آیت الله محمدباقر ملکی در سال 1324 ه.ق، (برابر با 1285ه.ش)همزمان با مرگ مظفر الدین شاه قاجار و اوجگیری نهضت مشروطه درمیان مردم شجاع آذربایجان، در یکی از قصبههای این خطه به نام«ترک» مرکز بخش کندوان (گرمرود) یکی از بخشهای مهم شهرستانمیانه است دیده به جهان گشود. پدرش، مرحوم «حاج عبد العظیم»که از ریشسفیدان و شخصیتهای پرنفوذ و متدین منطقه به شمارمیآمد، فرزندش را محمدباقر نام نهاد. او دوران شیرخوارگی ونونهالی را در دامن پر مهر مادر و با عاطفه و نوازش بیهمتای ویپشتسر گذاشت و ایام کودکی و نوجوانیش مصادف با دوران ضعف وزبونی و انقراض پادشاهان قاجار سپری شد. در آن زمان بر اثرغلبه اشرار و حمله خوانین به شهرها و روستاهای اطراف، غارتاموال و احشام و آزار و اذیت مردم، توسط ایادی و عوامل مزدورو از خدا بیخبر آنان به اوج نهایی خود رسیده بود. این فقیهبزرگ در سن دوازدهسالگی از نزدیک شاهد و ناظر خشکسالی و قحطیهولناک سال 1336 ق بود که هر روز مردم دسته دسته از گرسنگی درهر کوی و برزن تلف میشدند. او سختی جانکاه و تلخی طاقتفرسایآن روزها را به جان و دل خرید و طعم تلخ بیوفایی و بیاعتباریظواهر فریبنده دنیا را با تمام وجود لمس و تجربه کرد. همه اینها اگرچه در ظاهر برای وی بسیار ملالآور و شکننده بودولی از سوی دیگر مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی از وی یکشخصیتی قوی و باصلابت و با اراده آهنین ساخت و او را در برابردشواریها و ناملایمات، همواره مقاوم و استوار نگاهش داشت و بهاین ترتیب هرگز از تلاش و کوشش شبانهروزی احساس خستگی و دلتنگینکرد و مبارزه با انواع مشکلات روزمره زندگی را جزو برنامهروزانه خود قرار داد و از همان اوان نوجوانی در کنار پدرگرانقدرش به کار دشوار کشاورزی و تامین مخارج اقتصادی خانوادههمت گمارد.
حضور علمای بزرگ در منطقه و ارتباط تنگاتنگ پدر با آنان، فضایمذهبی و فرهنگی مناسبی را در محیط خانواده به وجود آورده بود;از این رو آیت الله ملکی میانجی از دوران نوجوانی علائق مذهبی ودینی و ویژهای یافت و به این صفت در میان مردم و همسالانشممتاز و معروف شد و از طرفی هم بر اثر عنایت و تشویق پدر،علاقه وافری به تحصیل علم از خود نشان داد و در کنار فعالیتهایکشاورزی، آموزش مقدمات علوم اسلامی و زبان ادبیات فارسی را درزادگاه خود آغاز کرد. نخستخواندن و نوشتن را از کتب رایج آنزمان، نزد اساتید فن آموخت و خط «مبین الملک گرمرودی» حاکمفارس را به عنوان سرمشق برای خود انتخاب کرد و دارای خطیبسیار زیبا شد. بعد در همان روستا از محضر مرحوم آیت الله«سید واسع کاظمی ترکی» متوفای; 1353 ه. ق که از شاگردانبرجسته و اعضای جلسه استفتای مرحوم آخوند خراسانی صاحبکفایه الاصول بود، ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه (قوانین وریاض) را فراگرفت. سپس برای تکمیل آموختهها و سیر در اعماقمعارف و حقایق تشیع، در سال 1349 ق به مشهد مقدس مشرف شد. ودر جوار آستان قدس رضوی برای خود مسکن گزید. آنگاه سطوح عالیرا در نزد آیت الله «شیخ هاشم قزوینی»(متوفای; 1380 ق)فراگرفت، و فلسفه و مباحث اعتقادی را نزد «آیت الله شیخ مجتبیقزوینی»(متوفای 1386 ق) فراگرفت. بخشی از علم هیئت را نیز درکرسی درس مرحوم «آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی» (م.1361 ق) آموخت و همچنین در درس خارج فقه مرحوم آیت الله«میرزا محمد آقازاده خراسانی» (متوفای; 1356 ق) شرکت جست ودر نهایتبخشی از مباحث فقه، یک دوره اصول فقه و یک دوره کاملعلوم و مباحث معارفی خراسان را از محضر استاد بزرگوارش مرحومعلامه آیت الله العظمی «میرزا مهدی غروی اصفهانی» (متوفای;1365 ق) آموخت و در حدود سال 1361 ه. ق از محضر ایشان بهدریافت اجازه اجتهاد، فتوا و نقل حدیث مفتخر گشت که ایناجازهنامه بعدها توسط مرحوم حضرت آیت الله العظمی «سید محمد حجتکوهکمری تبریزی» (متوفای; 1372 ه. ق) مورد تایید و تاکیدقرار گرفت. در بخشی از این اجازهنامه چنین آمده است: «...ایشان به مرتبه فقیهان رهشناس و مجتهدان دقیق النظر نایلآمدند. باید خدای سبحان را بر این نعمت و کرامتشکر کنند،زیرا که طالبان بسیارند، ولی واصلان اندک. و من به ایشان اجازهدادم که از من روایت کنند هرچه را من اجازه روایت و نقل آنهارا دارم...»(1)
هنگام تحصیل اینعالم فرزانه در مشهد مقدس، علاوه بر فقر شدید مالی و گرسنگیمستمر، با بحرانهای هولناک سیاسی، اجتماعی از قبیل: توطئه کشفحجاب، متحد الشکل کردن لباس مردم، و خلع لباس از روحانیت مواجهبود. این جنایات تاریخی از سوی رضاخان تا آنجا در سرتاسر کشوربر مردم ایران تحمیل میشد تا این که منجر به وقوع قیام مردممشهد و به وقوع پیوستن واقعه مسجد گوهرشاد (یکشنبه 12ربیع الثانی 1354) گردید. به طوری که اکثر طلاب مشهد در اثرفشارهای مزدوران رضاخانی پراکنده شدند، و برخی هم، کسوت مقدسروحانیت را برای همیشه کنار گذاشته و به کارهای دیگر رویآوردند.در این بین تنها عدهای اندک که از ایمان قوی و اراده پولادینبرخوردار بودند، به گونه مظلومانه در این راه استقامت کرده واز حریم دین و مذهب تشیع دفاع نمودند. مرحوم آیت الله ملکیمیانجی هم جزو این راستقامتان همیشه سرافراز بود که در برابرتندبادهای برخاسته از سوی سلطه استعمار خارجی و استبدادرضاخانی سر خم نکرد. در آن ایام به مدت طولانی همه دروس بر اثرشدت فشار و خفقان رژیم تعطیل گشته بود; ولی این عالم تلاشگرهمچنان با امید، نشاط و پشتکار قوی به مطالعه و تحقیق خودادامه داد و خلاء تعطیلی دروس را بدین وسیله جبران و پر میکرد. معظم له در ضمن خاطراتش نقل میکرد:«در همان ایام اختناق روزی مرحوم استاد (آیت الله میرزا مهدیغروی اصفهانی) به بنده فرمود: البشاره! البشاره! رفقا را خبرکن میخواهم درس شروع کنم. در این هنگام من بلافاصله به دوستانکه حدود هفتیا هشت نفر بودیم، از جمله: مرحوم آیت الله حاجمیرزا جوادآقا تهرانی و آیت الله مروارید اطلاع دادم، از همانروزها مدتی شبانه، به صورت مخفیانه و با احتیاط کامل و توامبا ترس و اضطراب در درس استاد حضور پیدا میکردیم. روزی یکی ازدوستان به هنگام آمدن درس گرفتار پلیس شد. مرحوم استاد ناراحتشد و دستبه دعا و توسل زد و برای رهایی وی دعا نمود والحمد لله ایشان آزاد شد. در آن زمان مزاحمت و سختگیری برایطلاب و علما به اوج خود رسیده بود. بسیاری از دوستان دیگر واینجانب گرفتار آزار و اذیت و توهین پلیس شدیم و خاطرههایی دراین مورد داریم. »
وی پس از حدود سیزده سال تلاش شبانهروزی در حوزه علمیه مشهد وتحقیق و تفحص در فروع، اصول و معارف اسلامی و تشیع و الهام ازبارگاه علی بن موسی الرضا(ع) و نیل به مراتب والای از علم ومعرفت و اخذ درجه اجتهاد، سرانجام به وطن خود «ترک» باز گشت.و در راه تشکیل خانواده با یکی از خاندان محترم سادات حسینیآن دیار، عقد وصلتبست. سپس با استقرار کامل در وطن به تبلیغدین و ارشاد مردم توفیق یافت. او در مدت اندکی به طور طبیعیرهبری مذهبی و سیاسی بیش از صد پارچه آبادی و روستاهای اطرافرا در منطقه شمال و شمالشرق شهرستان میانه بر عهده گرفت;البته بخشی از این ایام مصادف با جنگ جهانی دوم (1359 ق) بودکه حضور فعال این فقیه فرزانه، در منطقه، مایه نشاط و دلگرمیبرای توده مردم و منزل ساده و بیآلایش وی همواره پناهگاهمظلومان و محل امن و آسایش برای ستمدیدگان به شمار میرفت. او در طول اقامتخود در منطقه هر از چند گاهی نیز با استادبزرگوارش، مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی غروی اصفهانی، ارتباطمکاتبهای برقرار میکرد و بدین ترتیب از راهنماییهای استادبهرههای وافر میبرد. یک مورد در سال 1364 ه. ق مرحوم آیت اللهغروی اصفهانی نامهای به شاگردش مینویسد و در آن ضمن تکریم وتجلیل از مقام علمی و تاکید بر فقاهت و اجتهاد آیت الله ملکیمیانجی، یک سری دستورالعملهایی علمی، اخلاقی و... را به ویتوصیه میکند. از آن جمله تاکید مینماید: «با توجه به مقامعلمی، هرگز خود را به منطقه کوچک محصور نکرده و بلکه برایابلاغ سالتخطیر و انجام وظایف مهم دینی و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)حتما در شهرهای بزرگی مانند تبریز سکونت کن. سپس این مهم رابه آرامش اوضاع سیاسی کشور و پایان یافتن جنگ جهانی دوم موکولمیکند.
آیت الله ملکی میانجی تصمیم داشت در فرصت مناسب، به توصیهاستادش جامه عمل بپوشاند; ولی حوادث ناگواری سرنوشت او را رقمدیگر زد. پایان جنگ جهانی دوم، منتهی به اشغال سرزمینآذربایجان; توسط حزب دمکرات و حزب توده (ایادی ارتش سرخ شورویدر ایران) شد و در این هنگام وی هرگز حاضر نشد سنگر خویش راخالی و رها کند; بلکه به خاطر دفاع از دین و ناموس مردم و حفظحراست از تمامیت ارضی کشور، علم مبارزه بر ضد عوامل حکومتکمونیستی شوروی را بر دوش گرفت. و همچنان این پرچم مقدسکفرستیزی را در منطقه برافراشته و استوار نگاه داشت و پرده ازچهره خائنان کنار زد. در این غائله اغلب عناصر مذهبی با جبهه مشترک (متشکل ازمالکین، خوانین، سلطنتطلبان، دولتمردان و...) بر ضد دمکراتهاو تودهایها فعالیت میکردند از جمله در این راه تشکیلاتی هم به نامجمعیتخیریه را بنا نهادند ولی آیت الله ملکی به این گروه ودیگر دستهها نپیوست و به عنوان یک روحانی آزاداندیش و رهبرمذهبی، از موضعی مستقل و کاملا اسلامی و بر علیه دشمنان دین واستقلال کشور شورید. و در طول این غائله تاریخی همچون پدریدردمند در حفظ جان، مال، ناموس و دین مردم و حتی هدایت کسانیکه در دام این فتنه گرفتار شده بودند، با سعه صدر وبزرگوارانه کوشید. پس از فرار کمونیستها و ختم غائله نیز درادامه وظایف دینی، نسبتبه جلوگیری از منکرات و ترویج فضائلاخلاقی، رسیدگی به وضع مستمندان، دفاع از حقوق عامه مردم بویژهستمدیدگان و زنان و اجرای احکام و شعایر اسلامی، حساسیت ویژهایاز خود نشان داد. از این رو حضور وی در منطقه برای برخی از مالکین و خوانینستمگر سخت گران آمد و لذا تصمیم به اذیت و آزار و اهانت نسبتبه وی گرفتند. آنان در یک ترفندی از پیش طراحیشده، دوستداراناین عالم مجاهد را بازداشت، شکنجه و زندانی کردند، فضای رعب ووحشت عجیبی را ایجاد نمودند تا جایی که وی در 1378 ه. ق پساز 16 سال سکونت در وطن به قم مهاجرت کرد.
ایشان در سال 1378 ه. ق هنگام ورود به شهر مقدس قم با تکریمو احترام رئیس حوزه و مرجع تقلید جهان تشیع، حضرتآیت الله العظمی بروجردی و دیگر مراجع و علمای اعلام قرار گرفت،و در جوار کریمه اهل بیت(ع) به تحقیق و تدریس خارج اصول، تفسیرکلام و معارف تشیع پرداخت و شاگردانی فاضل، دانا و کوشا تربیتنمود. آیت الله ملکی به نظم در امور و پژوهش در موضوعات علمیعلاقهای شدید داشت و آن را به همه چیز ترجیح میداد. او تا سال1371 ش با این که 88 سال سن داشت، روزی دوازده ساعت کار وتحقیق علمی میکرد.
طریق تحقیقی و شیوه استنباطی آیت الله ملکی، همان سیره و اسلوبفقهای اصولی شیعه در طول تاریخ بود. او در رشتههای; فقه،تفسیر و کلام تبحر و تخصصی ویژه داشت، در هر کدام به همان شیوهفقاهتی و اجتهادی که از کتاب، سنت و عقل سرچشمه گرفته بود،عمل میکرد; یعنی علاوه بر فقه و اصول، در معارف، کلام و اصولدین نیز به اجتهاد و تفقه، مبتنی بر این سه اصل، اعتقاد راسخداشت و آن را «فقه اکبر» و بخش مهمی از فقاهت میدانست.«مکتب معارفی» که مرحوم آیت الله ملکی میانجی در پرتو آن بردفاع از آرمانهای اعتقادی اسلام و تشیع همت گماشت، تنها از راهصحیح (قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، دیگر کلام معصومین وعقل) اسلام را ترسیم میکند و به نظر این عالم اندیشمند، مکتبتشیع، یک مکتب غنی است و در ارائه آرمانهای اعتقادی اسلام و...وامدار مکاتب دیگر نمیباشد، وی اگرچه نسبتبه علم و عقلجایگاه ویژهای در نظر داشت و حتی برخی اوقات به «علم» سوگندیاد میکرد; ولی هرگز «این همانی» بحثهای عقلانی با فلسفه راقبول نداشت و ترویج دیدگاههای فلسفی و عرفانی متاثر ازاندیشههای دانشمندان بیگانه یونانی و... را که به هر حالساخته و پرداخته بشر بوده یک نوع حرکت انفعالی، تضعیف اسلام وانحراف از صراط مستقیم تلقی میکرد. او میگفت: با توجه به «انالدین عند الله الاسلام»، مکتب راستیناسلام برتر و بالاتر از آن است که در ارایه اصیلترین باورهایاعتقادی خود عاجز شده، دست تکدی به سوی سایر مکاتب و تمدنهادراز بکند; بلکه دین اسلام دارای محتوای جدید و پویا بوده وهمواره در مقابل اندیشههای کهن یونانی و ما قبل آن قرار داشتهاست و اسلام ارزش عقل را چه از بعد حقیقت آن که دارای عصمتذاتی و پیامبر باطن قلمداد شده و چه در قلمرو اصول و احکامعقلی، بیش از دیگران مورد تاکید قرار داده است. همچنین او براین باور بود که علاوه بر معارف دینی، مسلمانان در علوم و فنوندیگر مانند: تاریخ، جغرافیا، ریاضیات، علوم تجربی و... باتمام گستردگیاش که محصول مشترک تمدن بشری به شمار میآید، بایدبه گونهای ابتکار، نوآوری و رشد از خود نشان بدهند که هیچ وقتنیازمند بیگانگان نباشند. آیت الله ملکی در دفاع از تفکر خود اگر چه با مسلک برخی ازشخصیتهای فلسفی و عرفانی مخالف بود و آراء آنها را زمینه«مسخ» قرآن و عقاید دینی میپنداشت; اما هیچ وقت گستاخی بهساحتبزرگان را نمیپسندید و خود را نیز از تقابل و خودنماییبه دور میداشت. همواره نسبتبه شخص آنها احترام قایل بود ودیگران را نیز به حفظ حریم و تکریم آنان توصیه مینمود و هنگامنقد و یا رد افکارشان به گونه غیر مستقیم و با کنایه از ایشاننام میبرد.(2) از این رو وقتی کسی در بین مردم و در حضور اینعالم بزرگوار به یکی از بزرگان معاصر که مخالف مسلک علمیایشان بود، اسائه ادب کرد، آیت الله ملکی به اظهارات وی اعتراضنمود و از آن پس رابطه خود را با او قطع کرد.
آیت الله ملکی، علاوه بر تبحر در فقاهت و تفسیر، به عنوان یکیاز اساتید «مکتب معارفی خراسان»(3) در حوزه علمیه قم بهتدریس و تالیف اشتغال داشت، افزون بر این، بخشی از حیات علمیاین عالم تلاشگر را مناظره و مباحثههای علمی تشکیل میداد. اوبارها با علمای فرق و مذاهب اسلامی غیر شیعی به مناظره نشستهبود. اما بیشترین مباحثات او در حوزه اندیشههای جهان تشیعقرار داشت. گفتمانهای علمی متعدد وی با بسیاری از اهل فکر بااندیشههای مختلف، مدتهای مدیدی ادامه پیدا کرد و برخی ازچهرههای طرف گفتگو هم اکنون از اندیشمندان و شخصیتهای بزرگمعاصر محسوب میشوند. بیشتر بحثهای وی پیرامون موضوعات معارفی و کلامی دور میزد; ولیاو در بعد «فروع دین» هم مناظرات قابل توجهی با اشخاص داشتاز جمله در سالهای پیش، که یکی از اخباریهای مقدس و بسیار قوی(از پیروان تفکر مرحوم محمد امین استرآبادی) ساکن جنوب غرباستان اردبیل، به روستاهای پیرامون بخش «گرمرود» نفوذ کردهو دستبه فعالیت علیه مسلک تفقه و اجتهاد زده بود، یک بار همبرای مناظره با آیت الله ملکی به مرکز بخش گرمرود (ترک) آمدهبود; اما در مباحثه با ایشان شکستسختی خورد و فورا باناراحتی منطقه را ترک گفته بود.
این فقیه پرتلاش افزون بر فعالیهای تحقیقی، تفسیری و معارفی،به تربیتشاگردانی چند همت گماشت. از آن جمله: حضرات آیات وحجج اسلام: 1- شیخ محمد علی حقی(ره)2- شیخ اسد الله ربانی سرابی(ره)3- شیخ حسین ربانی(ره)4- محمد عبایی خراسانی5- میرزا ابراهیم علیزاده اروموی6- میرزا احمد ارجمند مشکینی7- سید علی اکبر تقوی قزوینی8- میرزا ایوب گرمرودی9- سید هادی عظیمی ترکی10- سید بهلول سجادی مرندی11- سید بهاء الدین علوی هشترودی12- سید محمد علی جلیلی13- شیخ حسن احمد ترکی14- میرزا عین الله حسنی15- رضا برنجکار16- محمد بیابانی اسکویی17- سید رضا حسینی مرندی18- محمد هادی ابراهیمنژاد قوچانی19- محمد مهدی ابراهیمنژاد قوچانی20- میرزا رفعت الله حامدی21- علی ملکی میانجی و...
وی احترام خاصی برای عامه مردم قائل بود و رعایتحال آنها رابر خود لازم میدانست. خیلی حساس و مقید بود که صدای بلندگویمساجد جز در اوقات اذان بلند نباشد، اصلا اجازه نمیداد صدایسخنرانی وی به بیرون از مسجد پخش شود و آن را موجب مزاحمتبرای مردم و سبک شمردن شعائر مذهبی میشمرد.
احترام به عامه مردم غیر از عوامزدگی است، این تمایز در وجودآیت الله ملکی ظهور چشمگیر داشت. از نقل روایات مجعول و وقایعتاریخی مشکوک در محافل و مجالس که اغلب افراد به خاطر خوشایندمردم در منابر و محافل ذکر میکردند، شدیدا مخالفت و جلوگیریمیکرد. یک وقت (قبل از سال 1340) شخص ناشناسی با ریشی بلند کهبه منطقه رفت و آمد داشت، ادعا کرد در هشت کیلومتری مرکز بخشدر روستائی به نام «دیزج» امامزادهای کشف کرده است، سپساظهار کرد: امامزاده در خواب از وی خواسته تا آیت الله ملکی همقبر او را آشکار و بازسازی نماید. او با این ترفند خواست اینعالم تیزبین را هم در کار خود شریک کرده و از وجودشبهرهبرداری کند; ولی آیت الله ملکی چون ظن قوی به خلاف آن داشتتن به این کار نداد و دستور داد او را تنبیه کنند. و از منطقهخارج نمایند. اما مردم هم بدون توجه به واقعیت امر، تحت تاثیرقرار گرفته، دسته دسته از روستاهای اطراف به زیارت امامزادهتازه کشف شده میآمدند و گاو و گوسفند نذر و قربانی میکردند،حتی در همین ایام صاعقهای به منزل یکی از بستگان آیت الله ملکیاصابت کرد.بلافاصله شایعه شد که امامزاده غضب کرده است. و برخی از ایشانخواهش کردند تا دست از مخالفتبردارد، اما آیت الله ملکی طبقوظیفه شرعی خود هرگز اعتنایی به این شایعات و تبلیغات نداشت وبدون هیچ ترسی به مخالفتخود ادامه داد. سرانجام بعد از مدتیمعلوم شد آن شخص میخواست دختری را بدون عقد شرعی تصاحب کند واصلا مسلمان نبود; بلکه ظاهرا فردی یهودی بوده است و برایاستخراج اشیاء عتیقه به منطقه میآید و برخی آثار باستانیگرانقیمت را هم که نورافشانی میکرده استخراج نموده و از منطقهخارج کرده است. و از آن به بعد دیگر به منطقه باز نگشت.
او نسبتبه توده مردم، خیلی متواضع بود، ولی در برابر افرادثروتاندوز، خوانین و دولتمردان رژیم ستمشاهی کاملا از موضعقدرت و تکبر برخورد میکرد. روزی در یکی از روستاهای بخش شخصیفوت کرده بود که وارث ذکور نداشت. خان مامور خود را میفرستدتا اموال میت را به نفع خود مصادره کند. بیش از ورود مامورآیت الله ملکی طی طریق راه طولانی با عجله خود را به آن روستارسانده و اموال را میان وارثان آن مرحوم تقسیم میکند. وقتیمامور خان از راه میرسد، خود را در مقابل عمل انجام شده،میبیند. لذا کاری نمیتواند بکند. ولی زیر لب، اعتراضهایی رازمزمه میکند. در این هنگام آیت الله ملکی استکان چای را ازجلوی وی برداشته به بیرون از اتاق پرت میکند. آنگاه یک سیلیمحکمی هم به بیخ گوشش مینوازد. خبر آن مانند انفجار بمب درسرتاسر منطقه طنین انداخت. چنانکه یک وقت رسم بر این شده بود که وقتی کسی که از دنیامیرفت و وارث ذکور نداشت، اموالش به نفع خوانین و مالکینمصادره میشد; ولی آیت الله ملکی در چند مورد با شجاعت و صلابتستودنی جلوی خانهای منطقه ایستاد و مانع از اجرای این سنتشیطانی شد، به طوری که وی خود قبل از این که ایادی خانها برسند،در منزل میتحاضر میشد و اموال را میان وارثان تقسیم وبرای هر کدام سند و قباله تنظیم میکرد. همچنین در سالهای قبل از اجرای قانون طاغوتی «اصلاحات ارضیرژیم شاه»، اراضی مسکونی مرکز بخش (ترک) محل سکونت هزارخانواده (شش هزار جمعیت)، به یک مالک تبریزی تعلق داشت، برخیاز ملاکین ستمگر ناحیه در سر میپروراندند تا زمینهای او را باحیله و فریب به چنگ بیاورند ولی قبل از اقدام آنان با درایت وتدبیر آیت الله ملکی این اراضی توسط مالک قانونی آن به مردمساکن منطقه بخشیده شد و به این وسیله دست تجاوز ظالمان از آنقطع گردید و آنان در راه نیل به اهداف پلیدشان ناکام ماندند. آیت الله ملکی محمدرضا شاه را نیز همانند پدرش رضاخان قلدر،ظالم و غاصب میدانست و از طرق مختلف این احساس و اعتقاد را ازخود بروز میداد.وقتی محمدرضا در اوائل سلطنتخود به آذربایجان و شهر میانهآمد، وی هرگز به استقبال از او حاضر نشد و در جمله معروفی شاهرا به «مار خفته در زمستان» تشبیه کرد و گفت: «فردا اگرتابستان فرا رسد و هوا گرم شود، هیچ کس از نیش زهرآلود وکشنده او در امان نخواهد بود.»
زندگی ساده و بیآلایش و در عین حال پر تلاش و جنب و جوش او موردتوجه و زبانزد همگان بود. خانه گلیاش در آذربایجان با این کهمحل آمد و شد بود، از چند گلیم پوشیده شده بود. بعد از مهاجرت بهقم هم با توسل به حضرت معصومه(ع) که خود داستانی دارد توانستخانهای معمولی برای خود تهیه کند و با اینکه چندینبار از سویافراد نیکوکار به وی پیشنهاد شد خانه مجللی برایش تهیه کنندولی عزت نفس وی اجازه نداد که این پیشنهاد را بپذیرد.
به نماز اول وقتسخت مقید بود. از دوران جوانی به واسطه نذر،نمازهای مستحبی روزانه «نوافل یومیه» را به خود واجب کردهبود و تا آخر عمر آن را به جا میآورد. ادعیه و مناجات و قرائتقرآن همراه با تامل و حال معنوی به ویژه سحرگاهان از کارهایروزانهاش به شمار میرفت و این عمل را به صورت دستور العملاخلاقی به دیگران نیز توصیه میکرد. آن را دستور العمل استادشمرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی به دیگران هم میدانست.
آیت الله ملکی در طول اقامت در منطقه; علاوه بر فعالیتهای معمولو ترویجشعایر دینی، اقامه نماز جماعت، تشکیل جلسات سخنرانیدر مناسبتهای گوناگون مانند: (ماه مبارک رمضان، ماه محرم، دههآخر صفر، عید فطر، قربان و غدیر) و نشر فرهنگ تشیع در منطقه،به یک سری فعالیتهای عمرانی و فرهنگی دیگر نیز اقدام کرد کهبه نوبه خود تاثیر به سزایی در عمران و آبادی و رشد شعور آگاهیمردم گذاشت. در اینجا به مواردی از آن اشاره میشود:
بخش عمدهای از اوقات خود را صرف خدمت و رسیدگی به وضع فقرا ومستمندان منطقه میکرد. در سال 1327 ش که خشکسالی و قحطی میرفتتا مردم منطقه را از پای درآورد این فقیه دردآشنا، تدبیریاتخاذ کرد و با جیرهبندی آرد و نان مردم آن دیار را ازپیامدهای ناگوار این پدیده خطرناک در امان نگاه داشت. وی جمعیمتشکل از افراد نیکوکار در منطقه تعیین کرده بود که اینهاشناسایی خانوادههای نیازمند را به عهده داشتند و پس ازشناسایی به صورت مخفیانه و آبرومندانه به آنها کمک میشد.
که هر کدام در تامین آب آشامیدنی و کشاورزی مردم بخش نقشحیاتی داشته و دارد.
این مسجد که یکی از آثار ارزشمند اسلامی و باستانی کشور بهشمار میآید، چندین مرحله توسط آیت الله ملکی به تعمیرات آناقدام شده است.
این مرکز تحت عنوان «کتابخانه امام جعفر صادق-ع-) در سال1356 ش به همت آیت الله ملکی تاسیس گردید و زیر نظر فرزندایشان شروع به فعالیت کرد. این کتابخانه مهم اکنون در روستایترک قرار دارد و کتابهای آن به صورت امانت در اختیار علاقمندانو جوانان روستا و حومه قرار میگیرد، و در زمستانها کلاسهایتعلیم قرآن در محل کتابخانه برقرار است.
این مرکز آموزش در پی تلاشهای بیدریغ معظمله، اخیرا در زادگاهایشان به مساحت 65000 متر مربع تاسیس شده که در رشد وشکوفایی استعدادهای سرشار جوانان و نوجوانان منطقه بسیارنقشآفرین بوده است.
همانند: برقکشی، لولهکشی، جادهسازی و تاسیس مراکز و دوایراداری که هم اکنون در خدمت مردم قرار دارد.
آیت الله ملکی در کنار فعالیتهای اجتماعی و عبادی، کار پژوهش وتدریس را ادامه داد و کتب ذیل یادگار تحقیقات علمی اوست:
1- بدائع الکلام فی تفسیر آیات الاحکام این کتاب در تفسیر آیات مربوط به طهارت و نماز بوده و در آنپیرامون تفسیر آیات مربوط به موضوع «شفاعت» بحث میکند. باراول سال 1400 ه. ق در قم و در دومین بار در سال 1402 ه. قدر بیروت به چاپ رسیده است.
2- تفسیر فاتحه الکتاب کتاب فوق پیرامون تفسیر سوره مبارکه حمد است که از سویانتشارات «دار القرآن الکریم» قم در سال 1413 ه. ق چاپ شدهاست.
3- توحید الامامیه در این کتاب ارزشمند موضوعات مهمی مانند: اهمیت و جایگاه علمو عقل، شناختخداوند متعال و توحید، علم و قدرت، معنای عرش،کرسی، مشیت، اراده، قضاء و قدر، جبر، اختیار، حدوث عالم، بداءو... از دیدگاه «مکتب معارفی خراسان» مورد بحث و بررسی قرارگرفته است. این کتاب از سوی انتشارات «وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی» در سال 1415 به چاپ رسیده است.
4- تفسیر مناهج البیان، (6 جلد) شامل جزءهای 1 و 2 و 3 و 4 و 29 و 30 از قرآن کریم است که هرکدام از اجزاء در یک مجلد قرار گرفته است. مسئولیت چاپ اینتفسیر گرانسنگ را انتشارات «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» برعهده گرفته و به طرز مطلوبی آن را به چاپ رسانده است.
5- نگاهی به علوم قرآنی این کتاب نیز یکی دیگر از آثار آیت الله ملکی میانجی است کهتوسط آقای علی نقی خدایاری به فارسی ترجمه شده و به اهتمامآقای علی ملکی میانجی، توسط نشر «خرم»، بهار 1377 در قم بهچاپ رسیده است.
6- الرشاد فی المعاد; مخطوط
7- تقریرات کامل درس اصول آیت الله میرزا مهدی غروی اصفهانی;مخطوط
8- رسالهای در حبط و تکفیر; مخطوط
9- رسالهای در خمس; مخطوط
10- رسالهای در احکام میت; مخطوط
11- نوشتاری در احکام صلاه، نکاح، طلاق، مواریث و ابحاثیپیرامون مسائل متفرقه تفسیر و معارف که در حال حاضر مراحلتنظیم، تصحیح، تنقیح را طی میکند تا در آینده نزدیک آماده چاپشود.
این فقیه، مفسر و متکلم تلاشگر، پس از 95 سال زندگی افتخارآمیزهمراه با تلاش و کوشش بیوقفه، سرانجام در شب جمعه پانزدهمخرداد 1377 ه. ش (برابر با دهم صفر 1419 ه. ق) دعوت حق رالبیک گفت و به سرای باقی شتافت و علاقمندان خود را به سوگ وماتم نشاند. پیکر پاک این فقیه بزرگ با شکوه خاص و با شرکتآیات عظام و علمای اعلام و جمع کثیری از طلاب و فضلای حوزه علمیهقم، در این شهر تشییع و در قبرستان شیخان در جوار حرم حضرتمعصومه(س)، به خاک سپرده شد.
عاش سعیدا و مات سعیدا
این مقاله با همکاری فرزند فاضل معظمله جناب آقای «علی ملکی میانجی»،که حدود بیستسال شبانه روز ملازم با پدر بزرگوارش بود و اشرافکامل به شرح حال و مبانی فقهی، تفسیری و کلامی ایشان داشته ودر واقع یکی از شاگردان و پیروان مکتب آن مرحوم به شمارمیآید، تالیف و تنظیم شده است لذا بدین وسیله از ایشان تشکرو قدردانی میشود. و السلام علی من اتبع الهدی
1- ترجمه از استاد محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 311. 2- مناهج البیان، محمد باقر ملکی، جزء 1، 2، 3، 4، 29 و 30. 3- در باره سیر تکوین و تاریخ شخصیتهای مکتب معارفی خراسان،توسط فرزند برومند معظم له جناب آقای علی ملکی میانجی،تحقیقات جامعی انجام گرفته است که در فرصت مناسب در اختیارمحققان و علاقمندان قرار خواهد گرفت.