اسباب نزول درتفسير كشاف

پدیدآورسیدحسین هاشمی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیآدم

share 2116 بازدید
اسباب نزول درتفسير كشاف

سيد حسين هاشمى

تفسير كشاف, از جمله تفاسير مشهور است كه به جنبه ادبى و بلاغى قرآن, رويكردى ويژه دارد.
ابوالقاسم جاراللّه زمخشرى (27 رجب 467 ـ 9ذيحجه 538 هـ) نويسنده تفسير كشاف, بهره وافرى از لغت, اشعار, اشارات, كنايات, اسرار و رموز زبان عرب داشته است وبر علوم بلاغت و بيان, اعراب و ادب, مسلط بوده و با اين دستمايه به تفسير قرآن پرداخته است.
محمدحسين ذهبى در باره تفسير كشاف مى نويسد:
(اين تفسير, صرف نظر از گرايش اعتزالى آن, تفسيرى است كه پيش از زمخشرى, كسى مانند آن را ننوشته است, زيرا در اين تفسير, وجوه اعجاز قرآن درآيات, فراوان مورد تذكر قرار گرفته و جمال نظم و بلاغت قرآنى ترسيم شده است.
كسى به پايه زمخشرى نتوانسته است جمال قرآن و سحر بلاغت آن را براى ما بنماياند, زيرا زمخشرى در علم بلاغت و بيان به مرتبه بلندى نسبت به ساير علوم دست يافته است….)1
درجايى ديگر مى نويسد:
(هنگامى كه انسان نظر جست وجوگرانه به روش تفسيرى علامه زمخشرى در كشاف مى اندازد, درهمان نگاه نخست درمى يابد كه گرايش و جهت عالى در تلاش تفسيرى زمخشرى, بيان و بلاغت قرآن است; بلاغتى كه تأثير بزرگى در عجز عرب داشت كه نتوانست با قرآن معارضه كند و همانند كوتاهترين سوره آن بياورد.)2
ابن خلدون ضمن تقسيم تفاسير قرآن به تفسير نقلى, بيانى و لغوى, درباره تفسير كشاف چنين اظهار نظر كرده است:
(تفسير بر دوگونه تقسيم شد: يكى تفسير روايتى مستند به آثار و روايات نقل شده از سلف….
گونه دوم تفسير, به زبان باز مى گردد; مانند شناختن لغت و اعراب و بلاغت در اداى معنى برحسب مقاصد واسلوبها….
وبهترين تفسيرهايى كه مشتمل براين فن مى باشد, كتاب كشاف زمخشرى است كه مؤلف آن از مردم خوارزم عراق (ايران) است. ولى زمخشرى, پيرو عقايد معتزله مى باشد و در نتيجه هر جا در آيات قرآن, به شيوه هاى بلاغت برمى خورد, از مذاهب و معتقدات فاسدايشان استدلال مى كند؟ به همين سبب اهل سنّت از آن دورى مى جويند… وهرگاه كسى آن را مى خواند در صورتى كه كاملاً به مذاهب سنت آگاه باشد وراه استدلال را نيك بداند, از بدفرجاميهاى آن مصون خواهد ماند. پس بايد مطالعه آن را مغتنم شمرد, چه كتاب مزبور در انواع فنون زبان, داراى شگفتيهايى است.)3

جايگاه اسباب نزول در كشاف

زمخشرى در تفسير خويش, اعتبار چندانى براى اسباب نزول قائل نيست. از مجموع موارد آيات وسوره هاى داراى سبب نزول, حدود سيصد مورد سبب نزول را متعرض شده است و چنانكه در جاى خود خواهيم گفت, در مواردى كه به عنوان سبب نزول نقل كرده, واژه ها و كلماتى را به كاربرده است كه نشانگر تضعيف و بى اعتبارى آن روايات از ديدگاه وى است. علت بى توجهى زمخشرى به اسباب نزول, چه بسا معلول يكى از اين عوامل باشد:

الف. عقل گرايى زمخشرى

پيروى زمخشرى از مذهب معتزله, سبب شده است در تفسير قرآن, نقش مهم واساسى را برعهده عقل بگذارد وبه عنوان ابزار كار آمد درفهم كلام الهى از آن استفاده كند.
مؤلف كتاب منهج الزمخشرى فى التفسير, در اين زمينه مى نويسد:
(نزد زمخشرى, عقل, ابزارى است كه به وسيله آن دركار تفسير به كاوش و پرده برداشتن از نصوص قرآنى مى پردازد. زمخشرى به ظاهر قرآن (كه در برابر تدبر معانى و بطون قرآن,بسيار ناچيز است) قناعت نمى كند, از اين روى, مى بينيم كه در موارد بسيار, در برابر نصوص قرآن, درنگ مى كند و عقل خويش را به كار مى اندازد و نصوص قرآنى را به صورت سؤال و جواب روشن مى كند, چنانكه به روشنى تلاش و كوشش عميق وى در اين زمينه مشهود است.)4
گرايش عقلانى زمخشرى در كليت تفسير قرآن به گونه طبيعى سبب شده است كه در روايات تفسيرى و از جمله روايات اسباب نزول نيز, عقل به عنوان ملاك و معيار اساسى قلمداد گردد كه نتيجه آن,استفاده كمتر از روايات است و مردود شمردن بيشتر روايات و اسباب نزول, چنانكه خود در اين مورد مى نويسد:
(در مسيردين خويش, زير پرچم سلطان عقل حركت كن و به نقل روايت از اين وآن, قناعت نكن.)5

ب. اعتبار عموم نص در باور زمخشرى

زمخشرى از جمله مفسّرانى است كه عموم نص را در عين خصوصيت سبب, معتبر مى داند. وى در ذيل آيه: (و من أظلم ممن منع مساجد اللّه…) (بقره/ 114) آورده است:
(سبب نزول آيه اين است كه نصارا مردم را از نماز خواندن در بيت المقدس منع مى كردند و يا اين كه روميان بر اهل بيت المقدس هجوم آوردند و ساكنان آن را كشتند و اسير گرفتند و تورات را سوزانيدند.
وگفته شده است كه سبب نزول آيه, جلوگيرى مشركان از ورود رسول خدا (ص) به مسجد الحرام درسال صلح حديبيه است.
اگر گفته شود: چرا واژه مسجد در آيه به صورت جمع (مساجد) آمده, با اين كه منع و تخريب در يك مسجد, بيت المقدس و يامسجد الحرام صورت گرفته است؟
در جواب مى گوييم: باكى نيست كه حكم, عام آورده شود با اين كه سبب خاص است, چنانكه درباره كسى كه يك فرد صالح را آزار داده است, مى گويى: كيست ستمكارتر از كسى كه صالحان را مى آزارد.
و چنانكه خدوند عزّوجلّ درسوره همزه فرموده است: (ويل لكل همزة) .
لفظ آيه و مفهوم آن, عام است در حالى كه سبب نزول آن, فرد واحدى: [اخنس بن شريق] بوده است.)6
معتبرشمردن عموم نص از عوامل بى توجهى مفسّر به اسباب نزول به شمار مى آيد, زيرا سبب نزول در تبين معنى و مفهوم آيه كاربرد دارد وچنانچه آيه بدون سبب نزول, مفهوم و معناى روشن داشته باشد, احتياجى به سبب نزول احساس نمى شود.

موارد استفاده زمخشرى از سبب نزول

حدود استفاده كشاف از سبب نزول, منحصر به توضيح و تفسير آيه است. اين استفاده به دو صورت واقع شده است: گاهى با توجه به مفاد سبب نزول, آيه اى را كه سبب نزول دارد, تفسير مى كند و گاهى نيز از سبب نزول به عنوان مؤيّد تفسير منتخب خود از آيه بهره مى گيرد. مورد نخست مانند:
(ياايها الذين آمنوا لاتقولوا راعنا…) بقره/ 104
(… روايت شده است كه سعدبن معاذ مشاهده كرد كه يهوديان خطاب به پيامبر(ص) مى گويند: (راعنا)..
سعد به يهوديان گفت: لعنت خدا بر شما باد, اگر پس از اين بشنوم كه فردى از شما اين جمله را به پيامبر (ص) مى گويد, به خدا سوگند كه او را گردن خواهم زد.
ييهوديان در جواب سعد گفتند: مگر شما اين جمله را به پيامبر نمى گوييد؟ آن گاه اين آيه نازل گرديد.)7
زمخشرى در ادامه مى نويسد:
((و للكافرين) براى يهوديانى كه به پيامبر اهانت مى كنند و ناسزا مى گويند, عذابى دردناك است.)
چنانكه روشن است, تفسير كافران به يهوديان و نيز باقى مفاد آيه, نكته هايى است كه زمخشرى از سبب نزول برگرفته است.
دراين زمينه, زمخشرى گاه چنان متكى به سبب نزول است كه آيه را كلمه به كلمه باسبب نزول تفسير مى كند و ذره اى پا فراتر نمى گذارد كه به مواردى از اين قبيل اشاره مى كنيم:
1. پس از ذكر آيه: (وعلى الثلاثة الذين خلّفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض…) (توبه/ 118) به تفسير آيه برابر سبب نزول مى پردازد و مى نويسد:
(اين سه نفر عبارتند از: كعب بن مالك, مرارةبن ربيع و هلال بن امية.
(خلّفوا) از جنگ تخلّف كردند….
(بما رحبت), در عين گستردگى زمين, [زمين برآنان تنگ گرديد]. اين تعبير, بيانگر حيرت آنان است. گويى آنان در نتيجه نگرانى و اضطراب روحى خود, در زمين مكانى را نمى يافتند كه قرار گيرند.
(وضاقت عليهم انفسهم) قلبهاى آنان ضيق گرديد, به گونه اى كه آرامش و سرورى در آن راه نمى يافت, زيرا آنان از فرط وحشت و غم, دچار دلتنگى شده بودند.
(و ظنوا…); دانستند كه ملجأى از غضب و خشم خدا نيست, جز پناه بردن به استغفار و طلب بخشايش از خداوند.
(ثم تاب عليهم ليتوبوا) پس از توبه آنان, خداوند توبه آنان را پذيرفت و رحمت پياپى خويش را بر آنان ارزانى داشت, تا اين كه برتوبه خويش, مستقيم و پا برجا بمانند.)8
2. در تفسير آيه: (انّ الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدّوا عن سبيل اللّه…) (انفال/ 36) مى نويسد:
(گفته شده كه آيه در باره ابوسفيان نازل شده است, زيرا كه وى در روز جنگ اُحد اضافه بر لشكرى كه از عرب گردآورده بود, دو هزار تن از حبشيها را نيز اجير كرد و به هريك, چهل اوقيه بخشيد. [هراوقيه, چهل و دومثقال طلا وزن دارد.]
(ليصدّوا عن سبيل اللّه) غرض ابوسفيان در بخشش, اين بود كه از پيروى محمد(ص) باز دارد و راه محمّد و پيروى از او, همان راه خداست, هر چند كافران اين را باور نداشتند.
(ثم تكون عليهم حسرة) عاقبت بخشش آنان, پشيمانى و حسرت خواهد بود. گويى خداوند با اين تعبير مى خواهد بگويد كه ذات بخشش آنان, پشيمانى مى شود و تبديل به حسرت مى گردد.
(ثم يغلبون) سپس در آخر كار مغلوب خواهند شد, اگر چه جنگ بين آنان و مسلمانان قطعى است, ولى پس از جنگ و پيروزى مسلمانان, آنان آزادشدگانى خواهندبود.)9
همان گونه كه مشاهده مى شود, زمخشرى جزنقل سبب نزول و برابركردن واژه هاى آيه بر آن, معنى و مفهوم ديگرى را براى آيه نقل نمى كند.
3. در ذيل آيه: (واذ تقول للّذى انعم اللّه عليه وانعمت عليه امسك عليك زوجك…) (احزاب/ 37), بدون ذكر هيچ مطلبى, جمله هاى آيه را جداگانه تفسير مى كند:
(للّذى انعم اللّه عليه) كسى كه خداوند نعمت اسلام را به او داده است كه ارزشمندترين نعمتهاست و نيز به پيامبر توفيق داد تا وى را آزاد كند و مورد محبت خويش قرار دهد.
(وانعمت عليه) خداوند به توى پيامبر (ص) توفيق داد كه به وسيله آنچه ياد گرديد, بر وى انعام بدهى. پس اين شخص, هماره متنعّم به نعمتهاى الهى است و آن شخص, زيدبن حارثه است.
(امسك عليك زوجك…) زينب دختر جحش را نگهدار. علت اين دستور, اين است كه رسول خدا (ص) پس از اين كه زينب را به نكاح زيدبن حارثه در آورد, روزى چشمش به زينب افتاد و در قلب پيامبر, چيزى خطور كرد. بى درنگ اين جمله را خواند: (سبحان اللّه مقلّب القلوب).
علت اين سخن, اين است كه پيامبر (ص) پيش از اين در قلب خويش علاقه اى نسبت به زينب نمى ديد وگر نه با او ازدواج مى كرد.
تسبيح پيامبر(ص) را زينب شنيد و هنگامى كه زيد آمد, جريان را براى او نقل كرد. زيد متوجّه موضوع گرديد و خداوند در قلب زيد, كراهت زندگى با زينب را وارد كرد و تمايل پيدا كرد كه زينب با رسول اللّه (ص) زندگى كند. از اين روى به پيامبر(ص) اظهار داشت كه مى خواهد از زينب جدا شود. پيامبر (ص) فرمود: چه شده است, مگر چيزى در زينب ديده اى كه مورد پسند تو نيست؟
زيد گفت: يا رسول اللّه (ص)! من جز نيكى از زينب نديده ام, لكن شرافت زينب كه منسوب به خاندان بزرگى است, برمن سنگينى مى كند و مرا مى آزارد.
پيامبر (ص) به زيد فرمود: همسرت را نگهدار و تقواى الهى پيشه كن.
بالاخره زيد, زينب را طلاق گفت. وقتى عدّه زينب به سر رسيد, پيامبر (ص) فرمود: من كسى را نمى يابم كه به او اعتماد كنم و زينب را به عقد وى درآورم.
زيد مى گويد: به طرف زينب رفتم و او را در حالى ديدم كه مقنعه خويش را بر سر مى انداخت. هنگامى كه چشمم به زينب افتاد, اُبهت مخصوصى از وى در دل خويش احساس كردم, به گونه اى كه توان نگاه كردن به وى از من سلب گرديد. هنگامى كه متوجه شدم رسول اللّه (ص) اظهار تمايل كرده است كه با زينب ازدواج كند, روبرگرداندم و گفتم: بشارت باد تو را يا زينب كه رسول اللّه (ص) مى خواهد تو را عقد كند. پس زينب, خوشحال گرديد و گفت: من كارى را بدون اين كه پروردگارم فرمان دهد انجام نمى دهم. اين را گفت و به نماز ايستاد. دراين زمان, آيه نازل گرديد.)10

استفاده از سبب نزول در تأييد تفسير برگزيده
(ومن الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا ويشهد اللّه على ما فى قلبه و هو ألدّ الخصام) بقره/ 204
اى رسول! از مردم, كسى را خواهى ديد كه چنان در وصف ايمان و تقوا سخن مى گويد كه تو را به شگفت مى آورد, خدا را گواه مى گيرد كه از جان و دل, اخلاص وصفا دارد,با اين كه دردشمنى, سرسخت ولجوج است.
دو قول درمقصود آيه وجود دارد: بعضى گفته اند: مراد از (من يعجبك),شخص معيّن است. بعضى را عقيده اين است كه مراد, مطلق منافقانند. زمخشرى طرفدار نظر نخست است و از قول دوم با تعبير (قيل) كه نشانگر بى اعتبارى آن در نظر اوست, ياد مى كند. تكيه گاه زمخشرى در انتخاب نظر نخست, سبب نزول آيه است. وى پس از نقل آيه يادشده, مى نويسد:
(اين شخص, اخنس بن شريق است كه مردى خوش برخورد و شيرين سخن بود. هنگامى كه با رسول خدا (ص) روبه رو مى شد, سخنان نرم بر زبان مى آورد وادّعا مى كرد آن حضرت را دوست دارد و مسلمان است و مى گفت: خدا مى داند من راستگو هستم.
گفته شده است: مراد مطلق منافقان هستند.)
چنانكه گفتيم, نظريه دوم را تحت عنوان (گفته شده) آورده و قول اوّل را قوى تر دانسته است, با اين كه براى برترى قول نخست غير از سبب نزول, در كلام زمخشرى چيزى ديده نمى شود.

تقطيع آيات با اسباب نزول

درميان اسباب نزول,روايات و اسباب نزولى وجود دارد كه مربوط به بخشى از آيه مى شود, نه تمام آن. اين نوع از اسباب نزول را بسيارى از مفسّران يا نقل نمى كنند و يا اگر نقل كنند, به عنوان سبب نزول تمام آيه ذكر مى كنند, نه سبب نزول قسمتى از آيه, زيرا به نظر اين مفسّران, نمى شود بخشهاى يك آيه, جداجدا نازل شده باشد و سپس كنار هم قرار بگيرد و آيه اى را به وجود آورده بياورد.
ولى زمخشرى, رواياتى از اين گونه را آورده است و گويى از ديد ايشان, مشكلى وجود نداشته است كه بخشى ازيك آيه به دنبال سبب, نازل گردد و باقى آيه,سبب نزول نداشته و يا اين كه جداگانه نازل شده باشد. از اين قبيل است موارد زير:
1. درپى تفسير قسمت نخست آيه 23 سوره شورى, اين بخش از آيه را مى آورد : (ومن يقترف حسنة) و سبب نزول آن را نقل مى كند:
(از سدّى نقل شده كه مراد از اين (حسنة), مودّت آل پيامبر (ص) است كه درباره ابوبكر صديق , نازل شده است, به علت دوستى وى نسبت به اهل بيت پيامبر(ص).)11
2. در سبب نزول قسمت آخر آيه 218 سوره بقره: (اولئك يرجون رحمة اللّه…) مى نويسد:
(روايت شده است هنگامى كه عبداللّه بن جحش و اصحاب وى, حضرمى را به قتل رساندند, قومى گمان كردند كه عبداللّه و اصحاب وى, اگر گناهكار نباشند, دست كم پاداشى در اين

مقالات مشابه

روش تفسيري ثعلبي در الكشف و البيان

نام نشریهبینات

نام نویسندهنجمه کیوان‌نژاد

سخنان امام رضا (ع) در تفاسير اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه میرصفی

منزلت امام رضا (ع) در تفاسير اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهقاسم بستانی

حضرت مهدی(ع) در تفاسیر اهل سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهشهربانو کاهدی, صغری رادان

روش شناسی الکشف والبیان فی تفسیر القرآن

نام نشریهثقلین

نام نویسندهحسن اصغرپور

روش تفسیری ابن جوزی و جایگاه تفسیر وی

نام نشریهثقلین

نام نویسندهمهرناز گلی