نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي

پدیدآورمحمدرضا انصاری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1442 بازدید
نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي

محمدرضا انصاري
قرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزش‏هاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سوره‏اي كه بر پيامبر فرود مي‏آمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزش‏هاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون مي‏شد.
عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سوره‏اي فرود مي‏آيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونه‏اي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيه‏اي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح مي‏خواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح مي‏داد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند.
مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي مي‏كردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن مي‏گفتند، در دريافت معني واژه‏هاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ مي‏گرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيام‏هاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن مي‏گويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبان‏هاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند.
از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس مي‏كنند.
آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشه‏اي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نموده‏اند ـ هرگز نتوانسته‏اند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمده‏اند، قطره‏اي ناچيز از درياي بي‏كران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نمي‏توان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و مي‏توانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار برده‏اند بيشتر در خور ستايش و تحسين است.
اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده مي‏شود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه مي‏توان آن را جبران نمود؟
ترجمه‏هايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمه‏هاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمه‏هاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمه‏هايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند.
ترجمه‏هاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زده‏اند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزوده‏اي در ترجمه قرآن صورت نمي‏گيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمه‏اي نمي‏تواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جمله‏ها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمي‏يابد؛ تنها اهل فنّ مي‏توانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند.
ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمه‏هايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمه‏ها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است.
بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمه‏هاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نمي‏گرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمه‏اي‏پديد مي‏آورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباه‏هاي فراواني به چشم مي‏خورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت مي‏شد و اغلاط ترجمه‏اي را گوشزد مي‏كرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نمي‏گرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ مي‏رسيد و در دسترس همگان قرار مي‏گرفت.
خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمه‏ها و اصلاح نارسايي‏هاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمه‏هايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد مي‏رود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستي‏هاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه مي‏گردد راه كمال بپيمايد.
چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمه‏هايي كه از دوران‏هاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افرادي‏بوده‏اند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمه‏ها مي‏توان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اين‏كه به نمونه‏هايي از اين دقت‏ها و ظرافت‏ها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور مي‏شويم:
1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم مي‏خورد. واژه‏هايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژه‏ها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن.
در بسياري از ترجمه‏ها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نموده‏اند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا مي‏كند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا مي‏بايست والاترين و پرارزش‏ترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين مي‏گويد:
«اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»1
يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكم‏ترين دستگيره‏هاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكم‏ترين دستگيره‏ها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار مي‏ورزد).
چنان كه مي‏بينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نمي‏تواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد.
از ميان ترجمه‏هايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه داده‏اند مي‏توان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».2
هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشته‏اند، امّا به هر حال وجود چنين نكته‏هاي ظريفي در لا به لاي ترجمه‏هاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگي‏هاي ساختاري واژه‏ها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند.
2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمه‏هاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي مي‏گويد:
«اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ مي‏گوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه مي‏گويي: «جاء علي جماله بأحمال».»3
چنان كه مي‏بينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمه‏هاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژه‏ها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».4
3. يكي از واژه‏هايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است.
توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار مي‏گيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه مي‏شود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا».
امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه مي‏شود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد:
«وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه‏ عهدا فلن يخلف اللّه‏ عهده أم تقولون علي اللّه‏ ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».5
چنان كه مي‏بينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نمي‏كند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس مي‏شود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد:
«[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بسته‏ايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا مي‏بنديد كه نمي‏دانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان مي‏گويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتش‏اند و در آن ماندگار خواهند بود».
ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمه‏هاي كهن مشاهده مي‏كنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمه‏ها مي‏توان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد.
به هر حال نمونه‏هاي فراواني از اين گونه دقّت‏ها را مي‏توان در ترجمه‏هاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايش‏اند و ذكر نمونه‏هاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال مي‏گردد.
به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گام‏هاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.

پی نوشت ها:

1. تفسير المنار، ج 3، ص 37.
2. تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
3. تفسير كشّاف، ج 2، ص 308.
4. ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740.
5. سوره بقره، آيه 80 ـ 81.

مقالات مشابه

ترجمه پذيري قرآن كريم

نام نشریهبینات

نام نویسندهپروین بهارزاده