نقش علماء در دين خاتم

پدیدآورمرتضی مطهری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1670 بازدید
نقش علماء در دين خاتم

استاد شهيد مرتضى مطهرى

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون (1) .
قال اميرالمؤمنين عليه السلام : ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه الله على نفسه . . . ( 2 )
اين خطبه را كه البته من قسمتى از آن را براى شما خواندم مخصوصا خواندم , چون در نظر دارم جمله هايى از اين خطبه را براى شما توضيح و تفسير كنم , و به علاوه از آن خطب بسيار عالى و لطيف و نورانى اميرالمؤمنين است , از آن جمله ها و كلماتى است كه اگر فرض كنيم كه فقط به عنوان تيمن و تبرك هم بخواهيم بخوانيم و به معنى و تفسير اين كلمات توجهى نداشته باشيم باز شايسته است .
اين خطبه در واقع درباره شرائط عالم دينى است , با اينكه ابتداى خطبه اينچنين نمى فهماند . و علت اينكه ديده نشده است اين خطبه را جزء اوصاف علماء ( البته علماء واقعى اسلامى ) ذكر كنند و بگويند اين خطبه جزء شرايطى است كه يك عالم دينى بايد داشته باشد اينست كه در ابتداى خطبه , عنوانش اين مطلب نيست و جمله هاى اول هم نمى رساند .
ولى اين اوصاف , اوصاف يك عالم دينى اسلامى است , يعنى اسلام آن عالمى را بعنوان يك مرجع دينى مى شناسد كه داراى اين صفاتى باشد كه در اين خطبه بيان شده است .
حالا ما به چه مناسبت آيه : ما كان المؤمنون . . . را كه معروف به آيه ( تفقه ( يا ( نفر ( است با اين خطبه كه درباره اوصاف يك عالم دينى است امشب عنوان كرديم , با اينكه بحث ما درباره خاتميت است ؟ تناسب آن را بايد عرض بكنم .
ما در جلسات قبل اهميت اين مبحث را از جهات مختلف ذكر كرديم , درباره آيه ا ى كه كلمه ( خاتم النبيين ( در آن هست بحث كرديم و بعد آن سؤال بسيار معروف عمومى را طرح كرديم راجع به اينكه چگونه است كه نبوت به يك نقطه معين كه رسيد خاتمه پيدا كرد ؟ چرا نبوت در طول اعصار و قرون ادامه پيدا نكرد ؟ راز تكرار انبياء در قرون گذشته چه بوده است ؟ انبيائى كه مىآمدند برخى از آنها كه چهار پنج تا هم بيشتر نبوده اند مشرع بوده اند , قوانين جديد آورده اند و بعضى ديگر تابع شريعت سابقه بوده اند . با ختم رسالت بايد بپذيريم كه بعد از خاتم الانبياء , ديگر نه فلسفه آمدن پيغمبران تابع وجود دارد و نه فلسفه آمدن پيغمبرى كه شريعت را عوض كند و شريعت جديدى بجاى شريعت سابقه بگذارد .
نمى خواهم امشب آن مسائل را تكرار بكنم , همين مقدار فهرست وار اشاره مى كنم كه رابطه اش با بحث امشب ما روشن بشود .

دو وظيفه بزرگ علما

ما در آن مباحث جزء مطالب و مباحثى كه گفتيم اين بود كه يك تفاوت ميان عصر خاتم الانبياء به بعد و اعصار پيشين اين است كه در اعصار پيشين , بشر دوره اى را طى مى كرد كه ما از نظر علمى نام آن را دوره قبل از بلوغ گذاشتيم . در آن ادوار راه احياء شرايع سابق منحصر بود به اينكه پيغمبرانى كه از طريق وحى , مطالب به آنها القاء شده است بيايند و مطالب را براى مردم روشن بكنند . علم و عالم آنقدر تكامل نيافته بود كه بتواند مواريث انبياء را حفظ كند و زنده نگه دارد و لهذا هيچ كتاب آسمانى غير از قرآن باقى نماند , يگانه كتاب آسمانى كه خودش محفوظ ماند قرآن است . شما غير از قرآن يك . كتاب آسمانى پيدا نمى كنيد كه كسى بتواند از روى قطع و يقين نشان بدهد كه اين همان كتاب است كه آن پيغمبرى كه صاحب اين كتاب است آورده است . بشر قبلى درست حالت بچه مكتبى ها را داشته است كه جزوه الفبا را ضمن اينكه مى خواند پاره پاره مى كند و به دور مى ريزد .
بشر بعد از آن دوره يعنى در دوره خاتميت , لااقل اين خصيصه را داشته كه كتاب آسمانى را كه اصل و مرجع اصلى است حفظ كند , يك سلسله مواريث قطعى از سنن پيغمبر خودش را نيز حفظ كند كه ديگر احتياج به اينكه عده اى از طريق وحى بيايند و بگويند كه آقا شما يك همچو آيات و دستورات آسمانى داشته ايد نباشد , خود بشر از طريق علم و رشد عقلى اينها را نگاه داشته است , ديگر لازم نيست كه يكى بيايد و بگويد كه بر پيغمبر شما يك سوره اى نازل شده است كه كيفيت آن اينست : بسم الله الرحمن الرحيم , قل هو الله احد . . . . اينست كه پيغمبر اكرم فرمود : العلماء ورثة الانبياء ( 3 ) علما جانشينان پيغمبران هستند , در چه قسمت ؟ در اينكه به آنها وحى مى شود ؟ خير , در اينكه حافظ و نگهدارنده مواريث انبياء هستند .
اما يك وظيفه ديگر غير از وظيفه حفظ مواريث انبيا هست كه در اهميت كمتر نيست . آن وظيفه عبارت است از جزئيات را بر كليات منطبق كردن , فروع را بر اصول تطبيق دادن و برگردانيدن كه نام آن ( اجتهاد ( است . چه جمله خوبى دارد محمد اقبال پاكستانى . مى گويد : اجتهاد در اسلام نيروى محركه دين است .
در اين خطبه اى كه خواندم اميرالمؤمنين جمله اى دارد كه بايد بگويم اين جمله ما فوق اينست كه ما براى آن قيمت تعيين بكنيم , و روى اين جهات است كه من مى گويم اين صفات , مخصوص مطلق مؤمنين و متقين نيست . مى فرمايد :
قد نصب نفسه لله سبحانه فى ارفع الامور , خودش را در آن بالاترين درجات قرار مى دهد كه ديگر جائى و مقامى در اسلام بالاتر از آن نيست . آن چه مقامى است ؟ من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الى اصله ( 4 ). هر واردى را ( هر سؤالى كه بر او عرضه بشود ) جواب نداده رد نمى كند , بلكه آن را در اين كارخانه روحى و فكرى خود وارد مى كند و بعد حل كرده , و حل شده آن را صادر مى كند و مى داند كه هر فرعى و شاخه اى را با كدام تنه و ريشه بايد متصل كرد , هر جزئى را به كدام كل بايد برگردانيد . بنابراين بحث ما درباره اين مسأله است كه يكى از فروع مسأله خاتميت است , مسأله ( وظايف و نقش عالم دينى در اسلام ( .

ضرورت وجود علما در دين خاتم

اين مطلب را من بايد براى شما شرح بدهم كه تا توضيح داده نشود مقصود روشن نخواهد شد . هر دينى و از آن جمله اسلام خواه ناخواه به يك فرقه و دسته و گروهى نيازمند است كه آنها علما و دانايان و متخصصان آن دين باشند . همه اديان دنيا يك فرقه و طبقه اى دارند كه آن را به نامهاى مختلف مى خوانند . اينها را يك وقتى كهنه مى گفتند , مسيحيان ( كشيش ) مى گويند كه در قرآن ( قسيس ( معرب آن است . يهوديها در عصر قرآن علماى خود را ( احبار ( مى گفته اند .
آيا اسلام وجود يك طبقه اى را كه آنها عالم دين باشند پذيرفته است ؟ البته پذيرفته است , غير از اين نمى شده است . پس اگر كسى خيال كند كه ما مسلمانيم ولى عالم دينى لازم نداريم , حرف مفت است . دين كارشناس مى خواهد . اگر دينى عالم دينى نداشته باشد جاهلها چيزى از آن دين باقى نمى گذارند . مخصوصا در اسلام از آن جهت كه دين خاتم است علماء و دانشمندان ركن بزرگى به شمار مى روند . بسيارى از وظايف انبياء را در اين عصر علماء بايد انجام دهند . اما يك مطلب هست كه به آن بايد خيلى توجه كرد . بسيارى از شؤون هست كه آن شؤون را اسلام براى علماء دين نپذيرفته است و اگر كسى دقت بكند در آنچه كه اسلام راجع به علماى دين گفته است و آن را با آنچه كه در اديان ديگر است مقايسه كند جزء معجزات اسلام به نظرش خواهد آمد كه چقدر اين دين يك دين منطقى و معقولى است , همين طور كه ساير دستورهايش بر ساير اديان مزيت دارد آنچه هم كه درباره علماء گفته است مزيت دارد , معقول و منطقى است . من اول جنبه هاى منفى قضيه را مى خواهم براى شما عرض كنم .

جنبه هاى منفى عالم دينى در برخى اديان

در بعضى از اديان دنيا علماى دين انحصارا بايد از نژاد مخصوص باشند , يعنى فقط يك نژاد مخصوص حق دارد عالم و مرجع دينى باشد و آن مزاياى عالم دينى را داشته باشد , مثل اينكه مى گويند در قوم يهود فقط اولاد لاوى از اسباط بنى اسرائيل مى توانستند عالم دينى باشند , غير آنها نه . در ايران خودمان در دين زرتشت كه البته از بدعتهاى موبدهاى زردشتى است فقط يك طبقه مخصوصى يعنى خود موبدها و فرزندانشان حق داشتند موبد باشند . مثلا يك نفر كه تاجر است خود يا فرزندش نمى توانستند جزء طبقه موبدها واقع شوند , يا يك بچه نجار و بچه كشاورز . در ايران ساسانى اصولا طبقات مطلقا بسته بوده است , طبقات مقفل بوده است . مثلا جز ارتشى و بچه ارتشى نمى توانسته است ارتشى باشد . اگر احيانا از ساير طبقات يك كسى مى خواست وارد ارتش بشود آنقدر تشريفات داشته كه به ندرت صورت مى گرفته است .
آيا در اسلام يك قوم و طبقه و نژاد بالخصوصى هستند كه فقط آنها مى توانند عالم دينى باشند ؟ نه , اين را ديگر همه كس مى داند . آيا مثلا تنها سادات چون از اولاد پيغمبرند مى توانند عالم و ملاى دين باشند ؟ نه . آيا تنها ملازاده ها و روحانى زاده ها مى توانند ؟ نه . يك بچه دهاتى كه ابا عن جد آباء و اجدادش همه دهاتى و دنبال گاو و خر بوده اند مىآيد تحصيل علوم دينى مى كند و از ديگران پيش مى افتد و بعد مى شود مرجع تقليد . اكثر مراجع تقليد از اين طبقات بوده اند . اتفاقا كم اتفاق افتاده است كه از طبقات اعيان و اشراف و حتى ملازاده ها يك ملا و يك مرجع تقليد حسابى به وجود آمده باشد .
يكى ديگر از جنبه هاى منفى , اسم گذارى است . كمتر افراد به اين مطلب توجه دارند . حتى اسلام براى علماء دينى اسم و عنوان خاصى انتخاب نكرده است با اينكه علماى دين در آن زمانها اسم داشتند : كشيش و قسيس و يا رهبان كه آن زهادشان بودند , احبار كه علماى يهود بودند . اسلام فقط گفت ( عالم ) همان اسمى كه از حقيقت حكايت مى كند . اگر بگوئيد كه اين اسمهائى كه بعدها پيدا شده , اين اسمهائى كه الان هست : شيخ , ملا , آخوند , روحانى چيست ؟ مى گوئيم اينها اسمهائى است كه بعدها خود مردم انتخاب كرده اند . البته نمى خواهيم بگويم بدعت است چون اينها را كسى به قصد اينكه از اسلام است نمى گويد . اگر كسى واقعا خيال كند كه يكى از دستورهاى اسلام اينست كه به يك عالم دينى بايد گفت شيخ يا آخوند يا ملا , اشتباه كرده است . آن جورى كه من فكر مى كنم تا قرن چهارم هجرى و شايد اوائل قرن پنجم , تا چهار قرن پس از پيدايش اسلام ما يك نفر عالم دينى نداريم كه يك اسم مخصوصى براى او گذاشته باشند , مثلا كلمه ( شيخ ) به او اطلاق كرده باشند , فقط از قرن چهارم و پنجم است كه مى بينيم در ميان علماء و فلاسفه و بزرگان كلمه ( شيخ ) بر اكابر علماء اطلاق مى شده است , مثلا شيعه به شيخ طوسى گفت ( شيخ ) يعنى بسيار عالم , كثير العلم , چون اين مرد واقعا بسيار عالم بود . فلاسفه و منطقيين به بوعلى سينا گفتند ( شيخ ) , علماى ادب به عبدالقادر جرجانى گفتند ( شيخ ) , شعرا به سعدى گفتند ( شيخ ) , ديگر بعد شايع شد و به هر طلبه اى هم گفتند ( شيخ ) . لفظ آخوند و ملا تا آنجا كه من تفحص كرده ام تا ده قرن بعد از اسلام به احدى گفته نمى شده است , در زمان صفويه بود كه اين القاب پيدا شد . حتى در معنى اين الفاظ هم بحث است كه آخوند يعنى چه ؟ گفته اند مخفف ( آقا خوانده ) است . ( ملا ) برخى گفته اند تحريف شده ( مولا ) است . من هنوز پيدا نكرده ام كه به يك عالمى قبل از دوره صفويه كلمه آخوند يا ملا اطلاق كرده باشند . لفظ ( روحانى ( كه خيلى جديد الولادة است , معاصر است با خودمان , يعنى با نسل ما . شما در شصت هفتاد سال پيش يعنى قبل از مشروطه يك جا پيدا نمى كنيد كه به علماى دين روحانيين گفته باشند . اين اقتباس از مسيحيت است . مسيحيها روى حساب اينكه در نظر آنها روح از تن , آخرت از دنيا , معنى از ظاهر جدا است , و عالم دينى بايد به اصطلاح تارك دنيا باشد به علماى خودشان مى گفتند روحانيون , و بعد هم اين اصطلاح در ايران ما شايع شد . به هر حال اسلام جزء كارهايى كه نكرده است يكى اينست كه براى علماء دين اسم مخصوص انتخاب نكرده است , همچنانكه لباس مخصوص هم انتخاب نكرده است , يعنى اسلام نگفته است آن عده كه علماى دين اند چون علماى دين اند بايد يك لباس مخصوص داشته باشند .
البته مسلم است كه افرادى كه عمامه به سرشان مى گذارند يا ردا مى پوشند مجموعا با مقايسه با لباس ديگران كه امروز شايع است , لباسشان به لباس پيغمبر اكرم نزديك تر است . اين اختصاص به علماء ندارد , شما هم اگر به قصد اينكه چون پيغمبر اكرم عمامه به سر مى گذاشته است , عمامه بگذاريد و قصد تأسى داشته باشيد , شايد اجر و ثوابى داشته باشيد . اگر كسى خيال كند كه اسلام براى علماى دين يك لباس بخصوصى وضع كرده و گفته است كه چون تو عالم دينى هستى بايد لباسى داشته باشى كه با غير عالم فرق بكند , خير ما در دين يك چنين چيزى نداريم . ما در اخبار و احاديث , باب لباس پوشيدن و كيفيت لباس پوشيدن , آداب و مستحبات آن داريم اما هيچكدام اختصاص به علماء ندارد , اگر يك لباس با كيفيت بالخصوصى مستحب باشد همينطورى كه براى عالم مستحب است براى غير عالم هم مستحب است , و اگر مكروه باشد همان جورى كه براى علما مكروه است براى غير علماء هم مكروه است .
باز از جمله كارهايى كه اسلام درباره علماء دين نكرده است اينست كه در قانون خودش امتياز و استثناء براى عالم دينى قائل نشده است , مثلا نگفته جاهلان چهار ركعت نماز بخوانند و علماء دو ركعت , شما اگر ثروتمند شديد زكات بدهيد و علماء ندهند , شما اگر مالى داشتيد كه خمس به آن تعلق مى گيرد خمس بدهيد و علماء ندهند , در اديان ديگر بوده است , مثلا در دين برهمائى و زردشتى , برهمن و موبد از ماليات دادن معاف بوده اند , ولى اسلام هيچ فرقى ميان عالم و غير عالم نه در مقررات عمومى و نه در مجازاتها قرار نداده است , نگفته است كه اگر فلان گناه را عالم بكند مجازات او از غير عالم كمتر است , حتى در مجازات اخروى مجازات عالم را بيشتر نيز دانسته است , ولى در دنيا فرقى ندارد . حق فهم و تفسير و تخصص منحصر به طبقه معينى نيست , بلكه شرط آن را علم و صلاحيت فنى دانسته است . در بسيارى از اديان , شما تشريفاتى را مى بينيد براى مولود يا مرده يا ذبيحه يا معبد و يا عروسى كه اين تشريفات اختصاص به روحانيون دارد . فرضا آنكه بايد به گوش بچه نوزاد دعا بخواند منحصرا بايد مثلأ كاهن باشد , روحانى باشد , يا آنكه نامگذارى مى كند روحانى باشد , آنكه مثلا براى مرده دعا مى كند يا نماز ميت مى خواند روحانى باشد . اسلام مى گويد نماز ميت را هر كس مى تواند بخواند , دعاى مستحبى را به گوش بچه هر كس مى تواند بخواند , ذبح حيوانات همينطور . مثلا يهوديها مى گويند حتما خاخام بايد باشد تا اين مرغ يا حيوان ديگر را بكشد . اسلام هيچوقت براى افراد اين امتياز را قائل نشده است . اسلام البته براى ذبيحه شرايطى قائل شده است , مثلا گفته رو به قبله باشد , نام خدا بر آن جارى شود , كشنده مسلمان باشد ( تازه اين را نيز گفته كه صرفا از اين جهت كه مسلمان باشد شرط نيست بلكه غير مسلمان چون اين دستورها را اجرا نمى كند نبايد ذبح كند و به عقيده برخى از فقها اگر غير مسلمانى هم اين دستورات را اجرا كند مانعى ندارد ) اما نمى گويد كه فقط علماء دين حق دارند گوسفندها يا مرغها را ذبح كنند , و اگر غير آنها ذبح بكنند قبول نيست و حرام است . چنين چيزى در اسلام نيست .

امامت جماعت

اگر امروزه درپاره اى از تشريفات به علماء مراجعه مى كنند , از آن جهت است كه خود مردم مى خواهند , چون به علماء اعتماد بيشترى دارند , و الا اسلام نگفته است . مثلا امامت جماعت . آيا اسلام گفته است كه امام جماعت بايد از علماء باشد ؟ خير , گفته است كه بايد عادل باشد , ولى البته چون مردم از نظر عدالت به علماء بيشتر اعتماد دارند , كم اتفاق مى افتد كه براى امامت جماعت , غير عالمى را انتخاب بكنند . امام جماعت از نظر فضائل انسانى : تقوا , علم , سيادت , حتى احيانا از نظر صباحت منظر و زيبائى , از نظر هر چيزى كه براى بشر خوبى شمرده مى شود , هر چه فضائل بيشترى داشته باشد بهتر است , ولى به هر حال اين يك وظيفه اختصاصى كه مربوط به علماء باشد نيست .

استخاره

يك چيزهائى هم هست كه بعد مردم آمده اند و براى علماء ساخته اند مثل استخاره كردن كه در اصل استخاره كردنش يك عده حرف دارند تا چه رسد به اينكه حتما استخاره را علماء بايد بكنند , و اين چه مصيبتى هم هست : آدم در خانه نشسته است و مشغول مطالعه يا نوشتن است , تلفن زنگ مى زند كه آقا خواهش مى كنم يك استخاره بفرمائيد . آن چيزى كه من خودم خيلى عصبانى مى شوم اينست كه در كوچه يا خيابان دارم مى روم و عادت هم دارم كه تند راه مى روم و يك عادت بدى هم كه دارم اينست كه تسبيح در دست من است و با آن بازى مى كنم , چشمشان كه به تسبيح مى افتد به ياد استخاره مى افتند و يك دفعه آدم را ميخكوب مى كنند كه آقا يك استخاره بفرمائيد . اينها ديگر چيزهائى است كه خود ما مردم در آورده ايم . البته من خودم استخاره مى كنم و مخالف با آن نيستم , ولى بهتر اينست كه هر كسى خودش استخاره كند . حتى بعضى مى گويند استخاره كسى براى كس ديگر درست نيست و هر كس خودش بايد استخاره كند , نه اينكه علماء يكى از وظايفشان استخاره كردن است . ما اين را بايد بدانيم كه به هر حال اينها به اسلام مربوط نيست .
يكى ديگر از آن چيزها مسئله ختم است . اين به علماء مربوط نيست به عنوان يك وظيفه اى كه عالم بايد انجام بدهد . اينها كارهاى غلطى است .
ما اينها را بايد بدانيم و در مقابل , بايد بدانيم كه اسلام وظايف مثبتى از عالم خواسته است . وظايفى هم ما در مقابل علماى دين داريم و آنها را فراموش كرده ايم . ما نمى دانيم كه يك عالم در مقابل اسلام چه وظايفى دارد . اگر بدانيم , علماى حقيقى و واقعى را از غير آنها تميز مى دهيم . هم نمى دانيم خودمان در مقابل علماء چه وظايفى داريم . در مقابل آمده ايم و يك حرفها و مسائل ديگرى را از خودمان وضع كرده ايم كه گاهى سر به جاهاى عجيب مى زند .

داستان ميرزاى قمى و خواندن شاهنامه

درباره ميرزاى قمى قضيه اى معروف است . اين مرد شاگرد وحيد بهبهانى آن مرد عالم فحل بزرگ كه عده زيادى از مجتهدين بزرگ شاگرد او بوده اند بوده است . ميرزاى قمى كه اهل شمال ايران بوده است پس از اينكه تحصيلات خود را در كربلا در محضر وحيد انجام مى دهد بر مى گردد به وطن خود و مردم همه مى گويند كه ميرزا ابوالقاسم برگشته است . ولى مردم دهاتى وظيفه او را هيچ تشخيص ندادند . بالاخره شب از او در يك جلسه اى دعوت مى كنند كه آقا حالا ملا شده است بيايد و وظيفه اش را انجام بدهد . وقتى مىآيد و آنجا مى نشيند , يك شاهنامه مىآورند و جلوى او مى گذارند و مى گويند قدرى شاهنامه براى ما بخوان . بيچاره چيزى كه به عمرش نخوانده است شاهنامه است . به هر حال شروع مى كند قدرى يواش يواش خواندن . آنها سرها را تكان مى دهند و مى گويند كه اى افسوس , حيف اين چند سال درس خواندن و پولهائى كه خرج كرديد , برويد فلان ملا را بگوئيد بيايد . آن ملا مىآيد , دامن رابالا مى زند و شمشير را به دست مى گيرد و يك شاهنامه اى درست مثل آن شاهنامه اى كه در قهوه خانه ها مى خواندند مى خواند , و به او مى گويند شاهنامه خواندن اينست , پس تو چه درسى خوانده اى ؟ !
در يكى از شهرستانهاى ايران كه يك سال به آنجا رفته بودم , هنگامى كه مى خواستم از عرض يك خيابان عبور كنم همان وسط خيابان يك مردى جلوى مرا گرفت و از من پرسيد كه آقا غسل جنابت به تن تعلق مى گيرد يا به جان ؟ گفتم اين را من نمى فهمم كه ( غسل جنابت به تن تعلق مى گيرد يا به جان ( يعنى چه . غسل جنابت يك نيت دارد كه اين مربوط به روح است و بعد ترتيبى دارد كه بايد نخست سرو گردن و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را شست و اين مربوط به بدن است . آن مرد سرى تكان داد و گفت پس اين عمامه را براى چه به سرت هشته اى ؟

سؤالات قلندرى

عده اى از مردم از علماء جوابگوئى مسائل قلندرى را مى خواهند . اتفاقا عوام يهود هم مى رفتند و از پيغمبر اينگونه سؤالات را مى كردند , مثلا مى گفتند بگو آن وقتى كه نه جزء روز است و نه جزء شب چه وقت است ؟ بايد گفت بين الطلوعين . بعضى از مردم گاهى مى پرسند كه آن چيست كه در نماز اگر بگوئى نماز باطل مى شود و اگر هم نگوئى باطل مى شود ؟ مى گويند آن نيت است كه اگر در حال نماز بر زبان بياورى نماز باطل مى شود و اگر هم نيت نكنى نماز باطل است . يادم هست در وقتى كه ما بچه بوديم يك كسى بود كه از اين مسائل قلندرى خيلى بلد بود , يك وقت يك مسأله اى طرح كرد كه احدى نتوانست جواب او را بدهد , گفت آن كدام نماز است كه با صداى الاغ باطل مى شود ؟ هيچ كس نتوانست جواب بدهد , بالاخره خودش گفت : شما يك وقت در بيابان با الاغ مشغول رفتن هستيد و آب هم در بار الاغ داريد , بعد اين الاغ را گم مى كنيد و هر چه مى گرديد او را پيدا نمى كنيد و از آب مأيوس مى شويد , ناچار براى نماز تيمم مى كنيد و چون مشغول نماز مى شويد ص داى عرعر الاغ بلند مى شود , در اينجا نماز شما باطل است , بايد وضو بگيريد و نماز بخوانيد , پس اين نمازى است كه با صداى الاغ باطل مى شود .
اينها انحراف و گمراهى است . چقدر دين مقدس اسلام راجع به علماء , پاك و منزه بحث كرده است . آن چيزى كه در درجه اول از عالم خواسته است تقوا است ( آن خطبه اى كه خواندم آنها را مى گويد ) صفا است , معنويت است , مبارزه با هواى نفس است : قد خلع سرابيل الشهوات , جامه هاى شهوت را از تن خود كنده است . اينها صفاتى است كه اميرالمؤمنين على عليه السلام درباره عالم دينى ذكر مى كند , درباره كسى كه صلاحيت دارد كه در آن بالاترين مقامات دينى قرار بگيرد همانطورى كه على عليه السلام فرمود : قد نصب نفسه لله فى ارفع الامور , من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الى اصله . همچو كسى حق دارد اظهار نظر كند . يك قرينه ديگر هم دارم كه اين خطبه راجع به عالم است . آن اينكه بعد در نقطه مقابل , علماى سوء را ذكر مى فرمايد : و آخر قد تسمى عالما و ليس به , يعنى يك نفر ديگر هم هست كه فقط اسمش عالم است , خودش خودش را عالم مى داند ولى اسلام او را عالم نمى شناسد . آن كيست ؟ براى آن هم صفاتى ذكر مى فرمايد : كه ان شاء الله شايد در جلسه آينده براى شما بگويم .

پی نوشت ها:

1 . سوره توبه , آيه 122 .
2 . نهج البلاغه , خطبه 86 .
3 . اصول كافى , ج 1 , ص 32 .
4 . نهج البلاغه , خطبه 86 .

مقالات مشابه

اسلام؛ دین رهایی‌بخش

نام نشریهپژوهشنامه معارف قرآنی

نام نویسندهسیدعبدالرئوف افضلی

آزادی عقیده و مذهب در اسلام

نام نشریهمجله رواق اندیشه

نام نویسندهعباس نیکزاد

الإسلام سبق العلم

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدعلی الزعبی

آسانى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدحسن زمانی

دولت اسلامى دولتى جهانى

نام نشریهفصلنامه حکومت اسلامی

نام نویسندهعبدالکریم آل نجف

امّت و ملّت، نگاهى دوباره

نام نشریهفصلنامه حکومت اسلامی

نام نویسندهحسین جوان آراسته

صفات علماى جانشين انبياء غير مشروع

نام نویسندهمرتضی مطهری