بررسي آراي مفسّران درباره آيه نسخ

پدیدآورقاسم فائز

تاریخ انتشار1388/09/13

منبع مقاله

share 759 بازدید
بررسي آراي مفسّران درباره آيه نسخ

قاسم فائز
مدلول آيه 106 سوره بقره «ما نَنْسَخْ مِن آيةٍ أوْ نُنْسِها نَأْتِ بخيرٍ مِنْها أوْ مثلِها اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه‏َ علي كلِ شيي‏ءٍ قديرٌ» كه به آيه نسخ مشهور است ميان مفسّران محل خلاف است. سبب بروز اين اختلاف و ظهور آراي گوناگون در اين زمينه در واقع معاني محتملي است كه براي سه تعبير «نسخ» ، «آيه» و «انساء» در آيه مورد بحث برشمرده‏اند. بيشتر معاني مورد نظر مفسّران به دليل عدم توجه به سياق آيه و هماهنگي ميان بخش‏هاي مختلف آن، نادرست به نظر مي‏رسند. شايد حمل «نسخ» بر ازاله و لغو اعتبار، حمل «آيه» بر حكم و تأويل فعل «نُنْسِ» به محو از قرآن و اذهان و قول به اعمال صنعت استخدام ميان لفظ «آيه» و ضمير آن مقرون به صحت باشد. در اينصورت معناي اجمالي آيه چنين است «هر حكمي را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اي را كه از قرآن و اذهان محو نماييم بهتر از آن يا مانند آن را از حيث تأمين مصالح مردم مي‏آوريم». مطالب مورد نظر، در سه بخشِ «سبب نزول آيه»، «محورهاي اختلاف مفسّران و نقد آراي آنان» و «جمع بندي» عرضه خواهد شد.

كليد واژه‏ها:

قرآن، تفسير، آيه، نسخ، انساء.

الف ـ سبب نزول آيه:

واحدي (ص28) مي‏گويد: مشركان مي‏گفتند: محمد يارانش را به كاري دستور مي‏دهد، سپس آنها را از آن كار بازمي‏دارد. امروز سخني مي‏گويد و فردا از آن برمي‏گردد، قرآن چيزي جز سخن محمد نيست؛ سخناني متناقض كه از پيش خود مي‏گويد. از اين رو، خداوند آيه وَ إذَا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيةٍ (نحل/ 101) و آيه: مَا نَنسَخْ مِن آيَةٍ (بقره/ 106) را نازل كرد.
به طوري كه از سخن واحدي برمي‏آيد وي براي هر دو آيه يك شأن نزول ذكر كرده است. در صورتي كه آيه اول مكي و آيه دوم مدني است. قبل از آيه اول چنين آمده است: إنّمَا سُلْطانُهُ علي الَّذينَ يَتَوَلَّونَهُ والَّذينَ هُم به مُشْرِكُونَ. اين عبارت قرينه‏اي است كه سبب نزول آيه اول، اعتراضي از ناحيه مشركان بوده است. طبرسي (2 ـ 1/596) و علامه طباطبائي (12/368) نيز چنين نظري دارند. ولي قبل از آيه دوم كه به آيه نسخ معروف است آمده است: مَا يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أهلِ الكِتابِ و لا المُشرِكينَ اَن يُنَزَّلَ عَليكم من خيرٍ مِن ربِّكم (بقره/ 105). در اين آيه، هم اهل كتاب ذكر شده‏اند و هم مشركان. ظاهرا هر دو گروه، امر نسخ را دستاويزي براي مخالفت خود قرار داده بودند و آيه، پاسخ هر دو است.
بعضي گفته‏اند، هنگام تغيير قبله، يهوديان گفتند: اگر قبله اول صحيح بوده، پس تغيير قبله براي چيست و اگر تغيير قبله امري صحيح بوده، پس نمازهاي گذشته آنها باطل است، از اين رو آيه 106 بقره نازل شد (نمونه، 1/388).
پس مي‏توان گفت: در مدينه يهود پيشتاز اعتراض بودند. در سياق آيه، اول يهود ذكر شده است و مشركان نيز با آنها هم‏صدا گشته‏اند. علامه نيز در ذيل آيه إِذَا بَدَّلْنا مي‏گويد: احتمالاً مشركان نيز سخن يهود را تكرار مي‏كردند چون مشركان در قضيه پيامبر (ص) به يهود فراوان مراجعه مي‏كردند و از آنها سؤال مي‏نمودند و يهوديان سخت منكر نسخ بوده‏اند (همو، 12/368).
خلاصه، بعضي از مفسران، مشركان را مخاطب آيه 106 بقره مي‏دانند (واحدي، 26) و بعضي يهود را (صابوني 1/86) و بعضي نيز هر يك از آن دو را احتمال مي‏دهند (بيضاوي 1/131) و با توجه به آيه پيشين، بايد گفت مخاطب، هر دو گروه هستند.

ب ـ محورهاي اختلاف مفسران و نقد آراي آنان

ب ـ 1ـ معناي نسخ در «ننسخ»

اهمّ آراي مفسران در باره معناي اصطلاحي به شرح زير است:
1ـ تبديل؛ ابن عباس، طبري (1/476) و زمخشري (1/176)، نسخ را تبديل تفسير كرده‏اند.
2ـ تغيير؛ مولي فتح‏الله كاشاني (1/11) و ديگران نسخ را به معناي تغيير گرفته‏اند.
3ـ تحويل؛ (ابن حزم، 6؛ زركشي، 29؛ زيد، 1/255).
4ـ اثبات خط آيه؛ اصحاب ابن مسعود مي‏گويند «ننسخ» يعني «نثبت خطها» (طبري 1/476).
5 ـ اثبات خط آيه و تبديل حكم؛ از ابن مسعود و مجاهد (طبري 1/476).
6 ـ انتقال از لوح محفوظ ؛ از ابوعبيد (ص،10) و ابومسلم (زيد، 1/255).
7 ـ ازاله به معناي عام كه شامل تقييد و تخصيص نيز مي‏باشد (موسوي سبزواري، 1/456).
عبداللّه‏ آيه را «نُنْسِك من آية او نَنْسَخها» قرائت كرده است (طوسي، 1/131).
ابن عامر «نُنْسِخْ» قرائت كرده است (عاملي، 1/131).
نقد و بررسي آراي بالا
تبديل يعني آن كه آيه‏اي را برمي‏داريم و آيه ديگري را جايش مي‏گذاريم. و اين همان چيزي است كه طبرسي (3/386) در معناي آيه مي‏گويد: «اذا نسخنا آية و أتينا مكانها آية اخري». اين معنا با نَأْتِ بخيرٍ مِنها سازگار نيست.
تغيير در لغت همان تبديل است:
غَيَّرَ الشيي‏ءَ: بَدَّلَ به غيرَه؛ يقال: غَيّرتُ دابتي و ثيابي (زيد 1/668).
تحويل هم به معناي تغيير است (راغب، 136) و اما اثبات خط آيه با نَأْتِ بخيرٍ مِنها متناسب نيست.
و اما اثبات خط آيه و تبديل حكم، خود از دو جزء تشكيل مي‏شود و هر يك از دو جزء به صورت جداگانه در بالا مورد نقد قرار گرفت و به صورت يكجا به عنوان يك معنا نيز با نَأْتِ بخيرٍ مِنها هماهنگي ندارد. چون در اين صورت معناي آيه چنين مي‏شود: «هر آيه‏اي را كه مي‏نويسيم و حكم آن را جايگزين حكمي ديگر مي‏كنيم، بهتر از آن را مي‏آوريم» و اين نمي‏تواند قول صحيحي باشد.
و اما انتقال از لوح محفوظ با هيچ يك از تعابير ننس، نَأْتِ بخيرٍ مِنها و اَوْ مِثْلِها هماهنگي ندارد. لذا مفهوم «هر آيه‏اي كه از لوح محفوظ به قرآن منتقل مي‏كنيم بهتر از آن را مي‏آوريم» مفهوم درستي نيست.
معناي ازاله به صورت عام از قبيل تقييد و تخصيص نيز با نَأْتِ بخيرٍ مِنها هماهنگي ندارد و «هر آيه‏اي را كه مقيد مي‏كنيم بهتر از آن را مي‏آوريم» تعبير صحيحي نيست.
در قرائت منسوب به عبداللّه‏ هم فقط «ننسخ» و «ننس» جابجا شده است و اين جابجايي تغييري در معنا ايجاد نمي‏كند.
قرائت ابن عامر يعني «نُنْسِخْ» اين است كه به جبريل دستور مي‏دهيم كه آن را نسخ كند. اين معنا، در اصلِ معناي پيشين نيز تأثيري ندارد؛ از آن گذشته، نسخ آيه، نيازمند واسطه نيست، بخصوص كه طبرسي (1/179) مي‏گويد «نَسَخَ» و «اَنْسَخَ» به يك معناست.
اكثر اين تعابير و معاني كه براي نسخ ذكر شده است با ساير اجزاء آيه هماهنگ نيست. بهترين معناي نسخ در اين آيه «لغو اعتبار» است كه بعضي مثل مصطفوي (12/98) صريحا و ديگران به صورت ضمني براي نسخ ذكر كرده‏اند. وجه برتري اين معنا بعد از اين روشن مي‏گردد.

ب ـ 2 ـ معني كلمه «آيه»

مفسران براي كلمه «آيه» در اينجا چند معنا ذكر كرده‏اند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1ـ بخشي از يك سوره كه با شماره مشخص شده است (ابن عباس، طبري، 2/471؛ زمخشري، 2/344؛ فضل‏اللّه‏، 2/141؛ زيد، 1/255).
2ـ حكم آيه (طبري، 1/48).
بسياري از مفسران كلمه «حكم» را قبل از كلمه «آيه» در تقدير گرفته‏اند. طبري (1/481) مي‏گويد كلمه «حكم» به قرينه از آيه حذف شده است مثل آيه وَ اُشْرِبوُا في قُلوبِهِمُ العِجْل (بقره/ 93) يعني: حب العجل. همو مي‏گويد اگر كلمه «حكم» را در تقدير نگيريم، اين معنا را افاده مي‏كند كه بعضي از آيات از ديگر آيات بهترند و اين درست نيست چون همه آيات، سخن خدا هستند و نسبت به يكديگر برتري ندارند.
و بعضي نيز گفته‏اند كه «آيه» از لحاظ حكم نسخ مي‏شود؛ اين سخن نيز در معنا، با تقدير «حكم» قبل از آيه فرقي نمي‏كند (طباطبائي، 1/252؛ زيد، 1/253).
طبري (1/475) سي قول ذكر مي‏كند كه همه آنها با وجود اختلاف لفظ همين معناي دوم را افاده مي‏كند.
3ـ حكم اديان پيشين، اين نظر ابومسلم است. اخيرا علامه عسكري (2/294) صحت آن را محتمل دانسته است (نيز نك: زيد، 1/125). علامه عسكري مي‏گويد: با توجه به اين كه آيات قبل و بعد درباره يهوديان است، اين معنا نيز مي‏تواند صحيح باشد.
4 ـ حكم غيرقرآني؛ مثل نماز خواندن به سمت بيت المقدس (عسكري، 2/266).
5 ـ علامت كه هم شامل معجزه به عنوان علامت رسالت پيامبر مي‏شود و هم شامل احكام و خود پيامبر و آيات آفاق و انفس كه علائم خداي متعال هستند (جنابذي، 1/130).
6 ـ معجزه؛ ابن عربي و شيخ محمد عبده «آيه» را معجزه تفسير كرده‏اند (رشيد رضا، 1/418؛ زيد، 1/257). عبده مي‏گويد: معجزه، هم با ذكر قدرت كه در آخر آيه آمده است سازگارتر است، و هم با آيه اَمْ تُريدوُن اَنْ تَسْأَلوُا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ موُسي مِن قَبْلُ و مَن يَتَبَدَّلِ الكُفْرَ بِالايمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَالسَبيلِ (بقره/ 108) كه بعد از آيه نسخ آمده. چون يهود از موسي معجزه خواستند و اين معنا با قرائت «نَنْسَأ» بليغ‏تر نيز مي‏باشد (رشيد رضا، 1/418).
7 ـ شريعت؛ اين، رأي ديگر ابومسلم است (قرطبي، 1/876). شيخ فضل‏اللّه‏ (2/141) نيز مي‏گويد: اگر بگوييم كه مخاطب يهود است و يهود هم منكر نسخ اديان مي‏باشند، اين معنا مناسب خواهد بود.
8 ـ رسول و پيامبر (صادقي تهراني، 2/90). در تأييد اين رأي به حديث «ما من نبوة الا تنسخها فترة» استناد شده است (نيز نك: ابن‏حزم، 6).
9 ـ حكم؛ كلبي مي‏گويد «ما نبدل من حكم» (شيباني، 1/187).
معناي اول يعني جزئي از قرآن كه با شماره مشخص شده است، معناي صحيحي نيست چون در اين صورت در آيه مورد بحث «نسخ» با «ننس» به يك معنا مي‏شود. زيرا در اين معنا، الفاظ آيه نيز مراد است و نسخ لفظ و حكم يك آيه با انساء آن يكي مي‏شود.
اما معناي دوم يعني «حكم آيه»، نيز معناي صحيحي نيست چون در اين صورت نيز «ننسخ» با «ننسها» يكي مي‏شود. زيرا نسخ حكم و محو حكم يك اثر دارند و آن همان قابل اجراء نبودن است.
معناي سوم يعني «حكم اديان پيشين» نيز مشكلي همانند احتمالات قبل دارد.
معناي چهارم كه «حكم غيرقرآني» باشد نيز همان اشكال معناي سوم را دارد.
و اما معناي پنجم كه علامت است و شامل معجزه، احكام، پيامبر و آيات آفاق و انفس كه نشانه‏هاي خدا هستند مي‏شود، با «ننسها» يكي مي‏شود؛ «هر علامتي را نسخ كنيم يا محو كنيم» درست نيست. اصلاً نسخ علامت جز ازاله و محو آن چه معنايي دارد؟
درباره معناي ششم يعني «معجزه»، مصطفي زيد (1/157) مي‏گويد: اين آيه مدني است و خطاب به مؤمنان مي‏باشد و آنها از پيامبر معجزه‏اي غير از قرآن نخواستند. معجزه براي اثبات نبوت وايمان آوردن مردم است؛ مردم مدينه قبلاً با ديدن معجزه قرآن، ايمان آورده بودند، ديگر پس از ايمان، طلب معجزه معنا ندارد. او (1/264) مي‏افزايد: مگر معجزه انبياء نسخ شده است يا فراموش گشته؟ اين معجزه‏ها بارها در قرآن ذكر شده‏اند. از اين گذشته، مگر معجزه‏هاي انبياء باهم در تزاحم هستند كه تأييد يكي مستلزم نسخ ديگري باشد؟ خلاصه سخن مصطفي زيد اين است كه نسخ معجزه يا انساء معجزه درست نيست و اگر قرائت «ننسأ» را هم بپذيريم باز هم مفهوم «هر معجزه‏اي را به تأخير بيندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» صحيح نيست. چون در تاريخ نيامده است كه كسي از پيامبر(ص) معجزه‏اي طلب كرده باشد و پيامبر (ص) بگويد بعدا مي‏آورم. مغنيه (1/168) نيز مي‏گويد: سياق آيه اين معنا را نمي‏پذيرد. شيخ فضل‏اللّه‏ (2/141) نيز مي‏گويد: نسخ معجزه با «ننس» هماهنگي ندارد.
مصطفي زيد (1/23) درباره معناي هفتم يعني شريعت مي‏گويد: «آيه» در لغت به معناي شريعت نيامده است در آيه، قرينه‏اي هم براي اين معنا نيست و «آيه» به معناي شريعت در جاي ديگري از قرآن نيز بكار نرفته است.
آنچه درباره معناي هشتم يعني «رسول»؛ مي‏توان گفت اين است كه نسخ يا محو رسول قول صحيحي نيست و در حديث نيز «نبوت» آمده است نه «نبي». نبوت به معناي شريعت است.

و اما معناي نهم يعني «حكم»:

مراد از حكم در اين معنا، حكمي از احكام شرعي مي‏باشد. و اين معنا مناسبترين معاني براي كلمه «آيه» در اين آيه است. كلبي صريحا اين معنا را برگزيده است و عسگري (1/287) مي‏گويد يكي از معاني «آيه» در اصطلاح اسلامي معناي «حكم» است و آنگاه، آيه اُذْكُرْنَ ما يُتْلي في بُيُوتِكُنَّ مِن آيَاتِ اللهِ و الحِكْمِة [ احزاب/ 34] را مثال مي‏زند.
اكثر قريب به اتفاق مفسران نيز گفته‏اند كه مراد از «آيه»، حكم آن است و آنچه نسخ مي‏شود حكم آيه است. نيز بعضي گفته‏اند كه ايجاز حذفِ مضاف، صورت گرفته است و در اصل «من حكم آية» بوده است. گروهي ديگر گفته‏اند آيه از لحاظ اثر و وصف كه همان حكم باشد نسخ مي‏شود. و سرانجام، دسته‏اي هم گفته‏اند كه «آيه» به معناي «حكم»است. (طبري، 1/475؛ آلوسي، 2/351؛ قمي، 1/86/1؛ بيضاوي، 1/131؛ طباطبايي، 1/252).
ولي اين نظر هم با مشكل ضمير «ها» در «ننسها» مواجه مي‏گردد، چون اين ضمير به «آيه» برمي‏گردد و آنگاه معناي آيه چنين مي‏شود: هر حكمي از احكام خدا كه لغو يا محو كنيم، بهتر از آن يا مثل آن را از لحاظ مصلحت مي‏آوريم. اين معنا خالي از اشكال نيست. چون كه ازاله و لغو حكم و محو آن تقريبا به يك معني است حتي اگر بين ازاله حكم و لغو حكم و محو آن هم فرقي قائل بشويم. از اين گذشته، در روايات، محو «آيه» وارد شده است ولي محو حكم نيامده. به هر حال نتيجه چندان فرقي نمي‏كند و هر دو به معناي عدم قابليت اجراي حكم است.
به نظر نويسنده، در اين آيه فن بلاغي «استخدام» به كار رفته است و استخدام آن است كه لفظي كه دو معنا دارد، خودش و ضميرش، هر دو در عبارت بكار روند و از خود لفظ يكي از دو معنا و از ضميرش معناي ديگر اراده شود. در اين خصوص مثالهاي
متعددي از قرآن و شواهد عربي قابل ارائه است. از جمله: در آيه فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ (بقره/ 185). در اين آيه مراد از «شهر»، هلال و مراد از ضميرش در «فليصمه» ماه است.
و نيز در بيت :
و يرعاه من البيدا جوادي اراعي النجم في سيري اليكم
آنگاه كه به سوي شما مي‏شتابم، چشم به ستاره ثريا[و غروب آن] دارم؛ اما اسب نژاده‏ام در سينه صحرا به چراي علف مشغول است.
«نجم» در اين بيت به معناي ستاره ثريا و ضميرش در «يرعاه» به معناي گياه است.
همچنين در بيت:
الا و أَجراه الغَرامُ بِمحْجَري تالله ما ذُكِرَ العقيقُ و اهلُه
بخدا سوگند هر گاه ذكر وادي عقيق و مردمان آن مي‏رود،سوز عشق، اشكِ عقيق فام از چشمانم جاري مي‏سازد.
«عقيق» در اين بيت اسم واديي در نزديكي شهر مدينه است و ضمير آن در «اجراه» به معناي سنگ قيمتي سرخ فام معروف است كه در اين بيت استعاره از خون مي‏باشد (تفتازاني، 2/151؛ هاشمي، 365؛ عاكوب، 576).
پس كلمه «آيه» در آيه نسخ مي‏تواند از باب استخدام بوده، به دو معنا بكار رفته باشد: لفظ «آيه» به معناي «حكم خدا» و ضميرش در «نُنْسِها» به معناي جزئي از قرآن. بنابراين، معناي آيه چنين مي‏شود:
«هر حكمي را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اي را كه محو كنيم، حكم يا آيه‏اي كه در مصلحت بهتر يا مثل آن باشد مي‏آوريم».
همانطور كه ملاحظه شد، اين تفسير با همه اجزاي آيه هماهنگ است. و معنايي هم كه منظور اكثر قريب به اتفاق مفسران بوده است همين مي‏باشد.
ب ـ3ـ انساء
در ريشه فعل «ننس» چند احتمال ذكر شده است:
احتمال اول ـ «انسأ» به معناي «أَخَّرَ» است.
اين قول عطاء، ابن ابي نجيح، مجاهد، عطيه و عبيد بن عمير است (ابو عبيد، 11؛ طوسي، 1/396).
با توجه به اين احتمال، مفسران معاني زير را براي فعل «ننسها» در آيه ذكر كرده‏اند:
1ـ «ننسها» يعني: فلاننزلها و ننزل بدلاً منها ما يقوم مقامها في المصلحة او ما يكون اصلح للعباد منها (طوسي، 1/396) (ترجمه: ما آيه را نازل نمي‏كنيم، بلكه چيزي نازل مي‏كنيم كه از باب مصلحت، جايگزين آن است، يا آن كه براي بندگان، به صلاح نزديكتر است).
2ـ نؤخرها الي وقت ثان فنأتي بدلاً منها في الوقت المتقدم بما يقوم مقامها (طوسي، 1/397) (ترجمه: ما آيه را به وقت ديگر موكول مي‏كنيم، اما در حال حاضر، بدلي مي‏فرستيم تا جايگرين آن گردد). طبرسي اين معنا را بهترين رأي مي‏داند.
3ـ ان يكون معني التأخير ان ينزل القرآن فيعمل به ويتلي ثم يؤخر بعد ذلك بأن ينسخ فيرفع البته و يمحي و لا يعمل بتاويله (همو، 2 ـ 1/181) (ترجمه: معناي تاخير اين باشد كه قرآن نازل شود و به آن عمل گردد و تلاوت شود سپس به تاخير بيفتد يعني نسخ شود و محو گردد و به معنايش عمل نشود).
4ـ ان يؤخر العمل بالتاويل لأنه نُسخ و يُتركَ خطُّه مثبتا و تلاوته قرآنٌ يُتلَي (همو، 2ـ1/181) (ترجمه: عمل به معناي آيه به تاخير بيفتد چون نسخ شده است و خطش بعنوان قرآن جهت تلاوت باقي بماند). طبري مي‏گويد اين همان چيزي است كه مجاهد مي‏گويد: يثبت خطها و يبدل حكمها.
5 ـ علامه طباطبايي (1/256) ميگويد: ما ننسخ من آية بازالتها او نؤخرها بتاخير اظهارها نأت بخير منها او مثلها (ترجمه: هرگاه آيه‏اي را كه از طريق ازاله آن، نسخ كنيم، يا از طريق تأخير اظهار، به زمان ديگر موكول كنيم، آيه‏اي بهتر يا مثل آن خواهيم آورد).
6ـ صبحي صالح (ص272) مي‏گويد: هر گاه به دليلي حكمي بيايد سپس آن دليل از بين برود و حكم ديگري بيايد اين نسخ نيست بلكه نوعي «انساء» و تاخير حكم به وقت نياز است يا بيان حكم مجمل مي‏باشد مثل امر به صبر و گذشت در زمان ضعف و كمي تعداد، و بعد امر به جنگ در زمان نيرومند شدن مسلمانان.
از نظر شيخ طوسي (1/396) معناي اول ضعيف است چون تاخير چيزي كه بندگان آن را نه مي‏شناسند و نه شنيده‏اند، فايده‏اي ندارد. در باره معناي دوم، هم مي‏گويد (1/397): اين معنا با معناي نسخ يكي مي‏گردد و در اين صورت تعبير «ما ننسخ من آية او ننسخها» تعبير درستي نخواهد بود. طبرسي (2 ـ 1/181) درباره معناي سوم مي‏گويد: اين معنا با معناي نسخ يكي است و لذا صحيح نمي‏باشد. اما معناي چهارم، كه طبرسي خود قائل به آن است نيز با معناي نسخ يكي است و لذا معناي صحيحي نيست.
معناي پنجم يعني: «بيان هر آيه‏اي را كه به تاخير مي‏اندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» نيز با توجه به آنچه در نقد معناي اول گفته شد وجه درستي نيست.
و اما در مورد معناي ششم، در پاسخ صبحي صالح كه مي‏گويد «هرگاه به دليلي حكمي بيايد سپس آن دليل از بين برود و حكم ديگري بيايد، اين نسخ نيست و بلكه انساء است» بايد گفت اتفاقا اين همان معنايي است كه اصوليها و فقها براي نسخ گفته‏اند. به علاوه، اين معنا كه «بيان هر حكم مجملي را كه به تاخير بيندازيم بهتر از آن را مي‏آوريم» مطلب درستي نيست.
شيخ فضل الله (ص141) مي‏گويد: معناي تاخير براي فعل «ننس» معناي بعيدي است چون اين آيه در سياق جايگزيني كه به معناي از بين رفتن قبلي است وارد شده است. به علاوه، «انساء» در باب افعال در قرآن بكار نرفته است. خلاصه اين كه معناي تاخير براي فعل «ننس» معناي مناسبي نيست و با ديگر اجزاي آيه به ويژه عبارت «نأت بخير منها» متناسب نمي‏باشد (زيد، 1/255؛ رشيد رضا، 1/418).
احتمال دوم ـ فعل «ننس»، از ريشه «نسي» به معناي ترك است.
طبرسي (2 ـ 1/180) مي‏گويد: يكي از دو معناي نسي، ترك است مثل نَسُوا اللّه‏ فَنَسِيَهُم (توبه/ 67) يعني اطاعت خدا را ترك كردند در نتيجه خدا نيز لطفش را نسبت به آنها ترك كرد و يا نجات آنها را ترك كرد.
ظاهرا طبرسي «نسي» و «انسي» را كه اولي ثلاثي مجرد و دومي باب افعال است به يك معنا تلقي كرده‏است.
در تطبيق اين معنا دو وجه ذكر شده است كه هر دو منسوب به ابن عباس است:
1ـ نتركها فلانبدلها (طبرسي، 2 ـ 1/181). يعني آن را رها مي‏كنيم و نسخش نمي‏كنيم و تغييرش نمي‏دهيم. اين معنا را بسياري از مفسران پذيرفته‏اند (طبري، 1/480؛ قمي 1/58؛ رشيد رضا به نقل از عبده، 1/418؛ مغنيه، 1/168). طبري اين معنا را بهترين معنا مي‏شمارد (مختصر طبري، 1/50).
2ـ نأمرك بتركها اي ترك العمل بها (طبرسي، 2 ـ 1/181).
ولي چنان كه زجاج مي‏گويد: فعل «ننس» از باب افعال است و «ترك» معناي «نسي» است نه «انسي» (طبري، 2 ـ 1/181) و معلوف (ص106) مي‏گويد (ننس) به معناي (نترك) نيست بلكه به معناي «ترا امر مي‏كنيم كه آن را رها كني» است.
البته وجه دوم منسوب به ابن عباس و دقيق‏تر است. زيد (1/253) و شيباني (1/187) مي‏گويند: معناي «ترك» اگر از لحاظ لغت هم درست باشد، از لحاظ معنا با «نأت بخير منها» مناسبت ندارد يعني نمي‏توان گفت مراد آيه اين است كه «هر آيه‏اي را نسخ نكنيم بهتر از آن را مي‏آوريم». يك نكته نيز در اين معنا هست و آن اين كه معناي «ترك» براي «نسي» معنايي مجازي است نه حقيقي. زيرا نسيان همراه با غفلت است ولي «ترك» عملي از روي قصد و عمد است.
احتمال سوم: فعل «ننس» از ريشه «نسي» در باب افعال به معناي محو كردن آيه از ذهن و قلب است (راغب، 513؛ فيض كاشاني 1/161).

مؤيدات اين راي عبارتند از:

1ـ قرائت «نُنْس» از بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) مانند اُبي بن كعب، عبدالله بن مسعود، سعد بن ابي وقاص، عبدالله بن عباس، سعيد بن مسيب، ضحاك بن مزاحم و نيز اهل مدينه و اهل كوفه روايت شده است (ابوعبيد، 11). و اين قرائت نسبت به قرائت «ننسأ» كه از ريشه «نسأ» است مشهورتر مي‏باشد.
2ـ ابي بن كعب، ضحاك، حذيفه و عبدالله (ننسك) قرائت كرده‏اند (ابوعبيد 11؛ زمخشري، 1/176؛ طبرسي، 2 ـ 1/181) كه با ذكر ضمير كاف ديگر نمي‏تواند از ريشه «نساء» به معناي تاخير و از ريشه «نسي» به معناي ترك باشد چون خلاف معنا و سياق آيه است. تنها معناي مناسب همان «آن را از ياد تو مي‏بريم» است.
3ـ در آيه سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنسي اِلا ماشاءَاللهُ (اعلي، 6)، كه بسياري از مفسران «ماشاءالله» را به معناي آياتي كه فراموش مي‏شود، تفسير كرده‏اند (زمخشري، 738/4؛ طبرسي، 10 ـ 9/474) ابن عباس، قتاده، ابن زيد، ابن جريح، و ابوعلي فارسي نيز يكي از مصاديق آيه يَمْحُو اللّه‏ُ مَا يَشاَءُ وَ يُثَبِتُ (رعد/ 39) محو آيه ذكر كرده‏اند (طبرسي، 6 و 5/298).
4ـ انساء از «نسي» به معناي محو از قلب در سه آيه ديگر نيز آمده‏است كه عبارتند از: فَأَنْساهُ الشِّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ (يوسف/ 42) و آيات 63/ كهف و آيه 19/ مجادله.
5 ـ بسياري از مفسران در معناي «ننس» اين معنا را پذيرفته‏اند كه انساء عبارت است از به فراموشي كشاندن (طوسي، 1/393؛ آلوسي، 2-1/351؛ طباطبايي 1/249؛ قاسمي 1/276). زيد (1/253) مي‏گويد: بهترين معناي انساء همان محو از قرآن و حافظه است كه شامل لفظ و معنا و حكم آيه مي‏باشد.
در اعتراض به اين قول، شيخ فضل الله (2/141) مي‏گويد: اين معنا به قبول تحريف منجر مي‏شود و در ضمن دليلش نيز خبر واحد است.
اما در پاسخ بايد گفت: تحريف كاري است كه از جانب بشر صورت مي‏گيرد و اين امر كه از جانب خداوند است، تحريف محسوب نمي‏شود و دليلش نيز نص قرآن است كه در آيات 39/ رعد و 6/ اعلي آمده است. علاوه بر اينها، اين معنا تنها معنايي است كه با ساير اجزاي آيه هماهنگ مي‏باشد و اين خود دليل مهمي است.
اگر گفته شود فايده اين معنا چيست؟ گفته خواهد شد كه فايده‏اش همان فايده نسخ است. يعني در برهه‏اي از زمان آياتي ضرورت داشته و نازل شده‏اند سپس به خاطر تغيير شرايط، ضرورتشان از بين رفته و حذف شده‏اند. و اگر گفته شود: پس چرا آيات منسوخ حذف نشده‏اند؟ در جواب بايد گفت: وجودشان بيانگر اجراي تدريجي احكام است و به ما مي‏آموزند چگونه جوامع بشري را تربيت كنيم.
بنابراين بايد گفت كه فعل «ننس» از ريشه «نسي» به معناي محو آيه از قرآن و قلب‏هاست. اين بهترين معناي فعل مورد بحث است و با همه اجزاي آيه هماهنگ مي‏باشد و مويد قرآني و روايي نيز دارد و رأي اكثر مفسران در طول تاريخ نيز بوده است.
در آيه 105 كه قبل از آيه نسخ است و به منزله مقدمه آيه نسخ مي‏باشد، آمده كه كافران اعم از اهل كتاب و مشركان دوست ندارند كه خيري براي شما از جانب خداوند نازل شود: مَا يَوَدُّ الذينَ كَفَرُوا مِنْ اَهلِ الكِتابِ و المُشركينَ اَنْ يُنَزَّلَ عليكم مِن خيرٍ من رَبِّكُم و اللّه‏ُ يَخْتَصُّ برَحمتِهِ مَن يَشاءُ (بقره/ 105). همانطور كه در سبب نزول آيه نسخ آمده است، اهل كتاب و مشركان به مسأله نسخ اعتراض كردند. از اين آيه بر مي‏آيد كه علت حقيقي اعتراضشان اين بود كه در نسخ خير بيشتري براي مؤمنان مي‏ديدند.
سدي مي‏گويد: ضمير «منها» به آيه منسوخ بر مي‏گردد (شيباني 1/187) و امام جواد(ع) درباره خيريت آيه ناسخ مي‏فرمايد: ثوات و صلاح شما در آيه دوم از آيه اول كه نسخ شده بيشتر است. يعني ما نسخ نمي‏كنيم مگر اينكه هدفمان مصالح شما است (تفسير منسوب به امام عسگري، 1/491). كلبي مي‏گويد: آيه ناسخ سبكتر است (شيباني، 1/282) مثل مقاومت يك مجاهد با ده نفر كه منسوخ شده و به دو نفر تقليل يافته است (مولي فتح الله كاشاني 1/272). خيريت ممكن است در نفع باشد يا در ثواب يا در هردو (رزقاني، 2/85).
در تفسير عبارت «اومثلها» گفته شده: حكمي را مي‏آوريم كه در آينده اثرش همان اثر حكم قبلي باشد. يعني اگر حكم قبلي اثرش را به سبب تغيير زمان و شرايط از دست بدهد و نسخ شود، حكم بعدي، اگر (در مصلحت) از آن بهتر نباشد، مثل آن است (مكارم، 1/394).
سخن مفسّران درباره ارتباط ميان آيه نسخ و آيه بعد از آن يعني آيه اَلَم تَعْلَم اَنَّ الله علي كلِّ شي‏ءٍ قديرٌ، اَلَم تَعْلَم اَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ مالَكُم من دونِ اللّه‏ِ مِن وَلِيٍّ و لانصيرٍ (بقره/107):
امام جواد (ع) در تفسير اين قسمت از آيه فرموده‏اند: او بر نسخ و غيره تواناست. اي محمد! آيا نمي‏داني كه آسمانها و زمين از آن اوست و اوست كه تدبير و مصالح آنها را مي‏داند و شما را با علم خود اداره مي‏كند و شما دوستي جز او نداريد كه صلاح شما را جامه عمل بپوشاند (تفسير منسوب به امام حسن عسگري، 1/491). طبري (1/481) مي‏گويد: آيا نمي‏داني كه من قادرم احكام منسوخ را با چيزي كه براي مومنان در دنيا و آخرت بهتر است جايگزين كنم؟ خداوند با اين عبارات مي‏خواهد به مردم اطمينان بدهد كه كاري كه او مي‏كند برايشان بهتر است (زمخشري، 1/176). صاحب الميزان (1/254) مي‏گويد: خدا از جايگزين كردن چيزي بهتر از آيه منسوخ يا مثل آن عاجز نيست و همه چيز ملك اوست و او مي‏تواند در ملكش، هر طور كه بخواهد تصرف كند، هيچ كس غير از او مالك چيزي نيست كه بتواند مانع تصرف خدا شود. بعضي مخاطب را شخص منكر نسخ گرفته‏اند، يعني اي منكر نسخ! خدا بر همه چيز تواناست (شُبَّر، 1/133).

ج ـ جمع‏بندي

نسخ داراي دو معناي لغوي و اصطلاحي است و معناي اصطلاحي آن نيز دوتاست:
يكي خاص كه بيان انتهاي مدت اعتبار يك حكم باشد و ديگري عام كه بر معناي قبلي و تخصيص عام و تقييد مطلق و توضيح مبهم و نيز بر هر قرينه‏اي كه برخلاف ظاهر آيه دلالت كند، شامل مي‏شود. مهمترين دليل وجود نسخ، آيه 106 سوره بقره است و مناسب‏ترين سبب نزولي كه برايش ذكر شده، تغيير قبله و اعتراض يهود مي‏باشد. كلمه نسخ در لغت به معاني تبديل، ازاله، ازاله با جانشين و ازاله بدون جانشين، منتقل كردن، تحويل و لغو اعتبار حكم است. اما مفسران، بعضي نسخ را به يكي از معاني لغويش گرفته‏اند و بعضي به معناي رفع حكم، و بعضي به معناي نوشتن، و بعضي نيز آن را به معناي عامش دانسته‏اند. كلمه «آيه» كه در لغت به معناي علامت است در قرآن به معاني معجزه، نشانه خدا، قصر بلند، حكم خدا و جزئي از قرآن به كار رفته است. مفسران نيز بعضي آن را به يكي از معاني بالا گرفته‏اند و بعضي نيز به يكي از معانيِ رسول، شريعت، حكم موجود در سنت، حكم اديان پيشين و معجزه تفسير كرده‏اند. و اما فعل «ننس» در لغت از دو ريشه «نسي» يا (نسأ) مي‏تواند باشد. از ريشه اول به معناي «وا مي‏داريم كه رها كني» و «به فراموشي وا مي‏داريم» يا «محو مي‏كنيم» است و از ريشه دوم به معناي «به تاخير مي‏اندازيم» مي‏شود. ضمير «ها» در «ننسها» كه به «آيه» بر مي‏گردد، بعضي عبارت «نسخ» يا «انزال» يا «خط» را برايش به عنوان مضاف در تقدير گرفته‏اند.
بعضي از مفسّران «ننس» را به يكي از معاني بالا تفسير كرده‏اند و بعضي به معانيِ رها كردن و تغيير ندادن، محو كردن از قرآن و ذهنها دانسته‏اند. كلمه «خير» در «نأت بخير منها» اسم تفضيل است و تميزي برايش در تقدير گرفته مي‏شود كه آن را آساني يا ثواب يا صلاح يا نفع يا همه آنها گفته‏اند. ضمير «ها» در «منها» به آيه منسوخ بر مي‏گردد. اين مقاله، همه اين معاني و تفاسير را به خود آيه عرضه كرده است تا مشاهده شود كه خود آيه به عنوان يك عبارت عربي فصيح كه در اوج بلاغت است و داراي سبك و قوانين خاص خود مي‏باشد پذيراي كدام يك از آراء و اقوال بالا مي‏باشد و كدام يك از تفسيرهايي كه براي اين آيه ارائه شده است، با همه اجزاء آيه هماهنگ و موزون مي‏باشد تا بعنوان تفسير برتر انتخاب شود. از اين رو، يكايك آراء بررسي شد و به خود آيه عرضه گشت و مورد نقد قرار گرفت و در پايان اين نتيجه بدست آمد كه اكثر تفاسير ارائه شده براي آيه از لحاظ زبان شناختي با بعضي از اجزاي آيه هماهنگ نيست و نمي‏توان آن‏ها را به عنوان تفسير آيه پذيرفت، آن هم آيه‏اي از قرآن كه اجزا و احكام آن به هيچ وجه با يكديگر ناهماهنگ نيست: ولو كانَ من عندِ غيرِاللهِ لَوَجَدوا فيه اختلافا كثيرا (نساء/ 82). البته ميزان احتمال صحت تفاسير ذكر شده متفاوت است ولي تفسيري كه صحت آن مسلم باشد ارائه نشده است. شايد قوي‏ترين احتمال اين باشد كه نسخ به معناي ازاله و لغو اعتبار است و «آيه» به معناي حكم خدا و «ننس» به معناي محو از قرآن و ذهنها، و ضمير «ها» به معناي ديگر «آيه» يعني «بخشي از قرآن كه با شماره مشخص شده است» مي‏باشد و در استعمال «آيه» فن بديعي «استخدام» بكار رفته است و «خير» و «مثل» از لحاظ مصلحت مردم و جامعه مي‏باشد. بنابراين معناي كل آيه اين چنين مي‏شود: هر حكمي را كه لغو كنيم يا هر آيه‏اي را كه از ذهنها و قرآن محو كنيم، بهتر از آن يا مثل آن را كه مصلحت است مي‏آوريم.
چنان كه كه ملاحظه مي‏شود، همه اجزاي اين تفسير، با اجزاي آيه هماهنگ و موزون است. حال بر اساس اين تفسير مي‏توان گفت كه در قرآن آيه منسوخ هست و اكثر مفسران نيز در طول تاريخ به همين معنا معتقد بوده‏اند و احاديثي كه گوياي محو آياتي از قرآن هستند درست مي‏باشند. البته در مثالهايي كه ارائه مي‏دهند جاي بحث و گفتگو وجود دارد. زيرا اگر خداوند آياتي از قرآن را ازاله و محو كند اثري از آنها در عالم وجود يا در ذهن و خاطر رسول خدا(ص) و قاريان باقي نخواهد گذاشت و به عبارتي نسيان به شكل مطلق رخ خواهد داد، لذا رواياتي كه از قول برخي از صحابه وارد شده كه مثلاً سوره احزاب معادل با سوره بقره بوده است (سيوطي، 2/332) نمي‏تواند روايات قابل قبولي باشد زيرا اولاً اين روايات خبر واحد بوده و با خبر واحد ادعاي نسخ ثابت نخواهد شد (خويي، 2/8) ثانيا اين روايات پرده از نسيان جزيي بر مي‏دارد و خاطره آنان را در محو آياتي از قرآن بازگو مي‏كند در صورتيكه همانگونه كه گفته شد در صورت وقوع «نسي» اين امر به صورت مطلق صورت پذيرفته و اثري از آن در ذهن كسي باقي نخواهد ماند.

منابع:

1. ابن بارزي، اربعه كتب في الناسخ والمنسوخ، بيروت، 1406ق.
2. ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن، نواسخ القرآن، بيروت، بي‏تا.
3. ابن حزم اندلسي، الناسخ والمنسوخ، بيروت، 1406ق.
4. ابن دريد، محمد بن حسن، كتاب جمهرة‏اللغة، بيروت،1978.
5. ابن عاشور، تفسير التحرير و التنوير، تونس، 1380ق.
6. ابن فارس، ابوالحسن احمد، مقاييس اللغة، بيروت، 1406ق.
7. ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، بيروت، 1405 ق.
8. ابن متوج، شهاب الدين احمد بحراني، شرح كتاب الناسخ و المنسوخ، تهران، 1344.
9. ابوعبيد، قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم، الرياض، 1411ق.
10. آلوسي ،روح المعاني،بيروت، بي‏تا.
11. بحراني، سيد هاشم حسيني، البرهان، تهران، 1412ق.
12. البيضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزيل، بيروت، 1410ق.
13. جرجاني، حسين بن حسن، تفسير گازر، تهران، 1378ق.
14. جصاص، ابوبكر احمد بن علي الرازي، احكام القرآن، بيروت، 1405ق.
15. جنابذي، سلطان محمد، بيان السعادة في مقامات العبادة، تهران، 1344.
16. حسين شيرازي، سيد محمد، تقريب القرآن الي الاذهان،بيروت، 1400ق.
17. حقي بروسوي، اسماعيل، روح البيان، بيروت، 1405 ق.
18. حويزي، عبد علي بن جمعه عروسي، نور الثقلين،قم، 1415ق.
19. خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، قم، 1405ق.
20. راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد بن مفضل، معجم مفردات الفاظ القرآن، تهران، 1329ق.
21. رضا، احمد، معجم متن اللغة، بيروت، 1377ق.
22. زبيدي، سيد محمد مرتضي حسيني، تاج العروس، بيروت، 1385ق.
23. زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان،بيروت، 1412ق.
24. زركشي، بدرالدين محمد بن عبدالله، البرهان في علوم القرآن، بيروت، 1408ق.
25. زمخشري، جارالله محمدبن عمر، الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل، قم، 1397ق.
26. زيد، مصطفي، النسخ في القرآن الكريم،بيروت، 1391ق.
27. سبزواري نجفي، محمد، الجديد في تفسير القرآن، بيروت، 1402ق.
28. سرخسي، محمدبن احمد، اصول السرخسي، حيدر آباد، 1373ق.
29. سيد قطب، في ظلال القرآن،بيروت، 1402ق.
30. شبر، سيد عبدالله، الجوهر الثمين، الكويت، 1407ق.
31. شوكاني، محمد بن علي بن محمد، فتح القدير،بيروت، بي‏تا.
32. شيباني، محمدبن حسن، نهج البيان عن كشف معاني القرآن،تهران،1413ق.
33. صابوني، محمد علي، صفوة التفاسير، جده، 1296ق.
34. صادقي تهراني، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، 1406ق.
35. صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، قم، 1363.
36. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، 1393ق.
37. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، 1408ق.
38. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل القرآن، بيروت، 1373ق.
39. طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، 1376ق.
40. عاملي، علي بن حسين بن ابي جامع، الوجيز في تفسير القرآن العزيز، قاهره، 1413ق.
41. عبدالباقي، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، قاهره، 1346ق.
42. عبدالجليل، عيسي، المصحف الميسّر، بيروت، 1394ق.
43. عسگري (ع)،امام حسن، تفسير منسوب به امام حسن عسگري، قم، 1409ق.
44. عياشي، ابوالنضر محمد بن مسعود بن عياش سمرقندي، كتاب التفسير، تهران، بي‏تا.
45. فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، بي‏تا.
46. فراء، ابو زكريا يحيي بن زياد، معاني القرآن، تهران، بي‏تا.
47. فضل الله، محمد حسين، من وحي القرآن، بيروت، 1405ق.
48. فيومي، احمد بن محمد بن علي، المصباح المنير، قم، 1405ق.
49. قاسمي، جمال الدين، تفسير القاسمي، بيروت، 1398ق.
50. قرآن.
51. قرطبي، ابوعبدالله محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، اختصار، شيخ محمد كريم راجع، بيروت، 1407ق.
52. كاشاني، مولي فتح الله، منهج الصادقين، تهران، 1333ق.
53. مصطفي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، 1360.
54. معرفت، محمد هادي، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وكيلي، تهران، 1371.
55. مغنيه، محمد جواد، الكاشف، بيروت، 1400ق.
56. مكارم شيرازي، ناصر، الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، بيروت، 1314ق.
57. موسوي سبزواري، سيد عبدالعلي، مواهب الرحمن في تفسير القرآن، نجف، 1404ق.
58. نحاس، ابو جعفر محمد بن احمدبن اسماعيل، كتاب الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم، بيروت، 1409ق.
59. همو، مجمل اللغة، بغداد، بي‏تا.
60. واحدي نيشابوري، ابوالحسن علي بن احمد، اسباب النزول، بيروت، 1362.
61.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی