بقره/سوره: نام دومين سوره قرآن كريم
سوره بقره به اتفاق مفسران مدنى است[1] و رواياتِ سبب نزول نيز آن را تأييد مىكند.[2]اين سوره در ترتيب مصحف دومين و در ترتيب نزول 85[3] 86[4] يا هشتاد و هفتمين سوره است[5] كه پيش از آن سوره مطّففين و پس از آن سوره انفال يا آلعمران[6] نازل شده است.[7] در ترتيب مصحف امير مؤمنان، نخستين سوره از اولين جزء از 7جزء اين مصحف شريف است.[8]
سوره بقره اولين سوره مدنى است كه پس از هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مدينه به تدريج و در زمانهاى پراكنده[9] نازل شده است.[10] برخى سوره مطفّفين را اولين، و سوره بقره را دومين سوره مدنى شمردهاند.[11] زمان شروع نزول سوره به درستى روشن نيست و برخى گفتهاند: 6 ماه پس از هجرت نبوى نزول آن آغاز شده است.[12] درباره پايان نزول سوره نيز گفتهاند: نزول بخشى از آيات آن در ماه رمضان سال دوم هجرى همزمان با جنگ بدر پايان يافته و پس از آن سوره انفال نازل شده است. بنابر اين قول، مقطع زمانى نزول سوره بقره يا 18 ماه آغاز هجرت است (از ربيع الاول سال يكم هجرى تا ماه رمضان سال دوم) يا 12 ماه (از ماه رمضان سال اول تا ماه رمضان سال دوم).[13] بخش اندكى از آيات آن نيز پس از اين تاريخ نازل شده است؛ از جمله آيات 196 ـ 203 كه در حجة الوداع نازل شده و «حج تمتع» را تشريع مىكند[14] و آيات 275 ـ 280 كه بر حرمت ربا تأكيد دارد و پس از سوره آلعمران نازل شده است[15]، حتى برخى اين آيات را جزو آخرين آيات نازل شده از قرآن ياد كردهاند[16]؛ همچنين آيه 281 كه در حجةالوداع نازل شده و آخرين آيه فرود آمده بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) است.[17] تأمل در مضامين اين سوره نيز نزول آن را در مقطع زمانى مذكور تأييد مىكند، زيرا حوادث و مناسبتهاى سال اول و دوم هجرت مانند تغيير قبله در آن سوره منعكس شده است.[18]
سوره بقره از «سور طوال» قرآن، بلكه طولانىترين سور قرآن و داراى 6143 كلمه است.[19] تعداد آياتش بنابر شمارش قاريان كوفه 286 است كه اين تعداد مشهورترين عدد و مطابق با مصحف رايج و شمارش امير مؤمنان، على(عليه السلام)است.[20] براساس شمارش بصريان، حجازيان و شاميان سوره بقره به ترتيب داراى 287، 285 و 284 آيه است. البته منشأ اين اختلاف صرف شمارش است.[21] معروفترين نام اين سوره، «بقره» است كه معناى گاو ماده دارد[22] و بر گرفته از آيات 67 ـ 73 است كه داستان گاو بنىاسرائيل را بيان مىكند. از احاديث چنين برمىآيد كه در زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين سوره بدين نام خوانده مىشده است.[23] نامهاى ديگر اين سوره ذُروة القرآن و سنام القرآن و به معناى بلندترين و برجستهترين بخش قرآن است.[24] اين نام به استناد حديثى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)كه فرموده: «إِن لكل شيء سناماً و سنام القرآن سورة البقره» [25] و همچنين حديث «البقرة سنام القرآن و ذُروته» [26] بر سوره بقره نهاده شده است. نام ديگرى كه پشتوانه روايى دارد «فسطاط القرآن» است.[27] فسطاط به معناى «خيمه» و «سراپرده» است[28] و به سبب اشتمال سوره بر احكام و امثال فراوان بر آن نهاده شده است.[29] براى اين سوره اسامى ديگرى همچون سيد القرآن[30]، الكرسى، بر اثر در برداشتن آيةالكرسى[31] و الزهراء، به دليل روايت رسول خدا(صلى الله عليه وآله): «اقرئوا الزهراوين البقرة و آلعمران» [32] يا به سبب آنكه راه هدايت را روشن مىكند[33] برشمردهاند.
آيات ناسخ و منسوخ در سوره بقره:
برخى قرآن پژوهان 26 آيه از سوره بقره را در شمار آيات منسوخ آورده[34]؛ اما غالب قرآنپژوهان همه[35] يا بيشتر موارد را از قبيل تخصيص در حكم يا استثنا در افراد دانستهاند.[36] برخى تنها نسخ آيه 240 را پذيرفتهاند[37]: «وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَجًا وَصِيَّةً لاَِّزْوَجِهِم مَّتَـعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاج...» . اين آيه به كسانى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند فرمان مىدهد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال آنها را با پرداختن هزينه زندگى بهرهمند سازند، به شرط اينكه آنها از خانه شوهر بيرون نروند (و ازدواج مجدد نكنند).[38]گفتهاند: اين آيه به دليل برخى روايات[39]، اجماع[40] يا اتفاق اكثر مفسران[41] با آيه 234 همين سوره كه عده وفات را 4 ماه و 10 روز اعلام مىكند و آيات ارث كه براى همسر متوفا 41 در صورت نداشتن فرزند يا 81 در صورت داشتن فرزند از مال شوهر را مشخص كرده نسخ شده است.[42] جمعى از مفسران مفاد آيه امتاع را حكمى استحبابى و پابرجا مىدانند كه هيچگونه منافاتى با آيات ارث و عدّه ندارد. روايات مورد استناد مدعيانِ نسخ را نيز به دليل ضعف سند و اجماع را بر اثر مدركى بودن (بدين معنا كه اجماع دليل مستقل نيست، بلكه مستند به همان روايات ضعيف است) فاقد اعتبار دانسته و ازاينرو نسخ آيه را نپذيرفتهاند.[43]
آيات مشهور سوره:
سوره بقره مشتمل بر آياتى است كه براثر اهميت و كاربرد فراوان از شهرت خاصى برخوردار شده است، به گونهاى كه 31 آيه از آيات آن در شمار آيات نامدار ذكر شده است[44]؛ مانند اخراج (آيه 240)، استرجاع (آيه 156)، اعتداء (آيه 194)، انفاق (آيه 274)، ايلاء (آيه 226)، بِرّ (آيه 177)، تحويل قبله (آيه 144)، تربّص (آيه 234)، تَهْلُكه (آيه 195)، خلافت (آيه 30)، خلع (آيه 229)، دَين (آيه 282)، رضاع (آيه 233)، سحر (آيه 102)، صفح (آيه 109)، صوم(آيه 183)، طلاق (آيه 229)، قصاص (آيه 179)، ليلة المبيت (آيه 207) و نسخ (آيه 106)مشهورترين و با فضيلتترين آيه اين سوره آيه 255 آن است كه به «آية الكرسى» شهرت يافته است. جامعيت آية الكرسى در بيان صفات الهى و ترسيم رابطه خداوند با آفريدگانش به ويژه انسان، موجب امتياز اين آيه بر ديگر آيات شده است.[45] درباره فضيلت و منزلت اين آيه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه آية الكرسى برترين آيه قرآن[46] و در بر دارنده همه خيرهاى دنيا و آخرت است[47]، و از گنجينه رحمت در زير عرش الهى نازل و به پيامبر اعطا شده است.[48] از حضرت صادق(عليه السلام)نيز نقل شده كه آية الكرسى قله بلند قرآن است.[49] (=>آيةالكرسى)
از ديگر آيات برجسته و ممتاز سوره بقره آيات پايانى آن است كه در روايات از آن به گنج عرشى تعبير شده است.[50] (=>آيه آمن الرسول)
فضاى نزول:
با توجه به مدنى بودن سوره بقره و مقطع زمانى نزول آن در مدينه كه دوران تشكيل حكومت اسلامى و استقبال مردم از دين اسلام بود محتواى اين سوره جهتگيرى خاصى دارد. يكى از قرآنپژوهان معاصر درباره فضاى نزول اين سوره گفته است: محتواى سوره بقره در درجه نخست تحت تأثير موقعيت اجتماعى و فرهنگى مدينه پس از هجرت است. در اين زمان ساكنان مدينه را 4 گروه تشكيل مىدادند: 1.مسلمانان مهاجر كه خانه و كاشانه خود را در مكه رها كرده، با فقر در مدينه زندگى مىكردند. 2.و مسلمانان انصار كه از دو گروه اوس و خزرج تشكيل شده بودند و با وجود سابقه دشمنى ديرينه با هم، در پرتو اسلام با يكديگر متحد و برادر شده بودند. 3.و يهوديان كه از ثروت و امكانات فراوانى برخوردار و با ظهور اسلام نفوذ و برترى خود را در ميان مردم امى از دست داده بودند. 4.منافقان كه با اسلام عناد داشتند؛ ولى اقتدار مسلمانان در مدينه مانع از آن مىشد كه شرك خود را اظهار كنند و براى حفظ منافع خود به ظاهر ايمان آورده بودند.هر يك از اين گروهها و فعاليتهاى آنها زمينهساز نزول آياتى از سوره بقره شد؛ براى مثال تركيب خاص اجتماعى مدينه در مقطع نزول، زمينهساز نزول آياتى درباره گروههاى مزبور و اوصاف آنها در آيات 3 ـ 20 شد كه اوصاف پرهيزگاران، كافران و منافقان را بيان مىكند[51]؛ اما چون نفاق هنوز چندان آشكار نشده بود تنها در چند آيه، آن هم با تعبير «مِنَ الناسِ» از منافقان ياد شده است. يهوديان نيز چون مهمترين گروه مخالف اسلام و نظام اسلامى بودند بيش از 31 آيات سوره بقره (آيات 40 ـ 152)[52] درباره آنان نازل شده است؛ همچنين فراهم شدن زمينه مناسب براى تشريع احكام فقهى بر اثر استقرار نظام اسلامى و استقبال مردم از اسلام موجب نزول آيات فراوانى درباره احكام فرعى شد، ازاينرو مسائل عبادى، خانوادگى، اقتصادى، اجتماعى و كيفرى فراوانى در اين سوره آمده است. (آيات 168 ـ 284) در اثناى آيات سوره برخى موضوعات ديگر نيز مطرح شده است كه به ظاهر پيوندى با فضاى نزول آن ندارد؛ ولى به اعتقاد مفسران چنين نيست؛ مثلاً داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام)در آيات 124 ـ 141 به تعبير علامه طباطبايى به منزله مقدمه و زمينهساز آيات تغيير قبله و آيات احكام حج است.[53]
هدف سوره:
از آنجا كه سوره بقره به تدريج[54] و هر بخش از آيات آن در باره موضوعى نازل شده است شايد به سادگى نتوان غرض واحدى براى اين سوره بزرگ در نظر گرفت، ازاينرو درباره غرض سوره بقره ديدگاههاى متفاوتى اظهار شده است؛ برخى مفسران آن را فاقد غرض واحد دانسته و براى سوره اغراض متعددى ذكر كردهاند.[55] برخى ديگر هدف سوره را بيان آثار ايمان به غيب دانسته و دليل آن را نامگذارى سوره به بقره گفتهاند، زيرا محور اصلى داستان گاو بنى اسرائيل نيز ايمان به غيب است.[56] علامهطباطبايى معتقد است كه اين سوره غرض واحدى ندارد؛ اما بيشتر آيات آن درباره اين موضوع سخن مىگويد كه لازمه بندگى خداوند اين است كه بندگان او به آنچه خداوند بر رسولانش نازل كرده است ايمان بياورند و بين پيامبران الهى تفاوتى قائل نشوند، ازاينرو بخش عمدهاى از اين سوره درباره مذمت كافران و منافقان و گروهى از اهل كتاب است كه در دين خدا بدعت آوردند و در ايمان به رسولان الهى ترديد كرده، تعاليم آنها را ناديده گرفتند. پايان سوره نيز به بيان بخشى از احكام الهى اختصاص دارد.[57] بنابر اين نظر، محور اصلى سوره بقره لزوم ايمان به تعاليم پيامبران است.محتواى سوره:
سوره بقره با تأكيد بر اهميت و نقش ايمان در سعادت فردى و اجتماعى انسان، اعلام مىدارد كه تنها راه سعادت، ايمان به خدا و پايبندى به تعاليم انبياست. اين سوره از سه بخش تشكيل شده است: دربخش نخست اهميت و جايگاه ايمان و بندگى خدا در زندگى انسان بيان مىگردد. بخش دوم به سرگذشت قوم بنى اسرائيل اختصاص دارد و در آن پيامدهاى ذلتبار مخالفت اين قوم با خدا و پيامبران بيان شده و تلاشهاى آنها در شكست دادن پيامبر اسلام خنثا مىگردد. سومين بخش سوره نيز به معرفى دين توحيدى اسلام مىپردازد و بسيارى از احكام و مقررات دينى را همراه با معارف اعتقادى و اخلاقى اسلام بيان مىكند. تفصيل بخشهاى سه گانه بدين قرار است:1. اهميت و جايگاه ايمان در زندگى انسان:
39 آيه نخست اين سوره اهميت و جايگاه ايمان به خدا وبندگى او را در زندگى فردى و اجتماعى انسان بيان مىكند. در اين بخش مباحث زير مطرح مىشود:الف. انسانها در برابر دعوت توحيدى انبيا سهگونه موضع گيرى دارند: گروهى كه در پى حقيقت هستند به خدا و تعاليم پيامبران ايمان آورده، به آن عمل مىكنند. قرآن اين گروه را اهل تقوا ناميده[58]، آنان را رستگار مىداند. دربرابر اهل تقوا كه با تمام وجود آماده پذيرش حقاند، كسانى مانند سران شرك و كفر [59] قرار دارند كه بىايمانى در اعماق جانشان نفوذ كرده و به هيچ روى حقيقت را نمىپذيرند. گروه سوم منافقاناند كه به زبان مىگويند: به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهايم، در حالى كه اصلاً ايمان ندارند. در آيات مورد بحث منافقان با ويژگيهايى چون حيلهگرى و فريبكارى،، خود فريبى، ابتلا به بيمارى روحى، دروغگويى، ادعاى اصلاحگرى، فساد در زمين و نادانى و بى خردى وصف شدهاند. برخى مفسران راز توجه ويژه سوره بقره به ويژگيهاى منافقان و اختصاص 13 آيه (آيات 8ـ20) را به آنان، وضعيت خاص برخى از نومسلمانان مدينه مىدانند كه خدا و رسولش را باتمام وجود باور نكرده بودند.[60]
ب. در آيات بعد از عموم انسانها مىخواهد تا خدايى را پرستش كنند كه آنان را آفريد و نعمتهاى بسيارى به آنان داد. در آيات 23 ـ 24 براى چهارمين و آخرين بار از زمان بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، مخالفان را به تحدى با قرآن فرا مىخواند[61] و از آنان مىخواهد اگر در الهى بودن قرآن شك دارند تنها متنى همانند يك سوره قرآن بياورند. برخى مفسران مرجع ضمير «مِن مِثلِه» را ماى موصوله در «مِما نَزَّلنا» دانستهاند.[62] برخى نيز مرجع آن را كلمه «عَبدِنا» مىدانند.[63] دربعضى از روايات هم هر دو احتمال به عنوان تفسير آيه ذكر شده است.[64] بنابراين تفسير، آيه مورد بحث از همگان مىخواهد تا اگر مىتوانند به دست فردى امّى و درس ناخوانده همچون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)متنى كه از هرجهت، از جمله اتقان محتوا و بلاغت و فصاحت الفاظ همانند قرآن باشد بياورند.[65]
ج. در آيات 28 - 39 ابتدا به آفرينش انسان اشاره مىكند كه چگونه خداوند او را از عدم آفريد و استعدادهايى در وجود او به وديعت نهاد تا مراحل كمال را به تدريج در دنيا و پس از آن در عالم پس از مرگ بپيمايد و به اين منظور زمين و آسمان رابراى او آفريد[66]، آنگاه داستان حضرت آدم را بيان مىكندو اعلام مىدارد كه انسان براى جانشينى خدا به زمين آمده است و اين مقام به سبب آگاهى يافتن وى از اسما و حقايق و اسرار آفرينش جهان هستى است.[67]سپس وسوسهاى كه باعث هبوط انسان از مقام خود شد يعنى خوردن از ميوه درخت ممنوع را بازگو كرده (آيه36) و راه جبران اين اشتباه يعنى توبه به سوى خدا را نيز بيان مىكند.(آيه 37)
درباره معناى اسماء كه رمز برترى انسان بر فرشتگان است مفسران آراى گوناگونى دارند: يك.اسماء كليدهاى علم ومعرفت و كمالات مادى و معنوى انسان است.[68] دو.منظور از تعليم اسماء ايجاد استعدادهاى گوناگون در انسان است.[69] سه.اسماء، نامهاى همه موجودات جهان است.[70] چهار. اسرار عالم غيب است.[71] پنج. موجوداتى هستند كه وجودى حقيقى و واقعى داشته، در عالم غيب قرار دارند.[72] شش.اسماى حسناى الهى است.[73] هفت. اسماى امامان معصوم است.[74] هشت. اسماى انبيا و اولياى الهى است.[75]
2. يهوديان مدينه، مهمترين مانع ايمان:
در بخش دوم سوره با بررسى موانع گسترش دين در جامعه اسلامى، به مقابله با اشكال تراشيها و بهانه جوييهاى يهوديان مدينه مىپردازد. آنان مهمترين مخالفان آيين توحيدى و برپايى حكومت دينى در شهر مدينه بودند. اين بخش با دعوت يهويان به ايمان به پيامبر اسلام ـ كه بخشى از پيمان خدا با بنىاسرائيل است ـ آغاز مىشود. در ادامه با ياد آورى نعمتهاى الهى به بنىاسراييل به يهوديان مدينه گوشزد مىكند كه بهانهجوييها و پيمان شكنيهاى نياكان آنها در طول تاريخ جز ذلت و خوارى هيچ ثمرى براى آنها نداشته و ايشان نيز بهتر است از پيمودن اين راه بپرهيزند. در انتها به بررسى بهانهها و اشكالات يهوديان در باره اسلام ونبوت پيامبر پرداخته، به آنهاپاسخ مىدهد. مهمترين مباحثى كه در اين بخش از سوره مطرح مىگردد به شرح زيراست.الف. آيات 40 ـ 46 ضمن دعوت يهوديان به اسلام از آنان مىخواهد با ايمان به پيامبر اسلام پايبندى خود را به عهد وپيمانى كه با خدابستهاند نشان دهند، و براى دستيابى به منافع ناچيز دنيوى حقانيت قران و پيامبر را انكار نكنند. (آيه 40ـ41)
ب. آيات 47 ـ 61 نعمتهاى خدا به بنىاسرائيل و بهانه جوييها و سركشيهاى آنها را در برابر اين نعمتها برمىشمرد تا يادآور شود كه چگونه نياكان آنها بر اثر مخالفت با حق از قله برترى بر همه انسانهاى زمان خودشان: «اَنّى فَضَّلتُكُم عَلَى العــلَمين» (آيه 47) به حضيض ذلت و حقارت كشانده شدند: «ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَةُ» . (آيه 61) در اين آيات نعمتهايى همچون نجات بنىاسرائيل از شكنجهها و ظلمهاى فرعونيان (آيه49)، شكافته شدن دريا و نجات موسى و همراهانش (آيه 50)، نزول تورات براى هدايت بنىاسرائيل (آيه 53)، زنده شدن گروهى از قوم بنىاسرائيل پس از آنكه بر اثر تقاضاى رويت خدابه مرگ محكوم شده بودند (آيه 56)، مهيا شدن نعمتهاى مادى مانند سايه ابر و آشاميدنى و خوراكيهاى لذيذ (منّ و سلوى)[76] در بيابان (آيه 57) و سرانجام سيراب شدن همراهان موسى(عليه السلام)از 12 چشمه آب كه به در خواست موسى و معجزه الهى جارى شد (آيه 60) برشمرده شده است. به گزارش اين آيات قوم بنىاسرائيل به جاى قدردانى از اين نعمتها و سپاسگزارى به درگاه الهى، از فرمان خدا سرپيچى (آيه61) و گوساله پرستى را پيشه كردند. (آيه 51) و غذاهاى رنگانگ از موسى در خواست كردند (آيه 61) و حتى معجزات الهى را انكار كرده، پيامبران خدا را كه براى هدايت آنها آمده بودند كشتند. (آيه 61)
در ادامه، ويژگيهاى عمومى و شاخصههاى فكرى و رفتارى بنىاسرائيل را برمىشمرد تا نشان دهد علت اصلى مخالفت آنان با تعاليم پيامبراسلام، گمراهى و حق ستيزى آنهاست؛ نه وجود كاستى و نقصان در آيين خدايى اسلام. به گزارش اين آيات خصلتهاى ناشايستى مانند پيمان شكنى (آيات 64، 83)، حيلهگرى (بقره/2،65)، قساوت قلب (آيه 74)، باور نداشتن سخنان انبيا و نداشتن روح تسليم در برابر آنها(2/67)، تحريف كلام خدا (آيه 75)، اعتقاد به مصونيت قوم يهود دربرابر آتش غضب الهى (آيه 80)، عمل كردن به برخى از وظايف دينى و رها كردن ساير وظايف(آيه85)، مخالفت با پيامبرانى كه سخنى بر خلاف ميل آنها بگويند و كشتن برخى از انبيا (آيه87) از ويژگيهاى قوم بنىاسرائيل بوده و همين خصلتها مانع از ايمان يهوديان مدينه به پيامبر اسلام شده است، هر چند پيش از اين در انتظار بعثت آن حضرت بودند.(آيه 89)
براى نشان دادن ويژگيها و روحيات بنىاسراييل آيات مذكور داستانهايى از زندگى قوم يهود را در گذشته يادآور مىشود و در برخى موارد رفتارهاى يهوديان زمان پيامبر را با رفتار آنها مقايسه مىكند تا نشان دهد خصلتهاى اساسى بنىاسراييل در طول تاريخ تفاوتى نكرده است.
مهمترين رخدادهاى تاريخى و رفتارهايى كه در اين آيات به آنها اشاره شده به شرح زير است: قرار گرفتن كوه طور بر بالاى سر قوم يهود از روى اعجاز[77] و گرفتن پيمان از آنان مبنى برعمل كردن به دستورات تورات (آيه 63)، داستان كسانى كه حكم تعطيلى روز شنبه را با حيلهگرى نقض كردند (آيه 65)، بهانهجويى و مقاومت قوم يهود در برابر دستور خدا براى كشتن گاوى كه قاتل فرد بيگناهى را مشخص مىكرد (آيه 67 ـ 71)، داستان گروهى از بنىاسراييل كه با گوش خود فرمان خدا را شنيدند؛ اما آن را تحريف كردند و يهوديانى كه در زمان پيامبر از روش آنان پيروى مىكنند (آيات 75 ـ 79)، و بيان برخى ديگر از خصلتهاى اين قوم (آيات 80 ـ 86) و سرانجام گزارشى از مخالفتهاى پى در پى بنىاسرائيل با انبياى الهى و تكذيب و كشتار آنها به سبب ناسازگارى تعاليم انبيا با خواهشهاى نفسانى آنها. (آيات 87 ـ 88)
پس از ارائه گزارشى از خصلتها و ويژگيهاى قوم بنىاسرائيل و يادآورى داستانهاى تاريخى به بيان رفتارها و تلاشهاى مذبوحانه يهوديان زمان پيامبر مىپردازد و بهانهجويى و اشكال تراشيهاى آنان را بر مىشمارد. يهوديان با تكيه بر اين بهانهها كوشش مىكردند بىايمانى خود و مخالفتشان را با پيامبر اسلام موجه جلوه دهند و افزون بر اين از گرويدن اعراب به اسلام مانع شوند.
در اين آيات پس از طرح هرايراد با دقت ابعاد آن بررسى و پاسخ داده شده است. در آيات آغازين اين قسمت به يهوديان مدينه يادآور مىشود كه شما همان كسانى هستيد كه بىصبرانه در انتظار بعثت پيامبر بوديد تا با يارى او بر اعراب كافر پيروز شويد؛ اما اكنون كه هنگام يارى رساندن و ايمان آوردن به اوست با اينكه كاملاً وى را مىشناسيد و همه ويژگيهاى او را با آنچه در تورات آمده بود هماهنگ مىيابيد، صرفاً به سبب آنكه وى از بنىاسرائيل نيست[78]به مخالفت با او پرداخته، او را انكار مىكنيد[79] (آيات 146، 89 ـ 90)، بنابراين شما هيچ دليل قانع كنندهاى براى مخالفت با او نداريد، آنگاه سخنان كفرآميز و بهانههاى بى پايه آنان را يكايك بيان مىكند؛ از جمله اينكه مىگفتند: مافقط به آنچه بر بنىاسرائيل نازل شده است ايمان مىآوريم (آيه91) يا مىگفتند: ما با جبرئيل كه آورنده وحى بر پيامبر اسلام است دشمنيم، زيرا او همواره دستورات دشوار همچون جنگ و جهاد را براى بنىاسرائيل مىآورد[80] (آيات 97 ـ 98) يا نسخ شدن برخى احكام دين يهود توسط پيامبر را نشانه غير خدايى بودن آيين اسلام مىدانستند.[81] برخى از آنها تقاضاهاى نامعقولى همچون رؤيت خدا را از پيامبر داشتند و مسلمانان را نيز تحريك مىكردند كه اين خواسته را تكرار كنند و در صورت اظهار عجزِ پيامبر از او روى برتابند.[82] در ادامه از قول يهوديان و مسيحيان نقل مىكند كه هر يك از آنان تنها خود را شايسته ورود به بهشت معرفى مىكردند (آيات 111 ـ 112) و به اين ادعاى بىاساس نيز پاسخ مىدهد. بهانه ديگر يهوديان اين بود كه به پيروى از مشركان ناآگاه[83] مىگفتند: چرا خدا به طور مستقيم با ما سخن نمىگويد يا آيه و معجزهاى بر خود ما نازل نمىشود؟ (آيه 118) يا آنان و مسيحيان هر يك از مسلمانان را به دين خود دعوت مىكردند (آيه 135)، چنان كه ابراهيم(عليه السلام)و پيامبرانى كه از نسل او بودند همگى يهودى يا نصرانى بودند. (آيه 140) خداوند به آنان پاسخ مىدهد كه هدايت واقعى در پيروى از آيين ابراهيم(عليه السلام)است؛ نه كيش يهود و نصارا. (آيه 135) اين پاسخ پس از آن است كه در آيات 124 ـ 134 به تفصيل شخصيت حضرت ابراهيم و آيين او معرفى و اعلام شده است كه جز سفيهان كسى از آيين و روش ابراهيم(عليه السلام) روى برنمىگرداند (آيه 130) و اين همان آيينى است كه يعقوب(عليه السلام) ـ كه بنىاسراييل همگى از نسل او هستند ـ به آن سفارش كرده بود. (آيه 132) بهانه و اشكال ديگرى كه يهوديان بر پيامبر و مسلمانان داشتند در باره تغيير قبله بود. يهوديان كه بارها مسلمانان را به سبب نداشتن قبله مستقل مورد طعن و سرزنش قرار داده بودند[84] با تغيير قبله بهانه ديگرى را مطرح كردند و گروهى از يهوديان سبك مغز مىگفتند: چرا مسلمانان از بيت المقدس كه مورد توجه همه انبياى گذشته و تاكنون نيز قبله آنها بوده، به سوى كعبه بازگشتند؟! (آيه 142) پاسخ اين سوال نيز در آيات142ـ150 داده شده است و ضمن آن به حكمت تغيير قبله و وظايف مسلمانان پس از تغيير قبله همچون جهاد و صبر بر مصائب اشاره شده است.[85]
پس از پاسخ به همه شبهات و بهانههاى يهود آيات پايانى اين بخش آخرين هشدارها را به يهوديان و پيشوايان گمراهشان مىدهد و از آنان مىخواهد از كتمان حقايق بپرهيزند (آيه 159)، زيرا كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده است كتمان مىكنند به عذاب دردناكى دچار خواهند شد. (آيه174)
3. اصول عقايد و مقررات دين اسلام:
بخش سوم اين سوره به ترسيم آيين و دين اسلام مىپردازد تا مبناى استوارى براى پىريزى جامعه دينى در مدينه باشد. دراين بخش مسائل مهمى از احكام فقهى، عقايد و اخلاق اسلامى بيان مىگردد. در آيه نخست اين بخش، كلياتِ عقايد، اخلاق و وظايف عملى هر مسلمان بيان شده و در ساير آيات تا پايان سوره اين مباحث با تفصيل بيشترى مطرح شده است.[86]در آيات 177 ـ 242 احكام و مقررات دين اسلام در بيش از 20 موضوع مطرح مىگردد. در بيان احكام شرعى، توجه به مبارزه با افكار و آداب و رسوم دوران جاهليت و افراط و تفريطهاى آن زمان كاملاً مشهود است. در اين قسمت قوانين اسلام درباره قصاص، وصيت، روزه ماه رمضان،كسب مال از راه حلال، جهاد با دشمنان خدا، حج و زيارت خانه خدا، حكم شراب و قمار، مقدار انفاق و موارد مصرف آن، سرپرستى يتيمان، ازدواج با مشركان، عادت ماهانه زنان، سوگند خوردن به خدا، انواع و احكام طلاق، ازدواج زنان پس از طلاق، حقوق فرزندان طلاق، عده وفات، مهريه زنان و نفقه زنان مطلّقه و شوهر مرده بيان مىگردد.
در بررسى مسئله قصاص، مباحثى همچون مشروعيت قصاص، برابرى قاتل و مقتول در قصاص، تشريع ديه به جاى قصاص و فلسفه قصاص مطرح مىشود. (آيات 178 ـ 179)[87] در بيان احكام وصيت نكاتى در باره توصيه به وصيت، حرمت تغيير مفاد وصيت و موارد استثناى اين حكم ذكر مىگردد. (آيات 180 ـ 182)[88] در ذكر احكام روزه مباحث متعددى همچون وجوب روزه ماه رمضان، موارد جواز افطار در ماه رمضان مانند سفر و بيمارى، جواز آميزش جنسى در شبهاى اين ماه، ساعات وجوب امساك در شبانه روز بيان مىگردد. (آيات 183 ـ 187) پس از بيان اين احكام به حرمت كسب مال از راه حرام اشاره (آيه 188) و به پرسشى كه درباره فايده و حكمت هلالهاى ماه وتاثير آن در انجام تكاليف شرعى مطرح بوده است پاسخ مىدهد (آيه 189)، آنگاه به تشريع حكم جهاد و مسائل مربوط به آن مىپردازد. احكام و مقررات جهاد با مشركان مكه در دو قسمت از سوره بقره بيان شده است: يكى در آيات 190 ـ 194 و ديگرى در آيات 216 ـ 218. از آنجا كه برخى از احكام و نكات مطرح شده در دو بخش فوق يكسان است ـ مانند تاكيد بر وجوب جهاد، جنگ در ماههاى حرام و پيكار در مسجد الحرام[89] ـ و با توجه به اينكه در بخش دوم تأكيد مىكند كه جهاد بر مسلمانان واجب است هرچند خوشايند برخى نباشد، مىتوان استنباط كرد كه به رغم صدور فرمان جهاد در مرحله نخست، برخى مسلمانان هنوز آمادگى لازم را براى انجام اين تكليف الهى كسب نكرده بودند.
در ادامه، آيات 196 ـ 203 به بيان برخى از احكام و مسائل حج تمتع مىپردازد. بنابر برخى روايات اين آيات در سال دهم هجرت نازل و طى آن حج تمتع تشريع شده است.[90] در اين آيات ابتدا به اتمام حج همراه باعمره فرمان داده شده است. سپس نكاتى در باره قربانى و تقصير در حالت اضطرار، زمان حج و امورى كه براى محرم جايز نيست تذكر داده مىشود، آنگاه به انتقاد از برخى آداب و رسومى مىپردازد كه به پيروى از آيين جاهلى به اعمال حج افزوده شده است و از مسلمانان مىخواهد با كنار گذاشتن اين خرافات تنها به آنچه خداوند بدان امر كرده است عمل كنند؛ از جمله بنابر رسوم جاهلى تجارت درايام حج ممنوع بود[91] يا قريش بر پايه امتياز بىموردى كه براى خود قائل بودند از وقوف در عرفات همراه با ساير حجگزاران امتناع مىكردند[92] يا پس از تمام شدن اعمال حج ساعتى در منا توقف مىكردند و در آنجا با شعر و خطابه، به بيان افتخارات پدرانشان پرداخته، بر يكديگر فخر مىفروختند.[93] در آيات 198 ـ 200 مسلمانان از اين رفتارها و آداب جاهلانه منع شدهاند.
پس از اتمام آياتى كه مقررات دينى و وظايف عملى مسلمانان را بيان مىكرد آيات 243 ـ 256 با ذكر دو داستان از بنىاسرائيل مومنان را به جهاد در راه خدا و نهراسيدن از مرگ ترغيب مىكند.
داستان نخست درباره گروهى از بنىاسرائيل است كه به بهانه بيمارى وبا از جنگ با دشمن خوددارى[94] و خانه و كاشانه خود را رها كردند و خداوند همه آنها را ميراند و سپس زنده كرد (آيه243) و داستان ديگر درباره گروهى ديگر از بنىاسرائيل است كه از پيامبر خود خواستند تا فرماندهى را براى رهبرى آنها در جنگ با دشمنان مشخص كند تا با پيروى از او بردشمنان پيروز شوند. چون آن پيامبر طالوت را به آنان معرفى كرد جز گروهى اندك همگى از يارى او سرپيچى كردند؛ اما طالوت با كمك همين گروه اندك از مؤمنان، بر جالوت و سپاهيانش پيروز شد. (آيات 246 ـ 252)
به گفته برخى از مفسران آيات 255 ـ 260 اين سوره به تبيين مهمترين اصول اعتقادى اسلام يعنى توحيد و معاد مىپردازد[95]؛ اما علامه طباطبايى معتقد است كه تمامى اين آيات درباره توحيد است.[96] اين آيات با آية الكرسى آغاز مىشود. در اين آيه 50 كلمهاى[97]، 16 بار نام خداوند به صورت ضمير يا اسم ظاهر آمده[98] و در آن به 10 صفت ثبوتى و 4 صفت سلبى خداوند[99] از جمله وحدانيت، مالكيت مطلق و گسترده الهى و علم بىپايان او اشاره شده است.(آيه 255) آيات بعدى نيز جلوههايى ديگر از توحيد از جمله ولايت و سرپرستى خدا بر مؤمنان (آيه 257) و قدرت خداوند بر احيا و ميراندن انسانها بيان مىشود. نكته اخير در ضمن بيان سه داستان در باره زنده شدن مردگان به دست خداوند يعنى داستان احتجاج حضرت ابراهيم با يكى از حكام زمانش (نمرود)، داستان عُزَيْر نبى[100] و داستان 4مرغ حضرت ابراهيم بيان شده است. (آيات 258ـ260)
در آيات پايانى اين سوره (آيات 261 ـ 282) مقررات مربوط به سه موضوع ديگر يعنى انفاق، ربا و دَيْن بيان مىشود. وجه اشتراك اين احكام در اين است كه همگى جنبه مالى دارد، با اين تفاوت كه انفاق بخشش بدون عوض و ربا دريافت بدون عوضاست.[101] در اين آيات افزون برجنبه فقهى به جنبه اخلاقى و آثار اجتماعى انفاق و ربا نيز توجه شده است. در اين ميان آيات 261 ـ 274 به موضوع انفاق مربوط مىشود. در اين آيات ابتدا با ذكر مثالى ثمرات فراوان انفاق را بيان كرده، سپس درباره كيفيت انفاق كه بايد براى خدا و از منت و اذيت به دور باشد و وضعيت مالى كه انفاق مىشود كه بايد از مال طيب و پاك باشد و محل مصرف انفاق يعنى فقرا و زمان انفاق كه شب يا روز و آشكار و پنهان باشد و سرانجام اجر و ثواب انفاق توضيح مىدهد.
آيات 275 ـ 281 در باره حرمت ربا و آثار منفى آن و شديدترين آيهاى است كه درباره ربا نازل شده است و طى آن خداوند به كسانى كه ربا مىگيرند اعلام جنگ كرده است. (آيه 279 ) در قرآن كريم درباره هيچ يك از فروع دين چنين تعبيرى به كار نرفته است.[102] به نظر مىرسد كه اينآيه پس از آيه 130 آلعمران/3 كه در آن حكم تحريم ربا بيان شده بود نازل شده باشد و از آنجا كه با نزول آيه 130 آلعمران عمل زشت ربا به طور كامل از جامعه اسلامى برچيده نشده بود اين آيه نازل شد و با شدت بيشترى از آن نهىكرد.[103]
پس از بيان اهميت انفاق و حرمت ربا كه دستور نخست با فعاليت سودآور اقتصادى و دومى با كسب درآمد مشروع منافات دارد در آيه 282 و 283 نكاتى را در باره احكام قرض و رهن بيان كرده و در آن راه كسب حلال و حفظ اموال را ذكرمىكند.[104] در آيه282 كه طولانىترين آيه قرآن است[105] 19 دستور مهم درباره داد و ستد مالى بيان شده است.[106]
دو آيه پايانى سوره بقره با بيان ويژگيهاى مؤمنان واقعى به منزله جمعبندى و نتيجهگيرى از مجموع تعاليم اين سوره است. آنچه از ويژگيهاى مؤمنان در اين آيات به ميان آمده است با هدف و جهتگيرى اصلى سوره بقره كاملاً هماهنگ است، زيرا در اين سوره بارها از اقوام و افرادى ياد شده كه تنها به بخشى از دستورات انبيا ايمان مىآوردند و هر گاه در عمل به تكاليف دينى زحمت و مشقتى مىديدند آنها را تغيير داده، دين خدا را تحريف مىكردند؛ اما مؤمنان واقعى بر خلاف آنها رفتار مىكنند؛ آنان به همه آنچه كه خداوند بر پيامبران نازل كرده است ايمان دارند و در اين جهت تفاوتى بين پيامبران قائل نيستند. (آيه 285) آنان تلاش خود را براى انجام تكاليف الهى به كار مىبرند و در مواردى كه بر اثر خطا و نسيان و ناتوانى، از انجام تكاليف باز مىمانند از خداوند طلب عفو و بخشش مىكنند. (آيه 286)
فضيلت و عظمت سوره:
سوره مباركه بقره در سخنان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهلبيت آن حضرت، با اوصافى ستوده شده كه حاكى از جايگاه بلند اين سوره است.همچنين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: 7 سوره طولانى قرآن به جاى تورات به من عطا شده است[107]، چنان كه «مِئين» به جاى انجيل و «مثانى» به جاى زبور به من عطا شده و با دريافت «مُفَّصل» ]كهتقريباً 67 سوره است] بر ديگران برترى يافتم.[108] در پاسخ پرسش از برترين سوره قرآن، از سوره بقره نام بردهاند.[109] سفارش مؤكد اهلبيت درباره فضيلت يادگيرى اين سوره نيز نشان ديگرى از عظمت آن است. امام صادق(عليه السلام)فرمودند: سوره بقره و آلعمران در روز قيامت مانند دو قطعه ابربر سر قارى خود سايه مىافكنند.[110] پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: هركس يك روز، سوره بقره را در خانه خود قرائت كند، سه روز آن خانه از گزند اهريمن مصون است؛ همچنين اگر يك شب آن را در خانه خود تلاوت كند، سه شب آن خانه از آسيب شيطان محفوظ است و شيطان به آنجا در نمىآيد.[111] در برخى روايات آمدهاست كه تهىترين خانهها از خير، خانهاى است كه در آن سوره بقره تلاوت نشود.[112] در برخى روايات به تلاوت آيات خاصى از اين سوره، مانند 4 آيه نخست، آية الكرسى و سه آيه پايانى آن ترغيب شده است.[113]
در جوامع روايى، احاديث فراوانى درباره تأثير تلاوت سوره بقره و نيز خصوص آيةالكرسى در درمان بيماريهاى جسمى، فقرزدايى و تأمين نيازهاى دنيوى نقل شده است[114]؛ اما بايد توجه داشت كه تبيين اين گونه فوايد و آثار در روايات معصومان(عليهم السلام)براى مؤمنان متوسط است و اين گونه احاديث هرگز در صدد حصر رسالتِ اصلى و اساسى قرآن نيست.[115]
منابع
الاء الرحمن فى تفسير القرآن؛ آية الكرسى (معانيها و فضائلها)؛ الاتقان فى علوم القرآن؛ اثبات الآيات؛ اَسباب النزول، واحدى؛ اهداف كل سورة و مقاصدها فى القرآن؛ بحار الانوار؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ البرهان فى علوم القرآن؛ بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز؛ بيان السعادة فى مقامات العباده؛ البيان فى تفسير القرآن؛ البيان فى عد آى القرآن؛ پرتوى از قرآن؛ تاريخ القرآن، تاريخ اليعقوبى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تسنيم تفسير قرآن كريم؛ تفسير احسن الحديث؛ تفسير اطيب البيان؛ تفسير التحرير و التنوير؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير روشن؛ تفسير صفى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن الكريم، شبّر؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين؛ التفسير الكاشف؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ التمهيد فى علوم القرآن؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمال القراء؛ دائرةالمعارف قرآن كريم؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زاد المسير فى علم التفسير؛ سيرة الرسول(صلى الله عليه وآله)صور مقتبسة من القرآن الكريم؛ علوم قرآنى؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فى ظلال القرآن؛ كتابالفهرست؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدةالابرار؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ معانى الاخبار؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم؛ مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المكى والمدنى فى القرآن الكريم؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نظرات فى القرآن؛ نظم الدرر فى تناسب الآيات والسور، بقاعى.محمد خامهگر
[1]. اسباب النزول، ص13؛ المكى والمدنى فى القرآن، ج1، ص373ـ376.
[2]. ر. ك: المكى و المدنى فى القرآن، ج1، ص373ـ376.
[3]. جمال القراء، ج1، ص138؛ البيان فى عد آى القرآن، ص133؛ البرهان، ج1، ص281.
[4]. سيرة الرسول، ج2، ص15.
[5]. ر. ك: مجمع البيان، ج10، ص613؛ التحرير و التنوير، ج1، ص202؛ التمهيد، ج1، ص137.
[6]. مفاتيحالاسرار، ج1، ص131؛ الاتقان، ج1، ص20؛ التحرير والتنوير، ج1، ص202.
[7]. بصائر ذوى التمييز، ج1، ص99؛ الاتقان، ج1، ص20؛ التمهيد، ج1، ص137.
[8]. الفهرست، ج1، ص38؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص113؛ تاريخ القرآن، ص139.
[9]. تفسير قرطبى، ج1، ص107؛ اللباب، ج1، ص250.
[10]. الاتقان، ج1، ص20؛ الميزان، ج1، ص52؛ البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص194.
[11]. الاتقان، ج1، ص18؛ التحرير والتنوير، ج1، ص201.
[12]. ر. ك: الميزان، 19، ص288؛ تسنيم، ج2، ص39.
[13]. تسنيم، ج2، ص39.
[14]. الميزان، ج2، ص75؛ تسنيم، ج2، ص40.
[15]. الميزان، ج2، ص408؛ مجمع البيان، ج2، ص668ـ676؛ تسنيم، ج2، ص40.
[16]. فى ظلال القرآن، ج1، ص27.
[17]. التحرير و التنوير، ج1، ص202؛ الميزان، ج2، ص424؛ مجمعالبيان، ج2، ص676ـ677؛ الدرالمنثور، ج1، ص46.
[18]. تسنيم، ج2، ص41.
[19]. المعجم الاحصائى، ج1، ص310.
[20]. مجمع البيان، ج 1، ص 77.
[21]. همان، ص111؛ بصائر ذوى التمييز، ج1، ص133.
[22]. مفردات، ص54، «بقر».
[23]. معانى الاخبار، ص51.
[24]. لسان العرب، ج6، ص394، «سنم».
[25]. مجمع البيان، ج1، ص111؛ روض الجنان، ج1، ص91.
[26]. الدرالمنثور، ج1، ص50.
[27]. تفسير قرطبى، ج1، ص107؛ روضالجنان، ج1، ص92.
[28]. لغتنامه، ج10، ص15131.
[29]. كشف الاسرار، ج1، ص39؛ التحرير و التنوير، ج1، ص201.
[30]. الكشاف، ج1، ص303؛ روض الجنان، ج1، ص93.
[31]. بصائر ذوى التمييز، ج1، ص134.
[32]. همان؛ جوامع الجامع، ج1، ص169؛ تسنيم، ج2، ص29.
[33]. تفسير بقاعى، ج1، ص24.
[34]. بصائر ذوى التمييز، ج1، ص135؛ ر.ك: التمهيد، ج2، ص318.
[35]. اثباتالآيات، ص50ـ87؛ البيان، ص287ـ308؛ نظرات فى القرآن، ص230.
[36]. التمهيد، ج2، ص318ـ328.
[37]. همان، ص326.
[38]. مجمع البيان، ج2، ص602؛ نمونه، ج2، ص211.
[39]. تفسير عياشى، ج1، ص129؛ جامع البيان، مج2، ج2، ص785ـ888.
[40]. تفسير شبر، ص47؛ مجمعالبيان، ج2، ص602.
[41]. التفسير الكبير، ج6، ص169؛ التبيان، ج2، ص278.
[42]. مجمع البيان، ج2، ص602؛ الميزان، ج2، ص247.
[43]. علوم قرآنى، ص193.
[44]. دائرة المعارف قرآن، ج1، ص365ـ407، 418ـ428.
[45]. دائرة المعارف قرآن، ج1، ص426.
[46]. نورالثقلين، ج1، ص26.
[47]. الدرالمنثور، ج2، ص8.
[48]. البرهان، ج1، ص527.
[49]. تفسير عياشى، ج1، ص136.
[50]. بحارالانوار، ج 89، ص 263.
[51]. تسنيم، ج2، ص45ـ62.
[52]. همان، ص55.
[53]. الميزان، ج1، ص151.
[54]. همان، ص43؛ نمونه، ج1، ص58 و...؛ فى ظلال القرآن، ج1، ص27.
[55]. اهداف كل سوره، ج1، ص20.
[56]. تفسير بقاعى، ج1، ص24.
[57]. الميزان، ج1، ص43.
[58]. الميزان، ج1، ص43.
[59]. همان، ص52.
[60]. احسنالحديث، ج1، ص51؛ التبيان، ج1، ص67.
[61]. تفسير المنار، ج1، ص191ـ193.
[62]. مجمعالبيان، ج1، ص157؛ التفسير الكبير، ج2، ص118؛ الميزان، ج1، ص58.
[63]. مجمعالبيان، ج1، ص157؛ التفسير الكبير، ج2، ص118؛ الميزان، ج1، ص58.
[64]. الميزان، ج1، ص58.
[65]. التبيان، ج1، ص102؛ تفسير صدرالمتالهين، ج2، ص136ـ137؛ المنير، ج1، ص101.
[66]. الميزان، ج1، ص111ـ113.
[67]. نمونه، 1، ص189؛ تفسير روشن، ج1، ص168.
[68]. الكاشف، ج1، ص68.
[69]. احسن الحديث، ج 1، ص 92؛ پرتوى از قرآن، ج 1، ص 118.
[70]. اطيب البيان، ج1، ص505؛ بيان السعاده، ج1، ص621؛ تفسيرروشن، ج1، ص168.
[71]. تفسير صفى، ص19.
[72]. الميزان، ج1، ص116.
[73]. اطيب البيان، ج1، ص505.
[74]. آلاءالرحمن، ج1، ص84.
[75]. الفرقان، ج1، ص289.
[76]. جوامع الجامع، ج1 ص53.
[77]. الميزان، ج1، ص198.
[78]. نمونه، ج1، ص345.
[79]. مجمع البيان، ج1، ص310ـ311.
[80]. مجمع البيان، ج1، ص325ـ326.
[81]. همان، ص347.
[82]. همان، ص351ـ352.
[83]. الميزان، ج1، ص263.
[84]. مجمع البيان، ج2، ص412.
[85]. الميزان، ج1، ص343.
[86]. الميزان، ج1، ص429؛ الكاشف، ج1، ص178.
[87]. تسنيم، ج2، ص58.
[88].
[89]. تسنيم، ج2، ص58.
[90]. مجمعالبيان، ج2، ص518؛ الميزان، ج2، ص75؛ تسنيم، ج2، ص40.
[91]. الكشاف، ج1، ص245؛ مجمعالبيان، ج2، ص527؛ نمونه، ج2، ص56.
[92]. مجمع البيان، ج2، ص527ـ528؛ روح المعانى، مج2، ج2، ص134؛ آلاء الرحمن، ج1، ص340.
[93]. الكشاف، ج1، ص246؛ مجمعالبيان، ج2، ص529؛ روح المعانى، مج2، ج2، ص135.
[94]. مجمع البيان، ج2، ص605.
[95]. الكاشف، ج1، ص391، 410.
[96]. الميزان، ج2، ص348.
[97]. الفرقان، ج3ـ2؛ ص193.
[98]. الكشاف، ج1، ص302.
[99]. الفرقان، ج4، ص193.
[100]. تفسير عياشى، ج1، ص141.
[101]. الميزان، ج2 ص409.
[102]. الميزان، ج2 ص409.
[103]. همان، ج2، ص408.
[104]. التفسير الكبير، ج7، ص115.
[105]. مجمع البيان، ج2، ص681؛ الاتقان، ج1، ص357.
[106]. نمونه، ج2، ص382.
[107]. تفسير عياشى، ج1، ص25؛ البرهان، ج1، ص121.
[108]. البرهان، ج1، ص121.
[109]. نورالثقلين، ج1، ص26.
[110]. ثواب الاعمال، ص220؛ زاد المسير، ج1، ص19؛ بحار الانوار، ج89، ص265.
[111]. مجمع البيان، ج1، ص111.
[112]. روض الجنان، ج1، ص37.
[113]. بحارالانوار، ج89، ص265؛ نورالثقلين، ج1، ص26.
[114]. بحارالانوار، ج89، ص262 به بعد.
[115]. تسنيم، ج2، ص35.