نقدى بر نقد مقاله حجاب شرعى

پدیدآورمرتضی مطهری

نشریهحوزه

شماره نشریه55

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 911 بازدید
نقدى بر نقد مقاله حجاب شرعى

شهيد مطهرى

(فان يكفر بها هؤلاء فقد وكلّنا بها قوماً ليسوا بها بكافرين).انعام89)
در شماره 42 مجلّه حوزه, مقاله اى, تحت عنوان: (حجاب شرعى), از نويسنده اين سطور, به چاپ رسيد و در شماره 48 همين مجلّه, آقاى محمود عبداللهى, آن را نقدكرد.
اينك, به اصرار برخى از دوستان,به انتقادات ايشان, پاسخ مى دهم. بدين خاطركه از حريم قرآن, دفاع كرده باشم, نه بدين خاطر كه از مقاله خود دفاع كنم.

ناقد:

(صحيح است كه معناى واژه (فرج) شكاف مى باشد; امّا اين چاك و شكاف, مربوط به دامن است, يا كوه, يا تخته, يا آسمان و... بستگى دارد به اين كه در عبارت, به چه كلمه اى اضافه شده باشد... در آيه مورد بحث, سخن از مؤمنات است و فرج, به ضميرى اضافه شده است كه به مؤمنات برمى گردد. بنابراين, به چه دليل, به چاك دامن, معنى شده است).160/

پاسخ:

اگر, روز قيامت, خداوند عزوجل از آقاى ناقد بپرسد: چرا و به چه دليل آيه اول را بى ترجمه و تفسير رها كردى و به آيه دوّم پرداختى, چه جوابى خواهد داد؟
اگر كلمه (فرج) در آيه دوّم (=آيه سى و يكم سوره نور) به ضميرى اضافه شده است كه به (مؤمنات) بر مى گردد, درآيه پيش از آن (= آيه سى ام سوره نور), به ضميرى اضافه شده است كه به (مؤمنين) برمى گردد, در حالى كه آفرينش اندام بانوان و آقايان, نسبت معكوس دارد. بنابراين از آيه اول معلوم مى شودكه منظور قرآن, شكاف بدن نيست و اگر در آيه اوّل شكاف بدن منظور نباشد, در آيه دوّم نيز, شكاف بدن منظور نخواهد بود. اين خود, يك قانون ادبى است كه آيه اوّل, با قرائنى كه دارد و با ظهورى كه پيدامى كند, مى تواند زمينه را براى درك آيه دوّم, فراهم كند, ولى آيه دوّم, كه تحت الشعاع آيه اول قرار دارد, هرگز ظهورى در آن منعقد نمى شود كه مخالف با آيه اول باشد, تاچه رسد كه ظهور آن را از بين ببرد.

ناقد:

(اگر مردم عرب, فرضاً, چيزى مانند لنگ حمام مى پوشيده اند, آيا اين عمل خارجى, مجوز مى شود كه ما در آيه, تصرف كرده, (فروجهن) را به معناى چاك دامن معنى كنيم؟
لذا بايدگفت. همان طور كه همه گفته اند: اين كلمه, كنايه ازعورت است.)160)

پاسخ:

اگر كسى بخواهد مسائل قرآنى را درست بفهمد, بايد همه آيات مربوط به آن را, دقيقاً, وارسى كند و با مراجعه به تاريخ عرب, خصوصاً مردم جزيرة العرب, سنتهايى را كه در عهد نزول قرآن, برقرار و جارى بوده است, بشناسدوگرنه, گمراه مى شود و عرفِ زمان قرآن را تشخيص نمى دهد. مثلاً, قرآن مجيد مى فرمايد:
(او جاء احد منكم من الغائط).
كسى هم كه از گودال بر آيد, بايدوضوى خود را تجديد كند.
درك اين آيه قرآن, در گرو آن است كه ما بدانيم كه اعراب جزيرة العرب, نه مستراحى داشته اند و نه حمامى و نه حوض آبى... و در آن زمان, براى قضاى حاجت از خانه ها و كوچه ها بيرون مى شده اند و در ميان گودالى قضاى حاجت مى كرده اند. طبيعى است كه بى مراجعه به تاريخ و حديث و بدون دريافت اين سنّت مردمى, روشن نمى شود كه چرا قرآن مجيد مى فرمايد:
(اگر كسى از گودال برآيد, بايد وضو و يا تيمم خود را تجديد كند.)
و نه روشن مى شود كه چرا واژه (غائط) را كنايه ازمدفوع آورده اند.
همچنين اگر كسى بخواهدمعناى اصيل (فرج) و (عورت) را بشناسد و رابطه اين دو واژه را با معناى كنايى آن دريابد, بايد تمام آيات مربوط را استقراء كند, سپس مسير حقيقت ومجاز را در اين دو واژه وارسى كند و تمام سنتهاى عهد نزول و از جمله: آداب لباس پوشيدن مردم را بشناسد و گرنه گمراه مى شود. اندام شرمگاه را كه اينك فقهاء به نام (عورت) مى نامند, قرآن مجيد, همه جا, به نام (سوء ات) مى نامد. ولى چون, آشكار شدن آن را مايه ملامت و موجب شرمسارى مى داند, همه افراد بشر را, خواه مؤمن و خواه مشرك, با كلمه (عورت) كه به معناى شرمسارى است, از آشكار شدن شرمگاهشان, پرهيز مى دهد. در واقع, فقط واژه (سوءات) است كه با همين صورت جمعى, در معناى اندام شرمگاه, اصالت فرهنگى ـ لغوى دارد و با همين تناسب, واژه (عورت) كنايه از شرمگاه بدن مى شود, نه آن كه واژه, (عورت), در اصل لغت به معناى (فرج) و شرمگاه بدن باشد.
لذا مى بينيم قرآن مجيد, درباره منافقين, مى گويد:
(يقولون ان بيوتنا عورة. و ما هى بعورة. ان يريدون الاّ فرارا).1
مى گويند كه خانه هاى ما عورت است. در حالى كه خانه هايشان عورت نيست. مى خواهند با اين بهانه, از خط اوّل جبهه فرار كنند.
درواقع, بهانه آوردند كه خانه هاى ما در و پيكرى استوار و مستحكم ندارد, اجازه بدهيد به خانه هاى خود برويم و از حريم خانه خود محافظت نماييم. با آن كه خانه هايشان در معرض تهاجم نبود كه شرمسارى به بار آيد.
باز درهمين رابطه مى بينيم كه از امام صادق مى پرسند:
(واقعاً, حديث رسول خدا درست است كه: (عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟)
امام صادق(ع) مى گويد:
(بلى درست است).
راوى, براساس همان اُنس و آشنايى كه با معناى كنايى پيدا كرده, سؤال مى كند:
(اين عورت, همان اسافل اندام و شرمگاه بدن است؟)
امام صادق(ع) مى گويد:
(نه. اشتباه كرده اى. منظور رسول خدا, از اين عورتى كه حرام است, فاش كردن اسرار و معايب مردم است كه مايه شرمسارى و خفت مى شود.) 2
بارى. قرآن مجيد, در پنج مورد, كلمه (سوءات) را, با همين صورت جمعى, به كار برده و در هر پنج مورد, اين كلمه را به معناى: شرمگاه بدن آورده است. از جمله:
(فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ماوُورى عنهما من سَوءاتهما.)3
و در آيه 22 همين سوره مى گويد:
(فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما وطفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة).
شيطان, به آدم و همسرش نزديك شد و بدين منظور كه شرمگاهشان را كه نهان بود,آشكارشان سازد. آنان را خام كرد و فريفت و چون, طعم گندم را چشيدند, شرمگاهشان, از پرده برون افتاد و هر دو, باشرمسارى و اضطراب كه چرا چنين شد, به رفوگرى پرداختند و برگهاى درختان را بر شرمگاهشان, وصله زدند.
قرآن مجيد, بعد از شرح داستان آدم, به فرزندان آدم, خطاب مى كند و مى گويد:
(يا بنى آدم, قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوء اتكم وريشاً. ولباس التقوى, ذلك خير.)
(يا بنى آدم, لايفتننكم الشيطان كما اخرج أبويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوءاتها).4
اى فرزندان آدم, ما براى شما جامه اى نازل كرديم كه شرمگاهتان را بپوشانيد و جامه اى ديگر نازل كرديم, كه چون پروبال كبوتران, بَروبازوى شما را بپوشاند.
اى فرزندان آدم, مراقب باشيد كه شيطان, شما را نفريبد, تا بدون جامه دربرابر ديگران, ظاهر شويد. آن چنانكه پدرتان آدم و مادرتان حوا را فريفت و از بهشت برين, بيرون كرد.
به اين صورت كه: با وسوسه خود, جامه آنان را از اندامشان, بركند, تاشرمگاهشان را به آنان نشان بدهد و شايستگى حضور در بهشت را ازآنان, سلب كند.
طبيعى است كه اگر فرمانى از جانب شريعت صادر شود, مى خواهد سنت مشروعى را ميان جامعه رائج سازد و اگر نهيى صادر شود, مى خواهد سنت نامشروعى را از ميان جامعه, نسخ كند. چون, نهى و منع قرآن, در اين دو آيه, از سوره اعراف, به فرزندان آدم و نسل بشر, متوجه شده است و توصيه مى كند كه در برابر ديگران, عريان نشوند, معلوم مى شود كه روى سخن, به آن كسانى است كه هنوز رنگ ايمان و مذهب نگرفته اند و از آشكار شدن عورت و عريان شدن در برابرهم, پرهيزى ندارند. به آن كسانى كه ديروز, براى زيارت كعبه حاضر مى شدند و با اندام عريان, طواف مى كردند و امروز, انجمن لختيان, تشكيل مى دهند, سفارش مى كند كه جامه اى بر اندام زيرين بيارايند, تا شرمگاهشان, مستور شود و چه بهتر كه يك جامه هم بر دوش خود بيارايند, تا بَرو بازويشان, زينت يابدو ازحال توحش و شيوه حيوانيت خارج شوند. امّا در آيات سوره نور, كه خطاب قرآن, به مردان و زنان مؤمن, متوجه شده است, دستور لباس و پوشش صادر نمى كند. نمى گويد:
(ويستروا فروجهم/ ويسترن فروجهن).
زيرا مردان و زنان مؤمن, براساس ملت ابراهيم و سنت خاتم النبيين, إزار بلندى برتن دارند كه نه تنها سوء اتشان, كه رانهايشان نيز نهان و مستور است. بلكه فقط مى گويد:
(يحفظوا فروجهم/ يحفظن فروجهن).
تا از لباس خود, مراقبت به عمل بياورند و نگذارند كه چاك دامنشان, باز شود و ران و عورتشان, مكشوف گردد. در واقع, مردان و زنان مؤمن, با اين پوششى كه دارند, چاكى بر اندام خود نمى بينند كه از آن مراقبت به عمل بياورند, جز همين چاك دامن كه به هنگام نشستن و برخاستن و راه رفتن, احياناً, از روى رانها مى لغزد و كنار مى رود.
در زندگانى رسول خدا(ص), به صحت پيوسته است. رسول خدا(ص) برمردى گذشت كه قسمتى از رانش از زير إزارش بيرون بود. به او فرمود:
(غط فخذك اما علمت أنَّ الفخذ من العورة)
رانت را بپوشان.ندانسته اى كه رانها جز و عورت است؟
به خاطر شهرت و صحت اين حديث, جمعى از فقهاى شيعه, مانند: ابوالصلاح وابن براج, فتوا داده اند:
(بايد ازناف تازانو, يا تا نيمه ساق را پوشانيد.)

ناقد:

(اين ادعا كه در فرهنگ قرآن, زينت, در زيور و آلات عاريتى و خارجى استعمال نمى شود, ادعائى است برخلاف واقع. بر عكس, بايد گفت: حتى يك مورد هم, آيه اى وجود ندارد كه زينت در خصوص اندام و خود بدن و يا قسمتهايى از آن, به كار رفته باشد.)162/

پاسخ:

نويسنده, هرگز ادعا نكرده است كه زينت درهمه جاى قرآن, به معناى اندام بدن وخود بدن و يا قسمتهايى از آن به كار رفته است. نويسنده فقط گفته است: در آيه حجاب, كه سه نوبت كلمه (زينت بانوان) مطرح شده است, به تأييد احاديث اهل بيت, منظور از زينت, همان, زينتهاى طبيعى خدايى است. شماره 143/42, سطر 10.
نويسنده ادعاكرده است كه در فرهنگ قرآن, كلمه (زينت) در زيور آلات عاريتى و خارجى استعمال نمى شود, بلكه هماره در زينتهاى طبيعى به كار مى رود. خواه مانند سبزه و گلزار, زينت زمين باشد, يا مانند ستارگان شبتاب, زينت آسمان باشد و يا مانند اسب و استر و غلام و نوكر, زينت دولتمندان و اميران باشد و يا مانند زلف و ساعد و ساق سيمين, زينت بانوان باشد كه هيچ يك زيور آلات عاريتى نيست كه دستاورد بشر باشد.
منطق نويسنده بر اين پايه استوار است كه: فرهنگ هر قومى, ديدگاه احساس آنان را ارائه مى كند و فرهنگ قرآن, ديدگاه رسالت الهى رامعرفى مى نمايد. از اين روى, قرآن, روا نمى دارد كه ديدگاه الهى را با ديدگاه ديگران, خلط كند. لذا آنچه را مردم خام, بااحساس زنانه خود, زينت زندگى مى شناسند و به صورت گوشواره وگردنبند, به خود مى آويزند, قرآن, با ديدگاه فرهنگى خود, به نام حليه ياد مى كند و هرگز, نام زينت بر آن نمى نهد و تنها آنچه را با بينش والاى خود, زيب و فرّ زندگى مى شمارد, با نام زينت, ياد مى كند.
اينك, تمام آيات قرآنى را, به صورت استقراء, مرور مى كنيم, تا معلوم شود كه واژه (زينت), جز در زينتهاى برآمده از طبيعت به كار نرفته است.
زينت زمين:
(حتى اذا أخذت الارض زخرفها وأزينت).5
تا آن هنگام كه بر اثر باران, سطح زمين, جامه زمردين بر تن كند و با خرمى بوستانها, آذين بگيرد.
(انا جعلنا ما على الارض زينة لها...)6
ما, اين نعمت و رحمتى كه, از باغ و راغ, بر پهنه زمين گسترده ايم, زيب و زينت مردم قرار داديم, تا مردم را بيازمائيم.
زينت آسمان:
(انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب.)7
ما نزديكترين آسمان شما را با زينت سيّاركهاى كوچك و بزرگ, چراغانى كرديم.
(لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح وجعلنا رجوماً للشاطين)8
به حق سوگند, كه ما آسمان دنيا را با چراغهاى بزرگ و كوچكى از سنگپاره هاى آستروئيد, چراغان كرديم و آن چراغها كه سنگپاره هاى آسمان دومند و باتابش خورشيد, خاموش و روشن مى شوند, براى رجم شيطانها آماده كرديم.
(وزينا السماء الدنيا بمصابيح وحفظاً)9
ما آسمان نزديكتر شما را با چراغهاى آسمان دوم, كه درهم ريخته است, مزين كرديم.
زينت بشر:
(المال والنبون, زينة الحياة الدنيا)10
اموال شما و فرزندان شما, زينت زندگى دنياست.
(ولاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا)11
مبادا چشمانت ازچهره مؤمنان مستمند, به سوى دولتمندان قريش, بچرخد كه از مصاحبت و ايمانشان, زيب و فرّ دنيا را خواستار باشى.
(وما أوتيتم من شيٌ فمتاع الحياة الدنيا وزينتها)12
هر آن, نعمتى كه در اختيار شما قرار بگيرد, توشه دنياست و زيب و زيور زندگى.
(من كان يريد الحياة الدنيا وزينتها نوف اليهم اعمالهم)13
هركس, زندگى دنيا را خواهان شود وزينت زندگى را از مال و نعمت و فرزندان و تجملات جويا شود, در همين دنيا, پاداش كارهاى نيك او را به كمال و تمام مى پردازيم.
(ان كنتن ترن الحياة الدنيا وزينتها فتعالين)14
اگر شما زنان پيامبر, خواهان زندگى دنيا شده ايد و زينت دنيا را از مال ونعمت و فرزند و خدم و حشم جويا شده ايد, پس بيايد تا شما را طلاق بدهم و دنبال خواسته هاى خود برويد.
(ربنا انك آتيت فرعون وملاٌه زينة واموالا فى الحياة الدنيا)15
موسى به درگاه خدا, التجا برد و گفت: پروردگارا! تو در زندگى دنيا, به فرعون و سناى او, زينتى همراه با مال فراوان عطا كرده اى, تا مردم را از راه تو بگردانند.
(مُخرج على قومه فى زينته)16
قارون, با زيب و فرّ خود, بر قوم بنى اسرائيل وارد شد و مؤمنان را به حسرت افكند كه اى كاش, براى ما نيز, چنين بهره و نصيبى از دنيا فراهم بود كه لباس فاخر بر تن كنيم و در ميان خدم و حشم و فرزندان و خويشان, سوار بر مركبهاى رهوار, در جشن عمومى شركت كنيم.
(قال موعدكم يوم الزينة وأن يحشر الناس ضحى)17
موسى به فرعون گفت: ميعاد مبارزه در روز زينت باشد كه مردم عيد مى كنند و براى جشن و شادمانى, از خانه ها به در مى شوند. با اين شرط كه به هنگام پهن شدن آفتاب, در ميدان عمومى حاضر باشند.
زينت بشر (مركب سوارى):
(و الخيل والبغال والحمير لتركبوها وزينة)18
اسب و استر و درازگوش آفريد تا بر پشت آنها سوار شويد و آذين و جمال زندگى شما باشند.
زينت بشر (لباس):
(يا بنى آدم! خذوا زينتكم عند كل مسجد)19
اى فرزندان آدم! به هر بوم و بَر كه به معبد در آييد, با آراستن موى سر و صورت و آراستن لباس, به صورتى كه شايسته آن لباس باشد, حالت زينت و آرايش به خود بگيريد.
(قل من حرّم زينة اللّه التى اخرج لعباده)20
اى پيامبر! به كاهنان معابد بگو: اين زينتهايى كه خداوند براى آرايش و پوشش بندگانش از دل خاك بر آورده است (كتان ـ پنبه) چه كسى تحريم كرده است و مى گويد: پوشيدن آنها در معابد حرام است.
اين دو آيه, دنباله همان بحث حجاب مردمى است كه به عنوان إزار و رداء توصيه شد. در آن جا توصيه شد كه لخت و عريان, در مجامع و خصوصاً در معابد ظاهر نشويد و اين جا, توصيه مى شود كه با آراستگى كامل, از حيث لباس, به مسجد و معبد در آييد و حتماً رداء هم بپوشيد كه زينت بَر و بازوى شما باشد. البته اگر مردم ازار و رداء, يعنى همان لباس رسمى اسلام را بر وجه صحيح آن بپوشند كه با چين و شُكن شايسته آراسته گردد, از آرايش و خياطى بى نيازمى شوند.
مرحوم مجلسى, آن جاكه واژه (ريشاً) 21 را شرح مى دهد, مى نويسد:
(وهو لباس الزينة. استعير من ريش الطائر لانه لباسه وزينته) 22
منظور از (ريشاً) همان لباس زينت است كه از نام بالهاى پرندگان, به عاريت آورده اند.
در اين زمينه, روايات اهل بيت عصمت, صراحت دارند و آيه (خذوا زينتكم عند كل مسجد) را به همين صورت كه توضيح داده شد, تفسير مى كنند.
يك دسته از روايات, رداء (=بالاپوش) رسمى اسلام را نام مى برد كه در روزهاى عيدو جمعه, به هنگام نماز, بر تن مى كنند و دسته ديگر, آراستن و شانه زدن موى سر و صورت را مصداق آيه مى شمارد ونشان مى دهد كه:
(خذوا زينتكم), يعنى بايد حالت زينت به خود بگيرند, نه آن كه چيزى را از زمين بردارند.
چنانكه ملاحظه شد, تمام اين زينتها كه در قرآن ياد شده است, زينتهاى طبيعى است, گرچه مانند لباس, بر تن آدمى آراسته شود.
ولى اگر پاى زيور آلات زنانه و ساخت بشر به ميان باشد, قرآن مجيد, نام حليه بر آن مى نهد:
زيور زنانه:
(أو من يُنشّوا فى الحلية وهو فى الخصام غير مبين) 23
آيا همين دختران كه در زر و زيور مى بالند و شادند و در دادخواهى و دفاع ازحق خود زبان گويا ندارند؟
زيور آلات طلا و نقره:
(... مما يوقِدون عليه فى النار ابتغاء حليةٍ او متاع زَبَد مثله) 24
كف بر سر سيلاب, روان است. طلا و نقره و يا هر فلزى ديگر, كه در آتش مى گدازد, تا زيورى بيارايند و يا كاسه و كوزه اى بسازند, كف بر سر مى آورد كه بايد به دور افكنده شود.
وحُلّوا أساوِرَ من فضّة وسقاهم ربُّهم شراباً طهورا) 25
با دستواره هاى نقره, زيور مى شوند و پروردگارشان ازنوشابه اى مى نوشاند, كه آلودگى روده ها را پاك سازد.
(يحلون فيها من اساور من ذهب) 26
در باغ بهشت, با دستواره هاى طلا, زيور مى پوشند.
جواهر آلات:
(وهو الذى سخر البحر لتأكلوا منه لحماً طريا وتستخرجوا منه حلية تلبسونها) 27
اوست كه دريا را براى شما را م كرد, تا از گوشت تازه آن تناول كنيد و جواهراتى چون مرجان و مرواريد بر آريد و برتن بيارائيد.
(ومن كل تأكلون لحماً طريا وتستخرجون حلية تلبسونها) 28
از درياى شور و شيرين, هر دو, گوشت تازه وتر, تناول مى كنيد و مرجان و لوٌلوٌ برون مى كشيد و بر تن خود مى پوشانيد.
طلاى جواهر نشان:
(يحلون فيها من اساور من ذهب ولوٌلوٌاً ) 29
(يحلون فيها من أساور من ذهب ولوٌلوٌاً ) 30
با توجه به آياتى كه درج شد, كاملاً روشن است كه قرآن مجيد, زيور آلات زنانه را, گرچه از مواد طبيعى ساخته و پرداخته باشند, به عنوان زينت, نمى شناسد, گرچه همگان, به عنوان زينت مى شناسند و بدان ارج مى نهند و جالب تر از همه آن است كه قرآن مجيد, آن جا كه از زبان رسالت و ديدگاه الهى سخن ساز مى كند, گوساله سامرى را مشتى حليه و زيور مى نامد كه در كوره افكندند و مجسمه اى به شكل گوساله برآوردند و لذا مى گويد:
(واتخذقوم موسى من بعده من حليّهم عجلاً جسداً له خوارٌ) 31
آن جا كه از زبان بنى اسرائيل, سخن ساز مى كند, همين گوساله سامرى را زينت آلات قوم مى شمارد كه به دستور بزرگان خود, به كوره افكندند و گوساله اى زرين ساختند و لذا مى گويد:
(قالوا ما أخلفنا مَوْ عدك بمَلكنا ولكنا حملنا اوزاراً من زينة القوم فَقَذَفْاها فكذلك أَلقى السامرى)
قوم بنى اسرائيل, در پاسخ موسى گفتند: ما با اختيار و اراده خود وعده تو را بر هم نزديم كه گوساله سامرى را به خدائى بگيريم, بلكه بر ما تحميل شد كه از زينت آلات بنى اسرائيل , خراج سنگينى بپردازيم و بعد از آن كه زينت آلات خود را انبوه كرديم, همه را در كوره سامرى افكنديم و سامرى هم, سرّحيات را در آن افكند كه مجسمه زرين, بانگ گوساله كرد و ما را فريفت.
با طرح اين دو آيه, همراه با خوانندگان, شانزده آيه از آيات قرآن را وارسى كرديم و دريافتيم كه واژه (زينت) در زينتهاى طبيعى به كار رفته است و ديدگاه الهى را نشان مى دهد و در تعقيب آن, نُه آيه ديگر را وارسى كرديم و ديديم كه قرآن مجيد, آنچه را مردم, با احساس زنانه, به عنوان زينت مى شناسند, حليه مى نامد و جز از باب حكايت و نقل از زبان مردم, زينت بر آن نمى نهد.
از مجموع اين بيست و پنج آيه به دست مى آيد كه قرآن مجيد, در آيه حجاب بانوان هم بايد كلمه (زينت) را به معناى زينتهاى طبيعى به كار برده باشد. از اين روى, در مقاله حجاب شرعى, كلمه زينت را به معناى زينتهاى طبيعى گرفتيم.
اگر ما كلمه زينت را در آيه حجاب زنان, براساس همين ضابطه معنى كنيم, با احاديث صحيحه اهل بيت, هماهنگ مى شويم و فتواى خود را با سنتهاى برخاسته از اصول اسلامى, منطبق مى بينيم.
اگر مانند اهل سنت, زينت را به معناى زيور آلات عاريتى, از قبيل: انگشترى و دستواره و گوشواره بدانيم, هم بايد احاديث صحيحه اهل بيت را رد كنيم و هم فتواى فقها را زير پا بگذاريم و هم, سنتهاى رايج در جوامع اسلامى را تخطئه نمائيم. خلاصه, مانند ناقد مقاله, در فهم و تفسير آيه, چندين بار, دچار تناقض گويى بشويم. يك قدم به جلو برداريم و سه قدم به عقب باز گرديم. اعتراف كنيم و اعتراف خود را پس بگيريم و اعتراض كنيم و اعتراض خود را پس بگيريم و...
در اين فرصت, نمى توانيم همه مشكلاتى را كه مفسرين در حلّ آن در مانده اند, بيان كنيم.
اين نكته را يادآور مى شويم كه اگر واژه زينت را در آيه حجاب بانوان, زيور آلات مصنوعى بدانيم, به حكم جمله دوّم كه مى گويد:
(ولا يبدين زينتهن الاّ لبعولتهن)
تا آن جا كه مى گويد:
(أو نسائهن)
بايد فتوا بدهيم كه هيچ خانمى حق ندارد گوشواره خود را و يا گوش خود را, به خانمهاى غير فاميل خود, نشان بدهد. يعنى حق ندارد در مجالس عروسى و يا ختم انعام و... با همه تزئينات خود, شركت كند.
فقط حق دارد زيور آلات خود را و يا اندامى را كه بازيورآلات زنانه آرايش شده اند, به خانمهاى فاميل خود: مادر, خواهر, خاله, دختر خاله, عمه, دختر عمه و... نشان بدهد.
بنابراين, ضابطه, قاطعيت كامل پيدا مى كند و واژه (زينت بانوان), به معناى زينتهاى طبيعى بانوان خواهد بود.
زينتهاى طبيعى بانوان, گيسوان و سروگردن و... خواهد بود كه قهراً, ترجمه و تفسير نويسنده را تثبيت مى كند.
شگفت از ناقد است كه اكثر آيات قرآن را مانند نويسنده ترجمه و تفسير مى كند, حتّى در صفحات بعدى, اعتراف مى كند كه براساس احاديث صحيحه, واژه (زينتهن) به وجه و كفين و ذراع و ساعد تفسير شده است.
در عين حال, انكار مى كند و مى نويسد:
(حتى يك مورد هم آيه اى وجود ندارد كه زينت در خصوص اندام و خود بدن و يا قسمتهايى از آن به كار رفته باشد.)

ناقد:

(با فرض اين كه منظور از زينت, زينت طبيعى باشد, نه زيور آلات و آرايش... ولى چرا نويسنده, زينت را منحصر كرده است به زير دامن, تا بعد گفته شود:
زير دامن, زينتى غير از ساق پا وجود ندارد و نتيجه گرفته شود كه: (ولايبدين زينتهن) مى خواهد بگويد: خانمها بايد در كوچه و بازار, دامن خود را تا روى پا بلند بگيرند, تا ساق پا مستور بماند. مگر گردن, سينه, ساعد, گيسوان و ساير اندام, زينت نيست.) 163/, 164, 172

پاسخ:

نمى دانم آقاى ناقد مى خواهد به قرآن اعتراض كند كه چرا دو نوبت استثناء آورده است و يا مى خواهد به ترجمه و تفسير نويسنده اعتراض كند؟ در هر حال, لازم مى نمايد كه به عرض خوانندگان كه چون قرآن مجيد, حجاب بانوان را در دو مرحله و طى رسمى ساختن دو قطعه لباس متداول آن زمان, يعنى ازار و خمار, بيان فرمود و استثناى از آن دو را نيز, در دو مرحله بيان نمود. چرا كه موقعيت ازار و خمار, كاملاً با هم تفاوت دارد, گرچه در برخى موارد, تداخل نمايند.
در مرحله اوّل كه گفت: از دامن خود, مراقبت به عمل آوريد, بلافاصله گفت:
(ولايبدين زينتهن)
زينتى را كه نهان كرده اند, آشكار نكنند.
ولى چون در زير دامن, فقط يك زينت وجود دارد و آن ساق پاهاست و گه گاه و به هنگام راه رفتن با گامهاى بلند, بى اختيار و خود به خود, متناوباً آشكار و نهان مى شود, لذا و به همين تناسب گفت:
(الاّ ما ظهر منها)
مگر آن قسمت كه خود به خود آشكار شود و تعهدى در كار نباشد.
در نتيجه, مسؤوليت آنان, در حال راه رفتن, با گامهاى بلند, مرتفع شد و لزومى نخواهد داشت كه احتياطاً, قدمها را كوتاه بردارند.
در مرحله دوم كه گفت: و بايد خمار خود را بر سر بگيرند و زير گلوگره بزنند, باز هم بلافاصله گفت:
(ولا يبدين زينتهن)
زينت نهان شده را آشكار نكنند
ولى چون در زير خمار خانمها چند زينت نهان مى شود كه آشكار كردن بعضى, مانند: گيسو و بناگوش, كاملاً تحت اختيار و در كنترل خانمها قرار دارد و برخى ديگر, مانند: ساعد و اطراف زلف, به هنگام راه رفتن و برخود و تصادم با ديگران, ندانسته و ناخواسته آشكارا مى شود و در عين حال, نهان كردن آنها در همه حال و در برابر همگان ضرورت ندارد, از اين روى, گفت:
(الاّ لبعولتهن...)
و با استثناى دوازده طبقه از مردان و زنان و كودكان, اختيارات خانمها را در حدّ مناسبى محدود كرد. تداخل اين دو استثناء نيز روشن است. زيرا استثناى اول, با اطلاقى كه دارد, شامل ساعد و اطراف زلف هم خواهد شد كه گاهى ندانسته و ناخواسته, خود به خود, آشكار مى شود و قهراً, سلب مسؤوليت مى كند. استثناى دوّم نيز, با اطلاقى كه دارد, شامل ساق پا مى شود كه خانم حق دارد ساق پا را در برابر شوهر و يازده طبقه ديگر از مردان و زنان و كودكان, آشكار سازد, بى آن كه مسؤوليتى متوجه او شود.
نكته لازم به تذكر آن است كه: اگر خانم به صورتى حركت كند و يا راه برود كه دامنش بالا برود و قسمتى از رانش بر ملا شود, نمى تواند به استناد استثناى اوّل (الاّ ما ظهر منها) سلب مسؤوليت كند; چرا كه اين تخلف, تخلف از دستور اصل است كه گفت: (مراقب دامن خود باشيد) نه آن كه مربوط به استثناء بوده باشد.
چنانكه اگر خانمى بازو و سينه و پستان خود را در برابر آن دوازده طبقه از مردان و زنان و كودكان بر ملا سازد, نمى تواند با استناد به استثناى دوّم, سلب مسؤوليت كند; چرا كه اين تخلف, تخلف از فرمان اصل است كه گفت: (بايد خمار خود را زير گلو گره بزنند) نه آن كه مربوط به استثناء بوده باشد. در واقع, خانم نمى تواند گره خمار خود را باز كند و سينه خود را در برابر محارم آشكار سازد. فقط مى تواند خمار خود را از روى سر, عقب بزند كه گيسو و بنا گوش او عريان شود, بى آن كه سنجاق و يا گره خمار خود را باز كند.

ناقد:

(اشكال مهم اين است كه در تفسير اين جمله, دهها روايت در كتابهاى روائى, تفسيرى و فقهى آمده است كه برخى از آنها, از نظر سند, صحيح و هيچ گونه اشكالى ندارد. در اين احاديث (الاّ ما ظهر منها) به طور صريح, به وجه و كفيّن, دستبند, انگشترى, جامه, خضاب دست و... تفسير شده است... با توجّه به تعداد اين احاديث, معلوم نيست چرا نويسنده هركجا احساس كرده روايتى, با آنچه را خود از آيه استنباط نموده, هماهنگ است, به نقل آن پرداخته, امّا از احاديثى كه به طور صريح, مدعاى ايشان را نفى مى كند واجتهاد در مقابل نص را مشخص مى نمايد, خبرى نيست)164/

پاسخ:

احاديثى كه ناقد به آن اشاره مى كند, بر دو گونه است: برخى مانند حديث مَروَك بن عُبيد و مسعدة بن زياد, وجه و كفيّن را از مصاديق زينت مى شمارند. چون وجه و كفين زيور طبيعى بشمارند, نه آن كه عاريتى و دستساز بشر باشند, نظر نويسنده را تأييد مى كنند و ناقد را تخطئه مى نمايند. ولى متأسفانه ضعف سند دارند. برخى مانند حديث زراره و ابوبصير, وجه و كفين را مصداق زينت نمى شمارند, بلكه زينت را عبارت از سورمه چشم و زيورآلات زنانه, مانند: انگشترى و دستواره مى دانند, امّا به اعتبار اين كه در چشم خانم و انگشت و ساعد او, قرار گرفته باشند. ولى چون روى هم رفته, آراء اهل سنت و اختلاف آنان را بازگو مى كنند, حجّت نخواهند بود. گرچه سندى صحيح و منقح دارند. از اين روى, نويسنده به درج آن نپرداخته است. در احاديث اختلافى, آن رشته احاديثى حجّت بوده و واجب الاتباع مى باشند كه احتمال تقيّه (نقل اقوال ديگران) نباشد و لذا, نويسنده به نقل آنها بسنده مى كند.

ناقد:

(در برخى از روايات كه مشتمل بر احاديث صحيحى مى باشد, به طور صريح و روشن, زينت, با قسمتهايى از بدن, مثل ذراع, انطباق داده شده و يا اين كه مورد استثناء به وجه و كفين تطبيق و تفسير گرديده است. لذا اين گونه روايات, با اين جهت بيشتر هماهنگ است كه زينت مخفى, زينت طبيعى و خود اندام است كه در يك دستور كلى توصيه به پوشش آن صادر گرديده, ولى وجه و كفين از آن استثناء شده است. بنابراين, مى توان چنين نتيجه گرفت كه زينت مخفى عام است: هم شامل زيور آلات و آرايش بدن مى شود و هم زينت طبيعى اندام.)168/

پاسخ:

فكر مى كنم كه ناقد مى خواهد با اين بيان خود, اعتراض قبلى خود را پس بگيرد. زيرا قبلاً گفته بود:
(حتى يك مورد هم آيه اى وجود ندارد كه زينت در خصوص اندام و خود بدن و يا قسمتهائى از بدن به كار رفته باشد.)162/

ناقد:

(آيه حجاب, لزوم پوشش را مى خواهد مطرح كند, امّا اين كه لباس و وسيله پوشش يك قطعه و يا دو و يا شش قطعه, آيه هرگز در مقام آن نيست. چه رسد به اين كه بگوييم:
(قرآن در اين آيه, دو قطعه را به عنوان لباس رسمى توصيه مى كند.)
توسل به رواياتى كه مربوط به حج است براى تأييد رسمى معرفى كردن دو قطعه لباس, نسبت به پوشش زن, بى وجه است. بر عكس, اگر متنى در مقام معرفى قطعات لباس براى پوشش خانمها در برابر نامحرم باشد, نظير اين روايت است كه از پيامبر, صلوات اللّه عليه, نقل گرديده است:
(... ولغير ذى محرم أربعة اثواب: درع و خمار و جلبات و ازار.)
در برابر كسى كه محرم نيست, چهار جامه لازم است: پيراهن و روسرى و جلبات و ازار.) /167 ـ 168

پاسخ:

به ناقد نمى گويم كه چرا اوّل حديث را نياورده است. ولى بايد بگويم كه اول حديث, نشان مى دهد كه رسول خدا مى خواهد تكليف بانوان شوهر دار را معين كند كه غير از دو قطعه لباس رسمى, حتماً بايد به عنوان شعار, يك جامه جلباب هم بر تن بيارايند متن كامل حديث را بايد بدين صورت, ترجمه كنيم:
(شوهر, مى تواند به اندام عريان همسرش بنگرد. فرزند و برادر خانم مى توانند با لباس بلوز, به او بنگرند. امّا همين خانم, بايد در برابر نامحرم, چهار جامه بر تن كند: بلوز, خمار, جلباب و ازار.)
به ناقد بايد گفت: واژه (درع) را به معناى (بلوز دامن بلند) ترجمه كند, نه پيراهن. لذاست كه خانمها, با وجود اين (درع) نيازمند (ازار) (= دامن) هم بوده اند, تا ران و ساق آنان, مستور شود.
خانمها, به خاطر راحتى, اين بلوز را در زير خمار خود مى پوشيدند, تا بعد از وارد شدن به منزل, خمار خود را بر دارند و نياز به تعويض لباس نداشته باشند. پس, بلوز دامن بلند را, كه يك لباس دوخته است و نمى تواند خانم را از پوشيدن خمار و ازار, بى نياز نمايد, نمى توان در شمار حجاب رسمى محسوب نمود. جلباب هم كه بحث جداگانه اى دارد و مخصوص بانوان شوهردار است.
پس حديث مزبور و يا ساير احاديث صحيح و معتبر شيعه, كه سخن از درع و غلاله و امثال آن به ميان مى آورند, با دو قطعه لباس رسمى در تناقض نيست و به همين جهت, نويسنده در مقاله حجاب شرعى (141/), با صراحت نوشت كه:
(در حال عادى (نه در حال احرام حج), پوشيدن اين لباس رسمى, ضرورت ندارد. در زمان رسول خدا و در عهد امامان نيز, بانوان اسلامى از لباسهاى دوخته استفاده مى كرده اند و پيراهن و بلوز و دامن و شنل مى پوشيده اند.)
نمى دانم. شايد ناقد اين قسمت از مقاله حجاب شرعى را نخوانده است كه بيهوده به بحث و جدل پرداخته است.
بنابراين, حق هر خانم و آقايى است كه در حال عادى آزاد باشد و از هرگونه لباسى كه مايل است, استفاده نمايد.
منتهى با اين شرط كه معيار حجاب شرعى را; يعنى پوششى را كه ازار و خمار و رداء به آنان مى دهد, رعايت نمايند. امّا در مهمانى رسمى اسلام (حج و عمره) همگان بايد از همان لباس رسمى استفاده نمايند كه اين خود, اجماع فقهاى صدر اسلام است. چون براى زنان, لباس جداگانه اى منظور نشده است, شيخ طوسى در نهايه مى گويد:
(لباس احرام, براى زن و مرد يكنواخت و يكسان است. فقط يك روايت است كه پوشيدن پيراهن را براى زنان تجويز مى كند. ولى اساس فتوا بر همان دو قطعه لباس نادوخته است.)
اين روايتى كه شيخ طوسى به آن اشاره مى كند و در كتاب تهذيب, ج 74/5, روايت كرده است, پوشيدن حرير خالص و مخمل خز را هم در حال احرام تجويز مى كند. علاوه بر آن, پيشنهاد مى كند: خانمها در حال احرام, خلخال هم به پاكنند و دستواره عاج فيل هم بر دست نمايند!
چون تمام منافيات لباس احرام را يك جا, تجويز مى كند, مخالف اجماع است ولذا مورد اعراض و بى اعتنائى قرار گرفته است و حجت نخواهد بود.

ناقد:

(مطلب مهم ديگر اين است كه نويسنده فتوا داده اند: (براساس استثنائى كه وجود دارد, در وقت راه رفتن, عريان شدن دستها تا نيمه ساعد, اشكالى ندارد.)... اين نتيجه گيرى, بر خلاف متن صريحى است كه امام صادق, عليه السلام, در تفسير آيه بيان فرموده است:
(عن الفضيل, قال: سألت اباعبداللّه عن الذراعين من المَرأة هما من الزينة التى قال اللّه: (ولا يبدين زينتهن الاّ لبعولتهن)؟ قال: نعم: ومادون الخمار من الزينه ومادون السوارين).
فضيل مى گويد: از امام صادق, عليه السلام, سؤال كردم: آيا ذراعهاى زن, جزء زينتى است كه خداوند مى فرمايد: (آنان زينتهاى خود را آشكار نكنند, مگر براى شوهرانشان.
فرمود: آرى وآنچه زير روسرى قرار مى گيرد (گيسوان) نيز بايد پوشيده شود و همچنين از دستبند به بالا پوشيده شود.
در حديث فوق, به طور روشن, امام ذراع, يعنى دستها تا مچ را جزء عموم عنوان زينت قلمداد و تفسير مى كند كه بايد پوشيده باشد. بنابراين, ادعاى نويسنده, هم تفسير غلطى است و هم ادعاى پوچى در مقابل حكم امام صادق(ع).)168/

پاسخ:

حديث فضيل, از حيث سند, صحيح است, ولى متن آن اضطراب و اجمال دارد و لذا آن را در كتاب صحيح الكافى استخراج نكرده ام. چون آخر حديث كه مى گويد:
(و مادون الخمار من الزينة ومادون السوارين...)
ناقص است. مقتضاى سياق آن است كه دو جمله با هم متقابل باشند و اصل كلام چنين باشد:
(و مادون الخمار من الزينة و مادون السوارين ليس من الزينة)
آنچه در زير خمار نهان است, مانند ذراع, جزء آن زينتى است كه بايد پنهان بماند. و آنچه در زير دستبندها قرار دارد, كه بند دست و كف دست و انگشتان باشد (كفّين) جزء آن زينتى نيست كه بايد پنهان بماند.
در اين صورت, متن حديث, از هر جهت, پيراسته خواهد بود و با ساير احاديث, همگام و هماهنگ مى شود. ضمناً, نظر نويسنده حجاب شرعى را تأييد مى كند كه زينت را به معناى زينتهاى طبيعى مى داند. امّا اگر جمله دوّم, عطف بر جمله اولى باشد كه اغلب چنين تصور كرده اند, معناى حديث اين است كه آن قسمت از بدن كه زير دستبندها قراردارد هم, جزء آن زينتى است كه بايد پنهان شود. در حالى كه به اجماع اهل بيت, وجه و كفّين استثناء شده است. اين تناقض قطعى است. مگر آن كه مانند ناقد, با الفاظ حديث بازى كنيم. و به دلخواه خود, واژه (دون) را در جمله اول, به معناى زير (زير روسرى) معنى كنيم و در جمله دوّم, به معناى بالا (بالاى دستبند) بگيريم, تا متن حديث را با ساير احاديث قطعى, هماهنگ سازيم. با وجود اين احتمالات, حديث فضيل, قاطعيت ندارد و حجت نخواهد بود. و اگر به قرائن موجود, كه ياد شد, اعتماد نماييم, بايد احتمال اوّل را بپذيريم و از نقد و اعتراض واهى دست برداريم.

ناقد:

(نويسنده مقاله حجاب شرعى, مى نويسد: (پوشش موى سر, به عفت جنسى ربطى ندارد, بلكه يك تشريف اسلامى, تا خانمهاى آزاده مؤمن از زنان يهود و نصارا ممتاز باشند)
و تنها دليل و تأييدى كه براى اين ادعاى مهم و جديد مى آورد, اين است كه: (كنيزان مسلمان, از پوشاندن موى سر, معاف شده اند.) در اين زمينه رواياتى نقل مى كند كه مفاد آنها اين است: (كنيزان مسلمان از پوشانيدن موى سر, معاف هستند و يا نگاه كردن بردگان به موى خانمهاى خود, بلامانع است.)169/

پاسخ:

گويا ناقد, معناى عفت جنسى را نمى داند. عفت جنسى به آن است كه انسان, غريزه شهوت را در اختيار خود گرفته باشد و از هرزگى و لودگى لاس زدن با اين و آن بپرهيزد.
امام باقر, عليه السلام, كه مى فرمايد:
(ما عبداللّه بشئٍ افضل من عفة بطن و فرج)
همين معنى را از عفت فرج اراده كرده است. بنابراين, اگر خانمى مقنعه برسر نكند, نمى توان او را بى عفت ناميد. اگر تصور ما بر اين باشد كه نپوشيدن روسرى, دليل بى عفتى است, چندين سؤال بى جواب در پى خواهد داشت.
در مقاله حجاب شرعى (چنانكه ناقد اشاره كرد) براى اثبات اين معنى به دو رشته از احاديث قطعى استناد شده است. ولى معلوم مى شود كه فاقد, وجه استدلال را ندانسته است كه بيهوده بر آن مى تازد.
از آقاى ناقد, بايد پرسيد. كه: آيا اسلام مى خواهد از عفت كنيز ان مسلمان, مانع شود كه مى گويد: مقنعه بر سر نكند؟ آيا به دختران امام كاظم (ع) كه در برابر خواجگان حرمسرا بى مقنعه ظاهر مى شده اند, مى توان چنين نسبتى داد؟ آيا اين قرآن نيست كه با وجود آن همه سختگيرى نسبت به تماس با زنان پيامبر (كه اجنبى حق ندارد جز از پشت پرده آويخته با آنان سخن بگويد)
اجازه مى دهد كه در برابر بردگان خود, حجاب نگيرند؟
آيا اهل بيت پيامبر كه مى گويند:
(لزومى ندارد كه خانم در برابر برده خويش, مقنعه بر سر كند و ساق پا بپوشاند).
اجازه بى عفتى داده اند؟
آيا رواست و اجازه مذهب صادر شده است كه اين همه نصرانى و يهودى را كه مقنعه برسر نمى كنند, هرزه و بى عفت بنامند؟ پس چرا جواز ازدواج موقت را با آنان صادر كرده اند.
ابن زهره مى گويد:
(بر كنيزان مسلمان, واجب نيست كه موى سر خود را بپوشانند)
شهيد و ديگران, بر اين حكم شرعى, اجماع تمام مسلمانان را ادعا كرده اند. مرحوم مجلسى مى گويد:
(ظاهر اخبار آن است كه: بر كنيزان, پوشيدن سر, نه تنها مستحب نيست, كه مكروه است. بلكه بايد قائل به تحريم شد. زيرا براى پوشانيدن سر, فرمان تأديب و كتك صادر شده است.)
ظاهر سخن شيخ صدوق آن است كه:
(كنيزان, حق ندارند سر خود را به هنگام نماز بپوشانند.)
بنابراين, احاديث كراهت, بى معارض است و فتواى آن مشكلى ندارد. و با وجود اخبار مخالف, قول به استحباب مقنعه, بى اشكال نخواهد بود.)
بحار الانوار ج182/83
از اين روى, به اجماع مسلمانان, از شيعه و سنّى, كنيز مسلمان, حق ندارد, يا لزومى ندارد كه مقنعه بر سر كند. پس اگر نپوشيدن مقنعه, مستلزم بى عفتى باشد, آيا مسلمانان اجماع كرده اند كه بايد كنيزان بى عفت باشند؟

ناقد:

(رواياتى كه به آن استدلال شده و محتواى آنها اين است كه خانمها مى توانند در برابر بردگان خود, موى سر را نپوشانند, معارض است با احاديث ديگرى كه در منابع حديثى آمده و پوشش گيسوان در برابر بردگان را به طور صريح, لازم به شمار آمده است. روشن است كه در هيچ موضوعى, بدون توجّه به مجموعه روايات و جمع بندى فنى آنها نمى توان تنها با توجّه و ملاحظه برخى از آنها و ناديده گرفتن برخى ديگر, اظهار نظر كرد.)170/

پاسخ:

رواياتى كه در اين باب وارد شده است, به استقراء صاحب وسائل, نُه حديث است كه هفت حديثِ آن, دليل بر جواز است و دو حديث آن مانع جواز. جمع بندى فنّى آن هم, سالهاست به وسيله فقهاء و محدثان صورت گرفته است و همگان, احاديث جواز را تأييد كرده اند. از ميان هفت حديث, دو حديث آن, سند صحيحى دارند كه در مقاله حجاب شرعى, درج كرده بودم كه براى دلالت, كافى است. پنج حديث ديگرى كه دال بر جواز است, به عنوان تأييد, قابل درج است. دو حديثى كه مخالف با جوازند, از حيث سند, ضعيف اند: يك حديث آن, با راوى سنّى از كتاب قرب الاسناد, استخراج شده است كه فقهاء به اصل كتاب هم, چندان توجهى ندارند و آن حديث ديگر, از كتاب خلاف شيخ طوسى, با حالت ارسال, روايت شده است كه معلوم نيست چرا, در هيچ كتاب ديگرى مندرج نيست.

ناقد:

(در همين رواياتى هم كه به آنها استدلال شده, مسائل كلى نيست, بلكه تجويز عدم پوشش گيسوان در برابر بردگان, مربوط است به بردگانى كه متعلق به خود آنهاست, نه مطلق برده, چنانكه نويسنده ادعا كرده است. مهمتر اين كه آيه اى كه مورد بحث است نيز, يكى از موارد استثناء در لزوم پوشش را (ما ملكت ايمانهن), بردگان خودشان معرفى مى كند. (كه روايات در شمول آن نسبت به غلام مختلف است) در هر صورت, بردگان, به طور مطلق, از حكم لزوم پوشش در برابر آنها استثناء نشده اند.) 170/

پاسخ:

نويسنده مقاله: هرگز چنين ادعايى نكرده و سخنى از مطلق بردگان به ميان نياورده است. نويسنده, در ترجمه همين آيه نوشت: (يا غلامان زرخريدشان) و در تأييد آن, دو حديث صحيح از ميان هفت حديث موافق را انتخاب كرد و در ترجمه آن نوشت: (غلام زرخريد خانم ـ غلام زرخريدى كه متعلق به خانم است) تا اشتباهى براى مبتديان رُخ ندهد.
شگفت است كه خود ناقد, در پنج سطر قبل, با درستى و امانت, به نقل از مقاله حجاب شرعى, نوشت: (رواياتى كه به آنها استدلال شده و محتوى آنها اين است كه خانمها مى توانند در برابر (بردگان خود) موى سر را نپوشانند) در چند سطر قبل از آن هم, با درستى و امانت, سخن نويسنده را چنين نقل كرد: (و در اين زمينه, رواياتى را نقل مى كند كه مفاد آنها اين است: كنيزان مسلمان, از پوشانيدن موى سر, معاف هستند و يا نگاه كردن بردگان, به موى (خانمهاى خود) بلامانع است. ولى دوباره, سخن پيشين را به گونه اى ديگر و با نادرستى از مقاله حجاب شرعى نقل مى كند. نمى دانم, شايد كنترل خود را از دست داده است.

ناقد:

(اگر فلسفه لزوم پوشش گيسوان, براى خانمها, ممتاز شدن از يهود و نصار است; بنابراين در شرايط كنونى, در محيطهاى صددرصد مسلمان, كه خبرى از يهودى و مسيحى و برده نيست, در اجتماعى مرد و زن نامحرم هستند, ولى برده و يا غير مسلمان وجود ندارد, نبايد پوشش سر براى خانمها واجب باشد و نويسنده, مانند بعضى ديگر از استنباطات خود, كه بسيار جديد و بر خلاف فتواى همه فقهاى شيعه و سنى است, بايد بگويند: استفاده از روسرى يا چادر براى پوشانيدن گيسوان, لزومى ندارد, چون اين حكم براى ممتاز شدن از يهود و نصارا مى باشد و با نبودن چنين زمينه اى, حكم هم منفى خواهد بود.)171/

پاسخ:

سخن نويسنده به اين عبارت بود: (پوشيدن سر, با عفت جنسى, ربطى ندارد, بلكه يك تشريف اسلامى است, تا خانمهاى آزاده مؤمن, از زنان يهود و نصارا و مجوس, ممتاز باشند و لذا مى بينيم كه نه تنها زنان يهود و نصارا, بلكه حتى كنيزان مسلمان از پوشيدن موى سر, معاف, بلكه ممنوع بوده اند.)
راجع به عفت جنسى, قبلاً بحث شد و نيازى به تكرار نخواهد بود, فقط اين نكته را بايد روشن نماييم كه تشريف اسلامى, چه معنى دارد.
قرآن مجيد, در اوائل بعثت, به افراد بنى آدم, خصوصاً به مشركين مكه فرمان داد تا عورت خود را بپوشانند و عفت خود را حفظ كنند; امّا به آنان نفرمود كه بايد زنانشان, سرخود را بپوشانند, تا عفت خود را حفظ كنند. آنان را به خاطر عريان شدن ملامت كرد و كار آنان را فاحشه ناميد. ولى زنان مشركين را به خاطر نداشتن روسرى, فاحشه و يا بى عفت نخواند. موقعى كه در سالهاى آخر هجرت, كه شايد, حدود بيست سال بعد از آن تاريخ باشد, به شرح و بيان حجاب اسلامى پرداخت و زنان و مردان را, مجتمعاً, به اين حكم شرعى تشريف داد كه علاوه بر سوءات عورت, رانها را نيز, جزء عورت بشمارند و در مراقبت از آن, حتّى از ديد همجنسان خود, بكوشند. زنان مؤمن را به اين تشريف زائد, نايل كرد كه خمار خود را در زير گلو گره بزنند و سر و سينه خود را نيز نهان سازند.
اين تشريف اسلامى, كه مردان و زنان مؤمن, بدان مفتخر شده اند, تكليفى والاتر از تكليف انسانى ـ بشرى است. اين يك كلاس والاتر است كه مسلمان, افتخار طى كردن آن را يافته است, تا فرهنگ اسلامى را از فرهنگ مردمى و حتّى فرهنگ اهل كتاب, جدا باشد و سيماى جامعه اسلامى, از سيماى جوامع ديگر, ممتاز گردد: خواه در يك شهر و كنار هم زندگى كنند و يا در دو شهر و دو منطقه و دو قارّه.
قرآن مجيد, بيت المقدس را به اهل كتاب سپرد و براى مسلمانان, قبله انحصارى كعبه را گزين كرد, بى آن كه با آنان معارضه كند و كلاًّ به قبله آنان پشت كند و اين, يك تشريف اسلامى است. پس همان طور كه اگر كسى رو به بيت المقدس بايستد و به قبله كعبه, پشت كند, خاطى است, زنان مؤمن هم, اگر تشريف انحصارى را زير پا بگذارند و مانند نصارا و يهود, بدون مقنعه ظاهر شوند, عاصى و نافرمان مى شوند و بايد تأديب شوند. ولى با وجود اين اطلاق, نام فاحشه و بى عفت بر آنان, روا نخواهد بود.

ناقد:

(وقتى آيه مى گويد: به منظور معلوم شدن زينتهاى مخفى خود, پا را به زمين نكوبند. (چنانكه در گذشته, زنان عرب, خلخال به پاى مى كردند و براى اين كه بفهمانند, خلخال همراه و در پاى دارند, چنين مى كردند.) يعنى نبايد خانمها وسوسه و تحريك آميز, راه بروند و به گونه اى رفت و آمد كنند كه بخواهند ديگران را متوجه آرايش و زر و زيور خود نمايند.)172/

پاسخ:

اگر ناقد, خلخال را در پاى زنان عشاير نديده است, نويسنده و همه آنان كه ديده اند, مى دانند و اگر مانند نويسنده, آزمايش و امتحان هم كرده باشد, بهتر مى داند كه خلخال زنگوله دار, در هر گامى, دو نوبت صدا مى كند, خواه پا را بر زمين بكوبند و خواه پا را آهسته بر زمين بگذارند. پس اگر معناى آيه همان باشد كه مى گويند و قرآن مى خواهد صداى زنگوله ها بلند نشود, بايد اياب و ذهاب را بر خانمهاى خلخال به پا تحريم كند و همان طور كه اگر خانم در جابزند, صداى خلخال, بلند تر مى شود. در صورتى كه سرعت بگيرد و يا بدود, صداى خلخال بلند تر مى شود. پس بايد به موازات تحريم پاى كوبى, سرعت و شتاب و دويدن هم تحريم شود.
بنابراين, ترجمه و تفسير آيه, به صورتى كه ناقد و ديگران آورده اند و پاى زنگوله دار زنان عرب را به ميان كشيده اند, بى مورد است. معناى درست آيه, همان است كه در مقاله حجاب شرعى آورده ام و آيه را تبصره اى بر احكام گذشته مى دانم. به اين صورت كه قرآن قبلاً گفت:
(ساق پا را در زير دامن, نهان سازند و زلف و ساعد را در زير خمار پنهان بدارند, مگر آن كه خود به خود آشكار شود كه مسؤوليت ندارد.)
اين جا مى گويد:
(كسى حق ندارد از اين استثناء سوء استفاده كند, يعنى چنان بدود و يا به بازى و پاى كوبى بپردازد كه قهراً, ساق پا آشكارا شود و اطراف زلف و گيسو بيرون آيد و ساعد و دستها تا مرفق بر ملا گردد.)

ناقد:

(واژه (يُعلم), بر فرض كه فعل مجهول از باب افعال باشد, معنايش (دانسته شود) است و اين معنى اعم است از اين كه خود زينت را نشان دهند, يا اين كه كارى كنند كه بفهمانند زينتى به همراه دارند. بنابراين, زحمت به باب افعال بردن, چيزى را حل نمى كند.)173/

پاسخ:

چنانكه در مقاله حجاب شرعى نوشته ام, واژه (يُعلم) از باب افعال و به معناى: اعلان و افشا و بر ملا كردن است, نه به معناى دانسته شدن كه همان معناى فعل ثلاثى است. اگر فعل ثلاثى باشد, چنانكه مى گويند و اصرار هم دارند, فرقى نمى كند كه پا را بر زمين بكوبند, يا نكوبند. زيرا اگر دامن خانم, تا ميان ساق پا باشد, كه اغلب چنين بوده است, خلخال بى زنگوله هم نمايان است و اگر دامن خانم, تا غوزك پا, بلند باشد, باز هم به هنگام راه رفتن, خلخالها نمايان و معلوم مى شود; زيرا دامن بالا مى رود و غوزك پا, نمايان مى شود. خواه خلخال, با زنگوله در پا داشته باشد, يا خلخال بى زنگوله و خواه زنجير و يا چيز ديگر. در اين صورت, با فرمان (لايصربن بأرجلهن) هدف قرآن, تأمين نخواهد شد, مگر آن كه بفرمايد: زنان خلخال به پا, در معابر عمومى راه نروند.

ناقد:

(نويسنده باز اين جا هم (بحث جلباب) مانند پاره اى از موارد ديگر, فقط به برخى از روايات, توجّه كرده و از بقيّه چشم پوشى نموده است. لذا مى نويسد: (منظور از ثياب كه آنان مى توانند بردارند, جلباب است.) و جلباب را نيز يك جامه زائد تشريفاتى معرفى مى كند. از كجا نويسنده فهميدند كه اين لباس, لباس تشريفاتى و شعار است.)/174

پاسخ:

نمى دانم آيا سوء نيتى در ميان است, يا فقط تعصب است و مقاومت در برابر حقيقت, چون مى بينم, مشابه آن ترفندى كه ناقد در اوّلين فصل از نقد مقاله به كار بست و آيه سى و يكم از سوره نور را بر آيه سى ام مقدم داشت, تا شاهد كاذب بتراشد و رأى مشهور را به كرسى بنشاند, اين جاهم, بر خلاف ترتيب نزول و بر خلاف ترتيب مقاله, نقد آيه نور را بر آيه احزاب, مقدم آورد, تا شواهد تاريخى را از نظر خوانندگان, دور نگهدارد, در حالى كه آيه احزاب, چند سال زودتر از آيه نور, نازل شده است. يعنى آيه احزاب, قبلاً و با صراحت, دستور جلباب را براى همه زنان شوهردار, صادر كرده است و آيه سوره نور كه بعداً نازل شده است, همان جامه جلباب را از حجاب پيرزنان شوهردار, حذف كرده و تنها حكم استحبابى آن را برقرار نگهداشته است. اينك براى روشن شدن مطلب, تاريخ حجاب را وارسى مى نماييم:
از ابتداى بعثت, رسول خدا مسلمانان را به وظايف حجاب شرعى آشنا كرده بود. به طورى كه مسلمانان از پوشش شايسته اى برخوردار بودند.
رسول خدا به مسلمانان فقير فرمان داد كه: (دامن ازار خود را از زانو فراتر بگيرند, تا بتواند نيمه ساق را هم بپوشاند.) و به اشراف, كه يك طاقه پارچه را به دور كمر مى بستند و دنباله آن را بر زمين مى كشيدند, فرمود: (هرگز دامن ازار خود را بر زمين نكشند كه از طهارت لازم, بهره نمى برند.) ضمناً, به تمام آنان فرمود: (از شمله صمّاء بپرهيزند كه يك طاقه دومى را چندين بار از بالا به پايين, به دور بدن, بچرخانند و بپيچند كه در اين صورت, سنت ابراهيمى: ازار ورداء, متروك خواهد ماند.)
در اين زمينه احاديث رسول خدا, چندان فراوان است كه نظارت دقيق رسول خدا را بر جامعه اسلامى روشن مى سازد.
اين سيره و سنت, ادامه يافت تا آن كه آيه 59 سوره احزاب, نازل شد و براى پيشگيرى از مشاجرات اجتماعى و حفظ عفت جامعه فرمود:
(اى پيامبر! به همسرانت و دخترانت و خانمهاى مؤمنين, بگو يك جامه از جامه هاى روانداز خود را بر دوش بگيرند و به اطراف بدن بياويزند. اين جامه را هر وسيله اى بهتر است كه مايه امتياز و شناخت آنان باشد و مورد آزار قرار نگيرند)
اين دستور ويژه, چنانكه ناقد تصور كرده است, به خاطر رفع مزاحمتهاى هرزگان نبود; چرا كه در جامعه كوچك مدينه, اين گونه مزاحمتها و هرزگيها نسبت به افراد عادى هم صورت نمى گرفت, تا چه رسد به همسران پيامبر و دختران آن سرور كه از نظر شخصيت, مشهور و از نظر عدد, انگشت شمار بوده اند. اين دستور ويژه, براى آن بود كه آزاديهاى جامعه اسلامى, داير بر جواز تماس بانوان و آقايان, به صورت مطبوع و شايسته اى كنترل شود و احياناً, ايجاد دردسر نكند; زيرا براساس قوانين قرآنى, تماس اجنبى, با اين سه دسته, از بانوان, غدقن شده بود. ولى آقايان, ناخواسته و ناشناخته با آنان تماس مى گرفتند و اين خود, مايه تهمت و بدنامى بود و اسباب مشاجرات لفظى و احياناً درگيرى خانوادگى را فراهم مى كرد. لذا دستور آمد كه اين سه دسته از خانمها, با پوشيدن يك لباس ممتاز و غير معمول, يعنى جلباب, كه معمولاً به هنگام خواب, مانند شمد, بر روى خود مى كشيده اند, هويت خود را اعلام نمايند كه: ما, شوهر داريم و نزديك شدن با ما و تماس با ما, جز تهمت و بدنامى و آزار و اذيت براى ما و شما, ثمرى نخواهد داشت. طبيعى است كه بايد اين جلباب را بر روى ازار و خما
ر بپوشند تا با عبارت قرآن (يدنين عليهن) مطابق باشد.
يعنى جلباب را مانند شنل, بر روى دوش بگيرند. مانند روميان, دامن شنل را آزاد و رها نكنند كه از بدن جدا بماند و در پشت سر, باد بخورد. در اين صورت, تكليف جلباب, يك تكليف اختصاصى است كه به صورت زائد, جنبه تشريفاتى دارد, نه آن كه در شمار حجاب شرعى و پوشش اندامى به حساب آيد, مانند چادر سياه امروزى كه بر روى حجاب شرعى مى پوشند.
باز هم اين سيره و سنت ادامه يافت و خانمهاى شوهردار مسلمان, جامه جلباب بر تن خود مى آرستند, تا در سالهاى آخر هجرت كه قبل از سال نهم نخواهد بود, سوره نور نازل شد و بسيارى از تكاليف اجتماعى در آن مبين گشت. از جمله پوشيدن إزار و رداء براى مردان و ازار و خمار براى بانوان, رسميت يافت.
يعنى بى آن كه نسخى صورت بگيرد. (نسخ سنت به قرآن) و دستور جديدى براى لباس مسلمانان صادر گردد, فرمان مراقبت, از دامن و گره زدن خمار در پايين گردن, صادر شد. و در اواخر سوره هم, براى زنان شوهردار مسلمان, در صورتى كه پيرو وامانده باشند, اجازه فرمود كه جامه جلباب را از پوشش خود, حذف نمايند. چرا كه پوشيدن اين يك قطعه لباس زائد, به خاطر رفع مزاحمتهاى ناخواسته بود و بعد از پيرى و نا اميدى, كه قهراً مزاحمتهاى ناخواسته هم قطع خواهد شد, نيازى به پوشيدن و كشيدن اين بارگران برجا نخواهد ماند.

ناقد:

(رواياتى كه از اهل بيت پيامبر, در تفسير آيه رسيده است, بعضى ثياب را به خمار (روسرى) و برخى آن را به جلباب (جامه سراسرى) تفسير كرده اند. جمع بين اين روايات وارده, ايجاب مى كند كه گفته شود: منظور از ثيابهن, خمار و جلباب است. امّا نويسنده باز اين جا هم, مانند پاره اى موارد ديگر, فقط به برخى از روايات توجّه كرده و از بقيّه چشم پوشى كرده است. لذا مى نويسد: (منظور از ثياب, كه آنان مى توانند بردارند, جلباب است) و جلباب را يك جامه زائد تشريفاتى معرفى مى كند.)175)

پاسخ:

از ميان شش روايتى كه در وسائل ج146/4, روايت شده است و ناقد به آن حواله مى دهد, تنها دو حديث آن صحيح است كه در مقاله حجاب شرعى درج شده بود:
1 . حديث محمد بن مسلم كه مى پرسد: (خانمها كدام جامه خود را مى توانند بر زمين بگذارند؟)
امام باقر(ع) پاسخ مى فرمايد: (خانم, مى تواند جلباب خود را بر زمين بگذارد.)
2 . روايت محمد بن ابى حمزه كه امام صادق(ع) در پاسخ او, مى فرمايد: (تضع الجلباب وحده) يعنى خانم فقط مى تواند جلباب خود را بر زمين بگذارد. اجازه ندارد لباس ديگرى را هم از لباسهاى خود, حذف كند. كسانى كه علم اصول را با دقت خوانده اند, مى دانند كه اين حديث دوم, بر حديث ديگرى حكومت دارد. خواه حديث صحيح باشد و ياحديث ضعيف باشد. لذا جايى براى بحث و جدل باقى نمى ماند. بنابراين, خانم شوهردار, اگر چه پير و از كار افتاده باشد, حق ندارد روسرى خود را بردارد.

ناقد:

(آيه مذكور چنين ادامه مى دهد: (و ان يستعففن خير لهن) اگر عفت اختيار كنند و با جامه جلباب در انظار عمومى ظاهر شوند, بهتر است. طبق همين ترجمه (ترجمه نويسنده مقاله حجاب شرعى) در بر گرفتن جلباب, مرتبط است با عفت و مى تواند مظهر آن باشد. پس چگونه بگوييم: جلباب, لباس شعار است.)

پاسخ:

باز هم ناقد, معناى عفت را عوضى گرفته است. عفت, يعنى آزاد منشى كه انسان اسير هوس, شهوت, غضب, حرض و آز نباشد. لذا مى گوييم: عفت قلم, عفت زبان, عفت حجاب, عفت بطن و عفت فرج. بنابراين قرآن مجيد كه مى فرمايد:
(و ان يستعففن خيرلهن) عفت جنسى را در نظر ندارد, بلكه مى خواهد وادار كند كه خانمهاى شوهردار, گرچه پيرو از مسائل جنسى نا اميد باشند, از شعار آزادگان خارج نشوند و شخصيت و موقعيت خود را كوچك ننمايند و با زنان بيوه, همسان نشوند.

ناقد:

(روشن است كه شناخته شدن و در معرض آزار قرار نگرفتن, اختصاص به زنان و دختران پيامبر و زنان شوهردار ندارد و به اصطلاح: علت مخصّص و معمّم حكم است.)176)

پاسخ:

وجه اختصاص را در متن مقاله حجاب شرعى /145, چنين آورده ايم: (مبادا بى خردان, با آنان تماس بگيرند و بگويند كه آرزوى همسرى با او را دارند.) و در چند صفحه قبل, شرح بيشترى آورده ايم كه تمام مسائل را روشن مى كند.
اگر ناقد, وجه اختصاص را مى فهميد, تا اين حدّ, به بلاغت قرآن, اهانت نمى كرد. قرآن مجيد كه مى خواهد ساتر عورت را براى بشريت ايجاب كند, به روشنى و كمال بلاغت مى فرمايد:
(يا بنى آدم) و موقعى كه مى خواهد حجاب مؤمنين و مؤمنات را مشخص و قطعى سازد, مى فرمايد: (قل للمؤمنين /قل للموٌمنات) و موقعى كه مى خواهد تكليف همسران و دختران رسول و زنان شوهردار مسلمانان را معين كند, مى فرمايد: (قل لازواجك وبناتك ونساء المؤمنين.) و موقعى كه مى خواهد تكليف پيران و واماندگان از مسائل جنسى را روشن كند, مى فرمايد: (والقواعد من النساء.)
و در همه موارد, صراحت لهجه و بلاغت كلام را رعايت مى كند, تا همگان وظيفه خود را دريابند. اگر قرآن مجيد, مى خواست كه حكم جلباب را به عموم مؤمنات سرايت بدهد, با صراحت كامل و زبان رسا مى فرمود: (قل للمؤمنات يدنين عليهن من جلابيهن) تا رسالت خود را به نحو احسن, ابلاغ كرده باشد, نه آن كه همسران و دختران رسول را در صدر آيه نام ببرد و زنان شوهردار مسلمانان را هم با آنان, در يك رديف قرار دهد, بى آن كه خصوصيتى در ميان باشد. اينك و در پايان سخن, براى همگان و خصوصاً مردم عامى كه از مقاله حجاب شرعى, به نتايج معلومى نرسيده اند, تذكر مى دهم كه نتيجه اين بحث و مفاد مقاله اين خواهد بود كه:
1 . بانوان اسلامى, براى پوشش نيم تنه پايين بدن, بايد دامن بپوشند و يا شلوارى همانند دامن و نمى توانند با دامن تنگ و يا شلوار چسبان, در معابر عمومى ظاهر شوند.
2 . بانوان اسلامى, اجازه دارند كه در كوچه و بازار, براى پوشش بالاى بدن, از يك شنل گشا دو نيمه بلند, استفاده كنند, به صورتى كه بازو و ساعد, تا مچ دست, تقريباً, در زير شنل, مستور بماند. رنگ لباس, به اختيار خانمها و محيط جامعه خواهد بود. زيرا محيط شهرى, دهاتى و عشايرى مى تواند در انتخاب رنگ و طرح لباس, مؤثر و دخيل باشد. ولى هيچ خانمى حق ندارد از رنگهاى تند و زننده استفاده كند.
3 . پوشيدن موى سر, با يك كلاه با فتنى, يا دوختنى و يا مقنعه و روسرى, اشكالى ندارد, امّا به اين شرط كه پشت گردن و بنا گوش را هم بپوشاند.
4 . بانوان اسلامى, نمى توانند در استخرهاى عمومى و يا كنار دريا, با لباس شنايى كه اينك متداول است, ظاهر شوند. خانمها مى توانند با پوشيدن بلوز و شورت بلند, در حمّامهاى خصوصى, استخر خصوصى پلاژ خصوصى فقط در برابر خانمهاى فاميل خود, آنان كه از يك رحم به دنيا آمده باشند, ظاهر شوند و به شنا و آب تنى بپردازند. خانمها حق ندارند, حتّى در برابر پدر و برادر و... با لباس شنا ظاهر شوند و يا پيراهن بى آستين بپوشند.
والسلام على من اتبع الهدى.

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی