از جمله مسائل مشكل آفرين در اين راه، فقدان نظم در تركيب و انشاي قرآن است؛ به اين معنا كه بيشتر سورههاي بلند قرآن، تركيبي از آيات بسيار متفاوت و گوناگون راجع به زمانهاي مختلف است. نكته ديگر اين كه قرآن فاقد يك نسخه اصلي است و لذا انتخاب ميان قرائتهاي مختلف هميشه كار سادهاي نيست.
گذشته از دشواريهاي بالا كه در طبيعت اين كار هست، موضوع ديگر ناكارآمديهاي مترجمان است كه تا كنون جرأت ترجمه را به خود دادهاند. فيشر همه مترجمان قرآن را كما بيش مورد سرزنش قرار داده است، زيرا آنها:
ــ بيش از حد به تفاسير خودي (مسلمانان)، به ويژه تفاسير متأخر متكي بودهاند؛ ــ به نكات زبان شناختي موجود در منابع تفسيري بسيار كم بها دادهاند؛ ــ قرائتهاي مختلف قرآن را به ندرت مدّ نظر داشتهاند؛ ــ با پرداختن به عناصر يهودي ــ مسيحي در قرآن، از ويژگيهاي خاصِّ زبان عربي غافل شدهاند؛ ــ در بيشتر موارد فاقد شناخت كافي از ظرافتهاي دستور زبان عربي و تسلط در به كارگيري عناصر زباني بودهاند. و آخرين ملامت اين كه مترجمان با جزم انديشي در ترجمه آيات، بسياري از آيات مشكل قرآن را حذف كردهاند.
البته فيشر صرفا به نقد نظري بسنده نميكند، بلكه براي تأييد ايرادهاي خود به سوره 111 / مَسَد در ترجمههاي موجود استناد ميكند. نتيجه بررسي وي غافلگير كننده است، زيرا از پنج آيه اين سوره تنها آيه سوم درست ترجمه شده3 و از چهار آيه ديگر فهم درستي صورت نگرفته است. مترجمان در دو آيه نخست (بريده باد دستان ابولهب...) توجه نداشتهاند كه پس از فعلِ دعايي «تَبَّتْ»، همچنان كه در اصطلاح عاميانه «اَهلككَ وَقَد اَهلكَ» داريم، فعل گذشته «وَتَبَّ» و يا «وَقَدْ تَبَّ» (طبق قرائت ابنمسعود و اُبيّ بن كعب) آمده است. عدهاي از آنان هر دو فعل را امر گرفتهاند كه در اينصورت رابطهاي با فعل گذشته «ما اغني» ندارد، و برخي ديگر افعال مزبور را «ماضي» معنا كرده و لذا در فهم كل آيه، يعني نفرين به ابولهب، به خطا رفتهاند.
ترجمه دو آيه آخر سوره از اين بدتر است: «و زنش آن آورنده هيزم است كه گردنش آراسته به طنابي از ليف خرماست». قديميترين تفاسير مسلمين در اين آيه به يك «هجا» پي برده، كه بر طبق آن همسر ابولهب در هيئت كنيزي كه پستترين كار پيشه اوست و هيچ زينتي ندارد تحقير شده است. ديگر مفسران «حمل كننده هيزم» را كنايه از افترا زننده يا خودنما انگاشتهاند، و يا با نقل حكايتي ابلهانه تصوير زني را نشان ميدهند كه در راه پيامبر خار ميافكند. در عين حال مترجمان اروپايي چهرهاي از همسر ابولهب مجسم ميكنند كه هيزمكش آتشي است كه ابولهب در آن ميسوزد.
اين بررسي موشكافانه، آن هم با مهارت خاص فيشر، كه ايرادهاي وارده بر مترجمان را به طور مستند نشان ميدهد، در زمينه مباني تفسير قرآن نيز آموزنده است. نقد مزبور (لااقل در مثال منتخَب) اهميت زيادِ قرائتهاي قرآني را آشكار ميسازد كه در اين جا به طور سيستماتيك و براي نخستينبار مطرح گرديد. چنان كه ملاحظه شد، تفسيرِ درست آيه اول به قرائتِ خاصِ «وَقَد تَبَّ» بستگي تام دارد و اين نكته با دقت در متن معلوم ميگردد.
از مطالعات دقيق فيشر چنين بر ميآيد كه در اصطلاح عاميانه «اَهلككَ وقَد اَهلكَ» هيچگاه «وَقَدْ» حذف نشده، حال آن كه در اصطلاح «فَعَل اللّهُ بِكَ وفَعَل» هر دو فعل دُعايي هستند (نك. فيشر، ارزش ترجمههاي موجود قرآن و سوره مَسَد، ص24، پاورقي 1). اكنون مفسران اسلامي دريافتهاند كه قرائت ابن مسعود به فهمِ نسخه عثمان بيشتر كمك ميكند (نك. نقل قول فيشر از سهيلي در ص 19 همان كتاب و نيز تاريخ قرآن، نولدكه، ج 3 ص 80، پاورقي 1). آنها براي تفسير درستِ آيه مربوطه (تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ) نيز به آن استناد كردهاند [نك. ص 24 كتاب]؛ حال آن كه تاكنون هيچ يك از مترجمان اروپايي از آن بهره نجستهاند.
اثباتِ وجود يك هجايِ خالص عربي در سوره 111 از اهميت كمي برخوردار نيست، زيرا قويا تأييدي است بر اين واقعيت كه زبان حضرت محمد(ص) نه به واسطه يهود و نصارا، بلكه بيش از همه در محيط عربي خويش قابل درك است. استفاده پيامبر از اين هجا تصوري را كه در آغاز بعثت وي نسبت به كاهنان پيشين داريم پررنگ و معنادار ميسازد.4 بديهي است كه او بالاتر از يك كاهن بود و به حق در اين مورد به مردم اعتراض ميكرد. اما نكته اينجاست كه اگر پيامبر (لااقل در شيوههاي ظهور بعثت خود) يادآور كاهنان پيشين نميبود، هرگز اين سوء تفاهم براي مردم رخ نميداد.
خلاصه اين كه مترجمان آينده بايد در كار خود به قرآن همچون اثر ادبي كهني بنگرند كه شرح موارد نامفهوم آن را در جوهره ادبيات پيشين عرب كه پيامبر در فضاي آن رشد نموده ميتوان يافت. از جمله صبغههاي ادبِ جاهلي در قرآن كاربرد اصطلاحات شاعران است (البته برائت پيامبر از شعر به محتوا مربوط ميشود، نه به فرم).5 مثلاً در پايان بررسي فيشر معلوم ميشود كه «جيد» (= گردن) از الفاظِ خاصّ بَدَوي است. از اين رو قرآن پژوهي آينده بايستي شعر و ادب دوره جاهلي را به عنوان خالصترين وسيله براي بيانِ حيات معنويِ اعراب پيش از اسلام مورد نظر قرار دهد.
آقاي فيشر در اين كتاب خود در برابر كساني كه ترجمههاي موجود از قرآن را دست بالا ميگيرند، تابلويي هشدار دهنده قرار داده و علاوه بر آن، با بررسي يك نمونه عيني چگونگي ترجمه قرآن را براي آيندگان ترسيم كرده است. لذا تمام كساني كه براي فهم اين كتابِ به ظاهر ساده ولي در واقع پر از دشواري تلاش ميكنند، از او صادقانه سپاسگزار خواهند بود.
1. مشخصات اصل مقاله چنين است:
Johan Fück, »Zur Frage der Koranübersetzung«, in Orientalistische Literaturzeitung 47 (1944) col. 165-168.
اين مقاله ناظر به تحقيقات علمي اگوست فيشر قرآن پژوه آلماني در كتاب ارزش ترجمههاي موجود قرآن و سوره مَسَد است.
2. Fischer, A. Der Wert der vorhandenen Koran-übrsetzungen und Sure 111. Leipzig, 1937.
3. او (ابولهب) به حتم در آتش ميسوزد.
4. S. Fischer, EI. II, 670b.
5. در قرآن كهانت و شعرسرايي به صراحت از پيامبر اكرم(ص) نفي شده است، ضمن اين كه سخنان و خطبههاي آن حضرت با كلام قرآن تفاوت بسيار دارد و قابل مقايسه نيست.(مترجم)