در تاريخ و روايات اسلامى، دين پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و سلم قبل از بعثت، دين حنيف كه شريعتحضرت ابراهيم عليه السلام بود ذكر شده است.
در حالى كه بعد از ابراهيم عليه السلام خداوند پيامبرانى چند كه دو نفر از آنها يعنى حضرت موسى و حضرت عيسىعليمها السلام صاحب كتاب و شريعتبودهاند، فرستاده بود.
سؤالى كه در اذهان ايجاد مىشود اين است كه بر اين اساس بايد دين مقبول نزد خداوند در زمان پيش از بعثت پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و سلم آخرين دين الهى يعنى مسيحيتباشد.
به عبارت ديگر: چگونه دين حنيف، با وجود شريعتهاى متاخرتر (مسيحيت و يهود) در عصر پيش از ظهور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلممورد قبول خداوند قرار گرفته است؟
ما در اين نوشتار سعى مىكنيم جواب سؤال را با بررسى قرآن كريم و كتاب مقدس [تورات و انجيل] پيدا نماييم.
فرضيهاى كه ما براى پاسخ پرسش مذكور داريم اين است كه دين حضرت ابراهيم عليه السلام دينى جهانى بوده [لا اقل نسبتبه محدوده عراق، حجاز، فلسطين، شام و مصر] درحالىكه دين يهود و مسيحيت هر دو قومى و مربوط به بنى اسرائيل بودهاند.
ابتدا آيات قرآنى را بررسى مىنماييم تا دريابيم آيا از ديدگاه قرآن كريم، دين مسيحيت و يهود دين جهانى استيا مختص قوم بنى اسرائيل؟
سپس همين مقوله از ديدگاه تورات و انجيل بررسى مىگردد.
1. قوله تعالى:
«و آتينا موسى الكتاب و جعلناه هدى لبنى اسرائيل الا تتخذوا من دونى وكيلا» (اسراء/2).
2. قوله تعالى:
«و لقد آتينا موسى الكتاب فلا تكن فى مرية من لقائه و جعلناه هدى لبنى اسرائيل» (سجده/23).
در اين آيات كريمه پيامبرى حضرت موسى عليه السلام و نزول كتاب بر او را مطرح كرده و در ادامه آيه آن حضرت را هادى بنى اسرائيل معرفى مىكند. از آنجايىكه سخن از جعل (قرار دادن، تعيين كردن) است و لام جر در اينجا نمىتواند بر مالكيت دلالت داشته باشد پس به معنى اختصاص استيعنى اختصاص رسالتحضرت موسى عليه السلام به بنى اسرائيل.
3. قوله تعالى:
«يا بنى اسرائيل اذكروا ...» (بقره/40)،
«... و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون» (بقره/53).
در اين آيهى كريمه كه طى آن خداوند، نعمتهاى خويش بر بنى اسرائيل را مىشمرد، يكى از نعمتهاى خود را، رسالتحضرت موسى عليه السلام ذكر كرده و حكمت اين رسالت را هدايتبنىاسرائيل ذكر مىكند.
4. قوله تعالى:
«من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا...» (مائده/32).
در آيه، حكم قصاص را كه در تورات آمده است (و در تورات فعلى نيز عين عبارت محفوظ مانده) با عبارت «كتبنا على بنى اسرائيل» معرفى كرده است. اين نشانگر اختصاص خطاب تورات به اين قوم است.
5.قوله تعالى:
«...قد جئتكم ببينة من ربكم فارسل معى بنى اسرائيل» (اعراف/105).
در آيه كريمه علتبعثتحضرت موسى عليه السلام و محاجه او با فرعون، آزاد سازى بنى اسرائيل و هجرت قوم همراه موسى عنوان شده است.
6. قوله تعالى:
«...انى خشيت ان تقول فرقتبين بنى اسرائيل» (طه/94).
هارون علتسخن نگفتن خود بر بنى اسرائيل (در قضيه سامرى) را ترس از ناراحتى موسى عليه السلام از تفرقه ميان بنى اسرائيل آورده است.
7. قوله تعالى:
«و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب» (غافر/53).
در اين آيهى ، قرآن بنى اسرائيل را وارثان كتاب موسى و شريعت او معرفى مىكند.
علاوه بر اين آيات، سراسر قصص بنى اسرائيل و موسىعليه السلام مشعر به قومى بودن شريعت آن پيامبر الهى است.
تورات در سفر خروج باب سوم در بيان سخن گفتن خدا با موسى عليه السلام از ميان آتشى بر شاخه درخت در آيات 139 مىگويد:
«والان اينك استغاثه بنى اسرائيل نزد من رسيده است و ظلمى را نيز كه مصريان بر ايشان مىكنند ديدهام، (9).پس اكنون بيا ترا نزد فرعون بفرستم و قوم من بنى اسرائيل را از مصر بيرون آورى، (10). ...گفت البته با تو خواهم بود و علامتى كه من تو را فرستادهام اين باشد كه چون قوم را از مصر بيرون آورى خدا را بر اين كوه عبادت خواهيد كرد،( 11). موسى به خدا گفت اينك چون من نزد بنى اسرائيل برسم و بديشان گويم خداى پدرانشان مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند كه نام او چيستبديشان چه گويم؟13»؟ (2)
در اين عبارات، علت رسالت موسى عليه السلام را نجات بنى اسرائيل و غايت آن را عبادت بنى اسرائيل وخطاب آن را به بنى اسرائيل بيان مىكند.
و در سفر خروج باب ششم مىگويد:
«... بنابر اين بنى اسرائيل را بگو من يهوه هستم و شما را از زير مشقتهاى مصريان بيرون خواهم آورد و...(6) و شما را خواهم گرفت تا براى من قوم شويد و شما را خدا خواهم بود...(7) وشما را خواهم رسانيد به زمينى كه در باره آن قسم خوردم كه آن را به ابراهيم و اسحاق و يعقوب بخشم....(8)
در اين عبارات سخن از قوم برگزيده. است كه يهوه خداى آنان است و آنان را از ظلم ما نجات داده و به وعدهاش به پدران آنها وفا مىكند.
در همان سفر در باب هشتم مىگويد:
و او را بگو خداوند چنين مىگويد: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند(20) زيرا اگر قوم مرا رها كنى همانا بر تو وبندگانت و قومت و خانههايت انواع مگسها فرستم و خانههاى مصريان و زمينى كه بر آنند از انواع مگسها پر خواهند شد (21) و در آن روز زمين جوشان را كه در آن مقيمند جدا سازم كه در آنجا مگسى نباشد تا بدانى كه من در ميان اين زمين يهوه هستم(22) و فرقى در ميان قوم خود و قوم تو گذارم... (23)... و فرعون، موسى و هارون را خوانده گفتبرويد و براى خداى خود قربانى در اين زمين بگذرانيد(25) موسى گفت چنين كردن نشايد زيرا آنچه كه مكروه مصريان استبراى يهوه خداى خود ذبح مىكنيم [ مصريان گاو را خدا مىدانستند و آن را تقديس و عبادت مىكردند] اينك چون مكروه مصريان را پيش روى ايشان ذبح نماييم آيا ما را سنگسار نمىكنند.(26)
اين عبارت تورات، قوم بنى اسرائيل را قوم خدا، در مقابل قوم فرعون، خوانده است كه خدا نيز اين تبعيض را اعمال مىكند. آنگاه در قسمت ديگر احترام (يا لا اقل عدم تعرض و تهاجم فكرى موسى ) به معتقدات و رسوم مصريان (يا كار نداشتن به آنها) را مىآورد.
در باب دوازدهم همان سفر مىگويد:
... اين همان شب خداوند است [فصح] كه بر جميع بنى اسرائيل نسلا بعد نسل واجب است كه آن را نگاه دارند.(42) و خداوند به موسى و هارون گفت اين است فريضه فصح كه هيچ بيگانه از آن نخورد(43) واما هر غلام زر خريد او را ختنه كن و پس آن را بخورد(44) نزيل و مزدور آن را نخورند.(45)
ملاحظه مىگردد خطاب تشريع در اين عبارت صريحا به بنى اسرائيل است و همچنانكه مىدانيم عيد فصح را يهوديان و مسيحيان[دو دين بنى اسرائيل] اجرا مىكنند.
در بابهاى بيستم و بيست و يكم تا بيست و سوم و سى و پنجم از سفر خروج، احكام شريعت كه همگى خطاب به بنى اسرائيل و به مناسبتها و شرايط آنهاستبيان گشته است . در آخر باب بيست و سوم تصرف زمينهاى اقوام مجاور به دست اسرائيليان و بردگى آنها براى اسرائيليان وعده شده است.
سفر لاويان نيز در جاى جاى به بنى اسرائيل خطاب كرده و احكام و دستورهاى مذهبى و اجتماعى بنى اسرائيل را بيان مىكند. در اين سفر هارون و فرزندانش به منصب كهانتبنىاسرائيل نصب شدهاند.
در سفر اعداد كه قسمت اعظمى از آن به شمارش طايفههاى بنى اسرائيل و شجرههايشان اختصاص دارد، در باب دوازدهم اعتراض هارون و مريم به موسى به خاطر ازدواج با زن حبشى ذكر شده كه وضعيت قومى اين دين را نشان مىدهد.
در سفر تثنيه باب پنجم مىگويد:
«و موسى تمامى بنى اسرائيل را خوانده به ايشان گفت: اى اسرائيل! احكامى را من امروز به گوش شما مىگويم بشنويد تا آنها را ياد گرفته متوجه باشيد كه آنها را بجا آوريد».(1)
در همان سفر باب چهاردهم مىگويد:
شما پسران، يهوه خداى خود هستيد پس براى مردگان، خويشتن را مجروح منماييد و ما بين چشمان خود را متراشيد زيرا تو براى يهوه خدايت قوم مقدس هستى و خداوند تو را براى خود برگزيده است تا از جميع امتهايى كه بر روى زميناند به جهت او قوم خاص باشى.
اين عبارات كه از جاهاى مختلف تورات آورده شده، تنها نمونههايى هستند كه شاهد مدعاى ما از نظر توراتند.
1. «و اذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة و مبشرا...» (صف/6).
2. «اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى... » (آل عمران/45)،
«و يعلمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجيل و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم بآية من ربكم... و مصدقا لما بين يدى من التوراة و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم...» .(آل عمران/5048)
3.«...و قال المسيح يا بنى اسرائيل اعبدوا الله ربى و ربكم...» (مائده/72).
4.«و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون و قالوا ءآلهتنا خير ام هو ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا عليه و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل» (زخرف/57 59).
در آيه رديف يك، رسالتحضرت عيسى به بنى اسرائيل تصريح شده است. اختصاص سالتحضرت عيسى بن مريم به قوم بنى اسرائيل با صراحتبيشتر و به زبان خداوند در آيات رديف 2 ذكر شده و در تبيين آن يكى از ماموريتهاى وى را تحليل بعضى از محرمات تورات (كه كتاب اختصاصى بنى اسرائيل بود) دانسته است.
آيه رديف 3 خطاب حضرت عيسى به بنى اسرائيل را آورده و در آيهرديف 4 او را مثل براى بنى اسرائيل آورده (راهنما و الگو و هادى) و معرفى نموده است.
اينها چند نمونه از آيات مربوط به حضرت عيسى عليه السلام هستند كه به طور واضحى از آنها مىتوان بر اختصاص شريعت عيسى (مسيحيت) به بنى اسرائيل استدلال كرد.
در انجيل متى باب دوم آيات يكم تا هفتم مىگويد:
و چون عيسى در ايام هيروديس پادشاه در بيت لحم يهوديه تولد يافت ناگاه مجوسى چند از مشرق به اورشليم آمده گفتند كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است زيرا كه ستاره او را در مشرق ديدهايم و براى پرستش او آمدهايم اما هيروديس پادشاه چون اين را شنيد مضطرب شد و تمام اورشليم با وى، پس همه رؤساى كهنه و كاتبان قوم را جمع كرده از ايشان پرسيد كه مسيح كجا بايد متولد شود؟ بدو گفتند در بيت لحم يهوديه; زيرا كه از نبى چنين مكتوب است و تو اى بيت لحم در زمين يهودا از ساير سرداران يهودا هرگز كوچكتر نيستى زيرا كه از تو پيشوايى به ظهور خواهد آمد كه قوم من اسرائيل را رعايتخواهد نمود.
در همان انجيل باب 15 آيات 21تا 27 مىگويد:
پس عيسى از آنجا بيرون شده به ديار صور و صيدون رفت ناگاه زن كنعانيه (غير اسرائيلى) از آن حدود بيرون آمده فرياد كنان وى را گفت: خداوندا پسر داودا بر من رحم كن، زيرا دختر من سخت ديوانه است ليكن هيچ جوابش نداد تا شاگردان او پيش آمده خواهش نمودند كه او را مرخص فرماى زيرا در عقب ما شورش مىكند او در جواب گفت فرستاده نشدهام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائيل.
در اين عبارت حضرت عيسى عليه السلام صريحا رسالتخويش را به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائيل مىداند وحتى از شفا دادن به غير بنى اسرائيل ابتدا امتناع مىكند.
انجيل متى در باب 27 آيه 11 مىگويد:
«...اما عيسى در حضور والى ايستاده بود پس والى از او پرسيده گفت آيا تو پادشاه يهود هستى. عيسى بدو گفت تو مىگويى».
آن گونه كه واضح است منظور از «پادشاه» در سلطنت ظاهرى نبود چون كه عيسى چنين موقعيتى نداشت پس مراد پيامبرى يهود بود; زيرا كه انبياى بنى اسرائيل، امرا و پادشاهان آنان نيز بودند.
در انجيل لوقا آيه 31 تا 32 از باب اول مىگويد:
فرشته بدو گفت اى مريم ترسان مباش زيرا كه نزد خدا نعمتيافته و اينك حامله شده پسرى خواهى زاييد و او را عيسى خواهى ناميد او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلى مسمى شود و خداوند تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود× و او بر خاندان يعقوب تا به ابد پادشاهى خواهد كرد و سلطنت او را نهايت نخواهد بود.
در اين فرازها نيز پادشاهى عيسى بر بنى اسرائيل ذكر شده است.
در انجيل يوحنا باب 19 آيه يكم تا سوم مىگويد:
پس پيلاطس عيسى را گرفته تازيانه زد و لشكريان تاجى از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ارغوانى بدو پوشانيدند و مىگفتند سلام اى پادشاه يهود و طبانچه بدو مىزدند.
ما در بررسى متون مورد نظر از قرآن و تورات و انجيل به اين نتيجه رسيديم كه دين يهود و كتاب تورات دينى است قومى و خطاب آن به بنى اسرائيل (فرزندان يعقوب) مىباشد و خطابى به ساير امم ندارد لذا آنها مكلف به آن نيستند و چنين محدوديتى تا آنجا كه سراغ داريم از سوى علماى يهودى نفى نشده است.
دين مسيحيت نيز، آنگونه كه از قرآن و انجيل استنباط شد، به قوم بنى اسرائيل اختصاص داشته است.
البته پولس [كسى كه يهودى بود و با مسيحيان به شدت مخالفت مىكرد ولى بعدا مسيحى شد] براى اولين بار دعوت را به ميان غير بنى اسرائيل نيز برد.
با اين بيان روشن مىگردد كه دين حضرت ابراهيم عليه السلام عمومى بوده و در عصر پيش از بعثت پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله و سلم در ميان غير اسرائيليان رواج داشته و آنان مكلف به دين حنيف بودهاند.
از سوى ديگر، چنان كه اشاره شد، مخاطبان دين يهود و مسيحيت، بنىاسرائيل بودهاند. از اينرو، در حنفى بودن عدهاى از مردم از جمله حضرت محمدصلى الله عليه و آله و سلم در جزيرةالعرب پيش از بعثت اشكالى متوجه نخواهد بود.
1. اين مقاله زير نظر استاد توفيقى توسط جناب آقاى محمود احمدى، دانشجوى سال چهارم رشته تخصصى علم كلام تنظيم شد.
2. كتاب المقدس، ص 89.