تأثير عمل انسانى در نظام تكوينى هستى

پدیدآورخلیل منصوری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1583 بازدید
تأثير عمل انسانى در نظام تكوينى هستى

خليل منصوري

از آيات قرآن مى توان اين نكته را استنباط كرد كه عمل انسان در نظام تكوينى تأثير گذار است به اين معنا كه ايمان اين موجود يعنى نوع انسان و عمل وى در نظام عالم از جهت ارتباطش با زندگى خود او تأثير گذار است. به سخنى ديگر، كفر و عمل زشت انسانى در فساد عالم از جهت ارتباطش با نوع انسان مؤثر است، چنانچه ايمان و عمل صالح اش چنين است.
بنابراين اگر انسان به صلاح و سداد گرايد نظام دنيا هم از جهت ايفا به لوازم سعادت و خوشبختى زندگى انسانى و هم از جهت دفع بلا از او و فراهم آورى نعمت براى او صالح و آماده خواهد شد.
از دسته آياتى كه بر تأثيرگذارى عمليات بشر در نظام تكوين به صورت صراحت اشاره دارند آيه 42 سوره شريفه روم است; خداوند در اين آيه به طور يك قاعده و قانون كلى مى فرمايد: «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلّهم يرجعون; فساد در خشكى (زمين) و ترى (دريا) به جهت گناهانى كه مردمان به دست خود مرتكب شدند، نمودار شد تا بخشى از آثار اعمالشان را به آنان بچشاند، باشد تا از كرده خويش برگردند».
و نيز مى فرمايد: «و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم;(شورى/ 30) هر بلا و مصيبتى كه به شما مى رسد بايد بدانيد كه بلاهايى هستند كه خود به دست خويش كسب كرده ايد».
از اين آيات و آيات ديگر قرآن چنين بر مى آيد كه عمل انسانى در نظام تكوين تأثيرگذار است و به عنوان يك سنت الهى ايمان و اعمال خوب و بد در آمدن بلايايى چون زلزله، جنگ، سيل، ويرانى، بيمارى و مانند آن مؤثر است چنانچه در آمدن بركات، آسايش، امنيت، آرامش، رفاه، فراوانى نعمت و مانند آن تأثيرگذار است.
خداوند در قرآن در اين باره مى فرمايد: «ولو أنّ اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذّبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون;(اعراف/ 96) اگر اهل شهرها و مراكز انسانى ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى ساختند بر روى ايشان درهايى از بركات آسمان و زمين را باز مى كرديم ولى آنان چنين نكردند بلكه به تكذيب پيامبران پرداختند. از همين رو آنان را به آن گناهانى كه براى خود كسب كرده بودند، گرفتيم.
خداوند در آيه ديگرى به توضيح دو شرط ايمان و تقوا مى پردازد و مشخص مى دارد كه از ايمان و تقوا به عنوان دو شرط جلب و جذب بركات به معناى اقامه «ما انزل اليه» و آن چيز است كه به عنوان دين از سوى خداوند نازل شده است، مى باشد، خداوند مى فرمايد: «ولو أنهم أقاموا التوريه و الانجيل و ما انزل اليهم من ربّهم لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم; (مائده/ 66) و اگر اينان تورات و انجيل و ديگر كتاب هاى آسمانى را كه به سوى ايشان نازل شده است اقامه كنند. از بالاى سر (آسمان) و پايين پاهاى خود (زمين) روزى خواهند خورد.
مراد از اقامه كتاب هاى نازل شده و دستورهاى الهى، حفظ عملى يعنى استفاده كردن از دستورهاى آن ها در ميان جامعه و عمل كردن همگان به شرايع آنها و اعتقاد به معارفى است كه درباره آغاز و انجام در آن ها بيان شده است، مى باشد.
بنابراين «اقامه دين» در روزى انسان مؤثر است; يعنى عمل انسانى در نظام تكوين و بارش برف و باران و افزايش، دسترسى به بركات مؤثر است. از همين رو، مؤمنان بر اين باورند كه دادن زكات در افزايش برف و باران تأثيرگذار است چنان چه عدم پرداخت آن و كوتاهى در عمل به احكام شريعت موجبات خشكسالى و بيمارى مى شود.
به نظر قرآن به طور كلى همه اجزاى هستى مانند اعضاى يك بدن به يك ديگر متصل و مربوط است، به طورى كه صحت و سقم و استقامت و انحراف يك عضو در صدور افعال از ساير اعضا تأثير داشته و اين تفاعل در خواص و آثار در همه اجزا و اطراف آن جريان دارد.
اين اجزا همه به سوى خداى سبحان و آن هدفى كه خداوند براى آن ها مقدّر نموده در حركتند، انحراف و اختلال حركت يك جز از اجزاى آن به ويژه اگر از اجزاى برجسته باشد در ساير اجزا به طور نمايان اثر سوء باقى مى گذارد و در نتيجه آثارى هم كه ساير اجزاى عالم در اين جز دارند فاسد شده، فسادى كه از جز مزبور در ديگر اجزا راه يافته بود به خودش بر مى گردد. اگر جز مزبور به خودى خود و يا به كمك ديگران استقامت پيشين خود را به دست آورد حالت رفاه پيش از انحرافش نيز بر مى گردد، ولى اگر به انحراف و اعوجاج خود ادامه دهد فساد حال و محنت و ابتلاءش نيز ادامه خواهد يافت تا آن جا كه انحراف و طغيانش از حدّ بگذرد. و كار ساير اجزا و اسباب مجاورش را به تباهى بكشاند، اين جاست كه همه اسباب جهان عليه او قيام نموده، و با قوايى كه خداوند به منظور دفاع از حريم ذات و حفظ وجودشان در آن ها به وديعه سپرده جز و مزبور را تا خبردار شود از ميان برده و نابود مى سازند.
اين خود يكى از سنت هايى است كه خداى تعالى در جميع اجزاى عالم كه يكى از آنها انسان است جارى ساخته، نه اين سنت تخلّف بردار است و نه انسان از آن مستثناست.
و چون چنين است اگر امتى از امت ها از راه فطرت منحرف گردد و در نتيجه از راه سعادت انسانى كه خداوند برايش مقرر كرده باز بماند اسباب طبيعى هم كه محيط به آن است و مربوط به اوست اختلال يافته و آثار سوء اين اختلال به خود آن امت بر مى گردد و خلاصه دود كجروى هايش به چشم خودش مى رود. براى اين كه خودش بود كه با انحراف و كجروى اش آثار سويى در اسباب طبيعى باقى گذارد; و معلوم است كه در بازگشت آن آثار چه اختلال ها و محنت هايى متوجه اجتماعش مى شود; فساد اخلاق و قساوت قلب، و از ميان رفتن عواطف رقيق روابط عمومى را از ميان برده و هجوم بلاها و افزايش مصيبت ها تهديد به انقراض و نابودى اش مى كند. آسمان از بارش باران هاى فصلى و زمين از رويش سبزها و رويدنى ها و درختان دريغ نموده و به جاى باران هاى فصلى، سيل، طوفان و صاعقه به راه انداخته و زمين با زلزله و فرسايش و رانش آنان را در خود فرو مى برد. اين ها همه آيات الهى است كه چنين امتى را به توبه و بازگشت به سوى راه مستقيم فطرت وا مى دارد، و در حقيقت امتحان و آزمايشى از سختى پس از امتحان به آسايش و راحتى است.
شاهد گوياى گفتار ما آيه شريفه: «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلّهم يرجعون» (روم/ 41) است كه مى فرمايد: مظالم و گناهانى كه مردم مرتكب مى شوند باعث فساد در خشكى و درياى عالم است، فسادى كه يا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راه ها و سلب امنيت و آرامش دامنگير انسان مى شود و يا مانند اختلاف اوضاع جوى و زمينى، زندگى او را مختل مى سازد.
آيه 30 سوره شورى نيز همين مطلب را تأييد مى كند: «و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير; و آن چه از مصيبت ها به شما مى رسد به خاطر شومى كارهاى زشت و ناپسندى است كه به دست خود كرديد، تازه خداوند اثر بسيارى از كرده هاى شما را مى پوشاند و به آن اخذ نمى كند و گرنه اوضاع بدتر از اين مى شد.
كوتاه سخن آن كه، اگر امت مورد فرض به سوى خدا بازگشت نمود ـ و چه اندك است امتى كه چنين كند ـ بسيار امر پسنديده اى كرده است چون در اين صورت بنا به سنت الهى خداوند احوال آن قوم را دگرگون سازد و بركات را برايشان فرو فرستد: «انّ اللّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّر و اما بأنفسهم; (رعد/ 12) و اگر به كجروى و انحرافش ادامه، داد خداوند دل هايشان را مهر نهاده و در نتيجه به اعمال زشت خود عادت مى كنند و كارشان به جايى مى رسد كه جز آن چه مى كنند معناى ديگرى براى زندگى نمى فهمند و چنين مى پندارند كه زندگى تنها همين حيات نكبت بار و سراسر اضطرابى است كه همه اجزاى عالم و نواميس طبيعت مخالف و مزاحم آن است; زندگى اى كه مصيبت ها و بلايا از يك سو و قهر طبيعت از سوى ديگر تهديد به نيست و نابودى اش مى كند.
اين سنت پروردگار و اثرى است كه خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مى كند.
برخى از روشنفكران نمايان اين سنت را نمى پذيرند و بر اين باورند كه اين گونه انديشه و افكار زاييده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسيله دفاع ـ و به قول برخى از ايشان به جهت عدم راززدايى است و اگر از اين امور چون بارش، باران كه يك امر طبيعى است راززدايى شود ديگر بشر اين چنين امور را به ماوراى فيزيك مرتبط نمى سازد ـ و گرنه اگر انسان در صنعت پيشرفت كرد و خود را به دانش و ابزارهاى راززدايى و وسايل دفاعى مجهز ساخت مى تواند از همه اين حوادث كه نامش را خشم و قهر طبيعت مى گذاريم، پيشگيرى كند، چنان كه ملت هاى متمدن توانستند از بسيارى از اين حوادث چون قحطى، وبا، طاعون، ساير امراض واگير و هم چنين سيل، طوفان، صاعقه و مانند آنها جلوگيرى به عمل آورند.
بايد به اين افراد گفت: خدا اين انديشه و فكر و صاحبان چنين افكارى را نابود مى كند كه در اثر كفر و غرور فكرى گمان كرده اند پيشرفت و جلو افتادن ملتى از ملتى ديگر كه نامش را «تمدن» گذاشته اند، مى تواند بر نظام كون قوانين و نواميس طبيعت مسلط شده و احكام آن را باطل ساخته آن را مطيع خود سازند.
دستگاه آفرينش كه اين فرو رفتگان در هوى هوس و غرور در آن جزيى به حساب نمى آيند، هرگز محكوم به امر و نهى ايشان نيست. حال اگر حق و حقيقت تابع هوى و هوس آنان شود آسمان و زمين از هم مى پاشد; «ولو اتّبع الحقّ أهواءهم لفسدت السموات و الأرض; (مؤمنون/7) و معلوم است اگر آسمان و زمين رو به فساد گذارد نخستين جزيى كه از آن فاسد مى شود، همين انسان ضعيف و ناتوان است.
اينان گمان كرده اند، معارف دينى اين قبيل حوادث را معلول اسباب مادى و طبيعى نمى داند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطى، فرستادن باران و صاعقه را كار خدا و ساير حوادثى كه به علل و اسبابش پى برده ايم كار آن علل و اسباب مى داند، ناچار چنين خيال كرده اند كه وقتى براى وقوع حادثه اى از حوادث علتى طبيعى كشف مى كنند و به قول خودشان راززدايى كرده اند، حدوث آن حادثه بى نياز از خداست و تدبير ربوبى او را در آن حادثه هيچ كاره مى دانند; غافل از آن كه معارف دينى به يك فرد دين دار اجازه چنين اعتقادى را نداده و خدا را سببى در عرض ديگر اسباب و علتى در كنار ديگر علل مادى و قواى فعال طبيعى نمى داند.
بى گمان، خداى متعال آن كسى است كه به هر چيزى محيط است و هر سببى را او به سوى مسبَّب آن مى كشاند و هر چيزى را كه خلق كرده هدايتش هم نموده است و جز او كسى محيط به مخلوقات و مسبّب آنها نيست، پس او مى تواند هر چيزى را وسيله انجام خواسته هايى قرار داده و در اين باره سبب هايى به كار ببرد كه دانش و فهم ما از درك سببيّت آن عاجز و ناتوان باشد. چنان كه در آيات زير به اين معنا اشاره كرده مى فرمايد: «ان الله بالغ امره قد جعل الله لكلّ شى قدراً; (طلاق/ 3) خدا به خواسته ها و كارهاى خود مى رسد كه خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرر گردانيده است. و نيز مى فرمايد: «والله غالب على امره و لكنّ اكثر الناس لايعلمون;(يوسف/ 21) و خداوند بر كار خويش مسلط است ولى بيشتر مردم نمى دانند».
مگر انسان مى تواند در مُلك خدا، با خدا در افتد و با فكر خود كه آن نيز مِلك خداست راهى براى ابطال حكم و اراده او به دست آورد. انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و در مقابل او، او انسان را از انسان اراده و فكر را آفريده است. هر وسيله ديگرى را هم او در اختيار انسان قرار داده و براى هر كدام محل معينى مقرر فرموده و سپس ميان همه آنها از اول تا به آخرش ارتباط برقرار كرده و همه را به هم پيوسته تا به اين يكى ـ دانش بشرى ـ رسيده كه بشر ناآشناى به مقام پروردگار مى خواهد به وسيله آن به جنگ پروردگار خود رفته و با او در حكمتش و قضا و قدرش بستيزد، و حال آن كه او و دانش او خود يكى از ايادى و عمّال تحقق يافتن اراده و نفوذ خدا و جريان يافتن قضا و قدر اوست.
به هر حال; انسان مانند ديگر انواع موجودات، وجودش بسته به ديگر اجزاى عالم است و اعمالى كه از او سر مى زند و حركاتى كه در مسير زندگى اش و در سير به سوى سرمنزل سعادت از خود نشان مى دهد با ديگر اجزاى عالم كه محيط به اوست ارتباط كامل دارد به طورى كه اگر حركاتش صالح و سازگار با آن اجزا و موجودات باشد آن موجودات نيز سازگار با او خواهند بود، و بركات آسمان به سوى او سرازير خواهد شد; و اگر سازگار نباشد عالم نيز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او تلاش خواهد نمود، مگر اين كه دست از گناه و فساد بر دارد و گرنه به تدريج به تباهى خو گرفته و ناگهان همه اجزاى عالم در تباه ساختنش دست به هم داده و اثرى از وجودش باقى نمى گذارند، و زمين را از لوث وجودش پاك مى كنند. آرى چگونه يك انسان مى تواند بارفتار خود در مقابل همه عالم كه او خود يكى از اجزاى آن است و به هيچ وجه از آن مستقل نيست معارضه نموده و شاخ و شانه بكشد و يا بخواهد با فكر خود بر سر دستگاه آفرينش شيره بمالد و حال آن كه فكر او مولود شرايط و قوانين كلى اى است كه از جريان آفرينش گرفته شده است.
اين مطلب همان طورى كه گفته شد حقيقتى است كه هم برهان و دليل مطابق آن است، و هم قرآن آن را تصديق و بر آن تصريح نموده و مى فرمايد: خداوند هر چيزى را كه آفريده اندازه گيرى دقيقى در خلقت آن به كار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمايى كرده است.
و نيز مى فرمايد: خداوند عالم را ـ كه يكى از اجزاى آن انسان است ـ بيهوده نيافريده است، بلكه هر چه را كه خلق كرده به اين منظور خلق كرده كه به درگاه او راه يافته و به سوى او بازگشت كند، و براى هر مخلوقى سرمنزل سعادتى معين كرده تا بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود; و براى هر يك راه و روشى مقرر نموده كه اگر آن راه را سلوك كند به سعادت مقدّرش مى رسد، و اگر از آن راه منحرف شود و آن قدر بيراهه رود كه ديگر اميد برگشتن نداشته باشد نتيجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمى مى گردد.
بنابراين ثابت شد كه اعمال انسان در نظام تكوين تأثيرگذار است; و اين سنتى الهى است كه بر نظام هستى حاكم است; اين همانند نسبت ابتلا، سنت آزمايش و امتحان، سنت مكر و سنت استدراج و امهال و سنت سير تكاملى هستى و غايتمندى است كه بر نظام هستى جارى و سارى است.
پس حقيقت آن است كه اقامه دين (تقوا و ايمان) و عدم افاضه آن معيار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدميان است.(ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايى، محمد باقر موسوى همدانى، انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، 1364، ج 8، ص 246 تا 251 و نيز ج 6، ص 52 تا 54)

مقالات مشابه