در غايت وحدت هستند و تجلى به فيض اقدس به حسب مقام ظهور «الله‏» است و به حسب مقام بطون «احد» است و شايد «هو» اشاره به مقام ذات باشد و چون «هو» اشاره غيبيه است در حقيقت اشاره به مجهول است و «الله‏» و «احد» اشاره به مقام واحديت و احديت‏باشد; پس ذات را كه مجهول مطلق است معرفى فرمايد به اسماء ذاتيه و اسماء واحديت صفاتيه، و در حقيقت اشاره به آن است كه ذات غيب است و دست آمال از آن كوتاه است و صرف عمر در تفكر در ذات موجب ضلالت است و آنچه مورد معرفت اهل الله و علم عالمين بالله است واحديت و احديت است . و واحديت‏براى عامه اهل الله و احديت‏براى خلص از اهل الله است‏» [26].
ج: در تاويل ضمير غايب در «انا انزلناه فى ليلة القدر» مى‏فرمايد: «قرآن قبل از تنزل به اين نشاه در مقام و كينونت علمى در حضرت غيبيه به تكلم ذاتى بوده به احديت جمع و ضمير غايب اشاره به آن مقام است‏» [. 27]
د: در تاويل سوره مباركه حمد نيز فرموده: «سوره حمد جميع سلسله وجود است عينا و عملا و تحققا و سلوكا» [28] و آنگاه توضيح داده است كه چگونه كلمات سوره حمد به همه عالم تكوين از ابتداء تا انتهاء و همه عوالم مجردات و ماديات اشاره دارد، و اين هم به طريق اجمال است و هم تفصيل .
به هر حال تاويل قرآن اگر صحيح و همراه با برهان بوده و با معارف قرآنى هماهنگ باشد مى‏تواند به آن هدف اصلى كه هدايت است منتهى شود و ارتباط بين آيات شريفه را برقرار كند; به عنوان مثال وقتى مى‏فرمايد: «و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اعمى; و هر كه از ياد من رو بگرداند، زندگانى تنگى دارد و روز رستاخيز او را كور محشور مى‏كنيم‏» [طه، آيه 124] و يا «و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى; و هر كه در اينجا كور باشد، در آخرت هم كور است‏» [اسراء، آيه‏72].
روشن است كه بين ذكر خدا و چشم سر مناسبتى نيست; پس بايد مراد از چشم در اينجا چشم دل باشد، و مراد از كورى حجابهاى دل باشد كه مانع از رؤيت و مشاهده است، و مراد از ذكر معرفتى باشد كه از راه كشف و شهود بدست مى‏آيد; بر اين اساس اعراض از ذكر با كورى دل مناسبت كامل دارد .
نيز آيه شريفه «يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله; [زمر، 56] افسوس بر من كه در اطاعت‏خدا كوتاهى كردم‏» . در هنگام تفسير بايد اينگونه معنا شود كه اين اظهار تاسف و حسرت از كوتاهى در اطاعت‏خدا و تحصيل رضايت اوست; ولى تاويل آن امام معصوم است و مقصود اظهار تاسف و حسرت از كوتاهى در معرفت امام و اطاعت از امام مى‏باشد .
در پايان ذكر اين نكته نيز لازم است كه چون طبق دليل عقلى و نقلى و نيز كشف و شهود تاويل قرآن مخصوص معصومين عليهم‏السلام است كه راسخان در علم هستند، هر كس غير از آنان بخواهد قرآن را تاويل كند، بايد احتياط را از دست نداده و تمام آنچه را ذكر مى‏كند، تنها به عنوان احتمالى در معنى و حقيقت آيات ذكر كند و چيزى را به صورت قطعى به كتاب خداوند نسبت ندهد; آنگونه كه روش حضرت امام خمينى نيز بوده است .

منابع:

1 . «تفسير العياشى‏» محمد بن مسعود سمرقندى، تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى، مكتبه علميه اسلاميه، تهران، 1381ق، ج‏1، ص‏2 و «علل الشرايع‏» محمد بن على بن الحسين، شيخ صدوق، كتابفروشى داورى، قم، 1385ق، ص‏606 و «الكافى‏» محمد بن يعقوب كلينى، تصحيح على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1363ش، ج‏4، ص‏549، ح‏4 .
2 . «بصائر الدرجات‏» محمد بن حسن صفار، تصحيح ميرزا محسن كوچه باغى، كتابخانه آية الله مرعشى، قم، 1404ق، ص‏196، ح‏7 .
3 . «تفسير المحيط الاعظم و البحر الفخم فى تاويل كتاب الله العزيز المحكم‏» ج‏1، ص‏203 .
4 . «مفاتيح الغيب‏» محمد بن ابراهيم شيرازى، تصحيح محمد خواجوى، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1363ش، ص‏74 .
5 . «عقيدة اهل السنته و الجماعة‏» اعلاء عبد العزيز بن باز، تاليف محمد بن صالح العثيمين، دارالوطن، رياض، 1414ق، ص‏5 .
6 . اين قول را ملا صدرا در مفاتيح الغيب ص‏85 از بعض اصحاب احمد بن حنبل نقل كرده است .
7 . «الفتوحات المكية‏» محى الدين بن عربى، تصحيح عثمان يحيى، المجلس الاعلى للثقافة، قاهره، 1405ق، باب 50، ج‏80، ص‏212 .
8 . «آداب الصلاة‏» امام خمينى، به اهتمام سيد احمد فهرى، موسسه چاپ و انتشارات استان قدس رضوى، مشهد، چاپ دوم، 1366ش، ص‏212 .
9 . همان، ص‏212 .
10 . همان .
11 . همان، ص‏92 .
12 . همان، ص‏205 .
13 . «بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام‏» علامه محمد باقر مجلسى، انتشارات اسلاميه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1363ش، ج‏14، ص‏192 .
14 . همان، ج‏36، ص‏257 .
15 . همان، ج‏92، ص‏97 .
16 . «تفسير المحيط الاعظم و البحر الضخم فى تاويل كتاب الله العزيز المحكم‏» سيد حيدر آملى، تصحيح سيد محسن موسوى تبريزى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1414ق، ج‏1، ص‏239 .
17 . «تفسير المحيط الاعظم‏» ج‏1، ص‏232 .
18 . «تفسير القرآن الكريم‏» منسوب به محى الدين بن عربى، تصحيح مصطفى غالب، انتشارات ناصر خسرو، تهران، بى تا، ج‏1، ص‏4 .
19 . «آداب الصلاة‏» ، ص‏221 .
20 . در «بحار الانوار» ج‏82، ص‏270 و ج‏84، ص‏254 آمده است كه همه چيز حتى تك تك اجزاى نماز داراى تاويل مى‏باشند .
21 . «آداب الصلاة‏» ص‏220 .
22 . همان، ص‏281 .
23 . «بحار الانوار» ج‏93، ص‏95 .
24 . معنى تاويل عرفانى تطبيق كتاب تدوينى با كتاب آفاقى است . «تفسير المحيط الاعظم‏» ج‏1، ص‏240 .
25 . «آداب الصلاة‏» ص‏305 .
26 . همان، ص‏332 .
27 . همان، ص‏349 .
28 . «سر الصلاة‏» ص‏86 .

مقالات مشابه

بررسی تأویل از دیدگاه آیت الله معرفت و ابن عربی

نام نشریهپژوهش‌های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی, طاهره حاجی علیخانی

بررسی تطبیقی تأویل در تفسیر صافی و تفسیر القرآن الکریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمهدی لطفی, سیدخلیل کوهی

بررسی گفتاری در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

تأملی دیگر در باب تأویل

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

پاسخ به شبهاتی در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحسن بیدارفر

تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

تأویل و راسخان در علم

نام نشریهالهیات و حقوق

نام نویسندهعلی‌اصغر ناصحیان