آمنه

پدیدآورسیدعلیرضا واسعی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 1

تاریخ انتشار1388/01/30

منبع مقاله

share 4071 بازدید

آمنه: دختر وهب بن عبدمناف‌بن زهرة‌بن‌كلاب[1] از قبيله قريش، مادر پيامبر(صلى الله عليه وآله)

او را از نظر نسب و جاى‌گاه از برترين زنان قريش دانسته‌اند. پدرش وهب، بزرگ بنى‌زهره و شريف‌ترين آنان بود.[2] طبق آن‌چه درباره سنّ آمنه هنگام وفات (48 سال پيش از هجرت) گفته‌اند،[3] بايستى هم سنّ عبدالله، و‌بيست و چهار سال پيش از عام‌الفيل (546م) زاده شده باشد. از جزئيات زندگى او اطلاع چندانى در دست نيست. هر آن‌چه در تاريخ آمده، به زمان ازدواج او و پس از آن مربوط مى‌شود. بر پايه روايتى، وى ده سال يا اندكى كم‌تر، بعد از حفر چاه زمزم و يك سال پس از فديه دادن عبدالمطّلب براى عبدالله، به همسرى او درآمد.[4] پس از ازدواج، در سه روزى كه عبداللّه* با او بود، باردار شد.[5] دوران باردارى آمنه، برخلاف آن‌چه بر ديگر زنان مى‌گذشت، به آسانى سپرى شد[6] و كودكش را بى‌مشقّت، بر زمين نهاد.[7] از او چنين نقل شده است كه وقتى حامله بودم، نورى از من ساطع شد كه با آن قصرهاى بُصرى در سرزمين شام را ديدم و سوگند به خدا! هرگز حملى سبك‌تر و راحت‌تر از آن را [در كسى]نديده بودم.[8] در زمان حاملگى، بشارت يافت كه تو سرور امّت را باردارى و هر گاه زاده شد، بگو: «او‌را از شر حسد ورزان به خداى واحد مى‌سپارم» و او را محمد* بنام.[9] براساس روايتى ديگر، او فرمان يافت تا كودك را احمد بنامد.[10] وقتى كودك متولد شد، چون پدرش پيش از اين، در بازگشت از سفر تجارى شام، در مدينه در گذشته بود[11] يا بنا به روايتى هنوز در سفر بود و دو ماه[12] و به قولى بيست و هشت ماه[13] پس از ولادت او در گذشت، آمنه به عبدالمطّلب، پدر بزرگ كودك پيغام داد تا براى ديدن كودك بيايد؛ سپس او را از امور خارق‌العاده‌اى كه در دوران حمل و زايمان ديده بود، آگاه كرد.[14]
آمنه به جهت كم‌توانى، بيش از چند روز نتوانست كودك خود را شير دهد؛[15] سپس او را براى شير دادن به «حليمه سعديّه» سپرد.[16] در شش سالگى كودك، آمنه به اتّفاق او و امّ‌ايمن كنيز محمد(صلى الله عليه وآله)براى زيارت قبر عبدالله در يثرب و نيز زيارت دايى‌هاى [پدر]او به آن ديار رفت و پس از يك ماه اقامت در «دارالنابغه» هنگام بازگشت، در محلى به نام «ابواء» در مسير مكّه به مدينه بيمار شد و در سى سالگى[17] درگذشت و در همان‌جا مدفون شد.[18] گفته‌اند: آمنه يگانه فرزند خانواده خود بود.[19] مشركان در مسير حركت به سوى اُحد در ابواء، بر آن شدند تا قبر آمنه را نبش كرده، خاكه استخوان‌هاى او را به صورت گِرو براى تضمين و حفظ زنان خويش، با خود ببرند؛ امّا پس از رايزنى‌هاى ابوسفيان با اهل‌نظر، از بيم آن كه مبادا ديگران، با مردگان آنان چنين كنند، از آن صرف‌نظر كردند.[20]

آمنه در شأن نزول:

با اين‌كه آمنه در دوران كودكى پيامبر(صلى الله عليه وآله)و سى و چهار سال پيش از بعثت حضرت درگذشت، برخى از مفسّران اهل سنّت در ذيل آيه 113 توبه/9 از او ياد كرده‌اند:«ما‌كانَ لِلنَّبِىّ وَ الّذينَ ءامَنوا أن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ وَ لو كانوا اُولى قُربى مِن بَعدِ ما تَبَيّنَ لَهُم أنّهُم أصحـبُ الجَحيمِ = بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده‌اند، سزاوار نيست كه براى مشركان ـ پس از آن كه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند ـ آمرزش بطلبند، هرچند خويشاوند [آنان]باشند». به نقل طبرى از عطيّه، چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)به مكّه رسيد، بر قبر مادرش ايستاد؛ بدان اميد كه خداوند بدو اذن داده تا براى او آمرزش طلبد؛[21] امّا اين سخن با واقعيّت‌هاى تاريخى كه قبر آمنه را در ابواء مى‌دانند، ناسازگار است؛ چنان‌كه ابن‌سعد، به خطا بودن آن تصريح كرده است.[22] اين مطلب، با حرمت نهادن پيامبر بر قبر مادرش در بازگشت از عمره حديبيّه نيز نمى‌سازد. گفته‌اند: پيامبر(صلى الله عليه وآله)در بازگشت از عمره‌حديبيّه، از ابواء گذشت و خداوند اجازه داد تا قبر مادرش را زيارت كند. حضرت بر سر قبر او آمد. آن را تميز كرد و براى وى گريست و مسلمانان نيز از گريستن پيامبر گريستند.[23]
سيوطى نيز در تفسير آيه پيشين، داستان استغفار* را به تفصيل از «ابن‌مردويه» از «بُريده» نقل مى‌كند.[24]
با توجّه به اضطراب در عبارت و ناهم‌گونى‌هاى گفتار، پذيرش آن مشكل مى‌نمايد؛ از اين رو ابن‌كثير پس از نقل داستان مى‌گويد: اين حديث، غريب و داراى سياقى عجيب است.[25] در ادامه مى‌گويد: عجيب‌تر و غير قابل باورتر از اين، حديثى است كه «خطيب بغدادى» به سندى مجهول از عايشه نقل مى‌كند كه خداوند، مادر پيامبر(صلى الله عليه وآله)را زنده كرد و ايمان آورد؛ سپس دوباره[26] او را برگرداند؛ بنابراين، با توجّه به آن‌چه در احاديث آمده است كه آمنه زنى مسلمان[27] و نيز يكى از شش تن شفاعت شدگان پيامبر به شمار آمده[28] مى‌توان آن‌چه را در ذيل آيه آمده، برساخته‌اى ناشى‌ازعمل‌توجيه‌گرانه كسانى (امويان) دانست كه خود از خاندان و نياكانى طاهر و خوش نام محروم بوده‌اند؛ افزون بر اين، ترمذى حديثى از امام‌على(عليه السلام)آورده و آن را «حديثى حسن» بر شمرده كه حضرت، شأن نزول آيه را مردى مسلمان مى‌داند كه براى پدر و مادرش از خدا آمرزش مى‌طلبيد؛ در حالى‌كه هر دوى آنان در حال شرك از دنيا رفته بودند. امام على(عليه السلام)مى‌گويد: او را از اين عمل باز داشتم؛ امّا وى به عمل ابراهيم(عليه السلام)در آمرزش خواهى براى پدرش استناد كرد؛ از اين رو، قضيه را براى رسول خدا باز گفتم كه در پى آن، آيات پيشين نازل شد.[29]
شيعه براساس روايات بسيارى‌كه در آن‌ها تأكيد شده خداوند، حملِ پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در بهترين رحم قرار داده[30] و آن را از آتش جهنّم دور داشته،[31] بر آن است كه آمنه از نيك‌زنان عالم اسلام و از مسلمانان به شمار مى‌رود؛ هم‌چنين طبق آيه 219 شعراء/26  (و تَقَلُّبَك فِى السّـجِدينَ) معتقد است كه پيامبر در اصلاب موحّدان و مؤمنان بوده است؛[32] بنابراين نمى‌توان به شرك و ناپاكى آمنه عقيده داشت؛ از همين رو به آنان كه چنين عقيده ناصوابى دارند، پاسخ‌هاى مفصّلى داده است.[33]

منابع:

انساب الاشراف؛ بحارالأنوار؛ البداية و النهاية؛ تاريخ الأمم والملوك، طبرى؛ تاريخ اليعقوبى؛ تفسيرالقرآن العظيم، ابن‌كثير؛ التفسير الكبير؛ جامع‌البيان عن تأويل آى‌القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدّرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ السير و المغازى، ابن‌اسحاق؛ السيرة‌النبويّه، ابن‌هشام؛ الصحيح من سيرة النبى الأعظم؛ الطبقات الكبرى؛ الكافى؛ الكامل فى التاريخ؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المغازى؛ موسوعة الذهبيّة للعلوم الاسلاميه؛ نمونه بيّنات.
سيدعليرضا واسعى



[1] الطبقات، ج‌1، ص‌76.
[2] السير والمغازى، ص‌42؛ تاريخ طبرى، ج2، ص243.
[3] يعقوبى، ج 2، ص 10.
[4] يعقوبى، ج2، ص‌9؛ البداية والنهايه، ج2، ص‌199.
[5] الطبقات، ج1، ص95؛ انساب‌الاشراف، ج1، ص89‌.
[6] يعقوبى، ج2، ص9؛ الطبقات، ج1، ص78؛ انساب‌الاشراف، ج‌1، ص‌89‌.
[7] الطبقات، ج‌1، ص‌79.
[8] سيره ابن هشام، ج‌1، ص‌165.
[9] همان، ص158؛ انساب‌الاشراف، ج1، ص89‌؛ تاريخ‌طبرى، ج2، ص156.
[10] الموسوعة‌الذهبيّه، ج‌2، ص‌23.
[11] السير و المغازى، ص‌45؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌165؛ الكامل، ج‌1، ص‌466.
[12] يعقوبى، ج‌2، ص‌10.
[13] السير و المغازى، ص‌45.
[14] سيره ابن‌هشام، ج‌1، ص‌159 و 160؛ الطبقات، ج‌1، ص‌82‌.
[15] الطبقات، ج‌1، ص‌89‌.
[16] سيره ابن‌هشام، ج‌1، ص‌160.
[17] يعقوبى، ج‌2، ص‌10.
[18] الطبقات، ج‌1، ص‌93 و 94؛ الكامل، ج‌1، ص‌466.
[19] بحارالانوار، ج‌22، ص‌262.
[20] المغازى، ج‌1، ص‌206؛ الكامل، ج‌1، ص‌467.
[21] جامع‌البيان، مج‌7، ج‌11، ص‌58‌.
[22] الطبقات، ج‌1، ص‌94.
[23] همان.
[24] الدرّالمنثور، ج‌4، ص‌303.
[25] ابن‌كثير، ج‌2، ص‌408.
[26] همان.
[27] بحارالانوار، ج‌15، ص‌117.
[28] همان، ج‌35، ص‌108.
[29] التفسير الكبير، ج‌16، ص‌209؛ نمونه بينات، ص‌444.
[30] بحارالانوار، ج‌35، ص‌10.
[31] الكافى، ج‌1، ص‌446.
[32] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌323؛ قرطبى، ج‌13، ص‌97.
[33] بحارالانوار، ج‌35، ص‌155 به بعد؛ الصحيح من سيرة‌النبى، ج2، ص‌187 به بعد.

مقالات مشابه

بررسي تحليل علامه طباطبايي از بازخواست هارون(ع) توسط موسي(ع)

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهعبدالکریم بهجت‌پور, حمید نادری قهفرخی

جبرئيل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاحمد جمالی

ثعلبة بن وديعه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیداحمد سادات

جباربن صخر انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمنصور داداش‌نژاد

ثابت بن قيس بن شماس

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی محمدی یدک

جلاس بن سويد انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهبخش تاریخ و اعلام, رسول قلیچ

جعفر بن ابى طالب

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحمید حاج امینی, ستار عودی

ثعلبة بن غنمه انصارى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدحسن درایتی

جالوت

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد نظری