ره ‏آوردهاى اجتماعى نظام "ليبرال - سرمايه‏ دارى"

پدیدآورمحمد حکیم‏پور

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1280 بازدید
ره‏ آوردهاى اجتماعى نظام "ليبرال – سرمايه ‏دارى"

دكتر محمد حكيم‏پور

1- روابط سلطه‏جويانه

نخستين ره‏آورد دكترين ليبرال - سرمايه‏دارى، تاثيرى است كه بر نوع روابط اجتماعى مى‏گذرد و روابط برادرانه و همسان انسانى را به‏روابطى برترى طلبانه و خودكامه تبديل مى‏كند، از نوع روابطى كه ميان دو طبقه "اقليت فرادست" و "اكثريت فرودست" وجود دارد. براساس تاثيرهاى فكرى، فرهنگى و اخلاقى كه نظام سرمايه‏دارى در انسانها مى‏گذارد (برخى از آنها در بخش نخست مقاله مورد بررسى قرار گرفت) و روحيه طغيان و خودكامگى كه بر مال اندوزان سايه مى‏گسترد، پايگاه اصلى روابط اجتماعى را ويران مى‏كند. يعنى باور انسانها و ايمان به‏ارزش و كرامت انسانى، يا كم‏رنگ مى‏شود و يا بكلى رنگ مى‏بازد. اين ايمان با ملاكهاى سرمايه‏دارى، مفهومى نمى‏تواند داشته باشد. براساس همين تفكر و احساسها در جامعه سرمايه‏دارى، روابطى غير انسانى، حاكم است، روابطى صرفا اقتصادى و براصل "سودآورى".
بيگمان سلامت جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعى نهفته است. نوع روابط اگر براساس باور انسانها و پذيرش ارزش واقعى همه مردم، استوار گردد و در چهارچوب قانون (به‏عنوان مدافع حقوق همگان) صورت گيرد، و بالاتر نيز صعود كند و بالاتر از قانون، حتى مبانى ارزشى و اخلاقى، معيار قرار گيرد، سلامت جامعه بطور بنيادى، تضمين شده است. اينگونه روابط، از هر گونه ستمبارگى ميان افراد جلوگيرى مى‏كند، از تحميل انديشه و استبداد فكرى مانع مى‏گردد، ريشه هرگونه سلطه‏جويى و تعالى‏طلبى را مى‏سوزاند، رابطه طبقاتى و براساس تبعيضهاى ناروا پديد نمى‏آيد و اهرمهاى قدرت اقتصادى و سياسى، به‏صورت ابزارى در دست ثروتمندان قرار نمى‏گيرد.
در نظامهاى سرمايه‏دارى، سرمايه‏داران به‏اهرم اصلى قدرت يعنى سرمايه، مجهز مى‏شوند و به‏هيچيك از معيارهاى محدود كننده قدرت، تن نمى‏دهند. نه قانون را مى‏پذيرند (آنگاه كه برخلاف منافع آنان باشد) و نه اخلاق انسانى را پذيرا هستند; زيرا كه اخلاق انسانى والهى، با اخلاق سرمايه‏دارى، تضاد ماهوى دارد. از اينرو ماهيت روابط راقدرتمدارى‏وسلطه‏جويى تشكيل مى‏دهد.
بنابراين مى‏توان گفت كه بالاترين و شوم‏ترين ره‏آورد اجتماعى سرمايه‏دارى، طاغوتگرى و بعد استكبارى آنست. همين خوى و خصلتى كه در همه خودكامان و حاكمان غير الاهى و مستبدان تاريخ وجود داشته و بشريت را به‏بردگى كشيده است. پيامد حتمى اين نگرش، تقسيم جامعه به‏دو طبقه "سلطه‏طلب" و "تحت‏سلطه" و پيدايش جامعه طبقاتى با روابطى ظالمانه است.
ان‏الانسان ليطغى ان راه استغنى (1) : خير، آدمى طغيان مى‏كند. همينكه خود راتوانگر (و ثروتمند) بيند.
«... قدرت، روش را در روابط عمومى و خصوصى و در طبيعت ارتباط كارى، تعيين مى‏كند. ارتباطى كه حركت زندگى را به‏حركت قدرتمندان، تفسير مى‏نمايد و ضعيفان را جز پژواك بيچاره و ناچيزى نمى‏داند كه همه چيز خود را از قدرتمندان الهام مى‏گيرند، و جز با اراده‏اى پايمال و مقهور اراده طاغيان حركتى نمى‏كنند... و گاه كار تنها به‏اينجا تمام نمى‏شود كه مستضعفان در برابر اراده قهار مستكبران، احساس ناچيزى و حقارت كنند، بلكه در اينجا باورى سركش در ذهن قدرتمندان وجود دارد كه مى‏گويد: ضعيفان توان تعيين سرنوشت‏خويش، و انتخاب باورها (اصول پذيرفتنى)، و پويش در زندگى را خود بخود ندادند، و بايد درباره امور مربوط به‏عقيده و زندگى و سرنوشت، اختيار خود را - دربست - به‏دست آنان بدهند ...» (2)
به خاطر اين پيامدهاى ضد الاهى و ناانسانى مال‏اندوزى است كه در اديان و بويژه در اسلام، با خصلتهاى سرمايه‏دارانه مبارزه شده است; زيرا كه اين روحيه تعالى طلبى و سلطه‏جويى، با ماهيت تفكر الاهى اسلام ناسازگار است:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى‏الارض و لافسادا و العاقبة للمتقين (3)
اين سراى آخرت را از آن كسانى ساخته‏ايم كه در اين جهان نه خودمان برترى جويى هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است.
و بى‏ترديد اين روحيه در رابطه با انسانها، از داشتنهاى افراطى و قدرت اقتصادى ريشه گرفته است.
الذى جمع مالا و عدده. يحسب ان ماله اخلده (4)
آنكه مالى گرد آورد و به‏شمارش آن پرداخت، مى‏پندارد كه دارايى‏اش جاويدانش گرداند.
امام على‏«ع‏»: اما الاغنياء من مترفة الامم، فتعصبوا الاثار مواقع النعم، فقالوا: نحن اكثر اموالا و اولادا ... (5)
توانگران شادخوار هر امت (و جامعه)، نسبت‏به‏موقعيت‏خود در برخوردارى از نعمتهاى الاهى، تعصب ورزيدند (و آن را از خويشتن دانستند و بس مهم شمردند)، و گفتند: «ما اموال و فرزندان بيشترى داريم، و ما عذاب نخواهيم شد».
حتى رويارويى سرمايه‏داران با آيينهاى الاهى و با هر انديشه و هدايتى، براى همين حس خودبرتر بينى است:
و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها: انابماارسلتم به‏كافرون و قالوا: نحن اكره اموالا و اولادا، و ما نحن بمعذبين (6)
در هيچ شهرى بيم دهنده‏اى (پيامبرى) را به‏رسالت نفرستاديم مگر اينكه شادخواران آن گفتند: ما به‏اين دين كه براى ابلاغ آن آمده‏ايداعتقادنداريم. وگفتند: مااموال و فرزندان بيشترى داديم و ما عذاب نخواهيم شد. «مترفوها در اين آيه به‏معناى جباران و توانگران و مرفهان است‏» (7)
استكبار و طغيان سرمايه‏دارى بدانجا مى‏رسد كه همه ارزشها را در ثروت مى‏داند و به‏همه فضيلتها و نيكيها به ديده كاستى مى‏نگرد:
لقد سمع الله قول الذين قالوا: ان الله فقير و نحن اغنياء ... (8)
خداوند گفته كسانى را شنيد كه گفتند: خدا فقير است و ما سرمايه‏دار و ثروتمنديم ... و اين اوج استكبار و خود بزرگ‏بينى است كه نسبت‏به خالق كاينات چنين بينديشند و چنين سخنى بر زبان آورند.
پيامبران الاهى را نيز چون از طبقات محروم بودند، به هيچ مى‏گرفتند و انديشه‏ها و گفتار آنان را بى‏ارزش مى‏پنداشتند:
و قالوا لولا نزل هذاالقرآن على رجل‏من القريتين عظيم. (9)
گفتند چرا اين قرآن بر مردى از بزرگ مردان آن دو قريه نازل نشده است.
و قال لهم نبيهم: ان‏الله قدبعث لكم طالوت ملكا قالوا: انى له‏الملك علينا؟ و نحن احق بالملك منه و لم يؤت سعة من المال... (10)
پيامبر ايشان (بنى‏اسرائيل) به‏آنان گفت: خداوند طالوت را پادشاه شما قرار داد، گفتند: چگونه مى‏تواند به‏پادشاهى برسد، در صورتى كه ما براى پادشاهى از او شايسته‏تريم، او كه مال فراوانى ندارد...
در انديشه ليبرال - سرمايه‏دارى، معيار و محور براى هر كار و هر چيز، مال است‏حتى پستها و مسئوليتهاى دشوار اجتماعى با اين معيار داده يا گرفته مى‏شود. و بدينسان تعالى طلبى سرمايه‏داران بدانجا مى‏رسد كه دينشان و خدايشان را اموالشان مى‏دانند:
پيامبر«ص‏»: فوا عجبا لقوم الهتهم اموالهم (11)
شگفتا از مردمى كه معبودهاى ايشان مالهايشان است.
از اينرو مى‏نگريم كه در تعاليم اسلامى، "غناى كفافى"، زندگى آرمانى و اسلامى شمرده شده است، يعنى زيستى كه از حد فقر و كمبوددارى بگذرد و به‏حد بسندگى و كفاف برسد، و به‏مرز تكاثر و زياده‏دارى نزديك نگردد و گرفتار عوارض و معايب سرمايه‏دارى نشود، و اين بهترين زندگى شناخته شده است.
امام سجاد «ع‏»: اللهم انى اسئلك خيرالمعيشة، معيشة اقوى بها على جميع حاجاتى، و اتوصل بهااليك فى‏حياة الدنيا و فى‏آخرتى، من غيران تترفنى فيها فاطغى، او تقترها على فاشقى ... (12)
خدايا از تو معيشتى نيك خواهانم: معيشتى كه با آن همه نيازمنديهايم را برآورم، و در زندگى اين دنيا و در آخرتم با آن به‏قرب تو برسم، بى‏آنكه هر اغرق در نعمت‏سازى تا سر به‏طغيان بردارم، يا به‏اندازه‏اى آن را اندك بدهى (فقر و كمبود) كه گرفتار بدبختى شوم...
اموال از نظر راهنمايان الاهى ابزار و وسيله‏اى براى تامين زندگى مقتصدانه همه انسانهاست، و وسيله اثبات هيچ ارزشى از آن دست ارزشهايى كاذب و منفى در تفكر سرمايه‏داران نيست.

2- سرمايه‏دارى و قوانين اجتماعى

تعادل جامعه و توازن ميان منافع و حقوق افراد، و ارتباط معقول ميان "حق" و "تكليف"، در پرتو قانون، صورت مى‏پذيرد و بدون حاكميت قانون اجتماعى سالم و منسجم و متوازن، پديد نخواهد آمد. قانون است كه بايد حس افزونخواهى و آزمندى گروههايى را محدود كند، و ابزار قدرت افرادى را كه مايه تجاوز و سلطه است، در هم بشكند و انواع تجاوزگريها را مهار كند، و همه را به انجام وظيفه و تكليف خويش در جامعه تشويق كند و يا ملزم سازد و بدينگونه‏ها همگان را به‏حق خويش برساند.
توده‏هاى مردم، قانون دوست هستند; زيرا كه در پرتو قانون مى‏توانند از شرآفرينى قدرتمندان و متمكنان، در امان بمانند و قانون، تنها مدافع آنهاست در برابر گروههاى تجاوزگر; ليكن قدرتمندان بويژه سرمايه‏داران، قانون را باور ندارند، و همواره و با همه ابزارها به‏قانون‏شكنى مى‏پردازند، و با نفوذ در مراكز اجراى عدالت و قانون، آن را دگروار تفسير مى‏كنند، و يا آشكارا زير پا مى‏نهند و به‏ظلم و تجاوز به‏حقوق انسانها ادامه مى‏دهند.
سرمايه‏دارى، تنها قانون سرمايه‏دارى را مى‏پذيرد، يعنى قانونى كه منافع سرمايه‏دارى را تضمين كند. امنيت قانونى از نظر سرمايه‏دارى، امنيت انسانى نيست; بلكه امنيت اشكال سرمايه‏دارى است، امنيت انواع انحصارگرايى و تشكيل سازمانهاى اقتصادى چون "كارتل" و "تراست" است، امنيت نرخگذارى انحصارى و سودجويانه و خود سرانه است كه تنها منافع سرمايه‏گذاران را تامين كند يا امنيت انواع "توليد" است‏حتى توليد كالاهايى كه زيانبار است چون توليد سلاحهاى شيميايى، ميكربى يا توليد كالاهاى غير مفيد و يا زيان‏آور نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، هر چه را سودآور است‏بايد با امنيت‏خاطر و خيال راحت‏بتواند توليد كند، گرچه براى انسانها زيانبار باشد يا محيط زيست را بيالايد و يا منابع را آلوده كند و يا بپايان برساند.
سرمايه‏دارى مى‏گويد:
«... آنچه قابل استفاده است‏بايد ساخت، آنچه را به‏فروش مى‏رسد، بايد توليد كرد، آنچه را كه قدرت نظامى مار را افزايش مى‏دهد بايد به‏دست آورد» (13)
در اين گردش اقتصادى آزاد، هيچگاه منافع توده‏ها منظور نمى‏گردد.
از ديد سرمايه‏دارى، منافع و امنيت انسانها و نسلها بايد فداى امنيت اين نظام اقتصادى شود. بنابراين قانونى كه در پرتو آن بايد انسانها طبيعت، گونه‏هاى حيوانى و گياهى و مجموعه پديده‏هاى حياتى زيست محيطى، سلامت‏خويش را بيابند، با كارشكنى‏ها و مانع تردستى‏هاى زربدستان، به‏امنيت‏براى "رشد سود و سرمايه"، تبديل مى‏شود و قانون، جاى خود را به‏قانون دلخواه سرمايه‏دارى مى‏دهد. اين حقيقت تلخ در عملكردهاى سرمايه‏دارى در تعاليم اسلامى نيك تبيين شده است:
امام صادق «ع‏»: ... فان مع كثرة‏المال تكثر الذنوب الواجب‏الحقوق (14)
زيادى مال سبب افزايش گناهان در برابر حقوقى است كه بر توانگران واجب مى‏شود (و كمتر توانگرى آن حقوق را ادا مى‏كند).
«... اينان در مقابل گسترش قسط و عدل ... و حذف الحضارطلبى و ويژه خواهيهاى بى‏دليل در زندگى و معيشت، سرفرود نمى‏آورند; بلكه پيوسته خود مال اختصاص دادن همه چيز به‏خود و برترى جويى بر ديگرانند...» (15)
و همين زمينه اصلى قانون شكنى و سرپيچى از هر قانون حق و عدلى است و بگفته «فرانسواپرو»:
«سرمايه‏دارى نمى‏تواند در نظام اقتصادى به هيچگونه داورى و قضاوتى تن در دهد ...» (16)

3- سرمايه‏دارى و آزادى

سرمايه‏دارى، آزادى انسانى و مشروع را باور ندارد; بلكه آن آزاديى را مى‏پذيرد كه هيچگونه مانع و محدوديتى در راه كارهاى سرمايه‏دارى پديد نيآورد و همه انواع سرمايه‏گذارى و توليد و توزيع را آزاد سازد. از اينرو، سرمايه‏دارى به"اقتصاد آزاد" و "آزادى اقتصادى"، توليد آزاد، توزيع آزاد، نرخگذارى آزاد و مصرف آزاد مى‏انديشد. در آزاديهاى انسانى، تنها آن بخشها مطلوب است كه به‏اقتصاد سرمايه‏دارى، كمك كند يا فروش و مصرف فرآورده‏هاى صنعتى را ممكن سازد. چون آزاديهاى مصرفى و شادخوارانه و ريخت و پاشهاى تجملى.
«سرمايه‏دارى نياز به‏آزادى بى‏نظام دارد. در حالى كه هيچ جامعه‏اى بدون داشتن معيارها و موازين و بدون شناختن حد و مرز و بدون متعادل ساختن آزادى‏ها قابل زيستن نيست و اين اشاره‏اى است صريح به‏تضاد سرمايه‏دارى و دموكراسى ... » (17)
نظام ليبرال - سرمايه‏دارى چگونه شعار "آزادى" سرمى‏دهد حال آنكه اقتصاد جهانى را به طرف «... كاهش مداوم رقابتهاى ملى و بين‏المللى كردن باز در سرمايه جهانى توسط بانك جهانى و آژانسهاى ديگر طبقه حاكمه بين‏المللى ...» (18) سوق مى‏دهد و يا «... ترك بازار آزاد بين‏المللى و جانشينى قيمت كنترل شده در فرآورده‏هاى تجارى و سرمايه‏گذارى ... »(3) را موجب مى‏شود؟
اگر اينگونه آزاديها در منابع و مراكز اصلى قدرت اقتصادى جامعه‏ها از ميان برود، و اقتصاد جهان در دست گروهى خاص قرار گيرد و آزاديهاى اقتصادى ملى و محلى و منطقه‏اى، جز صورتى بى‏محتوا چيزى نباشد، چگونه آزادى‏هاى ديگر مى‏تواند مفهوم پيدا كند؟ براساس پيوستگى و ارتباطى كه ميان بخشهاى گونه‏گون زندگى انسانى وجود دارد، با حت‏سلطه درآمدن اقتصادهاى ملى و محلى، ديگر آزاديها نيز محدود مى‏گردد و يا در راستاى اهداف سلطه‏اقتصادى سرمايه‏دارى قرار مى‏گيرد. و آزادى در بعد فكر و فرهنگ و انديشه و هنر نيز تحت تاثير و حاكميت‏سلطه اقتصادى خواهد بود. نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، آزاديهايى را تبليغ و ترويج مى‏كند كه گردونه توليد و مصرف سرمايه‏داران را پررونق سازد گرچه زيانهاى زيست محيطى و يا انسانى در پى داشته باشد چون مصرف اسرافى و تجملى كالاها و مواد، و نيز زيانهاى طبيعى و اجتماعى اينگونه زندگى‏ها بر كسى پوشيده نيست.
سرمايه‏دارى بيش از اينها نيز به‏آزادى ستيزى دست مى‏يازد و با هر فكر و فرهنگ و هنر و تكنولوژى و دانشى كه پايه‏ها و پايگاههاى سرمايه‏دارى را متزلزل سازد و يا از نفوذ آن بكاهد و از عدالت و ارزشها بگويد مبارزه مى‏كند و نسبت‏به آنها بسيار بى‏رحمانه و سركوبگر است. نوع رفتار نظامهاى سرمايه‏دارى با كشورهاى جهان سوم كه تهيه كننده مواد خام و بازار مصرف مصنوعات آنها هستند، بسيار روشن است و شاهد گويايى بر ناسازگارى سرمايه‏دارى و آزاديهاى انسانى است.
قرآن كريم، آزادى لگام گسيخته مال‏اندوزان را چنين تصوير مى‏كند:
قالوا يا شعيب اصلوتك تامرك ان نترك ما يعبدآباؤنا اوان نفعل فى اموالنا ما نشاء(1)...!
گفتند اى شعيب، آيا نمازت به‏تو فرمان مى‏دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند ترك گوييم، يا در اموال خود آنچنان كه خود مى‏خواهيم تصرف نكنيم...
چون پيامبران، بر رعايت ضوابط در مسائل مالى فرا مى‏خواندند، و حس آزمند و افزونخواه ومرز نشناس مال اندوزان را محدود مى‏ساختند و گردش ثروت و فعاليتهاى اقتصادى را در چارچوب ضوابط عدل و حق، قرار مى‏دادند و از خودسرى و يكه‏تازى گروهى متكاثر، مانع مى‏گرديدند و جامعه را از زير بار تحميلهاى نارواى آنان آزاد مى‏ساختند، از اينرو سرمايه‏داران با پيامبران مخالفت مى‏كردند و به‏درگيرى و ستيز با آنان روى مى‏آوردند.
همه اهرمهاى فشار و ابزارى را كه ثروتمندان به‏كار مى‏بستند تا توده‏هاى محروم را در تنگنا قرار دهند و آزاديهاى آنان را سلب كنند، در تعاليم انبياء، محكوم و مردود شمرده مى‏شد چون احتكار، كم فروشى، گرانفروشى، استثمار، ظلم و انواع انحصارطلبى‏ها و بيعدالتى‏هاى اقتصادى. و شايد رهايى از اين تنگناها در كليت تعبير ژرف قرآنى در آيه «اصر و اغلال‏» نيز نهفته باشد:
الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى ... يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم... (19) : آنان كه از اين پيامبر امى (مكى) پيروى كنند، پيامبرى ... كه بار سنگين و زنجيرهايى را كه بدان بسته شده‏اند از آنان برمى‏دارد ...
دام و زنجيرهاى اقتصادى نيز از جمله اين «اصرواغلال‏» است كه قرآن كريم، بعثت پيامبر را براى برداشتن اين زنجيرها از پاى انسانها و آزادى ايشان از اين اسارتها نيز مى‏داند.
امام على «ع‏»: اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسة فى‏سلطان و لا التماس شيئى من فضول الحطام، و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك; فيامن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك... (20)
خدايا! تو خود مى‏دانى كه هدف ما (از حاكميت و زمامدارى)، رقابت‏براى به‏دست گرفتن قدرت و نيز خواستارى فزونى مال دنيا نبود، بلكه چنان مى‏خواستيم كه نشانه‏هاى دينت را باز گردانيم، و در سرزمينهاى تو آشكار را دست‏به‏اصلاحات زنيم، تا بندگان ستمديده‏ات امنيت‏يابند، و حدود و اوامر تعطيل شده‏ات دوباره راه افتد ...
عين همين سخن‏نيزاز حضرت امام حسين‏«ع‏» نقل شده است كه هدف از تلاشهاى ما امنيت مظلومان و ايجاد محيطى امن و بدور از دلهره براى انسانهاى مظلوم است، يعنى همان انسانهايى كه همواره مورد تجاوز زورمندان و طبقات متنفذ اجتماعى قرار مى‏گيرند. مگر نتيجه و ره‏آورد اصلى آزادى براى انسانها، ريختن همه ترسها و دلهره‏ها و نگرانيها نيست؟ اين آزادى و رهايى راستين براى جامعه بشرى است نه ادعاهاى نظامهاى سرمايه‏دارى در آزادى، كه كمترين رسالتى براى نجات توده‏هاى انسانى ندارد. آرى در پرتو امنيت اجتماعى براى ستمديدگان و قشرهاى فاقد امكانات و بى‏پشتوانه است كه آزادى راستين در جامعه، فروغ مى‏گسترد و همه انسانها را رهايى مى‏بخشد، و مال اندوزان سلطه‏طلب را محدود مى‏سازد، و در صورت سرپيچى، تصفيه مى‏كند و آسايش و آزادى واقعى، نصيب مظلومان مى‏گردد.

4- استثمار

استثمار و بهره‏كشى از كارمحرومان، از نا انسانى‏ترين روشهاى سرمايه‏دارى است. ترديد نيست كه سرمايه‏هاى كلان، جز از راههاى ظالمانه و استثمارى و ناديده گرفتن حقوق ديگران، گرد نيايد و درآمدهاى عادلانه و مشروع، به‏ثروتهاى زياد نمى‏انجامد.
امام على «ع‏»: الا فتوقعوا من ادبار اموركم ... ذاك حيث تكون ضربة السيف على المؤمن اهون من الرزق من حله (21)
هان منتظر روزى باشيد كه نظام اجتماعى شما از هم بپاشد ... و اين به‏هنگامى است كه فرود آمدن شمشير بر سر مؤمن آسانتر است از دستيابى به‏درهمى حلال.
امام صادق «ع‏»: ... و مطلب الحلال عزيز. (22)
دستيابى به حلال، بسى‏كمياب (و دشوار) است
«هيچ انسان آگاهى در اين امر، شكى ندارد كه "بهره‏كشى" و استثمار، يكى از وسايلى است كه متكاثران براى جمع كردن مال فراوان به‏آن متوسل مى‏شوند. تكاثر بدون بهره‏كشى شدنى نيست، مگر كسى گنج پيدا كند يا از آسمان، سيم و زر بروى فرو بارد. كسانى هم كه ثروت بسيار خويش را نتيجه كوشش و تلاش و قدرت فكرى و نبوغ اقتصادى خود مى‏دانند، درست آن است كه اين نبوغ به‏معناى نبوغ در شناختن راههاى استثمار و تسلط يافتن برآن است ...» (23)
استثمار، در همه اشكال آن، از مصاديق بسيار روشن ظلم و بى‏عدالتى است و چون اديان الاهى در ماهيت و ذات، فراخوان عدالت و ظلم ستيزند، با استثمار، ستيزى آشتى ناپذير دارند. اين موضوع از اصولى‏ترين تعاليم پيامبران است كه در آغاز دعوت خويش به‏آن پرداختند، و همراه با دعوت به‏توحيد و مبارزه با كفر و شرك، با استثمار و ظلم و انواع خيانتهاى مالى، مبارزه كردند:
و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين (24) اى قوم! پيمانه و ترازو را تمام و به عدل دهيد.
و چيزهاى (كار و كالاى) مردمان را كم بها مكنيد، و همچون تبهكاران در زمين به تبهكارى مپردازيد.
پيامبران پس از دعوت به توحيد، از سالمسازى روابط اقتصادى در جامعه سخن گفتند و با ظلم و استثمار حق مردمان، مبارزه كردند.
در آيه ديگرى اين موضوع حياتى چنين مطرح گرديده است:
«يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها... (25)
اى مردم! خداى را بپرستيد شما را خدايى جز او نيست دليل آشكارى از پروردگارتان به‏سوى شما آمد، پيمانه و ترازو را به‏تمام دهيد، و به‏چيزهاى مردم بهاى كم مدهيد، و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد.
امين الاسلام طبرسى درباره اين آيه مى‏گويد: «و لا تبخسوا الناس اشياءهم، اى "لا تنقصوا الناس حقوقهم" ...: حق مردم را كم مكنيد، و ايشان را از حقوقشان محروم مسازيد» (26) .
بخس اشياء ناس، همان كم گرفتن و كم بها دادن به‏اشياء مردم است و همه گونه بهره‏كشى را شامل مى‏شود. چون روشن است كه «جمع مضاف‏» (اشياء)، مانند كلمه داراى «ال تعريف‏»، معناى عموم دارد. بنابراين شايد "اشياءهم"، به‏حسب مناط، كار همه كارگران و مزد آنان را نيز شامل‏شود.
بنابراين، بخس و كم بهادادن، چنانكه شامل كالاها و موارد مى‏گردد، شامل كار كارگران و كشاورزان نيز مى‏شود، و در هر دو زمينه، يكى از شيوه‏هاى سرمايه‏دارى و ظالمان اقتصادى را با محرومان و مستضعفان، روشن مى‏سازد; زيرا چنانكه مى‏شود به‏كار كارگر، بهاى لازم را نداد و از مزد او كاست، همچنين مى‏شود به‏مواد خام و كالاهايى كه محصول كار كارگران و كشاورزان است، نيز بهاى لازم را نداد و آن را به‏قيمت واقعى نخريد. و اين «بخس‏» و كم بها دادن به‏كار و كالاى مردمان است كه پيامبران همواره از آن نهى مى‏كردند.
سرمايه‏دارى با تشكيل شركتهاى بزرگ و فرا منطقه‏اى، و سلطه بر بازارهاى جهانى، و خريد و فروش مواد و كالاها، و اعمال شيوه‏هاى انحصارى، از ارزش واقعى كالاها مى‏كاهد و به‏دلخواه، قيمت گذارى مى‏كند. همچنين سرمايه‏دارى با اتحاد و همبستگى صاحبان صنايع، مزد كارگران را به‏حق و عدل نمى‏پردازند و با تبانى و دلخواه، سطح دستمزدها را تعيين مى‏كنند، و بدينگونه به‏كار آنان بهاى واقعى پرداخته نمى‏شود و اين استثمار و غصب حقوق و بخس اشياء ناس است.
همواره در طول تاريخ، اين شيوه رفتار اقويا و توانمندان است كه به‏انواع حقكشى‏ها دست مى‏يازند و براستى رابطه اقتصادى در جامعه، رابطه آكل و ماكول اقتصادى است:
پيامبر«ص‏»: ... فياكل قويهم ضعيفهم!
زورمندان مسلمان ضعيفان را مى‏خواند ...
فرازهاى پيشين‏اين سخن پيامبر«ص‏» چنين‏است:
«من به‏هر حاكم مسلمان يادآورى مى‏كنم كه خدا را فراموش نكند و جانب ضعيفان را بگيرد و همواره در خانه‏اش به‏روى مردم باز باشد و گرنه ضعيفان، ماكول قرار خواهند گرفت و خورده خواهند شد.» امام‏على(ع) ... ياكل‏عزيزهاذليلها... (27) نيرومند آنان فرومايه را مى‏خورد...
موضوع استثمار با تعبير كلى «ظلم‏» نيز مطرح گرديده كه از مصاديق آن استثمار و كم بها دادن به‏كار انسانهاست.
استثمار بطور خاص در احاديث نيز مطرح گرديده و تعبيرهايى كوبنده در آن‏باره رسيده است:
پيامبر «ص‏» : من ظلم اجيرا اجره، احبط الله عمله و حرم عليه ريح الجنة... (28)
هركس درباره مزد كارگرى، ستم كند (به‏كم دادن، يا دير پرداختن)، خدا عمل او را باطل مى‏كند، و بهشت را براو حرام مى‏سازد ...
امام‏صادق «ع‏»: وصى! رسول‏الله عليا عند وفاته‏فقال: ياعلى: لايظلم‏الفلاحون بحضرتك ... (29)
پيامبر خدا در هنگام وفات به‏على «ع‏» چنين سفارش كرد: اى على مبادا در قلمروى تو به‏كشاورزان، ستم رود.

5- واسطه‏گرى و سودهاى نامحدود بازرگانى

سودهاى نامحدود در مبادلات و آزادى در نرخگذارى با روشهاى انحصاراتى و واسطه‏گريهاى اقتصادى، از مشكلات اصولى اقتصاد امروز جامعه بشرى و از راه كارهاى سرمايه‏دارى است. سرمايه‏داران با هزينه كردن نقدينه‏هاى سرگردان و فراوان خويش، يا به‏واسطه گرى مى‏پردازند و يا باء;ع.ؤؤ نرخگذارى آزاد و سودهاى ناعادلانه، ثروتهاى كلانى به‏جيب مى‏زنند. نرخگذارى آزاد و بى‏كنترل كه در نظامهاى سرمايه‏دارى، معمول است و يا واسطه‏گريهاى گسترده ميان صاحبان كالا و مصرف كنندگان، در گرانى قيمتها تاثير زياد دارد و بيشتر رشد قيمت و نرخهاى روزافزون، از اين دو جريان فاسدپديد مى‏آيد، يعنى نبود كنترل و محدوديت، و تحميل نرخهاى دلخواه بر توده‏هاى مصرف كننده.
اين شيوه نوعى تحكم و زورگويى است چنانكه امام على «ع‏» فرموده است:
اعلم ... ان فى كثير منهم (التجار) ... واقعا للنافع و تحكما فى‏البياعات، و ذلك باب مضرة للعامة ... (30)
بدانكه بسيارى از آنان (بازرگانان و كاسبان) دست‏به‏احتكار اجناس سودمند و مورد نياز مى‏زنند، و در معامله و دادوستد زورگو و خودسرند; و اين رفتار به‏همه مردم زيان مى‏رساند ...
اين خودسرى و تحميل‏ها از آزمندى و حس مال پرستى بيشتر در بازرگانى آزاد و ليبرال، ريشه مى‏گيرد:
امام على «ع‏»: و اعلم .. ان فى كثير منهم ضيقا فاحشا(نهج‏البلاغه/1017)
بدانكه بسيارى از آنان تنگ چشمى بيش از اندازه دارند.
امام‏سجاد «ع‏»: ... اماالذئب‏فتجاركم، يذمون اذا اشتروا، و يمدحون اذا باعو... (31)
گرگ بازرگانان شمايند، كه چون خريدارباشند ازكالا عيب‏مى‏جويند، و چون‏فروشنده باشند به‏ستايش آن مى‏پردازند ...
«اين تعليم سجادى به‏آن اشاره دارد كه رابطه ميان وارد كنندگان كالا و مردم، همچون رابطه گرگ و گوسفند است. همين تعبير، يك جنبه از جنبه‏هاى بهره‏كشى و استثمار اقتصادى را براى ما آشكار مى‏سازد، يعنى نكوهش اجناس و كالاها در هنگام خريد براى پايين آوردن بها، و ستايش آنها در هنگام فروش براى بالا بردن نرخ ...» (32) «اين همان شيوه‏هاى تبليغى براى بازاريابى است، كه امروز به‏صورتى گسترده در جريان است و شيوه‏هاى امپرياليسم تبليغى را تشكيل مى‏دهد، و هزينه‏هاى بسيار كلانى براى آن پرداخته مى‏شود. تنها در سال 1964، 150 ميليارد دلار صرف تبليغات شده است و در سالهاى بعد نيز روندى صعودى داشته است.» (33)
شهيد آية الله دكتر سيد محمد حسين حسينى بهشتى مى‏گويد:
«... آن چيزى كه دزدى است و منجر مى‏شود به‏اينكه عده‏اى بتوانند رگهاى نامرئى براى جذب ارزشهاى توليدى دسترنج كار مغزى و يدى ديگران، ايجاد و انبار كنند، همين سود سرمايه بازرگانى است. در اين سود خريد و فروشها، آن مقدار كه در برابر حق‏الزحمه خريدار و فروشنده، منشى و حسابدار، و كارگر و هزينه تلفن، و امثال آن است جاى اشكال نيست، اما كسى كه مى‏گويد بدين حساب كه او هزار تن، خريد و فروش كرده است، فلان مقدار مى‏خواهد، و اگر صد تن، بود با همان مقدار كار 10% آن سود را مى‏خواهد، صحيح نيست. اين همان سود سرمايه ظالمانه‏اى است كه مردود است... از تتبع قسمت مهم رواياتى كه از عصر پيامبر اكرم «ص‏» و ائمه سلام‏الله عليهم اجمعين در زمينه آداب تجارت داريم، به‏خوبى درمى‏يابيم كه سودى كه در كسب براى خود در نظر مى‏گيرد معادل حق‏الزحمه‏اى است كه عادلانه باشد... و بيش از اين از نظر ماهيت اقتصادى، نوعى ظلم است، و هيچگونه تفاوتى با ربا ندارد ...» (34)
دستيابى به‏اينگونه سودهاى ظالمانه، با سيستم مبادلات انحصارى، ممكن مى‏شود كه شركتها و مؤسساتى بر كل بازارها سيطره يابند، و با اتحاد درباره قيمتها و قيمت گذاريها به‏توافق برسند و رقابتها و رقيبان را از ميان ببرند، رقابتهايى كه ممكن است در تنزل نرخها يا تصاعد نرخ مواد خام تاثير داشته باشد و رفاه حال مصرف كنندگان و يا فروشندگان مواد خام (مثلا نفت) را موجب گردد.
«... امروزه به‏خوبى مى‏توان نشان داد كه شركتهاى چند مليتى در كشورهاى خود، قدرت اصلى و تعيين كننده در امور اقتصادى و سياسى‏اند، و با حركت‏به‏سوى وحدت استراتژيك و شراكت‏با يكديگر در سرمايه و توليد، به‏قدرت اصلى و تعيين كننده در امور اقتصادى جهان و به اين سبب در امور سياسى و نظامى دنيا در آمده‏اند ... و اين در حالى است كه مقاومتهاى محلى و ملى در درون مرزهاى ملى در برابر موج تمركز سرمايه، روز به‏روز ضعيف‏تر مى‏شود ...» (35)
در نظام سرمايه‏دارى، حتى براى از ميان برداشتن ديگران، گاه كالاى خود را با قيمتى بسيار نازل مى‏فروشند و از اين طريق، توليد كننده محلى را كه رقابت‏با اين كالا را از دست مى‏دهد، از ميدان بيرون مى‏كنند. (راپينگ)
اين شيوه‏ها و راه‏كارها با سراسر تعاليم اسلامى در تضاد است زيرا اينگونه امور، مبادله و بازرگانى سالم نيست; بلكه مكيدن خون انسانها و قتل و كشتار عمومى است، كشتارى با سلاحهاى نامرئى كشتار جمعى، و بسيار كشنده‏تر از سلاحهاى شيميايى و ميكربى.
قرآن كريم، تعبير بسيار گويايى در اين زمينه‏ها دارد، كه براستى اعجاز است. قرآن، در آيه "تجارت و تجويز سود تجارى، نخست از ستمكارى و ظلم و بيراهه روى در مبادلات، سخن مى‏گويد و كلمه جامع «باطل‏» را به‏كار مى‏برد:
«لاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل (36)
اموالتان را در ميان خود بناحق (راههاى باطل) مخوريد».
مراد از خوردن، همين گردش كالا و پولها و انواع داد و ستدهاست. پس از اين «اكل بباطل‏» (كه پيشترها در آن باره سخن گفتيم، و آكل و ماكول اقتصادى را اندكى تصوير كرديم در موضوع «استثمار».)، مبادله منطقى و انسانى و اسلامى را مطرح مى‏كند:
«الا ان تكون تجارة عن تراض منكم(سوره نساء 4/29 و 5)
مگر دادوستدى باشد با رضايت‏شما (خريدار و فروشنده).
در اين فراز، شرط اصلى مبادله اسلامى، رضايت طرفين معامله شمرده شده است كه به‏ضرورت، سودهاى عادلانه را دربر مى‏گيرد و سودهاى بى‏حساب و انحصاراتى شركتهاى سرمايه‏دارى را مردود مى‏شمارد; زيرا در اينگونه سودها (كه براستى قدرت و اختيار را از خريدار، سلب مى‏كند و او را بخاطر نبود "آزادى" در رقابت و عرضه كالاهاى متنوع و متفاوت از نظر قيمت) خريدار مجبور مى‏شود كه كالاى خاصى را با نرخ ويژه‏اى بخرد و در اين صورت، هيچگاه رضايت طرفين تحقق نمى‏يابد. اين، «تراضى‏» نيست; بلكه تنها رضايت فروشنده قوى است و خريدارى ضعيف كه كالايى را به چند برابر قيمت‏خريده است، چگونه مى‏تواند از نتيجه اين داد و ستد، راضى و خشنود باشد؟
پس از اين دو فراز، فراز سومى در آيه كريمه آمده است كه ماهيت و جوهر اينگونه مبادلات را روشن مى‏سازد:
«و لا تقتلوا انفسكم(سوره نساء4/29)
و خودهاتان (يكديگر) را مكشيد»
در اينجا براساس رابطه بندها و فرازهاى آيات، اين قتل نفس و كشتن افراد يكديگر را، با نظام مبادلاتى كه در دو فراز نخست اين آيه، مطرح گرديده است، ارتباط دارد. اين قتل، بى‏ترديد، قتل اقتصادى و با سلاح اقتصادى است. يعنى آنگاه كه مبادله بصورتهاى ظالمانه و باطل، صورت گرفت و نرخگذاريها آزاد بود، توده‏هاى مردم بتدريج تهيدست مى‏گردند و تنها اقليت‏سرمايه‏دار است كه سودهاى بى‏حساب مى‏برند و اموال كه طبق تعبير پيامبر بزرگوار اسلام"ص"، در حكم خون است:
«حرمة ماله كحرمة دمه (37) :
احترام مال مؤمن چون احترام خون اوست‏»
و طبق تعبير قرآن كريم; مال، عامل پايدارى و استوارى است:
«و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما(3)
اموالتان را كه خداوند سبب قوام (برپايى و استوارى) زندگى شما قرار داده است‏به‏دست كم خردان (و ناواردان) مدهيد .. ..
اين عامل حياتى از دست اكثريت ربوده مى‏شود و به‏جيب اقليت روانه مى‏گردد و اكثريت را دچار كمبود و كم‏خونى مى‏سازد و تعادل جامعه بدينسان برهم مى‏خورد و حيات همگانى، آسيبهاى جدى مى‏بيند. اين است كه قتل نفوس پس از مبادله و بازرگانى قرار گرفته است، و به‏تعبير آية‏الله شهيد سيد محمد باقر صدر، عامل حياتى در جامعه (داد و ستد) به‏عامل تباهى و ويرانگرى تبديل مى‏شود:
«... ظلم انسان - طبق تعبير قرآن كريم - كه توده‏ها را از بركات زندگى و خيرات آن، محروم ساخته است، در مبادله نيز سرايت كرده، تا آنجا كه مبادله را دگرگون ساخته و تغيير شكل داده است، و آن را وسيله بهره‏كشى و پيچيدگى كرده است ... مبادله ديگر وسيله‏اى نيست كه نيازهاى تودها را برآورده سازد و به‏جاى اينكه واسطه بين توليد و مصرف باشد واسطه بين توليد و اندوختن شده است. از اين رهگذر وضع ظالمانه مبادله موجب فجايع و انواع بهره‏كشى‏ها (استثمار) گرديد، بسان همان فجايع و بهره‏كشى‏هايى كه اوضاع ظالمانه توزيع در جوامع برده‏دارى و فئودالى، يا در جوامع سرمايه‏دارى و كمونيستى پديد آورد». (38)
اين بيدادگريها همه در سايه آزادى اقتصادى ليبراليستى پديد مى‏آيد و توده‏ها را مجبور مى‏كند كه به‏نرخهاى ساختگى (نه طبيعى) آنان تن دهند و به‏مغاك فقر و محروميت كشيده شوند.
نيز شهيد صدر مى‏گويد:
«... اين منع قاطع امام‏«ع‏» (در عهدنامه مالك اشتر) از "احتكار"، به‏معناى خواست‏شديد اسلام نسبت‏به‏از ميان بردن سودهايى است كه براساس قيمتهاى ساختگى استوار است، و در جريان احتكار سرمايه‏دارى پديد مى‏آيد. سود پاك (مشروع)، سودى است كه از راه بهاى واقعى مبادله كالا به‏دست مى‏آيد و اين قيمتى است كه براساس سود كالا و مقدار قدرت طبيعى و خارجى آن به دست مى‏آيد، با دور افكندن جريان كميابى ساختگى كه سرمايه‏داران و بازرگانان محتكر با تسلط بر جريان عرضه و تقاضا آن را ايجاد مى‏كنند.» (39)
اين شيوه‏هاى انحصاراتى را، آية‏الله شهيد مرتضى مطهرى نيز مردود و نامشروع مى‏شمارد:
«از نظر اسلام، تشكيل «تراست‏» قطعا ممنوع است و تشكيل «كارتل‏» چون به‏منظور ايجاد تضييق و بازار سياه از لحاظ فروشنده است، ممنوع است.» (40)

6- فرهنگ "سرمايه‏دارى" فتنه‏هاى اجتماعى و تهاجم فرهنگى

ابرقدرتهاى ليبرال - سرمايه‏دارى بين‏الملل، دريافتند كه با قدرت نظامى و جنگ نمى‏توان بر كشورها، بازارها و منابع ثروت مسلط شد; بلكه نياز به‏سلاح جديدى است كه به‏ظاهر، صورت اسلحه ندارد و موجب جبهه‏گيرى توده‏ها نمى‏گردد. اين سلاح، سلاح اقتصادى است كه با اين ابزار مى‏توان به‏جنگى نامرئى و به ظاهر صلح جويانه و خير خواهانه دست‏يازيد و همه ارض مسكون را زير نفوذ و سلطه درآورد.
دستيابى به‏اين سلطه و به‏كارگيرى اين ابزار، در محيطهاى آرام و قانونمند و با فرهنگهايى پيشرفته و انسانى، امكان ندارد; چه در اينگونه اجتماعات، مردمان آگاهى دارند و به‏بررسى پديده‏هاى اجتماعى و تحليل علل رخدادها مى‏پردازند و دشمنان خلق را در همه چهره‏ها و رنگها شناسايى مى‏كنند و پوششها و ماسكها را يك سو مى‏زنند و ويرانگريها و تباه سازيهاى پنهانى را برملا مى‏كنند و نقشه‏ها و راه‏كارهاى فريبكارانه را مانع مى‏گردند.
از اينرو، سرمايه‏دارى براى ايجاد زمينه مناسب، با روشهاى گوناگون، آرامش و تعادل و همبستگى جامعه‏ها را برهم مى‏زند و به‏نشر اكاذيب و شايعه‏سازى مى‏پردازد، مبانى فرهنگهاى خودى را به‏باد تمسخر مى‏گيرد، معيارهاى اصولى و باورهاى بنيادين جامعه را زير سؤال مى‏برد، و نسلها را به‏آنچه خود دارند بدبين مى‏كند و اصالتهاى خودى و بومى را متزلزل مى‏سازد. بالاتر از اين، به‏تحريف مبانى دينى جامعه‏ها نيز مى‏پردازد و مرز ميان خوب و بد و نيك و زشت و انسانى و غير انسانى و الاهى و شيطانى و عدل و ظلم و حق و باطل و ... برمى‏دارد بدان پايه كه از نادرست درست، و از ناانسانى، انسانى، و از ظلم، عدل، و از ضد ارزشها، ارزشها فهميده شود و از اين رهگذر، سفسطه‏هاى بزرگ، تحقق مى‏پذيرد و توده‏هاى مردم درسرگردانى و سردرگمى فرو مى‏افتند، و زمينه‏هاى تجاوزگرى و ترك تازى صاحبان زر و زور آماده مى‏شود.
و اينها همه در سايه فتنه‏گريها و شيوه‏هاى تبليغاتى ويژه‏اى صورت مى‏گيرد كه كارشناسان طبق هر جامعه و منطقه‏اى تهيه مى‏كنند و از طريق رسانه‏هاى گروهى بويژه مطبوعات، بر سر توده‏هاى ساده‏دل انسانى مى‏ريزند.
تاثيرگذارى و نفوذفكرى، با شگردهايى چون: تكرار، مبالغه، دروغ، ارائه نظر به‏عنوان حقيقت، تجاهل عمدى و... (41) صورت مى‏گيرد و فتنه‏ها و تحريفها از مسائل فكرى و فرهنگى آغاز مى‏گردد و به‏درگيرى‏هاى درونى و بيرونى و راه‏اندازى دسته‏بندى‏هاى سياسى، اجتماعى و سرانجام آشوبها و درگيريهاى بزرگ مى‏انجامد. هدف اصلى از اين فتنه‏گريها، وابستگى روزافزون جامعه‏ها و غفلت از مسائل اصلى و از دست دادن قدرت سياسى و اقتصادى كشورها است. در قرآن كريم آمده است:
فما آمن بموسى الا ذرية من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان يفتنهم، و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين (42)
به موسى نگرويدند جز اندكى از قوم وى، به‏سبب ترس از فتنه و ستم فرعون و سران قوم او، و فرعون در زمين برترى طلب بود و از زمره مسرفان.
فتنه‏ها و آشوبهاى ملاء و سران قوم نيز در بازدارى قوم حضرت موسى‏«ع‏». چون فتنه‏انگيزى‏هاى فرعون بوده است.
پيامبراكرم‏«ص‏» در سخنى جامع و عميق، فتنه‏انگيزيهاى سرمايه‏داران را چنين تبيين مى‏كند:
«سياتى من بعدى اقوام ياكلون طيبات الطعام و الوانها، و يركبون الدواب ... يبنون الدور، و يشيدون القصور، و ... الفتنة منهم و اليهم تعود (43)
پس از من اقوامى خواهند آمد كه خوراكهاى پاكيزه و رنگارنگ مى‏خورند، و از وسايل‏سوارى استفاده مى‏كنند و خانه‏ها مى‏سازند و كوشكها مى‏افرازند ... فتنه از ايشان است و كار ايشان.»
بارى اين خاصيت‏سرمايه‏دارى مهارگسيخته و اقتصاد آزاد و پيامدهاى جدايى ناپذير افزون‏طلبى است كه به‏فساد و فتنه و قانون شكنى، روى‏آورد و در قلمرو گسترده‏تر ناامنى و ناآرامى و جنگ و درگيرى راه بيندازد، آنگاه كه به‏نفع اقطاب سرمايه‏دارى باشد.
امام على «ع‏»: المال للفتن سبب (44)
مال سبب برپا شدن فتنه‏ها (آشوبها) است.
با توجه به زيانهاى بنيادين و خانمانسوز فتنه‏گرى است كه آن را چه بسا از قتل و جنگ زيانبارتر ساخته است. قرآن مى‏گويد:
الفتنة اشد من القتل (45)
فتنه از قتل، بدتر است.

7- نظام "ليبرال - سرمايه‏دارى" و محيط زيست

محيط زيست و بيماريهاى آن، و زيانها و ويرانگريهاى تمدن صنعتى نسبت‏به"زيست‏بوم"، برانديشمندى پوشيده نيست; بگونه‏اى كه متخصصان، كره زمين را چون بيمارى مى‏دانند كه دچار بيماريهاى فراوان گشته است. (46) بيماريهايى كه در كالبد آن نفوذ كرده و ژرفاى آن را بيمار ساخته و حتى فضا و هواى شناور بر سطح آن را آلوده كرده است. منابع آبى زير زمينى، آلوده گشته و ريه زمين، يعنى جنگلها و اكسيژن سازان را به‏نابودى كشيده است. منابع و ذخائر نهفته در درون آنرا به‏پايان نزديك كرده و بسيارى از گونه‏هاى گياهى و حيوانى را به‏دست نابودى سپرده است. درياها با همه بى‏كرانگى، آلوده گشته و ماهيها و جانداران آن، رو به‏كاستى‏هاى فاحش گذارده است. بيماريهايى كه دهها هزار سال زمان لازم دارد تا شايد مداوا شود. وضع چنين است كه قرآن فرموده است:
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون (47) :
به‏سبب اعمال مردمان، فساد درخشكى و دريا آشكار شد تا به‏آنان جزاى بعضى از كارهايشان را بچشاند، باشد كه باز گردند.
نظام سرمايه‏دارى، معيار كار خويش را براصل به‏ظاهر سازنده و اقتصادى، بنا نهاده است.
اصل: «رشد توليد براى رشد مصرف‏» و «رشد مصرف براى رشد توليد».
همه مشكلات زيست محيطى ما، در پرتو همين اصل پديد گشته است. گردونه ويرانگر "رشد مصرف و رشد توليد" بدون در نظر گرفتن شرايط محيطى، انسانيت كنونى را به مغاك تيره‏بختى افكنده و كره زمين را به‏محيطى آلوده و بيمارگونه تبديل كرده است.
«يكى از عواملى كه در ايجاد وضعيت فعلى موثر است، ديدگاه اقتصادى كوته‏بينانه‏اى است كه در جهان رواج دارد. اين ديدگاه كه در مجلات و روزنامه‏هاى اقتصادى غرب به‏خوبى مى‏توان آن را مشاهده كرد، از درك ظرفيت تحمل نظامهاى اكولوژيك غافل است و تمام روندهاى اقتصادى جهان را به‏تغييراتى در تقاضا و درآمد و پس‏انداز و سرمايه‏گذارى و رشد اقتصادى و اشتغال و غيره مربوط مى‏داند و مسئله محدوديتهاى اكولوژيك و رشد و توسعه را در نظر نمى‏گيرد. راهنماى اقتصاددانان، شاخصهاى اقتصادى است و آنان روندهاى آينده را براساس آمارى كه از گذشته دارند، پيش‏بينى مى‏كنند بدون اينكه به‏محدوديتهاى طبيعى موجود بر سر راه توسعه، توجه كنند. از نظر آنان رشد تكنولوژى، همه مسائل را حل خواهدكرد ...» (48)
«... در واقع از اين ديدگاه نمى‏توان گفت كه اقتصاد بشر، پيشرفت كرده است‏بلكه اين اقتصاد به‏نوعى كسر بودجه مخفى، دچار گشته است. بشر با از بين بردن جنگلها و استفاده بيش از حد از چراگاهها و منابع آب شيرين، توليد خود را بطور مقطعى افزايش داده اما توان بارورى و آينده توليد را به‏خطر انداخته است ...»(علائم حياتى كره زمين 11)
«... سهمگين‏ترين گزندى كه به‏تماميت و سلامتى اين سرمايه بيولوژيك وارد مى‏شود; از جانب خود تكنولوژى است. تكنولوژى، ماهيت «خودمنهدم كنننده‏»اش را در اثرات سوئى كه بر محيط زيست مى‏گذارد، بروز مى‏دهد ...» (49)
«... هرگز تمدنى، ابزارى چنين ويرانگر كه نه تنها يك شهر بلكه يك كره را بتواند بدين وسعت‏به‏ويرانى كشد، خلق نكرده بود و همه اقيانوسها به‏علت‏حرص يا از سهل‏انگارى بشر، بدين‏صورت، مسموم نشده و همه موجودات زنده، يك شبه از بين نرفته بودند. هرگز بخاطر معادن سطح زمين اينطور وحشيانه زخم برنداشته بود. هرگز در گذشته، افشانه‏هاى گيسو تا بدين حد، جو را از گاز ازن، تهى نكرده بود و افزايش حرارت، آب و هواى كره زمين را تا به‏اين حد مورد تهديد قرار نداده بود...» (50)
اگر نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، از سودجوييها و افزونخواهيها و «هل من منريد» گوييهايش دست‏بردارد و سلطه خويش را بر فرهنگها، ملتها، آداب و رسومها و هنرها حتى علم و انديشه‏ها نيز بردارد، و انسانيت را به‏خودش و فطرتش واگذارد، انسان راه زندگى خويش را مى‏يابد و از اينهمه مصرف و اسراف كه علت آلودگى و تمام شدن منابع است، دورى مى‏گزيند و راه ميانه‏روى و اندازه‏دارى و بسندگى را در پيش مى‏گيرد; ليكن زيست اشرافى و سرمايه‏دارى، و تبليغ اين نوع زندگى كه باعث رونق مصرف و بازار كالاهاى صنعتى است، مانع حركت فطرى و زندگى طبيعى انسانهاست.
«... چيز ديگرى را كه در غرب، ناخوشايند مى‏بينيم، موضوع تبليغ كالا و بازاريابى است. تبليغات تجارى با استفاده از بلاهت‏بشرى، به‏صورت هنرى مستظرفه درآمده است. در حالى‏كه دو سوم جمعيت دنياى كنونى، محتاج ابتدايى‏ترين حوائج زندگى هستند، به‏ضرب تبليغات، كالاهاى غير لازم را به‏خود مردم مى‏دهند. اين يكى از وجوه زشت جامعه متمدن است ...» (51)
براستى اين تعبير «فرانسوا پيرو» اقتصاددان فرانسوى، درباره راهكارهاى سرمايه‏دارى، از ژرفايى و بينشگرايى شگرفى برخوردار است:
«نظام سرمايه‏دارى، مى‏سايد و فاسد مى‏كند. سرمايه‏دارى، مصرف كننده عظيم عصاره زندگى است، عصاره‏اى كه سرمايه‏دارى، تمايلى به‏قوام آن ندارد...» (52)
راه‏كارهاى تباه‏كارانه "ليبرال - سرمايه‏دارى" و زيست مسرفانه مال‏اندوزان در زمين، برخلاف سنت آفرينش و سلامت زمين و قانونمنديهاى الاهى حاكم برآن است. قرآن، سرمايه‏داران را باخصلتهاى ضد انسانى و زيست‏بوم‏ستيز آنان، ياد مى‏كند چون: «مسرفان‏» و «مترفان‏»، و اين روشنگر آن حقيقت است كه اسرافكارى و تضييع و تباهسازى مواد و منابع، خلاف قانون الاهى و حيات سالم انسانى است. كارى كه شيوه جدايى‏ناپذير "سرمايه‏دارى" است. پس اين اسراف و اتراف و شادخوارى است كه جامعه بشرى را به‏تباهى مى‏كشد.
اتراف، فراخى و زياد داشتن نعمت است ... و «مترفون‏» يعنى كسانى كه نعمت و مكنت گسترده دارند و از انواع امكانات رفاهى و مصرفى بهره‏مندند پس قرآن كريم، با به‏كار بردن واژه «مترفون‏» و «مترفين‏» و مشتقات آن، زندگى گروه تنعم پرست‏خوشگذران را به‏همراه آثار بد اينگونه زندگى، به‏سختى مورد نكوهش قرار مى‏دهد.
و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها ... (53) :
هرگاه بخواهيم مردم سرزمين (قومى) را نابود كنيم، توانگران شادخوار را (به عبادت و عدالت) امر مى‏كنيم، پس آنان به‏فسق كردن او نافرمانى و كجروى) مى‏پردازند (و سبب نزول عذاب مى‏شوند)...
قرآن كريم با بكار بردن اين دو واژه، نوع زيست ويرانگر اين طبقه را روشن مى‏سازد و آثار زيانبار محيطى آن را گوشزد مى‏كند.
آمارها زبان گويايى دارد:
«به پيش‏بينى برنامه «فين اشتاين‏» براى گرسنگى جهانى در دانشگاه براون، اگر جمعيت جهان را عمدتا با دانه و سبزى تغذيه كنيم، در حال حاضر، غذاى كافى براى تامين كالرى موردنياز شش ميليارد نفر كه به‏توصيه سازمان، روزانه 2350 كالرى براى هر فرد است، وجود دارد ... از 145 ميليون تن دانه‏اى كه به‏حيوانات خورانده مى‏شود، فقط 21 ميليون تن گوشت، جوجه و تخم‏مرغ توليد مى‏شود. چه اتلاف خارق‏العاده‏اى از خاك، آب، كود، حشره‏كش و انرژى!! و تمام اينها براى چه؟ براى افزايش حمله‏هاى قلبى، فربهى و سكته و ... چنين زندگى مسرفانه‏اى ، دليل عمده كاستى لايه اوزن، گرم شدن كره زمين، آلودگى هوا، آب و خاك و ... است. هر آمريكايى، بيست تا صد برابر هر يك از ساكنان جهان سوم، توليد آلودگى مى‏كند و نوزادان ثروتمند امريكايى، هزار بار بيش از همتايان خود در بنگلادش يا پاكستان موجب آلودگى مى‏شوند. شهروندان كانادايى نيز از اين شيوه زندگى افراطى همسايه جنوبى خود تقليد مى‏كنند و اغلب شهروندان كشورهاى پيشرفته نيز همين روش را دنبال مى‏كنند...» (54)
ياد كرديم كه قرآن كريم، مال‏اندوزان افراطى را با صفت "اسراف" ياد مى‏كند و انسانها را از پيروى از شيوه عمل و تفكر آنان باز مى‏دارد:
«و لا تطيعوا المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون (55) :
دستور اسراف كنندگان را اطاعت مكنيد. همآنان كه در زمين فساد مى‏كنند و به‏اصلاح نمى‏پردازند.
جالب توجه فراز پايانى اين آيه است: «ولايصلحون‏». و اين، ضرورت ارتباط اسراف و فساد را آشكار مى‏سازد. يعنى هيچ جامعه و فرد اسرافكار و مصرفگرايى نمى‏تواند به‏صلاح و آبادى و بهينه‏سازى و استفاده بهينه از كالاها و مواد، دست‏يابد بلكه ناگزير مصرفگرايى مسرفانه، ويرانگر منابع و زيست‏بوم است همچنين ويرانگر اخلاقهاى انسانى است زيرا كه انسانها را در تمام دوران زندگى، به‏لذتجويى و كامورى و شادخوارى افراطى مال‏اندوزانه سوق مى‏دهد و از تلاش و كوشش براى دستيابى به‏ارزشهاى والاى معنوى و انسانى باز مى‏دارد. بارى، اين روشهاى افراطى، برخلاف سنتهاى الهى است.
قرآن، آدميان‏رابه آبادانى زمين فراخوانده است:
... هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها... (56)
او شمار را از زمين پديد آورد و خواست تا به‏آبادانى آن بپردازيد...
نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، با مصرفگرايى شخصى و رواج آن در سطح اجتماعات، به‏ويرانى و تخريب زمين و منابع آن دست مى‏زند حال آنكه قرآن كريم، زمين را مهد (گهواره) و مستقر آرامگاه و«قرار» (مكان امن و آرامش) ناميده است:
الذى جعل لكم الارض مهادا ... (57)
كسى است كه زمين را آرامگاه (گهواره و بستر) شما ساخت ...
الله الذى جعل لكم الارض قرارا (58)
خداست كه زمين را قرارگاه شما ساخت ...
... و لكم فى‏الارض مستقر (59)
و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تا روز قيامت در زمين است.
ليكن "سرمايه‏دارى"، امنيت‏حياتى انسانها را در اين بستر مناسب، دچار مخاطره جدى ساخته است.
امام صادق «ع‏»، درباره ريشه‏ها و علل فسادهاى زاده از سرمايه‏دارى مى‏فرمايد:
«... و هذا الفساد يتولد من طول الامل و الحرص و الكبر، كما اشار الله عز و جل فى قصة قارون فى قوله: «ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين‏» كانت هذه الخصال من صنع قارون و اعتقاده و اصلها من حب الدنيا و جمعها ... (60)
... و اين فساد از آرزوى دراز و آزمندى و تكبر نتيجه مى‏شود كه خداى بزگ در داستان قارون از آن خبر داده است: «در زمين به‏تباهگرى مى‏پرداز، كه خداوند تباهگران را دوست نمى‏دارد» و اين خصلتها (آرزوى دراز، آزمندو تكبر)، همه در قارون بود و ريشه آنها دوستى دنيا و مال‏اندوزى براى دنياست...
آرى اين آزمندى و دنياطلبى مال‏اندوزان است كه به‏زياده‏رويها و تجاوزگريها به‏حريم انسانها و حريم طبيعت مى‏انجامد و عصاره زندگى را مى‏مكد. و در كوتاه سخن اينكه:
سرمايه‏دارى به‏مسئوليت‏خويش در برابر طبعيت پاينبد نمى‏ماند و در برابر مواهب الاهى متعهدانه رفتار نمى‏كند.
امام على‏«ع‏»:....اتقوا الله فى عباده و بلاده، فانكم مسؤولون حتى عن‏البقاع والبهائم (61)
درباره محرومان و شهرها از خدا بپرهيزيد، زيرا كه شما مسئول هستيد حتى درباره آباديها و حيوانات.
اين تعهدى دينى است كه حتى به‏گونه‏هاى حيوانى نبايد ظلم شود و آبايها نبايد تخريب گردد و منابع حياتى نبايد بيرحمانه و بدون ملاحظات انسانى، مصرف شود.

8- آينده "سرمايه‏دارى"

جامعه انسانى، چون ديگر بخشهاى هستى، قانونمند است و از معيارها و ضوابطى پيروى مى‏كند و فرازگرايى يا نشيب‏گرايى آن علل و اسبابى دارد و اين چگونگى در همه اجتماعات انسانى و همه دوره‏هاى تاريخ وجود داشته است و صعود و سقوط ملتها و تمدنها در چارچوب اصول و قوانينى رخداده است و هيچ پديده‏اى در اجتماعات و امتها، بى‏علت و بى‏جهت و از سر تصادف، پديد نگشته است.
نه پايداريها، توانمنديها، استواريها، شكوهها و تمدن‏سازى‏هاى بزرگ بى‏علت‏بوده است، و نه ضعفها، سستى‏ها، هرج و مرجها و نشيب‏گرائيها، بدون علل يا عواملى بوقوع پيوسته است.
حاكميت ضوابط و قوانين بر جريان پيدايش ملتها و ظهور تمدنهاست كه تاريخ را به‏صورت دانش و علم درآورده، و شناخت قوانين و اصول آن را درس‏آموز آيندگان ساخته است.
علل و عوامل پايدارى و زوال ملتها، در درون اجتماعات و در ژرفناى روان انسانها قرار دارد و در عينيت زندگى و در ماهيت روابط اجتماعى آنان نهفته است. گرچه ملتهايى در طول تاريخ، با عوامل ويرانگر خارجى روبرو گشته‏اند; ليكن موقعيت عوامل خارجى و مهاجم، همواره در گروه زمينه‏هاى درونى و تلاشى و انحطاطگرايى داخلى بوده است، و عوامل خارجى آنگاه كه در درون و متن جامعه‏ها زمينه يافتند، توانستند به‏درون رخنه كنند و كارى از پيش ببرند و جريانها را دگرگون سزند و دفتر تمدن يا ملتى را ببندند.
اكنون با نگاهى بينشگرا در تمدن صنعتى و جامعه سرمايه‏دارى كنونى، روشن مى‏گردد كه دارد از درون مى‏پوسد و رو به‏زوال و نيستى مى‏گذارد. نظام "سرمايه‏دارى"، افراد انسانى را از درون پوچ و بى‏انگاره ساخته است و هسته اصلى كيان اجتماعى را تباه كرده و از جوهر مقاومت، سخت‏كوشى، شكيبايى، باورمندى، ارزشگرايى و فداكارى، تهى ساخته است.
افزون‏طلبى و زياده‏خواهيهاى مرزنشناس نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، نخست، موضوعى انسانى است كه در انديشه و درون انسانها نفوذ مى‏كند و انسانها را از باطن، به‏گرايشهاى ماده پرستانه دچار مى‏سازد. اين دگروار شدن ماهيت انسانها و تحريف معيارهاى انسانى در جامعه سرمايه‏دارى، عامل اصلى و زيربنايى در سقوط تمدن ليبرال - سرمايه‏دارى است.
شايد برخى از مكاتب اقتصادى چنان پندارند كه رشد نظامهاى ليبرال - سرمايه‏دارى و نيز سقوط و متلاشى شدن آنها، تنها به‏عوامل مادى بستگى دارد و عامل انسانى و چگونگى تفكرات آنها را در آن تاثيرى نيست; ليكن موضوع براساس «تصور اسلامى‏»، مستند به‏امورى است كه عقيده انسان و تصور او از جهان و تغييرى كه در نفوس بشرى حاصل مى‏شود، از جمله آنهاست. آزمنديهاى نظام سرمايه‏دارى و متضاد ويرانگر آن، از خواستهاى "سرمايه‏دارى" حاصل مى‏شود، و خاستگاه اين طلب و خواست، نفس شخص طالب و اخلاق انسانى اوست كه با فرهنگ و تصور او از انسان و جهان هدف زندگى وابستگى دارد.
اكنون در اين بخش و در فراخور بسيار محدود آن، به‏برخى اصول و معيارها در جامعه و تمدن كنونى اشاره مى‏شود و وضعيت جامعه‏هاى "سرمايه‏دارى" ارزيابى مى‏گردد:

1- عدل ستيزى

نظام سرمايه‏دارى، به‏اصل "عدالت"، پشت كرده و به‏ظلم و باطل روى آورده است و از همين نقطه نخستين است كه اسباب زوال و نابودى خويش را دارد فراهم مى‏آورد; زيرا اجتماعى كه "عدالت محور" نبود و بيداد و باطل، سراسر آن را انباشته و حق و حقوقها پايمال گردد، اجتماعى است از درون، متلاشى و بدون آينده‏اى روشن.
اصل عدالت در تفكر اسلامى، قانون عام حاكم بر جهان و بر جامعه‏هاى انسانى است:
امام على‏«ع‏»: العدل اساس به قوام العالم (62)
عدالت پايه (و زيربنا) است كه پايدارى جهان به‏آن بستگى دارد.
در اين كلام، از معيار عمومى و قانون عام به‏كار رفته در كائنات، سخن رفته است و آن، قانون "عدل" و نهادن هر چيز در جاى مناسب خود است.
امام على «ع‏»: العدل قوام البرية (63)
عدل مايه پايدارى مردمان است.
در اين كلام، عدالت اجتماعى، مطرح شده و "عدل" به‏عنوان محور و ضابطه تشكيل جامعه انسانى و مايه استوارى زندگى مردمان ياد شده‏است.
روابطى، عادلانه است كه جامعه را به‏صورت «يد واحدة‏» و واحدى منسجم و همگرا درمى‏آورد و زمينه‏هاى پايدارى و ثبات را فراهم مى‏كند. روابط ظالمانه، متلاشى كننده روابط اجتماعى و يگانگى و همگرايى است، بصورتى كه همه از همه بيم دارند و نسبت‏به‏يكديگر كينه مى‏ورزند و هركس در انديشه خوردن و چاپيدن ديگرى است. اينگونه روابط آكل و ماكولى چگونه مى‏تواند امتها را منسجم و يگانه و آسيب‏ناپذير سازد.
چنين جامعه‏اى و چنين روابطى، از نوع روابط جنگل است و بقاى جنگلى، بر فرض كه باشد، بقاى انسانى و تمدن بشرى نيست. بقاى جنگلى، بر اصل زورمدارى و تجاوز، استوار است و تمدن تبعيض و ستم بنياد "سرمايه‏دارى" بر همين زورمدارى و سلطه‏طلبى‏ها استوار گشته است. اين مكانيسم و سازوكار براى مدتى مى‏تواند بر جامعه بشرى حاكم باشد; ليكن پايدار و ماندگار نيست.
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جلعنا لمهلكهم موعدا (64) :
مردمان آن آباديها را هنگامى كه ستم كردند هلاك كرديم، و براى هلاك كردنشان موعدى مقرر داشتيم.

2- انحصار طلبى و تبعيض طبقاتى

انحصارطلبى و توزيع غير عادلانه اموال، ريشه در حس زياده‏طلبى و افزونخواهى ثروتمندان دارد كه آنان را به‏بيدادگرى، حقكشى، ظلم و استثمار سوق مى‏دهد و همين يكى از عوامل اصلى نابودى نظام سرمايه‏دارى است:
امام على‏«ع‏»: من يستاثر من الاموال يهلك (65)
هركس در اموال، انحصار طلب باشد، هلاك گردد.
ويژه‏سازى اموال و منابع طبيعى، از عوامل مهم تقسيم نابرابر و غير عادلانه ثروت و پيدايش جامعه تبعيض‏آميز طبقاتى است. اين تجربه هميشه تاريخ است كه اجتماعاتى كه دچار عدم تعادل و توازن در بهره‏مندى از مواد و كالاها شدند و به‏دو طبقه اكثريت محروم و اقليت‏سرمايه‏دار، تقسيم گرديد، سلامت و پايدارى خويش از دست‏بدادند و سرانجام به‏تلاشى و سقوط كشيده شدند. نيز تجربه مكرر تاريخ است كه بيشتر ناآراميها، اضطرابها، كشمكش‏ها و جنگلها در پرتو همين جريان ناسالم در توزيع كالاها و منابع صورت گرفته و پديد گشته است.
تمام مشكلات و تنشها در جهان امروز نيز در انحصارگراييها، و ويژه سازيهاى نظامهاى سرمايه‏دارى است. بلوك‏بنديها، ريشه در همين جريان ظالمانه دارد. تقسيم كشورها به"پيش رفته" و "عقب افتاده"، در اثر همين گردش نا سالم اموال است.
امام صادق «ع‏»: مثل‏الدنيا كمثل ماء البحر، كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا، حتى يقتله (66)
مثل دنيا همچون مثل آب درياست كه هرچه شخصى تشنه از آن بيشتر بيآشامد تشنگى او افزونتر شود، تا سرانجام تشنگى او را هلاك كند.
نظام سرمايه‏دارى، با حس زياده‏خواهى و اصالت دادن به‏ثروت مادى، به‏بهره‏بردارى بى‏حد و بى‏حساب، از منابع دست مى‏يازد و ويژه‏سازى اموال و منابع را شعار خود مى‏سازد و اين ماهيت زندگى اين دنيايى است كه چون نوشيدن آب دريا، جز افزايش تشنگى، نتيجه‏اى ندارد و سرانجام در پرتو سرپيچى از قانون عام حاكم بر جهان كه سلامت و سعادت را در حد ميانه، نهاده و دورى از افراط و تفريط را رمز بقا و پايدارى معرفى كرده است، «سرمايه‏دارى‏» در جهنم سوزان فزون طلبى‏هاى خويش نابود مى‏شود.
امام باقر «ع‏»: مثل الحريص على‏الدنيا كمثل دودة الفر، كلما از دادت على نفسها لفا، كان ابعد لها من الخروج، حتى تموت غما (67)
مثل حريص نسبت‏به‏دنيا، مثل كرم ابريشم است كه هرچه بيشتر بر گرد خود بتند، بيرون آمدنش از پيله دشوارتر مى‏شود، و سرانجام از اندوه در آن خواهد مرد.
نظام سرمايه‏دارى، پيله و تارهايى است كه به‏دست مال‏اندوزان يافته مى‏شود و رشد اين نظام حركتى افتخارى است كه آن را به‏سوى مرگ در ميان رشته‏هاى خود بافته مى‏داند و سبب نابودى آن و جايگزينى نظامى ديگر مى‏گردد:
هاانتم هولآء تدعون لتنفقوا فى سبيل‏الله، فمنكم من يبخل، و من يبخل فانما يبخل عن نفسه، والله الغنى و انتم الفقراء، و ان تتولوايستبدل قوما غيركم ثم لايكونو امثالكم (68)
آگاه باشيد اين شماييد كه مى‏خوانندتان تا در راه خدا انفاق كنيد، برخى از شما بخل مى‏ورزند; هركس بخل ورزد در حق خويش (و به‏زيان خويش) بخل ورزيده است، خدواند بى‏نياز است و شماييد نيازمندان، اكنون اگر روى بگردانيد (و انفاق نكنيد) شما را خواهد برد و به‏جاى شما ديگران را خواهد آورد كه همچون شما (بخيل) نباشند.
بخل و ترك انفاق (در اثر مال‏اندوزى و سرمايه‏دارى) يكى از خويهاى زشت است كه در قرآن كريم، آن را سبب دوزيان بزرگ معرفى كرده‏است:
1- زيان شخصى، از آن جهت كه نتيجه بخل، به‏خود بخيل باز مى‏گردد، بنابراين عمل نادرستى است‏برضد شخص بخيل.
2- زيان اجتماعى، بدان جهت كه بخل، موجب انحصارگرايى است و اين، زمينه ظلم و تبعيض و عدم توزيع اموال در سطح جامعه شده و اينها موجب تغيير نظام اجتماعى و نابودى نظام موجود مى‏گردند.
بارى براثر انحطاط اخلاقى (در بعد شخصى) و ويژه‏سازيها و انحصارطلبى‏هاى سرمايه‏دارى (در بعد اجتماعى)، انسانهاى گرفتار در دام آن، هم سقوطى انسانى مى‏يابند و از خدا باورى و انسانگرايى و ديگر دوستى، روى برمى‏تابند و به مال‏اندوزى روى مى‏آورند و هم سقوطى اجتماعى; چون پيامد حتمى اين گرايش‏هاى روحى در سرمايه‏دارى، سقوطى اجتماعى است و به‏تعبير قرآن، نتيجه آزمندى و سودپرستى، «استبدال اجتماعى‏» است. يعنى امت و تمدنى كه حت‏سلطه انگيزه‏هاى سودپرستانه سرمايه‏دارى قرار گيرد، تعادل و توازن جامعه را برهم زده و پايدارى آن را بطور جدى دچار مخاطره ساخته است.
آيه ديگرى نيز اين حقيقت انكارناپذير را چنين تبيين مى‏كند:
... و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ... (69)
در راه خد انفاق كنيد و خود را به‏دست‏خود به‏هلاكت نيندازيد.
هلاكت و نابودى، زاده از ترك انفاق و توزيع ثروت در سطح جامعه است كه شيوه و روش سرمايه‏دارى است.
پس اينكه مى‏نگريم پيامبر بزرگوار اسلام، نگران آينده امت‏خويش است و از آن بيم دارد كه گرايشهاى سرمايه‏دارى و انگيزه‏هاى مال‏اندوزى در جامعه اسلامى پديد آيد، و احساسهاى انسانى را خاموش كند، و تعهد شناسى دينى را به‏دست فراموشى سپارد، و جامعه را به‏سوى رقابتهاى نا سالم اقتصادى و حرص و آزمندى در راه افزايش سود و سرمايه، سوق دهد و انسجام و استوارى جامعه را برهم زند و نظامى طبقاتى بسازد; از اين جهت است كه راه كارهاى مال‏اندوزان، با يك جامعه متعادل و متوازن و عدالت‏بنياد، سازگار نيست و بى‏ترديد پيامبر«ص‏»، نگران رشد ناسالم اموال و انگيزه‏هاى مال‏پرستانه است; نه رفاه اقتصادى و توسعه يافتگى و توزيع عادلانه امكانات و منابع، كه اين عامل‏بقا و پايدارى است چنانكه در فرازهاى آغازين اين نوشتار ياد كرديم. اكنون سخن والاى پيامبر«ص‏» را در اين زمينه مى‏آوريم:
... فو الله ما الفقر اخشى عليكم، و لكننى اخشى عليكم ان يبسط لكم الدنيا كما بسطت على من كان قبلكم، فتنافسوها كما تنافوها، و تهلككم كما اهلكتهم (70)
... سوگند به خدا كه از فقر براى شما ترسى ندارم، ليكن از آن مى‏ترسم كه دنيا چندان بر شما گسترده شود كه براى پيشينيان شما گسترده شده بود (و مانند آنان در ناز و نعمت فرو غلتيد)، و همچون آنان به‏رقابت و همچشمى بپردازيد، و چنان هلاكتان كند كه آنان را هلاك كرد.
«اين حديث‏شريف نبوى به‏ما مى‏فهماند كه زيانهاى حاصل از تكاثر در ماليكت و اسرافگرايى در مصرف، بسى بيشتر است از زيانهاى ويرانگر حاصل از فقر و بينوايى، اين تعليم - چنانكه از تعاليم ديگر فهميده مى‏شود - نمى‏خواهد زيانهاى فقر و ضرورت مبارزه با آن را كم انگارد، بلكه مى‏خواهد فاجعه بودن تكاثر و اسراف را ياد آور شود(الحياة 3/415)».
اين نوع گرايشهاى سرمايه‏دارى، خود از عوامل اصلى ايجاد فقر در جامعه نيز هست.
روشنگر مفهوم اين حديث نبوى، سخن ديگرى است كه از پيامبر«ص‏» روايت‏شده است:
انما اتخوف على امتى من بعدى ثلاث خلال: ... او يظهر فيهم المال حتى يطغوا و يبطروا (71)
بر امتم پس از خود از سه چيز بيمناكم:... (سوم اينكه) مال در ميان ايشان چندان فزون شود (و اهميت پيدا كند) كه طغيان ورزند و ناسپاسى كنند ...
روشن است كه اين مال، از آن اموال نيست كه عامل قوام و استوارى جامعه و سامان بخش امور مردمان و چون خون در اندام افراد است (چنانكه در آيات و احاديث ديگر آمده بود)، بلكه مقصود، مال‏اندوزى به‏شيوه سرمايه‏دارى و با آن انگيزه‏ها و گرايشها و راه كارهاست كه از جمله آن طغيان، سركشى فساد و ناديده گرفتن حق و حقوق انسانهاست.
بنابراين مسائل ياد شده، برهم‏زدن تعادل و توازن در جامعه كه در سايه ظلم‏گرايى و عدالت‏ستيزى سرمايه‏دارى پديد مى‏آيد، و ويژه‏سازى اموال و منابع و محروم كردن اكثريت مردم، از عوامل مهم ناپايدارى و تزلزل در جامعه سرمايه‏دارى است.
3- «زيست‏بوم‏» ستيزى; آثار زيست محيطى عملكرد نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، موجب برهم زدن تعادل و توازن در طبيعت و منابع حياتى آن است. اين موضوع روشن ساخته است كه ظلم سرمايه‏دارى نه تنها متوجه جامعه انسانى است، بلكه گونه‏هاى حياتى و نباتى و آبها و كانيها حتى هوا و لايه اوزن را نيز سالم و متعادل باقى نگذاشته است‏بگونه‏اى كه:
«در دهه هشتاد همه شاخصهاى حياتى در حال سقوط بوده‏اند، و در مجموع قابليت‏سكونت كره زمين كاهش يافته است‏». (72)
به‏پاره‏اى ديگر از علل نابسامانيهاى جامعه سرمايه‏دارى در بخشهاى گذشته اشاره شد. اكنون علل سقوط سرمايه‏دارى را چنين مى‏توان خلاصه كرد:
1- ظلم اجتماعى و استثمار حقوق انسانها
2- تقسيم جامعه به‏دو طبقه فقير و غنى
3- تباه‏سازى منابع و افراط در بهره‏بردارى.
4- آلودگيهاى زيست محيطى
5- زياده‏وى در كامورى و لذت پرستى
6- سلطه‏طلبى و شيوه‏هاى استبدادى
7- انحصارگرايى و ويژه سازى منابع و اموال
و ديگر مسائلى كه به مسخ هويت انسانى و از خود بيگانگى انسانها انجاميده است كه در بخش نخست اين مقاله اندكى بررسى شد.
بنابراين هر گونه خوش بينى نسبت‏به آينده نظام ليبرال - سرمايه‏دارى، از ساده‏انديشى است و يا از نشناختن قوانين تخلف ناپذير حاكم بر جهان و بر جامعه انسانى.
بارى اين سرمايه‏دارى و با اين شويه‏هايى كه دارد و با ظلم و بيدادى كه هر لحظه بر آن مى‏افزايد، سرانجامى جز سرانجام همه ظالمان و مكذبان (حق و حقيقت) در تاريخ ندارد.
... فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين (73)
پس در زمين بگرديد و بنگريد كه عاقبت كار مكذبان چگونه بوده است.
و اين شكوه ظاهرى و صورى، نشانگر وجود معيارهاى اصولى و ضوابط قانونمند پايدارى و ثبات نيست.
«... با ترقى حيرت‏انگيز تكنولوژى تخريب و انهدام، مى‏توان تصور كرد كه كشورهاى پيشرفته سرمايه‏دارى سامسون‏وار - دنيا را روى سرد ديگران و خودشان خراب كنند. در اين صورت، سرمايه‏دارى نيز از ميان خواهد رفت. به‏هرحال، هرطوركه به‏موضوع نگاه بكنيم اينده سرمايه‏دارى درخشان نمى‏تواند باشد» (74)
و «... اين چيزى نيست كه فقط ... بلكه حرفى است كه روشن انديشان جهان متجاوز از صد سال است‏بيان مى‏دارند...» (75)
«پس از فروپاشى نظام اقتصادى و سياسى در شوروى، تضادها و ناتوانى‏هاى سرمايه‏دارى جهانى آشكارتر شد. افزايش فقر، بيكارى - تورم و تخريب محيط زيست نه فقط در سرزمينهاى كشورهاى عقب نگهداشته شده بلكه در درون كشورهاى سرمايه‏دارى استعمارى، ... توسعه بازار فروش حيات انسانى كه شامل خريد و فروش كودكان زنان، اندامهاى انسانى و همچنين مواد مخدر، اسلحه، زباله‏هاى سمى و اتمى بر طبق قوانين بازار سرمايه‏دارى و همچنين زيادتر شدن فاصله سطح زندگى مردم مستعمرات در آفريقا امريكاى مركزى و جنوبى و بخش بزرگى از آسيا با بوميان كشورهاى سرمايه‏دارى استعمارى نشان مى‏دهد كه سرمايه‏دارى، چه در سطح محلى در كشورهاى صنعتى سرمايه‏دارى، چه در سطح جهانى، نه فقط قادر به‏حل مشكلات اقصادى - اجتماعى مردم جهان در همه اقاليم عالم نيست; بلكه خود به‏علت تضادهاى درونى و ساختارى موجب ايجاد و تشديد فقر و استبداد شده و مى‏شود. با وجود همه تبليغاتى كه درباره ثبات سرمايه‏دارى جهانى مى‏شود، اين نظام در سراشيب زوال افتاده و نه تنها نمى‏تواند آينده‏اى روشن و قابل قبول به‏مردم كشورهاى سرمايه‏دارى و خلق جهان نويد دهد; بلكه روز بروز بيشتر ثابت مى‏كند كه فقط با زور، و با غارت و كشتار ميليونها انسان قادر به‏ادامه حيات است‏». (76)
دوران شكوفايى و بالندگى اين تمدن، كه همواره و در همه نقاط جهان با برترى نظامى و ابزار جنگى و شيوه‏هاى جاسوسى، سلطه افكنده است; «تاريخ يك تمدن، مهلت چند روزه خدايى بيش نيست.
ذرنى و المكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا (77)
و (سرانجام كار) تكذيب‏كنندگان صحب نعمت‏را به من‏واگذار، وآنان را (دراين دنياى‏گذران) اندكى مهلت ده. «... و اينك كل اين تمدن با همه نهادها و تكنولوژيها و فرهنگش در حال تلاش است، و ما در آخرين بحرانهاى برگشت ناپذير نظام صنعتى زندگى مى‏كنيم ...» (78)
اين بحرانهاى برگشت‏ناپذير، همين بحرانهاى انسانى، اجتماعى، زيست محيطى و تباهى بشريت و ويرانى خانه و كاشانه اوست. و اين سنت تغيير ناپذير الاهى است، كه خودنمايى چند گاهى باطل و بيداد را با نيروهاى عدالت و حق، سركوب مى‏كند، و دفترچه ستم بنياد آنان را مى‏بندد، و آنان را روانه زباله دان تاريخ مى‏سازد.
بل نقدف بالحق على الباطل فيدمغه... (79)
بلكه با حق بر باطل مى‏كوبيم پس نابود سازد آن را...

پى‏نوشت‏ها:

1- سوره علق 96/ 6-7.
2- 2- علامه سيدمحمدحسين فضل‏الله لبنانى، بر تقل الحياة 3/551.
3- 3- سوره قصص /28/83.
4- 4- سوره همزه 104/ 2 و 3.
5- 5- نهج‏البلاغة /799.
6- 6- سوره سبا 34/34 و 35.
7- 7- مجمع البيان 8/392.
8- 8- سوره ال عمران 3/181.
9- 9- سوره زخرف 43/31.
10- 10- سوره بقره 2/247.
11- 11- سجاد 53/264.
12- 12- سجاد 90/12.
13- 13- موج سوم /209; الوين تافلر، ترجمه: شهيندخت‏خوارزمى، 1370
14- 14- كافى 2/135.
15- 15- الحياة 4/146.
16- 16- اطلاعات سياسى - اقتصادى، 76-75 ص 90: سرمايه‏دارى از نظر: «فرانسواپرو».
17- 17- اطلاعات سياسى - اقتصادى، 76-75 /90، سرمايه‏دارى از نظر: 2 و 3. مفهوم امپرياليسم اقتصادى /43; «فرانسوا پرو». جميز ا. كانر.
18- 18- مفهوم امپرياليسم اقتصادى /43; جميز ا. كانر.
19- 19- سوره اعراف 7/157
20- 20- تحف العقول 172; الحياة 2/42.
21- 21- نهج‏البلاغه /755.
22- 22- علل الشرايع 557.
23- 23- الحياة 3/536.
24- 24- سوره هود 11/85.
25- 25- سوره اعراف 7/85.
26- 26- مجمع البيان 4/447.
27- 27- نهج البلاغة /927.
28- 28- تواب الاعمال /331.
29- 29- كافى 5/284.
30- 30- و 2. نهج البلاغة /1017.
31- 31- خصال 1/339.
32- 32- الحياة 3/526
33- 33- براى توضيح بيشتر به‏كتاب: «امپرياليسم تبليغى يا...» رجوع شود تا انواع شگردهاى تبليغاتى در اين روزگار روشن گردد.
34- 34- اقتصاد اسلامى، شهيد بهشتى /60-62.
35- 35- اطلاعات سياسى - اقتصادى /92-91 ص 28
36- 36- سوره نساء 4/29 و 5.
37- 37- اختصاص /343.
38- 38- اقتصاد نا /364 و 365; ترجمه فارسى آن 1/446.
39- 39- الاسلام يقود الحياة /49-50; وزارة الارشاد اسلامى.
40- 40- بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى/359.
41- 41- امپرياليسم تبليغى از دكتر محمد العوينى استاديار دانشكده تبليغات دانشگاه قاهره، ترجمه محمد سپهرى 1369 ص 79-77.
42- 42- سوره يونس 10/83.
43- 43- مكارم الاخلاق /526-525.
44- 44- الحياة 4/110.
45- 45- سوره بقره 2/191.
46- 46- به‏كتاب: اگر اين سياره را دوست داريد، طرحى براى مداواى زمين; دكتر هلن كالديكوت ترجمه منصور عاصى، و علائم حياتى كره زمين، لستر براون و همكاران، ترجمه دكتر حميد طراوتى، 1374، مراجعه شود.
47- 47- سوره روم 30/41
48- 48- علائم حياتى كره زمين 8و11.
49- 49- آينده سرمايه‏دارى و... مقاله تكنولوژى و محيط زيست، برى‏كامز 133
50- 50- موج سوم، الوين تافلر /167
51- 51- آينده سرمايه‏دارى و...، مقاله: چرا تمدن غرب را نمى‏پسندم، توين بى/108-109
52- 52- اطلاعات سياسى - اقتصادى /76-75 ص 89، مقاله: سرمايه‏دارى از نظر «فرانسوا پرو» متفكر و اقتصاد دان فرانسوى
53- 53- سوره اسراء 17/16.
54- 54- اگر اين سياره را دوست داريد /148و13.
55- 55- سوره شعراء 26/151-152.
56- 56- سوره هود 11/61.
57- 57- سوره طه 20/53
58- 58- سوره غافر 40/64
59- 59- سوره بقره 12/36
60- 60- سفينة‏البحار 2/361.
61- 61- نهج البلاغة /544.
62- 62- سجاد 78/83.
63- 63- غررالحكم /19.
64- 64- سوره كهف 18/59.
65- 65- تحف‏العقول /155.
66- 66- كافى 2/136.
67- 67- كافى 2/134.
68- 68- سوره محمد(ص) 47/38.
69- 69- سوره بقره 2/195.
70- 70- الحياة 3/414 و 415.
71- 71- خصال 1/164.
72- 72- علائم حياتى كره زمين /10; لستربروان و همكاران ترجمه دكتر حميد طراواتى
73- 73- سوره نحل 16/36
74- 74- آينده سرمايه‏دارى و... /72; مقاله: پل سويزى.
75- 75- منبع سابق /54.
76- 76- اطلاعات سياسى - اقتصادى، 82-81 ص 29، دكتر شاپور رودسانى
77- 77- سوره مزمل 73/11.
78- 78- موج سوم /159; الوين تافلر.
79- 79- سوره انبياء 21/18.

مقالات مشابه

بُعد اقتصادي حيات معقول در آيات و روايات

نام نویسندهمحمدجمال خلیلیان اشکذری

کرامت انساني و اقتصاد

نام نشریهاقتصاد اسلامی

نام نویسندهسیداکبر سیدی‌نیا