منشأ محدود شدن آزادي بشر

پدیدآورامیر رحمانی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1495 بازدید
منشأ محدود شدن آزادي بشر

امير رحماني

گفتيم از آن جا كه انسان ها اجزاي حقيقت واحد هستند و دراين خصوصيت، اختلاف و امتيازي ندارند، لذا همه در فعاليت هاي خود آزادند و كسي نمي تواند آزادي آنان را سلب كند. اين، امري است كه خلقت آزاد و مختار انسان آن را اقتضا مي كند، الاّ اين كه اين حقيقت واحد، داراي هدف و مقصدي است كه حركت و تكامل و رسيدن به آن، مقصود خلقت اوست، و خود انسان طالب و مشتاق وصال آن است؛ يعني، فطرتاً، كمال خواه و حقيقت جو است: «يا ايّها الانسان إنك كادح إلي ربك كدحاً فملاقيه»
از طرفي، انسان، موجودي است اجتماعي و مدني بالطبع كه مي خواهد با ديگران تعامل داشته باشد و از يافته ها و داشته هاي آنان استفاده، و تكامل خود را تسهيل و تسريع كند.
نيز گفتيم، در اين اجتماع، او يك جزء است، همسانِ ديگر اجزا، و همه آنان هم با همين هدف در كنار او هستند، و اين كل، مانند تك تك اجزا، آن هدف را تعقيب مي كند.
بنابراين، اوّلاً، به اقتضاي هدفمندي حيات خود و اشتياقي كه به آن دارد، عقلاً نمي تواند اراده خود را مصروف اموري كند و آزادي خود را در جايي به كار گيرد، كه او را از هدف دور مي سازد، و وجود او را تباه مي سازد، و زيان او را در پي دارد. قرآن ياد آور شده است: «قل إنّ الخاسرين الذين خسروا أنفسهم و أهليهم يوم القيامة» و «هَل يُهلك إلاّ القوم الظالمون.»
ثانياً، به اقتضاي اجتماعي بودن و فطرت مدنيّت طلب خود، نمي تواند چنان بر طبل خواسته ها و اميالش بكوبد كه حقوق ديگران را سلب كند و آزادي و كرامت آنان را ناديده بگيرد، چه جواز چنين امري براي همه اجزاي جامعه، هرج و مرج و اختلال در نظام اجتماع و نابودي زندگي اجتماعي و هلاك نوع بشر را به دنبال دارد، كه خلاف فطرت او بود.
پس فطرت او، حكم به محدود شدن دائره آزادي هاي او در حيات اجتماعي مي كند تا زندگي اجتماعي حفظ شود و حرث و نسل تباه نگردد، و الاّ انسان مغروري كه پرهيز و حدّي نمي شناسد همه چيز را نابود مي كند، آن طور كه قرآن خبر داده است:«و إذا تولّي سعي في الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النَسل و الله لا يُحبّ الفساد».
ثالثاً، از آنجا كه جامعه انساني داراي هدف و كمال معهود است، بايد تلاش خود را بسان تمام اجزا در جهت رشد و كمال و تعالي اجتماع به كار گيرد و از آن چه مانع رشد و حركت اوست، بپرهيزد، و عنانِ اختيارش را لجام زند و تعادل را رعايت كند تا اجتماع عادل و معتدل و وسط شكل گيرد: «و كذلك جعلناكم أمّة وسطاً لتكونوا شهدا علي الناس.»
پس محدود بودن آزادي فردي و اجتماعي انسان، مانند اصل آزادي او، امري است مطابق تكوين و خلقت او و چيزي كه فطرتاً آن را درك مي كند.
بر اساس جهان بيني توحيدي قرآن، چون همه رفتارها و اَعمال انسان در امور فردي يا روابط اجتماعي، بايد با الهام و رعايت اصل توحيد و عبوديت پروردگار باشد، قوانين و حدود حاكم بر رفتار انسان، دقيق تر، مسؤولانه تر و چه بسا بيشتر است؛ چرا كه هيچ بعدي از اَبعاد انسان و هيچ صفحه اي از كتاب اجتماع بشري خالي از ارتباط و اتصال با منبع غيب نيست، امّا بر اساس تفكر مادّي ـ كه هدف والايي براي انسان و جامعه قائل نيست و لذت جويي و سودپرستي را محور حيات بشر قرار مي دهد ـ به مقدار تحقّق همين هدف، در چهارچوب حفظ اجتماع كه او را در اين هدف كمك مي كند، آزادي انسان محدود مي شود.
پس همگان اصل محدوديّت آزادي انسان را مي پذيرند، چون فطري است و در او مناقشه اي ندارند، الاّ اين كه گروهي به همه ابعاد فطرت پاك انساني توجّه كرده و گروهي فقط به جزئي از آن كه تأمين كننده خواهش هاي نفساني آنان است، توجه مي كنند، و به مصلحان و خيرخواهاني كه به حيات طيبه و قسط و عدل اجتماعي و مهار آزادي هاي مخرب دعوت مي كنند، انگ ضديت با آزادي مي زنند و آنان را به مسخره مي گيرند، كه چرا از آنان تقاضاي محدود كردن آزادي اجتماعي يا عقيدتي را دارند. قرآن كريم، نمونه اي از آن را نقل كرده است:
«قالوا يا شعيب أصلاتك تأمُرُك أن نترك ما يَعبُد آبائنا أو أن نفعل في أموالنا ما نشاءُ إنّك لأنت الحليم الرشيد قال يا قوم ارايتم إن كنت علي بيّنة من ربّي و رزقني منه رزقاً حسناً و ما اُريد أن أخالفكم إلي ما أنهاكم عنه، إن أريد إلاّ الاصلاح ما استطعت و ما توفيقي إلاّ بالله»
قوم شعيب اعتراض مي كنند كه «چرا او مي خواهد آزادي آنان را در انتخاب و پرستش معبود قومي و ملّي شان كه سنتي دير پا در ميان آنان است و نيز آزادي آنان در تصرف اموالشان را سلب كند و آنان را به تغيير مسير امر مي كند؟» و حال آن كه او فقط تقاضاي عدل اجتماعي و قسط اقتصادي از ايشان مي كرد و براي توده مردم مي سوخت و از فساد در زمين نهي مي نمود و مي گفت:
«يا قوم أوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الأرض مفسدين».
فرق است بين آن كه انساني بدون حجّت و دليل و از روي منفعت طلبي بخواهد اراده ديگران را محدود كند و از روي قدرت طلبي و فساد بخواهد آزادي آنان را سلب كند و بين آن كه دعوتي الهي دارد؛ به حق و صواب و سعادت انسان و تأمين آزادي اجتماعي همه آحاد جامعه و عدالت در بين آنان و تساوي در حقوق مختلف.
شاهدش هم اين است كه خود، قانوني را كه مي گويد، عمل مي كند و پابند است و خلاف آن نمي كند و نمي خواهد آنان را استثمار كند و به بندگي بكشاند، بلكه هدف او اصلاح جامعه و زدودن فساد عقيدتي و اجتماعي است.
بنابراين قوانيني كه انبيا و اديان براي زندگي فردي و حيات اجتماعي بشر از جانب خداوند متعال مي آورند و حكومت هاي صالح در هر زماني بنابر مقتضيات عصر براي تعالي اجتماع وضع مي كنند، سلب آزادي مشروع و حق طبيعي انسان شمرده نمي شود؛ چرا كه لجام گسيختگي انسان در اين موارد يا انهدام اجتماع بشري را به دنبال دارد و يا انحطاط آن و دور شدنش از مسير كمال و سعادت را، و اين هر دو، مخالف فطرت و طبيعت اجتماعي و كمال خواه انسان است.
در منطق قرآن كريم، خروج از حدود و مرزهاي الهي، كه از آن تعبير به «فسق» مي كند، عامل نابودي جوامع بشري است: «وَ إذا أردنا ان نهلك قريةً أمرنا مُترفيها ففسقوا فيها»، و گردن نهادن به احكام خدا و رسول، وسيله فوز و رستگاري است: «إنّما كان قول المؤمنين إذا دعوا إلي الله و رسوله ليحكم بينهم أن يقولوا سمعنا و أطعنا و اولئك هم المفلحون و من يُطع الله و رسوله و يخش الله و يتّقه فاولئك هم الفائزون»
پس حكومت صالح كه وظيفه تدوين برنامه و راهبري جامعه به سوي كمال و صلاح را دارد و مانعي است در مقابل اجزاي شرور و تجاوزگر، مي تواند و مي بايست برحسب قوانين خداوند ربّ الارباب با هر جزء اخلال كننده در روند تكاملي جامعه، متناسب با ميزان اضرار و به مقداري كه او به آزادي ديگر افراد و حقوق آنان تعهدي كرده است، بر خورد كند و گاه او را از صفحه جامعه حذف كند، تا حيات اجتماع و سائر اجزا باقي بماند:
«و لكم في القصاص حياة يا اولي الالباب» چرا كه «هر كس ديگري را بدون اين كه قاتل باشد يا در زمين فساد كرده باشد، بكشد، پس گويا كه همه آدميان را كشته است».
و گاه آزادي عمل او را در عمده امور سلب كند و به ديگري بدهد گرچه حقوق انساني او را حفظ كرده است، مثل استرقاق و بردگي اسير جنگي كه اسلام آن را تجويز كرده است و منافاتي با آزادي فردي و اجتماعي كه امري فطري و طبيعي است ندارد؛ چرا كه گفتيم، اجتماعي بودن انسان نيز امري فطري است و كما اين كه فطرت انسان، آزادي را به او داده است، همان فطرت، لزوم حفظ اجتماع را نيز به او مي آموزد، پس حفظ و صيانت هر جامعه اي از زوال و نابودي، حق طبيعي آن جامعه است و اين حق، موجب درستي سلب آزادي هر كسي است كه به عداوت و جنگ با اساس آن اجتماع و حيات آن برخيزد.
و گاه تأثير او را در امري يا اموري محدود كند و آزادي او را بستاند، همانند سلب آزادي در انتخاب محل سكونت در موارد حكم به تبعيد شخص به منطقه اي غير از محل سكونتش: «همانا جزاي كساني كه با خدا و رسول محاربه مي كنند و در زمين فساد مي كنند، اين است كه... يا از زمين رانده شوند»
نيز مانند سلب آزادي تجارت و سلطه بر اموال، نسبت به امور فسادانگيز مثل شراب و شراب فروشي و قمار و قمار خانه داري و احتكاراموال خاص و...
خلاصه مطلب آن كه وجود انسان و حيات فردي و اجتماعي و هدف خلقت و سعادت او، همگي ما را دعوت مي كند به اين كه راهي در مقابل خود باز كنيم كه تضمين كننده سعادت ما باشد و همه جنبه هاي حيات ما را ملاحظه كند و رابطه آن را به نحو صحيح، تنظيم نمايد و با سيستمي معقول و متناسب با ساختار وجودي انسان، ما را به سوي كمال مطلوب رهنمون باشد. قرآن آن راه را معرفي مي كند:
«فاقم وجهك للدّين حنيفاً فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدّين القيّم و لكن اكثر الناس لا يعلمون»
آن راه و شيوه و آييني كه استوار و پا برجاست و بدون اعوجاج و سستي، و وجود انسان بر او سرشته شده است، دين خداست، بايد رو به سوي اين راه داشت و بر آن آيين حق گرا كه بر واقع وجود انسان نظاره گر است، مقيم و مستقيم بود؛ چرا كه تبديلي در خلقت الهي نيست و سرشت همه انسان ها يكي است، و راه سعادت هم در يك امر است و آن همين دين قيّم و استوار است.

دفع يك اشكال

با اين بيان، اشكالي كه به دين الهي در امر اعطاي آزادي و نظام اجتماعي سياسي ديني شده است، مرتفع مي شود. آن اشكال، اين است كه اسلام، يك سري قوانين مشخص و نوعي روابط را بر پهنه اجتماع حاكم مي كند و براي مردم حق تغيير آن را قائل نيست، و به آنان اين آزادي را نمي دهد كه هر از چند گاه، قوانين حاكم و نظام سياسي اجتماعي خود را دگرگون كنند و به دلخواه خود، نوع جديدي از روابط و رفتار سياسي اجتماعي را حاكم كنند. اين امر، مستلزم ركود و توقّف و تحجّر جامعه است و مانع تحول و رشدانسان ها و جوامع بشري. بنابراين دين گرچه لوازم سعادت انسان را داراست و مي تواند بر رنج ها و آلام بشر خاتمه دهد و قدرت آزادي بخشي دارد، ولي وقتي در محيطي حاكم شد، نمي تواند و نبايد آن را الي الابد از دستبرد افكار و روش هاي جديد دورنگاه داشت و الاّ راه پيشرفت و تكامل را مسدود مي كند و موجب جمود و سكون خواهد بود؛ چرا كه انسان با گذشت زمان تغيير مي كند و درافكار و روحيات او تحول ايجاد مي شود و بر دانش و تجربه او افزوده مي شود، فلذا راه هاي جديدي را مي طلبد.
جواب اشكال مذكور، اين است كه معارف و يافته هاي بشري، دو نوع است:
1. نوعي از معارف كه قابل تغيير و تحوّل و تكامل است، مثل همه علومي كه بشر در راه استفاده و تسخير طبيعت به آن دست يافته است و هر روز كاملتر مي شود و زندگي فردي و جمعي را راحت تر مي كند و راه هاي تازه اي براي رسيدن به آمال انساني نيز محسوب مي شود. تكامل بخشي اين علوم و روش ها، در اسلام، مورد ترغيب و تشويق فراوان است، مثل روش هاي تازه اداره حكومت ها، مانند انتخابات و تفكيك قوا.
2. معارف و حقايق كلي مطابق با خلقت الهي و مادي و فطرت و طبيعت خاص نوع انسان كه متعادل كننده همه قواي انسان در درون او و در صحنه عمل اجتماعي و تضمين كننده سعادت حقيقي اوست. بديهي است كه اگر نظام اجتماعي بشر و حدود و قيود آزادي هاي فردي و اجتماعي بر چنين معارفي استوار باشد، نه تنها ايستادن بر آن موجب ركود و بي رشدي نيست، بلكه تحول و تغيير در آن و به فراموشي سپردن آن، موجب اختلال در نظام زنده و سازنده و شور آفرين و آزاديخواه است و انسان را باز از گردونه فطرت و طبيعت خود دور مي سازد، فطرتي كه تبديلي و تغييري در او نيست: «لا تبديل لخلق الله»
لذا خداي متعال كه دين و نظام سياسي اجتماعي ديني را به عنوان تنها راه تضمين شده و استوار گسترش عدالت و پرورش انسان خليفة الله در زمين، به وسيله انبياي عظام مستقر كرد، طبعاً نمي تواند به بشر اين آزادي را بدهد كه راه آزادي بخش و كامل و جامع را كناري بنهد و به دنبال افكار و اهواي اسارت بار در روابط مختلف سياسي واجتماعي و اقتصادي، حركت كند. همان طور كه به او اين آزادي را نمي دهد كه آزادي شخصي خود را كنار گذارد و اسير و عبد ديگري گردد، بله، خداوند، انسان را مختار آفريد، و از او انتخاب آگاهانه را طلب كرد، فرمود: «انّا هديناه السبيل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً»، اما سعادت او و كمال او فقط در صورت اوّل تأمين خواهد شد، چرا كه بعد از حق، فقط گمراهي است: «فما ذا بعد الحقّ إلاّ الضلال»، لذا است كه از انسان ها انتخاب اين طريق قويم را طلب مي كند: «اقيموا الدين و لا تتفرّقوا فيه».
نيز مي فرمايد، آنان كه از دين جدا شدند و راه ديگري انتخاب كردند، عالمانه و آگاهانه و به خاطر روحيه برتري جويي و فساد انگيزي اين چنين كردند: «و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم».
و چون چنين انتخابي، زيان انسان و فساد در زمين و نابودي حرث و نسل و هدم بنيان آزادي اجتماعي ابناي بشر را در پي دارد، كيفري سخت در بارگاه الهي خواهد داشت، و خداوند رئوف به بندگان، كساني را كه چنين زمينه اي را ايجاد مي كنند، شديداً مورد عتاب و تهديد قرار داده است:
«من يعص الله و رسوله و يتعدّ حدوده يُدخله ناراً خالداً فيها و له عذابٌ مُهين»
«و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون»
«و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الفاسقون»
«تلك الدار الآخرة نجعلها للذين لا يريدون علواً في الارض و لا فساداً»
خلاصه كلام اين كه اِعراض از دين خدا و آموزه هاي ديني و عدم تقيّد به نظامات آن و حدود مرزهاي الهي، فساد در زمين و حاكميت قدرت طلبان و شهوت پرستان را در پي خواهد داشت، كما اين كه تاريخ بشر، شاهد بر اين مدعاست. روشن ترين آن، وضع بشر پس از رحلت رسول الله. و اميرالمؤمنين، عليهما السلام، است.
بله، يك امر نبايد مورد غفلت واقع شود، و آن، دقّت و تعمّق عالمانه در معرفي صحيح دين است. چه بسا به مرور زمان، انحرافاتي در برداشت ها پيش آيد و دين حقيقي را غبار گيرد، اين جا است كه نقش مهم علماي دين در پالايش آموزه هاي رايج، از زنگارهاي خرافه و تعصب و دستبرد خائنان و تحريف هواپرستان آشكار مي گردد، و احياي تفكر ديني را به عنوان ضرورت همه اعصاري كه وحي آسمان منقطع شده است و ابر غيبت خورشيد عالم تاب امام معصوم(ع) را پنهان كرده است، متبلور مي سازد و شكي نيست كه دين حنيف و عقلاني اسلام، همگان را براي شناخت آن حقيقت ناب و بحث و مجادله علمي در چار چوبي منطقي و روشمند و به دور از اغواگري، آزاد گذاشته است و به آن ترغيب كرده است.

مقالات مشابه

بررسی رابطۀ تکمیلی میان آزادی و عدالت اجتماعی با تاکید بر قرآن‌کریم

نام نشریهاسلام و مطالعات اجتماعی

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, سیدکاظم سیدباقری, بتول ملاشفیعی

مباني و محدوديت هاي آزادي اطلاعات و قرآن كريم

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهعیسی زارعی, نیره خداداد شهری

شناسایی آزادی و دیدگاه قرآن

نام نشریهمطالعات روش شناسی دینی

نام نویسندهفهیمه کلباسی اصفهانی

آزادي و آزادگي از ديدگاه قرآن كريم

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد رودگر

انسان و آزادی در نگرش قرآنی

نام نشریهاندیشه حوزه

نام نویسندهمحمد بسطامی

شبهه شناسی آزادی و اسلام (4)

نام نشریهمبلغان

نام نویسندهاکبر اسد علی‌زاده

مفهوم آزادی از دیدگاه قرآن

نام نشریهعلوم سیاسی

نام نویسندهمنصور میراحمدی

مبانی و قلمرو آزادی در قرآن

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی

قرآن و آزادي

نام نشریهپیام اسلام

نام نویسندهعلامه طباطبایی