نقش آخرت باوری در مقاومت اسلامی

پدیدآوررقیه عالمیمحمد رضاپور

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

کلمات کلیدیآخرت باوری

چکیدهآخرت گرایی از اهم مسائلی است که در قرآن بعد از توحید به آن پرداخته شده است.ابدیت گرایی امری فطری است که خداوند در نهاد انسان قرار داده وباور به آن در تمام شؤون زندگی بشرتأثیر‌گذار است. آخرت شناسی موجب شناخت صحیح دنیا شده ودر نتیجه زمینه برای استفاده حداکثری از ظرفیت‌های حیات دنیوی برای رسیدن به حیات برتر اخروی فراهم می‌گردد؛ آخرت اندیشی باعث تعدیل غرایز طبیعی و مهار طغیان‌های نفسانی می‌شود و نیزموجب تقویت و تعالی انگیزه‌ی مؤمنان در مجاهدت‌ها می‌شود و باعث می‌شود که انسان در دفاع از عقاید و ارزش‌های متعالی تا پای جان بایستد.آیات قرآن،جهاد در راه خدا را از لوازم ایمان واقعی به خداوند و روز رستاخیز شمرده و بارها از مؤمنینی سخن گفته که با اعتقاد به آن،از جان و مالشان درراه خدا می‌گذرند. این مقاله درصدد است که به تأثیر آخرت گرایی در بینش،انگیزش و کنش مؤمنان در قلمرو مقاومت اسلامی بپردازد.

share 2474 بازدید

از جمله تعالیم اساسی قرآن کریم، معارف ناظر به حیات پس از مرگ است.شاید پس از توحید،هیچ اعتقادی به اهمیت باور به معاد در منظومه معارف الهی نباشد.باور به زندگی جاوید به عنوان یک حقیقت مسلم عقلی و وحیانی نقشی بی بدیل در تنظیم روابط انسانی و سبک زندگی دارد؛ از آن رو که نحوه‌ی زیستن انسان در سرای دیگر تابعی است از باور و عملکرد و سلوک وی در حیات دنیوی.از اهم عوامل توفیق فردی و اجتماعی انسان فرهنگ مقاومت و روحیه ایستادگی است؛ به ویژه درعصر انقلاب اسلامی که مسیری نو را،برای رستگاری دنیوی و اخروی انسان مطرح کرده است و دشمنان درصددند با دسایس و نقشه‌های رنگارنگ جلوی سیر طوفنده آن را بگیرند درچنین شرایطی «حکمت مقاومت و فلسفه ایستادگی» مهم‌ترین رکن نظری برای دفاع معقول و مشروع از این آرمان بزرگ است و از جمله مؤلفه‌های بی‌بدیل آن ، آخرت باوری است که به لحاظ نظری و عملی نقشی اساسی در شکل گیری مقاومت و ایستادگی امت اسلامی دارد . این مقاله درصدد پاسخگویی به این پرسش است که از نگاه قرآن کریم آخرت باوری چه نقشی در تحکیم و تقویت مقاومت و ایستادگی در برابر هجمه ظلمت اندیشان دارد و تلاش می‌شود با روش توصیفی تحلیلی و با گرد آوری داده‌ها با رجوع به منابع تفسیری به ابعاد این مسأله پرداخته شود .در باب آثار تربیتی و اجتماعی باور به معاد پژوهش هایی انجام گرفته ولی پژوهشی متمرکز در مورد نقش آخرت باوری در تقویت و تحکیم مقاومت اسلامی از منظر قرآن کریم یافت نگردید هر چند جسته و گریخته در تفاسیر به مناسبت آیات مباحثی آمده است.

این پژوهش به نقش آخرت‌باوری در تصحیح بینش انسان به مقاومت و جهاد و تقویت و تعالی انگیزه می‌پردازد.

a.                 1.نقش آخرت باوری در اصلاح بینش به مقاومت

از آنجا که مقاومت و جهاد، مستلزم تحمل مشکلات و سختی‌هاست که انسان از آن می‌گریزد، آیات قرآن با طرح تأثیر جهاد و مقاومت در سعادت اخروی نگرش انسان را نسبت به آن اصلاح نموده و ارزش آن را برای انسان هویدا می‌سازد؛در نتیجه تحمل سختی‌ها و هزینه‌ها را شیرین می‌نماید. اصلاح نگرش را در محورهای زیر می‌توان مطرح نمود:

     i.               1-1.حیات متعالی شهیدان

«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ »(بقره:154)

در صدراسلام دو توهم درباره‌ی شهادت وجود داشت :عده‌ای آن را نابودی و زوال می‌پنداشتند و گروه دیگر که معاد را قبول داشتند شهادت را سبب ناکامی و محرومیت می‌شمردند؛ این آیه هردو توهم را دفع می‌کند؛به این معنا که مرگ برای هیچ کس به معنای زوال و نابودی نیست بلکه همه‌ی انسان‌ها پس از مرگ زنده‌اند. اما اینکه این توهم را در مورد شهیدان نهی کرده به این خاطر است که برساند حیات شهیدان حیاتی خاص و برتر است.

این آیات به قصد اصلاح بینش افراد درباره مرگ و شهادت است .«قول» در «لاتقولوا» به معنای منطق و اندیشه است؛ زیرا قول ناشی از اعتقاد می‌باشد؛ یعنیاعتقاد و فکر شما در مورد شهیدان این چنین نباشدکه آن‌ها مرده‌اند و در آیه دیگر فرمود: نه تنها نگویید بلکه گمان هم نبرید«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياء»( آل‌عمران: 169) (ابن عاشور ،1420ق،ج2 ،ص52 ؛ جوادی ، 1384، ج7،ص607). بر طبق این آیات، نه تنها شهیدان نابود و محروم نمی‌شوند بلکه دارای حیاتی برتر از دیگران و برخوردار از روزی‌های خاص هستند.مراد از این حیات ، حیاتی حقیقی است نه حیات وهمی که برخی از مفسران گمان کرده‌اند(ر.ک طباطبایی، 1390ق، ج1،ص345؛ طبرسی،1372 ، ج1،ص433).توصیف این حیات به مقام عندیت و روزی خاص ، ویژه و ممتاز بودن آن را می‌رساند.

   ii.               2-1.ارزش زندگی اخروی در مقایسه با زندگی دنیوی

«.. قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا*أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَة ...؛ بگو:برخوردارى از دنيا اندك است، و آخرت براى تقواپيشگان بهتر است، و (در آنجا) حتى به اندازه رشته شكاف هسته خرما ستم نخواهيد ديد و از استحقاقتان كسر نمى‏شود.هر كجا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد هر چند در ميان حصارها و قصرهاى برافراشته باشيد.» (نساء: 78-77)

در شأن نزول آن آمده است :عبدالرحمن بن عوف و عده‌ای از اصحاب او زمانی که در مکه بودند از طرف مشرکان آزار و اذیت فراوانی می‌دیدند ،آن‌ها از این وضع خسته شدند و به پیامبرگفتند :ما وقتی مشرک بودیم عزیز و محترم بودیم اما وقتی اسلام آوردیم در ذلت و خواری قرار گرفتیم ؛از شما می‌خواهیم که به ما اجازه جهاد دهید.آیه نازل شد که به این افراد بگو تا به اقامه شعائر دین(نماز و زکات)بپردازند و از جنگ بپرهیزند؛ زیرا درآن زمان مسلمانان توان مقابله با دشمن را نداشتند و اگر دست به جنگ می‌شدند نظام جامعه اسلامی به خطر می‌افتاد و ارکانش از هم می‌پاشید ؛اما بعد ازاینکه جامعه اسلامی در مدینه قدرت گرفت و فرمان جهاد از طرف خداوند صادر شد؛ همین افراد برای فرار از جنگ و ترس از کفار شروع به بهانه‌جویی کردند:چرا خداوند جنگ را بر ما مقرر کرد و نگذاشت از عمر کوتاهی که به ما داده است بهره‌مندشویم (طبرسی،1372،ج3،ص119،قرطبی،1364،ج5ص281)؛خداوند علت همه‌ی این بهانه‌جوئی‌ها را دلبستگی این افراد به دنیا می‌داند؛ لذا برای مهار دلبستگی مزبور، بینش آن‌ها را تصحیح می‌کند و به این افراد دو نکته را گوشزد می کند؛ یک: در مقایسه زندگی دنیا با آخرت ، زندگی دنیا بهره‌ اندکی دارد درحالیکه زندگی اخروی پایدار و باقی است. دو:از مرگ ،گریزی نیست و فرار از آن معنا ندارد و ديگر جاى این توهم نیست که اگر درجنگ حاضر نشوید و يا اگر خداى تعالى جنگ را بر شما واجب نكرده بود شما از مرگ نجات می‌یافتید. نظیر این پاسخ را در آیه 38 توبه نیزمی‌بینیم که خدا به افرادی که در هنگام فرمان جهاد سنگینی می‌کنند می‌فرماید: «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل‏» در کلمه « رضا» معنای قناعت نهفته است و در حقیقت در این کلام نوعی مجاز به کار رفته ؛ معنای آیه این چنین می‌شود که زندگی دنیا نوع پستى از زندگى آخرت است که مردم به آن قناعت کرده‌اند (طباطبایی ، 1390ق،ج9،ص278).

 iii.               3-1.عظمت خسارت و سختی اخروی در مقایسه با خسارت دنیوی

«... لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُون‏؛ (به مردم) گفتند: در گرما (به سوى جنگ) كوچ نكنيد! بگو: آتش جهنم گرم‏تر است، اگر فهم عميق دارند.»(توبه :81)

این آیه مربوط به منافقینی بود که علاوه بر اینکه خودشان از حضور در جنگ سرباز می‌زدند، دیگران را نیز با وسوسه‌های شیطانی خود از جنگ منصرف می‌کردند؛ لذا بهانه‌ی گرمی هوا را مطرح کردند. آن‌هادرصدد این بودند که عده‌ بیشتری را در این جرم با خود همراه کنند تا بدین وسیله هم خودشان را توجیه کنند و هم به پیامبر ضربه بزنند .به همین دلیل خداوند به آن‌ها با سرزنش فرمود : اگر آتش دنیا گرم است آتش جهنم بسیار گرمتر است و به طور غیر مستقیم به مؤمنان می‌رساند که تحت تأثیر سخنان پوچ این افراد قرار نگیرید ؛آن‌ها سعادت شما را نمی‌خواهند.

b.                 2.نقش آخرت باوری در تقویت انگیزه مقاومت

خداوند در آیات متعددی مؤمنان را به صبر و مقاومت تشویق و ترغیب می‌کند و در برابر آن پاداش‌های فراوانی ذکر می‌کند تا انسان بداند اگربه خاطر هدفی جان خود را از دست می‌دهد و یا به زحمت و رنج می‌افتد ، اجرو پاداش مناسب و بسا چند برابر به او داده می‌شود؛ لذا درراهش مصمم‌تر می‌شود .باور به پاداش‌های پایدار اخروی ، باعث تقویت روحیه‌ی مقاومت مؤمنان می‌شود. از جمله پاداش‌هایی که خداوند در درجه‌ی اول برای مجاهدان و صابران در نظر می‌گیرد آمرزش است و در درجه بعدی بهشت و نعمت‌های پایدار آن. لذا زمانی که در آیه هر دو وعده مطرح می‌شوند از آنجا که در بهشت جز پاکان وارد نمی‌شوند ،مغفرت را بر ورود به بهشت مقدم می‌دارد« لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ»(آل عمران : 195).اکنون به بررسی آیات ناظر به این پاداش‌ها می‌پردازیم.

     i.               1-2.آمرزش و تکفیر سیئات

در آیات متعددی نظیر آیات 11و 12 سوره صف ، 74 انفال و...خداوند به مؤمنان و مجاهدان در راه حق ،وعده بخشش گناهان و ورود به بهشت را می‌دهد.«...أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ »(انفال : 74). نکره آمدن کلمه « مغفرة» نشانگر کمال است ؛یعنی مغفرتی تام و کامل از همه‌ گناهان و تبعاتشان در انتظار آن‌هاست(فخر رازی ،1420ق ،ج15،ص519).در آیه‌ای دیگر به مؤمنانی که در راه خدا رنج دیده‌اند وعده تکفیر سیئات داده شده است:« ...فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ...‏»(آل عمران: 195).در این آیه شریفه بعد از اینکه خداوند به دست آوردن أجر را به عمل شایسته مرتبط کرد ،از بین اعمال چند عمل را به طور خاص نام می‌برد وبرای آن‌ها پاداش مضاعفی در نظر می‌گیرد :

1. خروج داوطلبانه‌ فرد از محیط شرک به محیطی که بتواند دینش را حفظ کند. بسیاری از مفسران معنای مذکور را برای «هاجروا» درنظر گرفته‌اند(طبرسی ،1412ق، ج1،ص231 ؛مغنیه ، 1424ق،ج2، ص233) اما عده‌ای دیگر برای آن مفهومی عام گرفته‌اند یعنی مراد از آن ،مهاجرت ازشرک( ترک آن) و خانواده و وطن است(بیضاوی ، 1418ق،ج2،ص55؛ طباطبایی،1390ق،ج4، ص89).قابل توجه است که «واو » اکثرا برای مطلق جمع به کار می‌رود ولی در این آیه برای تفصیل آمده است .آلوسی می‌نویسد:مهاجرت در اصل لغت برای هجرت از شهری به شهر دیگر به طور مطلق به کار می‌رود و در استعمال شرع به معنای هجرت برای دین است که به نظر می‌رسد در این آیه استعمال شرعی آن مراد باشد؛ پس « أخرجوا» تفسیر « هاجروا» است. البته احتمال دارد مراد از هجرت ، ترک شرک باشد در این صورت « أخرجوا » معنای جدیدی را پیدا می‌کند و هجرت از سرزمین را می‌رساند. (آلوسی ، 1415ق، ج2، ص378).هم‌چنین علامه به سه دلیل برای هجرت در این آیه مفهومی عام در نظر می‌گیرد: اول اینکه لفظ « هاجروا»  مطلق به کار رفته ؛ دوم «هاجروا» در مقابل فراز« أخرجوا من دیارهم» آمده که نشانگر هجرت خاص یعنی هجرت از وطن است. دلیل سوم فراز پایانی آیه است که می‌فرماید « نکفر عنهم سیئاتهم » ، زیرا کلمه سیئات در عرف قرآن به معنای گناهان صغیره است ؛پس این افراد از گناهان کبیره به وسیله توبه و اجتناب مهاجرت کردند(طباطبایی، 1390ق، ج4، ص89).

اما واژه «کفر» در اصل به معنای ستر و پوشاندن است لذا به کسی که زره اش به وسیله‌ی لباسش پوشانده می‌شود؛ گفته می‌شود:« قد کفر درعَه»(ابن فارس، 1404ق،ج5،ص 191).تکفیر به معنای پوشاندن چیزی است به گونه‌ای که گویا آن را انجام نداده است؛البته با توجه به یکی از معانی باب تفعیل که ازاله است؛ می‌تواند به معنای از بین بردن کفر ویا کفران نیز باشد( راغب اصفهانی ،1412ق،ص461 ).آلوسی می‌گوید: چون در تکفیر بنابر معنای لغوی‌اش بقاء شیء مستور وجود دارد لذا بعضی از محققین ،تکفیر را به معنای محو دانسته‌اند(طبری ،1412ق، ج4، ص144؛ طبرسی، 1372ش،ج2، ص914 ).محو گناه یعنی پاک کردن آثار آن از قلب و از دفتر ثبت اعمال و جایگزین کردن طاعات به جای آن ، همانطور که در آیات نیز آمده است: «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات‏ »(فرقان : 70)(آلوسی، 1415ق، ج2، ص379).

2.تبعید و اخراج اجبارى مؤمنان از وطنشان .

3. آزار و رنج دیدن در راه حقّ. در روایتی از نبی اکرم (ص) آمده : «مؤمن به اندازه ایمانش مبتلا می‌شود پس اگر ایمان او صحیح و عملش نیکو باشد بلاء او شدت می‌‌گیرد و کسی که ایمان ضعیفی دارد وعمل او ناچیز است ابتلاء او کم می‌شود»(ابن شعبه حرانی، 1363ق،ص39).

4. کشته شدن در راه حق.

   ii.               2-2.بهشت

«... أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ *أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ(توبه: 88 -89)

این آیه در ضمن آیاتی قرار گرفته که منافقان را مورد مذمت قرار می‌دهد به اینکه از جنگ کناره کشی کردند و از پیامبر خواستند که با افراد معذور از جنگ در شهر بمانند و به جنگ نروند ؛لذا خداوند بر دل‌های آن‌ها مهر نهاد. در مقابل این افراد از مؤمنانی سخن می‌گوید که از تمام هستی خود در راه خدا می‌گذرند و در جنگ شرکت می‌کنند . خداوند در پاسخ به جان‌فشانی آن‌ها چندین أجر را در نظر می‌گیرد :

1. «أولئک لهم الخیرات »؛ با توجه به « أل» استغراق در « الخیرات» (ابن عاشور، 1420ق، ج 10، ص176)و جمع محلی به « أل» بودن آن ( طباطبایی، 1390ق، ج9 ، ص361) و مطلق به کار رفتن این کلمه (فخر رازی ،1420ق ،ج16،ص119)از آیه عمومیت فهمیده می‌شود در نتیجه معنای آیه این‌گونه می‌شود تمامی خیرات دنیوی و اخروی ، مادی و معنوی برای این افراد است(آلوسی ، 1415ق،ج‏5 ،ص344؛ مغنیه ، 1424ق، ج‏4 ،ص82).از طرفی به کار رفتن اسم اشاره « أولئک» دلالت بر این می‌کند که تمامی این خیرات به سبب جهاد آن‌هاست( ابن عاشور، 1420ق، ج 10، ص176).

2. «أولئک هم المفلحون» ؛استعمال ضمیر فصل و تعریف مسند نشانگر قصر و حصر می‌باشد؛ یعنی خداوند فلاح را منحصر در این افراد کرد.

3.« أعدّ الله لهم جنات»؛خداوند برای این مؤمنان بهشت‌هایی آماده کرده که در زیر آن نهرها روان است .« إعداد» به معنای فراهم کردن است؛ استفاده از این تعبیر به جای « وعد» به این دلیل است که این افراد در صورتی مستحق این پاداش می‌شوند که تا آخرین لحظه عمر خود بر ایمانشان راسخ باشند؛ اما اگر«وعد» استعمال می‌شد از آنجایی که وعده خدا تخلف ناپذیر است در این صورت تمام مؤمنین حتی کسانی که بر ایمان خود استقامت نکرده‌اند؛ باید به این پاداش را می‌رسیدند؛ به همین دلیل هر جا که خداوند وعده‌ایی را می‌دهد آن را معلق بر اوصافی نظیر ایمان و عمل صالح می‌کند(طباطبایی، 1390ق، ج9 ، ص361).

هم‌چنین خداوند در آیه  21سوره توبه به مجاهدان در راه خدا بشارت به بهشت‌هایی میدهد که نعمتهای پایدار در آن وجود دارد: « جَنَّاتٍ لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيم‏» و در آیه دیگری از بهشتی صحبت می‌کند که خون‌بهای مجاهدان است :«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏ (توبه: 111).

انسان موجودی منفعت طلب است و برای ارضاء این حس ، تمام تلاش خود را به کار می‌برد.خدواند برای تعالی بخشیدن به آن ، مؤمنان را دعوت به داد و ستدی می‌کند که در عالم دنیا نظیر ندارد. در سوره توبه می‌فرماید: ما از مؤمنان ،جان‌ها و اموالشان را که همگی فانی هستند ، می‌خریم و در مقابل، بهشت جاودان به آن‌ها می‌دهیم .آنچه که در این آیه ،حس منفعت طلبی انسان را تحریک می‌کند به کار بردن واژه « اشتری » و «بیعکم »است .در کتب لغت آمده :شَرَيْتُ‏: الْمَتَاعَ یعنی آن متاع را در مقابل ثمنی گرفتم یا آن را به قیمتی دادم؛ این فعل از اضداد است و برخرید و فروش صدق می‌کند( فيومى، 1414ق، ج2، ص312 ؛ جوهرى، 1376 ،ج6، ص2391).آیات 10و 11 سوره صف ،مضامینی مشابه آیه مذکور دارد و به جای واژه «اشتری» کلمه « تجارة» آمده است.تجارت عبارت‌ است از تصرف در سرمایه به خاطر به دست آوردن سود( راغب اصفهانی ،1412ق، ص164).در این آیات، خداوند وعده قطعی بهشت را به شکل تمثیل بیان کرده و آن را به خرید و فروش تشبیه نموده است زیرا حقیقت اشتراء در جایی رخ می‌دهد که خریدار مالک متاع نبوده باشد در حالی که در اینجا هر چه هست از جمله سرمایه جان از آن خریدارست(کاشانی، 1336، ج4، ص331).هر تجارتی پنج طرف دارد :خریدار؛ فروشنده ،متاع و کالا، ثمن وسند معامله.در این آیات، خریدار خداوند ، فروشنده مؤمنان و مجاهدان ، متاع و کالا جان‌ها و اموال مجاهدان ، ثمن بهشت و سند معامله تورات و انجیل و قرآن است(طباطبایی، 1390ق، ج4، ص89؛ مکارم  1371، ج8، ص148). برای تأکید بیشتر بر این معامله بزرگ و پرسود می‌فرماید: این وعده‌ی حقی است که در کتب آسمانی به مؤمنان داده شده و وفادارتر از خداوند قادر بی‌نیاز وجود ندارد.پس از انجام اين معامله سراسر سود، به رسم معهود در ميان تجار خداوند به فروشنده تبریک می‌گوید:« فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ‏ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏» .لطف و محبت خداوند در این آیات به نهایت خود می‌رسد؛زیرا:

1.خداوندی که مالک و حاکم بر تمام جهان آفرینش است و همه‌ی هستی موجودات از آن اوست ؛ همین مواهبی که به بندگانش بخشیده است را به چندین برابر می‌خرد.

2.جهادی که تمامی ثمرات آن به خود انسان برمی‌گردد به عنوان متاع شمرده است .

3.در هر معامله‌ای باید بین متاع و ثمن تعادل برقرار باشد اما در این معامله تعادل برقرار نیست ؛چون امری ناپایدار در مقابل امری پایدار معاوضه می‌شود.

4.خداوندی که راستگوترین راستگویان است و نیاز به هیچ سند و تضمینی ندارد سندهای محکمی از کتب آسمانی برای این معامله می‌آورد(مکارم ، 1371، ج8، ص150).

 iii.               3-2.هدایت مضاعف به مسیر قرب الهی

«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...؛ و كسانى كه در راه ما جهاد كردند به يقين آن‌ها را به راه‏هاى خود راهنمايى مى‏كنيم.» (عنکبوت: 69)

«جاهدوا» از ماده «جهد» و «جَهد» به معنای طاقت و «جُهد» به معنای مشقت است.(فیروزآبادی ، 817 ، ج1، ص396)و «جِهاد و مجاهده» یعنی به کار بردن نهایت توان و قدرت برای راندن دشمن . جهاد بر سه قسم است : جهاد با دشمن ظاهری ، جهاد با شیطان و جهاد با نفس(راغب اصفهانی، 1412ق، ص208). اینکه مراد از جهاد در آیه ، کدام قسم از موارد گفته شده است، بین مفسران اختلاف وجود دارد لیکن چون مطلق آمده پس همه‌ی موارد را می‌تواند دربربگیرد. نکته مهم این است که این جهاد در چه راهی باشد؟ آیه با کنار هم قرار دادن«جاهدوا» و«فینا» بیان کرده که جهاد این افراد باید در اموری باشد که متعلق و مربوط به خداوند است. جمله « لنهدینهم سبلنا» می‌رساند که خداوند برای خود راه‌هایی را معرفی کرده که نهایت و مقصد هر کدام از آن‌ها تشرف به قرب الهی است زیرا راه فقط وسیله ای است که انسان را به مقصد و صاحب راه می‌رساند.در نتیجه راه‌های خدا همان راه‌هایی است که انسان را به او نزدیک می‌کند و زمانی که جهاد در راه خدا باشد، پس هدایت کردن به سوی سبل ، هدایت بر هدایت است و بر آیه« الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً » (محمد : 17)منطبق می‌شود(طباطبایی، 1390ق، ج16، ص151).

c.                  3. نقش آخرت باوری درتعالی انگیزه

در مکتب اخلاقی اسلام هم حسن فعلی لازم است و هم حسن فاعلی ؛یعنی نخست، باید فعل به گونه‌ای باشد که ذاتا نیکو بوده و صلاحیت تقرب بخشی انسان به سوی خدا را داشته باشد بعلاوه دارای حسن فاعلی باشد که وابسته به انگیزه و نیت است .لذا می‌فرماید :«الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ‏ عَمَلاً ...»(ملک: 2)و در ذیل آیه از امام صادق (ع) نقل شده است: مقصود در آیه عمل بيشتر نيست بلكه عمل بهتر و صحیح‏تر است. و درستى و صحت یک عمل بستگى به ترس از خدا و قصد و نيّت صحيح دارد .سپس فرمود:  خلوص یک عمل را تا به پايان نگاهداشتن سخت‌تر از خود عمل است. و عمل خالص یعنی آنكه نخواهى كسى جز خداوند تو را به خاطر آن کار مدح و ستايش كند و نيّت برتر از عمل است( کلینی ، 1407ق، ج2، ص15؛ فیض کاشانی ،1415ق، ج5، ص201). حدیث شریف می‌رساند که ملاک ارزش عمل کیفیت است نه کمیت وحقیقت عمل از آن جهت که انسان را به خدا نزدیک می‌سازد همان جنبه‌ی باطنی و انگیزه درونی است ، هم‌چنین انگیزه مثبت مراتبی دارد که در روایات به آن اشاره شده که عبادت از روی میل و رغبت ، عبادت تجار و از ترس کیفروعقاب ، عبادت بردگان و به خاطر شکر ،عبادت آزادگان است.(شریف رضی، 1414ق، ص510).

در متون دینی متناسب با سطح درک و انگیزه‌ی انسان‌ها دعوت به اعمال نیک وارد شده لذا در رابطه با مقامات اخروی با تعبیرات گوناگون، متناسب با سطح معرفت و گرایش مومنان مواجه هستیم از یک سو بهشت و مواهب بیکران آن وارد شده و از طرف دیگر مقام قرب و رضوان الهی . حتی در تعابیری اشاره شده که برای بندگان خاص پروردگار ، مقامات و درجاتی است که خارج از تصور انسان است« فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون‏»(سجده: 17).

در آیات دعوت به جهاد و مقاومت درجات و مقامات اخروی مجاهدان و مقاومت پیشگان در سطوح مختلف مطرح شده به گونه‌ای که بتواند به تعالی و ارتقاء انگیزه‌ها بینجامد. از جمله :

     i.               1-3.حبّ الهی

«... فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ »(مائده: 54)

در این آیه ، بعد از نکوهش مرتدان ، سخن از قومی به میان آورده کهدر آینده می‌آیند و دین خدا را یاری می‌کنند و دارای شش ویژگی هستند :خدا را دوست دارند.خداوند آن‌ها را دوست دارد.در برابر مؤمنان خاضعند.در برابر دشمنان خشن و پرقدرتند.درراه خدا می جنگند.از هیچ سرزنشی در راه خدا نمی‌هراسند.از مهم‌ترین ویژگی‌های این گروه آن است که آن‌ها محب و محبوب خداوند هستند .بنابراین آیه باید از دو جهت مورد بررسی قرار گیرد:

   ii.               محبت انسان به خدا

حب ضد بغض و دشمنی است(فراهیدی؛ 1409، ج3، ص31؛ ابن منظور، 1414ق، ج1، ص289).محبت عبارت است از اراده‌ی آنچه که یقین یا گمان به خیر بودن آن داری(راغب اصفهانی، 1412 ق، ص214).در مورد محبت و اراده و تفاوت آن‌ها دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است(ر.ک :ابوالفتوح رازی، 1408ق، ج4، ص281؛ طوسی، بی‌تا ،ج 2، ص144؛ طبرسی، 1372، ج1،ص 453 و ج2، ص733). اما می‌توان سخن علامه طباطبایی را فصل الخطاب دانست که محبت عبارت است از ارتباط وجودی بین محب ومحبوب ؛ حب تنها ابزاری است که بین هر طالبی با مطلوبش و هر مریدی با مرادش رابطه برقرار می‌کند تا بدین وسیله نقص محب به وسیله محبوب برطرف و کمبودش جبران شود. عرف معمولا لفظ حب را درمصادیق متعدد مثل حب غذا و علم و... به معنای واحدی استعمال می‌کند و حال آنکه این موارد با هم تفاوت معنایی دارند مثلا در حب به غذا در واقع حب ما به غذا نیست بلکه دستگاه گوارش ما به گونه‌ای است که چون می‌خواهد به فعالیت خودش ادامه دهد و سوخت مورد نیاز بدن را به آن برساند؛حب به غذا را ایجاد می‌کندو لذا اگر فعالیت دستگاه گوارش ما نبود و بدن در تکامل خود به غذا نیاز نداشت ما نیز تمایلی به غذا نداشتیم و غذا محبوب ما نمی‌شد و این مسئله در مورد تمام قوای ادراکی بدن وجود دارد چون هر قوه توجهش به کمال خودش است و با کار مخصوص خودش، نقص خود را تکمیل و نیاز طبیعی خود را برآورده می‌کند در نتیجه فعل خویش را دوست می‌دارد؛ انسان طالب کمال است و درصدد است که با مال و جاه و علم به کمال خودش برسد و از این جهت آن‌ها را دوست می‌دارد(طباطبایی، 1390ق، ج1،ص410 و ج3، ص158).

در مورد امکان محبت به خداوند دو دیدگاه مطرح است: نظر اول محبت به خداوند جایز و ممکن نیست و استعمال محبت به خداوند مجازی است زیرا محبت وصفى شهوانى است که به اجسام و جسمانيات تعلق مى‏گيرد و بطور حقيقت به خداى سبحان تعلق نمى‏گيرد و مراد از محبت به کار رفته در مورد خداوند، اطاعت اوست.فخر رازی این مطلب را به جمهور متکلمین نسبت می‌دهد و می‌گوید آن‌ها معتقدند که محبت به ممکنات تعلق می‌گیرد و به ذات خداوند و اوصافش تعلق نمی‌گیرد(فخر رازی ؛1420ق، ج4، ص276). نظردوم:محبت به خداوند امکان پذیر است و استعمال محبت برای خداوند حقیقی است.فخررازی می‌نویسد: عرفا قائلند محبت به ذات و اوصاف خداوند امکان دارد و حب خدمت و یا ثواب و احسان او درجه نازل و پایین است؛با این استدلال که محبت همه چیز، سرانجام به محبت کمال مطلق منتهی می‌شود پس مطلوب و محبوب حقیقی،کامل مطلق یعنی خداوند متعال است؛در نتیجه کسانی که محبت خداوند را به معنای محبت طاعت و بندگی او یا ثوابش گرفته‌اند؛دریافته‌اند که لذت،ذاتا مطلوب است و ندانسته‌اند که کمال نیز محبوب است.اما برای عارفان روشن شده که کمال،ذاتا مطلوب است و نهایت همه کمال‌ها،ذات حق است ؛چون او غنای محض است و کمال هر چیزی از او ناشی می‌شود و دوست داشتن همه‌ی آن‌ها به خداوند برمی‌گردد و محبوب واقعی خداوند است(ر.ک فخر رازی؛1420ق، ج4،ص176).آیت الله جوادی نیز با بیان دیگری به این مطلب اشاره دارد:كمال، محبوب انسان است و موجودي كه كمال محض است محبوبيت صرف دارد و بر همين اساس محبت كه وصفي نفساني است به خداي سبحان كه كمال مطلق است تعلق گرفته و انسان خدا را دوست مي‌دارد.(جوادی؛ 1388،ج8 ، ص289).بنابراین محبت انسان به خدا از آن جهت که کمال محض است و منشأ همه‌ی کمالات است انگیزه انسان را تعالی بخشیده و از توجه به نعمت‌های الهی به تمرکز برمنعم، منتقل می‌سازد و در پی آن انسان محب حق، محبوب خدا واقع می شود و پیامد این محبوبیت در جهان آخرت نمایان می شود.

1.                 محبت خدا به انسان

حب از جمله اوصافی است که در قرآن شریف به خداوند نسبت داده شده ؛ در آیات متعددی آمده که خداوند متقین و نیکو کاران و صابران و... را دوست دارد و تجاوزگران و اسرافکاران وظالمان و...را دوست ندارد. گروهی از مفسران بر این اعتقادند که محبت خداوند به معنای این است که خداوند از بندگان راضی است و فعل آن‌ها را مدح می‌کندو به خاطر بندگی و حسن طاعت ، به آن‌ها پاداش می‌دهد.(زمخشری، 1407ق، ج1، ص646و 353؛ کاشانی،1336، ج9، ص260)در مقابل برخی قائلند : خداوند حب و بغض دارد اما نه مانند بشر بلکه متناسب باشأن او؛ زیرا« لیس کمثله شیء ». رشید رضا می‌نویسد: لازم نیست که مانند معتزله و بسیاری از اشاعره حب خداوند را به دلیل فرار از تشبیه به تنزیه ،به ثواب و حسن جزاء تأویل ببریم ؛زیرا منافاتی بین اثبات صفات و تنزیه خداوند وجود ندارد. تأویل در این مورد مستلزم تأویل در سایر اوصاف الهی است در حالیکه آنان ملتزم به آن نیستند؛پس محبت خداوند به آنان که محبوب اویند شأنی از شوؤن اوست که حقیقت آن از ما پنهان است؛ ولی آثار آن که مغفرت و حسن جزاء است ؛معلوم ماست(ر.ک:رشید رضا ، 1414ق، ج6، ص440).

عالی‌ترین جلوه‌ی محبت بنده به خدا و محبت خداوند به بنده در شهدای راه فضلیت ومجاهدان راه حقیقت نمایان می‌شود و در آیات متعددی به این نکته اشاره شده است : «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‏»(صف: 4)در حدیث قدسی وارد شده : «... مَن أَحَبَّنِي ابتَلَيتُه و مَن أَحبَبتُه قَتَلتُهُ و مَن قَتَلتُه فَعَلَيَّ دِيَتُه و مَن عَلَيَّ دِيَتُه فَأَنَا دِيَتُه. هر کس مرا دوست بدارد اورا مبتلا می کنم و هر که من او را دوست بدارم او را می کشم  و هر که را من بکشم پس برمن دیه و خونبهای اوست و هر که بر من دیه‌ی اوباشدمن خونبهای اوهستم.»(نوری، 1408ق، ج18، ص419)

 iii.               2-3. رضوان الهی

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»(توبه : 72)

رضا و رضوان بمعنى خوشنودى است.(فیروزآبادی ،1415ق، ج4، ص368) رضوان بالاترین مرتبه رضا است.«بلغ بي‏ رِضْوَانَكَ‏» یعنی من از نهایت خوشنودی تو باخبر شدم(طریحی، 1375، ج1، ص184).رضوان یعنی خشنودی زیاد و چون بزرگترین خشنودی ، رضایت خداوند است این واژه در قرآن به چیزهایی اختصاص یافته است که از آن خداوندست.(راغب اصفهانی، 1412ق ، ص356).از سیاق آیه برمی‌آید خشنودی خداوند از بندگان خاصش از همه‌ی پاداش‌ها بزرگتر و با ارزشتر بوده ،نکره آمدن «رضوان» گواه بر تعظیم و بزرگی این نعمت است خاصه اینکه با صفت «من الله » نیز تأکید شده است.(آلوسی، 1415ق، ج2، ص98)شاید نکره بودن «رضوان» به این دلیل است که بفهماند این نعمت به حدی بزرگ است که  معرفت و فهم انسان نمی‌تواند آن را و حدودش را درک کند و شاید هم می‌رساند که رضوان خدا اگرچه کم باشد باز هم از تمامی این نعمت‌ها بزرگتر است. البته نه از این جهت که این بهشت‌ها نتیجه رضوان الهی هستند بلکه از این جهت که قرآن کریم حقیقت عبودیت را بندگی از روی محبت به خدا می‌داند نه بندگی از روی طمع یا ترس و بزرگترین فوز و رستگاری انسان عاشق ومحب این است که رضایت معشوق خویش را جلب کند و«ذلک هو الفوز العظیم » با اسلوب حصری که در آن به کار رفته ، می‌رساند که این رضوان ،حقیقت هر رستگاری و سعادتی است. حتی حقیقت رسیدن به بهشت جاودان هم رضوان است؛ زیرا اگرحقیقت بهشت، رضوان نباشد بهشت نیز عذاب است نه نعمت(طباطبایی، 1390ق، ج9، ص339). متکلمان برای ثواب دو رکن در نظر می‌گیرند : اول منفعت و دوم تعظیم که مراد از رضوان هم همین است ؛ به این دلیل که آگاهی اهل بهشت ـ با وجود نعمت‌های پایدارـ از اینکه خداوند از آن‌ها راضی است و آن‌ها را می‌ستاید، باعث سروری می‌شود که بسیار بیشتر از آن منافع است. اما حکماء می‌گویند بهشت‌ها با همه‌ی آنچه که در آن‌هاست اشاره به جنت جسمانی است ولی رضوان الهی اشاره به جنت روحانی دارد و بالاترین مقام‌ها همان جنت روحانی است که  عبارت از تجلی نور خداوند در روح بنده و غرق شدن بنده در معرفت اوست سپس در اول این مقامات او از خدا راضی می‌شود و در آخر او مرضی خدا می‌شود.«راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر: 28) (فخررازی ، 1420ق، ج‏7 ق، ص165) و درروايت پس از توصیف تمام مواهب جسمانی بهشت با تعابیری برگرفته از قرآن آمده که پروردگار جبار بر آنان تجلى نموده و مکررا می‌فرماید: اى اولياء و اى اهل طاعت من! و اى ساكنان بهشت من كه در کنار من منزل گرفته‏ايد، آیا خبر دهم شما را به بهتر از نعمتی که در آن هستید ؟ عرض مى‏كنند: بله، آن كدام خير مى‏باشد كه بهتر از اين موقعیت ماست؟خداى تعالى می‌فرمايد: رضايت من از شما و دوستى من‏نسبت به شما است كه برتر از تمام آن لذت‌ها و نعمت‌هاست.در این هنگام امام سجاد(ع) ضمن بیان تأیید بهشتیان نسبت به مطلب فوق ،آیه 72 توبه را تلاوت نمود.(عیاشی ، 1380، ج2، ص96؛ بحرانی، 1415ق، ج2، ص815 )

 iv.               3-3.قرب خاص الهی

درتعدادی از آیات قرآن کریم ،واژه‌هایی نظیر « عند ربهم »(بقره: 274و 277؛ آل عمران: 15و 169؛ انفال: 4)؛ « عند الله »(آل عمران : 163 ؛توبه: 20؛ شوری: 22...)؛« من عند الله »(آل عمران: 198و 195 و...) به کار رفته است که در این آیات به متقین و مجاهدان نوید مقام قرب را می‌دهد«بل أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آل عمران : 169)«أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ»(توبه: 20)

به کار بردن واژه «عند» نشانگر خاص بودن این پاداش است. «عند» در اینگونه موارد به معنای قرب مکانی نیست زیرا قرب مکانی برای جسمانیات است واین نوع قرب برای خداوند محال است(شبر، 1407ق، ج1، ص398؛ حقی بروسوی، بی‌تا، ج2،ص124). بلکه به این معناست که آن‌ها مقربان درگاه الهی هستند.قدر مسلم آنکه قرب خاص برای درگاه الهی موجب کمالات وجودی و گسترش هستی چنین انسان‌هایی است اما حقیقت و ابعاد و ویژگی‌های این مقام منیع برای ما غیر قابل فهم و حتی غیر قابل بیان است و اضافه شدن «رب » به ضمیر «هم » نشانگر فزونی کرامت آن‌هاست(آلوسی، 1415ق،ج2، ص334).

هم‌چنین در آیه 69 عنکبوت در ستایش مجاهدان از همراهی خداوند با محسنین سخن به میان آمده که دو نظر در مورد معنای معیت مطرح شده:

1.با توجه به کلمه جهاد، معیت خداوند به معنای یاری و نصرت آن‌هاست(آلوسی، 1415ق، ج11، ص15).

2.معیت به معنای رحمت و عنایت است که نصرت وسایر عنایات را در برمی‌گیرد البته این عنایت و رحمتی خاص است که فقط برای محسنین است زیرا معیت خداوند بر دو قسم است:1.معیت مطلق،و آن اینکه خداوند با هر موجودی است. 2. معیت خاص که معیت مهر است آنگاه که خداوند به عنوان غفار و رئوف با سالک صالح است (جوادی، 1384، ج7، ص586).

   v.               4-3.آرامش در پرتو ولایت الهی

«فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ در حالى كه به آنچه خداوند از فضل خود به آن‌ها داده شادمانند و نسبت به كسانى كه در پى آنان (هنوز) به آن‌ها نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه ترسى بر آن‌هاست و نه اندوهگين خواهند بود»(آل عمران :170).

این آیه شریفه در ادامه آیاتی است که در مورد شهید آمده است. درمرجع ضمیر (هم ) در «علیهم» دو احتمال هست:یک. به مومنانی برمی‌گردد که هنوز به شهدا ملحق نشده‌اند. دو.به شهدا برمی‌گردد. در هر دو صورت بشارتی است بر مؤمنانی که به خاطر مقام شهادت در مقامی قرار می‌گیرند که عاری از حزن و ترس است.

خوف ناظربه حوادث احتمالی آینده است که خوشبختی انسان را تهدید می‌کند و حزن ناظر به حوادث اندوهبار گذشته است که خوشی انسان را می‌کاهد. رفع مطلق خوف هنگامی خواهد بود که نعمت‌های عطاشده به انسان در معرض زوال نباشد و رفع مطلق حزن در صورتی است که از خوشی و بهجت انسان چیزی کم نشود لذا رفع خوف وحزن مطلق از سوی خدا به این معناست که از طرفی خداوند به انسان هرنعمتی که باعث لذت و بهره‌ی انسان می‌شود به او عطا کند و از طرف دیگر این نعمت‌ها در معرض زوال هم قرار نگیرند.این همان خلود سعادت برای انسان و جاودانگی انسان در آن سعادت است. بنابراین نبودن خوف وحزن عین روزی خوردن انسان در نزد خداست و آنچه نزد خداست باقی و خیر است« وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ » « وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» نه نقمتی در آن است و نه زوالی(ر.ک: طباطبایی، 1390ق، ج4، ص62).

 vi.               5-3. صلوات الهی

«... أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون؛آن‌ها هستند كه بر آن‌ها درودها و رحمتى از جانب پروردگارشان مى‏رسد، و آن‌ها هستند كه رهيافته‏اند»(بقره : 155-157). 

صلوات جمع «صلاة» و در اصل به معنای دعا است(ابن فارس1404ق‏ ،ج‏3،ص300).با توجه به موارد استعمال آن در قرآن ،معنای جامع صلات توجه و انعطاف است که با اختلاف آنچه که به آن نسبت داده می‌شود متفاوت می‌شود(طباطبایی، 1390ق، ج16، ص329) .از ابن عباس نقل شده که صلاه از جانب خدا رحمت و از ملائكه استغفار و از مردم دعا است(آلوسی،1415ق، ج11، ص221). البته صلاة از جانب خداوند به معنای رحمت خاصی برای مؤمنان است که به دنبال آن سعادت ابدی را به ارمغان می‌آورد(طباطبایی، 1390ق، ج16، ص329).«صلاة» زمانی که با (علی) استعمال شود به معنای ثنای جمیل و تحیت نیکو است(بلاغی، بی‌تا ، ج‏1، ص140؛ جوادی،  1384 ، ج7، ص694).خداوند بر صابران و همه مؤمنان صلوات می‌فرستد« هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(احزاب: 43). دراین آیه صلات بر مؤمنان به شکل فعل مضارع آمده که گرچه بر استمرار دلالت دارد اما از آن چیزی جز تدریج استفاده نمی‌شود اما صلوات بر صابران را با جمله اسمیه بیان می‌کند و اسم بر ثبات دلالت دارد .صلوات از ناحیه خدا کرامت و برای نورانی کردن و رهانیدن انسان از ظلمت یا عقب راندن ظلمت از حریم اولیاء است.«لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»صابران که به خاطربرخورداری از نور الهی شکیبا هستند به واسطه صبر خود شایسته نور مضاعفی از جانب خداوند سبحان می‌شوند . این احتمال می‌رود که جمع آوردن کلمه صلوات به معنای گونه‌های مختلفی از نور و کمال است که نصیب صابران از جانب خداوند است . و این صلات تجلی نام حنان خداوندست که متضمن صلات مکررو متنوع خداوند در حق بندگان خاص اوست که از انواع مهربانی و رأفت او محظوظ می‌شوند و در تداوم آن واژه « رحمة» را آورده که مناسب با حنو و رأفت است تا استمرار تجلی حنان محفوظ بماند(ر.ک:جوادی، 1384، ج7،ص694-696).

d.                 جمع بندی

قرآن با توجه دادن به ابعاد و زوایای حیات اخروی از طرق مختلف بینش و انگیزش به تقویت و تعالی روحیه‌ی جهاد و مقاومت اهل ایمان می‌پردازد:

خداوند با بیان حیات متعالی شهیدان و مقایسه ارزش زندگی اخروی و بزرگی خسارت‌ها و سختی‌های آن با زندگی دنیوی بینش افراد را نسبت به مقاومت اصلاح می‌کند.

وعده خداوند به آمرزش و تکفیر سیئات و ورود به بهشت و مضاعف شدن هدایت به مسیر قرب الهی باعث تقویت انگیزه مجاهدان می‌شود.

حب ، رضوان ، صلوات وقرب خاص الهی و آرامش در پرتو ولایتش باعث تعالی انگیزه مقاومت می‌شود.

 

e.                 منابع

قرآن کریم(ترجمه مشکینی)

ابن شعبه حرانى،حسن بن على‏،تحف العقول،محقق:على اكبر غفارى،قم،جامعه مدرسين، 1363ق.

ابن‌عاشور، محمد بن طاهر،التحرير و التنوير، بیروت، مؤسسة التاريخ العربي‏.1420 ه. ق‏.

ابن فارس،احمد بن فارس‏،معجم مقاييس اللغه‏،محقق و مصحح:عبدالسلام محمد هارون،چ اول، قم‏،مكتب الاعلام الاسلامي‏،1404 ق‏.

ابن منظور،محمد بن مكرم،لسان العرب‏،چ سوم‏،بیروت، دار صادر،1414ق.

آلوسى،‌محمود،روح‌المعانى فى تفسير القرآن‌العظيم‏،تحقيق: على عبدالبارى عطية،چ اول، بيروت‏،دارالكتب العلميه‏، 1415ق‏.

بحرانى،هاشم بن سليمان،البرهان في تفسير القرآن،‏محقق: بنياد بعثت، چ اول،قم ،موسسة البعثة،1415ق.

بلاغى،محمدجواد،آلاء الرحمن في تفسير القرآن‏،محقق: بنياد بعثت،چ اول،‏قم، وجدانى‏،بی‌تا.

بيضاوى،عبدالله ‌بن ‌عمر،أنوار التنزيل و أسرار التأويل‏،تحقیق:محمد عبدالرحمن المرعشلى‏،چ اول‏، بيروت‏، دار احياء التراث العربى، 1418ق‏.

جوادی آملی،عبدالله ،تسنیم،چ اول،قم ،نشر اسرء،1384ش.

......................تسنیم ،محقق :علی اسلامی،چ هشتم ، تهران، 1388ش. 

جوهرى،اسماعيل بن حماد ،الصحاح،محقق ومصحح: احمد عبد الغفورعطار،چ اول‏،بيروت‏ ،دار العلم للملايين،1376ق.

حقى برسوى، اسماعيل بن مصطفى،روح البيان،چ اول،بیروت، دار الفكر،بی‌تا.

رازى،ابوالفتوح حسين‌بن‌على‏،روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، تحقيق: محمد جعفر ياحقى،محمد مهدى ناصح‏،مشهد، بنياد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى،1408 ق.‏

رضا، محمد رشيد،تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار،چ اول،بیروت، دار المعرفة،1414ق.

‏ راغب اصفهانى،حسين بن محمد ،مفردات ألفاظ القرآن‏،محقق: صفوان عدنان داوودى،چ اول، بيروت،دار الشامية،1412ق.

زمخشرى، محمود،الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏،چ ‌سوم‏،بيروت، دارالكتاب العربي،1407ق ‏.

شبر، عبدالله،‏الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين‏،چ اول،کویت،شركة مكتبة الالفين1407ق‏.

شريف الرضي، محمد بن حسين،نهج البلاغة ،محقق ومصحح: صبحي صالح ،قم،هجرت،1414ق.

عياشى، محمد بن مسعود،التفسير( تفسير العياشي)، محقق:هاشم رسولى،چ اول،تهران،مكتبة العلمية الاسلامية 1380ق.

طباطبايى، محمد حسين‏،الميزان فى تفسيرالقرآن‏، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‏،1390ق.

طبرسى، فضل بن حسن‏‏،مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تحقيق: محمدجواد بلاغى‏، چ ‌سوم،تهران،‏ ناصر خسرو، 1372ش.

طبرسى، فضل بن حسن‏ ‏،تفسير جوامع الجامع‏،مصحح:ابوالقاسم گرجى،چ اول، قم،حوزه علميه قم(مركز مديريت‏)،1412ق.

طبرى، محمد بن جرير‏،جامع البيان فى تفسير القرآن( تفسير الطبرى)،چ اول،بيروت‏، دار المعرفة،1412ق.

طريحى، فخرالدين بن محمد،مجمع البحرين‏،محقق:احمدحسينى اشكورى ،چ سوم،تهران، مرتضوى‏ 1375ش‏.

طوسی، محمد بن الحسن ،التبیان فی تفسیر القرآن،تحقیق: احمد قیصری، بیروت،دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.

فخررازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب‏،چ ‌سوم‏، بيروت‏،دار احياء التراث‌العربى، 1420ق‏.

فراهيدى،خليل بن احمد، كتاب العين،چ دوم،قم،1409ق.

فيروز آبادى، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط،چ اول،بیروت، دار الكتب العلمية1415ق‏. ‏

فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسير الصافي‏،تصحيح:حسین اعلمى، چ دوم، تهران،مكتبة الصدر،1415ق‏.

فيومى، احمد بن محمد،المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى‏،چ دوم،قم ،موسسه دار الهجرة، 1414ق‏.

قرطبى، محمد بن احمد ‏، الجامع لأحكام القرآن،چ اول،تهران، ناصر خسرو،1364ش.

کاشانی، ملا فتح‌الله،منهج‌الصادقین فی الزام المخالفین،تهران،1336ش.

کلینی، محمد بن یعقوب ،الکافی،مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چ چهارم،تهران، دار الکتب الاسلامیه  1407ق.

مغنيه، محمد جواد،، تفسير الکاشف‏، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1424ق.

مكارمشيرازى،ناصر، تفسيرنمونه‏، تهران،چ دهم، تهران ،دار الکتب الاسلامیه،1371ه.

نوری، حسین بن محمد تقی ،مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ،چ اول ،قم ،موسسه آل البیت (ع) ، 1408ق.

 

مقالات مشابه