در قرآن و سنت رسول خدا ويژگيهايى براى اهل بيت ذكر شده است. بدين جهتبايدبا دليل قطعى معلوم شود كه آنها كيانند.پيش از اينكه به اصل موضوع بپردازيم،بجاست دلايل اهميت اهل بيت(ع) و نيزبعضى ازمسايل مربوط به آنها رايادآورشويم.
خداوند در سوره احزاب مىفرمايد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (1) براى روشنشدن معناى آيه توجه به دو نكته ضرورى مىنمايد:
طهارت مصدر طهر و طهر و به معناى پاكى از عيوب وكثافتهاى مادى و معنوى و ظاهرى و باطنى و اخلاقى است. سخن خداوند متعال: «ولهم فيها ازواج مطهره» (2)
و قول اعراب: «و قوم يتطهرون» و «امراءهطاهره» بدين معناست مراد از طهارت در آيه مباركه تطهير نيز همين است; زيراخداوند پاكى اهل بيت از هر آلودگى و عيب مادى و معنوى و ظاهرى و باطنى رااراده كرده است. ما، همانند انديشمندان علم اصول، در بحثهاى خود گفتهايم كههر گاه متعلق چيزى ذكر نشود، افاده عموم مىكند. البته معانى ديگرى نيز براىآن ذكر كردهاند كه به يادآورى آنها نياز نيست.
واژه «اراده»، در آيه يادشده، به معناى اراده تكوينىاست نه تشريعى; و تخلف مراد از اراده تكوينى امكان ندارد:
«انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له: كن فيكون.» (3)
واژه «اراده»، دربسيارى از آيات قرآن، به معناى اراده تكوينى و در مواردى اندك به معناىاراده تشريعى (نفس اوامر و نواهى و آئيننامه) است.
اين واژه حدود 138 بار در قرآن به كار رفته است و در 135 مورد به معناىاراده تكوينى است. اين امر ما را در فهم اراده تكوينى از آيه تطهير نيز يارىمىدهد. اگر چه واژه اراده در آيه تشريع وضو و غسل «يريد ليطهركم ... .» (4)
و نيز آيه «يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر» (5) در معناى تشريعىبه كار رفته است، ولى در اين آيات قرينه قعطى وجود دارد كه نشان مىدهد منظوراز آن، اراده تشريعى است. قرينه قطعى، مورد آيه است كه فعل عباد است.
از سوى ديگر، همه انديشمندان علوم قرآنى معتقدند كه اين آيه مزيتى را براىاهل بيتبرمىشمرد و اين مزيت در صورتى از آيه استفاده مىشود كه مراد ازاراده، اراده تكوينى و انفكاكناپذير از مراد باشد; زيرا:
الف) اگر مراد اراده تشريعى باشد، فرقى ميان اين آيه با آيه وضو و غسل وجودنخواهد داشت; چون همانگونه كه «يريد ليطهركم ...» هيچ فضيلتخاصى را براىمردم ثابت نمىكند، آيه تطهير نيز فضيلتى را براى اهل بيتبه اثبات نمىرساند.
ب) اراده تشريعى پروردگار به اهل بيت رسول اختصاص ندارد، بلكه شامل همهانسانها مىشود. و اين با كلمه «انما»، كه از قويترين ابزار حصر است،منافات دارد.
احاديث رسول خدا درباره فضايل اهل بيتبسيار است. بجاست در اينجا برخى از آنها را يادآور شويم:
پيامبر اكرم فرمود: احبوا الله لما يغذوكم من نعمه و احبونى بحب الله واحبوا اهل بيتى لحبى (6) و فرمود: انما مثل اهل بيتى فيكم مثل سفينه نوح فىقومه من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق. (7) مثل اهل بيت من در ميان شماهمانند كشتى نوح در ميان قوم او است.
هر كس در آن سوار شد، نجات پيدا كرد و هر كه تخلف ورزيد، در دريا غرق شد.
و انما مثل اهل بيتى فيكم مثل باب حطه فى بنى اسرائيل من دخله غفرله (8) ; مثلاهل بيت من در ميان شما همانند درب حطه در بنىاسرائيل است. هر كس داخل در آنشود، مورد آمرزش قرار مىگيرد. (9) در بحار از رسول خدا وايتشده است كهفرمود «انا اهل بيت اختار الله عز و جل لنا الاخره على الدنيا»; ما اهلبيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيده است.
در همين كتاب مىخوانيم كه رسول خدا فرمود: «انا اهل بيت قد اذهب الله عناالفواحش ما ظهر منها و ما بطن»; ما اهل بيتى هستيم كه خداوند فواحش وچيزهاى ناپسند ظاهرى و باطنى را از ما دور كرده است.
و فرمود: من سره ان يحيا حياتى و يموت مماتى و يسكن جنه عدن غرسها ربىفليوال عليا من بعدى وليوال و ليه و ليقتد باهل بيتى من بعدى، فانهم عترتىخلقوا من طينتى، و رزقوا فهمى و علمى، فويل للمكذبين بفضلهم من امتىالقاطعين فيهم صلتى لا انا لهم الله شفاعتى. (10) كسى كه دوست دارد زندگى اوبسان حيات من و مرگ او بگونه مرگ من باشد و سكونت گزيند در بهشت عدن، كهپروردگارم درختان آن را غرس كرده است، از على طرفدارى كند (ولايت على رابپذيرد) و طرفدار طرفداران على باشد و پس از من از اهل بيتم پيروى كند; زيراآنان عترت من هستند، از سرشت من خلق شدهاند و از فهم و علم من برخودارند.
واى بر آن گروه از امتم كه برترى آنها را تكذيب مىكنند و رشته ارتباط با منرا قطع مىكنند. خدا شفاعت مرا نصيب آنها نگرداند.
حديث ثقلين از طرق مختلفى نقل شده است كه برخى از آنها را با متن حديثمىآوريم. زيد بنارقم از رسول خدا روايت كرده است كه فرمود: «انى تركت فيكمما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى: كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض وعترتى اهل بيتى و لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفوننىفيهما.»
زيد بنثابت از آن بزرگوار روايت مىكند كه فرمود: «انى تارك فيكمخليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الارض (او ما بين السماء الىالارض) و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض.»
در صحيحمسلم بنحجاج نيشابورى روايتشد كه رسول خدا فرمود: «ايها الناس انا بشرمثلكم يوشك ان ياتينى رسول ربى فاجيب و انا تارك فيكم الثقلين اولهما كتابالله فيه النور خذوا بكتاب الله و استمسكوا به فحث على كتاب الله و رغب فيهثم قال: و اهل بيتى اذكركم الله فى اهل بيت، اذكركم الله فى اهل بيتى،اذكركم الله فى اهل بيتى». اى مردم، من همانند شما انسان هستم. نزديك استفرستاده پروردگار (عزرائيل) بر من وارد شود [و مرا بخواند] و من اجابت كنم.
من دو چيز سنگين و نفيس در ميان شما مىگذارم; نخست كتاب خدا كه در آن نور وهدايت است. پس به آن عمل كنيد. سپس رسول خدا بر عمل به قرآن بسيار تاكيد وترغيب كرد و فرمود: و اهل بيتم. در باره اهل بيتم شما را به ياد خدامىاندازم ... .» اين جمله را سه مرتبه تكرار فرمود.
طبق نقلى ديگر حضرت فرمود:
«...انى قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتى فانظرواكيف تخلفوننى فيهما، فانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض ثم قال: ان اللهعز و جل مولاى و انا مولى كل مؤمن، ثم اخذ بيد على فقال:من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه; و قال: على مع الحقو الحق مع على يدور معه حيثما دار و قال:
اللهم ادر الحق مع على حيث ما دار; و قال:
يا عمار، ان رايت عليا قد سلك واديا و سلك الناس واديا غيره فاسلك مع علىودع الناس انه لم يدلك على ردى و لن يخرجك من هدى. و قال له غير مره:
حربك حربى و سلمك سلمى.» (11) من در ميان شما دو چيز گرانمايه باقى گذاردمكه يكى از ديگرى بزرگتر است. اينها كتاب خدا و عترت من است.
پس بنگريد كه پس از من، چگونه با اين دو رفتار مىكنيد. اين دو از هم جدانمىشوند تا نزد حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند سرور من و من سرورهر مومنى هستم. آنگاه دست على را گرفت و گفت: هر كه من مولاى او هستم، علىنيز مولاى او است; خدايا، با دوستانش دوستباش; و گفت:
على با حق است و حق با او; هر جا على برود، حق بر گرد او مىچرخد; و گفت:
خدايا حق را هر جا كه على مىرود بر محور او بچرخان; و گفت: اى عمار، اگرديدى على به راهى رفت و همه مردم به راه ديگر تو به راهى كه على رفته برو ومردم را واگذار; زيرا على تو را به هيچ بدى راهنمايى نمىكند و از هيچ هدايتىمنحرف نمىسازد; و بارها به على گفت:
جنگ با تو جنگ با من است و سازش با تو سازش با من.
و فرمود: «ايها الناس يوشك ان اقبض قبضا سريعا فينطلق بى و قد قدمت اليكمالقول معذره اليكم الا انى مخلف فيكم كتاب ربى عز و جل و عترتى اهل بيتى ثماخذ بيد على فرفعها، فقال: هذا مع القرآن و القرآن مع على لا يفترقان حتىيردا على الحوض فاسالهما ما خلفت فيهما.»
اى مردم، بزودى روانم از طرفخداوند شتابان قبض خواهد شد و از ميانتان خواهم رفت. اين سخن را، براى اتمامعذر و حجت، با شما در ميان نهادم; ولى بدانيد كه من پس از خود كتاب خدا وعترتم يعنى اهل بيتم را، به عنوان جانشين در بين شما قرار مىدهم. سپس دستعلى را گرفت و بالا برد و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على است، ازهم جدا نمىشوند تا در قيامت نزد حوض بر من وارد شوند. من از اين دو، قرآن وعلى، در باره آنچه كه در آنها باقى نهادم، خواهم پرسيد.
و فرمود: «انى اوشك ان ادعى فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله عز وجل و عترتى، كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و اناللطيف اخبرنى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفوننىفيهما. » من بزودى از سوى خدا فراخوانده مىشوم و اجابتخواهم كرد. در ميانشما دو چيز گرانمايه باقى مىگذارم، كتاب خدا و عترتم. كتاب خدا رشتهاى كشيدهشده بين آسمان و زمين است و عترتم كه اهل بيت است. خداوند لطيف و خبير مراآگاه ساخت كه اين دو از هم جدا نمىشوند تا اينكه نزد حوض بر من وارد شوند.
بنگريد پس از من، با قرآن و عترت چگونه رفتار مىكنيد.
اين حديث از جمله احاديثى است كه همه علما و مفسران و محدثان و لغتشناساناهل سنت (12) آن را نقل كردهاند. (13) بخشى از تفسيرهايى كه حديث ثقلين را نقلكرده، عبارت است از:
تفسير امام فخر رازى; (14) الكشف و البيان عن تفسير القرآن، احمد بنمحمدثعلبى; تفسير ابنكثير، اسماعيل بنعمر معروف به ابنكثير; الباب التاويل فىمعان التنزيل فى التفسير، على بنمحمد شافعى معروف به خازن.
علماى تاريخ و لغت و سيرهنگاران و رجال و تذكرهنويسان نيز، به مناسبت، حديثثقلين را نقل كردهاند. براى اطلاع بيشتر مىتوان به رساله «حديث الثقلين»،كه از سوى دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه در مصر منتشر شده، مراجعه كرد.
اين حديث، علاوه بر استحكام متن، داراى سندى متواتر و مطمئن است. در صواعقالمحرقه مىگويد: حديث ثقلين را حدود بيست نفر از صحابى رسول خدا نقلكردهاند. (15) علامه سيد هاشم بحرانى در غايه المرام مىگويد: حديث ثقلين ازطريق اهل سنت39 سند و از طريق شيعه 82 سند دارد.
در هر حال اين حديث (16) «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى» از نوعمشهورترين احاديث است و علت اشتهارش، اين است كه رسول خدا آن را در اماكنمتعدد و حساسى بازگو كرده است، از جمله در حجه الوداع در روز عرفه، در مدينههنگامى كه آخرين لحظات زندگى پر بركتش را سپرى مىكرد و در غدير خم، هنگامبازگشت از آخرين سفر حج و هنگام بازگشت از طائف.
و همين موضوع از قرائنى است كه اهميت محتواى حديث را آشكار مىكند.
اين حديث، از يك سو، وجوب تمسك به قرآن و عمل بهتعاليم آن را مىرساند و از سوى ديگر، لزوم پيروى از عترت را بيان مىكند.
افزون بر اين، مختصرى از آنچه از اين روايت استفاده مىشود، چنين است:
دليل اين امر كنار هم قرار گرفتن عترت و قرآن و همسنگ معرفى شدن آن دو است.
شكى نيست كه در قرآن باطل راه ندارد: «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا منخلفه».
(لن يفترقا حتى يردا على الحوض) روايتبر اينواقعيت تاكيد مىكند كه عترت هرگز از مسير قرآن جدا نشده، سهوا يا عمداخطايى را مرتكب نمىشود; زيرا اگر خطا و انحراف سهوى و نسيانى در عترت راهداشت، عبارت «آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد» صحيح نبود. اگر خطا ازروى جهل يا غفلت و سهو باشد، ممكن است گناه به شمار نيايد، ولى افتراق ازقرآن خواهد بود. بر اين اساس، عبارت «حسبنا كتاب الله» (نيازى به اهل بيتنيست) نادرست است و نيز عبارت «حسبنا اهل البيت» (نيازى به قرآن نيست)نادرست است. ج) همراهى هميشگى قرآن و عترت كلمه «لن» علاوه بر نفى جدايىعترت و قرآن از يكديگر، رابطه و همبستگى و همراهى كتاب و عترت را جاودانهمىسازد و بر آن تاكيد مىكند.
«ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا»; تا وقتى كه به هر دوتمسك كنيد گمراه نمىشويد. در حقيقت تمسك به قرآن منهاى عترت و تمسك به عترتمنهاى قرآن سعادت انسان و گمراه نشدن او را تضمين نمىكند; بلكه تنهاتضمينكننده هدايت انسان، تمسك به هر دو است.
عبارت «فانظروا كيف تخلفوننى فيهما» نيز اين مطلب را تاكيد مىكند. مطلبىكه در روايت طبرانى: «فلا تقدموهما فتهلكوا و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لاتعلموهم فانهم اعلم منكم» با صراحتبيشترى بيان شده است. (17)
بر ديگران روايت نشان مىدهد كه اهل بيت(ع) در همه علوم از ديگرانبرترند: «و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم.» بدين جهت پيامبر بر پيروى ازآنها تاكيد كرد و فرمود الحمدلله الذى جعل فينا الحكمه اهل البيت.
1 - احزاب، آيه3.
2 - بقره، آيه 25.
3 - يس، آيه 82.
4 - مائده، آيه6.
5 - بقره، آيه 185.
6 - سنن ترمذى 5 / 664 /13789 و مستدرك حاكم3 / 150 و 2 /343 و الصواعقالمحرقه باب 11 مقصد دوم، ص 171 و مجمع الزوائد9 / 168 و جامع صفير 2 /533و تلخيص الذهبى و ينابيع الموده و تاريخ الخلفاء و ...
7 - مستدرك 2 /343 و الصواعق المحرقه باب 11 / 152; مجمع الزوائد9 / 168;جامع سفير 2 /533 / 8162.
8 - مجمع الزوائد هيثمى9 / 168.
9 - مستدرك حاكم3 / 128 و جامع كبير طبرانى و اصابه ابنحجر عسقلانى و كنزالعمال6 / 155 و المناقب خوارزمى /36 و ينابيع الموده /149; حليه الاولياء1 /86; تاريخ ابنعساكر 2 / 95.
10 - مستصفى 1 /136.
11 - رك: به دلائل الصدق، ج 2، ص303.
12 - رك: صحيح، مسلم بنحجاج نيشابورى، ج 4، ص1873 /36; خصائص النسائى احمدبنشعيب نيشابورى (معروف به نسائى); سنن ترمذى 5 / 662 /3786، 3788; سننابوداود و ابنماجه و دارمى; الصواعق المحرقه، ص 122; مسند احمد بنحنبل3 /17،26،59 و 4 /366 و 5 / 181،189; انساب الاشراف بلاذرى 2 / 110; مستدرك،حاكم3 /109، 110،126، 148; اسد الغابه 2 / 12; مفاتيح السته 4 / 190 /4816; مجمع الزوائد هيثمى9 / 162; تاريخ خطيب بغدادى6 / 442; فصول المهمهابنصباغ / 22; مناقب خوارزمى /93; ينابيع الموده قندوزى / 31; محمد بنعلىالصبان چاپ شده در حاشيه نورالابصار / 110; تذكره الخواص، ابنجوزى / 322;ذخائر العقبى محب الدين طبرى /16.
نظم درر السبطين / 331; السيره الحلبيه، على حلبى،3 / 308; نسيم الرياض3 /410; السيره النبويه 4 /416.
13 - تفسير فخر رازى 8 /163.
14 - الصواعق المحرقه، ص 148.
15 - حديث ثقلين را انديشمندان مذاهب اسلامى در كتابهايشان يادآور شدهاند. ازاينرو هر كه در صحت آن ترديد نمايد راه خطا رفته است. علامه ذهبى كه در حديثبسيار سختگير است نتوانسته در اين حديث اشكال كند.
16 - الصواعق المحرقه، ص 148.
17 - صحيح مسلم، ج7، ص 121.