شاهدان از ياد رفته:مداركى دال بر تدوين زود هنگام قرآن

پدیدآوراستل ولان

نشریهبولتن مرجع 6

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 552 بازدید
شاهدان از ياد رفته:مداركى دال بر تدوين زود هنگام قرآن

استل ولان

در مقاله حاضر سه دليل تاريخى ارائه شده‏اند كه تدوين قرآن در اوان قرن اول هجرى را تأييد مى‏نمايند. اين سه مدرك عبارت‏اند از كتيبه‏هاى قرآنى بر ديواره قبه الصخرة در بيت المقدس مربوط به دوره خلافت عبدالملك بن مروان (65 - 86 هجرى) ؛ نوشته‏هاى قرآنى مربوط به دوره خلافت وليد بن عبدالملك (بيست سال بعد از مورد پيشين)، كه بر ديواره مسجد جامع مدينه حك شده بوده‏اند؛ و نهايتاً اشاراتى كه در منابع تاريخى آمده است و حكايت از آن در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجرى در مدينه، گروه وجود داشتند كه تخصص آنها استنساخ قرآن بوده است.
بنابر نظر عموم علماى اهل سنت، قرآن در زمان ابوبكر و عمر، از روى نوشت افزارهاى پراكنده جمع آورى شد و، در زمان خليفه سوم، نهايتاً يك متن «معتبر و رسمى» از قرآن تهيه گرديد. اما در دهه‏هاى اخير اين اعتقاد به لحاظ تاريخى از طرف مستشرقان زير سؤال برده شد.
در اوايل قرن بيستم، مستشرقى به نام آلفونس مينگانا (379) ادعا كرد كه قرآن چند دهه ديرتر از آنچه ادعا مى‏شود، يعنى در زمان حكومت عبدالملك بن مران (65 - 86 هجرى) تدوين شده است. در سال‏هاى 1970، مستشرق ديگرى به نام جان ونزبرو (380) از اين هم فراتر رفت و بر پايه تحليل‏هاى زبان شناختى مدعى شد كه هيچ دليل و مدركى دال بر وجود يك متن «معتبر و رسمى» (381) از قرآن، تا قبل از پايان قرن هشتم ميلادى (اواخر قرن دوم هجرى) وجود ندارد.
ونزبرو از يك سو به بررسى خود قرآن مى‏پردازد و طبيعت آن را نمايان‏گر تحولى سازمند (382) در آن مى‏داند و توضيح مى‏دهد كه اين متن از نقل‏هايى كاملاً مستقل فراهم آمده است كه هر يك تحولى دراز آهنگ را از سرگذرانده‏اند تا در نهايت با بهره‏گيرى از معدودى ساختارها و شيوه بلاغى (383) به صورت يك مجموعه واحد، كنار هم قرار داده شده‏اند. او از ديگر سوى، صحت گزارش‏هاى تاريخى مسلمانان را زير سؤال مى‏برد و تمام آنچه را در روايات اسلامى درباره وحى و زندگى پيامبر اكرم (ص) آمده است، صرفاً گزارش‏هايى مى‏داند كه تنها در منابع متأخر اسلامى، به مانند تفاسير قرن 8 و 9 ميلادى، يافت مى‏شوند و بس. بيرون از اين مجموعه، شاهدى بر صحت آنها وجود ندارد؛ بدان سان كه اين مطالب را نمى‏توان در منابع تاريخى غير مسلمانان هم عصر با دوران بعثت و بعد از آن يافت. بر همين اساس، او نتيجه مى‏گيرد مراحلى را كه قرآن طى كرده است با به صورت يك متن «معتبر و رسمى» درآمده و نيز نقشى كه در پيدايش و تكامل جامعه اسلامى داشته است، دقيقاً مشابه روندى بوده است كه كتاب مقدس يهوديان از سنت شفاهى تا تدوين گذرانده است.
ونزبرو، در تأييد ديدگاه‏هاى خود از استنتاج‏هاى مستشرق ديگرى به نام يوزف شاخت (384) نيز بهره مى‏گيرد. شاخت در تحقيقات خود مى‏كوشد تا نشان دهد قرآن تا پيش از قرن 9 ميلادى به عنوان منبعى براى استخراج قوانين و احكام مورد استفاده نبوده است. ونزبرو اين امر را حاكى از آن مى‏گيرد كه تا اين تاريخ متن معينى از قرآن به عنوان يك «متن رسمى و معتبر» تدوين نشده بوده و جامعه با آن آشنايى و انس نداشته تا از آن در قانون گذارى بهره‏گيرد (ص 2).
با اين همه، تحقيقات ونزبرو به لحاظ ارائه تحليل‏هاى زبان شناختى از متن قرآن بسيار ارزشمند مى‏باشند. اگر چه، چنين تحليل‏هايى از قرآن بى‏سابقه نيستند، اما كار او به لحاظ دقت و نكته سنجى و بررسى همه جانبه از القائات و معانى ضمن متن قرآن، ممتاز مى‏باشند. اين اثر تاريخ شناسان تاريخ صدر اسلام را به چالش فرا مى‏خواند تا ملاحظات مفيد و غير قابل انكار او را با شواهد تاريخى‏اى از نظر دور داشته، درآميزند و اين دوره را از نوبازسازى كنند. در اين بررسى بايد توجه داشت كه تحليل‏هاى تاريخى او، به طور كلى تحت تأثير اين پيش فرض است كه تاريخچه تدوين كتاب مقدس بر تاريخ اسلام، قابل تعميم است.
آنچه هماوردى با آن بسى دشوارتر خواهد بود، نتيجه‏اى است كه بدان تصريح نكرده، اما از سخنان او به طور ضرورى استتناج مى‏شود و آن اينكه تمام گزارش‏ها و روايات مسلمانان درباره تاريخ صدر اسلام، جعلى هوشمندانه است؛ جملى بدان حد مؤثر و آنچنان فراگير كه هيچ ردى از شواهد مستقل بر خلاف آن، باقى نگذاشته است.
موضوع ديگرى كه از نتايج تحقيقات ونزبرو متأثر مى‏شود، مسئله تاريخ نگارش نسخه‏هاى كهن قرآن است. بنابر ادعاى او، هيچ يك از اين نسخه‏ها نمى‏توانند متعلق به دوره امويان و حتى اوايل دوره عباسيان باشند، در اين ميان نسخه‏هاى صنعا بيش از همه درخور بحث است. اين نسخه از قرآن كه در سال‏هاى 1970 در صنعاى يمن، پيدا شده، متعلق به اوايل هشتم ميلادى دانسته شده است. در حالى كه بنابر نظر ونزبرو، اين تاريخ پذيرفتنى نيست و تاريخ صحيح سال‏ها بعدتر است.
مقاله حاضر مى‏كوشد تا شواهدى تاريخى ارائه كند كه ونزبرو به آنها توجه نكرده و با برداشت‏هاى تاريخى او، در تعارض مى‏باشند.

نخست: كتيبه قبة الصخره‏

يكى از مهم‏ترين شواهدى كه مى‏توان وضعيت قرآن را در قرن اول هجرى، بنماياند، دو كتيبه بلندى است كه دور تا دور ساختمان هشت ضلعى قبه الضحره را از خارج و داخل پوشانده است. اين كتيبه‏ها كه در زمان عبدالملك بوجود آمده‏اند، در حال حاضر، جز با تغيير اندكى در نام خليفه، (مأمون به جاى عبدالملك) همچنان دست نخورده باقى مانده‏اند. متن اصلى كتيبه تركيبى است از شهادتين همراه با فرازهايى از آيات مختلف: ادغامى از آيه اول سوره 64 و آيه دوم سوره 57، آيه 56 سوره 33 به طور كامل، آيه 171 و 172 سوره چهارم به طور كامل، آيات 33 تا 36 سوره 19 با اندك تغييراتى در ضمائر و حرف عطف و آيه 18 و 19 سوره سوم به طور كامل. متن با شهادت به وحدانيت خداوند و قدرت كامل او آغاز مى‏شود و با شهادت به پيامبرى حضرت محمد (ص) و معرفى او به عنوان بنده‏اى از بندگان خدا ادامه مى‏يابد. تنبه بر اين كه مسيح هم پيامبرى بود همچون پيامبر خاتم، هدف اساسى اين كتيبه را كه هماوردى با عقيده مسيحيان در مهم‏ترين شهر زيارتى ايشان بوده، مى‏نماياند. نوشته با يادآورى قيامت پايان مى‏پذيرد.
اين قرآن نوشت، از آن رو كه با متن كنونى آيات مختلف قرآن، تطبيق مى‏كند، حكايت از تدوين متن «معتبر و رسمى» قرآن دارد. اما تفاوت‏هاى آن نيازمند توضيح مى‏باشند. نويسنده مقاله در بيان اين تفاوت‏ها كه در تغيير ضمائر و حذف عطف صورت گرفته، به شيوه متداولى كه در جامعه اسلامى وجود داشته اشاره مى‏كند و آن، استفاده خلاق از آيات قرآنى با اعمال تغييرات اندك در آن بوده تا عباراتى كامل و با معنى پديد آورد كه در موقعيتهاى مختلف نظير خطبه‏ها استفاده مى‏شده است. نويسنده دو نمونه از اين دست گزارش‏هاى تاريخى را ارائه مى‏دهد.
در مقابل اين توجيه، او حتى اين احتمال را كه چه بسا، قرآن در همان دوره، تدوين شده باشد رد مى‏كند و اظهار مى‏دارد كه سخت است بپذيريم قرآن در زمان عبدالملك تدوين شده باشد، اما از روال و چگونگى آيات در اين كتيبه كه در همان دوره تنظيم شده، متأثر نشده باشد. همچنان كه بعيد مى‏نمايد كه بپذيريم مجموع عبارت ادغام شده از آيه 1 سوره 64 و آيه 2 سوره 57 كه در اين كتيبه دوبار هم تكرار شده، در واقع يك عبارت بوده، كه به هنگام تدوين، از هم جدا شده و در دو قسمت مختلف قرآن نهاده شده است.
در كنار اين كتيبه، سكه‏هاى ضرب شده همين دوران هم، تا آخر دوره امويان، در جريان بوده‏اند، مى‏توانند مورد استناد قرار گيرند. بر اين سكه‏ها، شهادت به يگانگى خداوند، سوره توحيد بدون بسمله و قل، و بخشى از آيه 33 سوره توبه با تغييراتى جزئى، ضرب شده است.

دوم: كتيبه‏هاى مسجد النبى

اما ارزشمندتر از اينها، نمونه‏اى كه مى‏تواند، قالب كلامى (385) قرآن را نشان دهد، قرآن نوشته‏هايى است كه بر ديوار قبله در مسجد النبى حكاكى شده بوده است.
اين نوشته‏ها مدت‏هاست از بين رفته‏اند، اما چندين گزارش تاريخى از منابع اسلامى و غير آن، در اختيار است. اين نوشته‏ها از باب مروان (باب السلام) در ديوار غربى شروع مى‏شده و دور تا دور ضلع جنوبى تا ضلع قبله، و از آنجا تا ضلع جنوب شرقى يعنى باب على (ع) و باب جبرئيل امتداد داشته است. اين كتيبه با سوره حمد شروع مى‏شده كه پس از آن از سوره شمس تا آخر قرآن (سور 91 تا 114) را به طور كامل با همين ترتيب فعلى قرآن، گزارش مى‏كرده است. تاريخ آن به زمان بازسازى مسجد در دوره حكومت پسر عبدالملك يعنى وليد (86 - 96 هجرى) بر مى‏گردد كه بين سال‏هاى 88 تا 91 توسط شهردار او در مدينه، عمر بن عبدالعزيز، صورت گرفته است. اين قرآن نوشته‏ها از آن جهت مهم هستند كه نشان مى‏دهند ترتيب سوره‏هاى 91 تا 114 تا زمان تهيه آن در سال 91، در متن قرآن معين شده بوده است؛ همچنان كه رديف شدن سوره‏هاى كوتاه را مى‏توان حاكى از آن گرفت كه به طور كلى مرتب كردن تمام قرآن به ترتيب طول سوره‏ها، تا اين زمان، كامل شده بوده است.
نويسنده، به طور ضمنى مستند ديگر ونزبرو را نيز رد مى‏كند و آن اينكه او عدم استفاده از قرآن را تا پيش از قرن 9 ميلادى براى استخراج احكام فقهى، دليلى عدم الفت جامعه با اين متن و، در نتيجه، جمع آورى دير هنگام قرآن دانسته بود. نويسنده تصريح مى‏كند. شواهد كافى در دست است كه نشان مى‏دهد در دوره امويان، جامعه به طور كامل و كافى با قرآن آشنا بوده كه بتواند در مباحث سياسى به منظور اثبات مشروعيت سياسى و همچنين براى تبليغات مذهبى از قرآن بهره گيرد.

سوم: استنساخ قرآن‏

در كنار اين قرآن نوشته‏هاى گوناگون، شواهد غير مستقيم ديگرى نيز وجود دارند كه بر تدوين متن «معتبر و رسمى» قرآن دلالت دارند. از جمله مى‏توان به لقبى اشاره كرد كه تاريخ نگاران و فراهم آورندگان فرهنگ‏هاى انساب بدان اشاره دارند و آن لقب «صاحب المصاحف» است كه مؤلف مراد از آن را «استنساخ مصحف قرآن» مى‏داند (ر.ك. ص 11، پاورقى 51) او با بررسى منابع تاريخى، به طور مشخص سه نفر را در مدينه، در ربع آخر قرن اول، مشخص مى‏كند كه چنين عنوانى داشته‏اند و حرفه آنها استنساخ قرآن بوده است. همچنان كه محله‏اى در مدينه، به همين گروه اختصاص داشته است كه در آن قرآن استنساخ و معامله مى‏شده است. وجود چنين متخصصانى در جامعه مدينه، حكايت از آن دارد كه در آن سال‏هاى اوليه، نه تنها متن معتبر و رسمى قرآن تدوين شده، بلكه اين متن كاملاً در جامعه جا افتاده و تقاضاهاى فراوانى براى آن، به منظور استفاده‏هاى عمومى در مساجد و مدارس وخصوصى، توسط متمكنان و مؤمنان بوده است. مهم آن است كه نمى‏توان احتمال جعلى بودن اين مطلب را پذيرفت، چرا كه اين حقائق بر گرفته از جزئيات بسيار پراكنده و مطالب جانبى گزارش‏ها هستند و آنقدر جزئى و بى‏اهميت بوده‏اند كه نمى‏توانند بخشى از يك جعل آگاهانه بوده باشند.
در كنار اين همه، رسم الخطى كه در قرآن نوشته‏ها وجود دارد - به عنوان نمونه، آنچه در قبة الضحرة به كار رفته است - تحول روشنى را در خط عربى، نسبت به نوشته‏هاى پيش از آن دارد كه اين همه نتيجه به وجود آمدن گروهى حرفه‏اى در استنساخ قرآن است كه رسم الخط معينى را با سبك خاصى براى نگارش قرآن پايه‏گذارده بودند كه علاوه بر شيوه‏اى خاص در نوشتن حروف، از آرايه‏هايى براى تفكيك تقسيمات متن، استفاده مى‏كرده‏اند.
سرانجام بايد نتيجه گرفت كه شواهد متعدد و مختلف، قول مسلمانان را مبنى بر تدوين متن معتبر و رسمى قرآن در دوره حكومت خليفه سوم، تأييد مى‏كنند.

پی نوشت ها:

(379) .293-296 .pp (1979) in his review of Quranic Studies in JSS ,Juynboll .G.H.A .
ينبل در اين نقد و معرفى خود بر كتاب مطالعات قرآنى اين عجز را به نحو كامل بيان مى‏كند: «آنچه پذيرفتن نظريه ونزبرو را اين چنين دشوار مى‏سازد، تفاوت روشن در سبك و محتواى سور مكى از مدنى است» (ص 294). فضل الرحمان نيز در فصل دوازدهم همين كتاب و نيز در صفحه xvi از مقدمه كتابش، مضامين اصلى قرآن، سخنى مشابه درباره ضرورت ترتيب تاريخى (آيات و سور) به دليل نظريه نسخ مى‏گويد. وى نسخ را نه به معناى الغاى فقهى و حقوقى، بلكه مساوى با حذف خود آيه مى‏داند و به هيچ روى دو نظريه رقيب، يعنى نظريه برتن (اشاره به عادات و اعمال يهودى جايگزين شده)، و نظريه ونزبرو (اشاره به لغو رخصت گذشته) را مورد توجه قرار نمى‏دهد. هر يك از اين دو راه حل رقيب آن «ضرورت» ترتيب تاريخى را رفع مى‏كنند.
(380) Alphonse Mingana .
(381) canonical .
(382) organic .
(383) organic .
(384) rhetorical conventions .
(385) Joseph Schacht .

مقالات مشابه

بازخوانی روایات جمع قرآن بر پایۀ حدیث نزول قرآن بر هفت حرف

نام نشریهمطالعات فهم حدیث

نام نویسندهسیدکاظم طباطبایی, محسن رجبی قدسی

بازخوانی روایات جمع قرآن بر پایه حدیث نزول قرآن بر هفت حرف

نام نشریهمطالعات قرآنی و روایی

نام نویسندهسیدکاظم طباطبایی, محسن رجبی قدسی

شکل و ساختار قرآن

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهانگلیکا نویورت‏, نصرت نیل‌ساز

نخستين جمع آورى قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر

جمع قرآن

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

جایگاه جامعان قرآن و ارزش گذاری مصاحف آنان

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهحسین الوند سرکلاته

نقدی بر کتاب «درسنامه علوم قرآنی»

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهشمس‌الله معلم کلایی

بررسی آرای قرآن پژوهان غربی درباره تدوین قرآن

نام نشریهقبسات

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر