بازكاوي هدايت و ضلالت در قرآن

پدیدآورمحمد امامی

تاریخ انتشار1388/09/13

منبع مقاله

share 472 بازدید
بازكاوي هدايت و ضلالت در قرآن

محمد امامي
يكي از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مي‏كند و آثار تربيتي و عقيدتي متعددي بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مي‏باشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهي هدايت انسانها است در راهي كه نهايت آن رستگاري و آسايش ابدي است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلي تعاليم اسلامي، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسماني براي انسان است، چه راهي را براي رسيدن به آن هدف متعالي پيشنهاد مي‏كند و نقطه مقابل آن؛ يعني ضلالت را در چه چيز مي‏داند؟ عوامل گمراهي را در چه چيز مي‏بيند و راه گريز از آن چيست؟ نقش انسان در اين مورد چه مقدار است و نشانه‏هاي افرادي كه هدايت شده، يا افرادي كه دچار گمراهي شده‏اند چيست؟ آيا هدايت اختياري و اكتسابي است يا نه و آيا همگاني است و هاديان همگان را راهنمايي كرده‏اند، يا راهنمايي آنها براي برخي از مردم مي‏باشد؟
در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسي مسائلي كه عنوان شد مي‏پردازيم؛ قبل از آن كه وارد اصل بحث شويم، بايد ديد اين دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معني مي‏باشند.

هدايت و ضلالت در لغت

راغب هدايت را راهنمايي با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بيان كرده است.1
پس هدايت يعني نشان دادن راهي كه به هدف انسان منتهي مي‏شود و ضلالت به معناي عدول از صراط مستقيم است و متمايل شدن از منهج اصلي؛ خواه كم باشد يا زياد و خواه عمدي باشد يا سهوي.
واژه ضلالت، متضمن نوعي تحيّر و سرگرداني است و مراد منحرف شدن از راهي است كه به مقصد منتهي مي‏گردد. «ضال» به كسي گفته مي‏شود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهي كه به آن منتهي مي‏شود، منحرف گرديده است.

معناي هدايت و ضلالت در قرآن

از حدود 236 مورد آيه‏اي كه در قرآن راجع به هدايت آمده است مي‏توان چنين برداشت نمود كه هدايت به معناي «راهنمايي و ارائه طريق حق و كمال و خير و صواب» است كه گاهي در مورد انسانها به كار مي‏رود؛ مانند آيه شريفه: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(عنكبوت/ 69)؛ ما راهمان را به افرادي كه براي رضاي پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهيم داد.
و گاهي در معنايي عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادي خود به سوي كمال هدايت مي‏شوند. از آيه «ربّنا الذي اعطي كل شي‏ء خلقه ثمّ هدي» (طه/ 50) همين معني برداشت مي‏شود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهين نقل مي‏كند كه هدايت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوي كمال ثانوي آنها2 كه چيزهايي است كه براي بقا بدان نياز دارند. پس هدايت داراي اقسام و انواعي مي‏باشد كه آنها را مورد بررسي قرار خواهيم داد.

هدايت تكويني

هدايت تكويني ايجاد قوا، استعدادها و گرايشهاي خاص در يك موجود است، به گونه‏اي كه آن را به كمال شايسته خود برساند. اين معني نشانگر اين واقعيت است كه هر موجودي براي رسيدن به هدف معيّن خود بايد راه خاصي را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگي زنبور عسل را ملاحظه نماييم، خواهيم ديد اين حيوان به صورت گروهي زندگي مي‏كند و هر يك از اعضا مسؤوليت خاصي را بر عهده دارد و همه براي رسيدن به هدفي معيّن تلاش مي‏كنند.
خالق اين حيوان، چنان استعداد و غريزه‏اي را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روي درختان لانه بسازد و هر يك از آنها بتواند وظيفه خود را تشخيص دهد و براي انجام آن به بهترين وجه تلاش نمايد. خداوند متعال در اين مورد مي‏فرمايد:
«و اوحي ربّك الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون) (نحل/ 68)
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي‏فرمايد خداوند از طريق غريزه‏اي كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.3
قرآن براي هر موجودي هدايتي مخصوص و هدفي ويژه را مطرح مي‏كند و خلقت آن به گونه‏اي است كه به سوي آن هدف هدايت شده است. از اين نظر خلقت انسان همانند موجودات ديگر است و اورگانيزم انسان به گونه‏اي است كه مي‏تواند نيازهاي مادي خود را در جهت ادامه حيات به صورت اجتماعي همراه با تحول و تكامل و بهره‏گيري از آنچه در محيط است تأمين نمايد. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادي ديگر هدفي وجود دارد و انسان همواره در جهت رسيدن به آن هدف در حال حركت مي‏باشد، استاد جوادي آملي در اين باره مي‏نويسد:
«... هر گونه حركت در محدوده طبيعت همراه با هدايت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبري خواهد شد و هيچ موجود طبيعي ايستا و جامد نبوده و هيچ حركتي نيز بدون هدف نخواهد بود.»4
هدايت تكويني عام و شامل تمام موجودات مي‏باشد، اما نوعي از هدايت تكويني خاص انسان است. انسان كه در دنياي آفرينش جايگاه ويژه‏اي را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدايتي خاص مي‏طلبد. بيشترين قابليتها واستعدادهاي جهان خلقت در اختيار انسان قرار دارد و هدف آفرينش در مورد انسان بسيار متعالي است و قابل قياس با هدف آفرينش در موجودات ديگر نيست؛ مثلاً هدف از آفرينش يك گياه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبديل آن به ميوه يا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودي پيچيده است طبيعتا هدفي والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر مي‏باشد و بر اين اساس قواي غريزي قويتري هم در اختيار او قرار داده شده است. اين قوا و استعدادها بايد در مسير صحيح خود هدايت شوند تا انسان را به هدف آفرينش برساند.
يكي از مصاديق هدايت تكويني ويژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه يا حس حقيقت‏جويي و كنجكاوي، ميل به زيبايي، ميل به پرستش و... از جمله استعدادهاي خاص انساني هستند كه به صورت تكويني در وجود نوع بشر نهاده شده‏اند و به وي قدرت تشخيص خير و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را مي‏دهند. اين در حالي است كه تمام موجودات مادي ديگر از داشتن چنين قوا و استعدادهايي محروم هستند.

هدايت تشريعي

انسان با موجودات ديگر تفاوت اساسي دارد؛ زيرا آنها تنها داراي بعد مادي هستند و هدف نهايي از خلقتشان رسيدن به كمال در همان بُعد مي‏باشد، اما ابعاد وجودي انسان فراتر از بعد مادي اوست. بعد روحي انسان بسيار پيچيده و شناخت نيازهاي آن مشكل مي‏باشد و در نتيجه هدايت انسان در اين جهت بسيار دشوار مي‏باشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوي خود و نيازهاي آن را درك كند، مي‏تواند به كمال مطلوب خود برسد.
حضرت علي عليه‏السلام در اين مورد مي‏فرمايد هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.5
از آن جا كه شناخت «نفس» بسيار دشوار و حتي براي انسان بتنهايي غير ممكن‏است، نياز به راهنمايي و تعليم رخ مي‏نمايد. انسان آزاد آفريده شده و حق انتخاب به او داده شده و از اين رو داراي مسؤوليت هم مي‏باشد و اكنون براي انتخاب اصلح نياز به راهنمايي دارد؛ راهنمايي از سوي مبدئي كه ويژگيهاي انسان و رو حيات او را بخوبي بداند و توانايي پاسخ به نيازهاي او را داشته باشد. از سوي ديگر انسان موجودي است كه به صورت انفرادي نمي‏تواند زندگي كرده نيازهاي خود را تأمين كند، بلكه بايد در پرتو زندگي اجتماعي، افراد از تواناييهاي يكديگر براي رفع نيازهاي خود بهره ببرند؛ هر چند اين خود منشأ تعارضات و درگيريهايي بين آنها مي‏گردد؛ چرا كه همان غرايز حيواني از قبيل نفع‏طلبي و برتري‏جويي و تفوق‏طلبي در وجود انسان نهفته شده است.
بدين سان براي برقراري توازن و جلوگيري از بروز خشونت در جوامع انساني و نيز سوق دادن فرد و جامعه به سوي هدف آفرينش، نياز به هدايت و راهنمايي انسان ضروري است؛ هدايت از سوي آفريننده‏اي كه نسبت به خصوصيات و نيازهاي انسان آگاهي كامل دارد و عناصر موثر در رسيدن انسان به آن هدف را كاملاً مي‏شناسد. نقش پيامبران در اين ميان نشان دادن راهي است كه خداوند براي رسيدن انسان به هدف آفرينش خود ترسيم نموده است. لطف الهي در اين است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وي انسان را تا حدودي از طريق خلقت و تقدير و نيز فطرت آدمي راهنمايي كرده و سرشت انسان را به گونه‏اي قرار داده است كه انسان را به سوي كمال نهايي و مطلق دعوت مي‏نمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت‏اللّه‏ التي فطر الناس عليها» (روم/ 30)
فطرت انسان با گرايش به سوي خداوند كه كمال مطلق است درآميخته است، همان گونه كه از امام صادق عليه‏السلام در مورد اين آيه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در اين جا توحيد مي‏باشد.6 در برخي روايات نيز آمده است كه مراد از فطرت اسلام مي‏باشد، چنان كه مرحوم شيخ طبرسي و برخي ديگر از مفسران اين قول را برگزيده‏اند.7
اين فطرت الهي انسان را به سوي انجام كارهاي نيك و صلاح پيش مي‏برد و توجه انسان را به سوي خالق و عبوديت او جلب مي‏كند، لذا است كه گفته مي‏شود عبادت كردن و عبوديت ذاتي انسان است. شاهد بر اين مدعي اين است كه در طول تاريخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بوده‏اند و نمي‏توان ملتي را يافت كه خود را از پرستش بي‏نياز ببيند، مگر در مواردي نادر و استثنايي.
از طرفي امروزه مي‏بينيم به رغم تمام تلاشي كه حكومتهاي لائيك و ضدديني براي محو دين در كشورهاي خود كرده‏اند، نه تنها توجه مردم به دين كاهش نيافته، بلكه گرايشهاي مردم به دين و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمه‏اي جوشان در حال افزايش مي‏باشد.
فطرت انسان را به سوي حق و حقيقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمايي مي‏نمايد، اما خود بتنهايي قادر نيست براي هميشه انسان را راهنمايي كند و از او در مقابل اميال غريزي دفاع نمايد؛ از اين رو خداوند عقل را كه چراغي فروزان است در اختيار انسان قرار داد. عقل رسولي باطني است و نقش بزرگي در راهنمايي انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بيت عقل يكي از منابع علمي و فقهي شمرده مي‏شود و قرآن نيز جايگاه مهمي براي عقل ترسيم كرده است. از طرفي يكي از عوامل عمده گمراهي، انحطاط و سقوط آدمي، عدم تعقل و تفكر او مي‏باشد، چنان كه قرآن نيز در سوره ملك از قول دوزخيان مي‏فرمايد:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بوديم، اهل آتش نبوديم.»(ملك/ 10)
با اين وصف، به كارگيري عقل از سوي مردم متفاوت است و گاهي در مورد يك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادي كه با هم به نزاع مي‏پردازند و كساني كه براي بشر مشكلات بزرگي مي‏آفرينند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگيري آن عاجز هستند و نمي‏توانند آن را راهنماي خود قرار دهند. اگر غرايز و شهوات انسان طغيان نمايد چيزي از نور عقل باقي نمي‏ماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در اين حال قدرت تفكر و انديشه از او سلب مي‏شود؛ از اين رو عقل به تنهايي براي هدايت بشر كافي نيست، بلكه در مواجهه با غرائز طغيانگر قاصر است و به نيروي ديگري براي روشن كردن راه انسان نياز مي‏باشد. اين نيرو همان نيروي تشريع است. تشريع يعني وضع قانون از سوي شارع تا از بيرون انسان را هدايت كند و براي او چراغي باشد تا در پرتو آن به حيات خود ادامه دهد، از برخورد با ديگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. اين همان قوانين الهي است و افرادي كه آن را از منبع اصلي دريافت مي‏كنند و در اختيار مردم قرار مي‏دهند، رسولان و انبياء مي‏باشند.

مراحل هدايت تشريعي

سؤالي كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا هدايت تشريعي شامل همه افراد بشر است، يا ويژه افراد خاصي مي‏باشد؟ اگر هدايت عموميت دارد، آيا تحت شرايط خاصي انسان از آن بهره مي‏برد، يا در هر شرايطي انسان مي‏تواند از اين مشعل فروزان سود جويد؟
از برخي تعاريف و تقسيماتي كه نويسندگان و مفسران ارائه نموده‏اند چنين برداشت مي‏شود كه هدايت تشريعي نيز داراي مراحلي است كه برخي از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخي ديگر از درجات آن در مورد افراد خاصي است كه مراحل پايينتر آن را طي كرده‏اند. در اين مورد راغب اصفهاني هدايت انسانها را داراي مراتب و درجاتي برشمرده است؛ از قبيل:
1. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار مي‏باشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصيل علم.8 براي اثبات اين مطلب به آيه «ربّنا الذي اعطي كل شي‏ء خلقه ثمّ هدي» (طه/ 50) استدلال نموده است.
البته چنين به نظر مي‏رسد كه در اين استدلال راغب از نكته‏اي غفلت نموده است كه هر چند هدايت مذكور در آيه عام و شامل نوع بشر است و همه مي‏توانند از آن برخوردار باشند، ولي اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شي‏ء» تمام موجودات را شامل مي‏شود و نمي‏توان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدايت تكويني است؛ چنان كه علامه اين را مي‏گويد.9
2. هدايت يعني دعوت به لسان انبياء و به وسيله وحي كه اين در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آيه شريفه مي‏فرمايد «و جعلنا منهم ائمّة يهدون بامرنا» (انبياء/ 73)
3. توفيقي كه اختصاص به افرادي دارد كه به دعوت رسولان و هاديان الهي لبيك گفته‏اند و مراحل اوّل و دوم هدايت را پشت سر نهاده‏اند: «الذين اهتدوا زادتهم هدي»(محمد/ 17)
«و من يؤمن باللّه‏ يهد قلبه» (تغابن/ 11)
4. هدايت انسان در روز قيامت به سوي جنت: «سيهديهم و يصلح بالهم»(محمد/ 5)
راغب اين هدايتها را مترتب بر يكديگر دانسته، مي‏نويسد آنچه فعل انسان است همان هدايت به زبان و دعوت مي‏باشد و مراحل ديگر آن را فقط خداوند مي‏تواند عهده‏دار گردد.
علامه حلي نيز در مورد هدايت مراحلي را قائل است و آن را به سه مرحله تقسيم مي‏نمايد:
1. دلالت و راهنمايي به حق و حقيقت؛ مثل «هداني الي الطريق» كه در اين مورد راه به انسان نشان داده مي‏شود.
2. فعل هدايت؛ يعني نماياندن واقعيت به انسان، به گونه‏اي كه انسان به آن معتقد گردد.
3. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسي كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهي نمايد.10
بلي مرحله‏اي از هدايت است كه عموم مردم مي‏توانند از آن بهره برند. لطف الهي ايجاب مي‏كند كه همه مردم را به راه راست هدايت كند؛ زيرا او خالق و ربّ است و براي سعادت مربوب و مخلوق خود بايد راه را نشان دهد. استاد جوادي آملي در اين خصوص مي‏فرمايد:
«هدايت تشريعي نيز از خداوند است نه از آن غير او و حتما از خداوند صادر خواهد شد... چون ربوبيت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»11
مرحله‏اي بالاتر از هدايت نيز وجود دارد كه ويژه افراد خاصّي است؛ افرادي كه به نداي فطرت خود پاسخ مثبت داده‏اند، از چراغ عقل بهره گرفته‏اند و به سخن و راهنمايي رسولان و هاديان توجه كرده و در آن راه گام نهاده‏اند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهي تيرگيها را از قلب خود زدوده‏اند و پرده‏هاي حجاب را كنار زده‏اند، مورد عنايت خاص الهي قرار گرفته، بهتر از ديگران مي‏توانند در راه رسيدن به هدف قدم بردارند.
در اين جاست كه خداوند هم عنايت خاصي به آنها مي‏نمايد و به گفته استاد جعفر سبحاني كمكهاي غيبي و امدادهايي كه خارج از اختيار انسان است شامل حال او مي‏شود.12
گاهي انسان در شرايط مناسب موفق به انجام كاري مي‏شود كه اثر مثبت آن كار براي مدتها باقي مي‏ماند. اين همان توفيق و هدايت ثانوي است كه مترتب بر هدايت اولي است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد هر كس پذيراي هدايت باشد، هدايت او افزايش خواهد يافت.(محمد/ 17،زمر/ 18،تغابن/ 11وبقره/ 2) از آيات نخستين سوره بقره كه مي‏فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين. الذين يؤمنون... اولئك علي هديً من ربّهم»نيز مي‏توان دو گونه هدايت را برداشت نمود. يك هدايت اوليه كه همان پيروي از فطرت، عقل و تعاليم انبياء است كه اين خود آثاري را به دنبال دارد كه يكي از آنها تشكيل ملكه تقوا در انسان مي‏باشد و در پي آن هدايت ثانوي متوجه انسان مي‏شود كه همان توفيق الهي است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نيز همين‏گونه است و مرحله‏اي عميق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ يعني بي‏توجهي به نداي فطرت و راهنمايي عقل و دستورات انبياء باعث تيرگي قلب، حجاب و سلب توفيق مي‏گردد. البته اين آثار بر بي‏توجهي انسان به دستورات الهي بار مي‏شود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد يا حتي آن را نخواسته باشد: «انّ الذين كفروا سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون. ختم اللّه‏ علي قلوبهم و...»(بقره/ 6-5) و «في قلوبهم مرض فزادهم اللّه‏ مرضا»(بقره/ 10)
مُهر زدن بر قلب اين افراد، كر كردن آنها به گونه‏اي كه كلام حق را نمي‏توانند بشنوند و نيز زياد كردن مرض قلوب آنها از سوي خداوند است و آنها نمي‏توانند جلو آن را بگيرند؛ زيرا مقدمات آن را به سوء اختيار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدايت اوليه استفاده نكرده‏اند و اين ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولي است كه در اختيار خود افراد بوده است.
به عنوان مثال، اگر شخصي بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسي را برگزار كند و افرادي را دعوت نمايد و سپس در آن مجلس هدايايي را توزيع نمايد مسلم است كساني از اين هدايا و از الطاف صاحب كرم برخوردار مي‏شوند كه دعوت وي را پذيرفته و در مجلس حاضر شده‏اند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشده‏اند از اين هدايا محروم خواهند بود و نمي‏توانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمايند، بلكه خود آنها بايد براي اين محروميت سرزنش شوند.

رابطه هدايت با آزادي

اكنون شايسته است رابطه بين هدايت و آزادي را بررسي كنيم و ببينيم آيا انسان در انتخاب راه آزاد است و در رسيدن به هدايت يا ضلالت نقش دارد، يا اين كه خداوند برخي را هدايت مي‏كند و برخي ديگر را گمراه مي‏نمايد؟
بعضي از نويسندگان اهل سنت با استناد به ظاهر شماري از آيات قرآن مانند «فمنهم من هدي اللّه‏ و منهم من حقّت عليه الضلالة» (نحل/ 36) مي‏گويند خداوند انسان را هدايت يا گمراه مي‏كند و انسان در اين زمينه نقشي ندارد؛ چنان كه در آيه هدايت به خدا نسبت داده شده است. فخررازي مي‏گويد خداوند ابتدا همه مردم را به وسيله پيامبران دعوت مي‏نمايد و سپس ايمان يا كفر را خودش در وجود افراد مي‏آفريند.13
اما به نظر نگارنده اين معني را نمي‏توان از آيه مذكور برداشت نمود. در اين آيه هدايت به خداوند نسبت داده شده است «فمنهم من هدي اللّه‏»، چه اين كه او است كه فطرت و عقل را آفريده، پيامبران را فرستاده و زمينه هدايت را فراهم مي‏كند؛ اما ضلالت به او نسبت داده نشده «و منهم من حقّت عليه الضلالة»، زيرا خود شخص است كه با استفاده نكردن از فرصتهاي فراهم شده به گمراهي كشيده مي‏شود.
علاوه بر اين در صدر و ذيل آيه كلماتي وجود دارند كه مي‏توانند قرينه‏هايي بر خلاف برداشت فخررازي باشند. آيه به طور كامل چنين است: «و لقد بعثنا في كلّ امّةٍ رسولاً ان اعبدوا اللّه‏ و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدي اللّه‏ و منهم من حقّت عليه الضلالة فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين»(نحل/ 36) در اين آيه به ارسال پيامبران براي هر جامعه و ملتي اشاره شده است و هيچ انساني به طور تكويني ملتزم به پذيرش دعوت پيامبران نيست؛ چنان كه هيچ كس هم از پذيرش آن منع نشده است و هيچ گونه الزامي در اين مورد وجود ندارد و اين كه بگوييم گر چه پيامبران آمده‏اند و دعوت كرده‏اند، اما ايجاد ايمان و كفر در وجود انسانها توسط خداوند و بدون اراده انسان است به لغو بودن ارسال رسل خواهد انجاميد؛ زيرا خداوند مي‏توانست بدون فرستادن رسولان اين كار را انجام دهد و لذا هيچ اثري بر آمدن پيامبران مترتب نمي‏شود و لغو خواهد بود. بلي، مرحله دوم هدايت كه همان توفيق است در دست انسان نبوده، بلكه فعل خداوند است كه البته آن هم به دنبال انتخاب خود انسان در مرحله اول و مترتب بر آن است.
قرينه ديگر بخش پاياني آيه است كه مي‏فرمايد: «فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين» اگر ضلالت انسان اجباري باشد و انسان در تغيير سرنوشت خود هيچ گونه نقشي نداشته باشد، قرآن نبايد انسان را به «سير در زمين و مطالعه احوال گذشتگان» دعوت نمايد؛ چه اين كه اين مطالعه بي‏اثر و لغو خواهد بود، در حالي كه خداوند حكيم است و همان‏طور كه لغو از او صادر نمي‏شود، به كار لغو نيز دستور نمي‏دهد.
پس بايد گفت هدايت فعل خداوند است به معناي اعطاي نعمت فطرت و عقل و فرستادن انبياء براي راهنمايي نوع بشر؛ اما انسان در انتخاب راه خود حق تعيين دارد و مجبور نمي‏باشد. «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و امّا كفورا» (انسان/ 3)؛ اما ضلالت كه براي انسان محقق مي‏شود به خاطر گزينش نادرست خود مكلف مي‏باشد.

رابطه هدايت با حق

اگر هدايت را به معناي راهنمايي و نشان دادن طريق بدانيم آن طريق بناچار بايد به مقصد خاصي بينجامد و آن مقصد خاص حقيقت مي‏باشد و طريق منتهي به آن در قرآن «صراط مستقيم» ناميده شده است: «اهدنا الصراط المستقيم» (فاتحه/ 6)
صراط در عرف مردم به جاده و راه عمومي گفته مي‏شود و صراط مستقيم راهي است كه همواره رهروان خود را به مقصد برساند و ما در اين آيه شريفه از خداوند مي‏خواهيم ما را به راهي راهنمايي كند كه ما را به مقصد نهايي برساند و مقصد نهايي، حق و حقيقت است. پس هدايت مستلزم حقّ و ضلالت مستلزم باطل است. از آن جا كه حق مطلق خداوند است «ان اللّه‏ هو الحق» (نور/ 25)، پس انسانِ هدايت شده كسي است كه حركت او به سوي خداست و تمام گفتار و كردار او رنگ الهي دارد و كسي كه به اين مرحله برسد هدفي جز بيان حق و تحقّق و حاكميت حق ندارد.

راهنمايان و گمراه‏كنندگان از ديدگاه قرآن كريم

يكي از مسائل مهم اعتقادي فاعليت خداوند و تأثير او در وجود مي‏باشد كه اين مسأله از مراتب توحيد به شمار مي‏آيد. در اين زمينه عده‏اي تا آن جا پيش رفته‏اند كه معتقد شده‏اند هر آنچه از انسان صادر مي‏شود فاعل واقعي آن خداوند است و انسان هيچ‏گونه قدرت و اراده‏اي از خود ندارد. البته اگر اين ديدگاه را بپذيريم، ارتكاب جرائم و جنايات و صدور افعال ناپسند را نبايد به انسان نسبت داد و نبايد او را بر انجام چنين كارهايي مؤاخذه كرد؛ زيرا او در ارتكاب چنين اعمالي هيچ نقش و اراده‏اي نداشته است؛ در نتيجه اعتقاد به جزا و كيفر روز قيامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غيرقابل قبول خواهد بود، چه اين كه مجازات انساني كه در انجام كاري هيچ نقشي نداشته و تحت اراده الهي و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهي بلكه قبيح مي‏باشد.
اين مسأله در مورد بحث ما نيز جايگاه ويژه‏اي دارد و مي‏بينيم در قرآن گاهي هدايت به خداوند نسبت داده مي‏شود و گاهي به عواملي ديگر و همچنين ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشي براي انسان شويم و هدايت و ضلالت را معلول اراده الهي بدانيم، در واقع اختيار را از كف انسان گرفته‏ايم و همان اشكالي كه در بحث توحيد مطرح است در اين جا نيز خودنمايي مي‏كند. ما براي روشن شدن اين مسأله به آيات قرآن مراجعه مي‏كنيم تا ببينيم قرآن چه چيزهايي را عوامل هدايت يا ضلالت مي‏داند. از ديدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبياء راهنمايان بشر مي‏باشند و در عين حال خدا، قرآن، انسان و شيطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آيات قرآن به چشم مي‏خورند كه با توجه به آيات آنها را بررسي خواهيم نمود.

نقش خداوند در هدايت و ضلالت

هدايت و ضلالت در بسياري از آيات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدايت عامه به خداوند در آياتي مانند: «ربّنا الذي اعطي كل شي‏ء خلقه ثمّ هدي» (طه/ 50) و يا «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا» (انسان/ 3) از اين باب است كه خداوند انسان را آفريده، استعداد و قواي طبيعي و فطري را در اختيار انسان قرار داده، وي را به نيروي عقل مجهّز نمود، و نيز پيشواياني را براي هدايت تشريعي به سوي بشر فرستاده است. پس استناد اين مرحله از هدايت به خداوند نياز به توضيح ندارد. هدايت خاص كه همان توفيق رحماني يا رساندن به هدف است هر چند زمينه‏هاي آن را خود انسان با استفاده از هدايت عام الهي ايجاد مي‏كند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده مي‏شود. همچنين كساني كه از هدايت عام الهي در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه مي‏كند و اين كه ضلالت در آياتي از قرآن به خداوند نسبت داده مي‏شود، در اين مرحله و به اين معني است.(اعراف/ 43و 178،رعد/ 27)
اين ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه مي‏گيرد و گمراه شدن او ناشي از توجه نكردن به دستورات پيامبران و بزرگان و بي‏توجهي به نداي فطرت بوده، ولي از آن جا كه اين انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و اين اراده را خداوند آفريده و در اختيار انسان قرار داده، اين ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسياري از افعالي كه از انسان صادر مي‏شود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللّه‏ رمي» (انفال/ 17). در اين مورد گر چه پرتاب تير توسط انسان و با نيروي بازوري او انجام مي‏شود، اما از آن جا كه نيروي تدبير، توان بازو و اراده را خداوند در اختيار او قرار داده و نيز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، اين عمل به خداوند نسبت داده شده است.

نقش كتب آسماني در هدايت و ضلالت

كتب آسماني با تبيين تكاليف بشر كه زمينه را براي راهنمايي او فراهم مي‏كند يكي از منابع اصلي هدايت انسان مي‏باشند. پيامبران نيز در حقيقت براي بيان تعاليم اين كتب براي بشر آمده‏اند. كتب آسماني با اين كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر مي‏رسند، اما در طول و مكمل يكديگر بوده، قرآن كاملترين و برترين نمونه آنهاست. قرآن كتب آسماني امتهاي گذشته را به عنوان راهنماي بشر معرفي مي‏كند: «انّا انزلنا التوراة فيها هديً و نور» (مائده/ 44)
«و آتيناه الانجيل فيه هديً و نور» (مائده/46)
اين آيات بيان مي‏كنند كه كتب آسماني براي هدايت نوع بشر آمده‏اند؛ مثلاً در سوره يونس مي‏فرمايد: اي مردم از سوي پروردگار شما برايتان پند و اندرزهايي آمده كه درماني است براي آنچه در سينه‏هاست و رهنمود و رحمتي براي گروندگان به خدا.(يونس/ 57،بقره/ 2)
گاهي نيز قرآن يا كتب پيشين به عنوان وسيله گمراهي افراد بيان شده‏اند(مائده/ 64) و توجيه آن چنين است كه قرآن براي هدايت انسان و ايمان آنها نازل شده، اما موضعگيري و عكس‏العمل آنها در مقابل تعاليم قرآن موجب ازدياد كفر آنان مي‏گردد. آنان وقتي گسترش اسلام و نفوذ آيات قرآن را مي‏بينند، از آن جا كه اسلام را نپذيرفته‏اند، سعي مي‏كنند در مقابل آن بايستند و مانع پيشرفت آن شوند؛ از اين رو روز بروز از هدايت الهي و راهي كه قرآن ارائه نموده فاصله مي‏گيرند و در واقع كفر آنها افزايش مي‏يابد. اين گونه ازدياد گمراهي و طغيان در آيات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.14

نقش انبياء در هدايت

انبياء همواره به عنوان هادي مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آن‏ها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرينش انسان در پي هدفي خاص يعني تكامل و دستيابي به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق مي‏باشد و بدين منظور هر چند به انسان استعداد فطري و نيروي تعقل و تفكر داده شده، اما براي شكوفايي اين استعدادهاي انساني و افروختن مشعلي فروزان براي حركت در طريق وصول به حق نياز به وسيله‏اي است تا بتواند انسان را در اين راه پرپيچ و خم راهنمايي كند و انسان مادي را با آن هدف غيرمادي مرتبط سازد. آن وسيله و واسطه انبياء الهي هستند كه ماهيتي بشري دارند و از ويژگيهاي انسان برخوردارند، اما در بعد معنوي سرآمد تمام افراد عصر خود بوده‏اند. آنها اسوه و الگوي افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پيروي از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقيقت گام مي‏نهد: «اولئك الذين هدي اللّه‏ فبهُداهم اقتده»(انعام/ 90)
هدايت انبياء در عرض هدايت الهي نيست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحت‏انديشي و لطف حضرت حق و مكمل هدايت باري تعالي است. خداوند رحمان است و لطيف و لطف او ايجاب مي‏كند كه بشر را به سوي سعادت ابدي هدايت كند و براي عملي كردن اين هدف، افرادي از بين انسانها را بر مي‏گزيند كه ويژگيهاي انساني دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمايند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوي ديگر آنان در بعد معنوي بايد به گونه‏اي باشند كه قابليت ارتباط با عالم معني و گرفتن وحي را از آن منشأ لطف داشته باشند، و اين افراد انبياء الهي هستند.

نقش انسان در هدايت و ضلالت

با توجه به آنچه ياد شد، آشكار گرديد كه انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفريده شده، داراي حق انتخاب است. همچنين انسان با برخورداري از نيروي عقل و خرد مي‏تواند خوب و بد را تشخيص دهد و يكي را انتخاب نمايد و چيزي به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهي خاص كند وجود ندارد. آنچه در اين جا مورد بررسي قرار مي‏گيرد اين است كه انسان در هدايت يا ضلالت خود چه نقشي را مي‏تواند ايفا كند و اين كه ديدگاه قرآن در اين مورد چيست؟
انسان قابليتهايي دارد كه به فعليت رساندن هر يك از آنها يا توجه خاص به هر كدام از آنها مي‏تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آينده او را رقم بزند.

قابليت دروني انسان

انسان بر اساس فطرت خود به سوي كمال گرايش دارد و نيروهايي از قبيل حسّ حقيقت‏جويي و حس خداپرستي او را در اين راه تحريك مي‏كنند. با وجود اين، انسان مجبور به پيروي از اين گرايشهاي دروني نيست، بلكه غريزه‏هايي از قبيل شهوت، غضب، قدرت‏طلبي و خودخواهي نيز در طبيعت انسان هستند كه هر يك منشأ برخي از رفتارها در انسان مي‏باشند. اين غرايز با اين كه سرمنشأ خير بوده، هر يك به گونه‏اي به هستي و رشد انسان كمك مي‏كنند، اما توجه بيش از حد به يكي از آنها و تقويت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال مي‏گردد. بدين گونه انسان مي‏تواند در تعيين سرنوشت خود مؤثر باشد و از اين روست كه قرآن بسياري از مشكلات انسان را ناشي از اعمال خود او مي‏داند چنان كه مي‏فرمايد بسياري از گرفتاريهاي شما چيزهاي است كه خود شما در ايجاد آن نقشي داشته‏ايد.(شوري/ 30)
تفسير نمونه در بيان آيه شريفه مي‏فرمايد:
«هدايتها و ضلالتهايي كه در اين مورد به اراده خدا نسبت داده مي‏شوند، در حقيقت پاداش و كيفرهايي است كه در مقابل انجام اعمال نيك و بد به بندگان مي‏دهد.»15
حال كه سخن به اين جا رسيد، مناسب است به فهرست اعمال و كردار انساني و موضعگيري‏هاي او كه در گمراهي و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم مي‏آورند، اشاره‏اي گذرا داشته باشيم.
اين اعمال عبارتند از:

1. پيروي از هوي و هوس

اگر انسان غرايز خود را تعديل نكند و بيش از حد به ارضاء آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن كريم مي‏فرمايد: «افرأيت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه‏ علي علم و ختم علي سمعه و قلبه...» (جاثيه/ 23)
در اين آيه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پيروي بدون چون و چرا از خواهشهاي نفساني است. وقتي انسان هواهاي نفساني را معبود و مُطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده مي‏شود؛ زيرا انسان چيزي را جز همان خواهشهاي دروني خود نمي‏بيند و در چنين شرايطي درك حقيقت برايش غيرممكن مي‏شود و اين حالت به منزله مُهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بيان شده است.

2. دوست ناباب

اگر انسان دوست ناباب و گمراهي را برگزيند و قدرت هدايت و راهنمايي او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستي با او خودش ممكن است تحت تأثير واقع شود. اين مسأله امروزه از مشكلات اصلي جامعه ما است. از سوي ديگر يك دوست خوب مي‏تواند موجب هدايت و كمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان مي‏فرمايد: «و يوم يعضّ الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتّخذت مع الرّسول سبيلاً. يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلاً» (فرقان/ 28 ـ 27)

3. پيروي نسنجيده از بزرگان

يكي از عوامل اصلي مشكلات كشورهاي جهان سوم و نيز كشورهاي اسلامي پيروي حساب نشده سياستمداران و رهبران آنها از بيگانگان از جمله سياستمداران برجسته جهان است. اين مسأله سبب بي‏توجهي به تعاليم اسلام و مصالح جوامع اسلامي مي‏شود و نيز موجبات گمراهي انسان را فراهم مي‏آورد. انساني كه مطيع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قيامت را فراموش مي‏كند و از آن غافل مي‏شود. قرآن مي‏فرمايد: عده‏اي از افرادي كه روز قيامت دچار عذاب شوند بهانه مي‏آورند كه خدايا ما از بزرگان پيروي كرديم و گمراه شديم.(احزاب/ 66) از سوي ديگر پيروي از تعاليم رسولان و فرستادگان الهي موجب هدايت انسان و حركت او در صراط حق مي‏باشد و كسي كه از فرزانگان و عارفان پيروي كند به كمال مقصود خود خواهد رسيد.

4. پيروي حساب نشده از اجداد

تقليد و پيروي كوركورانه، همان گونه كه در گذشته سبب گمراهي افراد مي‏شده و بسياري از افراد اعتقادات اجداد و نياكان خود را بدون تحقيق در مورد صحّت و حقانيت آنها مي‏پذيرفتند، امروزه نيز بر جوامع انساني سايه افكنده است و پيروان بسياري از اديان به گونه‏اي موروثي و بدون هيچ گونه جستجو معتقد به باورهاي نياكان خود بوده، از آن دفاع مي‏كنند. در پاره‏اي از موارد حتي پيروان يك دين در مرحله عمل نيز با تقليد از نياكان خود به تعاليم واقعي آن دين توجه نمي‏كنند كه اين حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتي قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتي كه موجب گمراهي انسان باشند نهي كرده است: «و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلاتطعهما» (لقمان/ 15)

5. احساس بي‏نيازي

اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بي‏نياز پندارد و احساس كند تمام امور خود را مي‏تواند حل و فصل كند و به قدرت الهي نياز ندارد، دچار گمراهي شده، طغيان خواهد كرد. لذا در تعاليم اسلامي همواره نياز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفيض الهي تذكر داده مي‏شود. قرآن يكي از علل گمراهي افراد را غفلت و فراموشي تعاليم الهي و ياد خداوند مي‏داند.(فرقان/ 18-17)

6. پيروي از اكثريت

يكي ديگر از عوامل اصلي گمراهي بشر پيروي از اكثريت است كه در طول تاريخ موجب مخفي ماندن حق و نشر باطل گرديده است. بشر امروزي نيز از اين مشكل رنج مي‏برد و برخي از ملتها در اثر پيروي از رأي اكثريت دچار مشكلات روحي و معنوي بسياري شده‏اند. يكي از شبهاتي نيز كه امروزه عليه مكتب اهل البيت عليهم‏السلام مطرح مي‏شود، اين است كه اگر اين مكتب بر حق است چرا پيروان آن در اقليت هستند؟
در پاسخ بايد گفت كه اكثريت يا اقليت بودن نمي‏تواند معيار حق و باطل باشد، بلكه گاهي اكثريت بر حقند و در بسياري از موارد نيز اقليت بر حق مي‏باشند و اكثريت بر كفر، فساد و ضلالت؛ چنان كه قرآن كريم در موارد متعددي بدان اشاره كرده است و گاهي مي‏فرمايد اكثر آنها نمي‏دانند، يا اكثر آنها تعقل نمي‏كنند، يا مي‏فرمايد اگر از اكثريت پيروي كني از راه خدا منحرف خواهي شد و علّت آن را اين مي‏داند كه آن اكثريت بر اساس حدس و گمان تصميم‏گيري مي‏كنند.(انعام/ 116)

7. پرستش بتها

پرستش بتها گر چه خود معلول گمراهي و انحراف است، اما در عميقتر شدن ضلالت انسان تأثير دارد: «ربّ انهنّ اضللن كثيرا من الناس...» (ابراهيم/ 36)
در اين آيه مشاهده مي‏كنيم كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام گمراهي بسياري از مردم را به خاطر بتها مي‏داند.

نقش شيطان در ضلالت انسان

يكي از اصليترين عوامل گمراه كننده انسان شيطان است. نه تنها شيطان، بلكه شياطين انس و جن به شيوه‏هاي مختلف انسان را فريب داده، از راه سعادت خارج مي‏كنند. در سوره فصّلت مي‏فرمايد، كفار در روز قيامت از خدا مي‏خواهند اجازه دهد شياطين جنّ و انس را زير پاي نهند، به اين دليل كه علّت گمراهي خود را در وجود آنان مي‏بينند و اكنون در روز جزا به فكر انتقام مي‏باشند.(فصّلت/ 29) قرآن كريم اين سخن را از سوي آنان نقل مي‏نمايد و آن را رد نمي‏كند و اين مشخص مي‏سازد كه شيطان در ضلالت انسان نقش داشته است.
در عرف مردم نيز انجام بسياري از كارهاي نامطلوب به عنوان عمل شيطاني مطرح است. در قرآن نيز در سرگذشت آدم و حوا از شيطان بتفصيل بحث شده است.

چگونگي حيله‏هاي شيطاني

اغوا كردن، وسوسه و تزيين امور دنيوي براي انسان راههاي عمده نفوذ حيله‏هاي شيطاني در قلب انسان است. شيطان امور مادي از قبيل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونه‏اي براي انسان مهم و زيبا جلوه مي‏دهد كه توجه انسان به آنها كاملاً جلب شده، از امور معنوي غافل مي‏گردد.
قدرت وسوسه‏هاي شيطان به حدي زياد و مؤثر است كه حتي در شخصي همچون آدم ابوالبشر كه از انبياء الهي است نفوذ مي‏كند. هر چند شيطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حيات او را در كف گيرد، اما او از وسوسه‏هاي شيطان متأثر گرديد: «فوسوس لهما الشيطان... فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما» (اعراف/ 22)

زمينه‏ها و شرايط هدايت و ضلالت

تاكنون در مورد عوامل هدايت و ضلالت، يا هادي و مُضلّ بحث كرديم. اكنون بايد ديد اين عوامل در چه شرايطي و با وجود چه زمينه‏هايي در وجود انسان كارايي دارند. فايده اين بحث در اين است كه انسان مي‏تواند با ايجاد زمينه‏هاي هدايت در سرنوشت آينده خود ايفاء نقش نمايد و نيز دوستان و اطرافيان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخيص دهد و خود را از نيروهاي اهريمني حفظ نمايد. در ادامه، اين زمينه‏ها يكايك مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
يكي از زمينه‏هاي هدايت «تقوا» است كه انسان با ايجاد آن مي‏تواند از تعاليم الهي استفاده نموده، نسبت به آينده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين» (بقره/ 2). تقوا شرط هدايت ثانويه الهي است؛ يعني هدايت عام شامل تمام افراد است و هر كس مي‏تواند از نعمت فطرت و عقل و تعاليم انبياء استفاده كند، اما مراحل خاص هدايت از قبيل توفيق شرايط خاصي دارد كه يكي از آنها تقواست و كساني كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند.
يكي ديگر از شرايط هدايت «ايمان» است. قرآن در موارد متعددي به اين مطلب اشاره دارد و مي‏فرمايد كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ايمانشان خداوند آنان را هدايت مي‏كند. به نظر مي‏رسد كه مراد از هدايت در اين گونه آيات هدايت خاص يعني همان توفيقات رحماني باشد؛ چه اين كه راهنمايي و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصي ندارد.
از ديگر شرايط هدايت اين است كه انسان پذيراي حق و حقيقت باشد، گوشي شنوا و فكري فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزيابي، آن را كه حق است بپذيرد: «الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذين هداهم اللّه‏...» (زمر/ 18)
اين آيه اعم از هدايت عام الهي و توفيقات خاص او باشد.
توضيح آيه در مورد هدايت عامه چنين است كه خداوند راه صحيح و كلمه حق را براي همه بيان كرده، اما آن كس كه حق را نپذيرد از آن بهره‏اي نبرده و مي‏توان مجازا گفت خدا او را هدايت نكرده است و در مورد هدايت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات ديگران گوش فرا دهند و خود را بهترين افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفيقات الهي شامل آنها نشود.
ديگر از اعمالي كه زمينه هدايت را فراهم مي‏آورد جهاد با اموال و انفس و هجرت في سبيل اللّه‏ است. جهاد به معناي كار دشوار و سخت است.16
و علت نامگذاري اين اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه بايد گفت اين دشوارترين كارهاست؛ چه اين كه انسان از بهترين سرمايه يعني جان خود مي‏گذرد و براي رضايت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مي‏نهد، يا مال خود را كه شب و روز براي گردآوري آن تلاش كرده تقديم حضرت حق مي‏كند. هجرت نيز كه در جريان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و يا اموال خود را رها كند و به ديار غربت روانه شود، كاري است بسيار دشوار. چنين شخصي از وصل ياران چشم مي‏پوشد تا به وصل جانان نايل آيد و اين هنرنمايي نه كار هر كس، بلكه هنر شخصي است كه اسير اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوه‏گر شده باشد: «و الذين آمنوا و هاجروا و جاهداوا في سبيل اللّه‏ باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه‏ و اولئك هم الفائزون» (توبه/ 20).
بلي رسيدن به منبع فيض الهي كه نهايت سير انسان مي‏باشد در پرتو مجاهده و هجرت امكان‏پذير است.
همان طور كه برخي از اعمال و رفتار انسان به هدايت او كمك مي‏كند، بعضي از رفتارها و موضعگيري‏هاي او موجب محروم شدن از اين فيض عظيم الهي و افتادن در ورطه گمراهي مي‏گردد. هر چند فطرت انسان بر گرايش به سوي خداوند آفريده شده و ذاتا به حق و حقيقت تمايل دارد و عوامل دروني هدايت برايش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبياء الهي هم براي راهنمايي او آمده‏اند، اما سلوك در اين راه به صورت حتمي و جزمي نيست، بلكه چه بسا به خاطر عواملي عارضي انسان از صراط حق منحرف شود: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ 3)
اين عوامل در زمينه‏ها و شرايط خاصي مي‏توانند مؤثر باشند و فطرت خداجوي انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت اين زمينه‏ها اهميت ويژه‏اي دارد و با دانستن آنها انسان مي‏تواند خود را از سقوط در وادي ضلالت حفظ نمايد و تلاش عوامل گمراهي از قبيل شيطان را خنثي نمايد. در ادامه، اين شرايط را يكايك مورد بررسي و مطالعه قرار خواهيم داد:

1ـ عدم تفكر

يكي از چيزهايي كه از ديدگاه اسلام ارزش بسياري دارد تفكر مي‏باشد. از نظر قرآن كساني مي‏توانند از آيات الهي بهره ببرند و عبرت بگيرند كه اهل تفكر باشند: «انّ في ذلك لآيات لقوم يتفكرون» (رعد/ 3)
«و كذلك يبيّن لكم الايات لعلّكم تتفكّرون» (بقره/ 219)
در روايات نيز توجه خاصي به تفكر شده و به تعليم و تعلم و تفكر اهميت ويژه‏اي داده شده است. امام هشتم عليه‏السلام مي‏فرمايد:
«ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، و انّما العبادة التفكر في امر اللّه‏ عزّوجل.»17
تفكر ركن اصلي قوام انسان و زندگي اجتماعي اوست، به گونه‏اي كه اگر اين ركن خدشه‏اي بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشكلاتي خواهد شد و قوام خود را نمي‏تواند حفظ كند و نتيجه آن، انحراف و گمراهي است: «ام تحسب انّ اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضلّ سبيلاً» (فرقان/ 44)
از آن جا كه شنيدن كلام معقول و تعقل و تفكر و سپس پذيرش كلام حق، راه رسيدن به حق مطلق و كمال نهايي است و گروه مورد بحث در اين آيه از اين ويژگي به دور هستند، لذا آنها در جامعه انساني جاي نمي‏گيرند. و همانند چهارپايان بلكه بدتر هستند؛ زيرا چهارپايان ذاتا از چنين نعمتي محروم بوده‏اند، اما به اين افراد چنين موهبتي عطا شد، ولي از آن استفاده نكردند؛ لذا شايستگي ملامت و سرزنش دارند. همچنين در موردي كه انسان از ديگر استعدادهاي خدادادي خود استفاده نكند اين مسئله صدق مي‏كند؛ مثلاً چنانچه قوه تعلم يا تفحص از حقيقت و تلاش و كوشش در انسان به خاموشي گرايد، او شايسته سرزنش است، در صورتي كه حيوان كه از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمي‏شود.

2ـ بي‏اعتقادي نسبت به قيامت

بي‏اعتقادي به روز جزا از موجبات و زمينه‏هاي ضلالت است؛ زيرا انسان در چنين شرايطي انگيزه‏اي براي كنترل رفتار خود و پيروي از معيارهاي الهي ندارد. قرآن نيز در بسياري از موارد مشركان و كفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش مي‏كند. خداوند متعال در سوره هود مي‏فرمايد: «و يبغونها عوجا و هم بالآخرة هم كافرون»(هود/ 19)
و نيز مي‏فرمايد: «فالذين لايؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون»(نحل/ 22)
در مقابل، آياتي وجود دارند كه در آنها يقين داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهايت هدايت انسان و رستگاري او بيان مي‏شود. اين واقعيت در آيات اول سوره بقره بيان شده است: «و بالآخرة هم يوقنون» (بقره/ 4)

3ـ رضايت به زندگي اين دنيا و اطمينان به آن

در سوره يونس به يكي ديگر از شرايط عارض شدن گمراهي اشاره شده و آن عبارت است از رضايت به زندگي اين جهان و اطمينان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأنّوا بها» (يونس/ 7)
اين فكر موجب غفلت انسان از امور معنوي و الهي مي‏شود. بدين‏سان كساني كه مي‏پندارند زندگي آنان در اين دنيا خلاصه مي‏شود و تنها بايد براي تأمين نيازهاي اين دنيا تلاش كنند و به فكر تأمين نيازهاي دنياي ديگر نيستند، در معرض انحراف و گمراهي قرار دارند و معمولاً چنين افرادي براي دستيابي به اهداف و خواسته‏هاي خود دست به هر عملي مي‏زنند. ريشه بسياري از اعمال ضد انساني كه در طول تاريخ انجام شده در اين گونه طرز فكر جاي دارد. مگر يكي از عواملي كه همواره در طول تاريخ براي جامعه انسانيت مشكل آفريده است فكر توسعه‏طلبي و كشورگشايي نبوده است؟ مگر نه اين است كه كشورگشايي يعني اهتمام بيش از حد به دنياي مادي: «الذين يستحبّون الحيوة الدنيا علي الآخرة... اولئك في ضلالٍ بعيدٍ» (ابراهيم/ 3)

4ـ غفلت

اگر انسان آيات خداوند را فراموش كند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدايت محروم خواهد شد؛ چنان كه قرآن كريم مي‏فرمايد: «و الذين هم عن آياتنا غافلون»(يونس/ 7) البته اين امري است طبيعي و بر خلاف انتظار نمي‏باشد؛ چه اين كه در امور دنيوي نيز غفلت موجب محروم شدن انسان از يك موهبت يا امتياز مي‏گردد؛ مثلاً انساني كه تصميم دارد از تسهيلات دولتي براي كار خاصي استفاده كند بايد متوجه باشد كه در چه زمان و تحت چه شرايطي اين كار شدني است و چگونه و در چه موقعيتي تقاضاي خود را مطرح كند. حال چنين شخصي اگر با بي‏توجهي و غفلت از كنار مسائل ياد شده بگذرد يقينا به هدف خود نخواهد رسيد. امور معنوي و ديني نيز همين‏گونه است و راه يافتگان كساني هستند كه دچار غفلت نشده‏اند.

5 ـ كفر به خداوند و بي‏اعتقادي به روز قيامت

از نظر يك فرد بي‏ايمان، زندگي به همين دنياي مادي محدود مي‏شود و از غيب و قيامت خبري نيست و طبيعي است كه رفتار چنين فردي آنگونه كه دين انتظار دارد نباشد و در راهي كه قرآن ارائه مي‏دهد حركت نكند. از آن جا كه چنين شخصي به معاد و روز حساب نيز معتقد نيست تكاليف و دستورات ديني از نظر او پوچ و بي‏مفهوم مي‏باشد؛ زيرا در اين دنيا مشاهده نمي‏كند كه نتيجه‏اي بر آنها بار شود و مترتب شدن نتيجه در روز قيامت را نيز قبول ندارد. از اين رو، در پندار او اين تعاليم مردود و غيرقابل قبول مي‏نمايد. حتي اگر در ميان جوامع الهي و نيز جامعه اسلامي تحقيق كنيم، به اين جا مي‏رسيم كه اكثر افرادي كه مرتكب اعمال خلاف شرع مي‏شوند و حقوق ديگران را نقض مي‏كنند، در اعتقاد به روز واپسين و محاسبه كردار و گفتار آدمي در آن روز سست مي‏باشند. از اين روست كه چنين افرادي بيشتر در معرض گمراهي هستند و معمولاً براي رسيدن به آرزوهاي خود دست به هر كاري مي‏زنند. قرآن كريم در مورد كافران مي‏فرمايد خواه آنها را هشدار دهي يا هشدار ندهي، آنها ايمان نمي‏آورند.(بقره/ 6)

6ـ شبهه‏افكني و صدّ عن سبيل اللّه‏

در تعليمات قرآن ايجاد شك و شبهه در قلوب ديگران و نيز جلوگيري از حركت در راهي كه خداوند ترسيم كرده از عواملي شمرده مي‏شود كه زمينه ضلالت انسان را فراهم مي‏آورد. قرآن كريم در اشاره به اين دو نكته مي‏فرمايد: «الذين يستحبّون الحيوة الدنيا علي الآخرة و يصدّون عن سبيل اللّه‏ و يبغونها عوجا اولئك في ضلال بعيد»(ابراهيم/ 3)
در اين آيه ابتدا توجه به حيات دنيا و اصل قراردادن آن بيان شده و آن گاه دو عنصر ديگر، يعني صد عن سبيل اللّه‏ و شبهه‏افكني در اذهان ديگران مطرح مي‏شود و بصراحت آن دو را از عوامل گمراهي مي‏داند. برخي از نويسندگان سه نكته مذكور در اين آيه را سه درجه متفاوت از ضلالت مي‏دانند كه هر يك مترتب بر ديگري است: اول انتخاب زندگي دنيوي و بي‏توجهي به آخرت، دوم صد عن سبيل اللّه‏ و جلوگيري مردم از گرايش به حق و سوم القاء شك و شبهه در ميان مردم و منحرف كردن قلوب آنان از راه حق.18 اما به نظر مي‏رسد اين ترتيب مورد عنايت آيه قرآن نباشد؛ چه اين كه معمولاً مرتبه القاء شبهه قبل از صدّ عن سبيل انجام مي‏شود و معمولاً دشمنان حق بعد از آن كه در شبهه‏افكني شكست مي‏خورند و از اين راه نمي‏توانند مانع گرايش مردم به حق شوند، دست به حركتهاي نظامي مي‏زنند و عملاً از حركت مردم به سوي حق جلوگيري مي‏كنند.

ويژگيهاي هدايت يافتگان و گمراهان

گاهي به آياتي از قرآن برمي‏خوريم كه از خصوصيات هدايت يافتگان يا گمراهان سخن مي‏گويد و مي‏توانيم آنها را به عنوان نشانه افراد گمراه يا هدايت شده مطرح نماييم كه عبارتند از:

1ـ شرح صدر و ضيق صدر

خداوند به كسي كه در صراط مستقيم قرار گرفته، شرح صدر مي‏دهد. شرح صدر يعني فراخي و وسعت سينه به طوري كه ياراي پذيرش حق و حقيقت را داشته باشد. دل انسان در چنين شرايطي نرم مي‏گردد، از لجاجت و سرسختي در دفاع از عقيده باطل خود دست بر مي‏دارد و هر گاه حق با افكار او ناسازگار باشد براحتي افكار و ايده‏هاي خود را كنار مي‏گذارد و حق را با آغوش باز مي‏پذيرد. قرآن كريم مي‏فرمايد: هر كس را خداوند بخواهد هدايت كند، به او شرح صدر مي‏دهد(انعام/ 125). شرح صدري كه ظرف علم و شناخت است وسعت قلب است، به طوري كه معارف حقه‏اي را كه بر او عرضه مي‏شود پذيرا باشد.19
آيه ياد شده سپس به نشانه گمراهان اشاره دارد كه بر خلاف هدايت يافتگان دچار ضيق صدر مي‏باشند و مراد از آن تنگي سينه است، به گونه‏اي كه باعث دشواري پذيرش حق باشد. قابليت نداشتن براي رسوخ حق در قلب انسان، نداشتن انعطاف پذيري و عدم ملايمت و نرمش كه بشر امروزي را در بر گرفته و حاضر نيست با حق و حقيقت مدارا كند، برخاسته از همين صفت مي‏باشد. بسياري از مردم مخصوصا دانايان هر قوم و ملتي در مورد حق و حقيقت چيزهايي شنيده‏اند يا مطالعه كرده‏اند و گاهي آن را مي‏دانند، ولي از سرِ لجاجت و تنگ‏نظري كه ناشي از رفتار خود آنان است، ظرفيت پذيرش آن راندارند. در صدر اسلام دشمنان كينه‏توز اسلام گوشهاي خود را از پنبه پر مي‏كردند تا مبادا نداي حق را بشنوند و وقتي يكي از دوستانشان قصد طواف كعبه را داشت به او پيشنهاد مي‏كردند گوشهاي خود را ببندد تا مبادا صوت دلنشين پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه حاوي پيامهاي قرآن كريم و حامل حقيقت بود به گوش آنها برسد و دل آنها را نرم كرده، به حق متمايل سازد.
گاهي انسان به حدي در ورطه لجاجت غوطه‏ور و سخت‏دل مي‏شود كه ديگر هيچ عاملي نمي‏تواند بر او تأثير بگذارد و به آن جا مي‏رسد كه «ختم اللّه‏ علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم» (بقره/ 7)
استاد آية‏اللّه‏ معرفت در اين باره مي‏فرمايد: در اين آيه تشبيه و استعاره وجود دارد و كنايه از اعتياد اين افراد به عناد و لجاجت داشته20 و قلب آنها بكلي سياه شده و جايي براي نقش بستن حق در آن باقي نمانده است. اينها در اثر اعمال و رفتاري كه داشته‏اند و به خاطر موضعگيري‏هاي خود تا آن جا پيش رفته‏اند كه ديگر هيچ عاملي در آنها نمي‏تواند نفوذ كند و گويا خداوند بر چشم، گوش و قلب آنها مُهر زده و آنها قدرت ديدن، شنيدن و تحليل واقعيتها را ندارند.

2ـ تشخيص حق از باطل

يكي از نشانه‏هاي انساني كه هدايت شده اين است كه مي‏تواند حق را از باطل تشخيص دهد. نيروي تشخيص اين دو از يكديگر موهبتي است كه از سوي خداوند به پرهيزگاران داده مي‏شود و تقوا خود از نشانه‏هاي هدايت است «ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين» (بقره/ 2)
پس تقوا نشانه هدايت عامه و مقدمه هدايت خاصه است و نيروي تميز حق از باطل به متقين ارزاني مي‏شود: «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا اللّه‏ يجعل لكم فرقانا»(انفال/ 129)
بدين‏سان مي‏توان گفت اين نيرو از نشانه‏هاي هدايت است. در آيه مذكور كلمه فرقان آمده است و فرقان يعني فرق گذارنده و جداكننده حق از باطل، تشخيص دهنده خالصي از ناخالصي و آئينه تمام‏نماي حقيقت. از طرفي حق و باطل ارتباط مستقيم با هدايت و ضلالت دارند و سرانجام جاده هدايت به مقصدي مي‏انجامد كه حق ناميده مي‏شود و اين راهي است پرپيچ و خم و داراي نقاط كور و گمراه‏كننده و براي تعيين مسير صحيح و جلوگيري از سقوط، بهترين وسيله چراغ تقواست. مؤلف تفسير نمونه پس از شرح كلمه فرقان و تقوا به نكته‏اي اشاره مي‏كند و مي‏نويسد: «نيروي عقل انسان به قدر كافي براي درك حقايق آماده است، ولي پرده‏هايي از حرص و طمع و شهوت و خودبيني و حسد و عشق افراطي به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سياهي در مقابل ديده عقل آشكار مي‏گردد... و پيداست كه در چنين محيط تاريكي انسان چهره حق و باطل را نمي‏تواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا اين غبار زدوده شود و اين دود سياه و تاريك از بين برود، ديدن چهره حق آسان است.21
اين هم مسلم است كه هر كس در گمراهي به سر برد از اين نيرو محروم خواهد شد؛ چه اين كه اين چراغ در اختيار كساني قرار داده مي‏شود كه قلب و دل خود را جلا داده و آن را براي شنيدن حق و پذيرفتن آن آماده نموده‏اند. چنين قلبي است كه كلمه حق مي‏تواند در آن رسوخ كند و آن را روشن سازد؛ اما قلبي كه اين زمينه را ندارد، بلكه زمينه مهر زدن بر قلب، چشم و گوش او فراهم است، هرگز نمي‏تواند حقيقت را بشنود؛ چه رسد به اين كه بخواهد آن را با غير آن مقايسه نموده، حقيقت را برگزيند.

نتيجه و دستاورد هدايت و ضلالت

مسأله ديگر در زمينه مورد بحث، چگونگي سرنوشت افراد هدايت يافته يا افراد گمراه است و اين كه فرايند هدايت چه پيامدي براي انسان دارد. در اين مورد نيز به آيات قرآن مراجعه مي‏كنيم تا ببينيم حق متعال كه انسان را از ازل تا ابد هدايت نموده و ابزار رسيدن به حق را در اختيار او قرار داده و او را از موانع راه بر حذر داشته است چه مي‏فرمايد.
قرآن كريم در يك جمله به گونه‏اي جامع به نتيجه هدايت و آثار مترتب بر آن اشاره مي‏كند؛ آن جا كه مي‏فرمايد: «فمن تبع هداي فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون»(بقره/ 38). هر كس از دستورات و راهنماييهاي الهي پيروي كند نه هراسي دارد و نه حزن و اندوهي.
هراس ندارد براي اين كه همه وظايف و تكاليف خود را انجام داده است، از موهبتهاي الهي كه در اختيار وي قرار داده شده استفاده برده، عقل و دانش خود را به كار گرفته، به راهنماييهاي رسولان الهي نيز گوش دل سپرده و با شناخت راه حق از باطل، آن را برگزيده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلما چنين شخصي از آينده خود بيم ندارد.
انسان هدايت يافته از قدم نهادن در صحنه برزخ و قيامت و عبور از صراط واهمه‏اي ندارد و از ورود به ميدان محاسبه الهي و دريافت نامه اعمال خود بيم به خود راه نمي‏دهد كه «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است؟»
روحيه چنين كسي از اين هم بالاتر است و او نسبت به دستاوردهاي آينده خود در روز جزا هيچ گونه حزني ندارد و مطمئن است كه در يوم الحساب هيچ درد و رنجي متوجه او نيست، بلكه بسياري از پاداشها به او داده خواهد شد. لذا است كه صرف اموال در راه خير، دادن فرزندان در راه خدا، جان دادن در راه معبود و كشته شدن براي وصال نه تنها تلخ نيست، بلكه بسيار شيرين و همانند عسل مي‏باشد. چنين انساني با دلي آرام به سوي معبود خود مي‏شتابد، چنان كه قرآن كريم در اين مورد مي‏فرمايد: «لايحزنهم الفزعُ الاكبر و تتلقّاهم الملائكة هذا يومُكم الذي كنتم توعدون» (انبياء/ 103) اين افراد هستند كه در روز خوف عظيم هيچ واهمه و هراسي ندارند، بلكه ملائكه به آنها بشارت مي‏دهند و مي‏گويند اين روز خوب و شادي است كه انتظار آن را مي‏كشيديد.
از سوي ديگر ضلالت نيز آثار و نتايجي دارد كه قرآن به آنها اشاره مي‏كند:
«قل من كان في الضّلالة فليمدد له الرّحمن مدّا اذا رأو ما يوعدون» (مريم/ 75) هر كس در ضلالت و گمراهي قرار گيرد در همان ضلالت امداد مي‏شود و در ژرفاي تاريكي فرو مي‏رود؛ زيرا او تلاشهاي خودش را در همان مسير قرار داده است. اين امري است طبيعي كه وقتي انسان از راه اصلي منحرف شود، هر چه در راه انحرافي پيش رود بازگشتش به راه اصلي دشوارتر شده، هر لحظه از راه اصلي بيشتر فاصله مي‏گيرد. وقتي انسان به سوءاختيار خود از هدايت الهي محروم شود و زخارف دنيوي توجه او را به خود جلب نمايد و از امور معنوي و معارف الهي فاصله بگيرد و از آنها غافل شود، از حقيقت فاصله گرفته، هر گامي كه بر مي‏دارد در ورطه ضلالت بيتشر فرو مي‏رود و بيشتر غرق مي‏شود و اين معناي امداد در گمراهي است.
«الذين يحشرون علي وجوههم الي جهنّم اولئك شرٌّ مكانا و اضلّ سبيلاً»(فرقان/ 34)
«و من كان في هذه اعمي فهو في الآخرة اعمي و اضلّ سبيلاً» (اسراء/ 72)
در اين دو آيه موقعيت گمراهان در روز قيامت بيان شده است. فرد گمراه به انساني تشبيه شده كه به صورت خوابيده و بر روي زمين كشيده مي‏شود. از آن جا كه وي در اين جهان كور بوده، از راه راست منحرف شد و صراط مستقيم را نديد، در روز قيامت نيز داراي حالتي است كه نمي‏تواند راه خود را ببيند و گويا بر روي زمين به صورت كشيده مي‏شود؛ لذا در آيه دوم مي‏فرمايد هر كس در اين جهان واقعيت و حقيقت را نبيند و كور باشد، در قيامت نيز كور خواهد بود وبيشتر گمراه مي‏شود.

پاورقيها:

1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضويه، 502 هجري، ماده هدي و ماده ضلل.
2. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات اسماعيليان، 1393 ق، ج9، ص8.
3. الميزان، ج12، ص292.
4. جوادي آملي، هدايت در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگي رجا، 1364 ش، ص22.
5. محمدي ري‏شهري، ميزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 ق، ج6، ص142، حرف «ع».
6. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج3، باب فطرة الخلق علي التوحيد، ص19.
7. امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، ج4، ص303.
8. المفردات في غريب القرآن، ماده هدي.
9. الميزان، ج14، ص166.
10. علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1399 ق، ص343.
11. هدايت در قرآن، ص33.
12. جعفر سبحاني، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1366 ش، ج3، ص156.
13. فخررازي، التفسير الكبير، چاپ دوم: بيروت، داراحياء التراث العربي، ج20، ص27.
14. بنگريد به: الميزان، ج6، ص35.
15. ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج5، ص229.
16. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دار صادر، ماده جهد.
17. ميزان الحكمه، ج3، كتاب الايمان و الكفر، باب تفكر، ص92.
18. منيژه سيار اطراش لنگرودي، هدايت و ضلالت در قرآن، كلام و فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ص94.
19. الميزان، ج7، ص341.
20. محمد هادي معرفت ،التمهيد، ج3، ص214.
21. تفسير نمونه، ج7، ص141.

مقالات مشابه

فلسفه وجودي دين با تأکيد بر تفسير آيه 24 انفال

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهعبدالله حاجی صادقی

واکاوی وجه ارتباط هدایت به متّقین در نظر مفسّران

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, محمدحسین شیرافکن

بازشناسی مفهوم هدایت در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهامین فتحی

توفيق

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهپرویز آزادی

گونه شناسی هدایت الهی در قرآن و حدیث

نام نشریهعلوم حدیث

نام نویسندهمحمد محمدی ری شهری

صراط مستقیم از دیدگاه کتاب و سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهلیلا صدرهاشمی