اهل بيت و اسباب نزول (بخش دوم)

پدیدآورحسن حکیم باشی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمسئولیت پذیری

share 2077 بازدید
اهل بيت و اسباب نزول (بخش دوم)

حسن حكيم باشى
سبب نزول آيه ولايت

(انمّا وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون) مائده / 55
همانا ولى شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع, زكات مى پردازند.
اين آيه در اصطلاح آيه ولايت ناميده مى شود و بسيارى از اهل تفسير و روايت و تاريخ, از آن به همين عنوان ياد كرده اند, البتّه در برخى موارد, آيه (زكات به خاتم) نيز ناميده شده است.
اين تعبير از سخن امام على (ع) در يكى از احتجاجهاى آن حضرت استفاده شده است1.
آيه ولايت يكى از نُه آيه اى است كه در آنها از على (ع) به عنوان (مؤمن) ياد شده و خداوند مراتب ايمان راستين او را مورد امضا و تأييد خود قرار داده است.
در اين باره حسّان بن ثابت انصارى شاعر معروف صدر اسلام چنين سروده است:
من كان فى القرآن سمّى مؤمنا فى تسع آيات تلين غزارا
كيست كه در نه آيه از قرآن كه همواره تلاوت مى شود, مؤمن ناميده شده باشد؟
علامه امينى پس از نقل اين اشعار مى نويسد:
(ما در اين باره بر ده آيه دست يافته ايم و علت تعبير حسّان به نُه آيه مشخص نيست).
و سپس آيات ده گانه را با توضيحات و مدارك لازم آن مى آورد2. بعضى نيز چون معاوية بن صعصعة شمار اين آيات را سى آيه دانسته, چنين مى سرايد:
و من نزلت فيه ثلاثون آية تسميّه فيها مؤمنا مخلصا فردا
و كسى كه درباره او سى آيه نازل گرديده كه در اين آيات او را فردى مؤمن و مخلص مى نامد3.
از ميان اين آيات, نخست به تبيين آيه ولايت مى پردازيم.
آيه ولايت از ديدگاههاى مختلف از سوى اهل تفسير, كلام, تاريخ, فقه و حديث مورد بحث و بررسى قرار گرفته است, از جمله:
* سبب نزول آيه و اثبات نزول آن درباره على (ع) و اين كه مراد از (الذين آمنوا) چه فرد يا افرادى است و اوصاف يادشده در آيه (يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون ) آيا به مصداقى خاص نظر دارد يا قابل انطباق بر مصداقهاى گوناگون است؟
جهت يادشده دربرگيرنده بخش عمده مباحث تفسيرى درباره آيه است. براى روشن شدن اين جهت, سه راه در پيش رو داريم:
1. از آن رو كه در آيه از شخصى نام برده نشده و تنها به ذكر اوصاف و نمودارهايى اكتفا گرديده است, بنابر اين, آيه در ظاهر مجمل خواهد بود و در جاى خود روشن است كه براى فهم مجملات قرآن, بايد به رسول گرامى و اهل بيت او كه وارثان علم او و قائمان در مقام اويند, مراجعه كرد:
(و ما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون فى العلم)
و نمى داند تأويل آن را جز خداوند و راسخان در علم.
(وانزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس)
قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا آن را براى مردم روشن سازى.
اكنون مى بينيم پيامبر بر اساس نقل هر دو گروه, آشكارا فرموده كه مراد از (الذين آمنوا) در آيه, على (ع) است.
همچنانكه امامان اهل بيت(ع) نيز در بسيارى از سخنان و احتجاجهاى خويش بر اين مهم تأكيد كرده اند. اين نخستين راه براى فهم درست آيه خواهد بود.
2. اثبات سبب نزول آيه از راه عقلى و با استفاده از سياق آيه, با توجه به اين نكته كه عناوين و اوصاف ياد شده در آيه عنوان موضوعى و عام ندارد, بلكه اشاره به شخص معيّنى دارد, با اين ويژگى كه همانند رسول و شايسته برخوردارى از مقام ولايت باشد و مسلّماً چنين شخصى جز امام على(ع) نمى تواند باشد. شرح اين دليل نيز نيازمند مجالى گسترده است كه اكنون ما درصدد پرداختن به آن نيستيم.
3. اثبات نزول آيه درباره على (ع) از طريق سبب نزول آيه است كه اين راه, مورد نظر ما در اين نوشتار است.
بسيارى از بزرگان, نزول اين آيه را درباره على (ع) مورد اجماع شيعه و سنى دانسته و خلافى در اين زمينه بين مفسّران نمى بينند.
امام هادى(ع) در نامه اى به اهل اهواز در پاسخ مسأله جبر و تفويض مى فرمايد:
(اهل دانش بر اين نكته اتفاق دارند كه آيه مذكور درباره على (ع) نازل شده كه در حال ركوع انگشترى خويش را صدقه داده است. پس خداوند اين عمل او را سپاس گزارد و اين آيه را نازل فرمود.) 4
علامه حلّى, در اشتهار اين سبب نزول ميان علماى امّت مى نويسد:
(علماى اسلام, بر نزول آيه درباره على (ع) اجماع كرده اند و اين در صحاح ستّه نيز مذكور است كه چون على (ع) در نماز خويش و در حضور صحابه انگشترى خود را به مسكين صدقه داد, اين آيه فرود آمد.) 5
و در جاى ديگر مى نويسد:
(مفسّران اتّفاق كرده اند بر اين كه مراد از (انّما وليكم اللّه…) على(ع) است, زيرا هنگامى كه على (ع) در حال ركوع انگشترى خويش را تصدق داد اين آيه درباره او نازل شد و دراين اختلافى نيست.) 6
سيّد مرتضى مى نويسد:
(اهل نقل اتفاق كرده اند بر اين كه زكات دهنده در ركوع نماز, على(ع) است.) 7
شيخ مفيد چنين اظهار داشته است:
(و چون ثابت گرديد كه ولايت ياد شده در آيه, براى كسى كه در حال ركوع زكات پرداخته واجب و ثابت است و هيچ كس از اهل قبله جز براى امير مؤمنان پرداخت زكات در حال ركوع را ادعا نكرده, پس لاجرم مقصود و مراد از (الذين آمنوا) در اين آيه, آن حضرت است.) 8
ابن شهر آشوب ياد آور شده است:
(امّت اجماع كرده اند براين كه اين آيه درباره على (ع) و هنگامى كه انگشترى خود را در حال ركوع صدقه داد, فرود آمده است و در اين, خلافى ميان مفسّران نيست. )9
آلوسى, مفسّر معروف اهل سنّت نيز نوشته است:
(غالب اخباريان [اهل حديث] برآنند كه آيه درباره على, كرّم اللّه وجهه, نازل شده است.) 10
علاّمه سيد شرف الدين عاملى مى نويسد:
(نزول آيه [ولايت] درباره على (ع) از جمله چيزهايى است كه مفسّران برآن اجماع كرده اند و اين اجماع را جمعى از اعلام اهل سنّت, چون: امام قوشجى, در مبحث امامت از شرح تجريد نقل كرده اند.) 11
در ميان اهل سنّت, فردى چون ابن تيميّه, در كتاب (منهاج السنّه) اظهار داشته است كه روايات سبب نزول كه آيه ولايت را در شأن على (ع) مى دانند, جعلى و موضوع هستند.
علاٌمه امينى در پاسخ وى نوشته است:
(در صحّت اين حديث جاى هيچ گونه شك و شبهه اى نيست و آنچه بعضى چون: ابن تيميّه ادعا كرده اند كه داستان اعطاى خاتم و نزول آيه ولايت درباره آن, از سوى برخى دروغگويان جعل شده و اجماع علما را بر دروغ بودن حديث يادشده ادعا كرده, قطعاً مردود و بى اساس است. چگونه اين حديث مى تواند دروغ وساخته و پرداخته باشد و حال اين كه بسيارى از ائمّه و حفّاظ آن را نقل كرده, سند آن را به بزرگان صحابه چون :اميرمؤمنان, ابن عباس, ابى ذر, عمار, جابر انصارى, ابورافع, انس بن مالك, سلمة بن كهيل و عبدالله بن سلام مى رسانند و بسيارى تصريح بر صحّت آن كرده اند. چگونه دروغ خواهد بود و حال اين كه بسيارى از اهل علم به آيه شريفه و حديث آن در مباحث فقهى استدلال كرده و گفته اند: فعل قليل, مبطل نماز نيست و… و به اين شكل آيه را از آيات الاحكام شمرده اند و اين خود نمايانگر اتّفاق آنان بر صحّت حديث است و شاهد براين اتّفاق نظر, اين است كه ايراد برخى متكلّمان و بحث و گفت وگوى آنان در نحوه دلالت آيه بوده و اصل سند از نظر ايشان اشكالى نداشته است. بلى هستند كسانى كه حديث را به مفسّران عامّه نسبت داده و سپس به نقد در دلالت آن پرداخته اند و اين به روشنى, دلالت بر هماهنگى مفسّران و متكلّمان و فقها بر صدور اين حديث دارد.) 12
دو نكته در اين جا شايان توجه است:
1. در كلماتى كه از بزرگان آورديم همه جا اشاره به اتفاق و اجماع اهل نقل از شيعه و سنى به چشم مى خورد و اين نشان مى دهد كه پيشينيان از عالمان شيعى مسأله را اجماعى مى دانسته اند و اين سبب شده است تا معارضانى چون: فخر رازى و ابن حجر و ابن تيميّه و ديگران بر اجماعى بودن قضيّه بتازند و با نقل گفته هاى ناسازگار, در صدد انكار اجماع برآيند.
2. علاّمه حلّى, درسخنى كه نقل شد, مى نويسد:
(نزول آيه درباره على (ع) و در قصه انگشترى در صحاح ستّه موجود است.)
امّا در حال حاضر اثرى از آن در بسيارى از اين صحاح ديده نمى شود و اين ممكن است نشانگر حذف روايت يادشده از چاپهاى اخير صحاح باشد. و براهل تحقيق است كه در اين زمينه نسخه هاى كهن صحاح را مورد بازبينى قرار دهند.

نزول آيه ولايت درباره على(ع) به استناد روايات

محدثان و مفسّران, نزول آيه ولايت درباره على (ع) را با راهها و اسناد پرشمار و گوناگونى از صحابه نقل كرده اند. در ميان اين صحابه چهره هايى چون: ابن عباس, ابى ذر, عماربن ياسر, جابربن عبداللّه انصارى, ابى رافع, انس بن مالك, سلمة بن كهيل, عبداللّه بن سلام, مقداد بن اسود كندى, عمربن خطّاب, عثمان بن عفان, زبيربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعد بن ابى وقاص, طلحة بن عبداللّه, خليل بن مرّه و بالاخره خود اميرمؤمنان (ع) ديده مى شوند 13.
حاملان و حافظان حديث در موسوعات روايى, اين حديث را آورده, گروهى تصريح بر حجيّت آن نيز دارند. علامه امينى, 66 نفر از اين جمله را با مدرك و نام كتابهاى آنان ياد كرده است 14.
آية الله نجفى مرعشى نيز نزول آيه را از 31 مصدر و منبع كه در دسترس بوده نقل كرده و منابع ياد شده را همراه با ذكر آدرس, قيد كرده است 15.
حسكانى, عالم ومحدث بزرگ اهل سنّت نيز در اين باره 28 روايت در شواهد التنزيل نقل كرده كه دربين راويان آنها, شش نفر از بزرگان صحابه: على (ع) و عمار, ابوذر, مقداد, جابر و ابن عباس, به چشم مى خورند 16.
سيّد بحرانى نيز نزول آيه را درباره على (ع) به 24 طريق از اهل سنت و 19 طريق از شيعه روايت كرده است كه هر طريق متفاوت با ديگرى است 17.
سيد بن طاووس پس از نقل چند آيه كه درباره على (ع) نازل شده از كتاب (تأويل ما انزل من القرآن الكريم فى النبى (ص)) تأليف ابن جحام (ابى عبداللّه محمد بن عباس بن على بن مروان جحام) مى نويسد:
(با وجود اين كه آيه (انمّا وليّكم اللّه و…) درباره مولا على (ع) مشهور است, از آن جهت آن را آوردم كه صاحب كتاب يادشده, آن را با افزونيهايى از آنچه ما مى دانستيم روايت كرده است, به اين گونه كه آن را از 90 طريق با اسانيدى كه همه يا بيشتر متصل هستند, از رجال مخالفين اهل بيت (ع) روايت كرده است. و از جمله راويان حديث كه صاحب اين كتاب نام برده, عبارتند از: مولى على (ع), عمربن خطاب, عثمان بن عفان, زبيربن عوام, عبدالرحمن بن عوف, سعدبن ابى وقاص, طلحة بن عبدالله, عبدالله بن عبّاس, ابورافع غلام رسول اللّه, جابربن عبداللّه انصارى, ابوذر, خليل بن مرّه, على بن الحسين (ع), ابوجعفر محمدبن على (ع), جعفربن محمد (ع), ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفيّه, مجاهد بن جبير مكّى, محمد بن اسدى, عطاء بن سائب و عبدالرزاق. اين كه گفته است 90 طريق, زيرا هر يك از اين احاديث متفاوت با ديگرى است.) 18
ابن شهرآشوب مى نويسد:
(ثعلبى, ماوردى, قشيرى, قزوينى, رازى, نيشابورى, فلكى, طوسى و طبرى در تفاسير خود نزول آيه را درباره على(ع) از سدّى, مجاهد, حسن, اعمش, عتبة بن ابى حكيم, غالب بن عبداللّه, قيس بن ربيع, عبايه ربعى, عبيداللّه بن عباس و ابى ذر غفارى نقل كرده اند.) 19
واحدى در (اسباب النزول) به دو طريق و طبرى در تفسير خود (جامع البيان عن تأويل آى القرآن) به سه طريق و ابن كثير با شش طريق و سيوطى در تفسير خود (الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور) با حدود بيست طريق و همچنين در لباب النقول, نزول آن را درباره على(ع) و به مناسبت قصه اعطاى خاتم نقل مى كنند 20.
علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى نويسد:
(ائمّه تفسير روايى [تفسير به ماثور] مانند: احمد, نسائى, طبرى, طبرانى, عبدبن حميد و ديگر حفاظ و ائمه حديث, بدون هيچ گونه ردّ, بر نقل آن اتّفاق كرده اند و متكلّمان نيز صدور روايت را پذيرفته اند و فقها آن را در مسأله انجام عمل زياد در باب نماز و در مسأله اين كه (آيا صدقه تطوع, زكات ناميده مى شود يا خير) نقل كرده اند.) 21
علاوه بر اين اتّفاق نظرها, ثبت جريان اعطاى خاتم و پرداخت زكات, در ديوان ادب و در اشعار شاعران نامى صدر اسلام, خود گواه ديگرى بر درستى اين حديث و ديرينه تاريخى آن در ميان امّت اسلام است كه از جمله اين شاعران, (حسّان بن ثابت) را مى توان نام برد كه شعر خود را پس از نزول آيه و بدون فاصله زمانى سروده است.

زمينه هاى نزول آيه ولايت

حاكم حسكانى در (شواهد التنزيل) و ثعلبى 22 در تفسير (الكشف و البيان) به اسناد خود از عبايه ربعى, چنين روايت كرده اند:
(روزى عبدالله بن عباس در كنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا, نقل حديث مى كرد. در اين هنگام مردى با عمامه و چهره اى پوشيده سررسيد, پس هر گاه ابن عباس مى گفت: رسول خدا چنين فرمود, او نيز مى گفت رسول خدا چنين فرمود….
ابن عبّاس رو بدان مرد كرده, گفت: سوگند به خدا تو كه هستى؟
مرد, دستار از چهره گشود و گفت: هر كس مرا شناخته كه شناخته و هر كس مرا نمى شناسد, من جندب بن جناده بدرى, ابوذر غفارى هستم, با گوشهاى خود و بدون واسطه, از پيامبر شنيدم… كه مى فرمود:
(على پيشواى نيكان و كشنده كافران است, هر كس او را يارى كند يارى شده خداست و هر كس او را واگذارد, واگذاشته خداست.)
هان بدانيد كه من همراه رسول خدا(ص), روزى از روزها, نماز ظهر را به جاى آوردم كه سائلى در مسجد از مردم در خواست كمك كرد و كسى به او چيزى نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته, گفت: خدايا شاهد باش كه در مسجد پيامبر خدا كمك خواستم و كسى چيزى به من نبخشيد. على بن ابى طالب كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خويش كه در آن انگشترى مى كرد به سوى آن مرد اشاره كرد. مرد پيش آمد و انگشترى را از انگشت او گرفت واين در پيش چشم پيامبر بود. پس چون پيامبر از نماز خويش فارغ گرديد سر به سوى آسمان برداشته, عرض كرد: (خدايا برادرم موسى (ع) از تو درخواستى كرد و گفت: پروردگارا سينه مرا بگستران و كار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزيرى از كسانم براى من قرارده. هارون برادرم را, پشتم را بدو محكم گردان و او را در كارم يار و همراه ساز. پس تو بر او پيامى گويا نازل فرمودى: به زودى بازوى تو را به برادرت محكم خواهيم كرد. بار خدايا من نيز محمّد, پيامبر و برگزيده توام, خدايا سينه ام را بگستران و كارم را آسان كن و وزيرى از كسانم برايم قرارده, على برادرم را, پشتم را به او محكم گردان.)
ابوذر گفت: پس به خدا قسم پيامبر (ص) سخن خود را به انجام نرسانيده بود كه جبرئيل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت:
اى محمّد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنايت كرد.
پيامبر گفت: آن چيست اى جبرئيل؟
جبرئيل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قيامت امر نمود و آيه اى بر تو نازل فرمود كه چنين است
(انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون.)23
اين روايت را با همين سند, ابن بطريق حلّى در خصائص الوحى المبين 24 و حمّوئى در فرائد السمطين 25 همراه با سندى ديگر و سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص 26 و شبلنجى در نورالابصار 27 و زرندى در نظم دررالسمطين 28 نقل كرده اند و ذيل آن را فخر رازى در تفسير خود آورده است29.
بزرگان و مفسّران شيعه نيز از جمله, طبرسى در مجمع البيان از ثعلبى و حسكانى آن را روايت كرده اند.
در روايتى ديگر حسكانى از ابن عباس نقل كرده است:
(عبدالله بن سلام همراه جمعى از قوم خود كه به پيامبر ايمان آورده بودند, بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: اى پيامبر خدا! خانه هاى ما از اين جا دور است و از آن گاه كه به تو ايمان آورده ايم, قوم ما, رهايمان كرده و با هم پيمان بسته اند كه با ما همنشينى و ازدواج نكرده و سخن نگويند و اين بر ما بسيار گران آمده است. پس پيامبر فرمود:
(انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون)
همانا ولى شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه نماز به پا داشته و زكات مى پردازند در حالى كه ركوع به جا مى آورند.
پس پيامبر به طرف مسجد بيرون رفت و در حالى كه مردم برخى در حال قيام و برخى ديگر در حالى ركوع بودند,سائلى را ديد و از او پرسيد
آيا كسى چيزى به تو عطا كرده است؟
گفت: بلى, انگشترى از طلا.
پيامبر فرمود: چه كسى آن را به تو بخشيد؟
گفت: اين مرد كه ايستاده است و با دست خود به سوى على (ع) اشاره كرد.
پيامبر پرسيد: در چه حالى به تو عطا كرد؟
سائل گفت: در حال ركوع به من بخشيد.
پس پيامبر تكبير گفت و اين آيه را خواند:
(و من يتولّ اللّه و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) مائده/56
و كسى كه خدا و رسولش وآنان را كه ايمان آورده اند, به ولايت بر گزيند, پس حزب و دسته خدا پيروزند.
بعد از نزول اين آيه بود كه حسّان ثابت شروع به سخن كرد و اشعارى سرود…) 30
اين روايت را خوارزمى نيز در مناقب خود 31 و حمّوئى در فرائد السمطين, 32 با اسناد خود و حافظ ابونعيم با دو سند ديگر در ما نزل من القرآن فى عليّ 33 و واحدى در اسباب النزول 34 و سيوطى در الدر المنثور 35 و ابن بطريق در خصائص الوحى المبين 36 و ديگران نقل كرده اند و بسيارى از اعلام شيعه در كتابهاى تفسير و روايت آن را آورده اند.
روايت ديگرى نيز حسكانى از ابن عباس نقل مى كند كه تفاوت اندكى با اين نقل دارد كه در ابتداى آن از همراهان عبدالله بن سلام, اسدواسيد و ثعلبه را نام برده و در آخر آن پيامبر به جاى آيه (و من يتولّ اللّه و رسوله) آيه ولايت را خوانده است 37.
همچنين فخررازى مى نويسد:
(روايت شده كه عبدالله بن سلام, هنگامى كه اين آيه نازل شد, گفت: اى پيامبر خدا! من على را ديدم كه انگشترى خويش را به نيازمندى صدقه بخشيد, در حالى كه ركوع كرده بود. پس ما او را به ولايت برمى گزينيم.) 38
روايتى ديگر در اين زمينه از طرق خاصه وارد شده كه تفاوت چشمگيرى با آنچه گذشت, دارد:
شيخ صدوق در امالى و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابى طالب از امالى شيخ صدوق از ابى الجارود از امام باقر (ع) روايت مى كند كه فرمود:
(جماعتى از يهود كه اسلام آورده بودند, از جمله: عبداللّه بن سلام, اسيد, ثعلبه, بنيامين, سلام و ابن صوريا گفتند: اى پيامبر خدا, همانا موسى, يوشع بن نون را وصيّ خويش قرار داد. پس اى پيامبر وصيّ تو كيست؟ و وليّ پس از تو كيست؟ در اين هنگام آيه فرود آمد.
رسول خدا(ص) فرمود: برخيزيد, پس همه برخاسته, به مسجد در آمدند. در اين هنگام سائلى بيرون مى آمد.
فرمود: اى مرد سائل, آيا كسى به تو چيزى عطا نكرد؟
گفت: چرا اين انگشترى را.
فرمود: چه كسى آن را به تو داد؟
گفت: اين مرد كه نماز مى خواند آن را به من بخشيد.
فرمود: در چه حالى آن را به تو بخشيد؟
گفت: در حال ركوع.
پس پيامبر (ص) تكبير گفت و اهل مسجد نيز تكبير گفتند.
پس از آن پيامبر (ص) فرمود: على بن ابى طالب وليّ شما پس از من است و آنان گفتند ما راضى شديم به پروردگارى خدا و ديانت اسلام و رسالت محمّد(ص) و ولايت على (ع).
آن گاه خداوند اين آيه را فرو فرستاد:
(ومن يتولّ اللّه و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون)
و هر كس خدا و رسولش و آنان را كه ايمان آورده اند وليّ بداند پس حزب خدا رستگارانند.) 39
روايت فوق را نيز بسيارى از مفسّران و محدثان شيعه در كتابهاى خود آورده اند40.

نكاتى درباره داستان اعطاء خاتم

در زمينه داستان يادشده, نكاتى داراى اهميّت مى نمايد:
1. از آنچه گذشت, به دست مى آيد كه اين تعبير: (گفته شده آيه درباره عبداللّه بن سلام نازل شده و گفته شده درباره على (ع) نازل شده) نادرست و ناشى از بى دقّتى در روايات وارده در اين مقام و يا دست كم, سهل انگارى در تعبير خواهد بود. بلكه بايد گفت سبب نزول آيه, جريان بخشش خاتم از سوى على (ع) در ركوع نماز بود و اين همزمان با گلايه عبداللّه بن سلام و همراهانش نزد رسول خدا (ص) از برخورد يهود با آنان و يا درخواست نصب وليّ و وصيّ از آن جناب بوده است. و اين هر دو, يك سبب نزول است.
و به عبارت ديگر مخاطب در (انما وليّكم…), عبد اللّه بن سلام و همراهان او ومراد از (الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة…) امام على (ع) بوده است. زيرا همان طور كه گذشت, تاكنون كسى از اين امّت, موصول در آيه ((الذين آمنوا…)) را برفرد خاصّى جز آن بزرگوار منطبق ندانسته است.
بنابراين,سخن بعضى كه اعتقاد به نزول آيه درباره عبداللّه بن سلام را ناسازگار با قول به نزول آن درباره على(ع) دانسته و آن قول را نقض كننده اجماع براين قول مى شمارند, بى پايه و به دور از واقعيّت است.
همچنين مى توان گفت از آن جا كه داستان, يك واقعه و سبب نزول واحد است, بنابراين, هر كه نزول آيه را درباره عبدالله بن سلام دانسته است, به اشاره و در ضمن, نزول آيه درباره على (ع) را نيز گفته و بدان اعتراف دارد, اگر چه تصريح نكرده يا ذيل روايت را ياد نكرده باشد.
بار ديگر ياد آور مى شود كه نتيجه فوق پس از بررسى و همه سنجى دقيق و همه جانبه روايات و عبارات مختلفه نقل شده در اين زمينه به دست مى آيد.
2. مولّفان كتابهاى روايى و تفسيرى از اهل سنت كه روايت را نقل كرده اند بر چند دسته اند. برخى چون طبرى روايت را بدون هيچ گونه قضاوت و يا تحليلى آورده اند. برخى ديگر صحّت آن را نيز به صراحت يا به اشاره اعلام داشته اند و برخى آن را تضعيف كرده و اين سبب نزول را مردود دانسته و سبب نزولهايى را كه پس از اين خواهد آمد محتمل دانسته اند. جمعى از مفسران نيز بدون اشكال در سند آن, تنها به مناقشات دلالى پرداخته اند و اين خود دليل بر اين است كه روايت را صحيح مى دانسته اند و نزول آيه ولايت را درباره اميرمؤمنان (ع) باور داشته اند. همچنانكه بسيارى از مفسران به مناقشه درباره اجماعى بودن نزول آيه درباره على (ع) پرداخته اند.
از نقطه نظر ديگر نيز در برابر استدلال به آيه بر امامت اميرمؤمنان (ع) ديدگاههاى گوناگونى ابراز شده و يا جهت ياد شده مورد سكوت واقع شده است. و بسيارى نيز براساس سبب نزول آيه, دو فرع فقهى را كه پيش از اين, بدان اشاره شد از آيه استفاده كرده اند.
بايد دانست كه تطبيق (الذين آمنوا) بر امام على (ع) را دسته اى از مفسّران, منكر شده اند و مراد از آن را عامّه مؤمنان و يا مهاجر و انصار دانسته اند. اين دسته با كمال شگفتى, روايات متواتر و متعدد و معتبر را كه در اين زمينه وارده شده به بهانه هاى واهى منكر شده و با اقامه بعضى از دليلهاى عقلى آيه را عام مى دانند. بررسى اين ادعاى آنان در بخش پاسخ به اشكالات وارده بر سبب نزول آيه به شرح خواهد آمد.
3. بنابراين كه آيه در آمدن جمعى از يهود به همراه عبداللّه بن سلام به حضور پيامبر نازل شده باشد, در برخى از روايات چنين آمده بود كه آن جمع از برخورد يهود و سعى آنان در به انزوا كشيدن ايشان گلايه داشتند و بنابر برخى ديگر از روايات, براى درخواست نصب وليّ و وصيّ و جانشين آمده بودند كه از اين دو, روايت دوم باسياق آيه وصورت حال, بسيار مناسب تر مى نمايد, خصوصاً كه بر طبق آن پس از نزول آيه, گفتند: راضى شديم به پروردگارى خدا… و به على (ع) به عنوان ولى, پس اين آيه فرود آمد: (و من يتولّ اللّه و رسوله و الذين آمنوا…). همچنانكه احتمال هر دو جهت نيز مى رود; يعنى اين كه ايشان در ابتدا از يهود شكايت كرده و سپس درخواست انتصاب ولى و جانشين از سوى پيامبر (ص) كرده باشند نيز بسيار محتمل است, بويژه آن كه هر دو نقل به سند معتبر وارد شده است.

نظريه هاى ديگر در سبب نزول آيه ولايت

دومين نظريّه اى كه در سبب نزول آيه ولايت مطرح شده, نزول آن درباره عبادة بن صامت 41 است.
نزول آيه درباره او را طبرى به عنوان يكى از اقوال و بدون هيچ گونه اظهار نظر در تفسير خود ياد كرده و نوشته است.
(گفته شده است كه آيه درباره عبادة بن صامت و در هنگام برائت جستن او از ولايت يهود بنى قينقاع و از پيمان با آنان به سوى رسول خدا و مؤمنان, نازل شده است.) 42
ابن كثير نيز در تفسير خود, پس از اين كه چند روايت را درباره نزول آيه در شأن على (ع) آورده و بعضى از طرق آن را غير قابل خدشه دانسته, ولى على رغم اين اظهار نظر مى نويسد:
(هيچ يك از اين روايات صحيح نيست, زيرا اسناد آن ضعيف و رجال آن ناشناخته اند.)
آن گاه مى نويسد:
(در احاديثى كه پيش از اين آورديم گذشت كه همه اين آيات [آيه ولايت و چند آيه پيش از آن] درباره عبادة بن صامت و در تبرّى او از پيمان يهود و رضايت او به ولايت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همين جهت, خداى تعالى پس از اين همه مى فرمايد: (و من يتولّ اللّه و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون )43
سيوطى نيز از طبرى و ابن ابى حاتم از عطية بن سعد نزول اين آيه را درباره عبادة بن صامت نقل مى كند 44.
و ابن كثير نيز همان گونه كه گذشت, آن را ادعا كرده است 45.
در هيچ يك از ديگر تفاسير مهم پيشينيان اهل سنّت ذيل آيه ولايت سخنى از نزول آن درباره عبادة بن صامت به چشم نمى خورد. سيوطى و ابن كثير نيز نقل و روايتى در اين زمينه ندارند,حتى فخررازى و آلوسى كه به تفصيل, تمسّك شيعه را به آيه براى اثبات امامت على (ع) مورد نقد قرار داده اند, نزول آن را درباره عباده روايت نكرده اند. تنها طبرى روايتى را به دو طريق آورده كه تفصيل آن چنين است:
(روايت كرد براى ما… اسحاق بن يسار از عبادة بن صامت كه گفت: چون بنى قينقاع به جنگ رسول خدا (ص) برخاستند, عبادة بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنى عوف بن خزرج بود كه پيمان خود را با ايشان گسست و به سوى خدا و پيامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پيامبرش را ولى خود مى دانم و از پيمان كفار و ولايت آنان بيزارم. آن گاه اين آيه درباره او نازل شد: (انما وليّكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون). 46

نقد حديث نقل شده درباره عبادة بن صامت

پس از بررسى و دقت نظر در شأن نزول اين آيه و آيات پيش از آن و در نظر گرفتن شواهد و قراين موجود, مى توان اطمينان يافت كه نظريه نزول آيه ولايت درباره عبادة بن صامت, تنها مستند آن, سبب نزول گفته شده براى آيه 51 است. آيه يادشده كه چهار آيه پيش از آيه مورد بحث واقع شده, اين آيه است:
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولّهم منكم فانه منهم ان اللّه لايهدى القوم الظالمين) مائده/ 51
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, يهود و نصارا را به دوستى مگيريد. بعضى از ايشان دوستان بعضى ديگرند و هر كه از شما آنان را ولى خود بداند, پس همانا او نيز از ايشان است. بدرستى كه خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.
(فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى ان تصيبنا فعسى اللّه ان يأتى بالفتح أوأمر من عنده فيصبحوا على ما اسرّوا فى أنفسهم نادمين) مائده / 52
پس مى بينى كسانى را كه در دلشان بيمارى است در دوستى آنان شتاب مى كنند, مى گويند مى ترسيم كه به ما گزندى رسد, باشد كه خداوند پيروزى يا دستورى از نزد خويش بياورد پس بر آنچه در ـ دل ـ خويش پنهان داشته اند پشيمان گردند.
در سبب نزول دو آيه فوق,چند نظريه وجود دارد; از آن جمله:
عبادة بن صامت نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من دوستانى از يهود دارم كه شمار آنان بسيار و در يارى من آماده اند, ولى من از ولايت ايشان روى گردانده و به سوى خدا و پيامبرش پناه آورده ام.
عبداللّه بن ابيّ گفت: امّا من از گردونه ها و حوادث مى ترسم و از ولايت يهود دست برنمى دارم.
پيامبر (ص) فرمود: اى ابا الحباب (كنيه عبداللّه بن ابى) آنچه از دوستى و ولايت يهود براى عبادة بن صامت مى خواهى, براى خودت باشد; او آن را نمى خواهد… آن گاه خداى تعالى درباره آن دو چنين نازل فرمود:
(يا ايّها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء… ).
سبب نزول فوق را بسيارى از مفسّران فريقين آورده اند 47. و جمعى از آنان نيز آن را تلقّى به قبول كرده اند 48. و در كنار آن اقوال ديگرى را در سبب نزول آيه نيز يادآور شده اند.
همان گونه كه مشاهده مى شود سبب نزولى كه براى نزول آيه ولايت درباره عبادة بن صامت ياد شده, همان سبب نزولى است كه براى اين دو آيه گفته شده است و داستان همان داستان است: تبرّى عبادة بن صامت از ولايت يهود.
بنابراين, مى توان گفت تنها مستند نقل طبرى و اشاره ابن كثير و اختيار اين دومى در ذيل آيه ولايت, همان سبب نزولى است كه پيش از اين براى آن دو آيه ـ آيه 51و 52ـ نقل كرده اند, آن گاه بر همان اساس و با ادعاى اين كه آيه ولايت نيز درهمان واقعه و به دنبال آيه 51 نازل شده, آن را نيز مربوط به عباده دانسته اند.
از جمله شواهد اين سخن و اين برداشت, آن است كه در برخى از روايات كه سبب نزول آيه 51 بيان شده, پس از ذكر داستان تبرّى عباده از يهود و گرايش عبدالله بن ابيّ به آنان, چنين آمده است:
پس نازل شد اين آيه (آيه 51)… تا اين آيه: (والله يعصمك من الناس…) (مائده / 67). 49
و در روايت ديگر پس از ذكر سبب نزول آيه چنين گفته شده:
پس درباره او و عبدالله بن ابيّ اين آيات از سوره مائده نازل شد: (يا ايها الذين آمنوا…) تا (… و من يتولّ اللّه و رسوله و الذين آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون). 50
بنابر دو روايت يادشده, در داستان عبادة بن صامت و عبد اللّه بن ابيّ, به همراه آيه 51, چند آيه ديگر نيز نازل شده كه بنابر يكى, شانزده آيه و بنابر ديگرى پنج آيه بوده است.
و به همين جهت ابن كثير در سخنى كه پيش از اين از او آورديم, بدون آن كه داستان عباده را در ذيل آيه مورد بحث (آيه ولايت) ذكر كرده باشد, آن را نازل شده درباره عباده مى داند و اين دعوا را مستند به همان احاديثى كه در ذيل آيه 51 نقل كرده بود, قرار مى دهد 51.
شاهد ديگر اين كه بعضى از مفسّران كه مدعى شده اند مراد از (الذين آمنوا) عموم مؤمنانند, براى توجيه اين ادّعا اين گونه ابراز كرده اند:
(زيرا آيه بر وفق سخن عبادة ابن صامت نازل شده).
ييا:
( بر وفق قصّه عبادة بن صامت نازل شده است). 52
توضيح اين كه : اگر آن گونه كه ادّعا شده است, آيه ولايت همراه آيه 51 و در قصّه عباده (با همان سبب نزولى كه گذشت) نازل شده باشد, در اين صورت مقصود آيه, شناساندن وليّ و دوست به عباده و ديگر مؤمنانى كه از ولايت يهود دست كشيده اند, خواهد بود.
و در آن صورت, معناى آيه اين گونه است:
(همانا وليّ شما خدا و پيامبرش و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز به پا مى دارند و…).
بنابر اين, منظور از (كسانى كه ايمان آورده اند) (موصول در آيه) همه مؤمنان واجد صفات ياد شده خواهند بود و نه خصوص عليّ بن ابى طالب (ع). ولى چنانكه آيه را نازل درباره على (ع) و مربوط به داستان بخشش انگشترى بدانيم, مراد از (الذين آمنوا… )تنها ايشان خواهند بود. اينك مفسّران ياد شده كه ادّعا مى كند موصول در آيه عامّ است و مراد از (الذين آمنوا) عموم, مؤمنانند بايد اثبات كنند كه آيه 55 (ولايت) نيز در قصّه عباده نازل شده است, تا تعميم مورد نظر را بتوانند ثابت كنند. لكن با كمال شگفتى مى بينيم در دو عبارتى كه آورده شد, تعميم موصول در آيه را ادّعا كرده و دليل آن را تنها موافقت و سازگارى آيه ولايت, با سخن يا قصّه عبادة بن صامت دانسته اند و به همين مقدار اكتفا كرده اند.
اين خود شاهد براين است كه مستند و مدرك نزول آيه ولايت درباره عباده, تنها همان سبب نزول آيه 51 است و دليل بر اين كه اين آيه نيز به همراه آن نازل شده, فقط سازگارى مضمون آيه ولايت با قصّه عباده است و بس.
شاهد ديگر: با آن كه نزول آيه 51 را درباره عبادة بن صامت, اكثر مفسران با سندهاى متعدد ذكر كرده اند (گر چه بسيارى نپذيرفته اند), ولى در ذيل آيه 55 همان گونه كه گذشت روايتى در اين زمينه ندارند و چه بسا اشارتى نيز نكرده اند. و همان گونه كه پيشتر نيز گفتيم از ميان تفاسير مهم, تنها طبرى نقل و ابن كثير وسيوطى اشاره كرده اند.
جالب آن كه در اين ميان, برخى به تفصيل در استدلال به آيه براى اثبات امامت على(ع) مناقشه كرده و دليلها و استدلالها مى آورند كه همگى پيرامون دلالت آيه است كه خود حاكى از پذيرش نزول آيه درباره على(ع)از سوى آنان است.
اكنون به بررسى ميزان صحت و سقم نظريّه نزول آيه ولايت درباره عبادة بن صامت مى پردازيم.

ردّ نظريّه نزول آيه ولايت درباره عبادة بن صامت

از آنچه گذشت به دست مى آيد كه نزول آيه فوق درباره عبادة بن صامت هيچ گونه مستند و پايه علمى ندارد, مگر
نخست اين كه: اثبات شود آيه 51 درباره عبادة بن صامت نازل شده
دو ديگر: احراز گردد كه آيه ولايت نيز همراه با آن آيه و در همان واقعه نازل گشته است.
سه ديگر: اشكالات ظاهرى و سياقى آيات, كه برخى از آنها خواهد آمد, برطرف گردد. آن گاه اين نظريّه به عنوان يك قول در نزول آيه با نظريّه نخست (نزول آيه درباره حضرت على) سنجيده شود. اكنون سخن در دو پايه اصلى اين استناد است.
1. نزول آيه 51 درباره عبادة بن صامت:
در سبب نزول آن چند قول وجود دارد. بنابراين, نزول آيه (يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء…) درباره عباده مورد اختلاف است. طبرى و ابن كثير از اين اختلاف سخن به ميان آورده اند و اقوال گوناگون در اين زمينه را ذكر كرده اند. طبرى مى نويسد:
(اهل تأويل در مقصود از اين آيه اختلاف كرده اند (هر چند طرف خطاب امر در آنها همه مؤمنانند) بعضى گفته اند عبادة بن صامت و عبدالله بن ابيّ بن سلول در داستان تبرّى عباده از پيمان يهود و تمسّك عبداللّه بن ابيّ به آن پيمان, اراده شده اند. و ديگرانى گفته اند بلكه مقصود, ابولبابة بن عبد المنذر است كه به يهود بنى قريظه اعلام كرد كه معامله پيامبر با شما ذبح است (كنايه از آن كه همه شما را خواهد كشت)….)53
ابن كثير نيز در ذيل آيات 51 تا 53 مى نويسد:
(مفسّران در سبب نزول اين آيات كريمه اختلاف كرده اند. پس سدّى گفته است درباره دو مرد است كه :
ييكى پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان يهودى خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و يهودى خواهم شد, باشد كه اگر قضيه اى يا حادثه اى پيش آيد مرا سود بخشد.
و ديگرى گفت: من نزد فلان نصرانى در شام خواهم رفت و به او پناه برده, به نصرانيّت خواهم گراييد.
پس خداوند چنين نازل فرمود: (يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء…).
و عكرمه گفته است درباره أبى لبابة بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام كه پيامبر او را به سوى بنى قريظه فرستاد, پس پرسيدند پيامبر با ما چه خواهد كرد؟ او با دست خود به گلويش اشاره كرد; يعنى رفتار او با شما ذبح است (كنايه از اين كه همه شما را خواهد كشت). اين قول را ابن جرير روايت كرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل شده همچنانكه ابن جرير از… روايت كرده كه عبادة بن صامت به نزد رسول خدا آمد…) 54
و به دنبال آن, نزول آيه درباره عباده و عبدالله را به چند طريق نقل كرده است.
همان گونه كه ملاحظه مى شود, در سبب نزول آيه اختلاف بسيار است.
طبرى پس از نقل نظريّات گوناگون و روايات وارده درباره هر يك, همه اقوال را محتمل و ممكن دانسته, مى نويسد:
(در تاييد هيچ يك از اقوال سه گانه دليلى در دست نيست كه يكى را بر ديگرى ترجيح دهد. بنابر اين درست خواهد بود كه ظاهر تنزيل را عام بدانيم و آنچه را اهل تأويل گفته اند و علم به خلاف آن نداريم, محتمل بشماريم. بلى شكّى نيست كه آيه درباره يك نفر منا فق كه از حوادث روزگار بر خود بيم داشته و با يهود و نصارى پيمان دوستى داشته, فرود آمده است. زيرا آيه پس از اين, شاهد بر اين سخن است: (فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى أن تصيبنا دائرة…) 55.
علامه طباطبايى معتقد است كه تطبيق آيه 51 مائده بر داستان عبادة بن صامت, اصولاً بر اساس تطبيق و اجتهاد راويان صورت گرفته و سبب نزول واقعى نيست.
از جمله شواهد نظر علامه اين است كه در آيه نام يهود و نصارا با هم ذكر شده, حال اين كه نصارا در قصّه بنى قينقاع و برخوردهاى آنان با مسلمانان و بنى قريظه و بنى نظير هيچ گونه نقشى نداشته اند و اين جريان ارتباطى با نصارا پيدا نمى كند.
سپس علامه طبق ادله اى معتقد است كه واژه ولايت در آيه 51 مائده به معناى محبّت و اعتماد است, ولى آنچه در قصّه عباده مطرح شده, ولايت به معناى نصرت, پيمان و قرارداد دوستى است. براين اساس, علاّمه روايت نزول آيه درباره ابى لبابه را ترجيح مى دهد56.
2. استمرار نزول آيات پس از آيه 51:
گفته شد كه نزول آيه 51 درباره عباده بن صامت, ثابت و مسلّم نيست و تنها يكى از نظريّه هاست. اينك بر فرض درستى اين نظريّه, بايد ثابت شود كه آيه 55 (آيه ولايت) نيز همراه با آن آيه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است! در حالى كه چنين چيزى به دلايلى, اثبات پذير نيست:
دليل نخست: در اين كه آيه 51 مائده همراه با آيات پس از آن نازل شده باشد, اختلاف عميقى ميان نقلها وجود دارد كه فشرده آن چنين است:
1. فقط آيه 51 درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده است.
2. آيه 51 و 52 يكجا درباره عباده نازل شده است.
3. آيه 51 تا 56 مائده درباره يك موضوع نازل شده است.
4. آيه 51 تا 67 (واللّه يعصمك من النّاس…) در زمينه فوق نازل گشته است57.
با وجود اين اختلاف نظرها, چگونه مى توان يكى را بر ديگرى ترجيح داد و به اين نقلها بسنده كرد.
دليل دوم: درميان آيات 51 ـ 56 يا 51 ـ 67 كه ادّعا شده با هم و يكجا در شأن عبادة بن صامت نازل شده, آياتى وجود دارد كه حتى مدّعيان استمرار و پيوستگى نزول اين آيات, نزول آن را درباره ديگران نقل كرده اند!
از جمله آيه 54:
(يا ايها الذين آمنوا من يرتدّ منكم عن دينه فسوف ياتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه اذلّة على المؤمنين اعزّة على الكافرين يجاهدون فى سبيل اللّه و لايخافون لومة لائم ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء و اللّه واسع عليم)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كه از شما از دين خود برگردد, پس خداوند گروهى خواهد آورد كه آنان را دوست داشته و آنان دوستش مى دارند. در برابر مؤمنان, ذليل و در برابر كافران, عزيزند. در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى هراسند. اين است تفضّل خدا كه به هر كس خواهد ببخشد و خدا داراى رحمت گسترده و دانايى بسيار است.
مفسّران اهل سنّت در سبب نزول اين آيه, آراى مختلفى دارند.
الف. روايتى از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه منظور از (قوم) در آيه, ابو موسى و همشهريان يمنى اويند.
ب. گفته اند مراد از (قوم), ابوبكر است كه پس از رحلت پيامبر (ص) با اهل ردّه قتال كرد. در توجيه اين نظريه گفته اند: خداوند بر اساس علم غيب خود از قبل, اين آيه را درباره ابوبكر نازل كرده است!

ج. مقصود از (قوم), انصار هستند.

د. منظور از (قوم), مردمانى از فارس هستند. زيرا وقتى از پيامبر (ص) درباره اين آيه سؤال شد, پيامبر (ص) دست بر شانه سلمان فارسى زد و فرمود: منظور از آن قوم كه خدا ايشان را دوست دارد و آنان خداى را دوست دارند, اين مرد و بستگان اويند.
هـ. مراد, اهل قادسّيه اند.
و. منظور, اهل سبأ هستند.
ز. مقصود آيه از قوم محبوب خدا, على ابن ابى طالب است 58.
امّا مفسّران شيعه براين نكته اتّفاق نظر دارند كه آيه بر على (ع) منطبق است. آنچه به عنوان مؤيّد نكته فوق ياد شده, اين است كه پيامبر (ص) در جنگ خيبر فرمود:
(لاعطيّن الراية غداً رجلاً يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله)
به زودى پرچم را در فردا به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا ورسول او را دوست دارند 59.
رواياتى نيز از طريق شيعه و اهل سنّت وارد شده است كه آيه ولايت همراه با آيه پيش از آن وآيه پس از آن را نازل شده درباره على (ع) مى دانند 60.
تفصيل در اين مقوله, در مجال اين نوشته نيست وآنچه آورده شد, براى اين بود كه معلوم گردد آيه 54 مربوط به عبادة بن صامت نخواهد بود و نمى توان سبب نزول آيه 51 را با آيه 55 (آيه ولايت) يكى دانست.
آيه 57 نيز داراى سبب نزول ويژه اى است غير از عبادة بن صامت.
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزواً و لعباً من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقو اللّه ان كنتم مؤمنين)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد آن دسته از اهل كتاب و كافران را كه دين شما را به بازى و مسخره گرفتند, دوست مگيريد, و از مخالفت خدا پرهيز كنيد, اگر مؤمن هستيد.
گفته اند آيه فوق, درباره دوستى و همگرايى جمعى از مسلمانان با رفاعة بن زيدبن تابوت و سويد بن حارث كه در ابتدا اظهار اسلام كردند و سپس نفاق ورزيدند, نازل شده است 61.
همچنين آيه 58:
(واذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانّهم قوم لايعقلون).
و چون به نماز ندا مى داديد آن را بازيچه و مسخره مى گرفتند. اين بدان جهت است كه ايشان مردمى هستند كه نمى انديشند.
گفته اند: اين آيه درباره مردى از نصاراى مدينه نازل شده است كه هرگاه نام پيامبر را در اذان مى شنيد, به آن حضرت جسارت مى كرد62.
آيه 59 نيز شأن نزول خاصّى, جز عبادة بن صامت دارد.
(قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منّا الاّ ان آمنّا بالله… ).
در سبب نزول اين آيه گفته اند: جمعى از يهود از جمله ياسر بن اخطب و رافع بن ابى رافع و عاذر و زيد و خالد و ازار بن ابى ازار واشيع به نزد رسول خدا آمدند, از ايشان پرسيدند به كدام يك از پيامبران ايمان داريد؟
فرمود: به خداوند و هر آن كه او فرستاده ايمان دارم. چون عيسى را نام برد نبوّت او را انكار كردند, آن گاه اين آيه نازل گرديد63.
و همچنين آيات پس از آن تا آيه 67 كه اسباب نزول گوناگونى براى آن در كلام مفسّرانى چون: طبرى, واحدى, ابن كثير و سيوطى نقل شده است كه ذكر همه اينها به طول مى انجامد و آخرين آيه از اين فراز نيز آيه 67 (آيه تبليغ) است كه بنابر روايات فراوان سنى و شيعه در غديرخم نازل شده و معركه مباحثات كلامى و تفسيرى از سوى عامه و خاصه است.
تمامى آنچه گذشت, شاهد براين است كه آيات ياد شده به دنبال آيه 51 نازل نشده اند, بلكه نزول آنها به مناسبت جريانهاى جداگانه اى بوده و تشابه موضوع آيات, دليل وحدت سبب نزول آنها نيست.
درخور درنگ است كه هيچ يك از مدّعيان نزول يكباره آيات 51 تا 67,در ذيل هيچ آيه اى از آيات اين فراز نامى از عبادة بن صامت به ميان نياورده اند, حتى به عنوان يك قول. امّا به آيه ولايت كه رسيده اند نام عباده را مطرح كرده اند و اين از نظر محقّق منصف, حكايت از نوعى غرض ورزى دارد; چه اين كه آيه ولايت از نظر برخى متعصّبان بايد به هر حال از على (ع) سلب شود, حال به هر قيمت! گاه با طرح سبب نزول ديگر و گاه با دستاويزهاى ديگر.
دراين راستاست كه طبرى و ابن كثير, على رغم شرح و درازگويى در ساير موارد, وقتى نوبت به نقل فضايل على (ع) رسيده, داستان آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى از يهود نزد رسول خدا (ص) را كه مهم ترين و معروف ترين و با سندترين سبب نزول گفته شده براى آيه ولايت است و از سوى ائمّه علم تفسير و حديث نقل شده است, اساساً بدان اشاره نكرده اند! در حالى كه واحدى با همه خلاصه گويى در ساير موارد, داستان يادشده را به دو طريق آورده و به نظريه ديگرى اشاره نكرده است 64.
وسيوطى نيز آن را به طرق گوناگون روايت كرده است65.

چند دليل ديگر در نقد نزول آيه ولايت درباره عبادة بن صامت

1. روايت ناظر به عبادة بن صامت در برابر رواياتى كه نزول آيه ولايت را درباره على (ع) دانسته است, ياراى مقاومت ندارد, زيرا ناقلان و قائلان به آن در برابر اين ناچيزند.
2. ظاهر آيه نيز احتمال نزول آن درباره عباده يا در ادامه آيات قبل را نفى مى كند. زيرا صدر آيه اثبات ولايت براى افراد معيّنى كرده و ولايت را در آنان منحصر مى داند, حال آن كه عباده تبرّى از ولايت يهود جسته و به هيچ گونه درخواست نصب ولى نكرده بود, تا آيه در پاسخ درخواست او نازل شده باشد.
3. در ذيل آيه ولايت ويژگيهايى آورده شده كه بدون شك اشاره به شخصى معيّن و مصداقى خارجى دارد واين ويژگيها ربطى به داستان عباده ندارد.
شيخ طوسى در پاسخ اين اشكال كه گفته اند آيه درباره عباده نازل شده است, مى نويسد:
(روايت نزول آن درباره عباده با روايات نزول آن درباره اميرمؤمنان تاب مقابله ندارد, زيرا اين روايت را همه اصحاب حديث از خاصّه و عامّه بر نقل آن اتفاق كرده اند و امّا حديث مربوط به عباده حداكثر مستند به يك شخص است كه او نيز به غرض ورزى و تعصّب معروف است 66.
علاوه بر اين, اصولاً نزول آيه درباره عباده از نظر عقل موجّه نيست, زيرا محتواى آيه مناسبتى با جريان عباده ندارد و نزول آيه در واقعه اى كه تناسب و مطابقت با آن ندارد, قابل پذيرش نيست.) 67
جمال الدين بن طاووس نيز در همين زمينه و پس از نقل دو قول متعارض, مى نويسد:
(آنچه ما روايت كرديم [روايت مربوط به على (ع)] از جهاتى بر روايت ديگر [روايت مربوط به عباده] ترجيح دارد:

1. فراوانى روايات آن و نا چيزى روايت ديگر.

2. پس از پيامبر (ص) حكومتهاى مختلفى بر سر كار آمدند; از جمله بنى اميّه و عبداللّه بن زبير كه همگى, جز عمربن عبدالعزيز, دشنمان على (ع) بودند و معاويه تشويقى هاى بسيارى براى تنقيص على (ع) و دشنام به آن حضرت مى پرداخت و كودكان را در مكتب خانه ها با مطالب دروغى رشد مى داد كه على (ع) را در نظر آنان, مغضوب مى نمود!
تا آن جا كه معاويه چهارصد هزار درهم به سمرة بن جندب بخشيد كه دو مطلب درباره على (ع) و ابن ملجم جعل كند. او نيز اجابت كرد و اين آيه: (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه…) را درباره عبدالرحمان بن ملجم و آيه (واذا تولّى سعى فى الأرض ليفسد فيها…) را درباره على (ع) قرار داد.
3. در روايت ابن عباس صورت و شاهد حال به چشم نمى خورد, ولى اين روايات صورت حال دارد و همين قرينه درستى آن است.
و امّا روايت ابن عباس (بر فرض صحّت انتساب روايت به او) چه بسا از غير ثقه آن را شنيده و نقل كرده باشد و يا به كسى كه معتمد نبوده, اعتماد كرده باشد.) 68
شگفت اين جاست كه ابن كثير در مقام تأييد نزول آيه درباره عباده در پى تبرّى او از پيمان يهود و اظهار رضايت او از ولايت خدا ورسول (ص), مى نويسد:
(وبه همين جهت پس ازاين آيات [آيه 51 تا 55] نازل شد:
(ومن يتولّ الله و رسوله والذين آمنوا فان حزب اللّه الغالبون
و هر كه خدا و رسول و مؤمنان را متولّى گردد پس حزب خدا پيروزند.) 69
حال آن كه اين پيامد با روايت ديگر بسيار مناسب تر است. زيرا در آن چنين بود كه پس از نزول آيه (انما وليّكم اللّه و رسوله…) عبدالّه بن سلام گفت: راضى شديم به خدا و پيامبرش (ص) و على (ع) به عنوان وليّ. پس اين آيه فرود آمد: (و من يتولّ اللّه و رسوله والذين آمنوا…) و نيز از عبدالله بن سلام روايت شده كه چون آيه ولايت, نازل شد به رسول خدا گفتم: من على (ع) را ديدم كه انگشترى خود را به نيازمندى بخشيد در حالى كه ركوع كرده بود, پس او را وليّ خود قرار مى دهيم.
جالب اين كه ابن كثير خود در يكى از روايات نقل مى كند: پس از آن كه پيامبر از سائل پرسيد انگشترى را كه به تو بخشيد, او اشاره به على(ع) كرد. پس پيامبر تكبير گفت و اين آيه را خواند: (و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون).
ملاحظه مى شود كه در اين روايت, پيامبر (ص) به روشنى (الذين آمنوا) در اين آيه را بر على (ع) تطبيق مى كند. اتفاقاً ابن كثير پس از همين روايت مى نويسد:
(اين اسنادى است كه اشكالى در آن نيست).70

استشهاد به سياق آيات

از جمله شواهدى كه براى نزول آيه درباره عباده گفته اند, وحدت سياق آيات است. برخى گفته اند چون آيات پيشين درباره عبادة بن صامت نازل شده است و آيه ولايت نيز در سياق آن آيات است, پس اين آيه هم درباره عباده نازل شده است 71.
اين ادّعا به دلايل مختلف مردود است:
1. در آيات ياد شده, سياق واحدى به چشم نمى خورد, زيرا مضامين آيات, گوناگون و متفاوت است.
2. بر فرض اين كه ميان چند آيه از نظر مضمون, هماهنگى باشد, اين هماهنگى دليل بر يكى بودن سبب نزول آنها نيست, زيرا نظم و شكل چيده شدن آيات يك سوره دليل بر نزول آن آيات به همان صورت نيست و روشن است كه نحوه نزول آيات با ترتيب فعلى آنها متفاوت است. با اين حال, غالباً نوعى هماهنگى ميان آيات يك سوره يا بخشى از آيات يك سوره مشهود است. بنابراين, سياق واحد يا هماهنگى چند آيه ممكن است مربوط به مرحله تدوين باشد, نه نزول.
3. بر فرض وجود وحدت سياق در مورد بحث و دليل بودن آن بر وحدت سبب نزول آيات اين فراز, باز هم مى بينيم نزول همان آيات پيشين درباره عبادة بن صامت, ثابت و مسلّم نيست كه شرح آن گذشت.
4. بر فرض آن كه از تمامى آنچه گذشت دست برداشته وحدت سياق را دليل بر نزول همه اين آيات درباره عباده بدانيم, باز اين دليل, معارض با آن دسته از رواياتى است كه اين آيه را نازل درباره على (ع) مى دانند و پرواضح است كه سياق, هيچ گاه با روايات صحيح و صريح, قادر به معارضه نخواهد بود.
لازم است ياد آور شويم كه هدف كسانى كه وحدت سياق را در اين زمينه مطرح كرده اند تشكيك در مفهوم ولايت ياد شده در آيه بوده است و تمامى اين تلاشها در جهت اثبات اين پندار بوده كه ولايت در آيه, به معناى نصرت و محبّت است كه پاسخ و ردّ پندار يادشده به طور مشروح در كتابهاى كلامى بزرگان آمده است. همچنين در زمينه وحدت سياق حق مطلب ادا شده است, از جمله علامه طباطبايى در تفسير (الميزان) آن را به طور مشروح مورد تحليل قرار داده است 72.

پندار نزول آيه درباره ابى بكر

نزول آيه ولايت درباره ابى بكر را اساساً نبايد نظريه به حساب آورد, زيرا به كسى كه آن را گفته باشد بر نخورده ايم و بسيارى از تفاسير مهم اهل سنّت نيز حتّى در حدّ اشاره هم متعرّض آن نشده اند 73. همين نكته در بى اساسى آن كافى است. ولى از آن جا كه برخى در جهت نفى فضايل على (ع) نزول اين آيه را درباره آن گرامى خواسته اند زير سؤال ببرند و روايت ابى بكر را مطرح ساخته اند, ما به اجمال نگاهى بدان خواهيم داشت.
فخررازى و ابن حجر و چندتن ديگر 74 پس از ذكر اقوال در نزول آيه, نوشته اند:
(و گفته شده كه آيه درباره ابى بكر نازل شده است).
تنها مستند اين قول را سخن عكرمه دانسته اند و هيچ گونه سبب نزولى نقل نكرده و طريق و سندى به عكرمه نمى رسانند.
چنين نقلى چه بسا ارزش نقد و ردّ هم نداشته باشد, ولى به هر حال در ردّ آن به چند نكته اشاره مى كنيم:
1. انتساب اين قول به عكرمه ثابت نيست و تنها نقل قولى بدون سند و روايتى مرسل است.
2. منظور از نزول آيه درباره ابى بكر, اساساً مجمل و نامفهوم است و مشخص نيست كه به چه صورت درباره او نازل شده است؟ آيا منظور از نزول آيه درباره او, اين بوده كه مخاطب به ضمير خطاب در (وليّكم) بوده يا منظور از موصول در آيه و يا مشمول آن موصول بوده و يا…!.
3. عكرمه افتخار داشته كه در زمينه قرآن, علوم خود را از ابن عباس دريافت كرده است. با توجه به اين كه آنچه از ابن عباس به طرق مختلف نقل شده, نزول آيه درباره على (ع) است, اين روايت را يا اساساً عكرمه جعل كرده و به ابن عباس نسبت داده و يا ديگران جعل كرده اند و به عكرمه نسبت داده اند.
4. در وثاقت و عدم و ثاقت عكرمه سخن بسيار است. جمعى اورا متّهم كرده اند كه داراى عقيده خوارج بوده است.
علاّمه بلاغى مى نويسد:
(واما عكرمه پس درباره او طعن بسيار است كه او كذّاب و غير موثّق و معتقد به عقايد خوارج است. ) 75
5. گذشته از همه اشكالها, اين سخن به عنوان يك قول و نظريّه, قولى مستند به يك نفر و به روايتى مرسل و بدون سند است, و چنين قولى در برابر روايات صحيحه و پر شمار كه درباره نزول آيه در شأن على (ع) وارد شده غير قابل عرضه بوده و به هيچ گونه با آن برابرى نتواند كرد.
6. از طرق شيعه نزول آيه درباره على (ع) از خود عكرمه نيز روايت شده است 76.
از آنچه تاكنون گذشت, بى پايگى آنچه بعضى ادعا كرده اند كه: (مراد از موصول در آيه تمامى مؤمنانند و فرد به خصوصى منظور نيست) 77, به خوبى روشن مى شود. در واقع ادّعاى يادشده, به طور كلّى انكار سبب نزول داشتن آيه خواهد بود و اين چيزى است كه مدّعيان آن, خود بدان ملتزم نيستند.
در اين زمينه, تعميم در موصول آيه (الذين آمنوا…) را بعضى چون طبرى و فخررازى و ابن كثير از امام باقر (ع) روايت كرده اند كه از ايشان سؤال شد آيا منظور از (كسانى كه ايمان آورده نماز به پا مى دارند و زكات در حال ركوع مى پردازند) على (ع) است؟ پس آن حضرت فرمود: على (ع) از جمله ايشان است.
بسيار روشن است كه اين روايت, موضوع و دروغين است و راويان آن تمامى از راويان اهل سنّت بوده و هيچ كس از راويان و محدّثان شيعى, آن را روايت نكرده اند.
به هر حال, بررسى ظاهر آيه همان گونه كه روشن است, تعميم يادشده را به شدّت نفى كرده و به روشنى ظهور در مصداق خاص دارد. و ظاهراً ادّعاى يادشده در جهت توجيه و تأويل, يا به عبارت درست تر, تحريف مفهوم ولايت است. و از آن جا كه آيه به روشنى و استحكام هر چه تمامتر,خلافت و امامت على (ع) را ثابت مى كند, بسيارى از مخالفان, مقام ولايت ثابت شده براى آن حضرت را تأويل كرده اند و آن را به معناى نصرت و محبّت گرفته اند و چون وجهى براى اختصاص ولايت به اين معنى به خدا و رسول (ص) و على (ع) نديده اند, سبب نزول را منكر شده و موصول در آيه را تعميم داده و گفته اند مراد عامة المؤمنين است و بدين سان امرى روشن و مستند به روايات متواتره را انكار كرده اند و حال آن كه به نظر علامه طباطبايى:
(اگر در تفسير آيه اى به وسيله اسباب نزول وارده, اعراض از چنين روايات فراوان و انبوهى روا باشد, ديگر به هيچ يك از اسباب نزول مأثوره در هيچ آيه اى از آيات قرآن نمى توان اعتماد كرد.) 78
تفصيل بيشتر دراين مجال نيازمند پرداختن به بعضى از بحثهاى كلامى و تفسيرى است كه فراتر از موضوع اين مقال است و متكلّمان و مفسّران بزرگوار شيعى, چونان: سيد مرتضى در شافى و شيخ طوسى در تلخيص الشافى و علاّمه طباطبايى در الميزان, به خوبى از عهده اين مهم بر آمده اند.

اشكالات وارده بر نزول آيه ولايت درباره على (ع)

از آنچه تا كنون گذشت, روشن شد كه آيه ولايت به دلايل عقلى و نقلى درباره على(ع) نازل شده است و شيعه معتقد است كه امامت و ولايت مطلقه على (ع), از اين آيه به خوبى قابل استفاده است. امّا شبهاتى از سوى مخالفان براين عقيده وارد شده كه به دو دسته تقسيم مى شود.
1. گفته اند واژه ولايت در اين جا به معناى نصرت و يارى است و نه سرپرستى و تصرف در امور.
از آن جا كه اين شبهه اصولاً ارتباطى با سبب نزول ندارد و از حوزه سخن ما به دور است, پاسخ آن را به كتابهاى كلامى و اعتقادى وا مى نهيم.
2. گفته اند كه نزول آيه درباره على (ع) و داستان انگشترى نيست.
ارتباط اين سخن با سبب نزول آيه مى طلبد كه آن را مطرح كرده و بررسى كنيم.

اشكال اول

گفته اند: (الذين آمنوا…) جمع واراده مفرد از آن, خلاف ظاهر است. بنابراين, بايد گفت آيه تمامى مؤمنان را شامل شده و صفات يادشده, همچون: اقامه نماز و پرداخت زكات در ركوع, عنوان عام بوده كه شامل همه مؤمنان 79 و يا مهاجران و انصار بوده است 80.

پاسخ:

اوّلاً اراده فرد از كلمه جمع از نظر اهل لغت و عرف, مشكلى ندارد. زيرا اين شيوه در محاورات عرفى و گفت و گوهاى معمولى در زبان عرب و ديگر زبانها از ابتدا تا كنون بسيار معمول بوده و هست و فراوان ديده شده كه براى تعظيم و تفخيم يك فرد به جاى مفرد, واژه جمع به كار مى برند. چه اين كه در همين سوره, سه آيه قبل از آيه ولايت مى خوانيم:
(فترى الذين فى قلوبهم مرض يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة) مائده / 52
در اين جا (الّذين) جمع است, در حالى كه به اتفاق همه مفسّران, آيه درباره شخص عبدالله بن ابيّ نازل شده است.
همچنين بيست مورد از اين گونه آيات را علامه امينى آورده كه در تمامى آنها از لفظ جمع, شخص خاص اراده شده و روشن است كه نمى توان آن همه را مجاز دانست 81.
در همين آيه نيز جماعتى از اهل سنت چون قوشجى و تفتازانى گفته اند به اتفاق مفسران منظور از (الذين آمنوا), على (ع) بوده است 82.
ثانياً مراد از (الذين آمنوا…) يا فرد خاص است و يا همه مؤمنان. امّا همه مؤمنان ممكن نيست اراده شده باشند, زيرا در آن صورت, مفاد آيه چنين خواهد شد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, وليّ شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده اند.
بنابراين همان كسانى وليّ خواهند بود كه وليّ براى ايشان تعيين شده است و به اصطلاح, اتّحاد وليّ و موليّ عليه پيش خواهد آمد كه اين ممكن نيست83. يابه عبارتى لازم خواهد آمد كه هر كس وليّ خويش باشد و اين محال است. پس ناگزير بايدمخاطبان آيه جز صاحبان ولايت باشند 84.
و هيچ كس تاكنون ادّعا نكرده فردى خاص جز على (ع) از (الّذين آمنوا) اراده شده است. بنابراين, به اتفاق مفسّران از اين لفظ,على (ع) اراده شده است 85.
ثالثاً نزول آيه درباره على (ع) را راويان بزرگ, كه همه عرب اصيل بوده اند, بدون هيچ گونه تأمّل و تشكيك آورده اند و اهل نقل از پيشگامان علم حديث كه جملگى اهل نحو و ادب بوده اند, بدون اندك نقدى ذكر كرده اند واين خود, گواهى روشن بر درستى مدّعاى ما و اطلاق (الذين آمنوا) بر على (ع) است86.
رابعاً اساساً در اين جا لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است, بلكه عنوان جمعى بر يكى از افراد تحقق يافته آن (در زمان نزول) منطبق گرديده و امكان انطباق آن بر ديگر افراد نيز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بين اين دو كيفيّت و دو گونه استعمال, فرق بسياراست و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنى و نارواست, تنها صورت اوّل است87.
زمخشرى دراين باره مى نويسد:
(سبب نزول آيه, يك شخص است ولى آيه با لفظ جمع آمده تا مردم در انجام نيكيها ترغيب شوند و توجّه داده شوند كه در نيكى و احسان و رسيدگى به فقيران, تأخير نورزند و حتى اگر در نماز بودند, اين مهمّ را به تأخير نيندازند.) 88
بيضاوى مى نويسد:
(بنابر روايت صحيح, آيه درباره على (ع) نازل شده است و با اين كه حمل لفظ جمع بر مفرد, خلاف ظاهر است, ولى چه بسا آيه به لفظ جمع آمده تا مردم را بر مانند آن عمل [احسان و تصدق به فقير] برانگيزد و تشويق كند.) 89
وجوه ديگرى نيز دراين ميان مطرح است; مانند اين كه خداوند, على (ع) را به منزله همه مؤمنان معرّفى كرده, همان گونه كه در جنگ احزاب, هنگامى كه على (ع) به كارزار عمروبن عبدودّ شتافت, پيامبر فرمود: (تمامى ايمان, با تمامى شرك روبه رو شد) يا اين كه لفظ جمع, اشاره به مراتب عالى ايمان على (ع) دارد. و يا اين كه خداوند نام على(ع) را به لفظ روشن و خاص نياورد, تا كينه هاى پنهان را برنياشوبد و رقيبان را به رو در رويى وادار نسازد و نا باوران را گران نيايد 90.

اشكال دوم

گفته اند: بيرون آوردن انگشترى و دادن آن به سائل, (فعل كثير) و باطل كننده نماز است. چگونه ممكن است على (ع) با اين كار, نمازش را باطل كرده باشد. 91

پاسخ:

زمخشرى مى نويسد:
(اين آيه درباره على, كرّم الله وجهه, نازل شد آن هنگام كه سائلى از او كمك خواست و او در ركوع نماز بود, پس انگشترى خويش را نزد او انداخت. گويا آن انگشترى براى انگشت او بزرگ بوده و بيرون آوردن آن مايه تكلف و كار زيادى كه نماز را باطل كند, نشد.) 92
سبط ابن جوزى مى نويسد:
(جواب به دو گونه است: اول اين كه :گفته اند او [على (ع)] به سوى سائل اشاره كرد, پس سائل انگشترى از انگشت كوچك او گرفت و بيرون آورد. دوم اين كه: سخن و فعل در نماز, نزد مسلمانان در ابتدا مباح بوده و سپس ممنوع گشته است.) 93
نيشابورى از مفسّران بزرگ عامه در تفسير خود: (غرائب القرآن و رغائب الفرقان), مى نويسد:
(مگر اين كه انگشتر به راحتى قابل بيرون آوردن بوده باشد يا اين كه به سوى سائل اشاره كرده باشد, پس او آن را بيرون آورده باشد.) 94

اشكال سوم

آنچه به عنوان سبب نزول آمده, بخشش انگشترى است كه صدقه اى مستحب است, ولى آنچه در آيه آمده, زكات است كه فريضه و واجب است. پس داستان يادشده را نمى توان سبب نزول آيه شمرد 95.

پاسخ:

معناى اصطلاحى زكات نزد اهل شريعت, معناى مستحدثى است, ويژه عرف اهل شريعت. ولى زكات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى كه در راه خدا باشد, اطلاق شده است; مال باشد يا تلاش و كردار و عمل, واجب باشد يا مستحب.
قرآن مجيد در مواردى زكات را به كار برده است. از قول عيسى مى فرمايد:
(و اوصانى بالصلوة و الزكوة) مريم /31
و سفارش فرمود مرا به نماز و زكات.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة وايتاء الزكوة) انبياء/ 73
وسفارش كرديم ايشان را به انجام نيكيها و به پاداشتن نماز و پرداختن زكات.
پس بدون شك مراد از زكات, انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على(ع) در داستان نزول آيه, از بارزترين مصاديق آن است.

اشكال چهارم

آيه مباركه مى گويد: وليّ شما, خدا و پيامبر و كسانى هستند كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع, زكات مى پردازند. ظاهر آيه اين است كه ولايت آنان بالفعل ثابت است, در حالى كه ولايت به معناى امامت و تصرّف در امور, براى على (ع) پس از رحلت پيامبر اثبات شده و نه پيش از آن 96.

پاسخ:

آنچه از آيه به دست مى آيد, وجوب اطاعت از دارندگان ولايت و شايستگى على(ع) براى امامت است و اين در زمان حيات پيامبر (ص) حاصل بوده, هر چند تصرفات, موقوف به پس از وفات بوده است 97. به عبارت ديگر, قضيّه در اين جا به شكل حقيقيّه است نه خارجيّه, بنابراين, نظر به تحقق و عدم تحقق موضوع در خارج ندارد, پس فعليّت ولايت لازم نيست 98. بلكه اگر لازم نيز باشد از آن جا كه لفظ وليّ مفرد است, مى توان استفاده كرد كه ولايت خدا و رسول بالاصالة است كه بالفعل متحقق است و همين مقدار كافى است و امّا ولايت اولواالامر كه بالتبع و از توابع همان ولايت است, لازم نيست فعلى باشد. علاوه بر آن كه ولايت فعلى نيز براى على (ع) ثابت بوده است, زيرا پيامبر خود اصحاب را به سلام بر على (ع) به عنوان اميرمؤمنان امر فرمود واين را خاصه و عامه آورده اند 99 و نيز مى فرمود:
(هر كه من مولاى اويم, پس على مولاى اوست.)
اين حديث نيز مشهورتر از آن است كه نيازمند اثبات باشد.
نكته ديگر: جمله ابتداى آيه اسميّه است و وليّ نيز صفت مشبّهه كه دلالت بر دوام دارد. بنابر اين, اثبات ولايت به گونه دوام است و مؤيّد آن, اين كه پيامبر (ص) در غزوه تبوك على (ع) را به جانشينى خويش در مدينه گمارد واو را تا زمان وفات از اين منصب عزل نكرد. پس اين انتصاب, شامل همه زمانها و همه شؤون خواهد بود, زيرا به اتفاق اهل سيره و تاريخ, تفصيل و تقسيمى در اين امور مطرح نبوده است. همچنين حديث منزلت نيز دليل بر ولايت على (ع) در زمان پيامبر دارد, زيرا به مفاد آن همه اختيارات و شؤون ثابت براى پيامبر, به جز نبوّت, براى على (ع) نيز ثابت بوده است 100.
اگر گفته شود: اجماع كرده اند براين كه على (ع) در زمان پيامبر, امامت و ولايت نداشته است!
خواهيم گفت: آيه, ولايت ايشان را در زمان حال و آينده, در حيات پيامبر و پس از وفات او, اثبات مى كند. ما به خاطر اجماع, نسبت به زمان حيات پيامبر, از مدلول آيه دست بر مى داريم. امّا پس از پيامبر, آيه بر دلالت و حجيّت خود باقى است 101.

اشكال پنجم

على (ع) در بسيارى از خطبه ها و سخنان خود به آياتى كه درباره او نازل شده بود, عليه مخالفان و معارضان خويش استناد جسته و احتجاج مى فرمود و اگر اين آيه نيز درباره ايشان نازل شده و بر امامت ايشان دلالت مى داشت, بدان استدلال مى كرد و توسل مى جست و چنين چيزى ديده نشده است 102.

پاسخ:

احتجاج نكردن آن حضرت به آيه, عدم نزول آن را درباره ايشان ثابت نمى كند.
علاوه, آن حضرت چندين بار به اين آيه احتجاج فرموده است; از جمله درمناظره خود با ابى بكر 103 و نيز مناظره ديگرى با عثمان و زبير و عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص در روز شورى 104. در اين دو مناظره فرمود:
شما را به خدا سوگند مى دهم, آيا آيه (انّما وليّكم اللّه…) درباره من نازل نشده است؟
گفتند: چرا.
همچنين امامان معصوم (ع) نيز بدان احتجاج كرده اند كه مرحوم سيد شرف الدين مى نويسد:
(احتجاج آنان به آيه, به تواتر رسيده است.) 105
اشكالات ديگرى نيز در اين زمينه مطرح و پاسخ داده شده است كه بيشتر به سفسطه و انكار بديّهيات شبيه است تا به اشكال, و بسيارى از آنها برخاسته از تعصّبهاى كوركورانه است. به قول نيشابورى, مؤلف تفسير غرائب:
(با صحّت روايات وارده در سبب نزول, اين گونه مناقشات, زياده گويى بدون فايده است.) 106
كوتاه سخن اين كه با وجود روايات روشن و معتبر و فراوان و متواتر, جاى هيچ گونه تأمل و ترديدى در نزول آيه درباره على (ع) نيست, چونان كه شيعه و اكثر اهل سنّت بدان اعتقاد دارند.

نتيجه:

از آنچه تاكنون گفته شد, نتايج زير به دست مى آيد:
1. آيه ولايت براساس روايات معتبر و فراوان كه از سوى شيعه و سنى نقل شده است و وجوه عقلى بسيار, در شأن على (ع) و در جريان بخشش انگشترى از سوى آن حضرت به مرد سائل نازل شده است.
2. به كمك سبب نزول ياد شده محتواى آيه به خوبى روشن است. بنابراين شخص مورد نظر آيه كه نام او به صراحت برده نشده و تنها اوصافى از او آمده, امام على (ع) است.
3. بنابر مفاد آيه, ولايت بر مؤمنان تنها از آن خدا و رسول (ص) و امام على (ع) است.
4. اين جهت كه آيه مباركه به درخواست كسى يا كسانى نازل شده است يا نه و با آمدن عبداللّه بن سلام و جمعى به حضور رسول خدا (ص) يا هر گونه رخداد ديگرى همزمان شده است يا نه, تأثيرى در مفهوم و محتواى آيه نخواهد داشت.


پی نوشت‌ها:

1. حديث مناظره على (ع) با ابى بكر, هنگامى كه به خلافت رسيد. بحرانى, غاية المرام, (بيروت, دارالقاموس الحديث)/ 108; طبرسى, الاحتجاج, (بيروت, مؤسسّه الاعلمى للمطبوعات و مؤسسة اهل البيت, 1401ق)/ 118.
2. امينى, الغدير, (تهران, دارالكتب الاسلامية, 1366), 2/ 47 ـ 58.
3. نصربن مزاحم منقرى, وقعة صفّين, (قم, كتابخانه آية الله مرعشى)/ 31.
4.طبرسى, الاحتجاج/ 450.
5. علامه حلّى, نهج الحقّ, (قم, مؤسسة الهجرة, 1411ق)/ 172.
6. علامه حلّى, كشف المراد, (قم, جماعة المدرسين بالحوزة العلميّة, 1407ق)/ 368.
7. سيد مرتضى, الفصول المختارة, (قم, المؤتمر العالمى لالفيّة الشيخ المفيد, 1413ق)/ 140.
8. شيخ مفيد, المسائل العكبريّة, (قم,المؤتمر العالمى لالفيّة الشيخ المفيد, 1413ق)/ 49.
9. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, (قم, مطبعه علميّه), 3/ 2.
10. آلوسى, روح المعانى, (بيروت, دار احياء التراث العربى, 1405ق), 6/ 167.
11. شرف الدين, المراجعات, تحقيق الشيخ حسين الراضى, (تهران, المجمع العالمى لأهل البيت, 1414ق)/ 157, مراجعه 40.
12. امينى, الغدير, 3/ 156.
13. سيدبن طاووس, سعد السعود, (قم, منشورات الرضى, 1363)/ 96; امينى, الغدير, 3/ 156; ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/2; حسكانى, شواهد التنزيل, 1/ 222 ـ 239.
14. امينى, الغدير, 3/ 156 ـ 162.
15. قاضى نوراللّه, احقاق الحق, تعليقات مرحوم آية اللّه مرعشى نجفى, (قم, كتابخانه آية الله مرعشى نجفى), 2/ 399 ـ 408.
16. حسكانى, شواهد التنزيل, 1 / 209 الى 248.
17. بحرانى, غاية المرام,/ 103 الى 109.
18. سيدبن طاووس, سعد السعود,/ 95 و96.
19. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/ 2ـ3.
20. واحدى, اسباب النزول, (بيروت, دارالكتب العلميه)/ 133 و 134; طبرى, جامع البيان, (بيروت, دارالفكر, 1408ق), 4 / 288 ـ 289; ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, (بيروت, دارالمعرفة, 1409ق), 2/ 73ـ 74; سيوطى, لباب النقول, (بيروت, داراحياء العلوم, 1408ق)/ 93; سيوطى, الدرالمنثور, (بيروت, دارالفكر, 1403ق), 3/ 104 ـ 106.
21.علامه طباطبايى, الميزان, (قم, مكتبة اسماعيليان), 6/ 25.
22. ابواسحاق احمد بن ابراهيم نيشابورى ثعلبى متوفاى 337 هجرى. ابن خلكان در وفيات الاعيان او را ذكر كرده, چنين مى گويد: يگانه اهل زمان خود در علم تفسير بود و تفسير او برهمه تفاسير برترى داشت.رك: ابن خلكان, وفيات الاعيان, (بيروت, دارالثقافة, 1968م), 1/ 79.
23. حسكانى, شواهد التنزيل, 1/ 229 ـ 231.
24. ابن بطريق, خصائص الوحى المبين, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406)/ 44 ـ 45.
25. حموينى, فرائد السمطين, (بيروت), 1/ 191, باب 39, حديث 162.
26. ابن جوزى, تذكرة الخواص, (بيروت, مؤسّسه اهل البيت, 1401) / 24.
28. زرندى, نظم دررالسمطين,/ 87.
27. شبلنجى, نور الابصار, (بيروت, دارالفكر, 1399)/ 86ـ 87.
29. فخر رازى, التفسير الكبير, (چاپ سوم: بيروت, داراحياء التراث العربى), 12 / 26.
30. حسكانى, شواهد التنزيل, 1/ 234 ـ 235.
31. موفق بن احمد بن محمد البكرى المكى الحنفى, المناقب, (تهران, مكتبة نينوى الحديثة)/ 186, فصل 17.
32. حموينى, فرائد السمطين, 1/ 193.
33. حافظ ابونعيم اصفهانى, ما نزل من القرآن فى عليّ (ع), جمع و ترتيب شيخ محمد باقر محمودى, (تهران, وزارت ارشاد اسلامى, 1406) / 64 ـ 68.
34. واحدى, اسباب النزول,/ 133 ـ 134.
35.سيوطى, الدرالمنثور, 3 / 105 ـ 106.
36. ابن بطريق, خصائص الوحى المبين,/ 38ـ 36.
37. حسكانى, شواهد التنزيل, 1 / 233.
38. تفسير كبير, فخر رازى, 12 / 26; نيشابورى, غرائب القرآن, (چاپ اول: قاهره, شركة مطبعه بابى حلبى, 1381), 6 / 115.
39. ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 3/3;صدوق, الامالى, (بيروت, مؤسسة الاعلمى للمطبوعات, 1400ق)/ 108 ـ 107, حديث 4.
40. از جمله: حر عاملى, وسائل الشيعة, (بيروت, داراحياء التراث العربى), 6/ 335 حديث 4;بحرانى, البرهان, (قم, مؤسّسه اسماعيليان), 1/ 480, ح 6; مجلسى, بحار الانوار, (بيروت, موسسه الوفاء, 1403), 35 / 183; بحرانى, غاية المرام / 107;علامه طباطبايى, الميزان, 6 / 16, و منابع ديگر.
41. عبادة بن صامت بن قيس انصارى خزرجى, از اكابر اصحاب و بزرگان انصار است. از پيشينيان و مشهور به ورع بوده است. در دو عقبه و بدر و اُحُد و خندق و ديگر مشاهد حاضر بوده است و در فتح مصر نيز شركت داشته و پيامبر او را بر بعضى از صدقات گمارده است. يكى از پنج نفرى است كه در زمان پيامبر به گرد آورى قرآن پرداخته اند. پس از پيامبر به سوى على(ع) بازگشته و از بيعت با ابى بكر سر برتافت. امام رضا(ع) او را از كسانى كه به راه و روش پيامبر رفته و تغيير و تبديلى در دين وارد نساخته اند, شمرده است. از پيامبر بسيار روايت كرده و بسيارى از صحابه و تابعين از او روايت كرده اند.
از سوى عمر, براى تعليم قرآن و فقه به شام فرستاده شد, پس از مدتى در حمص اقامت گزيده, سپس به فلسطين رفت و قضاوت را در آن جا عهده دارشد. با بعضى از كارهاى معاويه به مخالفت برخاست و با او اختلاف پيدا كرد تا بدان جا كه عمر در نامه به معاويه نوشت : تو را بر او فرمانى نيست. داراى صلابت در دين و قيام به امر به معروف بود و در سال 34 هجرى در رمله يا بيت المقدس در گذشت. براى تفصيل بيشتر رجوع كنيد به: ابن اثير, اسد الغابة, 3 / 106 و 107; ابن حجر, الاصابة, 2 / 268 ـ 269;شيخ عباس قمى, تحفة الاحباب, / 239 ـ 240; مامقانى, تنقيح المقال, 1/ 198; شيخ عباس قمى, سفينة البحار, 2/ 145 و…. بعضى, شخصى ديگرى نيزبا همين نام ذكر كرده اند كه برادر زاده ابوذر و مقيم بصره و از سابقين شيعيان بوده است و برخى نيز اين دو را يك شخص دانسته اند. علاّمه مامقانى در تنقيح المقال 2/ 125 و محدث قمى در سفينة البحار 2/ 145 تحقيقى دراين زمينه دارند.
42. طبرى, جامع البيان, 4 / 288 ـ 287.
43. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2/ 74.
44.سيوطى, الدرالمنثور, 3/ 104.
45. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2/ 74.
46. طبرى, جامع البيان, 4/ 288.
47. از جمله: زمخشرى در الكشاف 643/1 و طبرى در جامع البيان 275/4 و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم 71/2 ـ 72 و سيوطى در الدّر المنثور 3/ 96 و واحدى در اسباب النزول 132 ـ 133و….
48. مفسرانى چون واحدى و زمخشرى را كه تنها همين سبب نزول را آورده اند, مى توان از اين دسته به حساب آورد.
49. طبرى, جامع البيان, 4/ 275; ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2/ 71 و72.
50. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2/ 72.
51. همان, 2/ 74.
52. فخر رازى, تفسير كبير 12/25; نيشابورى, غرائب القرآن, 6 / 115.
53. طبرى, جامع البيان, 4/ 275 ـ 276.
54. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2/ 71 و72.
55. طبرى, جامع البيان, 4/ 276.
56.علامه طباطبايى, الميزان, 5/ 368 و 369 و 386و 387.
57. رجوع كنيد به تفسير طبرى و تفسير ابن كثير و الدرالمنثور ذيل آيه مورد بحث.
58. حاكم نيشابورى, مستدرك, (حيدرآباد دكن), 3/ 132; متقى هندى, كنزالعمال, (حيدرآباد دكن), 5/ 428; مجلسى, بحارالانوار 36 / 32 و….
59. رك:طبرسى, مجمع البيان, 4 ـ 3 / 321 ـ 322; علامه طباطبايى, الميزان, 5 / 387 و390; استرآبادى, تأويل الآيات الظاهرة, (قم, مدرسة الامام المهدى(ع), 1407ق), 1/ 149.
60. حسكانى, شواهد التنزيل, 1/ 235 و 246 و 247; مجلسى, بحار الانوار, 35 / 193 و 195 و همچنين رجوع كنيد به پاورقى 58.
61. طبرى, جامع البيان, 4 / 290; واحدى, اسباب النزول / 134; سيوطى, الدرالمنثور, 3/ 107; طبرسى, مجمع البيان, 4ـ3 / 328.
62. طبرى, جامع البيان, 4/ 291; واحدى, اسباب النزول / 134.
63. طبرى, جامع البيان, 4/ 292; سيوطى, الدرالمنثور, 3 / 108.
64.واحدى, اسباب النزول/ 133 و 134.
65. سيوطى, الدرالمنثور, 3/ 104 ـ 106.
66. ظاهراً طبرى مراد است.
67. شيخ طوسى, تلخيص الشافى, (قم, منشورات العزيزى, 1394ق), 2/ 43ـ 44.
68. احمد بن طاووس, بناء المقالة الفاطميّة ـ فى نقض الرسالة العثمانيّة,(قم, موسّسة آل البيت (ع) لاحياء التراث, 1411ق)/ 270ـ 271.
69. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 2 / 74.
70. همان.
71. فخر رازى, تفسير كبير, 12/ 27 ـ 28.
72. علامه طباطبايى, الميزان, 6/6 ـ 9.
73. مانند تفاسير طبرى, ابن كثير, سيوطى و زمخشرى و….
74. فخررازى, تفسير كبير, 12/ 26; ابن حجر هيتمى, الصواعق المحرقة, (قاهره, شركة الطباعيّة الفنية المتّحدة, 1385ق)/ 41; آلوسى, روح المعانى, 6/ 168; نيشابورى, غرائب القرآن, 6/ 115.
75. بلاغى, آلاء الرحمان/ 46 و همين مقدمّه در ابتداى جلد اول تفسير مجمع البيان نيز چاپ شده است. رجوع كنيد به صفحه 47.
76. علامه مجلسى در بحارالانوار مى نويسد: نزول آيه ولايت درباره على (ع) را رازى از ابن عباس به واسطه عكرمه روايت كرده است: مجلسى, بحار الانوار, 35/ 205.
77. ادّعاى مزبور در كلمات فخر رازى و آلوسى وابن حجر و طبرى و ديگران ديده مى شود.
78.علاّمه طباطبايى, الميزان, 6/8.
79. رك: پاورقى شماره 77.
80. اين قول را سيد حميد الدين عبدالحميد آلوسى در نثر اللئالى على نظم الامالى/ 169 بنابر نقل علامه امينى در الغدير (3/ 163) گفته و همچنين ابوبكر نقاش صاحب تفسير مشهورـ بنابر نقل آلوسى در روح المعانى (6/ 168) ـ از امام محمد باقر (ع) روايت كرده است.
81. امينى, الغدير, 3/ 163 ـ 167.
82. قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة, (تهران, دارالكتب الاسلاميّة, 1367) / 175.
83. همان.
84.استرآبادى, تأويل الآيات الظاهرة, 1/ 154.
85. دراين جا مراد, اجماع مركّب است كه از دو قسمت تشكيل شده, زيرا به اتفاق امّت يا مراد از موصول در آيه همه مؤمنانند يا يك فرد از ايشان و قول سومى درميان نيست. پس بر نفى قول سوم اجماع كرده اند و نيز براين كه فرد خاصى جز على (ع) مراد نيست, اتفاق دارند. پس به اجماع امّت يا تنها على (ع) منظور از آيه است يا على (ع) با ديگر مؤمنان. براى تفصيل بيشتر مراجعه كنيد به: سيد مرتضى, الشافى, (تهران, مؤسّسه الصادق, 1410), 2/ 222; قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة / 175; علامه حلى, كشف المراد/ 368.
86. برگرفته از: صادقى, الفرقان فى تفسير القرآن, (تهران, انتشارات فرهنگ اسلامى, 1406)/ 51; علامه طباطبايى, الميزان 6,/ 10; گروهى از مؤلفان, الامامة و الولاية, (قم, مطبعة الخيّام, 1399) / 72 ـ 73.
87.علامه طباطبايى, الميزان, 6/9; گروهى از مؤلفان, الامامة والولاية/ 72.
88.زمخشرى, الكشاف, 1/ 649.
89. بيضاوى, تفسير البيضاوى, (بيروت, موسسة الاعلمى للمطبوعات, 1410), 1 / 439.
90. رك: طبرسى, الاحتجاج; موسوى بهبهانى, مصباح الهداية, (قاهره, مطبوعات النجاح, 1396) /278ـ 279;مظفر, دلائل الصدق, (چاپ دوم: قاهره, دارالمعلم للطباعة, 1396), 2/ 80 ـ 82.
91. فخر رازى, تفسير كبير, 12/ 30 ـ 31 و ديگران.
92.زمخشرى, الكشّاف, 1/ 649.
93.ابن جوزى, تذكرة الخواص/ 16.
94. نيشابورى, غرائب القرآن, 6,/ 117.
95. فخر رازى, تفسير كبير 12/ 30و….
96. فخر رازى, تفسير كبير, 12/28; آلوسى, روح المعانى, 6/ 169.
97.شيخ طوسى, التبيان, (قم,مكتب الاعلام الاسلامى, 1409), 3/ 563.
98. گروهى از مؤلفان, الامامة و الولاية / 74 ـ 73.
99. درباره اختصاص عنوان (اميرالمؤمنين) به على (ع), (سيّد بن طاووس) كتابى مستقلّ تأليف نموده است با نام: (اليقين باختصاص مولانا على (ع) بامرة المؤمنين) كه درآن صدها روايت از رجال و مؤلّفات عامه دراين زمينه آورده است و سپس كتاب ديگرى در تكميل آن با اين نام نوشته است (التحصين لأسرار ما زاد من اخبار كتاب اليقين).
100.قاضى نوراللّه, الصوارم المهرقة/ 174.
101. برگرفته از: شيخ طوسى, تلخيص الشافى, 2/ 44 ـ 45.
102. فخر رازى, تفسير كبير, 12/ 28. 29; نيشابورى, غرائب القرآن, 6/ 116.
103. بحرانى, غاية المرام/ 108, مقصد اول, باب 19 حديث 16;حويزى, نورالثقلين, (قم, موسسه اسماعيليان), 1/ 645.
104. بحرانى, غاية المرام/ 108, مقصد اوّل, باب 19, حديث 17; سيدبن طاووس, اليقين, (قم, مؤسسه دارالكتاب الجزائرى, 1413)/ 632.
105.سيد شرف الدين, المراجعات/162, مراجعه 42.
106. نيشابورى, غرائب القرآن, 6/ 117.

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی