نقد و بررسى نقش سياق در روش تفسيرى سيّد قطب

پدیدآورکرم سیاوشی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعلم ارادي

share 1888 بازدید
نقد و بررسى نقش سياق در روش تفسيرى سيّد قطب

كرم سياوشي

چکیده: فهم صحيح كلام خداوند نيازمند نگاه همه جانبه مفسر قرآن به اعاد و زواياى پيدا و پنهان اين سخن آسمانى است، و مفسر موفق كسى است كه با چنين نگاهى به سوى قرآن برود و ابزارهاى مختلف كلامى و بيانى را در اين راه به خدمت گيرد. يكى از مهم ترين اين ابزارها «سياق» است. سياق به عنوان دليلى متين چون سايه در پى كلام است و از آن جدايى ناپذير است و به دليل همين عدم انفكاك، در رابطه با آيات قرآن گونه اى از روش تفسير «قرآن به قرآن» به شمار مى آيد.
البته با وجود اهميت بسيار سياق، استفاده نابجا و غير دقيق از آن و فرو نهادن ديگر دلايل در پرتو استناد به آن، مى تواند انحرافات و كج فهمى هاى ديگرى را در فهم كلام خداوند در پى داشته باشد.
در اين مقاله بر آنيم تا نقش سياق را در روش تفسير سيد قطب، به عنوان يكى از مفسران فرهيخته و برجسته اهل سنت بنمايانيم و ابعاد بهره مندى وى را از سياق بكاويم. در ادامه ضرورت هاى استفاده از اين ابزار را گوشزد نموده به برخى از كاستى هاى اين روش تفسيرى از سوى مفسر فى ظلال القرآن اشاره مى رود.


كليد واژه‏ها: تفسير، روش تفسيرى، سياق، سيد قطب، فى ظلال القرآن.

مفهوم سياق

سياقِ كلام كه از آن به عنوان «اسلوب سخن»، «طرز جمله بندى عبارات به سبب چينش و نظم خاص كلمات»1 و يا «روند كلى كلام» ياد مى شود، مورد توجه علماء و متخصصان علوم تفسير، فقه و اصول قرار دارد؛ چنانكه به شرح و تعريف آن پرداخته‏اند. آيه اللَّه محمد باقر صدر«ره» سياق را عبارت از هر گونه دليلى مى داند كه به الفاظ و عبارات مورد بحث پيوند خورده باشد؛ خواه اين دلايل از مقوله الفاظ باشد مانند: كلمات ديگرى كه با عبارت مورد نظر، يك سخن به هم پيوسته را تشكيل مى‏دهند، و خواه قرنيه حالى باشد مانند: اوضاع و احوال و شرايط و مناسباتى كه سخن در آن طرح شده و در موضوع و مفاد لفظ و عبارت مورد بحث، به نوعى روشنگر و موثرند.2
برخى سياق را تنها يكى از قراين پيوسته لفظى مى دانند و تعريف فوق را به سبب در برگرفتن همه قرينه هاى پيوسته لفظى نمى پذيرند؛ لذا در تعريف سياق معتقدند: سياق نوعى ويژگىِ لفظ، عبارت و يا يك سخن است كه در اثر همراه بودن با كلمات و عبارات ديگر شكل مى گيرد.3
بر اساس اين تعريف، در رابطه با قرآن «سياق آيات» عبارت است از: وجه ارتباط و تناسب آيات با يكديگر، و توجه به سياق به معناى دقّت و درنگريستن مفسّر در آيات قبل و بعد از آيه مورد نظر و در نگريستن در آهنگ كلى آيات است.4

ديدگاه‏ها درباره نقش سياق در تفسير قرآن

استدلال به سياقِ كلام در جهت فهم مقصودِ متكلم از روش هاى مرسوم و مقبول در نزد عقلاست كه در زندگى عادى و عرفى بشر كاملاً رعايت مى شود؛ بنابراين بسيار طبيعى است كه از اين شيوه جهت فهم مقصود حقيقى و كامل آيات قرآن نيز استفاده شود.5
زركشى دلالت سياق را موجب روشن شدن نكات مجمل كلام و اطمينان يافتن از عدم وجود احتمال خلاف و تخصيص يافتن عام و مقيَّد بودن مطلق و تنوعِ دلالت مى داند. وى سياق را از بزرگترين قراينى برمى شمرد كه بر مراد متكلم دلالت مى كند و معتقد است: آنكه به اين مهم، بى اعتنا باشد به اشتباه و انحراف مى افتد. او براى تصديق سخن خود آيه 49 از سوره دخان: «ذُق انّك أنتَ العزيزُ الكريمُ» را مثال مى زند كه سياق آن [در أثر همراهى با آيات قبل و بعد از آن6 و بر خلاف معناى ظاهرى خودِ آيه به تنهايى] به وضوح دلالت بر حقارت و زبونى مخاطب دارد.7
مؤلف الميزان تصريح مى‏كند كه سياق اُستوارترين و گويا ترين دليل براى بيان معنا و فهم [صحيح ]مراد [متكلم] است؛ لذا در تفسير الميزان اين أمر به صورت جدّى مورد توجه قرار گرفته و نقش آن در بسيارى از استدلال ها و نتيجه گيرى هاى مفسرِ آن به وضوح نمايان است.8
از آنجا كه بهره مندى از سياق مستلزم نگرش عقلى به آيات قرآن است معتزله نيز - كه به نگرش عقلى در تفسير قرآن مشهورند- اصل سياق را در تفسير آيات مورد توجه قرار داده و به ويژه در آياتى كه ظاهر آنها دلالت بر «جبر» دارد با در نگريستن به سياق، معناى «جبر» را از اين گونه آيات زدوده‏اند. اين در حالى است كه «جبريّون» با جدا كردن آيات از سياق آنها، به «جبر» رسيده‏اند!9
بدين سان نقش سياق و ايجاد تناسب و ارتباط ميان پاره ها و بخش هاى مختلف آيات، در فهم گستره مفاهيم آنها و تعيين و تحديد اهداف و موضوعات قرآن، اساسى و راهگشاست10 همچنان كه موجب كشف بسيارى از مفاهيم و معانى جديد مى گردد و پاسخ گوى أهداف نزول قرآن نيز خواهد بود؛ در حالى كه بدون ملاحظه سياق و بدون ارتباط برقرار كردن ميان بخش هاى مختلف آيات، وضعيت قرار گرفتن بسيارى از بخش هاى آيات قرآن به صورت كنونى، با اهداف نزول آن ناسازگار خواهد بود.11

جايگاه سياق در «فى ظلال القرآن»

با توجه به آنچه گفته شد، هيچ مفسّرى در فهم درست معنا و مقصود آيات قرآن از توجه و دقتِ در سياق بى نياز نيست؛ لذا سيد قطب نيز در «فى ظلال القرآن» نقش مهم و تعيين كننده آن را در رهيافت به مدلول آيات از نظر دور نداشته؛ بلكه با الهام گرفتن از سياق در موارد متعددى ابهام ها را رفع مى كند، پرده هاى ترديد را كنار مى زند و مفاهيم و مصاديق صحيح را مى نماياند.12

موارد استفاده از سياق در «فى ظلال القرآن»
1- تبيين وحدت موضوعى سوره‏ها

يكى از بارزترين و عمده ترين بسترهاى مناسب جهت بهره مندى مفسّر فى ظلال از سياق، در ارايه نظريه « وحدت موضوعى سوره‏هاى قرآن » از سوى او تجلّى يافته است. از آنجاكه بررسى سياق و استناد به آن يكى از رايج ترين و مطمئن‏ترين روش‏هاى كشف موضوع يا موضوعات اساسى هر سوره است، سيد قطب نيز براى كشف اين رمز ارتباطى و دست يابى به اين عامل پيوندبخش در ميان آيات و پاره‏هاى مختلفِ سوره، پيش از تفسير هر سوره چندين بار آن سوره را با دقّت و تأمل بسيار قرائت، مطالعه و بررسى نموده تا به خصوصيات مشترك و عوامل پيوند دهنده و انسجام بخش آيات آن سوره دست يابد و خطوط جامع و مشتركِ لفظى و معنوى موجود در ميان مباحث و موضوعات فرعى آن را بيابد و با ارايه فهرست ها و مجموعه هايى از اين خطوط و عوامل پيوند دهنده، موضوع يا محور موضوعات آن سوره را ترسيم كند.
به عنوان مثال سيد قطب موضوع اصلى و جهت گيرى اساسى سوره «آل عمران» را براساس سياق اين سوره در سه خط عريض ترسيم مى‏كند.
از نظر وى اولين خط موضوعى اين سوره در صدد تبيين مفهوم «دين» و معناى «اسلام» است. سيدقطب پس از توضيح مفهوم حقيقى دو واژه «دين» و «اسلام» درباره چگونگى اشاره به اين خط موضوعى در سوره آل عمران، معتقد است سياق سوره در بيش از سى موضع به صورتى واضح و چشمگير به اين خط مى پردازد و آن را تبيين مى كند. وى سپس مجموعه آياتى را كه در سراسر سوره آل عمران به اين خط موضوعى اشاره دارند ارايه مى دهد.13
وى دومين خط موضوعى سوره را كه سياق سوره بر آن متمركز شده، تصويرِ حالت مسلمانان با پروردگار به هنگام تسليم شدن در برابر [فرامين] او، و به هنگام دريافت و پذيرش خاضعانه دستورات او مى‏داند. آنگاه آيات متعددى را كه در اين سوره، به اين معنا اشاره دارند ارايه مى دهد.14
سرانجام سومين خط عريض سوره آل عمران كه از ديدگاه سيد قطب سياق آيات اين سوره بر آن دلالت دارد، عبارت است از: هشدار به مسلمانان براى پرهيز از پذيرش ولايت غيرمؤمنان! زيرا با پذيرش ولايت كافران - در حالى كه به كتاب خدا و احكام آن گردن نمى نهند و از آيين او در زندگى پيروى نمى نمايند- ديگر براى چنين مسلمانانى ايمانى باقى نخواهد ماند و ارتباط آنها با خداوند منقطع خواهد شد. سيد قطب همه نصوصى را كه در سوره آل عمران براى تبيين اين موضوع آمده است، فهرست مى كند و در پايان گوشزد مى نمايد كه سياق هر يك از اين نصوص در موضع خويش در سوره، از سَرزندگى و الهام بخشى عميق ترى برخوردارست و مشتمل بر خصوصياتى چون: زنده بودن، قوى بودن، گيرايى و زيبايى است.15
همچنين مفسّر فى ظلال در تفسير سوره «ذاريات»، كه مباحث و موضوعات به ظاهر پراكنده و بى ارتباطى در آن مطرح است،با اشاره به سياق آيات اين سوره و جهت گيرى اين سياق، محور موضوعات و مباحث متعدد آن را «رها نمودن قلب انسان از موانع زمينى و از بند رزق و روزى و از هر بندى كه مانع تجرد وى براى عبادتِ خداوند و براى حركت و توجه به سوى خداوند مى شود» مى داند. وى سپس چگونگى حركت سياق آيات را در تبيين اين موضوع اصلى به طرزى هوشمندانه و دلپذير ارايه مى‏دهد.16
سيد قطب با تكيه بر سياقِ آيات سوره « كهف » محور موضوعات متنوع و گونه گون آن را « تصحيح عقيده و تصحيح ارزش ها بر مبناى عقيده » معرفى مى كند و معتقد است سياق سوره در چند مرحله متوالى پيرامون اين موضوع اصلى حركت مى‏كند:
در مرحله نخست، سوره كهف با ستايش از خداوند كه كتاب قرآن را براى بشارت به مؤمنان و هشدار به مشركان نازل فرموده، آغاز مى شود؛ سپس با اين تذكر كه زيور و زينت هاى روى زمين براى امتحان و آزمايش بوده، و سرانجام به زوال و نابودى رو خواهند نهاد، ادامه مى يابد. به دنبال آن قصه اصحاب كهف ارايه مى شود كه مثالى است براى ترجيح زندگى ايمانى بر زندگى باطل و زينت هاى آن و پناه بردن به خداوند (در غار) براى در امان نگه داشتن عقيده خود از گزند و آسيب باطل.
مرحله دوم، با رهنمود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به صبر و به همراهى با مؤمنانى كه صبح و شب براى رضايت خداوند با او نجوى مى كنند و با رهنمود وى به كناره گيرى از غافلانِ از ياد خداوند، آغاز مى‏گردد. سپس قصه صاحب دو باغ ارايه مى گردد كه ترسيم كننده اعتزاز قلب مؤمن به هنگام اتصال به خداوند و حقير شمردن معيارهاى زمينى است. اين مرحله با تقرير ارزش ها و معيارهاى حقيقى و ماندگار به پايان مى رسد.
مرحله سوم در برگيرنده چند صحنه متصل به هم از صحنه هاى قيامت است كه قصه آدم‏عليه السلام‏و ابليس نيز در ميان آنها واقع شده است. اين قصه حامل هشدار به مشركان و اشاره به بطلان اعتقاد آنان در تبعيت از ابليس است كه اين هدف را مشتمل بر استدلالى متين ارايه نموده است. همچنين اين قصه با صحنه پس از آن كه بر طبق آن خداوند در قيامت مشركان را ندا مى دهد تا شركاى ادعايى را فرا خوانند؛ لكن آن شركاء به فراخوان مشركان لبيك نمى گويند، متناسب است. اين مرحله با بيان سنت خداوند در نابود كردن ظالمان و رحمت و فرصت او به گناه كاران تا سرآمدى مشخص، به پايان مى‏رسد.
مرحله چهارم مشتمل بر قصه حضرت موسى‏عليه السلام با بنده صالح[ خضرعليه السلام]است و مرحله پنجم مشتمل بر قصه «ذى‏القرنين» است كه اين هر دو قصه نيز به عنوان دو مصداق و الگو جهت تصحيح معيارها و ارزش ها به كار گرفته شده اند. سرانجام، اين سوره بسان آغاز آن، با بشارت به مؤمنان و هشدار به كافران و اثبات وحى و تنزيه خداوند از شرك به پايان مى رسد.17
بدين سان آنچه موجب شده مفسِّر فى ظلال به وحدت بيشتر سياق و انسجام و تناسب موضوعات متنوع در يك سوره دست يابد، آنست كه در نگاه وى، سياق - عموماً- هر موضوعى را از جوانب گوناگون و در مجال هاى مختلف وارسى و پى جويى مى‏كند.18 در نتيجه بسيارى از مباحث مطروحه در هر سوره در حكم تعقيب بر موضوع اصلى آن سوره و در قالب تكرار يا تأكيد آن موضوع از زوايا و ابعاد مختلف و با شيوه‏هاى بيانى متنوع به شمار مى آيند، نه براى طرح موضوعات گوناگون و پراكنده!
به عنوان مثال، سيد قطب درباره سوره « مؤمنون » و موضوع اصلى آن معتقد است اين سوره، سوره مؤمنين است چنانكه اسم آن نيز بر اين مطلب دلالت دارد و بيانگر اين موضوع است. اين سوره با برشمردن صفات مؤمنان آغاز مى شود؛ آنگاه سياق در بحثى گذرا19 به ارايه و بررسى دلايل و نشانه هاى ايمان در آفاق و انفس مى پردازد. سپس «حقيقت ايمان» را همآن گونه كه همه پيامبران از زمان نوح عليه السلام تا زمان پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم عرضه نموده اند، مطرح مى كند و در ادامه به شبهات تكذيب كنندگان اين حقيقت و اعتراضات آنها نسبت به آن و مقاومت آنها در برابر آن مى پردازد و به سرانجام پيروزمندانه پيامبران و هلاكت و تباهى تكذيب كنندگان و نجات مؤمنان اشاره مى رود؛ در ادامه در بحث گذراى ديگرى به اختلاف و تفرقه مردم در مورد اين «حقيقت يگانه» پس از پيامبران اشاره مى رود و در همين راستا موضع گيرى مشركان قريش در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم را ياد آور مى شود و موضع آنها را شگفت انگيز و بى دليل معرفى مى كند! سرانجام اين سوره با صحنه اى از صحنه هاى قيامت كه طىّ آن عاقبت مشركان و تكذيب كنندگان به تصوير كشيده شده، پايان مى يابد و بدين شكل موضوع و محور اصيل اين سوره با همه مباحث و استدلال ها و ويژگى‏هاى متنوعش، توصيف مؤمنين يا مسأله ايمان است.20
بر اين اساس، به روشنى نمايان است كه عمده ترين ابزار سيد قطب در تبيين نظريه «وحدت موضوعى سوره‏هاى قرآن» و ارايه جزييات آن، سياق آيات و عبارات هر سوره است و او در پرتو دقّت و درنگ در سياق و ملاحظه جهت گيرى آن، در ارايه اين نظريه توفيق يافته و به مدد آن نكات ارزشمندى را به مخاطبان قرآن عرضه داشته است.21

2- تبيين تناسب آيات

سيد قطب براى يافتن تناسب در ميان برخى از آيات به ظاهر نامتناسبِ مجاور هم در يك سوره نيز به سياق متوسل مى شود و براساس آن انسجام اين گونه آيات را مى‏نماياند. به عنوان مثال او درباره چگونگى تناسب و هماهنگى آيه 6 سوره مائده:
«يا أيُّها الَّذينَ آمَنوا اذا قُمتُم الَى الصَّلوةِ فَاغْسِلوا وُجُوهَكُم و أيديَكُم الَى المَرافِقِ...»
كه در آن از وضو، طهارت، تيمم و نماز سخن به ميان آمده با آيات پيش از آن كه در آنها سخن از غذاهاى پاكيزه و زنان پاكدامن سخن به ميان آمده، معتقد است كنار هم قرار گرفتن اين آيات امرى اتفاقى و صرفاً براى برشمردن احكام مختلف نيست؛ زيرا اگر اين گونه باشد اين آيه از جوّ سياق و اهداف آن دور خواهد ماند؛ در حالى كه اين آيه اكنون در سياق مناسب خود و بر طبق حكم خداوند در نظم قرآن آمده است.
سيد قطب بر اى تاييد كلام خويش دو دليل ارايه مى دهد:
دليل اول: اين آيه اشاره به نوع ديگرى از طيبات، كه طيبات مخصوص روح است در كنار طيبات مخصوص جسم (طعام و زنان) اشاره دارد.
دليل دوم: اين آيه اشاره دارد كه رعايت احكام طهارت و نماز همچون رعايت احكام طعام و ازدواج، و همچون رعايت احكام صيد حلال و حرام، و احكام تعامل با مردم در صلح و جنگ، و همچون همه احكام ديگرى كه در اين سوره به آنها اشاره رفته، «عبادت» خداوند محسوب مى شود و التزام به هريك از آنها بخشى از وظيفه دينى شخص مؤمن به شمار مى آيد؛ زيرا در دين الهى بين احكام عبادى و احكام معاملات جدايى و انفصالى وجود ندارد.22
همچنين وى در تبيين چگونگى تناسب قصه فرزندان آدم‏عليه السلام(هابيل و قابيل) با آيات مابعد آن كه در آنها احكام اسلام در حمايت از حيات و جانِ انسان مطرح شده است، معتقد است: اين قصه و الهامات آن به لحاظ سياق به شكلى استوار با احكام پس از آن، پيوستگى و انسجام دارد؛ لذا خواننده اى كه در اين سياق درنگ نمايد به وضوح مأموريت اين قصه را در اين محل درمى يابد و نقش آن را در آماده نمودن عقل و قلب انسان براى درك و پذيرش احكام سخت گيرانه اسلام در مواجهه با جرايم تعدّى به جان و حيات انسان، و تعدّى بر نظام اجتماعى و تعدّى بر مال و دارايى هاى شخصى افراد حسّ مى كند.23

3- ترجيح يا پذيرش مفاهيم خاص

مفسّر فى ظلال گاه با تكيه بر سياق، معنا و مقصود خاصى را از كلمات و عبارات قرآن دريافت مى كند و احياناً نكات و حقايق دقيق و لطيفى را از آنها ارايه مى دهد؛ اين در حالى است كه بدون كمك گرفتن از سياق، دستيابى به چنين مفاهيمى ممكن نيست.
به عنوان مثال سيدقطب در تفسير عبارت: «...و لِلرِّجَالِ عَليهِنَّ دَرَجَةٌ...» در ميان آيه 228 از سوره بقره كه از ظاهر آن «برترى مطلق» مردان بر زنان به نظر مى آيد، معتقد است كه «برترى» موجود در اين آيه با توجه به سياقى كه در آن قرار دارد، منحصر به برترى و اولويّت مردان دربازگرداندن زنان خويش در دوره عِدّه طلاق است و نه برترى مطلق مردان بر زنان در همه زمينه ها چنان كه عده اى گمان مى كنند.24
همچنين وى با استناد به سياقِ آيات، مراد از«نسخ» را در آيه: «ما نَنْسَخ مِن آيَهٍ أو نُنْسِهَا نأتِ بِخَيرٍ مِنهَا أو مِثلِها...» (بقره/106) ترجيحاً «تغيير قبله» مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه مى داند.25

4- شناسايى آيات مكى و مدنى

تشخيص آيات و سُوره‏هاى مكى و مدنى مستلزم فوايد بزرگى است؛ زيرا اين شناخت با علل و اسباب نزول آيات قرآن ارتباطى تامّ دارد و مفسّر و فقيه در تعين جهت گيرى آيات و در شناخت ناسخ ازمنسوخ، خاص از عام، مطلق از مقيد و... از آن بى نياز نيست. از اين‏رو عالمان قرآن پژوه براى تعيين و تشخيص آيات مكى و مدنى تلاش بسيار نموده‏اند.
عدّه‏اى از علماء در تشخيص آيات و سُوَر مكى و مدنى، تنها به روايات تكيه دارند؛ اين در حالى است كه ميان روايات موجود در اين رابطه، تناقض و تعارض وجود دارد. از سوى ديگر، برخى از قرآن پژوهان براى تشخيص مكى يا مدنى آيات، ضوابطى معين كرده اند؛ نيز با در نظر گرفتن اسلوب و سياق آيات به اين كار اقدام كرده اند.26
سيد قطب در تشخيص قرآنِ مكى و مدنى و ردّ و ترجيح ديدگاه ها در اين رابطه - عموماً- به سياق آيات استناد مى كند و بر اساس آن، نظر ترجيحى خود را اعلام مى كند. به عنوان مثال در پاره اى از روايات، از صحابه و تابعين نقل گرديده كه آيه:
«هوَ الَّذى أنشَأ جَنَّاتٍ مَعروشَاتٍ و غَيرَ مَعروشَاتٍ...كُلُوا مِن ثَمَرِهِ اذا أثمَرَ و آتوا حَقَّهُ يَومَ حَصَادِهِ و لاتُسرِفوا...» (أنعام/141) مدنى است؛ سيد قطب اين نظر را نمى پذيرد و معتقد است: سياق آيات احتمال مدنى بودن آن را ردّ مى كند؛ زيرا بدون اين آيه،سياق هم به لحاظ معنا و هم به لحاظ عبارت از يكديگر منقطع مى گردد؛چه در اين آيه سخن از آفرينش درختانِ برافراشته است و در آيه بعد نيز از آفرينش چهارپايان براى سوارشدن بر آنها و براى تهيه فرش و لباس از آنها سخن مى گويد و در ادامه، سياق از چهار پايانى سخن مى گويد كه پيش از آيه ثمار(أنعام/141) آن را آغاز نموده بود. لذا با وجود اين سياقِ به هم پيوسته، آنچه موجب شده عدّه اى آيه فوق را مدنى بدانند عبارت «آتوا حقه يوم حَصاده» در اين آيه مى باشد؛ زيرا به نظر آنها مقصود از اين عبارت،پرداخت زكاتِ معروف و واجب با نصاب هاى مشخص آن است؛ اما چنين برداشتى از اين آيه متعيّن نيست؛ زيرا اين گونه زكات در مدينه نازل و واجب گرديده است چنانكه در رواياتى ديگر مقصود از عبارت «آتوا حقه يوم حصاده»پرداخت صدقه و يا دادن طعام به افراد عبوركننده از كنار مزرعه در حال برداشت، يا كمك و اطعام به خويشاوندان دانسته شده است؛ از سوى ديگر، پاره اى از روايات بر مكى بودن همه آيات سوره أنعام و نزول يكباره آن اشاره دارند.27
وى در ذيل سوره يوسف نيز ديدگاه مصحف اميرى28 را كه برخى از آيات اين سوره از جمله آيه: «لَقَد كانَ فِى يُوسُفَ و اخوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائلينَ»(يوسف/7) را مدنى مى داند، ردّ مى كند و معتقد است سياق آيات بدون اين آيه فرو مى ريزد؛ زيرا ممكن نيست سوره يوسف در مكه نازل شده باشد أما اين آيه در سياق آن نباشد؛ به علاوه روايات نيز بر نزول يكباره همه آيات اين سوره در مكه اشاره دارند.29
البته استفاده از سياق نمى تواند مطلق و بدون استثنا باشد بلكه در مواردى ضرورى است مفسّر قرآن علاوه بر سياق از عوامل ديگر دخيل در تفسير نيز بهره گيرد تا به درك صواب از آيات دست يابد. چنانكه سيد قطب با تكيه صرف بر سياق در پاره اى از موارد از حقيقت دور مانده است! به عنوان مثال وى سوره «انسان» را با وجود دلالت برخى از روايات بر مدنى بودن آن، مكى مى داند و اين دسته از روايات را با تكيه بر سياق، غيرقابل قبول و ضعيف مى شمارد و در مقابل، آن بخش از روايات را كه تمام آيات اين سوره را مكى مى دانند، مى پذيرد.
وى معتقد است از سياق سوره انسان برمى‏آيد كه از آغازين سوره هاى مكى باشد؛ چنانكه تصويرهاى طولانى و مفصّلِ نعمت هاى مادى و حسّى و تصويرهاى غليظ عذابِ موجود در آن بيانگر اين نكته است؛ همچنانكه سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به بردبارى تا فرارسيدن حكم خداوند، و عدم اطاعت از گناه كاران و كافران، تأييد كننده اين نظر است؛ زيرا چنين توجيهاتى تنها به هنگام شدت يافتن آزار و اذيّت بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ياران وى در مكه، نازل مى شد. به علاوه فرصت دادن به مشركان و دعوت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم براى استوار ماندن بر حقّ نازل شده بر او و سستى نشان ندادن در برابر مشركان، باوجود تلاش آنها براى به سستى و تسامح كشاندن آن حضرت، همچنانكه در ديگر سوره‏هاى مكى مانند: قلم، مزمّل، مدّثّر و... نيز يافت مى شوند، همگى دلالت بر مكى بودن آيات سوره «انسان» و ضعيف بودن احتمال مدنى بودن آن دارند.30
أما اين ديدگاه از سوى ديگر مفسّران بزرگ مورد ترديد قرار گرفته است؛ زيرا از يك سو دلايل مطروحه از جانب مفسّر فى ظلال جهت اثبات مكى بودن سوره انسان، نقض گرديده31 و از ديگر سو، روايات معتبر بسيارى كه از طريق شيعه و اهل سنت وارد گرديده بر مدنى بودن همه يا بخشى از آيات سوره انسان دلالت داشته و حادثه مشخص و مشهورى را به عنوان سبب نزول برخى از آيات آن ذكر كرده‏اند.32 بدين شكل، حتى اگر به دلايلى، مدنى شمردن تمام آيات اين سوره پذيرفتنى نباشد، مدنى دانستن بخش نخست آيات آن(به ويژه آيات 5 تا 22) به حقيقت نزديكتر است.33

ضرورت توجه به چند نكته هنگام استفاده از سياق

با توجه به اهميت درك صحيح و برداشت صواب از آيات قرآن و بر كنار ماندن هر چه بيشتر مفسّر از لغزش و انحراف، ضرورت دارد مفسّر قرآن هنگام استفاده از سياق براى فهم آيات آن چند نكته بسيار مهم را در پيش ديد خويش قرار دهد.
نكته اول
با ملاحظه شيوه استفاده سيد قطب و ديگر مفسّران از سياق، نيز با توجه به چگونگى نزول آيات قرآن و شيوه ترتيب و تنظيم آنها در سوره هاى قرآن، روشن مى‏گردد كه سياق آيات قرآن در هر سوره به دو صورت شكل مى گيرد:
الف( سياقى كه ناشى از وحدت در نزول و صدور است اين نوع از سياق در اثر وحدت و همزمانى در نزول مجموعه اى از آياتِ قرآن يا آيات يك سوره صورت مى بندد؛ چه، آياتى كه با هم و در يك مرحله از جانب حضرت ربوبى صادر شده اند از بيشترين تناسب،آميختگى و انسجام با يكديگر برخوردارند؛ لذا مفسّر قرآن مى تواند بر مبناى وحدت آيات در نزول در تفسير و تبيين آنها از سياقى كه در ميان آن مجموعه از آيات شكل مى گيرد، بهره مند شود و به آن استناد كند. به عنوان مثال مفسّر قرآن در سوره هايى چون: أنعام،يوسف وبسيارى از سُوره‏هاى متوسط و كوچك قرآن كه أسناد تاريخى بر نزول يكباره آيات آنها دلالت دارند، با سهولت و استوارىِ تمام مى تواند سياق اين سُوره‏هاى و آيات آنها را مستمسك تبيين و تحديد خاص خود از آيات آن‏سُوَر قراردهد.
البته مفسّر قرآن به هنگام استفاده از اين نوع سياق، لازم است به يك نكته مهم توجه نمايد و آن وجود جمله ها و عبارات اعتراضى در ميان عبارات و آيات نازل شده به صورت همزمان است؛ زيرا همانگونه كه در شيوه بيانى و كلامى بشر نيز گاه ممكن است در ميان يك سخنِ يكپارچه،بنا به يك ضرورت،34 سخنى غير مرتبط با آن سخن يكپارچه اظهار شود، در رابطه با كلام خداوند در قرآن نيز كه بر اساس خصايص و ويژگى هاى زبان عربى نازل شده است به همين صورت است؛ لذا لازم است مفسّر قرآن چنين عباراتى را كه ممكن است به ندرت در گفتار آسمانى وحى يافت شوند، باز شناسد تا به هنگام تفسير دچار تكلف و مهمل‏گويى نگردد و در تفسير آيات قرآن به بيراهه نرود؛ چه، در اين موارد معمولاً نمى توان سياق آيات قَبل و بَعد را به يارى گرفت وبر اساس آن به تفسير عبارات و آيات اعتراضى پرداخت.
مثال كامل و گويا از اين گونه عبارات اعتراضى، آيات 16 تا 19 سوره قيامت است آنجا كه مى فرمايد:
«لاتُحَرِّك بِهِ لِسَانَكَ لِتَعجَل بِهِ . انَّ عَلينَا جَمعَهُ و قُرآنَهُ . فاذا قَرَأناهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ . ثُمَّ انَّ عَلينا بَيانَهُ».
«زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست! پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن! سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست!».
به گونه‏اى كه با وجود نزول يكباره همه آيات سوره قيامت نمى توان اين چهار آيه را با سياق كل سوره، هماهنگ كرد! لذا تلاش‏هايى كه از جانب برخى براى هماهنگ و هم سياق كردن اين آيات با ديگر آيات سوره صورت گرفته است مورد توجه قرار نگرفته و از سوى ديگر مفسّران طرد شده است. بر همين اساس سيد قطب نيز تفسير معقول ومعمولى را از اين آيات چهار گانه ارايه داده وبه تكلف نگراييده است.35
ب( سياقى كه ناشى از ترتيب توقيفى آيات قرآن است: علاوه بر همزمانى در نزول كه مى تواند موجب شكل گيرى سياق قوى و معتبر - جز در موارد معدود- شود، هرگاه با دلايل متقن ثابت گردد ترتيب وتنظيم مجموعه اى از آيات مجاورِ هم، كه به صورت همزمان و يكپارچه نازل نشده اند، توسط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم صورت گرفته است، اين امر نيز مى تواند موجب تحقق نوعى از سياق شود كه در تعيين و تحديد معناى واژه ها و عبارات وآيات قرآن بسيار مؤثر است؛ زيرا، توقيفى بودن ترتيب آيات - در صورت اثبات- در جاى پيوستگىِ نزول آنها قرار مى گيرد و سياق معتبر مختص به خود را تحقق مى بخشد؛ چه، قرار گرفتن آيات و عبارات قرآن در مجاورت يكديگر، به‏رغم همزمان نبودن آنها در نزول، در صورتى كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم انجام گرفته باشد، به صورتى حكيمانه تحقق يافته كه وجود تناسب و ارتباط در ميان اين قبيل آيات و عبارات مى تواند بيانگر بخشى از اين حكمت باشد.36 همين تناسب و ارتباط است كه موجب تحقق نوعى از سياق مى گردد كه مفسّر قرآن به هنگام تفسيرِ اين دسته از آيات مى تواند از آن بهره مند گردد.
اين سخن به ويژه آنگاه كه با ديدگاه برخى از انديشمندان قرين گردد كه مدعى‏اند:
«نظم و ترتيب فعلى آيات قرآن مطابق با نظم و ترتيب قرآنِ مكتوب در لوح محفوظ است كه تمام آن يكباره بر آسمان چهارم يا آسمان دنيا يا قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است» از استحكام بالاترى برخوردار خواهد بود.37
به عنوان مثال سوره بقره در بر گيرنده آياتى است كه فاصله نزول بخشى از آنها با برخى ديگر به ده سال هم مى رسد، زيرا اسناد تاريخى به ما مى گويد: برخى از آيات اين سوره، در آغازين روزهاى هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مدينه نازل شده است. از سوى ديگر عده‏اى از عالمان و مفسّران قرآن معتقدند آخرين آيه‏اى از قرآن كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است در اين سوره قرار دارد. اين در حالى است كه باقى مانده آيات اين سوره نيز به تدريج در طول اين ده سال نازل شده‏اند!
بر اين اساس قرار گرفتن اين مجموعه متنوع و متكثر از آيات(286آيه)در كنار يكديگر در صورتى كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم صورت گرفته باشد، بيانگر نوعى از تناسب و هم‏آهنگى در ميان آنهاست كه كشف آن يارى‏گر مفسّر درفهم بهتر آيات است چنانكه برخى از مفسّران از جمله سيدقطب بر همين مبنا نظريه «وحدت موضوعى سُوره‏هاى قرآن» را مطرح نموده و به تناسب سازى و انسجام بخشى در ميان آيات هر يك از سوره‏هاى قرآن اقدام نموده اند و مقصود آنان از سياق در سوره هايى كه آيات آنها يكباره نازل نشده است سياقى است كه از ترتيب توقيفى ناشى شده است.38

نكته دوم:

مفسّر قرآن در مواردى كه چينش توقيفى عبارات و آياتى از قرآن در كنار يكديگر به دلايلى مقبول مورد ترديد قرار گرفته باشد، نبايد با استناد به سياق به تفسير آن عبارات و آيات بپردازد در غير اين صورت ره به خطا خواهد برد و از مقصود و مقصد وحى به دور خواهد ماند. به عنوان مثال عبارت: «...أليَومَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَروا مِن دِينِكُم فَلا تَخشَوهُم وَاخْشَونِ أليَومَ أكمَلتُ لَكُم دِينَكُم و أتْمَمتُ عَليكُم نِعمَتى و رَضيتُ لَكُمُ الاسلامَ دِينَاً...» در ميانه آيه 3 از سوره «مائده» و آيه 67 از همان سوره: «يا أيُّها الرَّسولُ بَلِّغُ مَا اُنزِلَ اليكَ مِن رَبِّكَ و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس...» داراى چنين وضعيتى هستند؛ و چينش توقيفى آنها در موضع كنونى شان مورد پذيرش قطعى مفسّران و عالمان شيعه قرار نگرفته است.39 لذا اين مفسّران با رعايت نكته پيش گفته، از تفسير آيات مذكور بر طبق سياقِ آيات قبل و بعد آنها پرهيز نموده و آن دو را بر حسب جريان تاريخى مشهور و مرتبط با آندو تبيين و تأويل نموده‏اند40. اين در حالى است كه مفسّران اهل سنت عمدتاً - به عمد يا به خطا- به اين نكته توجه ننموده و آن دو را متناسب با سياق قبل و بعد تفسير و توجيه نموده اند؛ چنانكه سيد قطب نيز به عنوان مفسّرى سنى مذهب از اين قاعده مستثنى نيست!41
نكته سوم
در مواردى كه عبارت،آيه،آيات و يا سوره اى از قرآن مشتمل بر شأن نزول خاصى است، مفسّر قرآن نبايد صرفاً با استناد به سياق - به ويژه سياقى كه ناشى از ترتيب توقيفى است- به تفسير آن اقدام نمايد! چه، دخالت دادن أسباب نزولِ آيات، در مواردى كه چنين أسبابى به صورت صحيح گزارش شده باشد، نقش بى بديلى در تفسير و تبيين صحيح و استوار آيات دارد چنانكه قالب و سبك تعبير آيه به هنگامى كه دارى سبب نزول است مطابق با آنچه سبب نزول اقتضاى آن را دارد شكل مى گيرد؛42 لذا هيچ مفسّرى نمى تواند خود را از آن بى نياز بداند.
دو مثالى كه در بالا ذكر گرديد(بخشى از آيه3 و آيه 67 مائده( نمونه هاى گويا و روشنى در اين رابطه مى باشند؛ زيرا بر طبق وقايع قطعى و متقن تاريخى اين دو آيه به صورت يكباره با آيات و عبارات پس و پيش از خود نازل نگرديده اند؛ همچنانكه به لحاظ موضوعى نيز مناسبت چندانى با آنها ندارند. بلكه ممكن است پس از نزول و توسط صحابه يا به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در موضع كنونى قرار گرفته باشند.
علاوه بر آن دو، عبارت: «...انَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ و يُطَهِّرَكُم تَطهِيرَاً» كه بخشى از آيه 33 در سوره «أحزاب» است نيز بخشهايى از سوره «دهر» كه بر طبق روايات و گزارش هاى معتبر و مشهور تاريخىِ روايت شده از سوى محدثين شيعه و سنى،43 داراى اسباب نزول خاص مى باشند و جدا از آيات قبل و بعد خود نازل شده اند و پس از آن توسط رسول أعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم در محل فعلى قرار گرفته‏اند، بايد با تكيه بر اسباب نزول‏شان تفسير و تبيين شوند و نه صرفاً بر طبق سياقى كه در آن قرار گرفته اند.
مفسّران اهل سنت در موارد فوق به‏رغم اطلاع از اسباب نزول اين آيات به عمد يا به خطا از دخالت دادن اسباب نزول اين آيات در تفسير آنها خوددارى كرده و تنها با نگاه به سياق و جوّ عمومى آيات پيرامونى به تفسير آنها پرداخته‏اند. لذا نتايجى ضعيف و مخدوش از اين دسته از آيات ترسيم نموده اند كه جاى بسى تاسف است!44
سيد قطب بر طبق آيه 33 سوره احزاب كه به گمان وى در رابطه با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است، آن زنان را پاك ترين و پرفضيلت ترين زنان روى زمين دانسته است!!!45 در حالى كه در بخش ديگرى از همين آيه و در آيات قبل و بعد از آن در رابطه با اين پاك ترين و با فضيلت ترين زنان روى زمين!! لحن تهديد و تكليف به كار رفته و خداوند آنها را به تكاليف و مسئوليت‏هاى‏شان توجه داده است؛ و در موضعى ديگر46 از برخورد ناشايست دو تَنْ از اين پاك ترين و با فضيلت ترين زنان روى زمين!!با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم سخن به ميان آمده است! اهل سنت در حالى به اين سخنان بى پايه و متكلفانه متمسك مى شوند كه بر اساس روايات بسيارى، پيامبر أعظم حضرت زهراعليها السلام را با فضيلت ترين و برترينِ زنان روى زمين معرفى نموده است.47
در ارتباط با سوره دهر نيز پيشتر استدلال هاى مفسّر «فى ظلال القرآن» و پاسخ‏هاى آن ارائه گرديد.

نتيجه گيرى

با توجه به آنچه ذكر شد و با مطالعه و ملاحظه دقيق « فى ظلال القرآن » مى توان اذعان نمود: كه استفاده از «سياق» در روش تفسيرى سيد قطب داراى جلوه آشكارى است و به صورتى گسترده و چشم گير مورد توجه او بوده است. گرچه وى در استفاده از سياق از اشتباه و خطا مصون نمانده و در پاره اى موارد دچار لغزش هاى فاحشى گرديده است (نمونه هايى از آن بيان گرديد). بر اين اساس گرچه فهم صحيح سياق و بهره‏مندى از آن يكى از مقدمات ضرورى تفسير جهت درك صحيح كتاب خداوند است لكن توجه به نكاتى ضرورى - مطابق با آنچه ذكر شد- هنگام بهره مندى از سياق گريز ناپذير است.

پی نوشت‌ها:

1- فرهنگ معين، ذيل واژه سياق.
2 - صدر، سيد محمد باقر، دروس فى علم الاصول:الحلقةُ الاولى، /103
3 - بابايى، على اكبر و ... ،روش شناسى تفسير قرآن، /120.
4 - مهدوى راد، محمدعلى، آفاق تفسير، /46. كامران ايزدى مباركه، شروط و آداب تفسير و مفسّر، /218.
5- خامه‏گر، محمد، ساختار هندسى سوره هاى قرآن، /44-43.
6- «ان شجرة الزقوم . طعام الاثيم . كالمهل يغلى فى البطون . كغلى الحميم . خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم . ثم صبوا فوِ رأسه من عذاب الحميم . ذِ انك أنت العزيز الكريم . ان هذا ما كنتم به تمترون» (-دخان/ 50-43)
7- زركشى،البرهان، 201-200/2.
8- ر.ك: على الآوسى، روش علامه طباطبايى در تفسير الميزان، /208-202. على اكبر ربيع نتاج؛ نقش سياق در كشف معانى قرآن از منظر مؤلف الميزان، فصلنامه مطالعات اسلامى(نشريه دانشكده الهيات دانشگاه فردوسى) شماره 1385 72ش، /79-5. مهدوى راد، پيشين، /50
9-به عنوان مثال ر.ك:جاراللَّه زمخشرى، الكشاف، 489 394/2،ذيل آيه 57 سوره كهف.
10- عزة دروزة، محمد، القرآن المجيد، /204
11- حكيم، سيد محمد باقر، تفسير سورة الحمد، /120.
12- در اهميت «سياق» در نزد سيدقطب همين بس كه اين واژه نزديك به هزار بار در تفسير فى ظلال القرآن استعمال شده است.
13- فى ظلال القرآن، 357/1.
14 - همان، 358 1 -357/1
15- همان، 359-358/1.
16- ر.ك: همان، 3374-3373 /6.
17- همان، 2259 -2257/4.
18- همان، 28/1
19- استطراداً.
20- فى ظلال القرآن، 2452/4 و ر.ك: و...
21 2111/4 1224 1223/3 1160 1080 1072 1053 898 881/1 488 467 445 439 338 266 53 45/1- براى مطالعه موارد ديگر، ر.ك: همان، 1515/3 1242 1151 1027 1025 1022 1020 1018- 1016/2 و 3550/5 2918/5 2818/5 2718/5 1846/4 1752/3 1570 و ...
22- همان، 849/2. همچنين براى اطلاع از چگونگى وجود هماهنگى سياق آيه 238 بقره با سياقِ آيات پس و پيش آن، على رغم غرابت و ناهماهنگى ظاهرى ميان آنها،ر.ك: 238/1 و ص257، پاورقى.
23- همان، 873/2 و درباره چگونگى تناسبِ سياق آيات «ربا و صدقه»، ر.ك: 474/1.
24- همان، 247-246/1. سيد قطب تذكر مى دهد كه خود او نيز در برخى از نوشته هاى پيشينش، همچون ديگران مرتكب اين درك ناصحيح گرديده و برترى مطلق مردان بر زنان را در همه زمينه ها از اين آيه برداشت مى نموده است؛لكن برداشت مفسّر فى ظلال از سوى برخى از مفسّران رد شده است.ر.ك: تفسير نمونه،158/2.و برخى از مفسّران برداشت هاى ديگرى از اين آيه ارايه نموده اند كه به صواب نزديك تر است. ر.ك: محمد صادقى تهرانى،الفرقان فى تفسير القرآن، 43-39/4. وهبه الزحيلى،تفسير المنير، ج330-328/2. محمدحسين فضل اللَّه، من وحى القرآن، 284/4
25- فى ظلال القرآن، 102-101/1. براى رؤيت ديگر موارد، ر.ك: 3294/6 130-129 33- 31/1.
26- ر.ك: سيوطى، جلال الدين، الاتقان (نوع اول): 59-34/1. سيد محمدباقرحكيم، علوم القرآن، /97-76. محمد عزة دروزة، القرآن المجيد، /126-124.
27- فى ظلال القرآن، 1021/2.
28- اين مصحف در سال 1342 هجرى به دستور حكومت مصر و به سرپرستى مشايخ الأزهر بر طبق قواعد املايى به نگارش در آمد و با اقبال عام مواجه گرديد. ر.ك: محمد طاهر الكردى، تاريخ القرآن الكريم، /151
29- فى ظلال القرآن، 1950/4. همچنين ر.ك: 2153/4 پاورقى.
30- همان، 3777/6.
31- ر.ك: طباطبايى، محمد حسين، الميزان، پيشين، 136 -135/20.
32- ر.ك: فخر رازى، مفاتيح الغيب، جزء30، ص750.زمخشرى، الكشاف،ج511/2. بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، 427/5. سيوطى، الدر المنثور، 299/6 . اسماعيل حقى بروسوى، روح البيان، 268/10. محمد على شوكانى، فتح القدير، 349/5 . ابوالليث السمرقندى، بحر العلوم، 525/3. و... . قرطبى و شوكانى نوشته‏اند : جمهور نظر بر مدنى بودن اين سوره دارند. ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، 1118/19. فتح القدير، 343/5. براى رؤيت همه اين روايات ر.ك:عبد الحسين امينى، الغدير، 111-106/3. نيز مفسّر الميزان بسيارى از اين روايات را ذكر كرده و به تحليل و توجيه آنها پرداخته است. ر.ك:الميزان، 136-131/20. و ر.ك: سيدمحمدباقر حجتى، اسباب النزول، /41-30
33- چنانكه مؤلف الميزان با ارايه دلايلى چند اين نظر را تقويت نموده است.ر.ك:الميزان، پيشين.
34- جمله معترضه يا «حشو» جمله‏اى است خارج از اصل موضوع كه براى توضيح و تبيين يا دعا و نفرين و جز آن در ميان جمله اصلى در آيد.(لغتنامه دهخدا)
35- ر.ك:فى ظلال القرآن، 3767/6و3770. مؤلف الميزان عبارت: «اليوم يئس اللذين كفروا من دينكم ... و رضيت لكم الاسلام ديناً» را در آيه 3 از سوره مائده و عبارت « ... انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً» را در آيه 33 از سوره احزاب، معترضه مى‏داند. ر.ك: الميزان، 168/5و 32/16.
36- چنانكه مؤلف «التمهيد» مى گويد: به ناچار مجموعه آياتى كه به ارشاد و هدايت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم‏و نه به دليل نزول يكباره در كنار يكديگر قرار گرفته‏اند، از مناسبتى حكيمانه برخوردارند. محمد هادى معرفت، التمهيد، 28/1.
37- سيوطى، الاتقان، (نوع124-117/1 )16.
38- هرچند آنان به اين مطلب اشاره ننموده باشند.
39- به عنوان مثال ر.ك: الميزان، 168/5.
40- براى رؤيت منابع و مصادر اين روايات،بنگريد:علامه امينى،الغدير،ج 230/1 به بعد.
41- ر.ك: فى ظلال القرآن، 842- 841/2 و 938-937. اين در حالى است كه وى به نزول جداگانه و مستقل اين عبارت قرآنى در «حجّةالوداع» معترف است و حتى آن را آخرين آيه نازل شده مى‏داند و از قرار گرفتن آن در اين محل، اظهار تعجب و شگفتى مى كند! به همين دليل آن را در قالب جامعيّت دين اسلام توجيه نموده و تلاش دارد مفهوم آن را به جانب مباحث اجتماعى و سياسى و بحث حكومت و دولت سوق دهد كه چنين تفسيرى بيانگر ممتاز و مستقل بودن مفهوم اين عبارت نسبت به عبارات قبل و بعد از آن است .( ر.ك:فى ظلال القرآن، 842- 841/2) اين مفهوم ممتاز همان پيام رساى «ولايت و امامت» است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در حجّةالوداع، در هجدهم ذى الحجه سال دهم از هجرت به امر خداوند آن را ابلاغ نمود و از صحابه و ياران خويش براى آن بيعت گرفت! چنانكه از حاضران طلب نمود تا آن را به گوش غايبان برسانند! بر طبق گزارش هاى تاريخ نخستين فردى كه بر پذيرش اين أمر بيعت نمود و مقام امامت و ولايت را به على بن ابيطالب‏عليه السلام‏تبريك و تهنيت گفت، عمر بن الخطاب بود.( ر.ك: يحيى بن الحسن الاسدى)ابن بطريق(، العمدة، /344. همو، خصايص وحى المبين، /153. على بن عيسى الاربلى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، 238/1 و...) اما در ادامه قدرت طلبى، غلبه هواى نفس، پشت كردن به دستورات خداوند، عدم اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، ميدان دارى شيطان براى منحرف كردن امت اسلام از مسير هدايت،سعادت و بندگى خداوند، و حسادت و كينه ورزى دست به دست هم داد و «امامت» را كه از مهمترين لوازم كمال دين به شمار مى رفت از ميان برداشت.
42- حكيم، سيد محمد باقر، علوم القرآن، /39
43- در رابطه با سبب نزول آيه 33 از سوره احزاب در منابع اهل سنت ر.ك: ترمذى، سنن الترمذى، 31-30/5. ابن ابى شيبه، المصنّف، 501/7. اسحاق بن ابراهيم راهويه، مسند ابن راهويه، 678/3. نسايى، السنن الكبرى، 108/5. طبرى، جامع البيان، 12-22/9. على بن احمد نيشابورى، أسباب النزول، /239 و...
44- پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به گونه اى شگفت و هوشمندانه بر آن بود مصداق «اهل البيت» را در آيه 33 از سوره احزاب روشن كند؛ لذا همانگونه كه محدثان و مورخان آورده اند آن حضرت صلى الله عليه وآله وسلم پس از نزول عبارت: «انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكمُ الرِّجسَ اهلَ البيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهِيَراً» به مدت شش ماه يا بيشتر هنگام حركت به سوى مسجد براى اقامه نماز بر در خانه فاطمه‏عليها السلام مى‏ايستاد و صدايش را فراز مى آورد و مى فرمود: «الصلاة اهل البيت! انما يريداللَّه ليذهب عنكم الرجس... » ر.ك: طبرى، جامع البيان، 22/9. ابن ابى الفتح الاربلى، كشف الغمه، 45/1. احمد بن على المقريزى، فضل آل البيت‏عليهم السلام، 23. دكتر بيومى مهران، السيدة فاطمه الزهراء، 30 و... . گواينكه مفسّران متمايل به امويان كوشيده و مى كوشند اين حقيقت را مكتوم دارند. ر.ك: هيثمى، مجمع الزوايد، 121/9 و..
45- ر.ك: فى ظلال القرآن، 2858/5.
46- سورة التحريم/ 53-3
47- ر.ك: ابن حجر العسقلانى، فتح البارى، 266/9.ابن ابى شيبه، المصنف، 527/7. ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغه، 265/10. وى اين دسته از اخبار را متواتر مى داند.متقى هندى، كنزل العمال، 110/2. سيوطى، الدرالمنثور، 23/2. ابن أثير، اُسْدالغابه فى معرفه الصحابه، ج 16/4 و...

مقالات مشابه

روش تفسيري ثعلبي در الكشف و البيان

نام نشریهبینات

نام نویسندهنجمه کیوان‌نژاد

سخنان امام رضا (ع) در تفاسير اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه میرصفی

منزلت امام رضا (ع) در تفاسير اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهقاسم بستانی

حضرت مهدی(ع) در تفاسیر اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهشهربانو کاهدی, صغری رادان

روش شناسی الکشف والبیان فی تفسیر القرآن

نام نشریهثقلین

نام نویسندهحسن اصغرپور

روش تفسیری ابن جوزی و جایگاه تفسیر وی

نام نشریهثقلین

نام نویسندهمهرناز گلی