بحثي درباره اعجاز قرآن كريم

پدیدآورمحمدباقر خالصی

نشریهبینات

شماره نشریه12

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 1592 بازدید
بحثي درباره اعجاز قرآن كريم

محمد باقر خالصي
معناي معجزه و ماهيت آن

لفظ معجزه اصطلاحا،‌مفرد مؤنث از اسم فاعل، از فعل اعجاز، از باب افعال و به معناي عاجز و ناتوان‌كننده است. در واقع به اعتبار لفظ آيات كه درباره قطعه‌هاي كوچك قرآن استعمال مي‌شود، براي آن لفظ آورده مي‌شود و به اين معني است كه قرآن كريم كه در آن آيات و جمله‌هاي زيادي وجود دارد معجزه محسوب مي‌شود،‌يعني اينكه قرآن عاجز كننده و مبهوت كننده هر فردي است كه بخواهد با آن معارضه كند و نظير آيات آن را ناتوان باشند،‌مانند: اژدها كردن عصا و يا تراكم آب‌ها نيل و يا درخشندگي انگشتان كه زنده‌كردن مردگان كه به دست عيسي مسيح ظاهر گرديد يا سخن گفتن سوسمار يا حركت درخت و قرار گرفتنش در برابر خواهندگان اين عمل كه به دست رسول‌گرامي اسلامي انجام پذيرفت. چون اين كارها و نظاير آن كه به دست پيامبران ياد شده انجام گرفت كارهايي بود كه ديگران از انجام دادن آن ناتوان بودند و آنها با اينكه همواره سعي و كوشش فراوان در انجام آنها مي‌كردند، هرگز نتوانستند اين گونه اعمال را از خود ظاهر سازند و اگر يكي از اين اعمال از فردي تحقق يافته بود، بدون ترديد همواره در كتاب‌ها و بلكه بر سر زبان‌ها نقل مي‌شد و حال آن كه هيچ نويسنده و يا گوينده‌اي چنين چيزي را نقل نكرده است.

معجزه‌ براي چه كساني آورده مي‌شود

در باب معجزه ، اولين سئوالي كه مطرح مي‌شود، اين است كه چه ضرورتي اين است كه چه ضرورتي اقتضا مي‌كند كه پيامبر حتما بايد معجزه بياورد و اصولاً چنين چيزي لازم است يا لازم نيست؟
در پاسخ اين سؤال، بايد دانست كه كاربرد معجزه همگاني و عمومي نيست،‌ يعني در همه‌جا و براي هر فرد و صنفي انجام معجزه لازم نيست كه مدعي راستين پيغمبري، معجزه‌اي بياورد، زيرا افرادي كه مورد دعوت پيغمبر قرار مي‌گيرند بر سه دسته‌اند: يك دسته افرادي هستند كه از فكر و دانش ولو نسبي برخوردارند و در رفتار كفر‌آميز و گمراهانه خود در برابر دعوت‌ها و تبليغات متقابل، گرچه داراي نظريه و فكر خاصي هستند الا اينكه بر آن رفتار كفر‌اميز و گمراهانه و يا اغواگرانه خود تعصبي هم ندارند و اگر دعوتي را حق ديدند و نشانه‌هاي راستي و درستي در آن مشاهده كردند، آن دعوت را مي‌پذيرند . اين دسته نوعاً نيازي به معجزه ندارند بلكه درستي گفتار و استواري مطالب اظهار شده و معقول بودن بيانات، اضافه بر اطمينان بر عدم پيشينه دروغ براي پذيرش آن مطالب و گرويدن به مدعي پيغمبري كافي است، ولي اگر صاحب دعوت براي اين دسته معجزه‌اي هم بياورد،‌ موجب تقويت عقيده و صددرصد گرويدن آنها شده و بدون هيچ دغدغه خاطري آن دعوت را مي‌پذيرند.
دسته دوم،‌افرادي هستند كه داراي خواسته و يا نظريه خاصي هستند و با تمام قدرت و توان، خواسته خود را دنبال مي‌كنند و يا بر نظريه خود تعصب مي‌ورزند و به هيچ‌گونه حاضر نيستند كه ذره‌اي از خواسته و يا نظريه خود دست بردارند. براي اين دسته نه تنها دعوت پيغمبر به پيروي و تبعيت از خود هيچ تأثيري ندارد بلكه حتي معجزه هم رفتار و گفتار آنها را تغيير نمي‌دهد و نوعاً بيشتر افراد اين دسته بزرگان اجتماعي و سياسي جامعه و يا به تعبير قرآن كريم، ائمه كفر و پيشوايان اغواگري و ستمگري هستند.
دسته سوم،‌طبقات عامي و توده مردم‌اند كه در رفتار كفرآميز و يا گمراهانه خود نه نظريه و هدفي و يا خواسته‌اي دارند و نه هم از تعصب و لجاجتي برخوردارند ، بلكه در واقع افراد بي‌طرفي هستند كه اگر حقيقتي ديدند و آن را درك كردند با تمام وجود و از دل و جان از آن حقيقت پيروي كرده و دفاع مي‌كنند ولي تا حقيقتي را نبينند و كاملا به آن اعتقاد نبندند ،‌نه تنها از آن پيروي نمي‌كنند بلكه با آن مبارزه مي‌كنند، يا حداقل به آن اعتنايي ندارند.
در اينجا طبقه چهارمي هم وجود دارد كه به هر طرف برده مي‌شوند؛ و هرگز براي عاقبت كار خود فكري ندارند. ما اين دسته را در اين بحث به حساب نمي‌آوريم .
معجزه‌اي كه درباره آن گفت و گو مي‌كنيم و وجود آن ضرورت دارد،‌ براي دسته سوم است. اين دسته هنگامي كه به معجزه بنگرند نوعاً‌ اعتقاد راسخ پيدا مي‌كنند كه ادعاي شخص مدعي پيامبري، ادعاي مطابق با واقع و شخص مدعي پيامبري. حقيقتاً پيامبر و فرستاده آفريدگار جهان است.

نقش معجزه در اثبات پيامبري

سؤال ديگري كه در اينجا مطرح مي‌شود و چه بسا به ذهن هر خواننده تيزبين و محققي برسد اين است كه چگونه معجزه مي‌تواند عامل اثبات پيامبري شود و اصولا مدعي پيامبري چه چيزي را با معجزه به دعوت‌شوندگان خود مي‌گويد و چرا معجزه در اثبات فرستاده بودن مدعي پيامبري ضرورت پيدا مي‌كند؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه : معجزه اين نكته را به دعوت شوندگان توضيح مي‌دهد كه مدعي پيامبري واقعاً فرستاده آفريدگار است و براي هدايت انسانها از طرف پروردگار آمده است. بنابراين آنچه را كه به نام پيام و قانون الهي بيان مي‌كند صدق محض است. توضيح آن كه ، مدعي پيامبري ادعا مي‌كند كه من از طرف خداوند براي هدايت و راهنمايي انسان‌ها و براي بازداشتن آنها از فكر و ايده باطل، يا از روش وكرداري ، يا از هر دو؛ و وادار كردن و سوق دادن آنها،‌به فكر و ايده ديگر، يا به روش و كرداري غير از آن روش و كردار، فرستاده و مبعوث گرديده‌ام . پر واضح است كه مبعوث شدن و فرستاده شدن از طرف پروردگار ، كاري است ويژه شخص آفريدگار و هيچ فرد و يا موجود ديگري حق فرستادن شخصي را براي هيچ كار شايسته و صحيحي از طرف پروردگار و به نام او ندارد و يا بهتر بگوييم چنين كاري از عهده هيچ فرد و يا موجود ديگري ساخته نيست.
بدون شك اين ادعا از نظر واقعي قابل صدق و كذب است و ممكن است درست باشد و ممكن است كه درست نباشد: يعني مي‌تواند شخص مدعي راست گفته باشد و مي‌تواند دروغ گفته باشد. در برابر اين ادعا مردمي هستند كه مي‌شنوند كه شخص مورد نظر در حق خود،‌ادعاي انجام كاري كرده كه ويژه آفريدگار است و آن كاري است كه في‌نفسه اثبات آن بسيار مشكل به نظر مي‌رسد، زيرا كسي نمي‌تواند از انجام چنين كاري آگاه شود.
براي اثبات صدق اين ادعا دو راه وجود دارد: اول اينكه مأموران شناخته شده ومخصوص آفريدگار شخصاً حاضر شده و ادعاي شخص مدعي پيامبري را تصديق كنند. دوم اينكه خداوند با قدرت ربوبي خوددر دل‌هاي افراد دعوت شده، حالت تأثير و پذيرشي ايجادكند تا مردم همگي دعوت مدعي را نپذيرفته و به تبعيت او درآيند. بدون شك اين دو راه نه قابل انجام است و نه با سنت و قانون اختيار و حق انتخاب انسان‌ها كه از قوانين حتمي و لايتغير آفرينش است و دست‌ قدرت حق در نوع انسان قرار داده، توافق دارد.
راه سوم، اينكه خداوند قدرت انجام برخي از كارهاي خودرا كه به عنوان كار ربوبي در نزد آفريدگانش شناخته شده است ،‌در اختيار مدعي راستين پيامبري قرار دهد تا از اين راه به آنها بفهماند كه اين من بودم كه شخص مدعي پيامبري را از طرف خود براي هدايت و راهنمايي شما فرستاده‌ام و دليل آن اين نمونه از كارهاي ديگر من است كه به وسيله شخص مورد نظر براي شما انجام مي‌دهم .
اين كار پروردگار درواقع در حكم انگشتر و يا مهر مخصوص پادشاه و پيشوايي است كه نماينده‌اي را براي انجام كار مخصوص به طرف قومي مي‌فرستد و براي تأييد قطعي نماينده خود، علامت مخصوصي را نيز همراه او قرار مي‌دهد. اگر بزرگ قومي فردي را براي انجام كاري به طرف قوم ديگر بفرستد، قهراً اگر آن قوم از رشد و فكر سالمي برخوردار باشند بدون گواه و شاهدي كه درستي ادعاي آن فرد را تأييد كند هرگز ادعاي چنين شخصي را نخواهند پذيرفت بلكه از چنين شخصي، گواه و شاهد شناخته شده بر راستي و درستي آن شخص مي‌خواهند و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن فرد را به افرادي كه به عنوان فرستاده مخصوص ،‌به طرف آنها آمده ارايه دهد،‌ آنها ادعاي او را مي‌پذيرند و اگر نداد نمي‌پذيرند.
بنابراين افرادي كه طرف دعوت مدعي پيامبري هستند نيز بايد از مدعي پيامبري گواه شناخته شده و يا نمونه صد درصد ديگري از كارهاي ربوبي و خدايي بخواهند تا با دين آن يقين كنند كه فرد مدعي در ادعاي خود صادق است و در اين دعوت دروغ و نيرنگي نزده و يا به انحراف و جنوني مبتلا نيست. اگر آن مدعي چنين نمونه‌اي را ارايه دهد افراد دعوت شده بايد دعوت او را بپذيرند . بنابراين كار معجزه ،‌نمونه‌ ديگري از كارهاي شناخته شده و آشكار آفريدگار است كه فرد مدعي پيامبري براي اثبات صدق گفتار خود ارايه مي‌دهد. از اينجاست كه اولاً ضرورت وجود معجزه براي دعوت هر پيامبري آشكار مي‌شود و ثانياً دانسته مي‌شود كه معجزه از آن قسم كارهاي مخصوص آفريدگار است كه انجام آن تنها در قدرت و توان شخص او است و هيچ موجود ديگري حتي شخص پيامبر از عهده انجام آن برنمي‌ايد. بنابراين سحر و چشم‌بندي و امثال آن از معنا ومصداق معجزه خارج و انجام آن هيچ دليلي بر صدق دعوي پيامبري نيست. زيرا كه انجام اين قبيل كارها از عهده هر كسي كه از دانش آنها آگاهي داشته باشد ساخته است و دانش اين كارها در بين افراد بشر همواره وجود داشته و دارد .
آنچه را كه از ابتداي بحث تا به اينجا توضيح داديم اين بود كه : 1ـ معجزه‌كاري است كه به جز خداوند از عهده هيچ موجود ديگري ساخته نيست.
2ـ معجزه در اثبات پيامبري شخص مدعي پيامبري نقش‌تعيين كننده دارد. 3ـ معجزه براي افرادي آورده مي‌شود كه اولاً اهل فكر و دانش نباشند و قدرت تشخيص حقايق را نداشته باشند و ثانياً خواسته و مقصد خاصي و يا منفعت معيني در نظر نداشته باشند. 4ـ معجزه ، از آثار و نتايج علوم غريبه‌اي كه بعضي از افراد بشر دارا هستند و هر فردي كه بخواهد مي‌تواند آن را بياموزد. جدا است و لذا مي‌تواندآثار آن علوم را از بين ببرد و نتايج آن را محو كند ولي برعكس آن امكان ندارد، يعني علم سحر و شعبده و رمل و امثال آن نمي‌تواند آثار معجزه را از بين ببرد.

اعجاز قرآن و تعريف آن

قبلاً گفتيم كه معجزه يعني كاري كه تمام افراد بشر از آوردن آن ناتوان باشند و از عهده انجام آن برنيايند واينكه مي‌گوييم قرآن مجيد معجزه است، يعني كاري است كه ساير افراد بشر از آوردن مانند آن ناتوانند، زيرا هنگامي كه آيات قرآن به تدريج نازل مي‌شد و بر ساكنان جزيرة العرب عرضه مي شد تمام ادبا و متخصصين و دانشمندان عرب كه در آن زمان،‌اندك نبودند اعتراف كردند كه ما از آوردن اين آيات ناتوانيم. اضافه بر آن، آياتي در قرآن نازل شده كه در آن آيات صريحاً ادعا شده كه هيچ كسي، نه تنها توان آوردن تمام قرآن را ندارد، بلكه حتي از آوردن يك سوره و يا يك آيه از آيات آن عاجز و ناتوان است و كسي چنين ادعايي دارد كه مي‌تواندمانند آيات آن بياورد اين گوي و اين ميدان!!
نحوه مبارز طلبيدن قرآن در رابطه با معارضه كردن با آن در ساختن آياتي مانند آن شايان توجه است،‌زيرا آيات مربوط به آن چنان تحريك‌آميز است كه اگر امكان آوردن حتي مانند بعضي از آيات آن وجود داشت،‌متخصصين و ادباي آن زمان حتما مي‌ساختند و عرضه مي‌كردند. و اگر عرضه كرده بودند حتما امروز خبر آن به ما رسيده بود ، زيرا دواعي و اغراض آنها بر حفظ و ضبط و سپس پخش و نشر آن و بي‌اعتبار كردن قران بر هيچ قردي پوشيده نيست . و از آن زمان تا به حال كه تقريبا هزار و سيصد و نود سال مي‌گذرد هيچ فردي نتوانسته چنين عبارات و جمله‌هاي شيرين و زيبا كه در عين حال از بيان مراد و مقصود گوينده آن نكاهد ، بياورد.
قرآن در سوره اسراء، آيه 88چنين اظهار مي‌دارد: قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالاقرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا. يعني به تمام مردم اعلام كن كه اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن را بياورند نمي توانند حتي اگر بخواهند اين كار را با مشاركت و ياري يكديگر يعني به طور گروهي انجام دهند.
در آيه ديگر در سوره بقره، آيه 23ـ24 از اين هم بالاتر ادعا كرده و چنين گفته است: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون‌الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقواالنار التي و قودها الناس و الحجارة‌اعدت للكافرين. يعني اگر شما در اينكه قرآن گفته ما است ترديد داريد پس شما نيز حتي يك سوره مانند سوره‌هاي آن را بياوريد و در اين كار غير از خدا افراد ديگري را شاهد بگيريد، اگر شما در ادعاي خود راست‌گو هستيد. و اگر نكرديد كه هرگز نخواهيد كرد پس بترسيد از آتشي كه سوخت آن از انسان‌ها و سنگ‌ها تشكيل گرديده و براي كافران آماده است.
خوانندگان عزيز اعتراف دارند كه اگر امكان داشت كه به كسي و يا افرادي ولو با ياري گرفتن از يكديگر مانند قرآن بياورند، به ويژه بعد از مبارزطلبيدن قرآن از همگان، تا به حال صدباره و هزارباره چنين كاري انجام شده بود.
در ميان اعراب زمان پيامبر افراد دانشمند و اديب فراواني وجود داشت كه پاره‌اي از آنها همواره درآوردن مانند قرآن كوشش داشتند تا اولاً خود را بدين وسيله بيازمايند و ثانياً غير واقعي بودن ادعاي قرآن را اثبات كنند،‌ولي هرگز نتوانستند ودر آخر كار، خود به ناتواني و درماندگي اقرار كردند . در اينجا ، به ذكر يك نمونه از كوشش‌هاي مخالفين قرآن در معارضه و آوردن مانند آن بسنده مي‌كنيم: هشام‌بن حكم نقل مي‌كند كه : روزي چند نفر از سران كفر،‌به نام عبدالله بن مقفع و و عبدالملك بصري و ابوشاكر ديصاني و عبدالكريم بن ابي العوجاء در كنار كعبه نشسته وبه حاجيان كه در اطراف كعبه طواف مي‌كردند، پوزخند مي‌زدند و آنها را مسخره مي‌كردند و قرآن را مورد طعن و ايراد قرار مي‌دادند. ابن ابي‌العوجاء به آن سه نفر پيشنهاد كرد كه بياييد هر كدام از ما مانند يك چهارم قرآن را بسازيم و از اين طريق بي‌مقداري و عادي بودن قرآن را براي مسلمانان اثبات كنيم، آنها پذيرفتند و وعده دادند كه در سال ديگر در همين ايام كه مسلمانان به اعمال حج مشغولند ما آيات ساخته شده را بر آنها بخوانيم و به اين كار پيغمبري محمد را باطل سازيم . اين افراد سال ديگر در همان ايام در كنار كعبه گردآمدند و بنا شد كه هر كدام يك چهارم مانند قرآن را كه ساخته، بر جمع عرضه كند. ابن ابي‌العوجاء گفت : من از روزي كه از يكديگر جدا شديم، در كيفيت و محتواي آيه فلما استيأسوا منه خلصوانجيا(يوسف /12/80) دقت و تأمل كردم ولي نتوانستم بيشتر از فصاحت و بلاغت و جامع‌بودن معاني و لطافتي كه در آن نهفته است،‌چيزي بر آن بيفزايم.
عبدالمك گفت : من نيز از روزي كه از يكديگر جدا شديم تاكنون، در يك آيه از آيات قرآن دقت و تأمل كردم و نتوانستم چيزي بسازم كه همباز و در افق آن باشد و آن آيه: يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وان يسلبهم الذباب شيئا لايستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (حج/22/73) است. يعني : اين مردم براي روشن‌شدن ناتواني و عجز غير آفريدگار نمونه‌اي گفته مي‌شود پس بشنويد آن را ، آنهايي كه غير از خدا را به ياري مي‌خوانند،‌هرگز نمي‌توانند حتي يك حشره بسيار كوچك را بيافرينند و اگر آن حشره كوچك از آنها چيزي ربود،‌نمي‌توانند آن چيز را از او پس گيرند، چه ناتوانند افرادي كه غير از خدا را مي‌طلبند و چه ناتوانند چيزهاي غير از خدا كه خواسته و خوانده مي‌شوند.
ابوشاكر گفت : من نيز از روزي كه از نزد جدا شدم،‌در يك آيه بسيار فكر كردم ولي توان آوردن مانند آن را پيدا نكردم و آن آيه: لوكان فيهما الهة الا ا… لفسدتا (انبياء /21/22) است، يعني اگر در اين آسمانها و زمين دو آفريدگار بود تمام آسمانها و زمين فاسد و بهم پاشيده مي‌شدند.
عبدالله بن مقفع گفت :‌رفقا، قرآن از جنس گفتار بشري نيست، من نيز از روزي كه از نزد شما رفته‌ام در يك آيه همواره فكر بسيار كرده‌ام ولي تا به حال به حقيقت معني و دقايق آن پي‌نبرده‌ام و آن آيه : وقيل يا ارض ابلعي مائك و يا سماء اقلعي و غيض الماء وقضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعداً للقوم اللظالمين0هود/11/44) . يعني و گفته شد: اي زمين فرو برآبت را و اي آسمان قطع كن بارانت را و آنها محو شد و كارها به پايان رسيد و كشتي بر كوه جودي نشست و گفته شد كه دورباد ستمگران[1].

جهت اعجاز قرآن كريم

علماي اسلام در اينكه قرآن در چه ويژگي و خصوصيت معجزه است و از چه جهت قران دليل بر پيامبري رسول اسلام است، مطالب زيادي گفته‌اند و ما خلاصه آن مطالب با اضافات و توضيحاتي كه در تبيين كامل آن مطالب مؤثر است در اينجا مي‌آوريم.
قرآن مجيد داراي ويژگي‌هايي است كه در هيچ كتابي از كتاب‌هاي معمول، چه كتاب‌هايي كه بر ساير پيامبران نازل شده و چه ساير كتاب‌هاي متنوع علمي و فلسفي و تاريخي و غير آن كه نويسندگان بشري نوشته‌اند، ديده نمي‌شود . توضيح آنكه :‌كتاب‌هايي كه نويسندگان به رشته تحرير درمي‌آورند، نويسندگان آنها تا حدي كه در توان علمي و فكري آنها است، مراد و منظور خود را در كتاب خود بيان مي‌كنند ولي گاهي عبارت‌هاي آنان در آن كتاب‌ها نسبت به مرادشان نارسا و كوتاه مي‌نماياند . اين امر، به اين جهت است كه نويسندگان چنين كتاب‌هايي ، يا از ادبيات كامل و احاطه لازم بر لغات مناسب و گوياي آن مطالب برخوردار نبوده‌اند و لذا مطالب خود را در قالب الفاظ و لغات و عبارات نارسا ريخته‌اند كه يا از رساندن مقصود آنها قاصر است و يا به كلي با مراد و مقصودشان تناسبي ندارد،‌يا اگر از اين بعد كامل بوده‌اند ليكن از نظر مطالبي كه مي‌خواسته‌اند بيان كنند،‌چندان پختگي و تسلطي نداشته‌اند تا بتوانند به روشني آن مطالب را در قالب الفاظ و تركيب‌هاي گويا و رواني بريزند.
يا اگر در اين دو بعد توان لازم را دارا بوده و نقصي نداشته‌اند، ولي از اين جهت عبارات آنها نارسا بوده كه مطالبي كه نويسنده ، قصد بيان آن را داشته از نظر علمي و فني و اصطلاحي آن قدر دقيق بوده كه بيشتر از اين امكان روشن كردن آن مطالب وجود نداشته است. يا اگر در هيچ كدام از اين ابعاد قصور و يا تقصيري وجود نداشته، شخص نويسنده به خاطر پاره‌اي از مصالح كه در نظرش قابل رعايت بوده، عنايت و تعمدي بر اجمال‌گويي و اشاره‌نويسي داشته است. ما هنگامي كه به قرآن كريم مي‌نگريم و مي‌بينيم كه گوينده آن داراي ادبيات كاملي بوده و بر لغات گوناگون عربي احاطه داشته زيرا كه گوينده آن كه آفريدگار جهان است،‌آفريننده تمامي لغات و ادبيات بشري نيز هست و نيز كاملاً بر مطالبي كه مي‌خواسته بيان كند،‌تسلط داشته و در آن استاد ماهري است و از طرفي مندرجات قرآن نيز از اين جهت كه براي فهم و درك و سپس استفاده انسان‌ها آمده آن قدرها هم جنبه فني و اصطلاحي ندارد و مطالب آن دقت و علميتي كه از محيط فهم بشر بيرون و در خور انديشه انسان‌ها نباشد ،‌نيست و نيز خداوند هرگز قصد اجمال‌گويي و اشاره‌نويسي نداشته، زيرا هداف و غرض اصلي از نازل كردن آن روشنگري و هدايت بندگان و بيان حقايق مؤثر و سرنوشت ساز بوده و چنين هدفي با اجمال‌گويي و اشاره‌نويسي سازگاري و مناسبتي ندارد. به همين معني امام محمد باقر (ع) اشاره كرده و فرموده است: من زعم ان الكتاب مبهم فقد هلك واهلك.[2] يعني هر كه پندارد كه قرآن مبهم و نارساست،‌هلاك شده و ديگران را نيز ( به وسيله اين فكر خطرناك ) به هلاكت افكنده است. ولي در عين حال اكثر آيات آن براي خواننده سطحي و معمولي موجب ابهام و ترديد بوده ، يا نوعاً نتيجه قاطع و روشني به دست نمي‌دهد . سر اين مطلب اين است كه قرآن بر ادبيات كامل و عالي زبان عرب و بر تركيب بندي ويژه و اسلوب خاصي قالب‌ريزي شده كه قرآن بر ادبيات كامل و عالي زبان عرب و بر تركيب‌بندي ويژه و اسلوب خاصي قالب‌ريزي شده كه در تمام كتاب‌هاي علمي و يا شعري و ادبي عرب ديده نمي‌شود و همين امر نيز رمز اعجاز و برتري قرآن را بر تمام عبارات و نوشته‌هاي عربي تشكيل مي‌دهد.

رمز اعجاز قرآن در لفظ است يا معني

در اينكه حقيقتاً چه عاملي در قرآن وجود دارد كه ديگران از آوردن سوره و يا كتابي كه آن عامل را دربرداشته باشد، ناتوانند بين محققين و قرآن شناسان اختلاف است،‌غالب علماي اسلام از شيعه و سني بر اين عقيده‌اند كه آن ويژگي كه قرآن را معجزه كرده، اين است كه در حد اعلاي از فصاحت و بلاغت است كه ادب‌شناسان درجه اول عرب با اينكه در فن بلاغت و فصاحت و علم ادب، كمال مهارت و آگاهي را داشته و دارند،‌در عين حال هر چه كرده و مي‌كنند نمي‌توانند با نهايت رعايت قواعد و لطايف ادبي چنان عبارت‌هاي زيبا و شيرين و رساننده مقصود و در عين حال روان و شيوايي را بسازند. علاوه بر‌ان در قرآن خبرهاي غيبي از گذشته و آينده و دقت‌هاي علوم خداشناسي و نيز شرح مختصر و در عين حال شگفت‌آور از مبداء‌و معاد را در خود نهفته و نيز در رابطه با محاسن اخلاق و آموزش فنون حكمت علمي و عملي و مصالح ديني و دنيوي مطالبي را بيان داشته كه هيچ كتاب و نوشته ديگري وجود ندارد.
بعضي ديگر گفته‌اند كه : ويژگي‌اعجاز قرآن تنها در نظم و تركيب خاص و اسلوب شگفت‌آور آن است كه با نظم و تركيب و اسلوب معمول زبان عرب، حتي در ادبي‌ترين نوشته‌ها و كتاب‌هايشان، تفاوت فاحش و آشكار دارد و چنين روش و نظم و تركيبي در زبان عرب تا آن زمان معمول و معروف نبوده است.
ابوبكر باقلاني كه از علماي بزرگ اهل سنت است مي‌گويد: ويژگي اعجاز قرآن، در هر دو مطلب فوق است يعني قرآن در هر دو بعد ياد شده به گونه اي است كه ديگران از آوردن آن عاجزند.
به نظر اين جانب صحيح اين است كه گر چه قرآن از نظر مطالب توحيدي و عرفاني و اخلاقي و بيانات حكمي و فلسفي و آموزش‌هاي سياسي و اصطلاحي در رديف اول،‌بلكه فوق تصور قرار داده، الا اينكه آنچه كه ادباي مبارز و معارض عرب را به حيرت و سپس به عجز آورده و آنها را از مقابله بازداشته و مجبور به اعتراف به ناتواني كرده است،‌تنها جنبه دوم يعني نظم و تركيب و اسلوب نوين و غير معمول آن است كه در زبان عرب وجود نداشته و ندارد و تنها اين بعد قرآن بوده كه آنان همواره سعي در آوردن مانند آن را داشته‌اند، ولي عاقبت عاجزانه اقراركردند كه از آوردن مانند آن ناتوانند . عجيب اين است كه در قرآن تمام نكات ادبي و قواعد معمول وشناخته شده زبان عرب به طور كامل رعايت شده و رد عين حال اگر كسي بخواهد با رعايت همان قواعد و نكات ادبي عبارت و كلامي بسازد .‌باز به شيرني و ملاحت و زيبايي آيات قرآن نمي‌شودواين كار را بارها علماي درجه اول ادبيات زبان عرب تجربه كرده‌اند، همان‌گونه كه نمونه‌اي از آنرا پيش از اين نقل كرديم . ظاهراً همين امر است كه سيد مرتضي را كه خود در عين حال كه از فقهاي درجه اول شيعه محسوب مي‌شود، از ادبا و كارشناسان درجه اول زبان عرب نيز هست.‌بر اين نظريه سوق داده كه اگر كسي به طور كامل و دقيق نكات و قواعد ادبي زبان عرب را بداند، في نفسه مي‌تواند مانند آيات قرآن بسازد، الا اينكه چنين كسي هر گاه تصميم بگيرد كه اين كار ار انجام دهد،‌خداوند با قدرت ربوبي خود بين او و انجام اين كار فاصله مي‌افكند وتوفيق انجام چنين كاري را از او سلب مي‌كند.
ولي به نظر مي‌رسداين نظريه از استحكام چنداني برخوردار نيست؛ وانگهي با صريح آياتي از قرآن كريم توافقي ندارد،‌زيرا اولاً در نهاد آفرينش به طور عموم رموز و اسراري وجود دارد كه از حيث تأثير و تأثر ، خارج از قانون علت و معلول نيست و اين رموز و اسرار تأثير كننده و تأثير‌پذيرنده را دست قدرت حق در نهاد تمام اشياء مادي و معنوي و ظاهري و باطني قرار داده و به عبارت رساتر، تمام فعل و انفعالات هستي از روي حساب و نيز بر طبق قانون سبب و مسبب و علت و معلول قرار دارد و هيچ چيزي نيست كه از نظر آفرينش از استحكام و اصالت و علتي برخوردار نباشد. قرآن صريحا مي‌گويد: انا كل شيي خلقناه بقدر. (قمر /54/49) يعني ما هر چيزي را از روي حساب و اندازه آفريده‌ايم و باز مي‌گويد: قد جعل‌الله لكل شيي قدرا. (طلاق /65/3) يعني خداوند براي هر چيزي اندازه و مقدار خاصي قرار داده و بدون شك قرار دادن اندازه و حساب در هر چيزي اولاً مستلزم وجود علم و دانش گسترده و بي‌حدي نسبت به خصوصيات، ويژگي‌ها و ظرافت‌هاي تمام اشياء هستي و احاطه بر تمام خصوصيات كمي و كيفي آنهاست. و ثانيا اعجاز قرآن و يا هر معجزه ديگري نيز از اين قاعده بيرون نيست بلكه بر طبق اين قانون و با دقت خاص و از روي علم و دانشي كه با آن علم و دانش بتوان معجزه ساخت و كار خارق‌العاده آفريد انجام شده و اگر ما از آن علم و دانش بهره‌مند بوديم،‌مي‌توانستيم كارهاي خارق‌العاده و معجزه‌آسا انجام دهيم و يا آياتي مانند آيات قرآن بسازيم.
در قرآن دو آيه وجود دارد كه اين نكته را صريحا اظهار مي‌دارد: 1ـ آيه 39 سوره يونس: خداوند پس از تحدي و دعوت ديگران به آوردن مانند يك سوره از سوره‌هاي قرآن چنين مي‌گويد : بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه. يعني بلكه آنها چيزي را انكار مي‌كنند كه از دانش‌ آن بي‌بهره‌اند. و قهرا انسان‌هاي جاهل هنگامي كه نسبت به چيزي ناآگاه و جاهل باشند آن چيز را انكار مي‌كنند و يا امكان آن را باور ندارند. 2ـ آيه 14 سوره هود : خداوند پس از دعوت تكذيب‌كنندگان به آوردن مانند ده سوره از سوره‌هاي قرآن ولو با مشاركت و ياري‌گرفتن از يكديگر چنين مي‌گويد: فان لم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون . يعني اگر اين دعوت را نپذيرند پس بدانيد كه اين قرآن از روي علم و دانش آفريدگار ساخته و نازل شده و بدانيد كه آفريدگاري هم بجز آفريدگار نازل كننده قرآن وجود ندارد. ( تا بتواند چنين قرآن و كتابي بسازد و نازل كند.) از اين بيان نتيجه مي‌گيريم كه بنابراين ساختن مانند قرآن هم امكان‌پذير نيست.

پی نوشت ها:

[1] طبرسي، الاحتجاج، ص 205؛ مجلسي،‌بحار الانوار /17/213/214.
[2] شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه / 18/142.

مقالات مشابه

بررسی اعجاز قرآن کریم از دیدگاه شیخ مفید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, محسن جهاندیده, محمدتقی اسماعیل‌پور

رشید رضا و اعجاز القرآن

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهاحمد الشرباصی

النظریة الإعجازیة للتنزیل

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهمشکور العوادی

قرآن معجزه ای فراتر از ساختار زبانی

نام نشریهکاوش‌نامه زبان و ادب

نام نویسندهاحمد فغانی, حسین شمس آبادی