آن چه در پيش رو داريد، نگاهي است به عوامل عزّت از ديدگاه قرآن، و اشاراتي هم به سخنان امام حسين(ع) در زمينه فوق.
عزّت كه در اصل از «عزاز» گرفته شده، سرزمين محكم، و نفوذناپذير را گويند «أرضٌ عزيزه» يعني زميني كه آب در آن راه نيابد، و از نظر اجتماعي و رفتاري حالتي است كه از شكست انسان پيشگيري ميكند، (حالت شكست ناپذيري) و مانع مغلوب شدن انسان در مقابل دشمنان ميگردد، بر عكس «ذلّت» نقطه مقابل عزت به معناي شكست پذيري، نبود عزّت و شرافت است.1
در قرآن به دو نوع عزّت اشاره رفته است، «عزّت ممدوح» و شايسته كه مخصوص خدا و رسول(ص) و مؤمنان است،2 و عزّت «مذموم» و ناروا كه حالت نفوذناپذيري در مقابل حق، و برترخواهي از پذيرش واقعيات ميباشد، اين عزّت در واقع ذلت است.
قرآن كريم ميفرمايد: «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ»3 ولي كافران گرفتار عزّت (دروغين، و غرور) و اختلاف ميباشند.
و در آيهي ديگر ميفرمايد: «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَاد»4 هنگامي كه به او (منافق) گفته ميشود از خدا بترس، لجاجت و تعصب و غرور (و عزّت دروغين) او را ميگيرد و به گناه ميكشاند، آتش دوزخ براي او كافي است و چه جايگاه بدي!
اگر عزت، عزت راستين بود به سمت گناه كشيده نميشد.
علي (ع) فرمود: «كسي كه نفس عزيز و شريفي دارد، آن را با زشتي (و ذلّت) گناه، خوار نميسازد».5
در جاي ديگر فرمود: «كُلّ عزيزٍ داخل تحت القدرة فذليلٌ» هر انسان عزيزي كه در زير قدرت ديگري و غير از خدا باشد ذليل و خوار است.6
آن چه در اين مقال بيان ميشود عزت شايسته و عزّت راستين است.
خداوند متعال، سرچشمه عزت راستين و واقعي است، هر كس به آن سرچشمه راه يافته به عزت راستين دست يازيده، قرآن عزيز ميفرمايد: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»7 و عزّت (سربلندي) از آن خدا و رسول او و مؤمنان است، ولي منافقان نميدانند (و درك اين عزّت را ندارند)
1. خدايي شدن
از آن جا كه منشأ و اساس تمام عزتها خداوند ميباشد، و ديگران سرا پا فقر و ذلتند، هر كس بخواهد به عزّت برسد و از ذلت رهايي يابد در مسير الهي قرار گيرد و در يك كلام خداجو و خدايي شود.
قرآن كريم ميفرمايد: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا»8 كسي كه خواهان عزت است [بايد خدايي شود تا به عزّت برسد زيرا] عزّت يكسره از آن خداوند است.
و در ذيل آيه رمز و راز عزت يابي، و عزتمندي را كه از طريق خداوند به انسان خواهد رسيد بيان ميكند و آن باورهاي درست و كردار شايسته است: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» سخنان پاكيزه (و عقايد درست) به سوي او بالا ميرود و كردار شايسته آن را در بالاتر رفتن (كمك و ياري) ميرساند.9
امام عزّت داران، حسين بن علي(ع) كه خداييترين انسان بود، تمام وجود او را عشق به خدا پُر كرده بود:
حضرت درباره رسيدن به عزّت و راهيابي به عزّت الهي ميفرمايد:
«يا من خصّ نفسه بالسّموّ والرّفعة فاوليائه بعزّه و يعتزّون يا من جعلت له الملوك نير المذلة علي اعناقهم فهم من سطواته خائفون»10
اي خدايي كه داراي مقام بلند و رفيعي (و عزّت مندي) هستي، پس دوستان خداوند با عزّت او عزيز و عزّت مند ميباشند، و اي خدايي كه شاهان [ستمگر] را (به خاك ذلّت نشاندي) و طوق خواري به گردن آنها نهادي، كه سخت از عظمت و عزّت تو هراسانند.
آري عزّتها به دست اوست هر كس داراي لياقت باشد از عزّت الهي برخوردار خواهد شد، چنان كه ميخوانيم: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُوءْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَيَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»11 بگو بارالها! اي مالك حكومتها! به هر كس بخواهي، حكومت ميبخشي، و از هر كس بخواهي حكومت را ميگيري، به هر كس بخواهي [طبق لياقت ها] عزّت ميبخشي، و هر كه را بخواهي خوار ميكني، تمام خوبيها [و عزّت ها] به دست توست، تو بر هر چيزي قادري.
از امام صادق(ع) سؤال شد آيا خداوند بنياميّه را حكومت عطا نمود؟ (و به آنها عزّت بخشيد؟!!)
فرمود: نه چنان است كه پرسشگر پنداشته، خداوند حكومت را به ما داد، ولي بنياميّه آن را گرفتند (و غصب كردند) درست مانند اين كه لباس دوخته شده شخصي را ديگري غصب كند (و به نا حق بر اندام ناسازگار خويش بپوشاند)12 (چنان كه علي(ع) فرمود: «واللّه لقد تقمصها ابن ابي قحافة»13 به خدا قسم كه پسر ابوقحافه خلافت را مانند پيراهني [غصب شده[ بر تن كرد.)
آري عزت غاصبانه ذلت است، علي(ع) فرمود: «العزيز بغير الله ذليل»14 عزيزي كه عزّتش از غير خدا باشد، ذليل است.
و فرمود: من أعزَّ بغير الله أهلكهُ العزّ؛15 كسي كه از طريق غير خدا به عزت رسد، همان عزت (ناروا) او را به هلاكت (ابدي) ميرساند.
2. اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و الگو قرار دادن آنها:
چنان كه اشاره شد عزت ذاتي مخصوص ذات الهي است و عزت عنايي و اعطايي مخصوص رسول خدا و مؤمنان «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ»16 و مصداق اكمل مؤمنان، معصومان و امامان راستين و بر حق ميباشند.
شخصي به امام حسن مجتبي(ع) عرض كرد: «فيك عظمةٌ قال: لا، بل فيّ عزّةٌ قال الله تعالي «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ»17 آيا در شما عظمت است. فرمود: نه، بلكه من داراي عزّتم، چنان كه خداوند ميفرمايد: عزّت از آن خدا و رسول ومؤمنان است.
و امام حسين(ع) فرمود: «ألا ان الدعيّ ابن الدّعي قد ركز بين اثنتين، بين السلة والذلة و هيهات منا الذّلة و ما اخذ الدنية ابي الله ذلك و رسوله...» بيدار باشيد! زنازاده، فرزند زنازاده، مرا بين دو چيز مجبور ساخته است، بين مرگ و ذلت و خواري، امّا هيهات كه ما ذلت و خواري را بپذيريم، خداوند ذلّت را بر ما روا نداشته و پيامبر(ص) هم اين اجازه را به ما نداده است. بعد از آن كه ثابت شد رسول خدا و امامان راستين داراي عزّت الهي ميباشند قرآن از دو طريق مردم را براي رسيدن به آن عزّت دعوت نموده.
ميفرمايد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»18
مسلّما براي شما رسول خدا الگو و سرمشق نيكويي است، براي آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميكنند. و اخلاق پيامبر(ص) را هم ستود كه «انّك لعلي خُلُق عظيم» تو اخلاق بزرگ و برجستهاي داري.19
و از امام حسين(ع) نيز نقل شده است «و لكم فيّ اسوةٌ؛ من الگوي (خوبي) براي شما هستم.»
قرآن كريم با تأكيد بر پيروي از پيامبر و ائمه اطهار(ع) ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُوءْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»20 اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا و پيامبر خدا و صاحبان امر [اوصياي پيامبر] پيروي كنيد، پس اگر در امري، اختلاف داشتيد، آن را به (داوري) خدا و رسول بگذاريد، اگر به خدا و قيامت ايمان داريد، اين كار نيكو و پايانش نيكوتر است.
بدين ترتيب، پيروي از پيامبر و امامان اطهار كه هر كدام به سرچشمه عزت پيوستهاند مايه عزّتمندي است.21
امام سجاد(ع) فرمود: «اطاعة ولاةِ الأمر تمام العزّة»22 پيروي از صاحبان امر او جانشينان پيامبر اكرم(ص) سرا پا عزّت است (تمام عزّت در اطاعت از ائمه اطهار(ع) خلاصه ميباشد)
از امام حسين (ع) درخواست شد سخني را كه خود مستقيما از پيامبر اكرم(ص) شنيده است، بازگو نمايد، حضرت فرمود: «خداوند كارهاي بزرگ و باشرافت را دوست دارد و كارهاي پست و ذليل را خوش نميدارد.»23 آري انسان عزت مدار، عزّت مندانه سخن ميگويد «از كوزه همان برون تراود كه دراوست».
قرآن كلام الهي و جلوهاي از قدرت و عزت، علم و حكمت پروردگار است و آيات نوراني آن نشانگر عزت و عظمت خداوند متعال ميباشد، قرآن برنامه دستيابي يك مسلمان به عزّت و شرافت اسلامي است، چرا كه هم خود قرآن، عزيز و با عزت است: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ...»؛ كساني كه به اين ذِكر [قرآن [هنگامي كه به سراغشان آمد كافر شدند (نيز بر ما مخفي نخواهد ماند) و اين كتابي است قطعا (با عزّت) و شكستناپذير كه هيچ گونهباطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر (و در آينده) به سراغ آن نميآيد، چرا كه از سوي خداوند متعال كه سرچشمه عزت و بزرگي است نازل شده است.
«تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»24 اين كتابي است كه از سوي خداوند عزيز (و شكستناپذير) و حكيم فروفرستاده شده است.
هر كس به دامان قرآن چنگ زند، عزّتمند شده، و به راه عزّت مدار هدايت خواهد شد. خداوند عزيز ميفرمايد:
«وَيَرَي الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَي صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»25 كساني كه به آنها علم داده شده ميدانند آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده (يعني قرآن و...) حق است و به راه خداوند عزيز (و شكستناپذير) و حميد هدايت ميكند.
آري عزّت مندي مسلمين در اين است كه به اين ريسمان الهي چنگ بزنند و به دستورات آن مو به مو عمل نمايند، لذا قرآن ميفرمايد:
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَيَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون»26 و همگي به ريسمان خدا[قرآن و اسلام] چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ عزت و سربلندي و...) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر (و ذليل) بود، و او ميان دلهاي شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت خدا برادر شديد، شما بر لب حفرهاي از آتش بوديد، خدا (شما را عزت بخشيد و از آن حالت) نجات داد. اين چنين، خداوند آيات خود را براي شما آشكار سازد.
در آيه ديگر فرمود: «آنچه را بر تو وحي شده بدان تمسك كن، زيرا تو بر راه راست هستي و اين مايه يادآوري (و بزرگي) تو و قوم تو است و به زودي از (عمل به قرآن از) شما پرسش خواهد شد.»27
علي (ع) ميفرمايد: «و عزّا لاتهزمُ انصارُهُ؛28 قرآن (را اطاعت نمودن) عزّتي را براي يارانش در پي دارد كه مغلوب و شكست به دنبالش نيست و فرمود: «و عزّا لِمَنْ تَوَلاّه؛29 (قرآن) عزّت و قدرتي است براي كسي كه قرآن برگزيند و از آن اطاعت كند.»
شخصيت هر كس در گرو عزّت اوست، انسان به عزّت و تكريم شخصيت از همه چيز حتي از آب و غذا بيشتر نيازمند است، چرا كه رنج گرسنگي و تشنگي برطرف ميشود، امّا تحقيري كه از ناحيه ذلت و خواري و نبود عزّت متوجه روح و روان افراد و يا جامعه ميشود به اين سادگي رفع نميشود، خداوند متعال انسان را عزيز و با عزت آفريده «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» و هيچگاه به او اجازه ذلّت پذيري، و از دست دادن عزّت را نداده است. امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللّه فوّض الي المؤمن أموره كلّها و لم يفوّض اليه ان يكون ذليلاً أما تسمع الله يقول : «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ» فالمؤمن يكون عزيزا و لايكون ذليلاً ان المؤمن اعزّ من الجبل...»30
خداوند تمام امور (زندگي) مؤمن را به خود (و انتخاب خودش) واگذار نموده، ولي به او اجازه (و اختيار) نداده كه ذلّتپذير باشد آيا نشنيدي سخن خدا را كه ميفرمايد: «و عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است، ولي منافقان نميدانند، پس (هميشه) عزيز و با عزّت است و هرگز ذلّت نميپذيرد، براستي مؤمن عزيزتر (ومحكمتر) از كوه است (كه در مقابل هيچ بادي نميلرزد)».
امام حسين(ع) هم فرمود: كه مؤمن ذلت نميپذيرد، و خداوند متعال، و پيامبراكرم(ص) هم به مؤمنان چنان اجازه نداده است: «... هيهات منا الذلة قط اخذ الدنية ابي الله ذلك و رسوله؛ ذلت از ما (مؤمنان راستين) به دور است چرا كه خدا و رسولش پذيرش ذلت را بر ما روا نداشته است.»31
از آن چه گفتيم به دست آمد كه يكي از عوامل عزت زا و عزت آفرين، ايمان و گرايش به خداوند، و در صف مؤمنين قرار گرفتن است، بلكه بالاتر از نظر فرهنگ قرآني نه تنها مؤمن بودن عزت آفرين است، كه همراهي و ارتباط و پيوند با مؤمنان نيز عزّتآور ميباشد.
از ره پنهان صلاح و كينهها ميرود از سينهها در سينه ها
صحبت طالح تو را طالح كند صحبت صالح تو را صالح كند
چنان كه همراهي ناپاكان، مخصوصا منافقان و كافران ذلّت و خواري را در پي دارد.32
«بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا * الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُوءْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا»33
به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست! همان كه كافران را به جاي مؤمنان دوست خود برميگزينند، آيا ميخواهند از آنان عزّت (و آبرو) بجويند با اين كه همه عزتها از آنِ خدا است.
از آيه فوق استفاده ميشود كساني كه در پي كسب عزّت و آبرو هستند با مؤمنان همراه و پيوند داشته باشند چرا كه مؤمنان با سرچشمه اصلي عزّت يعني خداوند در ارتباط ميباشند نه كافران و منافقان.
وراثت و تربيت از عاملان اصلي تشكيل شخصيت (و شاكلههاي وجود) انسان است، انسانهايي كه در خانوادههاي با عزّت، پدر و مادران با شرافت رشد كردهاند طالب عزّت، و نگهبان اصالت خانوادگي خويشند، چنين كساني اصلاً (و يا كمتر) زير بار ذلت ميروند و خداوند نيز عزت و شرف چنين انسانهاييرا حراست و نگهباني ميكند. در جريان داستان حضرت موسي و خضر(ع) ميخوانيم:
«وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ.»34
و اما آن ديوار، از آنِ دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجي متعلّق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مرد صالحي بود، و پروردگار تو ميخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند، اين رحمتي از پروردگارت بود.
آيه فوق ميرساند اگر پدري صالح باشد خداوند توسط بهترين بندگان (موسي و خضر) عزّت (معنوي و اقتصادي) فرزندان او را حفظ خواهد كرد، و چنين فرزنداني نيز اصالت خانوادگي خويش را. امام حسين (ع) ميفرمايد: «و هيهات منا الذّلة... و جدودٌ طابت و حجورٌ طهرت و انوفٌ حميّةٌ و نفوسٌ ابيّةٌ لاتؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام...»35
اما هيهات كه ما ذلّت و خواري را بپذيريم، خدا و رسولش چنين اجازه به ما نميدهد، و دامنهاي پاك و داراي اصالت و تشرف و خاندان داراي همت والا و عزت نفس، هرگز اجازه نميدهند كه اطاعت فرومايگان (و ذلت) را بر مرگ شرافت مندانه ترجيح دهيم.
عزّت و شرافت جامعه و افراد هميشه از سوي ستمگران و زورمداران (بيشخصيت و ذليل) تهديد ميشود، كساني كه در صف مقدم پاسداري از عزّت و شرافت قرار دارند، رزمندگان و جهادگران راه خدا هستند، آنها تلاش ميكنند با نثار جان خويش از مرز عزّت و شرافت پاسداري كنند و خود نيز عزّت ابدي پيدا كنند) قرآن در وصف اين رادمردان ميگويد: «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً» مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان [ترك كنندگان جهاد] برتري مهمّي بخشيده، و به هر يك از اين دو گروه [به نسبت اعمال نيكشان] خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظيمي برتري بخشيده است، درجات (مهمي) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان ميگردد).36
در آيه ديگر ميخوانيم: «وَكَفَي اللَّهُ الْمُوءْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا»37 و خداوند مؤمنان (رزمنده) را از جنگ بينياز ساخته (و به آنها عزت و سربلندي و پيروزي عنايت نمود زيرا) خداوند قوي و شكستناپذير (و داراي عزّت) است.
اين است كه علي (ع) درباره فلسفه جهاد ميفرمايد: «فرض الله الجهاد عزّا للاسلام»38 خداوند جهاد را براي عزت يافتن اسلام واجب و لازم فرمود.
و امام حسين(ع) درباره عزت آوري جهاد و شهادت، در جواب حرّ بن يزيد رياحي كه او را از جهاد و شهادت ترساند، چنين فرمود: «ليس شأني شأنِ مَنْ يخافَ الموت ما اهونَ الموتُ علي سبيل نيل العِزّ و احياء الحقّ، ليس الموت في سبيل العزّ الاّ حياةً خالدةً و ليست الحياة مع الذّل الا الموت الذي لا حياة معه افبالموت تخوّفني؟ هيهات حاش سهمك و خاب ظنّك لست اخاف الموت ان نفسي لاكبر من ذلك و همّتي لاعلي من ان احملِ الضيم خوفا من و هل تقدرونَ علي اكثرَ من قتلي؟! مرحبا بالقتل في سبيل الله ولكنّكم لايقدرون علي هدم مجْدي و محو عزّتي و شرفي فاذا لا ابالي من القتل»39 من كسي نيستم كه از مرگ (و شهادت) بترسم و چه راحت (و آسان) است جان باختن در راه رسيدن به عزّت (ابدي) و زنده نمودن حق (و دين الهي). مرگ در راه رسيدن به عزت جز حيات (و زندگاني) جاوداني نيست، و زندگي ذلّت بار جز مرگي كه هرگز حيات و زندگي را در پي ندارد نيست. آيا مرا از مرگ (و شهادت) ميترساني؟! هيهات تيرت به خطا رفت! و گماني بس واهي و تهي نمودي من و ترس از مرگ (هرگز). نفس من برتر از آن است، و همت من عاليتر از آن كه از ترس مرگ، بار ستم و ظلم را بر دوش كشم (راستي) شما بيش از كشتن من چه توانايي داريد و چه كار ميتوانيد انجام دهيد؟) مرحبا و درود باد بر كشته شدن (و شهادت) در راه خدا، (ولي اين را بدانيد كه هرگز) توانايي نابودي عظمت و عزّت و شرف (ابدي) من را نداريد، لذا هيچ باكي از مرگ (و شهادت) ندارم.
همين سخنان بود كه حرّ بن يزيد را نيز به سمت و سوي عزّت ابدي كشاند و براي هميشه خود را عزتمند و آبرودار نمود.
در جاي ديگر فرمود:
«موتٌ في عزّ خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ»40 مرگ در راه عزّت (و شرف) از زندگي ذلّت بار (به مراتب) بهتر است.
عامل ديگر كه در ايجاد عزّت، و شرف آفريني نقش مهمي دارد و آگاهي و بصيرت ديني و آگاهي نسبت به زمان و زمانه است، قرآن عزت و رفعت مقام آگاهان را اين چنين بيان ميكند: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»41 خداوند كساني را كه ايمان آوردهاند و كساني را كه علم (و آگاهي) به آنان داده شده درجات عظيمي (و عزّت بزرگي) ميبخشد و خداوند به آن چه انجام ميدهيد آگاه است.
چنان كه قبلاً بيان داشتيم ايمان و مؤمنين عزت آفرين هستند، علم و آگاهي
از امام صادق(ع) سؤال شد
آيا خداوند بنياميّه را
حكومت عطا نمود؟
(و به آنها عزّت بخشيد؟!!)
فرمود: نه چنان است كه
پرسشگر پنداشته
خداوند حكومت را به ما داد
ولي بنياميّه آن را گرفتند
(و غصب كردند)
درست مانند اين كه
لباس دوخته شده شخصي را
ديگري غصب كند (و به نا حق بر
اندام ناسازگار خويش بپوشاند).
نيز چنين است، چرا كه انسان آگاه در معرض هجوم نقشههاي ذلّت آور دشمن قرار نميگيرد.
علي(ع) ميفرمايد: «آن كس كه زمان را بشناسد، از برخورد با رويدادهاي آن غافل (و عاجز) نميماند. بلكه براي رويارويي با آنها (و نقشهاي ذلت آور دشمن) آمادگي پيدا ميكند.»42
چنان كه متقابلاً جهل و بيخبري باعث ذلّت ميشود، علي(ع) فرمود: «والجهل ذُلّ»43 ناداني (و بيخبري از دين و زمان...) ذلت و خواري را در پي دارد.
يكي از عواملي كه ياران امام حسين(ع) پيشواي عزّت آفرينان، تا پاي جان ماندند و آن عزّت و افتخار ابدي را آفريدند و عزتمند و جاودانه شدند، همان بصيرت و آگاهي بود، در رأس همه ابي الفضل رشيد كه زير بار ذلّت امان نامه و... نرفت، چون بصيرت نافذي داشت. امام صادق(ع)فرمود: «كان عمّنا العباس نافذَ البصيرة»44 عموي ما، ابوالفضل(ع) بصيرتي ژرف داشت.
در مقابل عمر سعد كه زير بار آن همه ذلّت و خواري رفت يكي از كاستيهاي عمر سعد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود، ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي ذليل و فرومايه و هزار چهره، يعني شبث بن ربعي را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند، شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب ميباشد!! و به همين دليل، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد.45
1. سلاطين ستم پيشه: ستمگران در پوشش سلاطين و شاهان در طول تاريخ باعث ذلّت و خواري جامعهها و از بين رفتن عزت آنها شدهاند، در قرآن ميخوانيم: «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ»46 پادشاهان (ستم پيشه) هنگامي كه وارد منطقه آبادي شوند آن را به فساد و تباهي ميكشند و عزيزان آن جا را به ذلّت ميكشند (آري) كار آنان همين است.
در حديث هم ميخوانيم كه مردم به دنبال عزّت در خانه شاهان (ستم پيشه ميروند) و هرگز در آن جا عزّت نخواهند يافت (جز ذلت و خواري) «والناس يطلبونها في ابواب السلاطين»47
2. منافقان: «يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»48 آنها (منافقان) ميگويند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون ميكنند! در حالي كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولي منافقان نميدانند، در نتيجه عزّت ستيزي ميكنند نه ذلّت گريزي.
1ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن (تهران مكتبة المرتضوية) صص344 ـ 345.
2ـ منافقون، آيه8.
3ـ سوره ص، آيه2.
4ـ بقره، آيه206.
5ـ عبدالواحد آمدي، غرر الحكم (قم) دفتر تبليغات اسلامي، ص231.
6ـ علي بن شعبه، تحف العقول، ص266.
7ـ منافقون، آيه8.
8ـ فاطر، آيه10.
9ـ همان.
10ـ شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، دعاي امام حسين در روز عرفه، ص483.
11ـ آل عمران، آيه26.
12ـ محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، (دارالحديث، چاپ دوّم، 1419 هـ.ق) ج5، ص1956.
13ـ نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.
14ـ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، (بيروت، مؤسسة الوفا) ج75، ص10.
15ـ ميزان الحكمة، ج5، ص1957.
16ـ منافقون، 8.
17ـ بحارالانوار، همان، ج44، ص106، روايت15.
18ـ احزاب، آيه21.
19ـ قلم، آيه4.
20ـ نساء، آيه59.
21ـ ر. ك: استاد ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، (دار الكتب الاسلامية1370)، ج3، ص434.
22ـ ميزان الحكمة، (همان)، ج5، ص1958، روايت 12838 و ر.ك علي بن شعبه، تحف العقول، ص283.
23ـ ابن ابي جمهور احسائي.
24ـ زمر، آيه1.
25ـ سبا، آيه6.
26ـ آل عمران، آيه103.
27ـ زخرف، آيات43 ـ 44.
28 ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه198، ص418.
29ـ همان.
30ـ ميزان الحكمة، ج5، ص1957.
31ـ بحارالانوار، ج45، ص8.
32ـ بنيصدر تا آن زماني كه همراه امام بود داراي عزّت بود، آنگاه كه به دام منافقين افتاد، ذليلانه، با آرايش زنانه فرار كرد و رئيس منافقين هم زماني خود را در نوك پيكان مبازره با امريكا و غرب ميدانست، ولي سرانجام ذليلانه به دامن غرب و بدتر از همه صدام پناهنده شد «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأَبْصَارِ».
33ـ نساء، 139.
34ـ كهف، 82.
35ـ بحارالانوار، ج45، ص8.
36ـ نساء 95ـ 96.
37ـ احزاب، 25.
38ـ نهج البلاغه، ص682، حكمت 252.
39ـ توفيق ابوعلم، كتاب اهل البيت (مصر، مطبعه سعادت) ص448، و ر.ك ملحقات احقاق الحق، ج11، ص601.
40ـ همان دو.
41ـ مجادله، 11.
42ـ علي بن شعبه، تحف العقول، ص98.
43ـ همان، ص265.
44ـ شيخ عباس قمي، نفس المهموم، تهران، كتاب فروشي علميه اسلاميه، 1374 هـ، ص176.
45ـ سيد حسين اسحاقي، جام عبرت، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1381، ج2، ص104.
46ـ نمل، 34.
47ـ سيد محمد حسين عاملي، (از علماي قرن 11 هـ.ق) اثنا عشرية، چاپ قديم، ص155.
48ـ منافقين، 8.