تأثير قرآن و حديث بر نثر فارسي(2)

پدیدآورزهرا رضائیان

نشریهنامه جامعه

شماره نشریه83

تاریخ انتشار1391/04/13

منبع مقاله

share 1293 بازدید
تأثير قرآن و حديث بر نثر فارسي(2)

زهرا رضائيان

تأثير قرآن و احاديث وارده از اهل بيت پيامبر(ص) چنان تأثيري بر نثر فارسي نهاد كه سبب تأليف كتاب هايي شد كه تاكنون نيز جاودانه مانده و همچنان جايگاه برتر خود را حفظ كرده اند. اين تأثير به گونه اي بود كه آيات نوراني آن بر زبان گويندگان و خامة نويسندگان هميشه جاري بود و در هر كاري از دين، شرع، لغت و انشا گرفته تا تهذيب اخلاق و تدبير منزل و سياست و تدبير مملكت مرجعيت يافته بود. نويسندگان اسلوب آن را در خطابه ها و نوشته هاي خود اقتباس مي كردند و در مؤلّفات خود به آيات آن تمثل مي جستند.
در قسمت گذشته به معرفي برخي از اين آثار ماندگار پرداختيم و اينك در ادامه بحث به ديگر كتب معروف در اين زمينه مي پردازيم.

خواجه نصيرالدين طوسي و اخلاق ناصري

مشهورترين و جامع ترين دانشمند سده هفتم هجري خواجه ابوجعفر نصيرالدين محمدبن حسن طوسي است كه در فقه، كلام، نجوم، رياضي و اقسام حكمت استاد بود و گذشته از اين در عالم سياست نيز از رجال برجسته به شمار مي رفت. او با حسن تدبير و سياست از خرابي شهرها و كشتار مردم در دوران مغول جلوگيري كرد و هلاكو را واداشت تا به ايجاد كتابخانه و رصدخانه بپردازد. هلاكوخان براي او رصدخانه اي در مراغه بنا نهاد كه خواجه نصيرالدين در آنجا زيجي ساخت كه بعدها به «زيج ايلخاني» معروف شد.
خواجه نصيرالدين علاوه بر آثاري كه به عربي تأليف كرده است، چند كتاب نيز به زبان فارسي دارد كه در ميان آن ها اخلاق ناصري در اخلاق و حكمت عملي، اساس الاقتباس در منطق و اوصاف الاشراف در عرفان و سلوك اهميت بسياري دارد. در ميان كتب تأليف شده وي به زبان فارسي، اخلاق ناصري عميق ترين و مهم ترين كتاب وي به شمار مي رود. اين كتاب در اصل <تهذيب الاخلاق و تطهير الاخلاق> نوشته ابوعلي مسكويه رازي است كه تنها يك بخش اخلاق داشته است و خواجه دو بخش تدبير منزل و سياست مدن را به آن افزوده تا اخلاق ناصري شامل هر سه بخش حكمت عملي باشد.
<همچنان كه نقصان را مراتب است، بعضي به سبب صرف ناكردن تمامي قوّت رويّت(1) در طلب مقصود، و بعضي به سبب ضعف رويّت از ملابست موانع،(2) و بعضي به سبب توجه به طرف نقيض از جهت تمكّن قوّت شهوت و غضب و تشبّه به بهايم و سباع، و مغرور شدن به شواغل محسوسات از وصول به كراماتي كه او را در معرض آن آفريده اند، تا به هلاكت ابدي و شقاوت سرمدي رسيدن؛ همچنين كمال را مراتب است زيادت از مراتب نقصان، كه عبارت از آن گاه به سلامت و سعادت و گاه به نعمت و رحمت، و گاه به مُلك باقي و سُرور حقيقي و قُرّت عين(3) كنند، چنانكه فرموده است...: ((فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرّةِ أعْيُنٍ))(4) و آن را در بعضي مقامات تشبيه به حور و قُصور و غِلمان وِِلدان(5) كنند، و در بعضي صور كنايت به لذتي كه: لاعَينٌ رأتْ وَلاَ اُذُنٌ سَمِعت وَلاَ خَطَرَ عَلي قَلْبِ بَشَرٍ(6)، هم بر اين منوال تا رسيدن به جوار ربّ العالمين و يافتن شرف مشاهده جلال او در نعيم مقيم. پس هر كه به حذيعت طبيعت از چنين مواجب شريف جاودانه اعراض كند و در طلب چنان خساسات بي ثبات كه به حقيقت ((كَسَرابٍ بَقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً))(7) باشد، سعي نمايد سزاوار مقت و غضب معبود خويش شود>.

مولوي و فيه ما فيه

مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي، شاعر بلند آوازه فارسي زبان است كه در اشعار و نثرهايش بهره هاي وافري از آيات و احاديث برده است. از آثار نثري وي «فيه ما فيه» مشهور است و آن كتابي است به فارسي بسيار لطيف كه حاوي مجالس وعظ او مي باشد و بيشتر آن ها به صورت پاسخ به سؤالاتي است كه از او شده است، و از اين روي نظم و ترتيب معيني ندارد. «فيه ما فيه» كنايه يا تعبيري است از گفتار و نوشتاري كه در آن فوايد و نكات بسياري باشد. تاريخ تأليف اين كتاب به درستي معلوم نيست.
<درد است كه آدمي را رهبر است در هر كاري كه هست: تا او را درد آن كار و هوس و عشق آن كار در درون نخيزد، او قصد آن كار نكند و آن كار بي درد او را ميسر نشود؛ خواه دنيا خواه آخرت، خواه بازرگاني خواه پادشاهي، خواه علم، خواه نجوم و غيره. تا مريم را درد زه پيدا نشد قصد آن درخت بخت نكرد كه: ((فَأجاءَهَا الْمَخاضُ إِلي‏ جِذْعِ النّخْلَةِ))(8)، او را آن درد به درخت آورد و درخت خشك ميوه دار شد؛ تن همچون مريم است و هر يك عيسيي داريم، اگر ما را درد پيدا شود عيسي ما بزايد و اگر درد نباشد، عيسي هم از آن راه نهاني كه آمد باز به اصل خود پيوندد الاّ(9) ما محروم مانيم و از او بي بهره:
جان از درون بفاقه(10) و طبع از برون بِبَرگ(11) ديو از خورش بِهِيضَه(12) و جمشيد ناشتا(13)
اكنون بكن دوا كه مسيح تو بر زمي(14) است چون شد مسيح سوي فلك فوت شد دوا
«در عالم خدا هيچ چيز صعب تر از تحمّل محال نيست. مثلاً تو كتابي خوانده باشي و تصحيح و درست و معرب كرده(15)، يكي پهلوي تو نشسته است و آن كتاب را كژ مي خواند، هيچ تواني آن را تحمّل كردن؟ و اگر آن را نخوانده باشي تو را تفاوت نكند اگر خواهد كژ خوانَد، و اگر راست، چون تو كژ را از راست تمييز نكرده اي. پس تحمّل مُحال مجاهده عظيم است: اكنون انبيا و اوليا خود را مجاهده نمي دهند. اول مجاهده كه در طلب داشتند، قتل نفس و ترك مرادها و شهوات [بوده] و آن جهاد اكبر است؛ و چون واصل شدند و رسيدند و در مقام امن مقيم شدند بر ايشان كژ و راست كشف شد، راست را از كژ مي دانند و مي بينند، باز در مجاهده عظيم اند؛ زيرا اين خلق را همه افعال كژ است و ايشان مي بينند و تحمّل مي كنند كه اگر نكنند و بگويند و كژي ايشان را بيان كنند يك شخص پيش ايشان ايست نكند و كَس سلام مسلماني بر ايشان ندهد؛ الاّ حق تعالي ايشان را سِعَتي و حوصله يي عظيم بزرگ داده است كه تحمّل مي كنند از صد كژي يكي را مي گويند تا او را دشوار نيايد و باقي كژي هاش را مي پوشانند؛ بلكه مدحش مي كنند كه آن كژت راست است تا به تدريج اين كژي ها را يك يك از او دفع مي كنند. همچنانكه معلم كودكي را خط آموزد، چون به سطر رسد، كودك سطر مي نويسد و به معلم مي نمايد، پيش معلم آن همه كژ است و بد، با وي به طريق صنعت و مدارا مي گويد كه جمله نيك است و نيكو نِبِشتي احسنت احسنت، الاّ اين يك حرف را بد نبشتي چنين مي بايد،... تا دل او نَرَمد و ضعف او به آن تحسين قوّت مي گيرد».(16)

سعدي و گلستان

سعدي، تلخّص يا نام شاعرانه و شهرت ابوعبدالله مشرف بن مصلح يا مشرف الدين بن مصلح الدين عبدالله شيرازي است كه معروف به شيخ سعدي، شيخ شيراز مي باشد و از بزرگ ترين نويسندگان و گويندگان زبان فارسي و از اركان ادب ايراني است. تاريخ تولد وي به درستي معلوم نيست.
شهرت سعدي بيشتر در غزل است. غزليات سعدي بيشتر معرّف شور جواني و لطايف عوالم عشق سرشار به زندگاني و نشاط طبع است، با اين حال يكسره عشق مادي را بيان نمي كند؛ بلكه از غزل هاي پر شور عرفاني نيز آكنده است و پيوسته متذكر مي شود كه صورت نگارين معشوقه او صورتگري توانا دارد كه همه هستي در چنبره قدرت اوست:
بوي گل و بانگ مرغ برخاست هـنگـام نـشاط و روز صحراست
گـويـند نـظر بـه روي خـوبان نهيست، نه اين نظر كه ما راست
در روي تـو سـرّ صـنع بيچون چـون آب در آبـگـينه پـيداسـت
شاهكار سعدي و نمايانگر استادي او در نثر، «گلستان» است. سعدي اين كتاب را در سال 656 قمري به نام اتابك ابوبكر نوشته و ديباچه آن را به اسم سعدبن ابي بكر مربي و حامي خود نگاشته است. اين كتاب كه هشت باب دارد، مجموعه اي است از حكايات منثور آميخته به اشعار و سعدي غالب آن حكايات را براي نمودن قدرت انشا يا بيان نصيحت و موعظه و عبرت به شيوه مقامات كوچك به رشته تحرير كشيده و در اين راه به راستي داد سخن داده و بهترين نمونه نثر ظريف و لطيف روان فارسي را ايجاد نموده است.
«بزرگي را پرسيدم از سيرت اخوان صفا(17). گفت: كمينه(18) آنكه مراد خاطر ياران بر مصالح خويش مقدم دارند و حكما گفته اند: برادر كه در بندِ خويش است نه برادر و نه خويش است...
چون نبود خويش را ديانت و تقوي قطع رحم بهتر از مودّت قربي
ياد دارم كه مدّعي در اين بيت بر قول من اعتراض كرده بود و گفته: حق تعالي در كتاب مجيد از قطع رحم(19) نهي كرده است و به مودّت ذي القربي فرموده و اينچه تو گفتي مناقض آن است. گفتم غلط كردي كه موافق قرآن است:... ((وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي‏ أنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما))(20)
هزار خويش كه بيگانه از خدا باشد فداي يك تن بيگانه كاشنا باشد».
در اين حكايت، سعدي به آيه 83 سوره بقره اشاره كرده و از آن در متن خويش بهره وافري برده است.
«ياد دارم كه شبي در كاروان همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشه اي خفته. شوريده اي كه در آن سفر همراه ما بود، نعره اي برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس آرام نيافت. چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را ديدم كه به نالش درآمده بودند از درخت و كبكان از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه، انديشه كردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت خفته...».
اين حكايت سعدي تلميحي است لطيف به آيه ((تُسَبِّحُ لَهُ السّماواتُ السّبْعُ وَ اْلأرْضُ وَ مَنْ فيهِنّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ))(21)؛ «تسبيح مي گويند خداي را آسمان هاي هفتگانه ﴿= بسيار﴾ و زمين و هر آنچه در آن هاست و چيزي نيست، مگر اينكه او را تسبيح مي گويند و لكن شما تسبيح آن ها را نمي شنويد» و نيز آيه شريفه ((ألَمْ تَرَ أنّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السّماواتِ وَ اْلأرْضِ وَ الطّيْرُ صَافّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ))(22)؛ «آيا نمي بيني كه خداي را تسبيح مي گويند آنچه در آسمان ها و زمين اند و پرندگان صف كشيده. همه نيايش و تسبيح او را مي دانند و خدا بدانچه مي كنند، آگاه است».

عبيدزاكاني و اخلاق الاشراف

خواجه نظام الدين عبيدالله زاكاني قزويني، از شاعران و نويسندگان متفكر و منتقد بزرگ ايران در سده هشتم هجري است كه در زاكان قزوين متولد شده است. وي از خاندان زاكانيان است و زاكانيان تيره اي از عرب بني خفاجه بودند كه به ايران مهاجرت كرده و در قزوين ساكن شده بودند.
تأليفاتش شامل اشعار جدي او به نام كليات عبيد زاكاني، منتخب الطائف شامل رسائل طنزآميز و انتقادي او، نوادرالامثال در بر گيرنده نكته سنجي هاي ادبي، اخلاقي و فلسفي، رسائل انتقادي و هزل آميز ديگري به نام ريش نامه، صد پند، رساله ده فصل معروف به تعريفات، رساله دلگشا، مجموعه داستان هاي پارسي و تازي، فال نامه بروج، فال نامه وحوش و طيور، قصيده انتقادي و بسيار مشهور موش و گربه و يك مثنوي به نام عشاق نامه به شيوه نظامي گنجوي است؛ اما بي ترديد بهترين كتابش «اخلاق الاشراف» است كه از عميق ترين رساله هاي فارسي است و همان گونه كه از نظر معنا در زبان فارسي بي نظير است و هيچ نويسنده اي در هيچ دوره اي نظير آن را ننوشته است، از نظر لفظي نيز شاهكاري از فصاحت و شيرين زباني است.
عبيد در اين رساله، اخلاق اشراف زمان خود را بررسي كرده و گذشته از اينكه تسلط عميق خود را در مباحث ديني و اخلاقي و سياسي ـ به معناي مصطلح آن روز ـ ثابت كرده است، شيوه طنزآميز بديعي به كار برده است كه خواننده، در آغاز مي پندارد عبيد با رفتار و گفتار و كردار بزرگان زمانه خويش موافق و دمساز است، اما وقتي با دقت مي نگرد به طنز عميق و انتقاد كوبنده اي كه عبيد در هر يك از سطور رساله خويش درج كرده، آگاه مي شود.
«ر تواريخ مغول وارد است كه هولاكوخان را چون بغداد مسخّر شد، جمعي را كه از شمشير بازمانده بودند بفرمود تا حاضر كردند، حال هر قومي را بازپرسيد و چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت: از محترفه(23) ناگزير است. ايشان را رخصت داد تا بر سركار خود رفتند، تجار را مايه فرمود دادن تا از بهر او بازرگاني كنند، جهودان را فرمود كه قومي مظلوم اند و به جزيه(24) از ايشان قانع شد، مخنّثان را به حرم هاي خود فرستاد. قضاة و مشايخ و صوفيان و حاجيان و واعظان و معرّفان و گدايان و قلندران(25) و كشتي گيران و شاعران و قصه خوانان را جدا كرد و فرمود: "اينان در آفرينش زيادت اند و نعمت خداي زيان مي برند"(26)، حكم فرمود تا همه را در شطّ غرق كردند و روي زمين را از خبث ايشان پاك كرد. لاجرم قرب(27) نود سال پادشاهي در خاندان او قرار گرفت و هر روز دولت ايشان در تزايد(28) بود. ابوسعيد(29) بيچاره را چون دغدغه(30) عدالت در خاطر افتاد و خود را به شعار(31) عدل مرسوم گردانيد، در اندك مدتي دولتش سپري شد و خاندان هولاكوخان و مساعي او در سرنيت ابو سعيد رفت.(32) آري:
چو تيره شود مرد را روزگار *** همه آن كند كش نيايد به كار
رحمت بر اين بزرگان صاحب توفيق باد كه خلق را از ظلمت عدالت به نور هدايت ارشاد فرمودند».

قائم مقام فراهاني و منشآت او

ميرزا ابوالقاسم فراهاني، موسوم به قائم مقام ثاني يكي از وزرا و رجال و سياستمداران بزرگ اوايل عهد قاجاريه، پسر قائم مقام اول، ميرزا عيسي فراهاني معروف به ميرزا بزرگ است. وي مردي نكته سنج، دردشناس و البته بدبين بود و از اينكه غالب رجال هم ميهن معاصر او حق و حقيقت را فداي اغراض و منافع شخصي خود مي كردند و همواره در پرده و حجاب سخن مي گفتند، رنج مي برد. او بزرگ ترين و كامياب ترين مقلّد سبك سعدي در نثرنويسي است كه از پيشروان تجدّد ادبي ﴿به ويژه در نثر نويسي﴾ به شمار مي آيد. او به ادبيات تازي و فارسي تسلّط كم نظيري داشت و براعت و استادي او در قرآن مجيد و حديث به راستي شگفت انگيز است. زماني كه از اين مآخذ استفاده كرده، به قدري زيبا و خوش ادا و با حسن انتخاب نموده كه گويي شاعر يا قائل يا نويسنده، آن سخن را فقط براي همين منظور گفته بوده است. در استدلالات قرآني و حديث نيز تسلّط ويژه اي داشت؛ زيرا به ويژه در صنعت حل (يا تحليل) و آيات و احاديث و اشعار يد طولاني داشته است. «به يكي از دوستانش نوشته:
به روزگار عزيزان كه روزگار عزيز حرام باشد بي دوستان به سر بردن
همه آمدند آن كه بايست نيامد، از مقتضيات طالع واژگون و گردش هاي ناهنجار گردون دون است. يار مي بايد و نمي آيد، غير مي آيد و نمي بايد. روزگار را ديديد كه چه اساس ها چيد و چه بساط ها برچيد، چه حقّه ها باخت و چه حيله ها ساخت؟ چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد(33) كاغذ بزرگ به خط خيلي جليّ نوشته بودم، جوابش از شما نرسيد، انديشه دارم(34) به دست غير افتاده باشد. امان از دست نامحرمان و نامردان. محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند.(35) رمزها و غمزها چه شد، همزها و لمزها كجا رفت؟ فساد و عناد عاقبت ندارد و طغيان و عصيان عافيت ندارد. ((وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ))(36) ((وَيْلٌ لِكُلّ‏ِ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ))».(37)

پي نوشت:

1. قوّت رويّت: نيروي انديشه.
2. ملابست موانع: در هم آميختن مانع ها.
3. قُرَّتِ عين: روشني چشم.
4. سجده ﴿32﴾ : 17.
5. جمع ولد.
6. وسايل الشيعة، ج 14، ص 382: ﴿خدا آماده كرده است براي آنان﴾ چيزي كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه بر دل آدمي زاده اي گذشته است.
7. نور ﴿24﴾ : 39.
8. مريم ﴿19﴾ : 23
9. الاّ: جز اينكه.
10. بفاقه: نيازمند.
11. بِبَرگ: توشه دار.
12. بِهِيضَه: گرفتار پري شكم و شكم روش.
13. ناشتا: گرسنه.
14. زمي: زمين.
15. معرب كرده: داراي اعراب و حركات.
16. اين عبارات مولوي تلميح و اشاره اي به آيه 128 سوره توبه مي باشد: ((لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ))؛ «به يقين شما را فرستاده اي آمد از خودتان: بر او دشوار است آنچه شما از آن رنج مي بريد؛ حريص است بر ﴿هدايت﴾ شما، و به مؤمنان دلسوز و مهربان است»؛ و نيز حديث «ما اُذِيَ نَبيٌّ كَما اوذيتُ؛ هيچ پيامبري همچون من آزار نديد». سيوطي، جامع الصغير، ج 2، ص 243.
17. اخوان صفا: برادران پاكدل.
18. كمينه: كمين، كمترين.
19. قطع رحم: بريدن از خويشاوندان.
20. لقمان ﴿31﴾ : 15.
21. اسراء ﴿17﴾ : 44.
22. نور ﴿24﴾ : 41.
23. محترفه: پيشه وران.
24. جزيه: مالي كه اهل كتاب هر ساله به حكومت اسلامي مي دهند.
25. قلندران: درويش بي پروا در پوشاك و خوراك و طاعات و عبادت.
26. به زيان مي برند: تباه مي سازند و به آن ضرر مي زنند.
27. قرب: نزديك به.
28. تزايد: افزوده شدن.
29. آخرين پادشاه مقتدر ايلخانان مغول.
30. دغدغه: انديشه اي كه ضمير آدمي را بر طلب و كنجكاوي وا دارد.
31. شعار: علامت و نشانه.
32. در سر چيزي رفتن: بر باد رفتن به سبب كار نادرست شخص ديگري، يا واقعه و حادثه نامناسب ديگري.
33. مصراع دوم بيتي از خود قائم مقام است. مصراع اول اين است: روزگار است اين گهي عزت دهد گه خوار دارد.
34. انديشه دارم: مي ترسم.
35. مصراع بيتي از حافظ، مصراع اول اين است: حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند.
36. آل عمران ﴿3﴾ : 54.
37. همزه ﴿104﴾ : 1.

مقالات مشابه

نقش قرآن در شکوفایی حیات عقلانی تمدّن اسلامی

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهقدرت‌الله قربانی

تاثیر آوای آیات رحمت قران بر میزان اضطراب قبل از امتحان دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی زابل

نام نشریهدین و سلامت

نام نویسندهعباسعلی رمضانی, سیدپوریا هدایتی, عذرا عباس‌پور

بازتاب موضوعی قرآن کریم در آثار مصطفی لطفی منفلوطی

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهمهین حاجی‌زاده, علی خالقی

بیهقی و نگاه او از دیدگاه قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهنیره محمدی

تأثير آواي قرآن كريم بر اضطراب پيش از امتحان دانش آموزان

نام نشریهتربیت اسلامی

نام نویسندهایراندخت فیاض, سیدنبی‌الله قاسم تبار, سیدعبدالله قاسم تبار, حامد امیدی

مقايسه تاثير آوای قرآن و آوای موسيقی بر اضطراب امتحان دانشجويان

نام نشریهطب مکمل

نام نویسندهمعصومه معصومی, مهستی گنجو, زهرا اکبری