share 1015 بازدید
عوامل ناامنى از ديدگاه قرآن

عطائى، محمّد آصف

امنيت به عنوان اهداف حكومت ها بلكه يكى از مهم ترين اهداف آنها براى رسيدن به توسعه و رفاه مطرح بوده است. هر چند كه نمى توان آن را به عنوان غايت الغايات حكومت ها و هدف نهايى برشمرد و تنها ابزارى است تا اهداف نهايى در سايه سار آن تأمين گردد با اين همه به عنوان يك هدف متوسط مورد توجه انديشمندان، فيلسوفان، حاكمان و حكومت ها بوده است.
قرآن حوزه هاى امنيت را در ابعاد چندى چون روحى و روانى، فردى و اجتماعى مورد توجه قرار داده و براى تحقق آن گزاره هاى معرفتى و آموزه هاى دستورى و ارشادى صادر نموده است تا به تحقق امنيت انسان به كمال خود در دنيا دست يابد. تبيين حوزه هاى امنيت و جايگاه آن در قرآن خود نوشتار ديگرى را مى طلبد كه بدان در جاى خود پرداخته مى شود.
در اين نوشتار عناصر و عوامل ناامنى مورد توجه است تا بدانيم از نظر قرآن چه عواملى باعث مى شود تا امنيت در معرض خطر و نابودى قرار گيرد؟
يكى از عناصرى كه در زندگى انسان ضرورت دارد «قانون» و «اجراى آن» است; زيرا اگر قانون از زندگى انسان و جامعه انسانى رخت بربندد، ترس، وحشت و ناامنى نيز زندگى فردى و اجتماعى را فلج مى سازد. عمده ترين عامل نابسامانى و ناامنى در زندگى انسان تخلف و سرپيچى از قانون ـ چه قانون طبيعى يا اجتماعى يا الهى ـ است. سرپيچى از قانون جرم و گناه به شمار مى آيد و متخلفان و هنجارشكنان مجازات مى گردند.

ظلم و ستمگرى

يكى از مصاديق جرم و تخلف از قانون ظلم، ستمگرى و بى عدالتى است كه امنيت و آسايش را به مخاطره مى اندازد. قرآن براى ايجاد امنيت كامل و تضمين آن نابودى ستمگرى را در همه چهره ها و ابعادش را خواستار و مى فرمايد كه امنيت و آسايش تنها از آن كسانى است كه ستم گريز و ستم ستيز باشند، «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَـنَهُم بِظُـلْم أُوْلَـئكَ لَهُمُ الاَْمْن;(انعام/ 82) آنان كه ايمان آوردند و ايمان را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى تنها ويژگى آن هاست»
در فرهنگ قرآنى ـ اسلامى ستم و ستمگرى به عنوان يك پديده منفور و ضدارزش در زندگى انسان مطرح است و ابعاد و زواياى گسترده اى را در روابط انسان با خدا، انسان با خود و انسان با انسان هاى ديگر را شامل مى شود. بنابراين ستم عبارت است از تعدّى و تجاوز به قانون واقعى حيات معقول انسان; بنابراين هر عملى كه به شكلى از اشكال، حقى را از بين ببرد، ستم گفته مى شود مانند: 1. كمترين تعدّى بر نداى وجدان و فطرت انسانى، ظلم بر خويشتن است; 2. كاستن از ارزش كار، فعاليت و محصول تلاش انسان ها، ظلم است; 3. به وجود آوردن شرايطى كه انسان را وادار به صرف نظر از حق كار و فعاليت خود، ظلم است; 4. مزاحمت به آزادى ديگران ظلم است; 5. اختناق، استبداد و عوامل ركود فكرى، در جامعه ظلم است.
حضرت اميرمؤمنان(ع) ظلم را به سه نوع تقسيم كرده و مى فرمايد: آگاه باشيد كه ستم به سه قسم است، ظلمى كه نابخشودنى است، ظلمى كه بدون مجازات نمى ماند; و ظلمى كه بخشودنى و قابل جبران است; اما ظلمى كه نابخشودنى است شرك به خداى سبحان است; چرا كه خداوند فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِه»(نساء/ 48) اما ظلمى كه بخشودنى است ستمى است كه انسان با ارتكاب گناه بر خودش روا داشته است و ظلمى كه بدون مجازات نمى ماند ستمگرى بعضى از بندگان بر بعضى ديگر است.[1]»
بيش از 350 آيه در قرآن به طور مستقيم و صريح در مورد بيان بزرگى گناه ظلم و ستمگرى مصاديق پيامدها و آثار شوم آن به روشنگرى پرداخته اند و اين همه تأكيد قرآن و روايات در زمينه هشدار و بيان آفت ظلم و بى عدالتى به صورت مختلف وارد شده است، نشان دهنده اين واقعيت است كه از ديدگاه قرآن رسيدن به معيارها و شاخص هاى جامعه ايده آل، تنها زمانى امكان پذير است كه ظلم، بى عدالتى و تبعيض، ريشه كن شده، عدالت، برابرى و مساوات در جامعه و روابط انسان ها حاكم شود و حقوق همه رعايت شود.
ظلم و ستم نه تنها عذاب اخروى(يونس/ 52) بلكه گرفتارى هاى دنيوى را نيز به دنبال دارد آيات زيادى در قرآن يكى از عمده ترين علل و عوامل سقوط و نابودى حكومت ها، تمدن ها و اقوام را ظلم و بى عدالتى بيان مى دارد; مثلاً مى فرمايد: «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُم;(يونس/ 13) ما پيش از شما امت هايى را به دليل ظلم و جورشان هلاكت ساختيم» و نيز مى فرمايد: «فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَة أَهْلَكْنَـهَا وَ هِىَ ظَالِمَة »(حج/45) چه بسيار از شهر و ديارى را كه به دليل ستمكارى جامعه، نظام و مردم آن ها، همه را در هم كوبيديم و به خاك هلاكت افكنديم. آبادى هايى كه سقف هايش فرو ريخت و ديوارهايش ويران گرديد، چاه هاى پرآب به دليل بى صاحبى به حال تعطيل درآمد و كاخ هاى سر به آسمان كشيده و استوار از ساكنان خود تهى ماند.
چنان كه ظلم و ستم ناامنى هاى اجتماعى را در پى خواهد داشت. قرآن استقرار امنيت و آرامش كامل براى افراد و جامعه اى را نويد داده است كه ظلم و ستم در تمام ابعادش ريشه كن شده باشد: «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَـنَهُم بِظُـلْم أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الاَْمْن;(انعام/82) كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را حفظ كرده اند، دست به ظلم و ستمگرى نزده اند، داراى امنيت كامل هستند.»
مفهوم آيه اين مى شود كه اگر سايه شوم ظلم و ستمگرى، تبعيض و بى عدالتى در قلمرو حيات و روابط اجتماعى انسان ها، گسترش پيدا كند، آرامش روحى و روانى، آسايش و امنيت فردى و اجتماعى نيز رخت بر بسته و به جاى آن فشار، اختناق و استبداد روز به روز افزايش خواهد يافت.
حضرت اميرمؤمنان(ع) در عهدنامه به مالك اشتر مى فرمايد: «چيزى به اندازه پافشارى بر ستمگرى عامل تغيير نعمت خداوند و باعث تسريع در خشم او نيست; زيرا خداوند آه و ناله مظلومان را هميشه مى شنوند و او در كمين ستمگران است.»[2]
در قرآن آيات فراوانى است كه از سرگذشت اقوام و امت هاى گذشته حكايت مى كند، امت هايى كه به خاطر ظلم، تبعيض، بى عدالتى و فساد، بلاهايى چون زلزله، قحطى، گرسنگى، خشكسالى، كمبود ميوه و مواد غذايى، صاعقه و طوفان و مانند آن ها دامنگيرشان شده است. بلاهايى كه هر يك براى ايجاد هرج و مرج و يا ناامنى و نابسامانى هاى اجتماعى كافى است.(نمل/52و58 ;هود/67 و اعراف/130 و 133.)

تجاوز به حقوق ديگران

عامل ديگر ناامنى از نظر قرآن تجاوز و تعدّى است كه قرآن در سوره احزاب جوّ رعب، وحشت و احساس ناامنى در ميان مسلمانان، ناشى از هجوم و تجاوز كفار و مشركان را اين گونه بيان داشته كه: به خاطر بياوريد ـ زمانى را كه آن ها از طرف بالا و پايين «شهر» بر شما وارد شدند و مدينه را محاصره كردند و زمانى كه چشم ها از شدت وحشت خيره شده و جان ها به لب رسيده بود و گمان هاى گوناگون بدى به خدا مى برديد. (احزاب/ 10)
واژه زاغت در متن آيه به معناى «كژى ديد چشم» و «رسيدن جان ها به گلو» كنايه از كمال ترس و وحشت و نهايت ناامنى است.
از آن جا كه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران و حرمت شكنى قوانين الهى و اجتماعى هرج و مرج ناامنى و زيان هاى جبران ناپذيرى را در پى دارد آيات چندى، تجاوز به حقوق و قلمرو ديگران را مذمت و نكوهش نموده و به شدت منع كرده اند. خداوند مى فرمايد: خصومت با گروهى كه شما را از آمدن به مسجدالحرام در سال حديبيه بازداشتند نبايد شما را وادار به تعدّى و تجاوز كند و همواره در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد و هرگز در راه گناه و تعدّى همكارى ننماييد.(مائده/ 2)
قرآن تجاوز و تعدّى به ساحت قوانين را جرم بزرگ و متجاوز را مستوجب سخت ترين مجازات مى داند.
در عين حال، در مقام دفاع، مقابله به مثل امت اسلامى را از تعدّى و تجاوز به شدت منع مى نمايد و مى گويد: كسى كه به شما تجاوز كرده است به همان ميزان به او تجاوز كنيد(بقره/ 194) و نيز مى فرمايد: و در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند نبرد كنيد و از حدّ و اندازه تجاوز نكنيد كه خداوند تجاوزگران را دوست ندارد.(بقره/ 190)

ترور و آدم ربايى

از عوامل ديگر ناامنى ترور و آدم ربايى است و از جمله اهداف و انگيزه هاى نامشروع و غيرقانونى ترور، سرنگونى دولت و حكومت هاى مشروع و قانونى، تعديل سياست هاى داخلى و خارجى دولت مورد نظر سهيم شدن در قدرت و حكومت، كسب امتيازات سياسى و مخدوش ساختن چهره مخالفين در انظار جهانى است. تروريست ها براى نيل به اهداف شوم و غيرقانونى ياد شده از وسايلى چون ايجاد رعب و وحشت، سركوب و اختناق، سلب آرامش مردم استفاده مى كنند. كشتن افراد بى گناه، بمب گذارى در اماكن عمومى، نابودى وسايل و امكانات رفاهى، حذف عناصر برجسته سياسى، آدم ربايى، از مصاديق ترور است كه موجب ترس، وحشت و ناامنى اجتماعى است.
به هر حال ترور، رفتارى غافلگيرانه به جهت ايجاد رعب و وحشت، اختناق، سلب امنيت و كشتن فرد يا گروهى با اهداف سياسى است البته به شرط آن كه هدف نامشروع و ضدانسانى باشد; از اين رو اقدامات انسان هاى ستمديده و مظلومى كه راه ديگرى براى رهايى خود از زير سلطه اشغالگران و دفع تجاوز ندارند، ترور به معناى فوق نيست; چون صرف خشونت آميز بودن عملى، ترور به شمار نمى آيد بلكه شايد اين حركت به جهت دفاعى و مشروعى باشد، پس ترور عبارت است از سلب امنيت به شيوه هاى غافلگيرانه و نامشروع به منظور دستيابى به اهداف سياسى.
قرآن كريم ترور و آدم ربايى را از عوامل سلب امنيت مى شمارد و مى فرمايد: به خاطر بياوريد هنگامى كه شما مسلمانان در روى زمين گروهى كوچك و اندك بوديد و آن چنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند ولى هدا شما را پناه داد و با يارى خود تقويت نمود.(انفال/26) در آيه اى ديگر ترس از ربوده شدن مانع ايمان و هدايت معرفى شده است. (قصص/ 57)
در سوره قصص باز قرآن مى فرمايد: «آنها گفتند: « اگر ما هدايت را همراه تو پذيرا شويم; ما را از سرزمينمان مى ربايند. آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى «از هر شهر و ديارى» به سوى آن، آورده مى شود.»[3]
تقابل ناامنى ناشى از آدم ربايى، و آرامش و امنيت كامل در حرم الهى، كه در آيه شريفه به آن، اشاره شده است، بيانگر اين نكته است كه: ترور و آدم ربايى، رعب وحشت و ناامنى را به دنبال دارد، و با نبود امنيت و آرامش، هيچ چيز ديگرى از جمله هدايت انسانها و ترويج احكام الهى; نيز ممكن نخواهد بود.
در آيه ديگر، قرآن كريم: به نعمت ارزشمند امنيت و آرامش از يك طرف، و مشكلات، ناهنجاريها و نا امنيهاى اجتماعى، ناشى از آدم ربايى، در خارج از شهر مكه، از سوى ديگر، اشاره نموده و استقرار امنيت، در شهر مكه را به عنوان نعمت الهى، ياد آور مى شود و مى گويد: «آيا نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آن «در بيرون اين حرم» مى ربايند. آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كند.»[4]
از مجموع آيات، نكات ذيل، در ارتباط با امنيت به دست مى آيد:
1 ـ امنيت فردى و اجتماعى، از ضروريات زندگى به حساب آمده و به عنوان نعمت ارزشمند الهى مورد تأكيد، قرار گرفته است.
2 ـ از جمله پيامدهاى تلخ ترور و آدم ربايى، ايجاد ترس، وحشت و ناامنى است كه تلخگامى را به دنبال دارد.
3 ـ با نبود امنيت اجتماعى، فعاليتهاى فكرى، فرهنگى، ترويج احكام الهى و هدايت جامعه نيز مختل خواهد شد.
از نظر احكام فقهى و قوانين اسلامى، هر نوع عمل و رفتارى كه موجب رعب وحشت و ناامنى عمومى شود، نه تنها جايز نيست بلكه فقهاء و بزرگان دين و مذهب، خون كسى را كه جان ديگران را تهديد كرده است; مباح شمرده اند و تعرض به امنيت خانه همسايه را حتى اگر با نگاه كردن باشد; مجوز دفاع تا سر حدّ آسيب رساندن; دانسته اند.
در شريعت اسلامى، افراد و اشخاصى كه به منظور ايجاد رعب، وحشت، هرج و مرج و ناامنى، از ابزار و وسائل جنگى و قتاّله، استفاده كنند، به عنوان محارب، معرفى مى شوند كه شديدترين مجازات در فقه اسلامى; براى آنها تعيين شده است، لذا در آيه شريفه مى خوانيم كه: «كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر مى خيزند، و اقدام به فساد در روى زمين مى كنند «و با تهديد اسلحه به جان، مال و ناموس مردم، حمله مى برند» اين است كه اعدام شوند، يا به دار، آويخته گردند; يا «چهار انگشت از دست «راست» و پاى «چپ» به عكس يكديگر، بريده شود; و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمى دارند.»[5]
ترور از مصاديق محاربه است; زيرا در تعريف محارب; اين گونه آمده است كه:«محارب كسى است كه سلاح خود را برهنه و آماده كرده باشد، تا مردم را بترساند; و در روى زمين، اراده تبهكارى داشته باشد، فرقى نمى كند در دريا باشد يا خشكى، در شهر باشد يا بيابان، در شب باشد و يا روز.»[6]
در قوانين مجازات اسلامى هم آمده است كه: «هركسى كه براى ايجاد رعب و هراس و سلب آزادى و امنيت مردم، دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد فى الارض مى باشد.[7]
با توجه به تعريف ترور و محاربه و ويژگيهاى هر دو، مشتركات زيادى در هر دو جرم، ديده مى شود، در هر دو از ايجاد رعب و وحشت; سلب امنيت و آزادى عمومى; براى دست يابى به اهداف; استفاده مى شود، ابزار چنين كارى اسلحه است كه شامل سلاح سرد و گرم مى شود. منتهى در ترور; شرط است كه هدف; سياسى و شيوه عمل; مخفيانه باشد، كه اين دو، در محاربه شرط نيست. لذا مى توان گفت: ترور از مصاديق محاربه و افساد فى الارض است.
اسلام با تحريم ترور، آدم ربايى، محاربه و هر نوع عمل و رفتارى كه تهديد، ارعاب و سلب امنيت و آزادى را به دنبال داشته باشد. زمنيه استقرار صلح و امنيت و آزادى كامل را فراهم و تضمين كرده است.

علل جرائم

چرا انسانى كه فطرتاً متديّن خلق شده است، دست به جرم، جنايت و تجاوز زده، امنيت جانى، مالى و ناموسى... انسانهاى همنوع خود را مختل مى سازد. و با ايجاد اضطراب و نگرانى، لذت زندگى را به تلخكامى ويرانگر، تبديل مى نمايد، در اين رابطه عوامل گوناگونى وجود دارد كه به چند نمونه اجمالا اشاره مى شود:

1 ـ وراثت

اولين عامل بدبختى و بزهكارى انسان، عنصر وراثت است «ژن» خصوصيات جسمى و روحى پدران و مادران آلوده و تبهكار را به فرزندان; انتقال مى دهد. و از اين طريق، اولين سنگ و خشت انحراف فرزند، گذاشته مى شود، «فرزند يك دزد، يا يك آدم كش، كمتر از يك پسر ديوانه، قابليت اداره صحيح خود را دارد، افرادى كه عيوب رفتارشان، منشاء ارثى دارد، در تمام طبقات اجتماع وجود دارند و آنان را در بين اغنيا، فقراء، روشنفكران، كارگران و دهقانان مى توان يافت. »[8]
قرآن كريم در سوره نوح، در ارتباط با قانون وراثت; مى فرمايد: «نوح گفت: پروردگارا هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار، چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسل فاجر و كافر به وجود نمى آورند.»[9] بنابراين اولين عامل كه در تكوين شخصيت انسان، بدبختى و بزهكارى او، نقش دارد قانون وراثت است.
اگر پيامبر مقدس اسلامى مى فرمايد: «بدبخت در شكم مادر، بدبخت است و خوشبخت نيز در شكم مادر خود خوشبخت است.»[10] اشاره به همين قاعدة وراثت دارد، يعنى پدر و مادر، با بى دقّتى و مسامحه كارى خود، فرزندان مجرم و بزهكار، تحويل جامعه مى دهند لذا پيامبر(ص) به امتش توصيه مى كند كه: «مواظب باشيد نطفه تان را در چه محلى، قرار مى دهيد. توجه كنيد زمينه پاكى باشد تا فرزندان شما وارث صفات ناپسند نشوند»[11] البته وراثت به تنهايى عامل شقاوت يا سعادت بشر نيست و با تربيت و عوامل تأثيرگذار در شخصيت انسان قابليت تغيير را دارد. به عنوان مثال كودكى كه از پدر و مادر شقى متولد مى شود مى توان در اثر تربيت معلم، يا معاشرت با دوستان شايسته آثار منفى وراثت را در وى از بين برد. بنابراين وراثت يك عامل بالقوه است كه مى توان آن را به فعليت رساند و يا به وسيله عوامل ديگر زمينه ظهور آن را از بين برد. حضرت على(ع) نيز فرمود: «اخلاق خوب; دليل وراثت پسنديده انسان است.»[12]

2 ـ محيط

دومين عنصرى كه در تكوين شخصيت، رشد و سازندگى انسان، در جهت مثبت و يا منفى; تأثير به سزايى داشته و باعث مى شود انسانها، مجرم و بزهكار بار آمده و با ظلم، تجاوز و ارتكاب فحشا و منكرات ، امنيت و آرامش جامعه را مختل سازند، محيط زندگى افراد مى باشد محيط هر شخصى، عبارت است از مجموع عوامل، اشياء، حوادث و اتفاقاتى كه در اطراف او واقع مى شود. فرقى نمى كند مادى باشد و يا معنوى، در منزل باشد يا در مدرسه و اجتماع.
نحوه تأثير پذيرى انسان از محيط به اين گونه است كه چون انسان موجودى است كه با ذهن پاك، خالى، و استعدادهاى به فعليت نرسيده، وارد محيط خانواده، مدرسه و اجتماع مى شود. لذا محيطى كه انسان بدانجا، پا مى گذارد، اگر سالم بوده والدين، رفقاء، دوستان و مربّيان... افراد صالح، شايسته و متخلق به اخلاق نيكوى انسانى و اسلامى باشند. قطعاً اعمال و رفتار آنها، بر خُلق و خوى افراد تازه وارد، تأثير مى گذارد.
ولى در صورتى كه محيط، آلوده و مسموم باشد، افرادى كه انسان با آنها نشست و برخاست، و رفت و آمد دارد، اصول اخلاقى و تربيت انسانى و اسلامى نداشته و يا رعايت نكنند. يقيناً انسان خالى الذهن و تازه وارد; از اعمال و رفتار آنها، متأثر شده و الگو خواهد گرفت.
تأثير پذيرى انسان از محيط، يك حقيقت است كه آيات و روايات، آن را بيان داشته است، قرآن كريم در سوره فرقان، شرح حال ستمگران، در روز محشر «روزى كه حقايق آشكار، چهره واقعى انسانها نمايان مى گردد» را بيان داشته مى فرمايد: «و به خاطر آور ـ روزى را كه ستمكار، دست خود را «از شدت حسرت» به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول «خدا» راهى برگزيده بودم اى واى بر من، كاش فلان «شخص گمراه» را دوست خود انتخاب نكرده بودم.»[13]
ابن ندامت و پشيمانى، حكايت گر اين نكته است كه: «همنشينى با صالحان و نيكوكاران، فلاح و رستگارى را به دنبال دارد»[14] «و همنشينى با افراد پست و فرومايه، فراموشى ايمان و حضور شيطان را در پى دارد».[15]
فراموشى ايمان و حضور شيطان، همراه با جرم، جنايت و بزهكارى است كه هرج و مرج و ناامنى را به دنبال دارد، و اين معنى را سعدى شيرازى اين گونه به نظم آورده است كه:
گِل خوش بوى در حمام روزى ***رسيد از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم كه مُشكىِ يا عبيرى ***كه از بوى دلآويز تو مستم
بگفتا من گِل ناچيز بودم ***وليكن مدتى با گُل نشستم
كمال همنشين بر من اثر كرد ***والاّ من همان خاكم كه هستم
از حضرت على(ع) نقل شده است كه همنشينى با مردمان شرور، سبب بدبينى به نيكان مى گردد و همنشينى با نيكان سبب مى شود كه بدان به نيكان ملحق شوند. و همنشينى نيكان با گناهكاران، ابرار را به فجار، ملحق مى سازد، پس كسى كه امر او بر شما مشتبه است و از نظر دينى او را نمى شناسيد، به همنشينان او بنگريد، اگر از مردمان متديّن هستند او بردين خدا است و اگر همنشينان او بر غير دين خدا هستند. بهره اى از دين خدا براى او نيست.»[16] از پيامبر گرامى اسلام نيز نقل شده است: «هر فردى بر روش و رفتار دوست خود است».[17]

3 ـ فقر

از جمله عناصر عمده اى كه در وقوع جرم جنايت، قانون شكنى، ناهنجاريها و ناامنيهاى اجتماعى نقش برجسته اى دارد، فقر و گرسنگى است. فقر و گرسنگى، انسان را به زبونى، تباهى، گناه و جنايت مى كشاند. قرآن كريم ترس از فقر و نادارى را عامل روى آوردن اعراب جاهلى به كشتن فرزندان خود معرفى نموده است و مى فرمايد: «وَ لاَ تَقْتُلُواْ أَوْلَـدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَـق نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْـًا كَبِيرًا»[18] يعنى فرزندان خود را از ترس تنگدستى نكشيد ما به آنان و شما روزى مى دهيم; به راستى كشتن آن ها گناهى بزرگ است.
فقر، ايمان، عقل و عاطفه را مى گيرد و از كار مى اندازد. به قول معروف: «شكم گرسنه، ايمان ندارد.»
شخص فقير و تهيدست، اگر براى رفع نيازهاى طبيعى خود; راه مشروع و قانونى پيدا نكند، جبراً و ناچاراً دست به دزدى، تجاوز، آدم كشى و كلاهبردارى... خواهد زد. در پرونده هاى سارقين مسلح و حرفه اى هم اگر دقّت شود، خواهيم ديد كه: اكثراً در مراحل اوليه،براى رفع نيازهاى ضرورى خود: اقدام به دزدى و كلاهبردارى نموده» ولى با تكرار آن; رفته رفته به سارقين حرفه اى و خطرناك تبديل شده اند. و اين كلام پيامبر است كه: «فقر، انگيزه رو سياهى در دنيا و آخرت است.»[19]
دين مقدس اسلام، براى اين كه از جنايات ناشى از فقر و گرسنگى، جلوگيرى نمايد، با پديده فقر و تهيدستى با شدت تمام، مبارزه مى كند. در مقابل، به بهبود وضع مادى و رفاه زندگى در حد طبيعى و متعادل، سفارش نموده و به تجارت، كشاورزى، صنعتگرى و كارهاى توليدى، تشويق و ترغيب و به دولتمردان نيز توصيه مى نمايد تا رفاه و آسايش رعيت را تأمين نمايند. و عدالت اقتصادى ـ اجتماعى را وجه اى همت خويش قرار دهند.[20]

4 ـ ثروت

همان گونه كه فقر و تهيدستى اگر همراه با تقوا و توكل نباشد، باعث جرم، جنايت و انحرافات اجتماعى مى شود پول، ثروت و سرمايه نيز، اگر عامل باز دارنده ايمان را در كنار خود نداشته باشد، غرور، طغيان، اشرافيت، و بدمستى را به دنبال دارد ـ اسراف كاريها، شهوت رانيها، عياشيها، استثمار و غارت طبقات فقير، كارگر و زحمت كش... از خصوصيات ويژه اشرافيت و سرمايه دارى است.
دين اسلام همان گونه كه فقر و تهيدستى را مايه ذلت، خوارى و جنايت; مى داند، با پول و ثروت، كه طغيان و عياشى را به دنبال داشته باشد. نيز به شدّت مبارزه و مقابله مى كند. در فرهنگ اسلام از ثروتمندان بدمست، مغرور، و طغيانگر به: مترف و مترفين، ياد مى شود و مترف به قول اهل لغت; به كسى گفته مى شود كه: فزونى نعمت، زندگى مرفّه و امكانات گسترده مادى و دنيوى، او را مست، مغرور، و غافل ساخته و به طغيانگرى واداشته است.[21]
قرآن كريم، با صراحت تمام; احساس استغناء و بى نيازى را مايه طغيان فكرى و عملى انسان مى داند و مى گويد: «... انسان آنگاه كه احساس بى نيازى كند، طغيان مى نمايد.[22] و در آيه ديگرى دارد كه: «هنگامى كه نعمتى، خداوند به او; اعطا كند. خداى را كه قبلا مى خواند، فراموش مى كند![23]
«قرآن كريم «در آيات گوناگون» از روى يكى از سنتهاى تاريخ، پرده بر مى دارد و اينكه: پيامبران، پيوسته با آسايش طلبان و مترفين جوامع خود; درگير بوده اند، و اين دسته، كانون ديگرى مبارزه با انبياء را تشكيل مى داده اند، و با فساد، عياشى، استثمار مستمندان، سدّ راه پيشرفت و تكامل جوامع بشرى شده و مى شوند. براى نمونه آيات شريفه ذيل را مرور مى كنيم، «وما در هيچ شهر و ديارى، پيامبر بيم دهنده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها «كه مست نازو نعمت بودند» گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده ايد كافريم.»[24]
در آيه ديگر مى خوانيم: «و اين گونه در هيچ شهر و ديارى، پيش از تو، پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم... و به همين جهت، از آنها انتقام گرفتيم، بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود.»[25]
زياده روى در تنعمات مادى و فرو رفتن در شهوات و افراط در كامجوئى ها و لذتهاى دنيوى، طغيان، سركشى غرور و بدمستى را به دنبال داشته و جامعه را به سمت گناه، معصيت و مبارزه با ارزشهاى اخلاقى و انسانى، سوق مى دهد و در نتيجه باعث سقوط جامعه انسانى مى شود. لذا قرآن مى فرمايد: «و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى «مترفين» و «ثروتمندان مست شهرت»، آنجا، بيان مى داريم سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند. آنها را بشدت درهم مى كوبيم.»[26]
خلاصه: ثروت و سرمايه دارى، از يك طرف طغيان، سركشى، شهوات رانى، و غرور و بدمستى را به دنبال دارد و از سوى ديگر، شكاف طبقاتى و فاصله اى فاحش ميان دو طبقه جامعه را همراه دارد. و اگر جامعه از حد تعادل خارج شد، گروهى سير سير، و دسته اى ديگر، گرسنه گرسنه باشند، قطعاً دچار بحران خواهد شد، و فاصله طبقاتى، بى ترديد به انفجار خونين، منتهى خواهد گرديد و افراد رنج ديده مستضعف و استثمار شده بالاخره روزى، دست به عصيان و انقلاب خونين عليه سرمايه داران از خدا بى خبر، كه جز به فساد، عياشى و شهوت رانى خود نمى انديشند، خواهند زد.
حضرت على(ع) در نامه مباركش، به مالك اشتر، سفارش مى نمايد تا طبقه پائين و فقير جامعه را بيشتر، مورد توجه قرار دهد، بعد مى فرمايد: «خشم اكثريت مردم، رضايت و خشنودى خواص را در هم مى كوبد، ولى خشنودى و رضايت عموم مردم، خشم خواص معدود را در خود حل مى كند. [27]
خلاصه تا هنگامى كه جامعه به دو گروه فقير و غنى، استضعاف و استكبار، تقسيم و دسته بندى شود. جرم، جنايت، بزهكارى و اعمال خلاف عفت، ادامه و جريان پيدا خواهد كرد. دين اسلام سعيش بر اين است كه: فقر را از جامعه ريشه كن سازد و از طرف ديگر، جلوى سرمايه دارى را نيز سدّ نمايد، چرا كه در هر دو صورت، خطر جامعه بشرى را تهديد مى كند، فقر يك نوع گناه، جنايت، ناتوانى و بيماريهاى جسمى و اخلاقى به وجود مى آورد، پول پرستى، سرمايه دارى و اشرافيت هم نوعى ديگر. اسلام با ثروت مشروع، مخالفتى ندارد ولى هيچ گاه اجازه نمى دهد ثروت مشروع در مجارى انحراف، اسراف، تبذير و خوشگذرانيهاى ناروا; خرج شود لذا در سوره بقره مى خوانيم كه «اموال خود را در راه باطل صرف نكنيد»[28] و در جاى ديگر دارد كه: «بخوريد و بنوشيد ولى اسراف نكنيد.»[29]

5 ـ كمبود معنويت

پيدايش ظلم، تجاوز، ترور و فحشا و منكرات كه باعث ناامنيهاى فردى و اجتماعى مى شود. علل و عوامل مختلف دارد، كه تحليل و بررسى همه آنها، «مثنوى هفتاد من كاغذ» مى خواهد، ولى از عمده ترين و مؤثرترين عامل وقوع ظلم و تجاوز وناامنى... نبود معنويت و ضعف مبانى و ارزشهاى اصيل مذهبى و اخلاقى است.
اگر در دنيايى متمدن امروز، به تعداد افراد جانى، بزهكار و جنايت پيشه، ساعت به ساعت، افزوده مى شود. و زندگى در كام همه، بخصوص آنها كه متمدن ترند. تلختر و ناگواراتر مى گردد و اگر امروز، مفاهيمى چون عدالت، مساوات، صلح، امنيت، صفا، انساندوستى و روى هم رفته آنچه كه جلوه هاى اصيل انسانيت انسان است، بسيار كم رنگ شده اند; به خاطر فقدان معنويت و ارزشهاى اخلاقى و انسانى است.
همان گونه كه تقوا و معنويت، باعث آرامش و امنيت درونى و بيرونى مى شود.[30] اعراض از حق و فقدان معنويت: درد، رنج، گمراهى، فساد و جنايت را به دنبال دارد. لذا در سوره «طه» اعراض از ذكر و ياد خدا ـ اين گونه منعكس شده است كه: «هر كس از ياد خدا، روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت و در قيامت او را نابينا محشور مى كنيم...»[31]
و در سوره سباء سرنوشت دردناك قومى كه به خاطر اعراض از ذكر خدا، به آن گرفتار شده اند. اين گونه مى خوانيم كه: «براى قوم سباء در محل سكونتشان نشانه اى از قدرت خدا بود. دو باغ عظيم و گسترده با ميوه هاى فراوان از راست و چپ، به آنها گفتيم از نعمت و روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد، شهرى است پاك و خدائيست پر مهر، اما آنان اعراض كردند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم.[32]
و در سوره نحل، ترس و ناامنى ناشى از كفران نعمت، و فقدان ارزشهاى اخلاقى و معنوى با صراحت بيان شده است، «خداوند براى آنان كه كفران نعمت مى كنند. مثلى زده است. منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزيش از هر جا مى رسيد، اما نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خداوند بخاطر اعمالى كه انجام مى دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد.[33]
موارد ذكر شده، عمده ترين و مؤثرترين عناصر وقوع جرم، جنايت، تجاوز و ناامنى را تشكيل مى دهد. كه تحليل و بررسى دقيق و همه جانبه اى آنها، فرصت و زمان بيشتر مى خواهد و هر كدام مى تواند موضوع مستقل براى تحقيق و يا پايان نامه قرار گيرد.

پى‏نوشتها:

1 . نهج البلاغه، خ 176.
2 . نهج البلاغه، نامه 53.
3 . قرآن كريم قصص /57: وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
4 . قرآن كريم /عنكبوت /67: أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ.
5 . قرآن كريم ،مائده/33: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَف أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
6 . تحرير الوسيله جلد 2، كتاب الحدود، فصل 6، حد محارب: المحارب هو كلّ مَن جرد سلاحه او جهز لاخفاة الناس و ارادة الافساد فى الارض فى بّر كان او فى بحر فى مصر او فى غيره ليلا او نهاراً .
7 . قانون مجازات اسلامى ماده 183
8 . راه و رسم زندگى صفحه :156
9 . قرآن كريم سوره نوح آيه: 27 ـ 26: وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لاتَذَرْ على الاَرْضِ مِنْ الكافِرينَ دَيّاراً، اِنَّكَ اِنْ تَذَرْهُمْ يَضِلُّوا عِبادَكَ وَ لايَلِدوا اِلا فاجراً كَفَّاراً.
10 . كفاية الاصول، صفحه 89: الشَّقِىُ شَقِىٌّ فى بَطْنِ اُمَةِ وَ السَّعيدُ سَعيدٌ فى بَطْنِ اُمِّةِ.
11 . كودك: 1/62: اُنْظُر فى اَىّ شَىْء تَضَعُ وَلَدَكَ فاِنّ العِرقَ دَسَّاسٌ.
12 . غرر الحكم فصل بيست و هفتم حديث 52: حُسْنُ الاَخْلاقِ بُرهانُ كَرَم اِلاَعْراقِ.
13 . قرآن كريم، فرقان: 28 ـ 27: وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً
يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً
14 . بحار الانوار: 78/141: مجالس الصّالِحينَ داعِيَةٌ الى الصَّلاح.
15 . غرر الحكم فصل هشتادم حديث 149: مجالَسَهُ اهل الدنيا مَنْساةٌ للايمان و قائِدَةٌ الى طاعةِ الشيطان.
16 . بحار الانوار / 74: باب من لم ينبغى مجالسته حديث، 31: مُجالَسَةُ الاشرار تُورثُ سُوءَ الظَّن بالاَخْيارِ وَ مُجالَسَةُ الاخيار تُلحِقُ الاشرار بالاخيار و مُجالَسَةُ الابرار لِلفُجّارِ تُلْحِقُ الابرارَ بالفجار فَمَنْ اشتَبَهَ عليكم امرُهُ وَ لَمْ تَعرفُوا دينَهُ فانظرُوا الى خُلَطائِهِ فانِ كانُوا اهلَ دينَ الله فَهُوَ عَلى دين الله و اِنْ كانُوا على غير دين الله فلا حَظَّ مِنْ دينِ الله.
17 . الوافى جلد 5، صفحه 581: باب من تكره مصاحبته و مشاورته، المَرءَ على دين خليله و قرينه.
18 . سوره اسراء/ آيه 31.
19 . مواعظه العدديه 110: الفقر سواد الوجه فى الدارين.
20 . غرر الحكم، فصل هشتم حديث 435: اَحْسَنُ المُلُوك حالا مَنْ حَسُنَ عَيشُ النّاسِ فى عَيْشِهِ وَ عَمَّ رَعِيَّتَهُ بعَدْلِهِ.
21 . ر، ك: لسان العرب، ذيل ماده: مترف.
22 . قرآن كريم / علق / 6 ـ 7: كَلاّ اِنّ الاِنْسانَ لَيْطغى اَنْ رءَأهُ استَغْنى.
23 . قرآن كريم / زمر / 8: ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعْمة مِنْهُ نَسِىَ ما كانَ يَدْعُوا اليه مِنْ قَبل.
24 . قرآن كريم / سباء / 34: و ما اَرْسَلْنا فى قَرْيَة مِنْ نَذير اِلاّ قالَ مَتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ.
25 . قرآن كريم / زخرف/25-23: وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِن نَذِير إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ... فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ.
26 . قرآن كريم اسراء / 16: وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً.
27 . نهج البلاغه نامه 53: فان سُخْطَ العامَّةِ يُجْحِفُ بِرَضى الخاصَّةِ وَ اِنْ سُخْطَ الخاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى العامَّةِ.
28 . بقره 188: وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ.
29 . قرآن كريم،اعراف/31: كلوا و اشربوا و لا تسرفوا.
30 . قرآن كريم سوره رعد، آيه 28، اَلا بِذكر الله تطمئن القلوب.
31 . قرآن كريم، طه، 124 ومَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فاِنّ لَهُ معَيشَةً ضَنكاً و نَحْشُرُهُ يَوْمَ القيامةِ اَعْمى.
32 . قرآن كريم سباء 15 ـ 17:لَقَدْ كَانَ لِسَبَإ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِين وَشِمال كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُل خَمْط وَأَثْل وَشَيْء مِن سِدْر قَلِيل
ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلاَّ الْكَفُورَ.
33 . قرآن كريم، سوره نحل، آيه 112: وضَرَبَ اللهُ مَثَلا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكان فَكَفُرَتْ باَنْعُمِ اللهِ فَاَذاقَها اللهُ لِباسَ الجُوعِ والخَوْفِ مما كانوا يَصْنَعُونَ

مقالات مشابه

واكاوى مفهوم بحران در گفتمان قرآنى

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسین محمدی سیرت, محسن قاسم‌پور

نفي مطلق انگاري امنيت در آموزه هاي اسلامي

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمدحسن خزاعی, رضا وطن‌دوست

سالم سازي جامعه از انحرافات اخلاقي در قصص قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمد حسین مردانی نوکنده

شگردهاي فتنه گران از منظر قرآن و روايات

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدجواد سلمان‌پور, عماد صادقی, جاسم دریس

معناشناسی امنیت فردی در قرآن کریم

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهاعظم پرچم, سمیه عمادی اندانی, لاله‌زار حاتمی